جلوه آغازين
در آفرينش سرآمد تمامى آفريده هاى ازلى و نخستين جلوه ذات ابدى است كه: «اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نُورى... .»( )
آن چه اوّل شد پديد از غيب غيب
بعد از آن، آن نور عالى زد عَلَم
گشت عرش و كرسى و لوح و قلم...
بود نور پاك او، بى هيچ ريب
گشت عرش و كرسى و لوح و قلم...
گشت عرش و كرسى و لوح و قلم...
مراتب جمله زير پايه اوست
احد در ميم احمد گشت ظاهر
ز احمد تا احد يك ميم فرق است
جهانى اندر آن يك ميم غرق است
وجود خاكيان از سايه اوست
در اين دور اوّل آمد عين آخر
جهانى اندر آن يك ميم غرق است
جهانى اندر آن يك ميم غرق است
آفتاب عالم دين پروران
هشت جنّت جرعه اى از جام اوست
نيست عالم را مگر يك «ميم» قِسْمْ
لاجرم يك عالمى از ميم اوست
خواجه اولاد عالم اوست بَسْ
شمع جمع هر دو عالم اوست بَسْ
خواجه فرمان ده پيغمبران
هر دو عالم از دو ميم نام اوست
پس محمّد را دو ميم آمد ز اسم
و آن دگر عالم ز ديگر ميم اوست
شمع جمع هر دو عالم اوست بَسْ
شمع جمع هر دو عالم اوست بَسْ
عقلِ اوّل سايه نور خداست
ذات او معنّىِ روحِ مصطفى است... .
ذات او معنّىِ روحِ مصطفى است... .
ذات او معنّىِ روحِ مصطفى است... .
«... همچو شبنم آمدند از بحر جود
نور او مقصود مخلوقات بود
حق چو ديد آن نور مطلق در حضور
بهر خويش آن پاك جان را آفريد
بهر او خلقى جهان را آفريد.
خلق عالم بر طفيلش در وجود
اصل معدومات و موجودات بود
آفريد از نور او صد بحر نور
بهر او خلقى جهان را آفريد.
بهر او خلقى جهان را آفريد.