نگرشى به زيارت آلياسين(8)
السلام عليك يا ميثاقالله الذى اخذه و وكده سلام بر تو اى ميثاق و پيمان خدا كه آن را گرفته و محكم گردانيده است .خوب است ابتدا، كلمه «ميثاق» و «وكد» را معنا كنيم. ميثاق به معناى عهد استبر وزن مفعال و از وثاق يا وثاق مشتق است كه ريسمان يا قيدى بود كه اسير و مركب را با آن مىبستند. اين واژه در اصل «موثاق» بوده كه «واو» آن به واسطه كسره ما قبل به «ى» تبديل شده و «ميثاق» گرديده است. در حديثحضرت باقر، عليهالسلام، است كه خداوند از شيعيان ما در حالى كه ذراتى بودند در روز عالم ذر ميثاق و پيمان ولايت ما را گرفته است. توضيح مطلب اين كه در آن روز ارواح به اجساد كوچكى چون مور تعلق پيدا كرد و از آنها اقرار خواست; جمعى اعتراف نمودند و عدهاى منكر شدند... (1) وكده و اكده هر دو به يك معنى است; چه گاهى «واو» قلب به همزه مىشود. با «واو» فصيحتر است و به معناى محكم نمودن و بستن چيزى است. (2) در اين جمله به امام زمان، عليهالسلام، به عنوان ميثاقالله عرض سلام داريم; آن هم ميثاقى كه گرفته و محكم بسته شده است. مقصود از اين تعبير چيست؟ چگونه امام زمان، عليهالسلام، ميثاق خداست و پيمان و عهد پروردگار است؟ نكتهاى كه ابتدا توجه به آن لازم است اين است كه متعلق ميثاق و پيمان اعمال اختيارى انسان است. مىگوييم: ميثاق بستم كه اين كار را انجام دهم. يا: پيمان منعقد نمود كه اين عمل را ترك كند. هيچ وقتبه ذات و نفس آدمى ميثاق تعلق نمىگيرد. من ميثاق هستم يا شما پيمان هستيد معنى ندارد. پس چگونه در اين جمله كلمه ميثاق، آن هم ميثاق خدا به نفس نفيس امام عصر، عليهالسلام، تعلق گرفته است؟ (سلام بر تو اى ميثاق و پيمان خدايى.) يقينا در اين جمله عنايتى به كار رفته و شدت مبالغه اين تعبير را موجب شده است; همانند: «زيد عدل». از بس كه زيد عدالت دارد و عادل است گويا نفس عدل و عدالت است. عنايت در اين تعبير به يكى از دو جهت مىتواند باشد: يا آن كه ميثاقى كه از آن وجود مقدس گرفته شده آنقدر شديد و اكيد است كه گويا خود وجود مباركش ميثاق و پيمان شده است. ميثاقى كه خداى، عز و جل، از حضرتش اخذ نموده; ميثاق در اصل غيبت، ميثاق در تحمل مشكلات غيبت، پيمان نسبتبه در به درىها، خون جگرىهاى روزگار غيبت، پيمان صبر و پايدارى در برابر بلاياى دوران غيبت و شدائد دوستانش در آن روزگار، تعهد تسليم فرمان و اراده حق بودن نسبتبه امد و مدت غيبت و همچنين تعهداتى كه خداى لطيف از آن وجود شريف نسبتبه ظهور و قيام و اقامه عدل و داد در سطح هستى و تاسيس حكومتحقهالهيه در محدوده آفرينش گرفته است و هكذا ساير تعهدات و مواثيق محكم و استوارى كه از حضرتش اخذ شده ... همه و همه اسرارى است ميان او و خدايش و رازهايى است در بين آن عبد و معبود. آن مسؤوليتخطيرى كه خدا به دوش او نهاده و آن بار سنگين و اعبايى كه بر دوش شريفش گذارده است مسؤوليت و بارى است كه از آغاز عالم به كسى عرضه نشده و با شانه كسى آشنا نگرديده است. اين چنين بار سنگينى ايجاب مىكند كه پيمان و ميثاق نسبتبه آن، آن قدر شديد و اكيد گرفته شود كه گويا صاحب اين ميثاق خود نفس ميثاق است و دهنده اين پيمان خودش پيمان. از احاديث لوح و اخبار خواتيم استفاده مىشود كه كتابچههايى مهر كرده و مختوم از آن عالم براى هر كدام از معصومين، عليهالسلام، آمده كه به آنچه در آن نوشته شده بوده عمل مىكردند. در واقع نوشتههاى آن صحيفهها همان حقايقى بوده كه از حضراتشان در عوالم گذشته پيمان گرفته بودند و آنان ميثاق سپرده بودند. رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، فرمودند: انالله عز وجل انزل على اثنتا عشر صحيفة اسم كل امام خاتمه و صفته فى صحيفته. (3) بدرستى كه خداى، عز و جل، بر من دوازده صحيفه نازل فرمود كه اسم هر امامى بر مهر آن رقم خورده و صفتش در كتابچه مخصوص به خودش ثبتشده است. در آن عالم از هر امامى پيمان آنچه بايد انجام دهد گرفتهاند و در اين عالم به عنوان دستورالعمل بر او عرضه داشتهاند; چنان كه ميثاق تشنگى و شهادت، پيمان خون و اسيرى با سيدالشهدا، عليهالسلام، بستند و از او عهد وفا نسبتبه همه آنها گرفتند. در اين زمينه صاحب اسرارالشهادة بيانى مستوفى و شرحى گسترده آورده و آن را با آيات و روايات بسيار همراه نموده است كه قسمتى از آن را مىآوريم: منادى حق متعال كه در عوالم سابقه ندا داد: كيست در مقام رفع ظلمات بر آيد؟ حضرت سيدالشهداء، عليهالسلام، در مقام تلبيه برآمد و پاسخ مثبتبه اين ندا داد كه: حاضرم خودم و عيالم و اولاد و هر چه در اختيار دارم در راه رضاى تو از دستبدهم و لذاست كه هر چه متعلق به آن حضرت استبا همه آنچه متعلق به ساير حضرات معصومين، عليهمالسلام، است، از اشك و تربت و حرم و زيارت فرق دارد. (4) خداوند وحى نمود كه اين معنى جز با رضايت جد و پدر و مادر و برادر و ابرار از فرزندانت تمام نمىشود و امر كرد قلم اول را كه در لوح، عهدى به اين مضمون بنويسد. آن (لوح) را به خدمت رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، و به حضور اميرالمؤمنين، عليهالسلام، و به محضر صديقه كبرى، عليهاالسلام، و حضرت مجتبى، عليهالسلام، آورده و همگى با گريه و فغان آن را به خاتم خود مختوم نمودند. (5) سرانجام آن عهد را به خود سيدالشهدا دادند. آن حضرت هم خاتم شريف را بر آن نهاد و روح القدس به امر ذات كبريا آن را گرفت و در خزائن غيبى حفظ نمود.
از آن روز، خداى امام حسين حضرتش را به سيدالشهدا ملقب نمود و به ابوعبدالله مكنى ساخت. (6) چون امام حسين، عليهالسلام، يكه و تنها ماند و ناله استغاثهاش بلند شد، اركان عرش به لرزه آمده و جوش و خروش در آسمانها و فرشتگان پديد آمد. در اين ميان، صحيفهاى از آسمان در دستشريفش قرار گرفت. «فلما فتحها راى انها هى العهد الماخوذ عليه بالشهادة قبل هذه الدنيا». ديد همان عهدى است كه قبل از اين عالم از حضرتش گرفتهاند سبتبه شهادت و چون به پشت آن نگاه كرد، ديد نوشته شده كه ما شهادت را بر تو حتم ننموديم. اختيار با خود توست; اگر مىخواهى اين بليه را بر داريم و همه هستى در اختيار و تحتحكم و فرمان تو هستند. هر چه بخواهى امر كن كه همه در انتظار فرمان تواند. در اين حال حضرتش آن صحيفه را به آسمان افكند و اظهار رضايت و به نفس نفيسش مباشرت قتال نمود. (7) با صاحب زيارت شريفه آل يس هم در آن عالم مواثيق شديدى بستهاند و پيمانهاى بسيار محكم گرفتهاند... تا آنجا كه ميثاقالله گشته است. پسر نرجس خاتون! عهد مىكنى از همه انبيا و اوليا بيشتر خون دل بخورى؟ بيشتر از همه شاهد تضييع حقوقتباشى؟ بيشتر از همه از دوست و دشمن نسبتبه مقام مقدست اسائه ادب بشنوى؟ فرزند فاطمه! با ما پيمان مىبندى كه از پس پرده غيبت ناظر تاراج حقوق و غصب همه شؤون متعلق به خود باشى؟ آن هم به نام تو و به عنوان حمايت از حقوق تو!
اى شبل حيدر كرار! با جدت اميرالمؤمنين، عليهالسلام، ميثاق خانهنشينى بيست و پنجساله بستيم. با تو پيمان پردهنشينى در پرده اراده و مشيت قاهره خود منعقد مىسازيم. پذيرا مىشوى؟ با عم گراميت امام مجتبى، عليهالسلام، پيمان خون دل خوردن ده ساله بستيم. با تو ميثاق خون دل خوردن در روزگار طولانى غيبت مىبنديم قبول مىكنى؟ از جد امجدت موسى بن جعفر، عليهالسلام، خواستار پذيرش چهار سال زندان شديم; پذيرفت. پيمان ما با تو زندانى شدن در چاه غيبت است; از گاه ولادت تا هنگامه ظهور. پذيرايى؟ جانها به فداى تو و پيمانت! به قربان تو و ميثاقت! چه پيمانى! چه عهدى! چه ميثاقى! اگر نه اين است كه دست لطف پروردگار پيوسته بر دل پاك آن گنجينه اسرار كردگار بوده و هست، مگر مىشود از عهده اين ميثاقهاى سخت و پيمانهاى دشوار بيرون آمد و به آنها وفا نمود. آنچه تاكنون آورديم توضيح احتمال اول بود كه مقصود از ميثاق، پيمانى باشد كه از خود آن حضرت گرفته شده است. ممكن است مراد پيمان و ميثاقى باشد كه از خلق نسبتبه آن آيتحق گرفته شده است. اين معنا از احاديثبسيارى استفاده مىشود كه خداوند متعال در عالم ذر و ميثاق به دنبال پيمان گرفتن از بندگان براى خودش به وحدانيت، از آنان اقرار به رسالتحضرت خاتمالنبيين و ولايتحضرات معصومين، عليهمالسلام، را خواسته است كه حضرت صادق، عليهالسلام، فرمود: كان الميثاق ماخوذا عليهم بالربوبية و لرسوله بالنبوة و لاميرالمؤمنين و اللائمة بالامامة. فقال: الستبربكم و محمد نبيكم و على امامكم و الائمة الهادون ائمتكم؟ (8) از خلق نسبتبه ربوبيت پروردگار و نبوت رسول خدا و امامت اميرالمؤمنين و ائمه، عليهمالسلام، پيمان گرفته شده و خداى - در عالم ذر و ميثاق - فرموده بود: آيا من پروردگار شما نيستم؟ آيا محمد، صلىاللهعليهوآله، پيامبر شما نيست؟ آيا على، عليهالسلام، امام شما نيست؟ و آيا امامان هدايت راهنمايان شما نيستند؟ از بعضى احاديث استفاده مىشود كه نسبتبه امام عصر، عليهالسلام، در آن عالم از پيامبران اولىالعزم عهد و ميثاق جداگانهاى گرفته شده است. حضرت باقر، عليهالسلام، فرمود: و اخذ الميثاق على اولى العزم اننى ربكم و محمد رسولى و على اميرالمؤمنين و اوصياؤه من بعده ولاة امرى و خزان علمى، عليهمالسلام، و ان المهدى انتصر به لدينى و اظهر به دولتى و انتقم به من اعدائى و اعبد به طوعا و كرها... (9) خداوند از پيامبران اولى العزم پيمان گرفت كه: من پروردگار شما هستم و محمد، صلىاللهعليهوآله، رسول من است و على امير مؤمنان، عليهالسلام، و جانشينان پس از او واليان امر من و گنجينههاى علم مناند. بدرستى كه به وسيله مهدى، عليهالسلام، دينم را يارى مىكنم و دولتم را ظاهر مىسازم و از دشمنانم انتقام مىگيرم و به وسيله او، خواه ناخواه، پرستشم محقق مىگردد. مىبينيم كه با چه شدت و تاكيدى با ذكر خصوصيات در عالم عهد و ميثاق از پيامبران اولىالعزم نسبتبه امام عصر، عليهالسلام، پيمان گرفته شده است; چندان كه نسبتبه هيچ كس ميثاقى چنين نگرفتهاند. جا ندارد به چنين كسى چنين سلام كنيم و عرضه بداريم: السلام عليك يا ميثاقالله الذى اخذه و وكده. سلام بر پيمان خدايى و ميثاق الاهى كه چنين شديد و اكيد گرفته است؟ نوح پيامبر را در عالم ذر باز دارند. خليل خدا ابراهيم را نگه دارند. كليم خدا موسى و پسر مريم عيسى، عليهماالسلام، را مورد خطاب قرار دهند. حتى جد امجدش حضرت خاتمالنبيين در اين پيمانگيرى و اخذ ميثاق داخل باشد و همگى اقرار و اعتراف نمايند كه: آرى، دين خدا با مهدى خدا نصرت مىپذيرد. دولت الاهى به وسيله مهدى الاهى محقق مىشود. از دشمنان خدا بدان دست انتقام خدا، انتقام گرفته مىشود و سرانجام، بندگى و عبوديت مطلق براى حق متعال در زمان ظهور حضرتش فرا مىرسد. اى صاحبان عزم و ارباب اراده قوى، اى بزرگترين پيامبران الاهى اين پيمان را استوار سازيد و عهدهدار شويد. چون خدا مىداند كه بر اين عهد و ميثاق باقى مىمانيد و به آن وفا مىنماييد افسر اولىالعزمى بر تارك شما نهاده است. السلام عليك يا وعدالله الذى ضمنه
سلام بر تو اى وعده خدا; وعدهاى كه خدايش ضمانت نموده است. خوب استبراى توضيح اين جمله سلام به آنچه در شرح جمله «موعودها» در كتاب «سوگند به نور شب تاب» (10) نوشتهايم، مراجعه شود. در اينجا مضاف بر آن مىآوريم كه: سلام بر امام زمان،، عليهالسلام، و ذكر آن وجود مقدس در ادعيه و زيارت با عنوان موعود بسيار است ولى در اين جمله از زيارت شريفه آل يس با دو خصوصيت آمده است: يكى عنوان «وعدالله» و ديگرى قيد «الذى ضمنه». موعود بودنش را دانستيم ولى در اينجا به حضرتش با عنوان وعدالله سلام مىكنيم. گويا آن وجود مقدس موعودى است كه از شدت موعوديت «وعد» شده است. او وعده داده شدهاى است كه حقيقت و نفس وعد است; در آن حد كه هر وقت وعده خدا گفته مىشود، آن موعود به نظر مىآيد. نوع آيات شريفه قرآن كه در آنها ذكرى از وعد آمده به آنچه متعلق به آن حضرت است تفسير شده است. چند نمونه مىآوريم: حضرت صادق، عليهالسلام، در تفسير آيه 75 سوره مريم
«حتى اذا راوا ما يوعدون...» فرمود: فهو خروج القائم، عليهالسلام. (11) آنگاه كه آنچه را وعده داده شدهاند ببينند، خروج حضرت قائم، عليهالسلام، است. حضرت باقر عليهالسلام در توضيح آيه 44 سوره معارج
«ذلك اليوم الذى كانوا يوعدون»;
اين است آن روزى كه وعده داده شده بودند.
فرمود: يعنى يوم خروج القائم، عليهالسلام (12) منظور خداوند خروج حضرت قائم، عليهالسلام است. در بيان آيه 55 سوره نور
وعدالله الذين آمنول منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض...; خداى آن دسته از شما را كه ايمان آورده و اعمال شايسته داشته باشند وعده داده است هر آينه در زمين خلافتبخشد. نيز حضرت صادق، عليهالسلام، فرمود: آنگاه كه شب جمعه (آن شب جمعه موعود معهود) فرار رسد، خداى فرشتهاى را به آسمان دنيا فرو فرستد و چون فجر طالع شود و سپيده بدمد. آن ملك بر عرش بالاى بيتالمعمور نشيمن گيرد. براى محمد و على و حسن و حسين، عليهمالسلام، منبرهايى از نور نهاده بر آنها بالا روند و فرشتگان و پيامبران و اهل ايمان گرد آنان جمع شوند و درهاى آسمان گشوده شود. چون خورشيد به ميان آسمان رسد، رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، گويد: پروردگارا، ميعادى كه در كتاب دادى چه شد؟ و آن اين آيه قرآن است: «كه اهل ايمان و عمل صالح از شما را خدا وعده داده كه آنها را در زمين جانشين قرار دهد...» (آيه 55 سوره نور.) آنگاه فرشتگان و پيامبران همانند سخن نبى مكرم و پيامبر خاتم را بگويند. سپس محمد و على و حسن و حسين، عليهمالسلام، به سجده افتند. آنگاه بگويند: بار پروردگارا! غضب كن كه به تحقيق حريم تو هتك شد و برگزيدگان تو كشته شدند. و بندگان شايستهات خوار شمرده شدند. در اين هنگام آنچه خدا خواهد انجام دهد كه آن روز، روز معلوم است. (13) آرى، هر جا سخنى از وعد و وعده است نشانى از آن بىنشان يافت مىشود. هر كجا صحبت از ميعاد و موعد است آن وعد و ميعاد به نظر مىآيد و هر كجا نامى از موعود به ميان مىآيد آن موعود معهود جلوه مىكند; گويا در عالم وعدى جز او و موعد و ميعادى جز روز ظهور او نيست كه راستى هم اگر موعودى است، اوست و اگر ميعادى است، روز ظهور اوست و اگر وعدى است استقرار حكومتحقهالهيه به كف با كفايت اوست. قيدى كه در اين جمله سلام آمده است «الذى ضمنه» است كه مطلب را محكمتر مىسازد; زيرا وقتى چيزى وعده خدا شد تخلف بردار نيست كه :«ان الله لا يخلف الميعاد. (14) »
وعده خدا - آنگاه كه وعده دهد - تمام است تا چه رسد به اين كه وعدهاش را ضمانت نمايد. در ميان ما مرسوم است كه اشخاص معتبر وعدهشان مورد قبول و پذيرش است. بدون چون و چرا مىگوييم: فلانى اگر وعده داده قبول است; چون او حرفش دو ندارد; سرش برود قولش نمىرود; نيازى به ضمانت ندارد; همين كه گفت: من وعده مىدهم، كار تمام است. چه كسى خوش قولتر از خداست؟ كيست وعدهاش از وعده خدا معتبرتر؟ امام زمان، عليهالسلام، وعده خداست. ظهور و قيام او را خدا وعده داده است. نصرت و يارى او را خدا وعده داده است. صرف وعده و نفس قول او كافى و فوق كفايت است تا چه رسد به اين كه اين وعدهاش را هم تضمين كرده است! وعدهاى استحتمى; امرى است كه تحققش قطعى است; بدا بر نمىدارد; تغيير و تبديل پيدا نمىكند. بر اين اساس است كه فقط بايد به آن وعده دل خوش كرد. فقط بايد در انتظار رسيدن آن ميعاد بود و فقط در فكر آمدن آن موعود كه حقيقت وعد و موعود و ميعاد او و قيام اوست. باقى - هر چه هست - شبه الوعد است; بدل الوعد است; اسم الوعد است. بچهها را چگونه گول مىزنند و چه وعدهها به آنها مىدهند؟ غير از آن وعد و موعود - هر چه هست - از اين قبيل است. بى جهتبه اين طرف و آن طرف توجه نكنيم كه جز خستگى چيزى عائد نمىگردد. هر صبح و شام بر وعد حق سلام كنيم و تحقق و انجاز و تنجز عاجل آن را از حق متعال بخواهيم. السلام على المهدى الذى وعدالله عز و جل به الامم ان يجمع به الكلم و يلم به الشعث و يملا به الارض قسطا و عدلا و يمكن له و ينجز به وعد المؤمنين. (15)
1. مجمع البحرين، ماده وثق. 2. المنجد، ماده وكد. 3. كمال الدين: ص269 (باب 24 حديث 11); بحار الانوار ج36، ص209. 4. اسرار الشهادة، سيد كاظم رشتى (نسخه خطى كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى، شماره 6970)، ص17-20. 5. همان، ص29، با اندكى تغيير. 6. همان، ص40، با اندكى تغيير. 7. همان، ص61-64; با اندكى تغيير. 8. تفسير قمى ج1، ص172، بحار الانوار، ج5، ص236. 9. اصول كافى، ج2، ص8 (كتاب الايمان و الكفر، باب 3، ح 1). 10. سوگند به نور شب تاب، صص 26-28. 11. اصول كافى ج1، ص431 (كتاب الحجة، باب فيه نكت و نتف من التنزيل فى الولاية، ح 90). 12. تاويل الايات الظاهرة، ص726. 13. غيبت نعمانى، ص276. 14. سوره آل عمران، آيه 9. 15. بحار الانوار، ج102، ص101; مفاتيح الجنان، ص530 (زيارت حضرت صاحب الامر، آداب سرداب).