نقش يهود در دوران ظهور-2
على كورانى مترجم: مهدى حقى اشاره :
در قسمت نخست اين مقاله با بهرهگيرى از آيات قرآن و روايات معصومين(ع) نقش يهود در دوران ظهور بررسى شد. در اين قسمت براى روشنتر شدن مباحث قبلى و مستند شدن نتايجى كه آن مباحث گرفته شد، نگاهى اجمالى به تاريخ يهود خواهيم داشت.نگاهى به تاريخ يهود
در اين جا نگاهى گذرا بر اوضاع كلى يهوديان از دورانف حضرت موسى(ع) تا زمان پيامبر گرامى ما حضرت محمد(ص) مىاندازيم. مطالب اين بخش با استناد به دايرة المعارف كتاب مقدس از انتشارات »جامعه كليساهاى خاور نزديك« و كتاب تاريخ يهود از كتب آنان تأليف محمد عزّت دروزه، آورده شده است.تاريخ يهود در اين مدت به ده دوره تقسيم مىشود:1. دوره حضرت موسى و يوشع(ع)، 1270ق - 1130ق.م؛2. دوره داوران 1130 - 1025ق.م؛3. دوره حضرت داود و سليمان(ع) 1025 - 931ق.م؛4 - دوره تجزيه و كشمكشهاى داخلى 931 - 859ق.م؛5. دوران تسلط آشوريان 859 - 612ق.م؛6. دوران تسلط بابليها 597 - 539ق؛7. دوران سلطه ايرانيان 539 - 331ق؛8. دوران تسلط يونانيها 331 - 64ق؛9. دوران تسلط روميان 64 - 638م؛10. دوران تسلط اسلام 638 - 1925م. دوران حضرت موسى و يوشع(ع)
حضرت موسى(ع)، يك صد و بيست سال زندگى كرد، از اين مدت، نزديك به سى سال در كاخ فرعون مصر، و ده سال نزد شعيب پيامبر(ص) در »قادش برنيع« واقع در انتهاى صحراى سينا از سمت فلسطين نزديك درّه »عرّبّه« سپرى كرد.تورات موجود (سفر خروج باب 12: 37 و سفر عدد، باب 33: 36) تعداد افراد بنىاسرائيل (بهجز فرزندان ) را كه همراه موسى(ع) حركت كردند، ششصد هزار مرد پياده مىداند اما برخى پژوهشگران غربى تعداد آنها را ششهزار نفر تخمين مىزنند.تاريخ نگاران اين نظر را برمىگزينند كه خروج آنها از مصر در اوايل قرن سيزدهم قبل از ميلاد، يعنى حدود سال 1230 ق.م در زمان فرعون »منفتاح« بوده است. و حضرت موسى(ع) در كوهى نزديك »قادش« درگذشت و وصى او يوشع بن نون(ع) وى را در آنجا دفن كرد و قبرش را پنهان ساخت. در حالى كه حضرت انواع آزار و اذيت را از بنى اسرائيل در زمان حيات و پس از مرگش تحمل نمود.توراتف موجود، درباره او و هارون مىگويد:»خدا به موسى گفت: در اين كوه بمير همانگونه كه برادرت هارون در كوه هور جان سپرد. چون شما دو تن به من خيانت ورزيديد، چون مرا در محل آبف سرزمينف قادش در زمين سينا تقديس نكرديد. پس بهراستى تو زمين را از مقابل آن مىنگرى اما تو بدانجا، به سرزمينى كه من به بنى اسرائيل اعطا كردهام داخل نمىشوى«.1و مىگويد:»يوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد«.2رهبرى بنى اسرائيل را پس از موسى(ع) وصى او يوشع پيامبر بر عهده گرفت و آنها را به كرانه غربى رود اردن برد و فعاليت خود را از شهر »اريحا« آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آباديهاى اطراف را كه هر يك داراى زمينهاى كشاورزى بودند، فتح نمود. ساكنان آن مناطق بت پرستان كنعانى بودند.يوشع آن منطقه را ميان فرزندان بنى اسرائيل كه نسبت به يكديگر حسادت مىورزيدند، تقسيم نمود. بابهاى 15 تا 19 از سفر يوشع، شهرها و شهركهاى منطقه را كه حدود 216 پارچه مىباشد، نام مىبرند.يوشع(ع) حوالى سال 1130 ق.م در سن نزديك به يك صد و ده سالگى بدرود حيات گفت. دوره داوران و سلطه فرمانروايان محلى
رهبرى بنى اسرائيل پس از يوشع(ع) به داوران و قاضيان انتقال يافت كه شبيه خلفا در ميان قبائل قريش بودند كه پانزده تن از آنان به فرمانروايى رسيدند.دوره داوران با دو ويژگى شناخته مىشود، اين دو ويژگى را پيوسته در طول تاريخ با بنىاسرائيل مشاهده مىكنيم. يكى انحراف آنان از خط پيامبران(ع): و ديگرى مسلط كردن خداوند كسانى را كه عذاب دردناكى به آنان بچشانند، همچنانكه در قرآن از آن ياد شده است.تورات (سفر داوران در باب سوم و پنجم) درباره انحراف بنى اسرائيل بعد از يوشع(ع) چنين مىگويد:(آنان) در ميان كنعانيان و حيثىها و اموريها و فرزيها و حيوىها و يبوسيان، ساكن شده و دخترانشان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدايان آنها را پرستيدند.و در باب 8: 3 مىگويد:نخستين كسى كه بر آنها سلطه يافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد (كوشان رشتعايم) فرمانرواى آرام در منطقه النهرين بود.آن گاه بنى عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اريحا استيلاء يافتند.3سپس يابين فرمانرواى كنعان به مدت ده سال در حاصور بر آنان مسلط شد4بعد از آن بنى عموم و فلسطينيان هجده سال آنان را به بردگى خود درآوردند.5و پس از آن فلسطينىها آنها را كيفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند6.فرمانروايى داوران پس از يوشع(ع) تا زمان صموئيل پيامبر(ع) ادامه يافت، همان پيامبرى كه خداوند متعال در قرآن وى را چنين ياد نموده است:آيا نديدى آن گروه بنى اسرائيل را كه پس از موسى از پيامبر خود درخواست كردند كه فرمانروايى براى ما برانگيز تا (به سركردگى او) در راه خدا جهاد كنيم پيامبرشان گفت: »آيا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانى مىكنيد؟« گفتند: »چگونه مىشود كه ما در راه خدا مبارزه نكنيم در حالى كه ما و فرزندانمان از ديارمان رانده شدهايم.« اما چون جهاد بر آنان مقرر گرديد بجز اندكى همه روى گردانيدند و خداوند از كردار ظالمان آگاه است.7تاريخ نويسان اين دوره را حدود يك قرن؛ يعنى از 1130 ق.م تا دوران طالوت و داود(ع) 1025 ق.م تخمين مىزنند، در حالى كه از سفر داوران در تورات مدت اين دوره بيش از اين مقدار فهميده مىشود. دوره داود و سليمان(ع)
دوران طالوت (شاوفل) را بخشى از دوران داود و سليمان(ع) قرار داديم؛ زيرا او اگرچه پيامبر نبود اما فرمانروايى بود در خط انبيا. مورخين مدت فرمانروايى وى را پانزده سال از سال 1025 تا 1010ق.م ذكر نمودهاند. و پس از او داود و سليمان از سال(ع) 1010 تا 931 ق.م يعنى سالف وفات حضرت سليمان فرمانروايى كردند.ملاحظه مىشود كه گردآورندگان توراتف موجود، نسبت به حضرت موسى، داود و سليمان(ع) ستم روا داشته و تهمتهاى بزرگ اخلاقى، سياسى و اعتقادى به آنان نسبت دادهاند و بسيارى از تاريخنويسان غربى مسيحى نيز از آنان پيروى نموده و مطالبى را هم بر گفتههاى آنان افزودهاند. متأسفانه مسلمانانى كه پيرو فرهنگ غرب بودند نيز از اين دسته تبعيت نمودهاند. درود و سلام خدا بر تمام پيام آوران الهى. ما در پيشگاه خداوند از كسانى كه نسبت به آن بزرگواران بهتان روا داشتند بيزارى مىجوييم.حضرت داود(ع) بنى اسرائيل را از ورطه بت پرستى و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهى خود را به مناطق مجاورش كشيد و با ملتهايى كه تحت فرمانروايى او درآمدند به شايستگى رفتار كرد، بهگونهاى كه خداوند متعال اين ويژگى داود را در كتاب خود و از زبان پيامبرش حضرت محمد(ص) تعريف نموده است.حضرت داود(ع) تصميم گرفت در محل عبادت جدش ابراهيم(ع) در قدس و بر بلنداى كوه »مريّا« مسجدى بنا كند اما آنجا خرمنگاه يكى از ساكنان قدس از قبيله يبوسها به نام »ارونا« بود. بهطورى كه در تورات فعلى آمده »داود(ع) آن قطعه زمين را به پنجاه شاقل نقره خريد، و مسجدى ساخت و در آن اقامه نماز كرد. در كنار آن حيواناتى براى خداوند قربانى مىشد.«8حضرت سليمان وارث سلطنت و فرمانروايى پدر بزرگوارش داود(ع) گرديد و دولت او به همان گستردگى و عظمتى رسيد كه در قرآن و احاديث رسول گرامى اسلام(ص) آمده است. سليمان مسجد پدرش داود و جد اعلاى خود ابراهيم را به شكل باشكوهى بازسازى كرد. اين بنا به معبد سليمان(ع) معروف گشت.دوره فرمانروايى حضرت سليمان(ع) دورهاى استثنائى در تاريخ انبياء(ع) است. خداوند در اين دوره نمونهاى از امكانات شگفتآور و متنوعى را كه مىتوانست در تسخير انسانها باشد ظاهر ساخت؛ چرا كه ملتها موجوديت سياسى خود را به رهبرى پيامبران خدا و جانشينان آنان بر پا داشتند و توان خود را در طغيان و نبرد عليه يكديگر بهكار نبردند. خداوند در قرآن مىفرمايد:اگر خداوند روزى را بر بندگانش گسترش مىداد، بىترديد در زمين ستم و طغيان مىكردند، اما خداوند به مقدارى كه بخواهد، فرو مىفرستد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست«.9حضرت سليمان(ع) طبق فرمايش قرآن، در حالى كه بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرين تسليم كرد. مورخان وفات او را در سال 931 ق.م مىدانند. با درگذشت حضرت سليمان انحراف در ميان بنىاسرائيل آغاز شد و دولت وى تجزيه گشت. سپس خداوند كسانى را بر بنى اسرائيل مسلط كرد تا آنان را به عذابى دردناك گرفتار سازد.تورات فعلى پس از آنكه در سفر اول فرمانروايان، بر سليمان(ع) افترا مىبندد كه او دست از بندگى خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت، مىگويد:و به سليمان گفت: علت اين كار نزد توست و تو پيمان و واجبات مرا كه به تو سفارش نمودم پاس نداشتى، من نيز كشور را از دست تو گرفته و جزء جزء مىگردانم.24 دوران تجزيه و كشمكش داخلى
اختلافهاى داخلى اسرائيليان تا آنجا پيش رفت كه از نيروهاى بت پرست باقى مانده پيرامون خود و نيز از فراعنه و آشوريان و بابليان بر عليه يكديگر يارى گرفتند.يهوديان پس از درگذشت حضرت سليمان(ع) در شكيم (نابلس) گرد آمده و بيشتر آنان با »يربعام بن نباط« بيعت كردند. او از دشمنان حضرت سليمان در زمان حياتش بود و از دست آن حضرت به سوى فرعون مصر گريخته بود و پس از وفات سليمان دوباره بازگشت و مورد استقبال يهوديان قرار گرفت و در ساحل غربى رود اردن دولتى به نام اسرائيل تأسيس كرد و پايتخت آن را شكيم يا سامره قرار داد. و تعداد اندكى از آنان با »رحَبَعام« پسر حضرت سليمان بيعت نموده و پايتخت خود را قدس قرار دادند و اين دولت به نام »يهودا« معروف گرديد.اما آصف بن برخيا وصى حضرت سليمان - كه خداوند او را در قرآن با جمله »عنده علم من الكتاب« (نزد او دانشى از كتاب بود) وصف نموده - از بنى اسرائيل جز تكذيب وى، بهرهاى نبرد.تورات ذكر مىكند كه كفر و بت پرستى امرى آشكار در ميان پيروان يربعام بوده و مىگويد:او دو گوساله از طلا ساخته يكى از آنها را در قدس و ديگرى را در »دان« قرار داد و در كنار آنها حيواناتى را قربانى كرد و به مردم گفت: اينها خدايان شما هستند كه از مصر شما را به سوى (شكيم) روانه ساختند، بنابراين در پيشگاه آنها قربانى كنيد و به طرف اورشليم نرويد. پس مردم خواسته او را پذيرفتند.11در كنار پرستش گوساله، يربعام آنان را به پرستش خدايانى ديگر، از جمله »عشتروت« خداى صيدونيها و »كموش« خداى موف آبىها و »مكلوم« خداى عمونىها، فرمان داد.12بعد از سه سال كشور يهودا به همين سرنوشت گرفتار شد و مردم به بت پرستى روى آوردند. 13»شيشق« فرعون مصر فرصت را غنيمت شمرد و در سال 926 ق.م به منظور پشتيبانى از يربعام و پايان دادن به دولت پسر حضرت سليمان و طرفداران وى، طى هجومى قدس را اشغال نمود »و خزانههاى خانه خداى خود و كاخ فرمانروا و حتى سپرهاى زرينى را كه حضرت سليمان(ع) ساخته بود با خود به غارت برد«14ظاهراً شرايط عمومى جامعه، فرعون مصر را براى تداوم سلطه خود يا سلطه هم پيمانش يربعام يارى نكرد، بنابراين پس از عقب نشينى او، اين كشور كوچك اندكى از موجوديت خود را بازيافت ولى نبردها با يربعام همچنان ادامه يافت.چنانكه »آرامىها« نيز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده و با هجوم به كشور يهودا پس از به اسارت درآوردن سرانشان، آنان را به سوى پايتخت خود دمشق آورده و براى آنها جزيه و ماليات مقرر داشتند، و اين ماجرا در زمان فرمانروايى آرامى بن هود (سال 879 - 843 ق.م) اتفاق افتاد.15سپس در زمان پادشاهى »آخاب بن عومرى« در سالهاى 874 - 853 ق.م بر كشور يربعام جزيه مقرر نموده و آنرا تحت الحمايه خود قرار دادند.همچنين تورات، نبرد فلسطينيها با عربهايى را يادآور مىشود كه در اطراف »كوشسيين« از كشور يهودا در زمان فرمانروايى »يهورام« زندگى مىكردند. آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استيلاء يافته و زنان و فرزندان وى را به اسارت درآوردند.16تورات مىگويد كه لشكر »آرامىها« در بيت المقدس به نبرد پرداخته و سران آنجا را هلاك كرد و تمام گنجينهها را برگرفته و به حزائيل پادشاه آرامىها تقديم نمود.17همچنين يوآش فرمانرواى اسرائيل بر كشور يهودا يورش برد و حصار شهر را ويران ساخت و تمام زر و سيم و ظروف موجود در خانه خدا و نيز خزانههاى سلطان را به يغما برد.18اين كشمكش و تسلط كشورهاى مجاور بر يهوديان تا زمان اشغالگرى آشوريان، ادامه داشت. دوره استيلاى آشوريان
سلطه آشوريها بر يهوديان، با هجوم شَلْمَنَّصرف سوم فرمانرواى آشوريان در سالهاى 859 تا 824ق. به كشور آرامىها و قلمرو اسرائيل آغاز گرديد، بهگونهاى كه تمام منطقه، تحت فرمان او و فرمانروايان آشورىف پس از وى درآمد. به نظر مىرسد كه كشور يهودا، بر خلاف كشور اسرائيل تحت فرمان و اطاعت آشوريان قرار گرفت؛ زيرا به گفته تورات فرمانرواى يهودا »آحاز بن يوثام« از فرمانرواى آشور »تَغلث فَلاسَرْ« خواست كه دست به حملهاى عليه كشور اسرائيل و آرامىها بزند و او درخواست وى را پذيرفته و در سال 732 ق.م اقدام به حمله نمود. و جانشين او شَلمنَّصر پنجم نيز كار او را دنبال كرد، اما هنگام محاصره شكيم (نابلس) يعنى پايتخت اسرائيل، درگذشت و جانشين وى »سرجون دوم« اشغال نابلس را به پايان برد و بر آن تسلط يافت. آشوريان در حمله بر اسرائيل اخراج يهوديان از آن مكان را مطرح و »تغلث فلاسر« تمامى آنان را اسير و به سرزمين خود بازگرداند و آشوريان را جايگزين آنها نمود.19پس از او »سلطان فَقَحْ« به تكميل آن نقشه پرداخت و او را به اسارت گرفت.20سرجون دوم، نزديك به سىهزار تن از يهوديان را به سوى حرّان و كرانه خابور و ميديا كوچ داد، و آرامىها را جايگزين آنان نمود.21در دوران فرمانروايى حزقيا كه ظاهراً مىكوشيد با مصريان ارتباط برقرار نمايد، كشور يهودا از سلطه آشوريها خارج گرديد. اما »سنحاريب« فرمانرواى آشور بر وى خشمگين شد و در حدود سال 701 ق.م براى تسلط بر كشور يهودا، دست به حمله گسترده زد و قدس را به تصرف خود درآورد. و »حزقيا« تمام نقرههاى موجود در خانه خدا و خزانههاى قصر فرمانروا را به وى تسليم كرد.«22 اين آخرين هجوم آشوريان براى سيطره بر يهودا بود.تورات فعلى علاوه بر پادشاهان قبلى آشور، از اسرْحَدّون، و آشور بانيبال آخرين فرمانرواى آنها ياد كرده، مىگويد:اين دو، اقوامى را از آشور كوچانده و در سامره (نابلس) اسكان دادند.23 دوران استيلاى بابليان
نينوا، پايتخت آشوريان، در سال 612 ق.م بهدست مادها و بابلىها (كلدانيها) سقوط كرد و سرزمين آنها توسط اين دو نيروى جديد تقسيم شد. عراق، سرزمين شام و فلسطين نصيب بابليان شد. بخت النصر مشهورترين فرمانرواى آنان، براى به اطاعت درآوردن سرزمين شام و فلسطين دو بار، ابتدا در سال 597 و سپس به سال 586 ق.م به آنها حمله كرد.او در نخستين هجوم، قدس را محاصره و فتح كرده و خزانههاى قصر فرمانروا را از آنف خود نمود، و شمار زيادى از يهوديان از جمله سلطان »يَهوفياكين« و مدافعان او را به اسارت درآورد، وصفدفقْيا عموى يهوياكين را بر يهوديان باقىمانده برگماشت و اسيران را در منطقه نيبور نزديك رود خابور در بابل اسكان داد.24علت حمله دوم، كشمكش ميان بخت النصر و فرعون مصر براى نفوذ در منطقه فلسطين بود، فرعون فرمانروايان شام و فلسطين، از جمله صفدفقْيا فرمانرواى قدس را بر هم پيمانى با خود و عليه بابليان تشويق كرد. آنان نيز پذيرفتند. او حمله خود را به منطقه آغاز كرد، اما بخت النّصر به سرعت دست به هجومى ديگر زد كه منجر به شكست مصريان و تصرف تمام منطقه گرديد. لشكر بابليان وارد قدس شدند و معبد سليمان را به آتش كشيده، ويران كردند و خزانههاى آن را به غارت بردند.خانه بزرگان يهود را نيز چنين كرده و قريب به 50 هزار تن از يهوديان را به اسارت گرفتند و فرزندان صفدفقْيا را پيش روى او سر بريده و سپس چشمهايش را از حدقه بيرون آوردند و او را به بند كشيده همراه با اسيران بردند، و بدين گونه كشور يهودا را منقرض ساختند.25 دوران استيلاى ايرانيان
كورش فرمانرواى ايران، در سال 539 ق.م سرزمين بابل را اشغال و حكومت آن را سرنگون كرد و با حمله به منطقه شام و فلسطين آنجا را نيز فتح نمود و به اسراى بخت النصر و يهوديانى كه در بابل بهسر مىبردند اجازه بازگشت به قدس و بازسازى معبد را صادر كرد و گنجهاى معبد را به آنان بازگردانيد و »زفربابل« را بهعنوان فرمانروا بر آنان برگزيد.26حاكم يهودى منصوب كورش، ساختن معبد سليمان را آغاز نمود، اما اقوام مجاور از اين كار، به هراس افتاده و به كمبوجيه جانشين كورش شكايت كردند، وى دستور داد از ادامه ساخت معبد جلوگيرى شود، اما مجدداً »داراى اول«، اجازه تكميل بنا را صادر كرد و ساختمان معبد در سال 515 ق.م به اتمام رسيد.27سلطه ايرانيها بر يهوديان از سال 539 تا 331 ق.م ادامه يافت. در اين مدت، كوروش، كمبوجيه، داريوش اول (دارا)، خشايارشا، و اردشير، معاصر عزير پيامبر(ع) فرمانروايى كردند و سپس تعدادى از سلاطين ايرانى از جمله داريوش دوم و اردشير دوم و سوم قدرت را بهدست گرفتند.داريوش سوم آخرين فرمانرواى ايرانى بود كه بهدست اسكندر مقدونى از پاى درآمد. در تورات فعلى پيرامون بسيارى از اين فرمانروايان سخن به ميان آمده است. دوران استيلاى يونانىها
اسكندر مقدونى به مصر و منطقه شام و فلسطين لشكركشى كرد و آن مناطق را فتح نمود و هواداران ايرانى و قدرتهاى محلى را كه رو در روى وى ايستاده بودند در هم شكست و وارد قدس گرديد و آنجا را كاملاً تحت فرمان خود درآورد. سپس بهسوى ايران رفت و در جنگى كه در »اربيل« شمال عراق رخ داد، داريوش سوم و لشكر او را نابود كرد و ايران را فتح نمود. بدين وسيله يهوديان از سال 331 ق.م تحت سيطره يونان درآمدند.پس از مرگ اسكندر، بين فرماندهان ارتش، بر سر امپراطورى بزرگ او كشمكش و اختلاف درگرفت. پس از اين اختلاف كه بيست سال به طول انجاميد، بطالسه (منسوب به بطلميوس) در مصر، بر بيشتر بخشهاى آن دولت، استيلا يافتند و سلوكىها (منسوب به سلوكوس) در سوريه بر بخشهايى ديگر از آن مسلط شدند. سرانجام قدس در سال 312 ق.م تحت سيطره بطلميوسيان قرار گرفت. سپس انتيوكوس، سلوكىف سوم، در سال 198 ق.م قدس را از تصرف آنان خارج كرد اما بار ديگر بطالسه بر قدس غلبه كرده و تا فتح روم، يعنى سال 64 ق.م در آنجا ماندند.تورات فعلى شش تن از بطالسه را به نام بطلميوس اول و دوم... تا آخر ياد كرده و مىگويد:بطلميوس اول روز شنبه داخل اورشليم شد و شمارى از يهوديان را دستگير و به مصر روانه كرد.28همچنين پنج تن از سلوكيها به نامهاى »انتيوكوس« اول و دوم.. تا آخر را ياد نموده و مىگويد:چهارمين آنها به سال 175 تا 163 ق.م، به قدس لشكركشى كرد و تمام اشياء گرانبهاى معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگى به قدس وارد كرد و آنچه داشت به يغما برد و خانهها و ديوارهاى آن را ويران كرد و زنان و كودكان را به اسارت درآورد و مجسمه خداى خود زففْس (زئوس) را در معبد نصب كرد و يهوديان را به پرستش آن فرمان داد، كه عده بسيارى پذيرفتند. اين در حالى بود كه در اثر جنبش يهوديانف مكابى، در سال 168 ق.م، برخى از آنان به مخفىگاهها و غارها پناه برده بودند.29اين جنبش، كه يهوديان به آن افتخار مىكنند، شباهت زيادى به جنگ گروهها و دستههايى دارد كه يهوديان معتقد، عليه يونانيان بت پرست برپا كردند و در دوران مختلف پيروزيهاى محدودى بهدست آوردند، اين جنبش تا سلطه روميان همچنان ادامه يافت. دوره استيلاى روميان
بومبى، فرمانرواى روم، ابتدا در سال 64 ق.م با اشغال سوريه، آن را به امپراطورى روم ملحق نمود و در سال دوم، قدس را تصرف كرد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوريه قرار داد.در انجيل متى آمده است:در سال 39 ق.م قيصر روم، »اگوست هيروديس ادومى« را فرمانرواى يهوديان قرار داد و بناى معبد سليمان را به شكل وسيع و زيبا بازسازى كرد و در سال 4 ق.م درگذشت.30چنانكه انجيلها آوردهاند، پسر وى هيروديس دوم، از سال 4 ق.م تا سال 39م. فرمانروايى كرد و حضرت مسيح(ع) در زمان او ديده به جهان گشود و او بود كه يحيى بن زكريا(ع) را به قتل رساند و سر او را بر طبقى زرين، براى سالومه يكى از عناصر بد كاره بنى اسرائيل هديه فرستاد.31انجيلها و تاريخ نويسان، آشفتگيها و آشوبهايى كه در عهد نرون به سالهاى 54 - 68م. در قدس و فلسطين به وقوع پيوسته و ماجراهايى را كه ميان يهوديان و روميها و ميان خود يهوديها اتفاق افتاده بيان مىكنند.»فَسْبفسيان« قيصر روم، در سال 70م فرزند خود تيطفس را به عنوان فرمانرواى منطقه منصوب كرد و وى به قدس يورش برد، يهوديان در آنجا جمع شدند تا آنكه آذوقهشان تمام شد و ضعيف گرديدند، تيتوس ديوار شهر را خراب كرد و آن را به اشغال خود درآورد و با كشتن هزاران يهودى، خانههاى آنها را ويران و معبد را درهم كوبيده و به آتش كشيد و بهگونهاى آن رإ؛ از بين برد كه مردم حتى جاى آن را نيافتند. او باقىمانده مردم را به روم فرستاد.مسعودى در كتاب خود مىگويد: »شمار كشتهها در اين حمله از يهوديان و مسيحيان به سه هزار هزار (يعنى سه ميليون تن) رسيد«32 كه ظاهراً در اين رقم مبالغه وجود دارد.پس از اين حوادث، روميان با يهوديها شدت عمل بيشترى نشان دادند و اوج آن، زمانى بود كه كنستانتين و قيصرهاى پس از وى، آئين خود را بر اساس اعتقاد به مسيحيت بنا نهاده و يهوديان را مورد آزار و اذيت قرار دادند و از همين رو يهوديان، جنگ كسرى با روميان و شكست روم را در سال 620م. يعنى دوران ظهور پيامبر اسلام(ص)، مژده دادند و يهوديان حجاز خوشحال شده و براى مسلمانان آرزوى پيروزى كردند، پس خداوند آيهاى نازل كرد كه مىفرمايد:الف، لام، ميم، روميان مغلوب گرديدند در نزديكترين سرزمين و آنان پس از مغلوب شدنشان بهزودى غالب مىگردند، در اندك سالى، فرجام كار در گذشته و آينده از آن خداست و آنروز ايمان آورندگان شاد مىگردند به يارى خدا و او هر كسى را كه بخواهد يارى مىكند و اوست غالب و مهربان.33به گفته مورخان، پس از پيروزى ايرانيان، يهوديان، شمار زيادى از اسراى مسيحى رومى را كه بالغ بر 90 هزار نفر مى 1. كتاب دوم، باب 33: 50 - 53.2. كتاب دوم، باب 1: 38.3. داوران، باب 3: 13.4. داوران، باب 4: 2.5. داوران، باب 1: 8.6. داوران، باب 13: 1.7. سوره بقره(2) آيه246.8. سفر صموئيل، اصحاح 24: 24 و سفر اخبار اول، اصحاح 2822:21.9. سوره شورى(42) آيه27.10. سفر اول (فرمانروايان)، اصحاح 11: 1 - 13.11. سفر (فرمانروايان)، باب 12: 26 - 33.12. سفر اخبار فرمانروايان، باب 12: 31 و سفر دوم فرمانروايان، باب 11: 13 - 15 و باب 13: 9.13. سفر اول اخبار فرمانروايان، باب 14: 21 - 24 و سفر دوم، باب 11: 13 - 17 و باب 12.14. سفر اخبار فرمانروايان، باب 14: 25 - 26.15. سفر دوم فرمانروايان، باب 13: 3 - 13.16. كتاب دوم فرمانروايان، باب 21:. 16 - 17.17. كتاب دوم فرمانروايان، باب 24: 3 و باب 12 - 17 - 18.18. كتاب دوم فرمانروايان، باب 14: 11 - 14 و باب 25: 21 - 24.19. كتاب دوم اخبار فرمانروايان، باب 15: 29.20. اخبار روزها، باب 5: 29.21. كتاب دوم فرمانروايان، باب 17: 5 و 6 و 18.22. كتاب اخبار فرمانروايان، باب 18: 13 - 15.23. كتاب عزرا، باب 4: 10.24. كتاب دوم فرمانروايان، باب 24: 17 - 20 و 25 و كتاب دوم اخبار، باب 36: 11 - 21 و كتاب ارميا، باب 39: 1 - 4.25. كتاب دوم فرمانروايان، باب 24: 17 - 20 و 25 و كتاب دوم اخبار، باب 36: 11 - 21 و كتاب ارميا، باب 39: 1 - 4.26. كتاب عزرا، باب 6: 3 - 7 و باب 1: 7 - 11.27. كتاب عزرا، باب 6: 1 - 15.28. كتاب دانيال، باب 11: 5.29. كتاب مكابيان، باب 1: 41 - 53. 30. انجيل متى، ص 2.31. انجيل مفرقس، 6: 16 - 28.32. التنبيه والإشراف ص 110.33. سوره روم( ) آيه5-1.34. تاريخ طبرى: ج 3 ص 105.