آموزههاي ديني و نقش آنها در پيشگيري از آسيبهاي رواني
محمّدمهدي صفورايي پاريزي ـ سليمان قاسمي اشاره
اگرچه همه آموزهها و تعاليم حياتبخش اسلام براي سلامت و سعادت دنيا و آخرت انسان تشريع شدهاند، اما به طور خاص، در دستورات ديني در بحث پيشگيري از ابتلا به آسيبهاي روحي و رواني، آموزههايي وجود دارند كه اين مقاله، به صورت مختصر، به آنها ميپردازد؛ آموزههايي چون: صبر، كار و تلاش، ورزش و تفريحات سالم، تقوا، توبه، اميدواري و در پايان، اعتقاد به معاد و جاودانگي انسان و ياد مرگ، و نقش هر يك از اين آموزهها در پيشگيري از آسيبهاي واقعي روح و روان آدمي بررسي خواهد كرد. الف. صبر
از آن زمان كه بشر پا به عرصه وجود نهاد، دو عنصر «اختيار» و «تكليف» با او همراه شدند. او به عالمي آمده كه عالم تزاحمهاست و در اين ميان، مكلّف شده است كه راه سعادت و تكامل خويش را با اختيار خود برگزيند و آن را طي كند و اين راهي است مشحون از سختيها و مسائل خلاف خواست و طبيعت او، او در اين ميدان، نيازمند نيروي مقاومت و ايستادگي و خود نگهداري در قبال چنين مسائلي است. اين نيروي شگرفِ سعادتساز همان «صبر» است كه در سراسر زندگي بشر و در تمام عرصهها در جهت رسيدن به كمال و سعادت ابدي، يار و مددكار اوست. انسان مؤمن و صابر واقعي از چيزهايي كه بيشتر مردم از آنها ميترسند ـ مانند مرگ، فقر و بيماري و گرفتارهاي روزگار ـ نميترسد و چون مصايب روزگار را آزمايش الهي ميداند و معتقد است كه بايد در برابرشان صبر كند، داراي توانايي زيادي در تحمّل گرفتاريهاست. 1 از اينرو، يكي از راههاي مواجهه با آسيبهاي روحي و رواني در سختيها و مصيبتهايي كه هر فرد ممكن است در زندگي آنها را تجربه كند، بهرهمندي از روحيه صبر و شكيبايي است؛ چرا كه صبر علاوه بر آثار ارزشمندي كه در زندگي دنيايي انسان دارد، پاداش بيحساب الهي را نيز به دنبال دارد. خداوند در قرآن، با بشارتهاي فراوان، انسانها را به صبر دعوت مينمايد و به آنان وعده پاداش بيحد و اندازه ميدهد. 2 صبر از آموزههاي مهم سيره معصومان و اولياي الهي بوده است. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) با تحمّل بيشترين سختيها و صبر و بردباري در مواجهه با سختيها و مصيبتها و در برابر بيمهريها و كينهتوزيها و دشمنيها و جهالتهاي افراد، از اين آموزه مهم الهي و ديني در سيره عملي خويش استفاده ميكرد و حتي در مواجهه با سخنان جاهلانه و ستيزگرانه ديگران و شنيدن و تحمّل گفتهها و انتقادات آنان، بديها را ناديده ميگرفت، بلكه با روي گشاده و چونان طبيبي دلسوز با آنان مواجه ميشد. اين شيوه الهي در سيره و اخلاق پيامبر چشمگير است و صبر و شكيبايي ايشان نيز مانند ديگر اوصاف اخلاقي آن حضرت، عظيم و شايسته تعظيم ميباشد. در سيره و روش پيامبر اكرم، كه اسوه و مقتداي مؤمنان است، چنين آمده است: پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) به سخن ديگران گوش ميداد و اگر هم سخن مخاطبي درست نبود، به رويش نميآورد. رعايت اين روش در پيامبر تا آنجا بود كه منافقان آن را يك عيب ميشمردند؛ 3 ميگفتند: پيامبر گوش شنوايي است و هركس هرچه ميگويد، گوش ميكند. صبر و تحمّل پيامبر به دليل لطف و بزرگواري و اغماض بود. 4 1. برخي از آثار صبر
به طور كلي، مهمترين اثر صبر و بردباري، تأمين سلامت جسم و روح انسان است؛ زيرا صبر انسان را از اقدام عجولانه و نامعقول بازميدارد و او را به تعقل و تأمّل ميكشاند و همين سبب ميشود تا از بسياري اقدامات، كه ضررهاي جسمي و روحي جبرانناپذيري دارند، پيشگيري نمايد. صبر، انسان را نيرومند، قابل اعتماد و اتّكا براي خويشتن و ديگران ميسازد. صبر براي ايمان به منزله سر است نسب به جسم. همانگونه كه جسم بيسر، بقا و حياتي نخواهد داشت، ايمان بيصبر نيز باقي نخواهد ماند. 5 اميرالمؤمنين (عليهالسلام) صبر و استقامت را از جمله عوامل سلامت نفس ميداند و نيز ميفرمايد: بر شما باد به صبر كردن. همانا صبر نسبت به ايمان، مانند سر نسبت به بدن است. و خيري نيست در بدني كه سر ندارد؛ 6 همانگونه كه خيري نيست در ايمان بدون صبر. 7 امام علي(عليهالسلام) عوامل بيماري نفس آدمي را در مكر، نيرنگ، بخل و حرص دانسته است و علامت صابر را در سه چيز ميداند: 8 اول آنكه كسل نشود؛ دوم آنكه آزرده خاطر نگردد؛ و سوم آنكه از خداوند - عزّ وجلّ - شكوه نكند؛ زيرا وقتي كسل شود، حق را ضايع ميكند، و چون آزرده خاطر گردد شكر را بجا نميآورد، و چون از پروردگارش شكايت كند در و واقع او را نافرماني نموده است. 9 2. پيامدهاي ناگوار بيصبري
بيصبري پيامدهاي ناگواري در روند زندگي فرد برجاي ميگذارد و آسيبهاي جسمي، روحي و رواني براي فرد و چه بسا ديگران در پي خواهد داشت. بيصبري منجر به درماندگي و تشديد تنيدگيزايي يك مصيبت ميشود؛ مثلا، در مرگ يك عزيز، سختي و مصيب فقدان، از نظر رواني بزرگتر جلوه ميكند. امام علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «بيتابي هنگام مصيبت، باعث شدت يافتن آن ميشود، و پايداري در برابر مصيبت، آن را از بين ميبرد.» 10 از آثار صبر و شكيبايي، آن است كه به دنبال صبر، حالت رضايت حاصل ميشود و فرد را از نظر رواني، تسليم و آماده مواجهه با هر حادثه ناگواري ميكند، سختي آن را كاهش ميدهد، بلكه گاهي سختي آن را به راحتي تبديل ميكند. اولياي الهي در بزرگترين مصيبتها ميفرمودند: ما جز نيكي و خوبي از خداوند نديديم. 11 حالت رضايت باعث ميشود كه فرد مصيبت را در نظام تكوين، نيكو تلقّي كند و اين برداشت، اندوه و اضطراب ناشي از مصيبت را كاهش ميدهد و فرد را براي ادامه زندگي فعّال و آماده ميكند. 12 بنابراين، فرد بايد بپذيرد كه در دنيا آسايش و آرامش مطلق و زندگي بدون آسيب و گرفتاري براي هيچكس فراهم نيست و هر فردي بهرهاي از اين مشكلات و گرفتاريها دارد و اگر با بينش الهي به سختيها و ناملايمات بنگرد، سختيهاي دنيا و آسيبهاي موجود (اگر بر اثر گناه و معصيت نباشند) زمينه رشد، كمال و زنده شدن جان آدمي را به همراه دارند؛ زيرا سختيها سبب ميشوند كه زمينه ياد و نام خدا و توجه و توسّل به اولياي الهي بيشتر فراهم آيد؛ هر لحظه آن توجهها و توسّلها غنيمت و موجب ارتباط با كمال مطلق خواهد بود؛ زيرا طبيعت انسان چنين است كه در بلا و گرفتاري بيشتر متوجه نعمتها و متذكر ياد خداوند است و در اين صورت، فرد علاوه بر تلاش و كوشش براي رفع مشكل و آسيب، اميدوار به مدد الهي است؛ با مشكل و آسيب به وجود آمده، كنار ميآيد و قبول مشكل و كنار آمدن با آن، از بسياري آسيبهاي ديگر و از وخامت اوضاع پيشگيري مينمايد و در بهبود وضعيت روحي و رواني فرد مؤثر ميباشد. درباره ويژگيهاي كنار آمدن با مشكلات گفته شده است: كنار آمدن مشتمل بر كوششهايي از نوع اقدام عملي و درونرواني براي مهار (يعني كنترل، تحمّل، كاهش يا به حداقل رساندن) مقتضيات دروني و محيطي و تعارضهاي ميان آنهاست 13 و همانگونه كه اشاره شد ـ صبر علاوه بر آثار متعددي كه در زندگي دنيوي و اخروي انسان دارد، از چنين ويژگيهايي در شيوه كنار آمدن با مشكلات نيز برخوردار ميباشد؛ زيرا هم در مهار و كنترل آسيبهاي روحي و رواني فرد را ياري مينمايد و هم به فرد قدرت تحمّل بالايي ميبخشد و در كاهش و يا به حداقل رساندن آسيبها بسيار مؤثر است؛ در معناي صبر گفته شده است: صبر به معناي جلوگيري از جزع و بيتابي نفس در هنگام وقوع حوادث ناگوار است. بر اثر صبر، از يك سو، آدمي از حالت اضطراب به امنيت و آرامش دروني ميرسد و از سوي ديگر، زبان را از شكوه و شكايت، و ساير اعضا را از عملكرد غيرمتعارف باز ميدارد. 14 اگر انسان تضادهاي اجتماعي، كه در زندگي با آنها مواجه ميشود، خويشتندار و صبور نباشد، گاهي نه تنها مشكل او برطرف نميشود، بلكه پيچيدهتر نيز ميگردد. اگر فرد رفتار پرخاشگرانه كسي را با پرخاشگري پاسخ دهد، گاهي يك مسئله كوچك به معضلي بزرگ تبديل ميشود. تعاليم اسلامي در چنين شرايطي، انسانها را به صبر و واكنش منطقي دعوت ميكنند. در روايتي از امام صادق(عليهالسلام) آمده است كه «هر كس خشم خود را مهار كند، در حالي كه اگر ميخواست ميتوانست آن را اعمال كند، خداوند در روز قيامت او را كاملا راضي ميسازد.» 15 ب. كار و تلاش سازنده
يكي از آموزههاي مهم و اساسي در بهداشت و سلامت روحي و رواني، فردي و اجتماعي، «اشتغال به كار و تلاش مفيد و سازنده» است؛ همانگونه كه يكي از مشكلات اساسي انسان در زندگي فردي و اجتماعي و از عوامل مهم بيماريهاي رواني، بيكاري و از كار افتادگي و يا انجام كار غير مفيد و بيثمر است. از اينرو، در عصر حاضر، يكي از مهمترين بحرانهاي اجتماعي، كه دولتها و ملتها را تهديد ميكند و به بحران اساسي قرن حاضر تبديل شده مسئله بيكاري قشر عظيم جوانان جوياي كار است. بنا به گفته بعضي از صاحبنظران، در آينده خطر بيكاري به عنوان يك فاجعه بزرگ، جوامع را به اضمحلال و فروپاشي ميكشاند. 16 بيكاري تنها ضربه اقتصادي به فرد و جامعه نميزند، بلكه ضرر و خطر بزرگتر آن متوجه آسيبهاي روحي رفتاري در فرد است؛ زيرا فرد را از حيثيت و شخصيت واقعي و بهنجار خويش تنزّل ميدهد، او را از خوشبختي و سعادت خويش محروم ميسازد و سرمايه اصلي و اصيل انسان را به هدر ميدهد. به قول سقراط: «كار سرمايه سعادت و خوشبختي است.» 17 ولتر، نويسنده معروف، مينويسد: «هر وقت احساس ميكنم كه درد و رنج بيماري ميخواهد مرا از پاي درآورد به كار پناه ميبرم. كار بهترين درمان دردهاي دروني من است». 18 پاسكال ميگويد: «مصدر كليه مفاسد فكري و اخلاقي بيكاري است، و هر كشوري كه بخواهد اين عيب بزرگ اجتماعي را رفع كند، بايد مردم را به كار وادارد تا آرامش كلي در وجود افراد برقرار شود.» 19 پاستور، دانشمند و مخترع معروف، گفته است: «بهداشت رواني انسان در آزمايشگاه و كتابخانه است». 20 شايد به همين علت باشد، كه در آزمايشگاه و در كتابخانه، انسان به كار و نيروي تفكر مشغول است و ناراحتيها و گرفتاريها مجال جولان در ذهن ندارند و از اينرو، نميتوانند انسان را دچار بيماري رواني سازند. بررسيهاي روانپزشكي نيز اين امر را ثابت كردهاند. اگر كار از روي علاقه و ذوق باشد و بخصوص شخص در آن تجربه قبلي داشته باشد، نوعي اعتماد و آرامش رواني به او ميدهد. 21 در اين زمينه نيز آموزههاي اسلامي و سيره معصومان(عليهمالسلام) سرشار از تعاليمي ناب هستند، به حدّي كه هيچ مكتب و مرامي به اين اندازه به كار و تلاش با اين نگرش تأكيد نداشتهاند. خداوند ملاك سعادت بشر را در ايمان و عمل صالح قرار داده است و ضرر و زيان خسارت ابدي را متوجه كساني ميداند كه از ايمان و عمل ـ هر دو ـ برخوردار نباشند 22 و نيز ميفرمايد: انسان بدون كار و كوشش، بهرهاي ندارد. 23 اسلام و آموزههاي حياتبخش آن انسان را به سعي و تلاش و كوشش در جهت نيل به اهداف مادي و معنوي ترغيب مينمايد و سستي و اهمال كاري را به شدت مذمت ميكند، تا آنجا كه سعي در كسب حلال و اداره مالي خانواده، جهاد در راه خدا محسوب ميشود، 24 فقر پديد آمده از بيكاري و تنبلي و سستي را منشأ بيايماني ميداند 25 و جزع و بيثباتي در برابر مشكلات را نكوهش نموده، انسانِ منفعل و متأثر از رويدادها را فردي ضعيف و ناقص ميشمارد. 26 چه بسا افراد كاري كه انجام ميدهند ـ مثلا، از نقش خود به عنوان دانشجو، يا وقف كردن خود به يك حرفه ـ احساس هويّت نيرومندي ميكنند؛ زيرا شغل وسيلهاي است براي به وجود آمدن ايدههاي خلّاق، و شكوفا شدن استعدادها و تواناييها، و چه بسا توانايي فرد در حمايت از خود و افراد تحت تكفّلش باعث ظهور عزّت نفس او شود؛ همانگونه كه اتّكا به ديگران، به منظور حمايت مالي، جسمي و عاطفي، عزّت نفس را تهديد ميكند. 27 كار و تلاش رمز اصلي بقا و سرزندگي و بهداشت و سلامت جسمي و رواني فرد و جامعه است. مردمي كه با تكيه بر توانمنديها و ذخاير خداداد ملّي خويش، بر ضعف و فقر غلبه كردهاند، مايه خرسندي دروني، آرامش روحي، امنيت رواني و اجتماعي و اقتصادي و حتي امنيت سياسي و نظامي و اقتدار ملّي خويش گشتهاند. در مقابل بيكاري موجبات از دست دادن همه اين مواهب و بلكه گرفتار شدن در دام آسيبهاي متعدد روحي و رواني را، هم براي فرد و هم براي جامعه در پي داشته است. از جمله پيامدهاي شوم بيكاري، افسردگي، اضطراب و به دنبال آن، اعتيادهاي خانمانسوز و تأخير ازدواج و هزاران آسيب ديگري است كه هر كدام داستان غمانگيزي دارد و متأسفانه آنچه امروزه كمتر مورد توجه عملي قرار ميگيرد مسئله كار و تلاش و اشتغالآفريني براي نسل جوان، اين ذخاير و پشتوانههاي اصلي جامعه ما، ميباشد. اگرچه نميتوان گفت امروز روحيه راحتطلبي بر بسياري افراد حاكم است، اما ميتوان گفت: بسياري از افراد و بخصوص نسل جوان، از انجام كارهايي كه مستلزم تلاش و سختكوشياند، كراهت دارند و طالب رفاه و راحتي با كمترين زحمت هستند. و اين خود نيز مشكلي است علاوه بر مشكلات اشتغال. اما با نگاهي به سيره معصومان:، درمييابيم كه سختكوشي، تلاش و پرداختن به فعاليتهاي توليدي از برجستهترين ويژگيهاي اين بزرگواران بوده است. آنان با اين روش درس بزرگي و عزّت نفس به پيروان راستين خويش آموختهاند. نگاهي كوتاه به جنبه كار و تلاش در زندگي اميرالمؤمنين، علي (عليهالسلام)، برترين آفريده خدا پس از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، نقش كار سازنده را بر پيشگيري از آسيبهاي فردي و اجتماعي و نيز تأمين بهداشت و سلامت روان به ما نشان ميدهد. در اسلام، انساني كه صاحب حرفه است و از دسترنج خود، مخارج خانوادهاش را تأمين ميكند، جايگاه رفيعي دارد: چه جايگاهي بالاتر از محبوبيت نزد پروردگار؟! 28 و به عكس، آنكه توان كاركردن دارد و مخارج خود را بر ديگري تحميل ميكند، ملعون خوانده شده است. 29 كار و تلاش علاوه بر آثار مثبت رواني، از عوامل تربيتكننده انسان به شمار ميروند. 30 وقتي ابعاد گوناگون شخصيتي همچون اميرالمؤمنين(عليهالسلام) را مورد مداقّه قرار ميدهيم، ملاحظه ميكنيم كه ايشان در عين حال كه زاهدترين فرد زمان خود است، فعّالترين آنها نيز هست. ايشان در عين آنكه بيشترين عبادتها را در پيشگاه خداي خود دارد، ثمربخشترين اوقات را نيز دارد و به قول شهيد مطهّري، شخصيت علي(عليهالسلام) شخصيتي است جامعالاضداد. وقتي خلوت شب فراميرسد، هيچ عارفي به پاي او نميرسد؛ آن روح عبادت، كه جذب حق و پرواز به سوي خداست، به شدت در او نمودار ميشود. و روز كه ميشود، گويي اين آدم، آن آدم نيست؛ با اصحابش كه مينشيند، چنان چهرهاش باز و خندان است كه از جمله اوصافش اين است كه هميشه قيافهاش باز و شكفته است. 31 به دليل آنكه براي وصول به جايگاهي امن در آخرت، انسان چارهاي جز عبور همراه با سلامت و تعادل از دنيا ندارد، توجه به برخورد پيشوايان معصوم: با دنيا و نحوه معيشت آنها براي الگوپذيري از آن اسوههاي راستين لازم است. با توجه به اينكه دارالسلام و دارالقرار آخرت است، بايد ببينيم حد تعادل و بهرهمندي از دنيا در چيست؟ چگونه ميتوان به توصيه آيه شريفه «آخرت را برگزينيد و بهره دنيايي خويش را نيز فراموش نكنيد» 32 نايل شد و بين دنيا و آخرت را جمع نمود؟ سيره علي(عليهالسلام) به گوياترين شكل اين معنا را بيان ميكند. همانگونه كه اشاره شد، امام علي(عليهالسلام) در كلامي راهگشا، به همه كساني كه دغدغه بهرهمندي مناسب، در عين اصالت دادن به آخرت را دارند، راه مينمايند: 33 «مؤمن بايد شبانهروز خود را سه قسم كند: زماني براي نيايش و عبادت پروردگارش، و زماني براي تأمين هزينه زندگياش، و زماني براي داشتن لذتهاي مطبوع و حلال». «خردمند را نشايد جز آنكه در پي سه چيز حركت كند: كسب حلال براي تأمين زندگي، يا گام نهادن در راه آخرت، يا به دست آوردن لذتهاي حلال». 34 نسبت به نوع كسب و كار، امام علي(عليهالسلام) به كشاورزي و كشاورزان عنايت ويژه داشت. امام صادق(عليهالسلام) در اينباره ميفرمايد: «اميرالمؤمنين(عليهالسلام) هميشه به عمّال و كارمندانشان سفارش كشاورزان را مينمودند» 35 خود حضرت نيز كشاورزي ميكردند. از جمله آموزههاي مهم ديني و سيره معصومان(عليهمالسلام) اين است كه انسان در راه كسب و كار، سختكوش و مداومت و ازدياد در توليد و انفاق داشته باشد و در مصرف شخصي، به حداقلها قناعت نمايد. 36 روحيه توليد و كار و تلاش در سيره امام علي(عليهالسلام) چنان است كه توليد را براي ارتقاي سطح معيشت مردم و از اين طريق، هدايت و راهنمايي آنان به بندگي خداوند را ميخواسته. ايشان با بيشترين توليد، كمترين استفاده شخصي را مينمودند؛ چنان كه از ابن عبّاس نقل شده است: در زمان جنگ جمل، هنگامي كه در منطقه «ذيقار» براي جمعآوري نيرو اردو زده بوديم، يك روز به خيمه امام رفتم، ديدم حضرت مشغول دوختن كفش خويش است. سلام كردم، امام (عليهالسلام) جواب دادند، پرسيدند: ابن عبّاس! اين نعلين وصلهخورده چقدر ميارزد؟ گفتم: ارزشي ندارد. امام(عليهالسلام) فرمودند: «حكومت بر شما نزد من از اين نعلين بيارزشتر است، مگر آنكه حقي را برپا سازم يا باطلي را از ميان بردارم.» 37 امام(عليهالسلام) در چند مورد، با اشاره به لباس خويش فرمودهاند: «لباسي كه بر تن من ميبينيد، توسط اهل خانهام تهيه شده است.» 38 از امام صادق(عليهالسلام) نقل شده است: «حضرت علي(عليهالسلام) با بيل زدن، زمين را آباد ساخت و با درآمد خود، هزار برده آزاد نمود». 39 درآمد محصول زراعي امام(عليهالسلام) را چهل هزار دينار ذكر كردهاند كه حضرت آنها را به نيازمندان ميبخشيد. 40 سخاوت و بخشندگي امام چنان بود كه حتي معاويه، دشمن ايشان، هم به آن اعتراف نمود. 41 كودكان بيسرپرست، گروهي بودند كه امام(عليهالسلام) به تأمين نيازهاي مالي و روحي ايشان اهتمام خاصي داشت. شخصي به نام ابوالطفيل نقل نموده است: «امام علي(عليهالسلام) را ديدم كه يتيمان را فراخوانده بود و با عسل آنها را پذيرايي مينمود، به گونهاي كه بعضي از صحابه با ديدن اين منظره گفتند: اي كاش ما هم يتيم بوديم!» 42 امام باغها و نخلستانهايي را كه ايجاد كرده بود، وقف استفاده نيازمندان نمود. اين باغها متعدد و در مناطق متنوّعي بودند؛ همچون منطقه خيبر، ابينيزر، بغيبغه و ارباحا. همچنين تعداد چاههايي را كه امام حفر و وقف نمودند، بيش از يكصد حلقه ذكر كردهاند. 43 در كلامي منظوم، علي(عليهالسلام)، ابرمرد عرصه زهد و سازندگي، درباره كار و عزّت نفس چنين سرودهاند: «براي من سنگكشي از قلههاي كوه آسانتر است از اينكه منّت ديگران به دوش كشم. به من ميگويند: كسب و كار ننگ است، ولي من ميگويم: ننگ اين است كه انسان از ديگران درخواست كند.» 44 در شعر ديگري امام(عليهالسلام) ميفرمايند: «اگر ميخواهي آزاد زندگي كني، مثل برده زحمت بكش و آرزويت را از مال هركس كه باشد، قطع كن. نگو اين كار مرا پست ميكند؛ زيرا از مردم خواستن از هر چيز بيشتر ذلّت ميآورد. وقتي از ديگران بينياز باشي، از همه مردم بلند قدرتر هستي». 45 بنابر آنچه گذشت، فوايد و آثار اشتغال مفيد و سازنده را در بهداشت و آرامش روان و نقش آن را در پيشگيري از آسيبهاي فردي و اجتماعي و پيامدها و آسيبهاي بيكاري و يا كارهاي زيانبار ميتوان به اختصار در امور ذيل برشمرد: برخي از آثار مثبت كار مفيد بر بهداشت رواني
فرد احساس مفيد بودن ميكند. 46 انسان با اشتغال به يك حرفه، خود را در معرض آزمون قرار ميدهد؛ آزموني كه استعدادها و توانمنديهاي وي را باز ميشناساند. قطعاً انسان تا وقتي به ميدان عمل و كار پا نگذارد، حتي خودش هم نميتواند استعدادهاي خود را شناسايي كند. به وجود آورنده حس اعتماد و عزّت نفس در فرد است. 47 در حين انجام كار است كه انسان ميتواند طعم شيرين موفقيت را بچشد. موفقيت، عامل بزرگ اميدبخش و پيش برنده، تنها هنگامي نصيب انسان ميشود كه خود را در معرض انجام مسئوليتي قرار دهد. شادي عميق، كه همان احساس رضايتمندي دروني است، وقتي نصيب انسان ميشود كه در انجام كار خود توفيق يابد. وقتي انسان عهدهدار انجام كاري نباشد، چگونه موفقيت و در پي آن، شادي برايش حاصل خواهد شد؟! موجب جلب توجه و اعتماد ديگران است. موجب ثبات شخصيت فرد ميشود. 2. برخي از آثار زيانبار بيكاري در بيماري رواني
احساس ناكارآمدي و غير مفيد بودن در فرد. از دست دادن اعتماد به نفس. بيثباتي و ناپايداري شخصيت فرد. زمينهساز رفتارهاي نابهنجار فرهنگي و اجتماعي. يكي از زمينههاي ارتكاب گناه و رفتارهاي ناهنجار در انسان، بيكاري است. همچنين چون جسم و روح انسان دايم از طبيعت نيرو ميگيرند، بايد اين نيرو را مصرف نمايند. كار بهترين راه مصرف صحيح اين نيروست. امروزه هيچكس منكر ارتباط بيكاري جوانان با گرايش آنها به منكرات نيست. در اخلاق اسلامي، رقّتقلب يك فضيلت و قساوت قلب يك رذيلت است. بيكاري موجب قساوت قلب انسان ميشود. بيكاري موجب آزادي يكي از نيروهاي انسان به نام «قوّه تخيّل» ميگردد. امام علي(عليهالسلام) ميفرمايد: اگر تو نفس را به كاري مشغول نكني، او تو را به خودش مشغول ميكند. 48 ج. ورزش و تفريحات سالم
اسلام و آموزههاي متعالي آن از هيچ امري در جهت رشد و سازندگي و سلامتي انسان براي رسيدن به كمال مطلوب و سرمنزل مقصود كوتاهي نكردهاند؛ از پرورش جسم و سلامتي و تأمين نيازمنديهاي آن گرفته تا پرورش روح و سلامت روان آدمي، از رياضتهاي شرعي در جهت بالندگي روح تا تمرينها و ورزشهاي بدني براي پرورش جسم و نشاط رواني حاصل از آن؛ زيرا ورزش به طور چشمگير، مصرف اكسيژن را طي يك دوره زماني طولاني افزايش ميدهد؛ مانند پيادهروي، دويدن، شنا و دوچرخهسواري كه اگر در تمام مدت زندگي، به طور منظّم صورت گيرند، ثمرات حايز اهميتي در جهت سلامت و تندرستي به بار ميآورند. ورزش به كاهش فشار خون بالا كمك ميكند، بر كنترل وزن تأثير فوقالعادهاي دارد، مقدار كلسترول ليپوپروتئين با غلظت بالا را افزايش ميدهد و سيستم قلبي و عروقي را تقويت ميكند. 49 سيره معصومان(عليهمالسلام) و آموزههاي حياتبخش آنان در اين زمينه نيز هر انسان مدقّق و با انصافي را به كرنش در مقابل عظمت و همه جانبهنگري تعاليم ديني و سيره معصومان واميدارند. ورزش را با نگاه ارزشي و به دليل نشاط روحي و پرورش جسم در جهت خدمت براي خدا و بندگي او ـ جلّ و عزّ ـ انجام دادن، آثار جسماني و رواني فراواني به همراه دارد. البته ورزشي كه وسيله خدمترساني بهتر براي بندگي خدا باشد مورد قبول و سفارش دين است، نه ورزشي كه عامل سرگرمي و غفلت و فقط به عنوان اتلاف وقت و يا كسب جاه و مدال و مقام دنيايي باشد، كه اين خود مخرّب و بلكه عاملي است كه بعدها فرد را نادم و دچار افسردگي مينمايد؛ زيرا از استعداهاي فكري و عقلي و رشد و بالندگي خويش در جهت كمال گامي برنداشته و عمر را به سرگرمي و تنها به پرورش اندام تلف نموده است. تنها براي پرورش اندام و يادگيري چند فن ورزشي، نبايد سرمايه عظيم عمر را هزينه نمود. به دليل آنكه تمام آموزهها و دستورالعملهاي ديني اهداف خاصي را دنبال ميكنند كه همان «بندگي خدا» و «رسيدن به مقام قرب الهي» و «شكوفا شدن تمامي استعدادهاي انسان» است، 50 تعاليم ديني در زمينه ورزش نيز از اين ضابطه بيرون نيستند و ورزش براي پرورش روح و جسم انسان و زمينهاي براي رشد و شكوفايي بهتر انسان است. 51 رسول خدا(صلي الله عليه و آله) فرمودند: «به فرزندانتان شنا و تيراندازي بياموزيد» 52 و نيز فرمودند: «پيادهروي بهترين دوا براي صفرا و سوداست» 53 و نيز گفته شده است: «نگاه به مناظر طبيعي، از جمله آب و مناظر سبز طبيعت، موجب زدودن غم و اندوه از فرد و پديدآمدن نشاط و خوشدلي در وي ميشود»؛ 54 زيرا به فرد آرميدگي ميبخشد. اين آرميدگي شيوه بسيار موفقي براي كمك به افراد در شرايط تنيدگي است. آرميدگي به آنان كمك ميكند كه با تنيدگي كنار آيند و از اختلالات مربوط به آن پيشگيري نموده يا آن را كنترل كنند. 55 به طور كلي، استفاده متعادل و معقول از لذتها و تفريحات، مايه نشاط جسمي و رواني فرد ميشود و بدين وسيله، شخص براي انجام وظايف فردي و اجتماعي و برخورد مناسب با فشارها، توانا ميگردد. 56 بنابراين، ورزش و تفريحات سالم نقش مؤثري، هم در بهداشت و سلامت جسماني و رواني دارند و هم عاملي در جهت پيشگيري از آسيبهاي روحي و رواني فرد و جامعه هستند. اصولا يكي از علل فرسودگي زودرس جسماني و رواني افراد، استفاده نكردن از تفريحات سالم است؛ زيرا مقتضاي فعاليت و كار مداوم، وارد آمدن فشار جسمي و روحي بر فرد است. بايد در كنار كار و تلاش روزمرّه، تقويت كنندههايي باشند كه به فرد روحيه دهند و به او آرامش بخشند. اين امور، كه آنها را «تفريحات سالم» ميناميم، دامنه گستردهاي دارند كه از مصاحبت و شوخي با دوستان، تا ورزش و مسافرت و مانند آن را در برميگيرد؛ مثلا، به بذلهگويي در جمع سفارش شده است. پيشوايان اسلام نيز شوخي و بذلهگويي داشتهاند. 57 اهميت و تأثير شوخي تا آنجاست كه در روايتي اين امر بر هر مؤمني لازم دانسته شده است. 58 لازم به يادآوري است كه در تعاليم اسلام، شوخي تا حدّي مطلوب دانسته شده كه موجب آزار كسي نگردد، گناهي به دنبال نداشته باشد و از حدّ معمول نيز تجاوز نكند. 59 پيادهروي نيز از بهترين ورزشها براي سلامت انسان است؛ ورزشي است كه براي هر كس، با هر سن و سال، متناسب است و در همه فصول امكانپذير است، ابزار و وسايل و مربّي و هزينههاي گوناگون نميخواهد و به راحتي انجام ميپذيرد؛ زيرا پيادهروي عضلات و مفاصل را به كار انداخته، نرم ميكند، جريان گردش را در آنها بهتر ميسازد، نيز در دفع فضولات و رساندن اكسيژن و غذا به اندامها كمك ميكند. پيادهروي تنفس را عميق ميكند و اكسيژنگيري را بهتر ميگرداند و در نتيجه، تغذيه و تهويه همه بخشهاي بدن بهتر انجام ميشود. 60 تحقيقات نشان ميدهند كه ورزش در كنار آمدن با تنيدگي دو نقش اساسي ايفا ميكند: 1. خستگي جسمي ناشي از رويدادهاي تنيدگيزا را به حداقل ميرساند. 2. خستگي عاطفي تجلّي يافته در زندگي فرد را نيز كاهش ميدهد. 61 در تعاليم ديني و روايات آمده است: خود را از مواهب حلال دنيا بينصيب نسازيد و با استفاده از لذتهاي دنيوي، خود را براي انجام تكاليف آماده نماييد. 62 د. تقوا
«تقوا» همان پرهيز است و به كسي كه اميد درمان او هست، دستور پرهيز ميدهند. اگر طبيب معالج از درمان كسي نااميد شد به او ميگويد: هر غذايي كه ميل داري بخور، زيرا كار او از درمان گذشته است. قرآن كريم نيز به چنين كساني ميگويد: (اِعلمَلوا ما شِئتُم) (فصلت: 40) هرچه ميخواهيد بكنيد، يعني كار شما از درمان گذشته است. 63 از مهمترين آموزههاي قرآني، كه در سيره علمي و عملي معصومان مورد تأكيد قرار گرفته، آموزه «تقوا» است؛ زيرا از يكسو، ميتواند تأمينكننده بهداشت و سلامت رواني باشد و از سوي ديگر، به عنوان عامل مهمي در پيشگيري از آسيبهاي روحي و رواني، مورد توجه قرار گيرد. اهميت تقوا در همه زمينههاي انساني و بخصوص در بحث بهداشت، سلامت، امنيت، آرامش روح و روان آدمي و نيز پيشگيري از ابتلا و يا وخامت آسيبهاي رواني تا جايي است كه گفته شده است: دعوت قرآن و همه انبيا و اوصياي به حقّ آنان، دعوت به «تقوا» است؛ 64 چه اينكه خداوند در قرآن فرموده است: اگر مردم دياري اهل تقوا و پاكدامني باشند، خداوند رحمت و بركات خويش را برآنان فرو ميفرستد؛ 65 يعني بين ايمان و تقوا و نزول بركات الهي، كه زندگي بدون مشكلات روحي و رواني از موارد برجسته بركات الهي است، تلازم وجودي، و بين ترك تقوا و قطع رحمت و بركات الهي و گرفتار شدن به آسيبها تلازم عدمي برقرار است. در قرآن، معيار برتري و كرامت انسان، تقوا شمرده شده است. 66 در صدر اسلام، بر پايه اين معيار، بسياري از تنگدستان نيز توانستند از محروميت ارزشي و اجتماعي رهايي يافته، ارزش واقعي خود را در جامعه بيابند. اسلام معيارهاي ارزشي و نوع زندگي قومي، قبيلهاي و ملّيگرايي را، كه عامل تفرقه و تشتّت است، نپذيرفت و كوشيد تا ايمان و تقوا و ميوه آن آرامش در زندگي را به جاي انگيزههاي جاهلي در قلوب مردم جايگزين كند. پيامبر به گونهاي افراد قبايل را متحد كرد كه وقتي ابوسفيان به آنان مينگريست، از اينكه قبايل متشتّت آنگونه متحد شده بود، شگفتزده ميشد. 67 البته اسلام ارتباط خويشاوندي را تضعيف نكرده است؛ چرا كه همين ارتباط در ميان كل جامعه، اگر بر اساس روابط الهي باشد، در بسياري از موارد، مشكلات افراد را حل ميكند. پيامبر فرمود: «نسبت خود را بشناسيد تا آن اندازه كه حسب خود را شناخته، با خويشاوندان خود ارتباط داشته باشيد.» 68 و در حجهالوداع به مردم فرمود: «همه شما از نسل آدم هستيد و حضرت آدم از خاك، و فضل و شرافت به عربي و عجمي بودن نيست، بلكه به تقوا و پرهيزگاري است.» 69 و فرمود: «به نسبتتان افتخار نكنيد، به عملتان افتخار كنيد» 70 علي(عليهالسلام) نيز فرمود: «اگر بناست عصبيتي باشد، اين عصبيت را در جهت كسب صفات عالي، انجام كارهاي شايسته و امور نيكو به كار بريد، تعصب را در جهت حفظ حقوق همسايگي، وفاي به عهد و پيمان، و در جهت كسب نيكيها و عصيان در مقابل اعمالي كه موجب تكبّر است، به كار بريد. اين تعصّب را در راه خدا، به دست آوردن فضايل و خودداري از تجاوز، بزرگ شمردن قتل و انصاف داشتن در مقابل مردم، فروكش كردن خشم و دوري از فساد بر روي زمين قرار دهيد.» 71 در بيانات نوراني اميرالمؤمنين(عليهالسلام) آمده است: «تقوا سرامد همه فضايل اخلاقي است». 72 آيهاللّه جوادي آملي ميفرمايد: كمتر آيهاي در قرآن تلاوت ميشود كه در صدر يا وسط يا ذيل آن، مسئله تقوا و اخلاق بازگو نشود؛ زيرا ريشه، ساقه و ثمره هر فضيلتِ خُلقي، تقواست؛ يعني بعضي از مراحل تقوا ريشه، بعضي از مراحلش تنه، ساقه و شاخه و بخشي از مراحلش هم ميوه است و بهترين ميوه تقوا «آرامش و نشاط در زندگي» است. 73 خداوند در قرآن كريم، هدف بسياري از احكام را تحصيل تقوا و در پرتو آن طهارت و سلامت روح ميداند. خداي سبحان در قرآن، پس از ذكر احكام وضو، غسل و تيمّم ميفرمايد: خدا ميخواهد شما را تطهير كند. اگر آب براي وضو يا غسل نيافتيد، خدا به شما امر ميكند كه صورتها و دستها را به خاك بماليد تا پاك شويد. 74 معلوم ميشود كه منظور طهارت بدني محض نيست؛ زيرا روشن است انساني كه دست خاك آلوده به صورت ميكشد، از گرد و غبار ظاهري پاك نميشود، بلكه از رذايل اخلاقي همچون تكبّر و منيّت پاك ميشود؛ چنانكه آلودگي گناه با وضو و غسل پاك نميشود، بلكه با توبه و كفّاره تطهير ميگردد و احكام الهي براي تأمين اين طهارت است. مراقبت و محافظت از روح، و خداوند را ناظر بر كارهاي خويش دانستن بر اثر تقوا به وجود ميآيد و ديگر جايي براي تعدّي و نيرنگ و كوتاهي و سهلانگاري و آلوده شدن به گناه باقي نميماند. بسياري از آسيبهاي روحي و رواني و ناهنجاريها و بزهكاريها بر اثر بيپروايي و ناديده گرفتن و بيتوجه بودن به اين واقعيت است كه همه عالم و از جمله انسان و كارهاي ظاهر و باطن انسان در محضر خداوند است. «تقوا» يعني انجام آنچه مورد رضايت الهي است و پرهيز از هرگونه مسامحه؛ مثلا، در امر طبابت بيمار، متعهدانه و بر اساس تخصص لازم اقدام نماييم. حضرت امير(عليهالسلام) ميفرمايد: «كسي كه به پزشكي اشتغال دارد، بايد تقواي خدا پيشه كند و از خيرخواهي و كوشش دريغ نورزد.» 75 و نيز ميفرمايد: «اي بندگان خدا! شما را به تقواي الهي سفارش ميكنم، كه زاد و توشه سفر قيامت است. تقوا توشهاي است كه به منزل رساند، پناهگاهي است كه ايمن ميگرداند.» 76 و فرمودند: «اي بندگان خدا! بدانيد كه تقوا، دژي محكم و شكستناپذير است، اما هرزگي و گناه خانهاي در حال فروريختن و خواركننده است كه از ساكنان خود دفاع نخواهد كرد، و كسي كه بدان پناه برد در امان نيست. آگاه باشيد! با پرهيزگاري، ريشههاي گناهان را ميتوان بريد، و با يقين ميتوان به برترين جايگاه معنوي دسترسي پيدا كرد. اي بندگان خدا! خدا را، خدا را، در حق نفس خويش كه از همه چيز نزد شما گراميتر و دوست داشتنيتر است.» 77 بنابراين، تقوا همان پرهيز و پيشگيري است، و به كسي كه اميد درمان او هست، دستور تقوا ميدهند. اگر طبيب معالج از درمان كسي نااميد شد، به او ميگويد: هر غذايي كه ميخواهي بخور؛ زيرا كار او از درمان گذشته است. قرآن كريم نيز به چنين كساني ميگويد: «هر چه ميخواهيد بكنيد»؛ 78 يعني كار شما از درمان گذشته است. چنين كسي در مقابل انبياي الهي ميگويد: براي ما تفاوتي ندارد، چه ما را موعظه نماييد و چه موعظه ننماييد؛ ما گوش شنوا نداريم. 79 از اينرو، اين توصيهها و رهنمودهاي ديني و الهي (سفارش به تقوا و پرهيزگاري) براي كساني سودمند و اثربخش است كه خود تصميم و اراده خودسازي و تأمين سلامتي و اقدام براي پيشگيري از بروز ناملايمات و گرفتاريها داشته باشند. ه. توبه
از آموزههاي مهم در پيشگيري برخي از آسيبهاي رواني و جلوگيري از وخامت آن، احساس ندامت و پشيماني و تصميم بر جبران و درمان آسيب و رجوع و بازگشت به لطف و رحمت خداوند است. «توبه» در لغت، به معناي رجوع است. وقتي بنده به مولاي خود برميگردد، ميگويند توبه كرده است. 80 خداوند در قرآن كريم به همه مؤمنان دستور توبه ميدهد. 81 نكته قابل توجه اين است: همانگونه كه در آسيبهايي كه بر جسم وارد ميشوند، تنها خود فرد آسيب ديده است كه مستقيما احساس درد و رنج ميكند و اطرافيان و دوستان از بيتابي و احساس درد او ناراحت و نگران هستند، در آسيبهاي روحي و رواني نيز چنين است؛ يعني خود شخص در صورتي كه دچار اختلال حواس نشده باشد، بيش از ديگران احساس درد و رنج ميكند. براي نمونه، در آسيبهايي هم كه به واسطه گناه به روح و جان آدمي وارد ميشوند، بيشترين رنج و درد رواني را خود شخص متحمّل ميشود و اولين بوي بد گناه را خود استشمام ميكند، رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمودند: «خودتان را با استغفار و توبه معطّر كنيد تا بوي بد گناه شما را رسوا نكند» 82 اما اگر بر اثر تخريب قواي ادراكي، با اينكه در حال سوختن است، درد و آتشسوزي احساس ننمايد، اين بدترين حالاتي است كه يك فرد آسيب ديده ممكن است به آن مبتلا شود؛ زيرا با اينكه بيمار و آسيب ديده است يا اصلا خود را بيمار نميداند و يا آنچه را به آن مبتلا شده است آسيب جدّي قلمداد نميكند و در اين صورت، به فكر دارو و درمان نيست و از اقدام ديگران براي مداواي خود نيز جلوگيري ميكند. از آثار توبه و بازگشت از گناه و معصيت و رجوع به رحمت و مغفرت الهي، يكي همين است كه فرد اولا، قبول كرده كه آسيبپذير است و ثانيا، با رجوع و بازگشت، در صدد درمان است. توبه كميّت و كيفيتي دارد. كميّت توبه آن است كه قرآن كريم به همه مؤمنان دستور آن را ميدهد 83 و كيفيتش عبارت است از: «نصوح»؛ يعني خالص بودن كه در اين زمينه نيز قرآن كريم ميفرمايد: «اي كساني كه ايمان آوردهايد، با توبه خالصانه به سوي خدا بازگشت نماييد». 84 بنابراين، اگر توبه فراگير باشد و انسان از همه خلافها توبه كند و «نصوح» يعني خالص باشد، آنگاه لغزشهاي گذشته بخشوده ميشوند و توبهكننده به منزله انسان بيگناه است 85 و در آرامش كامل به سر ميبرد؛ زيرا با توبه، دنباله گناه قطع ميگردد. 86 با توبه، انسان از عذاب به رحمت، از گناه به طاعت، و از توجه به غير خدا به خدا باز ميگردد. هنگامي كه انسان متوجه ميشود غفلتها و گناهها حجابي ميان او و محبوبش ايجاده كرده و نميتواند به او نزديك شود و به سويش حركت كند، وقتي متذكر ميگردد كه ظلمت بار گناه و لغزش بر دل و جانش آنچنان سايه افكنده است كه هيچ پرتوي از نور حق بر آن نميتابد و او تنگ دل و سنگ دل شده است كه «فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ» (زمر: 22)، پشيمان ميگردد، متألّم ميشود و اين آتش پشيماني و تألّم سراسر وجودش را فرا ميگيرد، شعله ميكشد و شعلههايش فروزان و فروزانتر ميشوند و اين شرارهها تمامي آثار شوم، ريشههاي گناه، پردهها و حجابها را ميسوزانند و خاكستر ميكنند و ديوارههاي دل آدمي را همانند تنوري داغ، كه شرارههاي آتش بر آن تابيده و آن را سفيد كردهاند، آماده چسباندن خمير ايمان ميكنند. 87 در واقع، توبه انقلاب است؛ انقلابي دروني، حركتي در جان انسان تا آزاد گردد و به سوي حق سير كند. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «پشيماني از گناه توبه است» 88 حضرت علي(عليهالسلام) ميفرمايد: «پشيماني بر خطاها همان طلب بخشش و آمرزش است.» 89 و روايات ديگري نيز به همين مضمون بر اين دلالت دارند كه توبه همان آتش ندامت جانسوز است. گاهي انسان در صحنه قلب خود، نوعي گرفتگي مشاهده ميكند؛ مثل اينكه ابري فضاي دل را پوشانده است و نميداند چگونه آن را بزدايد. از اينرو، به فكر ميافتد تا در مزرعه يا در پاركي قدم بزند، در كنار رودي بنشيند و يا با دوست خود سخن بگويد. پس تصور ميكند آن ابر، برطرف شده، در حالي كه چنين نيست و آن ابر غليظ گرديده و جلو ديد او را گرفته است و ديگر تشخيص نميدهد كه در فضاي تيره زندگي ميكند. انسان تصور ميكند با جلسات اُنس و فكاهيات، ابرزدايي يا غبارروبي ميشود، در صورتي كه چنين نيست. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «من در هر روز هفتاد بار استغفار ميكنم تا مبادا اين ابرها فضاي دل را بگيرند.» 90 البته استغفار براي انسان كامل در حقيقت، دفع است، نه رفع. 91 گفته شده است: توبه يعني بازگشت و پشيماني از حالت عصيان و عدم توازن روح به سوي آرامش، و اطمينان و اميدواري به رحمت الهي است كه با شرايطش ميتواند بيماريهاي روحي را درمان بخشد، و معالجه نمايد و انسان را به حد كمال انسانيت برساند. 92 فرد با بازگشت و اعتراف به گناه، احساس گناه خود را سركوب نميكند، بلكه به آن اعتراف ميكند و از خداوند آمرزش ميطلبد. اعتراف مؤمن به گناه و توبه به درگاه خداوندي او را از كوشش براي سركوب و دور نگه داشتن فكر گناه آلوده به منظور رهايي از ناراحتي رواني ناشي از احساس گناه بازميدارد، توضيح آنكه كوشش براي دور نگه داشتن فكر گناه از ذهن در نهايت، به سركوب ناخودآگاه آن منجر ميشود. اما بايد توجه داشته باشيم كه سركوب فكر گناه باعث نميشود آن نيروي انفعالي احساس پستي و حقارتي كه همراه فكر گناه وجود داشته است نيز از بين برود. بنابراين، نيروي انفعالي مزبور به شكل اضطرابي مبهم و پيچيده در انسان بروز ميكند كه باعث رنج و ايجاد اضطراب و تنش رواني در شخص ميشود. در نتيجه، انسان سعي ميكند با پناه بردن به عوارض برخي از بيماريهاي رواني، از شدت آن بكاهد. 93 اصولاً قسمت اعظم تلاش روانكاوان در چنين حالاتي مصروف كاوش درباره اين مهارتهاي دردآور، كهنه و سركوب شده در ضمير ناخودآگاه انسان ميشود. روانكاو سعي ميكند بيمار را به يادآوري مجدّد آن كارها و مقابله با آنها وادارد و نوعي قضاوت عقلاني درباره آنها پيدا كند؛ يعني به صدور حكم دربارهشان بپردازد، و چه بسا كاري كه توسط روانكاو انجام ميگيرد در نهايت، به هتك حرمت گناه بينجامد و گاه به عنوان يك واقعيت مورد پذيرش قرار گيرد، بر خلاف توبه و اذعان و اعتراف به گناه در پيشگاه كسي كه از نهان و اسرار انسانها خبر دارد كه اين اعتراف، مقدّمه پذيرش بيماري و اقدام در درمان آن محسوب ميشود. به همين دليل، يادآوري گناهان توسط مؤمن و اعتراف به آنها نزد خداوند رحمان و رحيم و استغفار و توبه باعث جلوگيري از سركوب ناخودآگاه احساس گناه ميشود؛ زيرا اينگونه سركوب كردن باعث ايجاد اضطراب و بروز عوارض بيماريهاي رواني ميگردد و با توجه به اين مسائل، تعجبي ندارد كه يك مؤمن واقعي همواره داراي امنيت خاطر رواني و آرامش قلبي و وجودش لبريز از احساس رضايت و آرامش خاطر باشد. 94 علّامه طباطبائي ميفرمايد: ما بارها گفتيم كه توبه انسان محفوف به دو توبه خداست. بنابراين، نخست اين خداوند است كه به انسان توفيق ميدهد، اسباب توبه را براي او فراهم ميكند تا بتواند از بند و زنجير اسارتبار پليديهاي دنيا برهد و رو به سوي حق آرد، و آنگاه كه بنده به خدا ت وجه كرد و توبه نمود، دوباره خدا به او برميگردد و غفران و عفو و بخشش را شامل او خواهد فرمود. 95 برخي از آثار توبه در پيشگيري از آسيبهاي رواني
توبه انسان را محبوب خدا ميكند. 96 توبه سبب توقّف آسيب ميشود. توبه آسيبها و ناملايمات روحي و رواني را ترميم ميكند. توبه آسيبها و ناملايمات روحي و رواني را درمان مينمايد. توبه از عوارض جانبي آسيب جلوگيري ميكند. توبه اثرات مخرب آسيب را از روح و روان ميزدايد. توبه روح و جان آدمي را شستوشو و تطهير ميكند. توبه انسان را از حالت سكون و ركود بازميدارد. توبه انسان را به كار و تلاش سازنده واميدارد. اميدواري
انسان با اميد به اينكه تلاش او ثمربخش است، فعاليت ميكند و اگر اميد نبود هيچ انساني دست به اقدامي نميزد. و شايد بتوان گفت: هر موجود زندهاي به اميد رسيدن به مقصد و مقصود خود حركت و تلاش ميكند. تحقيقات اين مطلب را اثبات كردهاند كه اگر تلاش حيوان براي رسيدن به مقصود خود بيثمر بوده و فايدهاي براي او نداشته باشد يا اميدي براي نيل به آن نداشته باشد، دست از تلاش و فعاليت برميدارد و به يأس و درماندگي مبتلا ميشود. 97 فردي كه در پي تلاشهاي متعدد، شكستهاي متعددي را تجربه كند و تلاش او موفقيتي به همراه نداشته باشد، به هر دليلي كه باشد، مبتلا به درماندگي آموخته شده ميگردد كه پيامدهاي ناگواري در جسم و روان و نيز زندگي فردي و اجتماعي او ميگذارد كه چه بسا قابل جبران نباشد. 98 از اينرو، اميد به موفقيت و نتيجه دادن فعاليت، نه فقط انسان، بلكه هر موجود زندهاي را وادار به تلاش و كار ميكند. در اين خصوص نيز انسان سرآمد موجودات ديگر است و با اميد است كه انسان دست به اختراعات و ابتكارات مي زند و در اين راه، تحمّل رنجها و مشقّات را به جان ميخرد و به اميد رسيدن به بهداشت و سلامت، چه جنبه جسماني آن و چه روحي و رواني آن، انسان فعاليتهاي پيشگيرانه انجام ميدهد، و اگر اميدي به بهداشت و سلامت خويش نداشت، دست از فعاليت و اقدامات پيشگيرانه برميداشت. همانند بيماري كه ديگر اميدي به بهبود ندارد و پزشك براي او اقدامي انجام نميدهد و او را از چيزي پرهيز نميدهد. كساني كه با اراده و اختيار خويش، قلب و جان خود را با انبوه گناه و معصيت زنده به گور كردهاند و ديگر جايي براي تابش نور و پذيرش حق در وجودشان باقي نگذاشتهاند و به تعبير قرآن، قلب، چشم و گوششان نابينا و ناشنوا شده، مردگاني هستند زنده نما. اينان بيم و اميد برايشان تفاوتي نميكند. غير از اين گروه اندك، كه عنود و لجوج هستند و در جهالت و عصبيّت خويش پايدارند، ديگران نميتوانند به توهّم يا بهانه نااميدي از رحمت و بخشش الهي، دست از تلاش و جبران كارهاي بد خويش بردارند و اقدامي در رسيدن به سلامت روح و روان خويش انجام ندهند. از اينرو، در تعاليم اسلامي و آموزههاي قرآني، بالاترين گناه و معصيت «نااميدي و يأس از رحمت بيانتهاي الهي» است. معمولاً بيماريهاي شديد و مزمن يا صعبالعلاج روحيه بيمار را متزلزل ميكنند و روزنههاي اميد را به روي او ميبندند. پزشك بايد با اميدوار ساختن او به زندگي، به وي توان ببخشد، او را از افسردگي، ترس و اضطراب نجات دهد، روحيه او را تقويت كند و بهبودي او را سرعت بخشد و او را وادر به كار و فعاليتي سازد كه هم توان انجام آن را دارد و هم وي را به زندگي و زنده بودن اميدوار ميسازد؛ زيرا نااميدي و وابستگي اجباري، واقعياتي هستند كه در مورد بسياري از بيماريهاي شديد اتفاق ميافتند. اما براي پيشگيري از افسردگي ناشي از نااميدي، اصرار بر انجام دادن مستقل برخي كارهاي هر چند كوچك، سودمند است. 99 ولي پزشك بيش از همه ميتواند در اين امر مؤثر باشد. در روايات آمده است: «هر گاه نزد بيمار رفتيد، او را به سلامت و طول عمر اميدوار سازيد، اگرچه ممكن است اين اميدوار ساختن در قضاي الهي مؤثر نباشد، ولي بيمار را دلخوش ميكند و باعث آرامش و تسكين او ميشود.» 100 چه بسا ناخوشي اندك كه براي بيمار بزرگ جلوه كند و او را به دلهره اندازد. بنابراين، مطمئن ساختن او از اينكه بيمارياش خطرناك نيست، در اغلب موارد، در تسكين او مفيد است. اين مطلب با رويكرد صادق بودن با بيمار تضادي ندارد؛ زيرا مقصود اين است كه بيمار را از زندگي مأيوس نكنيم، بلكه اولا، احتمالات و امكاناتي را كه باعث بهبود و درمان بيمار ميشوند، ظاهر سازيم و اطلاعات مربوط به بيمار را فقط به قدر ضرورت بيان كنيم؛ زيرا اعلام صريح وخامت اوضاع به خود بيمار، نتايج ويرانگري دارد. ثانيا، توجه كنيم كه مطابق روايات متعدد، خداوند براي هر بيماري درماني قرار داده است. شخصي در زمان پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) بيمار شد. حضرت(صلي الله عليه و آله) فرمودند: برايش طبيب بياوريد. عدهاي گفتند: يا رسول الله! مگر پزشك ميتواند اين شخص را (با توجه به شدت بيماري) از مرگ نجات دهد؟ حضرت فرمودند: «خداوند هيچ مرضي را نيافريده، جز آنكه برايش درمان و راه بهبود قرار داده است.» 101 درمانگر و اطرافيان فرد آسيب ديده با اعتقاد به چنين باوري و القاي آن به فرد بيمار، هيچ گاه مأيوس و نااميد نميشوند. 102 چه بسا بر اثر كوشش او يا ديگر متخصصان، راه حل ديگري و يا داوري جديدي كشف شود يا دريابند كه داوري خاصي براي درمان او مفيد است. همچنين توجه دادن فرد به فوايد معنوي بيماري نيز ميتواند موجب اميد بخشيدن به بيمار گردد. به همين دليل، شخص مجروح در جنگ، راحتتر از آسيبديدگان ديگر درد را تحمل ميكند و مسكنهاي كمتري نياز دارد. اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در وصف اميدواري به خدا ميفرمايد: «بعضي به گمان خود، ادعا دارند كه به خدا اميدوارند! به خداي بزرگ سوگند كه دروغ ميگويند. چه ميشود آنان را كه اميدواري در كردارشان پيدا نيست؟ پس هر كس به خدا اميدوار باشد، بايد اميد او در كردارش آشكار شود.» 103 ز. ياد معاد؛ اعتقاد به جاودانگي انسان
از جمله آموزهها و تعاليم ديني و سيره معصومان(عليهمالسلام)، كه نقش بسياري در بهداشت و سلامت روح و روان انسان دارد و عامل مهمي در پيشگيري از بسياري از آسيبهاي روحي و رواني است، ياد معاد و اعتقاد به جاودانگي انسان و اعمال و رفتار او ميباشد؛ زيرا در همه افراد، ميل به بقا و ادامه زندگي كاملا مشهود و محسوس است، و هيچ انساني از زندگي و ادامه آن نميگريزد و حتي آنان كه به انتحار و خودكشي دست ميزنند، از خود نميگريزند. بلكه خواهان آزادي خويش ميباشند و چون زندگي كنوني را رنجآور و دردخيز ميانگارند، دست به انتحار و خودكشي ميزنند تا خود را از رنج برهانند. اين ميل مشهود، نشانه ادامه زندگي پس از مرگ است، و اگر مرگ پايان زندگي بود، آفرينش چنين حسي (ميل به بقا) بيهوده به شمار ميآمد. آنچه را انسان از طريق فطرت دريافت ميكند، شرايع آسماني به طور گسترده به عنوان زندگي اخروي و بازگشت انسان به حيات جاويد مطرح كردهاند و چنين اصلي در تمام شرايع، مطرح بوده، و اصولا شريعت الهي بدون اصل «معاد» نميتواند الهي باشد. 104 «معاد» يعني اينكه انسان از مبدأي نشأت گرفته كه سرانجام به همان جا برميگردد. بازگشت به آن مبدأ همان معاد است. همانگونه كه تحقق هدف باعث كمال، و نبودن هدف موجب نقص و عاطل و باطل بودن آن است، اگر سيره كسي بر اساس اعتقاد به معاد نباشد، باطل خواهد بود. خلاصه آنكه چون هيچ چيز همانند اعتقاد به مبدأ و معاد آموزنده نيست و نيز هيچ انساني همانند رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) اعتقاد راسخ به مبدأ و معاد ندارد، از اينرو، هيچ سيرهاي همانند سيره آن حضرت آموزنده نخواهد بود. بنابراين، سيره رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بخصوص و سيره ائمّه اطهار(عليهمالسلام) عموما، كه هماهنگ با كل نظام آفرينش به سمت معاد در حركت است، 105 آموزنده ميباشد. 106 در آموزههاي ديني و سيره معصومان:، مسئله معاد يكي از مسائل بارز و چشمگير است؛ زيرا ياد معاد و سراي جاويد انسان را در اين سراي فاني و زودگذر به تلاش و اعمال صالح و توشه آخرت ترغيب و تحريص مينمايد، به خلاف فرهنگ مادي كه در آن ياد مرگ همانند افيوني است كه تمام لذتهاي دنيوي را از بين ميبرد و موجب اندوه و افسردگي مضاعف ميشود. از اينرو، اسوههاي راستين و كامل انساني يعني رسول خدا(صلي الله عليه و آله) و ائمّه معصوم(عليهمالسلام) در همه شئون، متذكر و متوجه عبوديت خود و ربوبيت خداي سبحان بودهاند و چون توجه به عبوديت بدون توجه به معاد و هدف آفرينش ميسّر نيست، پس توجه مستمر آن حضرات به عبوديت نشانه توجه مستمر به حقيقت معاد و قيامت به عنوان دارالقرار و سراي حيات و جاودانگي است، روايات علوي حقيقت دنيا را دار غرور و دار فنا و دار عبرت معرفي كرده و اقبال به آن را آفت جان آدمي دانستهاند و در مقابل، آخرت را به عنوان غايت خلقت، توصيف كرده و انسان را به آن دعوت نمودهاند. 107 ح. آثار ياد مرگ و معاد در بهداشت و سلامت روان
انسان را به تلاش و فعاليت سودمند و هدفدار سوق ميدهد. 108 سختيها و مصيبتهاي دنيا را كاهش ميدهد و يا از بين ميبرد و فرد را به اندك دنيا راضي ميدارد. 109 فرد را به استفاده تمام و كامل از استعدادهاي خويش ترغيب و تشويق مينمايد. لذتها و خوشيهاي غيرواقعي و زودگذر را، كه معمولا مخرّب روح و روان آدمياند، از بين ميبرد. تنگنظري و احساسهاي كينهتوزانه و حسودانه را در فرد از بين ميبرد و قلب را جلا و صفا ميبخشد. 110 روح اميد و مقاومت در برابر سختيها را در فرد تقويت مينمايد. احساس دلبستگيهاي موقّت و غير قابل اعتماد را در فرد كاهش ميدهد. 111 محبت و علاقه فرد را به خداوند و امور پايدار و قابل اعتماد تقويت مينمايد. 112 احساس رحمت، شفقت و محبت به ديگران را در فرد تقويت ميكند. 113 عامل پيشگيري بسيار قوي است، بخصوص نسبت به اموري كه به بهداشت و سلامت واقعي فرد آسيب ميرساند. توجه به معاد انسان را از حالت انزوا و كنارهگيري رهايي ميبخشد. كسي كه به ياد مرگ و قيامت است، بيشتر ميكوشد و بهتر به جامعه خدمت ميكند و كسي كه از جامعه منزوي است، در حقيقت مرگ را فراموش كرده است. 114 از اينرو، رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) فرمود: «اگر در آستانه مرگ نهالي در دست يكي از شماست و ميتوانيد آن را بكاريد و بميريد، بكاريد.» 115 اين حديث شريف به خوبي دلالت دارد بر اينكه ياد معاد، حركت آفرين است. از مهمترين عوامل گناه و نافرماني خداوند، فراموشي قيامت است. اگر كسي هميشه به ياد خدا باشد، هرگز در اطاعت فرمان خدا سستي به خود راه نميدهد و نيز بر اثر غفلت خود را به گناه نميآلايد؛ زيرا اعتقاد به كيفر، كه در حقيقت ظهور باطن همين اعمال است، با غفلت و آلودگي به گناه سازگار نيست. بر اين اساس، حضرت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) به عنوان مربّي جامعه و مهذّب نفوس، پس از هر نماز عشا با صداي رسا به نمازگزاران ميفرمود: «بار سفر ببنديد، ره توشه برگيريد كه مسافرت نزديك است.» 116 اين هشدار از تعليمات رسول خداست كه همواره جانهاي مستعد و آماده را مخاطب قرار داده، مرگ و قيامت را به آنان تذكر ميداد. 117 از اينرو، در بيشتر سخنان آن حضرت، يكي از مشاهد و مواقف قيامت مطرح است؛ مانند اينكه حضرت فرمودند: «قبر براي عدهاي باغي است از باغهاي بهشت و براي گروهي ديگر چاهي است از چاههاي جهنم.» 118 ياد معاد و توجه به جاودانگي زندگي پس از مرگ آثار سازندهاي دارد كه به برخي از آثار آن در زمينه بهداشت و سلامت روحي و رواني آدمي و پيشگيري از بروز و يا وخامت آسيبهاي رواني اشاره شد. (از جمله رشد و شكوفايي استعدادها، تحرّك و سازندگي و پيشگيري از انزوا و كنارهگيري) با توجه به آثار مثبت و سازنده چنين باوري، پيامبر به ديگران توصيه ميفرمود كه بسيار به ياد مرگ باشيد؛ چون مرگ در فرهنگ دين، انتقال از دنيا به برزخ است و به ياد مرگ بودن يعني: به ياد عالم پس از دنيا بودن و براي آن سراي جاوداني توشه اندوختن. آن حضرت ميفرمود: «به ياد چيزي باشيد كه لذتها را منهدم و عيش و نوش را تيره و تباه ميسازد.» 119 حضرت به شخصي كه در تشييع جنازه شوخي ميكرد، فرمود: «چرا اينان غافلند؟ مگر مرگ براي همه نيست؟» 120 اميرالمؤمنين(عليهالسلام) ميفرمايد: «ياد مرگ مرا از شوخي و كارهاي بيهوده باز ميدارد.» 121 بنابراين، انسانهاي برخوردار از سلامت و كمال هر لحظه خود را بين مبدأ و معاد مشاهده ميكنند؛ 122 زيرا آنان حوادث سبك و سنگين، و تلخ و شيرين را مجلاي ارادي الهي ميدانند. اينان در حوادث سنگين متزلزل نميشوند؛ چنان كه اميرمؤمنان(عليهالسلام) فرمودند: سختيها و مصيبتها اثر سوئي در انسانهاي با كرامت و صاحبان نفوس ارزشمند نميگذارد 123 توجه به خدا را مخصوص حالت پديد آمدن حوادث سخت نميدانند بلكه هر حادثهاي، كوچك يا بزرگ را آزموني الهي ميشمارند، به ياد خداي سبحان متذكر ميشوند و در هر حال، صابرند و خود را به الله ميسپارند و ميگويند: به خدا رجوع ميكنيم؛ چنان كه در هنگامه سختيها و مصيبتها ميگويند: ما از خداييم و به سوي او باز خواهيم گشت و از صلوات، سلام و رحمت الهي بهرهمند ميباشند. 124 بنابراين، سيره چنين انسانهايي آموزنده است؛ زيرا صاحبان نفوس كريمه و با ارزش هستند كه نمونه كامل آن رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) است، دايم به ياد مبدأ و معاد ميباشند؛ چنان كه نقل شده است: وقتي چراغ منزل حضرت خاموش ميشد، ميفرمود: «انّاللّه و انّا اليه راجعون.» يعني در كوچكترين حادثه، مسئله معاد و رجوع اليالله را مطرح ميكرد. 125 ديگران نيز به اين واقعيت اشاره كردهاند. قطعاً احساس فرد نسبت به مرگ تا حدي به تصور و مقدار ترس او از مرگ بستگي دارد. كساني كه جهتگيري معنوي قوي دارند، غالبا در روزهاي آخر زندگي آرامش بسيار پيدا ميكنند؛ زيرا طبق جهانبيني آنان، زندگي واپسين ديگري نيز وجود دارد و در نتيجه، ميتوانند خوشحال باشند. اغلب ترس از مرگ، واكنشي است نسبت به مواجهه با عدم تماميت زندگي. شايد مرگ، از دست رفتن زودرس و غيرمنصفانه استعدادهاي فرد به نظر آيد. از اينرو، بعضي از بيماران با آرامش اجتنابناپذيري مرگ را ميپذيرند و ميكوشند معناي زندگي خود را دريابند. بيماري كه قطعيت مرگ خود را پذيرفته است، از نظر عاطفي، خود را از محيط جدا ميكند و كمتر درگير زندگي ميشود. بيمار ممكن است پس از تحمّل دردي فوقالعاده و تلاشي جانكاه براي زندگي، در نهايت، مرگ را تسكيني خوشايند بيابد. 126 در سنّت و سيرت پيامبر و اميرالمؤمنين(عليهماالسلام) درباره ياد معاد و نقش آن در سازندگي و سلامت دنيا و آخرت انسان، بيانات آموزنده بسياري آمده است كه به عنوان حسن ختام نمونهاي از آن اشاره ميشود: «اي بندگان خدا! از خدا بپرهيزيد. و با اعمال نيكو به استقبال اجل برويد. با چيزهاي فاني شدني دنيا، آنچه را كه جاويدان ميماند خريداري كنيد. از دنيا كوچ كنيد كه براي كوچ دادنتان تلاش ميكنند. آماده مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است. همچون مردمي باشيد كه بر آنها بانگ زدند و بيدار شدند و دانستند دنيا خانه جاويدان نيست و آن را با آخرت مبادله كردند. خداي سبحان شما را بيهوده نيافريد و به حال خود وا نگذاشت. ميان شما تا بهشت يا دوزخ، فاصله اندكي جز رسيدن مرگ نيست. زندگي كوتاهي، كه گذشتن لحظهها از آن ميكاهد و مرگ آن را نابود ميكند، سزاوار است كه كوتاه مدت باشد. زندگي، كه شب و روز آن را به پيش ميراند، به زودي پايان خواهد گرفت. مسافري كه سعادت يا شقاوت همراه ميبرد، بايد بهترين توشه را با خود بردارد. از اين خانه دنيا زاد و توشه برداريد كه فرداي رستاخيز نگهبانتان باشد. بنده خدا بايد از پروردگار خود بپرهيزد، خود را پند دهد و توبه را پيش فرستد و بر شهوات غلبه كند؛ زيرا مرگ او پنهان و پوشيده است و آرزوها فريبندهاند و شيطان همواره با اوست و گناهان را زينت و جلوه ميدهد تا بر او تسلّط يابد؛ انسان را در انتظار توبه نگه ميدارد كه آن را تأخير اندازد و تا زمان فرارسيدن مرگ از آن غفلت نمايد. واي بر غفلتزدهاي كه عمرش بر ضد او گواهي دهد و روزگار، او را به شقاوت و پستي كشاند. 127 از خدا ميخواهيم كه همه ما را برابر نعمتها مغرور نسازد و چيزي ما را از اطاعت پروردگار باز ندارد و پس از فرا رسيدن مرگ دچار پشيماني و اندوه نگرداند.» 1 ـ ام. رابين ديماتئو، روانشناسي سلامت، ترجمه محمد كاوياني و ديگران، ج 2، تهران، سمت، ص763ـ762. 2 ـ اِنَّما يُوفَّي الصابرونَ اجرهم بغير حسابٍ (زمر: 10) 3 ـ و مِنهم الذين يُؤذون النبي و يقولونَ هو اُذنٌ... (توبه: 61) 4 ـ محمدتقي مصباح، اخلاق در قرآن، ج 3، ص266ـ255. 5 ـ دانشنامه امام علي(عليهالسلام)، ج11، ص139. 6 ـ همان، ج 11، ص280. 7 ـ «و عليكم بالصبرِ فانّ الصبرَ مِن الايمانِ كالرأسِ مِن الجسدِ و لاخيرَ في جسدٍ لا رأسَ معه و لا في ايمانٍ لا صبرَ معه» (نهجالبلاغه، گردآوري و تنظيم صبحي صالح، قصار82). 8 ـ نهجالبلاغه، خطبه191. 9 ـ علامة الصابر في ثلاث: «اوّلها ان لايكسلَ و الثانية ان لايضجرَ، والثالثة ان لايشكو من ربّه عزّوجلّ، لانّه اذا كسل فقد ضيع الحق، واذا ضجر لم يؤدّ الشكر، واذا شكي من ربّه عزّوجلّ فقد عصاه.» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 71، ص86). 10 ـ «الجزع عند المصيبة يزيدها و الصبر عليها يبيدُها» (محمد محمدي ريشهري، ميزان الحكمه، ج 2، ص29). 11 ـ «ما رأيتُ الا جميلا.» (سيدبن طاووس، اللهوف، ترجمه سيد احمد قهري، انتشارات جهان، ص160). 12 ـ ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 2، ص780. 13 ـ لازاروس لائونير، 1978، ص 311 به نقل از: ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 2، ص 588. 14 ـ در صبر در لغت، به معني حبس نفس است از جزع به وقت وقوع مكروه و لابد آن امن باطن باشد از اضطراب و باز داشتن زبان از شكايت و نگاهداشتن اعضا از حركات غير معتاد. (خواجه نصيرالدين طوسي) و نيز گفته شده است: صبر به معناي بردباري كردن در برابر سختيها و ناملايماتها (حسن انوري، فرهنگ بزرگسخن، ج 5، ص 4692، و نيز گفتهاند: صبر آن است كه در صبر صابر باشي، و آنكه اگر بلا برسد ننالد. (لغتنامه دهخدا، ج 10، ص 14853 15 ـ «من كظم غيظا ـ ولو شاء ان يمضيه امضاه ـ ملأاللّهُ قلبَه يوم القيامه رضاه.» (محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 171، ص411. 16 ـ بهروز ميلانيفر، بهداشت رواني، ص 198.ص / 199ص / 200همان / همان / ص200 17 ـ بهروز ميلانيفر، بهداشت رواني، ص 199. 18 ـ بهروز ميلانيفر، بهداشت رواني، ص200. 19 ـ همان. 20 ـ همان. 21 ـ همان. 22 ـ «والعصرِ اِنَّ الانسانَ لفي خسرٍ الاّ الّذينَ آمَنوا و عملوا الصالحات...» (والعصر:1) 23 ـ «وَ أَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَي» (نجم:39) 24 ـ مرتضي فريد، الحديث، روايات تربيتي، ج 3، ص 8. 25 ـ «كاد ان يكون الفقر كفرا» (عليرضا صابري يزدي، الحكم الزاهرة، ج 1، ص 212). 26 ـ نهجالبلاغه، ترجمه علينقي فيضالاسلام، ص864. 27 ـ ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 2، ص234. 28 ـ «اِنَّ اللّهَ يُحبّ المتحرّفَ الامين.» (شيخ حرّ عاملي، وسائلالشيعه، ج 12، ص13. 29 ـ «ملعونٌ من القَي كَلَّه علَي الناس« (همان، ص18). 30 ـ مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، چ سيزدهم، ص 410. 31 ـ همان، ص 18. 32 ـ «وابتغِ فيما آتيكَاللّهُ الدارَ آلاخرةَ و لا تنسَ نصيبكَ مِن الدُنيا.» (قصص: 77) 33 ـ «للمؤمن ثلاثُ ساعاتٍ: فساعةٌ يناجي فيها ربّه و ساعة يرم معاشه و ساعة يخلّي بين نفسه و بين لذتها فيما يحلّ و يجمل. و ليس للعاقلِ اَن يكون شاخصا الاّ في ثلاث: مرمة لمعاشٍ او خطوةٌ في معادٍ او لذةٌ في غير محرّمٍ.» (نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتي، حكمت390) 34 ـ چنانچه در سيره امام آمده است: از جمله كارهاي كه امام علي(عليهالسلام) به آن اشتغال داشتند، كشاورزي بود، و سيره و زندگي امام نشان ميدهد كه حضرت در دوران 25 ساله فاصله از امور حكومتي، بيشتر وقتشان به باغداري و كشاورزي و كارهاي مربوط به آن نظير حفر چاه و قنات ميگذشت. امام(عليهالسلام) ضمن آنكه خود يك كشاورز پرتلاش و موفق بودند، احترام خاصي براي كشاورزان و زمين قايل بودند، كه برخي روايات مربوط به آن، به عنوان نمونه اشاره ميشود: راههايي كه مردم به كسب درآمد ميپردازند پنج تاست: امور دولتي، آباداني و كشاورزي، تجارت، اجاره و صدقات... اما كشاورزي، خداوند متعال فرموده: اوست كه شما را پديد آورد و به عمران و آبادي دعوت كرد. خداي متعال بدانرو انسانها را به عمران و آباداني زمين دعوت كرده تا از بهترين راه ـ كه كشاورزي است ـ و محصولات آن از قبيل غلاّت و حبوبات و ميوهها تأمين معاش نمايند: «اِنّ معايشَ الخلق خمسةٌ: الامارةُ و العمارة و التجارة و الاجارة و الصدقات... و اما وجهُ العمارةِ فقوله تعالي: (هو أنشأكم مِن الارضِ و استعمركم فيها) فاَعلَمنا ـ سبحانه ـ انّه قد امرهم بالعمارةِ ليكون ذلكَ سببا لمعايشهم بما يخرج منالارض من الحبّ و الثمراتِ و ما شاكل ذلك ممّا جعلُهالله معايشَ للخلقِ» (شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 13، ص 195. 35 ـ از امام صادق(عليهالسلام) نقل شده است: «كان اميرالمؤمنين يكتب و يوصي بفلّاحين خيرا» (شيخ حرّ عاملي، پيشين، ص 216) 36 ـ امام صادق(عليهالسلام) درباره همّت بلند و سختكوشي جدّ بزرگوارشان، علي(عليهالسلام) ميفرمايند: «پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) زميني را از انفال به علي(عليهالسلام) دادند و حضرت در آن زمين قناتي حفر نمودند كه آب آن مانند گلوي شتر فواره ميزد. امام(عليهالسلام) آن آب را «ينبوع» ناميدند. آن آب آنقدر زياد بود كه موجب خوشحالي مردم آن ناحيه شد و هنگامي كه يكي از آن مردم به امام(عليهالسلام) تبريك گفت، فرمودند: اين آب وقف حجّاج و كساني است كه از آنجا عبور ميكنند؛ كسي نميتواند آن را بفروشد و به فرزندانم نيز به ارث نميرسد.» (محمدباقر مجلسي، پيشين، ص32/ مرتضي مطهري، انسان كامل، صدرا، 1376، ص54) و اراده و همّت امام چنان قوي بود كه اگر اراده مينمود از تودهاي هسته خرما، نخلستاني انبوه فراهم ميساخت. روزي يكي از ياران حضرت با مشاهده انبوه هستههاي خرما نزد ايشان پرسيد: اينها را براي چه ميخواهيد؟ امام فرمودند: به اذن خدا، اينها تبديل به درختخرما خواهند شد و چنين شد: امام (عليهالسلام) نخلستاني پديد آوردند با انبوهي از درختان. فعاليت و تلاش امام(عليهالسلام) چنان بود كه ميتوانستند درآمد فراواني عايد خود نمايند. زماني كه طلحه و زبير براي كاستن از مقام حضرت در ميان مردم گفتند كه حضرت مالي ندارد، امام به عاملان خود فرمودند: آنچه از محصول زمينهاي كشاورزي برداشت شده است به فروش برسانند. وقتي با فروش ميوهها و غلاّت صدهزار درهم فراهم شد، امام دستور احضار طلحه و زبير را دادند و خطاب به آنها فرمودند: اين پول، سرمايهاي است كه با دسترنجخود جمع كردهام )نه مانند سرمايه شما كه حقتان نيست و به بيتالمال تعلّق دارد.) (محمد دشتي، امام علي(عليهالسلام) و اقتصاد، ص 271. 37 ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 40، ص328. 38 ـ همان، ج 40، ص 325. 39 ـ همان، ج 41، ص 37. 40 ـ همان، ج 41، ص 36. 41 ـ همان. 42 ـ همان، ص 29. 43 ـ همان، ص 32. 44 ـ «لَنقلُ الصخرِ مِن قِللِ الجبال احبّ الي مِن مننِ الرجال يقولُ الناس لي في الكسب عار فانّ العارَ في ذلّ السؤالِ
كد كد العبد ان احببتَ اَن تُصبح حرّا
لاتقل ذا مكسب يزري فقصد الناس ازري
انت ما استغنيت عن غيرك اعلي الناس قدرا».
واقطع الامال من بني آدم طرا
انت ما استغنيت عن غيرك اعلي الناس قدرا».
انت ما استغنيت عن غيرك اعلي الناس قدرا».
(محمدباقر مجلسي، ديوان منسوب به علي(عليهالسلام)، ج 41، ص37.) 45 ـ محمدباقر مجلسي، ديوان منسوب به علي(عليهالسلام)، ج 41، ص37. 46 ـ مرتضي آقاتهراني، اهمال كاري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمهالله)،1382. 47 ـ قال النبي(صلي الله عليه و آله): «عزّ المؤمن استغناه عن الناس» (مولي محسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء، ج 6، ص 57 48 ـ مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، چ سيزدهم، ص411. 49 ـ ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 1، ص 126. 50 ـ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات: 56) 51 ـ «الشريعة رياضةُ النفس» (عبدالواحد آمدي، غرر الحكم، باب الف، ش569) «رياضت» مصدر باب روض (راض) ميباشد و به معناي رياضت، تمرين و تعليم دادن است و كلمه «رياضي» به معناي علم حساب و هندسه و جبر و مقابله به معناي ورزش و تمرين فكر و ذهن ميباشد و ورزش و رياضت و تمرين بدن را در اصطلاح، «ورزش» گويند و احكام و تكاليف شرع هم تمرين و تعليم روح و جسم است. 52 ـ محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 6، ص47. 53 ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 59، ص127. 54 ـ ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 2، ص764. 55 ـ ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 2، ص 745، به نقل از: لوي تيلور، 1985، ريم، مسترز، 1979. 56 ـ ام. رابين ديماتئو، ج 2، ص764. 57 ـ عن الحسين بن زيد قال: قلتُ لجعفر بن محمد(عليهماالسلام): جعلتُ فداك هل كانت في النبي(صلي الله عليه و آله) مداعبة؟ فقال: وصفه الله بخلق عظيم، و انّ الله بعث انبياءه فكانت فيهم كزازة (الانقباض و اليبس) و بعث محمدا(صلي الله عليه و آله) بالرأفة و الرحمة و كان من رأفته(صلي الله عليه و آله) لامّته مداعبته لهم لكي لا يبلغ بأحدٍ منهم التعظيم حتي لا ينظر اليه.» ثم قال: حدّثني ابي محمد عن ابيه علي عن ابيه الحسين عن ابيه علي(عليهماالسلام) قال: «كان رسول الله ليسرّ الرجل من اصحابه اذا رآه مغموما بالمداعبة و كان ـ صليالله عليه و آله يقول: انّ الله يبغض المعبّس في وجه اخوانه.» (سيد محمدحسين طباطبائي، سنن النبي 9، ص 29، به نقل از: زينالدين الجبعي العاملي الشامي، كشف الريبة، ص 119). 58 ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 76، ص 60. 59 ـ ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 2، ص764. 60 ـ همان، ج 1، ص394. 61 ـ همان، ج 2، ص221. 62 ـ «وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ» (قصص: 77و امام رضا(عليهالسلام) ميفرمايد: «اجعلوا لانفسكم حظا من الدنيا... واستعينوا بذلك علي امور الدين» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 78، ص346). 63 ـ عبدالله جوادي آملي، سيره رسول اكرم در قرآن، ج 6، ص65. 64 ـ عبداللّه جوادي آملي، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 129. 65 ـ «ولو اَنّ اهل القري آمَنوا واتّقوا لفتحنا عليهم بركات مِن السماءِ والارضِ ولكن كذّبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون.» (اعراف: 96) 66 ـ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (حجرات: 13) 67 ـ رسول جعفريان، سيره رسول خدا، ص 267 به نقل از: محمد عبدالحي الكتاني الادريسي الحسني الفاسي، التراتيب الادارية، ج 1، ص 64. 68 ـ «تعلّموا من النسبِ ما تعرفون به احسابَكم و تَصلونَ بِه ارحامكم» (رسول جعفريان، سيره رسول خدا، ص 296.) 69 ـ «كلّكم مِن آدم و آدمُ من تراب ليس لعربي علي عجمي فضل الاّ بالتقوي» (همان، ص 254، به نقل از: العقد الفريد، ج 4، ص58. 70 ـ «لا تأتوني بانسابكم و أتوني بأعمالكم» (يعقوبي، تاريخ يعقوبي به نقل از: جواد علي، المفصل في تاريخ العرب قبل از اسلام، ج 4، ص369.) 71 ـ ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 13، ص166. 72 ـ «التقي رئيسالاخلاق.» (نهجالبلاغه، حكمت41). 73 ـ عبداللّه جوادي آملي، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص128. 74 ـ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ... فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدا طَيِّبا فَامْسَحُواْ بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم...» (مائده: 6) 75 ـ «من تطبّب فليتق الله و لينصح و ليجتهد» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 62، ص 74.) 76 ـ «اوصيكم، عبادالله، بتقوي الله التي هي الزاد و بها المعاد.» (نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتي، ص 219.) 77 ـ «اعلموا، عبادالله، ان التقوي دار حصنٍ عزيز، و الفجور دار حصن ذليل.» (همان، ص 293) و نيز فرمودند: «اِنّ تقوي الله دواءُ داء قلوبكم و طهورُ دنس انفسكم» )همان، خطبه 198. 78 ـ «اعملوا ما شئتم» (فصلت: 40) 79 ـ «سواءٌ علينا اوعظتَ ام لم تكن من الواعظينَ» (شعراء: 136) 80 ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص23. 81 ـ «وتوبوا الي الله جميعا ايّها المؤمنون لعلكم تفلحون» (نور:31) 82 ـ «تعطروا بالاستغفار لاتفضحنكم روائح الذنوب» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 7، ص 278. 83 ـ «توبوا الي الله جميعا ايّها المؤمنون» (نور:31) 84 ـ «يا ايها الذين آمنوا توبوا الي الله توبةً نصوحا» (تحريم: 8) 85 ـ خداوند در قرآن ميفرمايد: «إِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئا» (مريم: 60) «إِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلا صَالِحا فَأُوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورا رَّحِيما» (فرقان: 70) و در روايت آمده است: «التائبُ مِن الذنبِ كمَن لا ذنبَ له» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 21و41. 86 ـ عبدالله جوادي آملي، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 161. 87 ـ هماان، ج 11، ص172. 88 ـ «الندم من الذنبِ توبةٌ.» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 77، ص159. 89 ـ «الندم علي الخطيئةِ استغفار.» (علاّمه نوري، مستدركالوسائل، بيروت، آلالبيت، 1408ق، چ دوم، ج 2، ص 118 و ميفرمايد: «الندمُ علي الخطيئة يمنع عن معاودتها» و نيز ميفرمايد: «من ندم فَقد تاب» و امام باقر(عليهالسلام) ميفرمايد: «كفي بالندم توبة» و نيز «الندم احدالتوبتين» و «كفي بالندم توبة» و «والندم من الذنب يمنع عن معاودته» (ر.ك: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 77، ص 20). 90 ـ «انه ليغان علي قلبي و انّي لاستغفر بالنهار سبعين مرّةً» (همان، ج 25، ص204.) 91 ـ همان، ج 11، ص160ـ159. 92 ـ سيد هاشم حسيني، آرامش روح، ص157. 93 ـ همان، ص169. 94 ـ همان، ص 346. 95 ـ سيد محمدحسين طباطبائي، تفسير الميزان، ج 2، ص238. 96 ـ «انّ اللّه يحبّ التّوابين و يحبّ المتطهرين» (بقره: 222) و پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: «ليس شيءٌ احبُّ الي الله من مؤمنٍ تائبٍ او مؤمنةٍ تائبةٍ» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 21). 97 ـ بي. آر. هرگنهان و دكتر متيو اچ. السون، مقدّمهاي بر نظريههاي يادگيري، ترجمه علياكبر سيف، چ دوم، دوران، 1376، ص 221. 98 ـ همان، ص243. 99 ـ ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 2، ص 659. 100 ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 81، ص225. 101 ـ «ما خلق الله داءَ الاّ و خلق له دواء» و نيز «تداووا فانّ الذي الداء انزل الدواء» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 59، ص 72. 102 ـ ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 1، ص 419و 420. 103 ـ نهجالبلاغه، ج 9، باب 161، ص226. 104 ـ عبدالله جوادي آملي، سيره رسول اكرم در قرآن، ج 9، ص 213. 105 ـ «الياللّه تصيرُ الاُمور.» (شوري: 53) 106 ـ عبدالله جوادي، سيره رسول اكرم در قرآن، ج 9، ص197. 107 ـ نهجالبلاغه، خطبه 28، 33، 99، 114، 11 / مصطفي درايتي، تصنيف غرر الحكم، ص 144و148. 108 ـ عن علي(عليهالسلام): «ينبغي للعاقل اَن يعمل للمعاد و يستكثر الزاد» (عبدالواحد آمدي، پيشين، ص857). 109 ـ قال علي(عليهالسلام): «من اكثر ذكر الموت رضي من الدنيا باليسير» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 82، ص 181). 110 ـ عن علي(عليهالسلام): «ذكر الموت جلاء القلوب» (عليرضا صابري يزدي، پيشين، ج 1، ص229). 111 ـ عن علي(عليهالسلام): «الموت مفارقة دار الفناء و ارتحال الي دار البقاء» (عبدالواحد آمدي، پيشين، حديث54). 112 ـ عن ابي عبدالله(عليهالسلام): «انّ رسول الله(صلي الله عليه و آله) قال: من اكثر ذكر الموت احبّه الله.» (شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 2، ص649). 113 ـ قال رسول الله(صلي الله عليه و آله): «ما من شيء في الميزان اثقل من حسن الخلق و قال(صلي الله عليه و آله): اقربكم منّي مجلسا يوم القيامة احسنكم خُلقا و خيركم لاهله.» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 71، ص 387ـ386). 114 ـ عبدالله جوادي آملي، سيره رسول اكرم در قرآن، ج 9، ص222. 115 ـ «ان كان بيد احدكم فسيله فاستطاع ان يغرسها قبل ان تقوم الساعه فليغرسها فانّ له بذلك اجرا» (محدث نوري، پيشين، ج 13، ص 460). 116 ـ «تجهّزوا رحمكم الله» (نهج البلاغه، خطبه204). 117 ـ عبدالله جوادي آملي، سيره رسول اكرم در قرآن، ج 9، ص216ـ215. 118 ـ «القبر روضة من رياض الجنه او حفرة من حفر النار.» (شيخ مفيد، امالي، ص31). 119 ـ «اكثروا ذكر الموت فانه هادم اللذات، حائل بينكم وبين الشهوات» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص132). 120 ـ «كأنّ الموت في هذه الدنيا علي غيرهم.» (محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 77، ص 127ـ113). 121 ـ «انّي ليمنعي من اللعب ذكرُ الموت.» (ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 6، باب 83، ص280). 122 ـ «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ.» (بقره: 156) 123 ـ «النفسُ الكريمة لاتؤثر فيما اللكبات» (عبدالواحد آمدي، پيشين، ص231). 124 ـ «الّذين اِذا أَصابتهم مصيبه قالوا انالله وانااليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه اولئك هم المهتدون.» (بقره: 156) 125 ـ عبدالله جوادي آملي، سيره رسول اكرم در قرآن، ج 9، ص204. 126 ـ ام. رابين ديماتئو، پيشين، ج 2، ص 707، به نقل از: كوبلر، راس، 1969. 127 ـ «فاتقوا الله، و بادروا آجالكم باعمالكم، و ابتاعوا ما يبقي لكم بما يزول عنكم...» (نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، ص 113).