يك سبو عطش(4)
نگرشى بر موضوع دعا براى تعجيل فرج
قسمت چهارم
اشاره:
سخن در بيان روايات مربوط به دعاى تعجيل فرج بود. دو روايت و برخى از نكات آنها را توضيح داديم. اكنون به بقيه بحث توجه فرماييد.روايتسوم
روايتسوم از امام صادق، عليهالسلام، است و دو بخش دارد. بخش اول درباره قوم بنىاسرائيل است كه ساليان دراز زير سلطه و شكنجه و اختناق شديد حكومت فرعون بسر مىبردند. در اين بخش، امام صادق، عليهالسلام، توضيح مىفرمايد كه بنىاسرائيل از ظلم و ستم فرعون به ستوه آمده و به درگاه الهى روى آوردند; ناليدند و دعا كردند تا اينكه خداوند متعال نيز درخواست آنان را اجابت فرمود و زمان درازى را كه قرار بود حضرت موسى بعد از آن زمان به نجات بنىاسرائيل بشتابد از آنان برداشت و به حضرت موسى و هارون امر فرمود تا آنها را از ظلم و حاكميت فرعون خلاصى بخشند و بدين ترتيب در اثر رو آوردن به درگاه الهى، استغاثه و درخواست از حضرت ربوبى، فرج و گشايش نيز به آنان رو آورد; زمانى دراز بر آنان تعجيل شده و جلو افتاد. اما بخش دوم روايت: آنگاه امام صادق، عليهالسلام، به بيان قسمت دوم حديث پرداخته و مىفرمايد: هكذا انتم لو فعلتم لفرج الله عناهمين طور شما [شيعيان و مسلمانان] هم اگر چنين كنيد [و به درگاه خدا بناليد و دعا نماييد] خداوند به كار ما گشايش خواهد داد و فرج ما [خاندان] را خواهد رسانيد. فاما اذا لم تكونوا فان الامر ينتهى الى منتهاه. (1) اما اگر اينچنين نباشيد، اين امر (يعنى امر غيبت) تا آخرين لحظه مقدر خود طول خواهد كشيد. برخى از نكات اين روايت
در اين روايتشريف، توجه به برخى از نكات ضرورى است: 1- همان گونه كه از حديثبرمىآيد، بنىاسراييل با روى آوردن به خداوند و تغيير دادن روحيه و حالت فردى و اجتماعى خويش، زمينه را براى استجابت دعا و تغيير وضعيت موجود خود يعنى نابودى حكومت ظالمانه فرعون آماده نمودند; و اين چيزى جز همان تحقق سنتحضرت حق در جهان نيست كه: خداوند وضع هيچ امتى را تغيير نمىدهد مگر آن كه آنان خود را تغيير دهند. (2) البته به نظر مىرسد كه بنىاسراييل در مورد وضعيت اجتماعى خود و مقابله با فرعون و خلاصه ديگر زمينههاى آمدن حضرت موسى نيز به تلاش و جهاد پرداخته بودند، اما محتملا چون حضرت صادق، عليهالسلام، در مقام بيان اهميت دعا و توجه به خداوند سبحان و تاثير سرنوشتساز و نقش اصيل و محورى آن در به ثمر رسيدن تلاشها و مجاهدات بودهاند، تنها آن را بيان فرمودهاند. بهترين دليل آنچه گفتيم خود دعا كردن دسته جمعى بنىاسراييل است; زيرا اين حالت، بيانگر نارضايتى آنان از حكومت ظالمانه فرعون، اعراض آنان از وضع موجود خويش و آمادگى براى پذيرش حكومت الهى حضرت موسى، عليهالسلام، است. همين قدر غفلت زدايى و تغيير وضعيتخود، موجب شد تا سنت الهى در مورد آنان تحقق پذيرد و دعا و در خواستشان به درگاه حضرت حق پذيرفته شود. در عين حال، چنانكه اشاره گرديد، آنچه در اين روايت مورد تاكيد قرار گرفته، تاثير بسيار مهم و تعيين كننده دعا و استغاثه به درگاه الهى (براى رسيدن فرج) است. يعنى همانگونه كه گفتيم شايد بنىاسراييل در تغيير وضع خود و ايجاد زمينههاى قيام و آمدن حضرت موسى به مبارزه و مقاومت در برابر فرعون نيز پرداخته بودند (و اين از مهمترين شرايط رهايى از ظلم فرعون و نيل به آزادى براى آنان بودهاست) اما از دعا، توجه به خداوند و آمادگى روانى و روحى براى نيل و پذيرش حكومتحجتحق و پيامبر خود غافل بودهاند; اما با روى آوردن به درگاه احديت و دعا و التماس و درخواست از قادر متعال، اين نقص را برطرف كرده و زمينه پذيرش و رسيدن به هدف بزرگ و نهايى خويش را كامل نمودهاند. 2- نكته مهم در روايت اين است كه در اثر دعا و درخواست و استغاثه بنىاسراييل، آمدن حضرت موسى براى بنىاسراييل و سرنگون كردن حكومت فرعونى و نجات از سلطه او، زمانى دراز يعنى دهها سال جلو مىافتد و به تعبير ديگر «دعاى تعجيل فرج» براى آنان به اجابت مىرسد. آنگاه امام صادق، عليهالسلام، همين نكته را در پايان حديثبه شيعيان و پيروان خود گوشزد نموده و در حقيقت، هدف اصلى خويش را از ذكر داستان بنىاسراييل بيان مىفرمايد و آن اين است كه اين سنت الهى در هر زمانى تحقق پذيراست. اگر شما شيعيان نيز، در كنار ديگر آمادگيها، به درگاه الهى روى آورده و با دعا و درخواست و استغاثه، فرج ما اهلبيترا از خداوند درخواست كنيد. حضرت حق آن را اجابت مىفرمايد و حكومت الهى ما به وقوع خواهد پيوست. و به بيان ديگر، خداوند متعال در فرج ما تعجيل خواهد كرد و امر حكومت ما را خواهد رساند; در غير اين صورت (يعنى در اثر غفلت و بىتوجهى شما) مساله غيبت امام و حجت الهى روند طبيعى خود را تا آخرين لحظه طى خواهد كرد و به درازا خواهد كشيد. 3- نكته مهم ديگرى كه در اين روايتبه چشم مىخورد اين است كه عامل اساسى در دعا و رسيدن به مطلوب، التماس، اصرار و تضرع به درگاه خداوند است. بنابراين صرف به زبان آوردن دعا بدون روحيه طلب، استغاثه، اصرار و آمادگى نمىتواند تاثيرى مهم و اساسى داشته باشد. چنانكه در روايت ديديم بنىاسراييل از غفلتخويش به در آمده، جدا و حقيقتا به درگاه الهى روى آوردند، ناليدند، دعا و درخواست كردند و با گريه و تضرع، نجات و رهايى خود را از خداوند متعال طلب كردند. نتيجه روايت
نتيجه روايت اين است كه: از جمله شرايط و زمينههاى حتمى رسيدن امر فرج و حكومت اهلبيت، عليهمالسلام، درخواست جدى و حقيقى مردم از خداوند، آن هم با گريه و دعا و اصرار و تضرع است. در غير اين صورت، خداى ناخواسته، غيبت امام عصر، عليهالسلام، روند طبيعى خود را تا آخرين لحظه طى خواهد كرد و به درازا خواهد كشيد. بنابراين، مردم بايد توجه كنند كه آرمانى دارند بس مقدس، حياتى، سرنوشتساز، مكتبى و انسانى و تحقق اين آرمان شرطى مهم دارد و آن، تشنگى، خواهش، آمادگى و روى آوردن به خداوند متعال و خواستن آن از درگاه ربوبى است. و اينكه هرچه اين عطش و آمادگى و درخواست از خداوند، بيشتر و عميقتر باشد، آن آرمان زودتر به تحقق خواهد پيوست و امامصادق، عليهالسلام، نيز در روايت مذكور برهمين نكته تاكيد مىفرمايد و نيز هشدار مىدهد كه اگر مردم از دعا و تضرع به درگاه الهى (براى تحقق آن) غفلت نمايند، اين آرمان در ديرترين و دورترين موعد خود محقق خواهد گشت. در واقع امام صادق، عليهالسلام، در اين حديث گرانقدر، دو نكته مهم را القا مىفرمايد: يكى اينكه دعا و تضرع به درگاه ربوبى و فرج و ظهور را بهطور جدى از خداوند خواستن، تاثير جدى دارد و آن را به جلو مىاندازد; زيرا تحقق ظهور بستگى به آمادگى، تشنگى، توجه، بيدارى و خلاصه شايستگى مردم دارد و همه اين عوامل در دعا و تضرع و خواستن حقيقى از خداوند جمع است. و ديگر اينكه امام صادق، عليهالسلام، دوستان و شيعيان خاندان نبوت را هشدار و آگاهى مىدهد كه از غفلتخارج شده و شايستگى لازم را كسب كنند; بيدار شوند و به آستان حضرت حق رو آورند، از خداوند ظهور امام خود را در خواست نمايند. چند پرسش
پرسش اول: اينكه شما اين قدر بر مساله دعا، تضرع و استغاثه به درگاه خداوند براى رسيدن ظهور امام عصر، عليهالسلام، پافشارى مىكنيد، اين امر با عدم آمادگى مردم، غفلت آنان و عدم بلوغ عقلى و روحى آنان اصلا سنخيت ندارد. به علاوه، دعا كردن در چنين حالتى نيز از محتوا و تاثير خود برخوردار نخواهد بود. پاسخ به اين ايراد، بهطور خلاصه در سطور قبلى دادهشد. چنانكه ديديم اساسا بيان امام صادق، عليهالسلام، براى بيدار كردن و تنبه مردم نسبتبه همين غفلت و عدم آمادگى است. اگر قرار باشد ما همواره عدم آمادگى مردم را بنگريم، پس هيچ گاه نبايد از ظهور امام عصر، عليهالسلام، و تحريك و ترغيب مردم براى طلب جدى از درگاه ربوبى سخن بگوييم. بالاخره بايد با اين غفلت و عدم آمادگى مبارزه كرد، هشدار داد، آنان را ترغيب و تشويق نمود و كمكم زمينه پذيرش ظهور را در آنها به وجود آورد و (همانطور كه اشاره كرديم) خود اين دعا و درخواست و تضرع به درگاه الهى، بخصوص در حالت دسته جمعى و عمومىاش، در به وجود آوردن اين زمينه و آمادگى بسيار مؤثر است. به علاوه، بارها اشاره نموديم كه اين دعا و درخواست، در كنار ديگر آمادگيها بايد باشد تا تاثير واقعى خود را ببخشد. از اين گذشته، اكنون با گذشتبيستسال از انقلاب اسلامى ايران و بيدارى و آمادگى نسبى مردم ايران (و بلكه مسلمانان و مستضعفان جهان)، به نظر مىرسد سخن گفتن از «عدم بلوغ عقلى و روحى مردم» چندان موجه نباشد. اگر اين سخن در نيم قرن قبل و پيشتر از آن گفته مىشد، مىتوانست وجهى داشته باشد; اما اكنون شرايط و زمانه و زمينه نسبتبه آن دوران بسيار عوض شده است و افكار عمومى دنيا، روند تكاملى بشر و بلوغ فكرى و عقلى انسانها براى پذيرش چنين واقعهاى رشد چشمگيرى نموده است. پس در چنين شرايطى، سخن گفتن از آن آرمان مقدس و زمينهسازى براى تحقق آن، از جمله دعا و تضرع به درگاه الهى از تناسب و سنخيتبه دور نيست. اميد استبا لطف الهى اين تناسب و آمادگى به كمال خود برسد. و نكته ديگر اينكه اين ما نيستيم كه بر مساله دعا و تضرع و استغاثه پافشارى مىكنيم; چنانكه ملاحظه مىشود خود رهبران دينى و امامان معصوم، عليهمالسلام، از جمله حضرت صادق، عليهالسلام، در احاديث و فرمودههاى خود به اين امر تاكيد فرمودهاند. پرسش دوم: از كجا كه خطاب امام صادق، عليهالسلام، به شيعيان زمان خود نباشد؟ مگر نه اينكه برخى از ائمه، عليهمالسلام، بخصوص امام صادق، عليهالسلام، در پى زمينهسازى براى تشكيل حكومت در زمان خود بودهاند؟ پس شايد حديث آن حضرت فقط متوجه مخاطبان همان زمان بوده است؟ پاسخ: اينكه امام صادق، عليهالسلام، در پى زمينه سازى براى تشكيل حكومت و تحقق «امر» بودهاند، صحيح و متين است. اينكه اگر شيعيان آن حضرت آمادگى از خود نشان مىدادند، بىترديد آن حضرت بدين امر دست مىزد، اين نيز صحيح است. اما قرائن و شواهدى كه در خود روايت است، با احتمال مذكور سازگار نيست، زيرا: اولا، آن حضرت در پايان روايتسخن از «منتهى شدن امر غيبتبه آخرين و دورترين مرحله آن» مىفرمايد; و مىدانيم كه اين موضوع مختص به امام عصر، عليهالسلام، است و نه امام صادق و نه هيچ امام ديگرى غيبت نداشتهاند. ثانيا، به فرض هم كه احتمال مذكور را بپذيريم، باز هم فرمايش امام صادق، عليهالسلام، با انطباق آن با زمان ما منافاتى ندارد. يعنى سخن آن حضرت «منحصر» به زمان و مخاطبان ايشان در آن برهه نيست، بلكه مىتواند مصاديق متعددى داشته باشد كه بر همه زمانها، از جمله زمان ما نيز منطبق گردد. بعلاوه، سياق روايت و روح كلى حاكم بر آن گواهى مىدهد كه آن حضرت درباره دعاى تعجيل فرج، برطرف شدن زمان غيبت و آمدن منجى سخن گفتهاند كه فقط بر امام عصر ،عجلاللهتعالىفرجه، و شؤون ايشان انطباق دارد. پرسش سوم: يك پرسش مهم ديگر نيز وجود دارد و آن اين است كه در اين روايت، سخن از آمدن حضرت موسى براى سرنگونى حكومت ظالمانه فرعونى و رهايى بنىاسراييل از سلطه جابرانه اوست; با اين وصف آيا اين روايتبا وضعيت كنونى ما در نظام جمهورى اسلامى و برپايى حكومتحق سازگار است؟ زيرا ما در زمان طاغوت زندگى نمىكنيم تا از خداوند بخواهيم ما را از آن نجات دهد. پاسخ: پاسخ اين پرسش نيز بس روشن است. اولا، آنچه در روايت امام صادق، عليهالسلام، بخصوص در قسمت دوم مورد تاكيد قرار گرفته، لزوما مبتنى بر اين نيست كه دعاى تعجيل فرج براى رهايى از سلطه و حكومت طاغوت است; بلكه روح و جوهره حديث (چنانكه در سطور قبل نيز بدان اشاره شد) توجه به آرمان مقدس و بزرگ اسلام است; يعنى رسيدن فرج و ظهور امام عصر، عليهالسلام، است. به بيان ديگر روى سخن متوجه جنبه مثبت و آرمانى و اثباتى قضيه است، بدين معنا كه امام صادق، عليهالسلام، با هشدار و تذكار خود مىخواهند مردم را به سوى آرمان بزرگ ظهور و فرج سوق دهند و اين اعم است از اينكه مردم قبل از رسيدن به اين آرمان بزرگ، در مراحل قبلى و مقدماتى آن باشند; مانند دوران ما كه در نظام مقدس جمهورى اسلامى زندگى مىكنيم; نظامى كه آرمان نهايىاش رسيدن به دولت كريمه اهلبيت و حكومت جهانى امام عصر، عليهالسلام، است. و يا اينكه قبل از رسيدن به اين آرمان بزرگ، جامعهاى و ملتى در زير سلطه طاغوت باشند; در اين صورت حديث مذكور مشكلى نخواهد داشت. اشكال در سخن مستشكل در صورتى بروز مىكند كه ملتى مانند ما در نظام برحق و مقدس جمهورى اسلامى زندگى كنند. در اين حالت آيا حديث امام صادق، عليهالسلام، باز هم صادق خواهد بود؟ پاسخ مثبت است; زيرا اشكالى ندارد كه ملتى در نيمه راه برپايى اسلام عزيز، آرمان رسيدن به مرحله نهايى و تكاملى آن را داشته باشد و براى زودتر رسيدن به آن، به درگاه خداوند روى آورده و با دعا و استغاثه آن را طلب نمايد; بلكه بايد گفت مگر ما آرزو، خواسته و آرمانى جز اين داريم؟! ثانيا، ما بايد وسعت ديد و گستره نگرش خود را از محدوده كشور و نظام خود فراتر ببريم و امت اسلام و بلكه مستضعفان و محرومان جهان را در نظر بگيريم. آيا اكنون كشورهاى اسلامى گرفتار چنگال طاغوتها و فرعونها نيستند؟ آيا بشر مستضعف و سيه روز كنونى در جهان، تحتسلطه استكبار به سر نمىبرد؟ آيا در آتش ظلم آن نمىسوزد؟ آيا ستم و بيداد و بدبختى و تباهى دنيا را فرا نگرفته است؟ نكته ظريف ديگرى كه ظاهرا در فرمايش امام صادق، عليهالسلام، ديده مىشود در تغبير «لفرج الله عنا» است (اگر شما شيعيان از خداوند بخواهيد، خداوند متعال «براى ما» گشايش و فرج را خواهد آورد). اگر منظور امام صادق، عليهالسلام، خود اهل بيتباشد، در اين صورت مفهوم اين بخش از حديث اين خواهد شدكه: اگر شما شيعيان از خداوند درخواست كنيد، ما را از سختى و فشار نجات داده و «به كار ما» گشايش عنايتخواهد فرمود. چنانچه استنباط نكته مزبور صحيح باشد، اين روايتبايد شيعه و دوستدار اهلبيت، عليهمالسلام، بخصوص دوست و منتظر امام عصر، عليهالسلام، را در غمى عميق و غصه و اندوهى بس ژرف فرو ببرد; زيرا محب از ناراحتى و گرفتارى محبوب در رنج و اندوه مىافتد. ترديدى نيست كه امروز روى اين كره زمين، كسى مانند امام و مولايمان امام زمان، ارواحنافداه، غمناك و اندوهگين نيست. او كسى است كه بتمامى حوادث و وقايع آگاهى دارد. بيش از همه از ظلمها، ستمها، استثمارها، استكبارها، فسادها، و نيز از غفلتها و جهالتها رنج مىبرد و ناراحت است. او كسى است كه مامور و ذخيره الهى براى برطرف كردن تمامى اين سياهيها، تباهيها، بىعدالتيها و نامردميهاست. او منتظر آن است كه مستضعفان و محرومان جهان، امت اسلام و بخصوص دوستان و شيعيانش تشنه و خواهان او شوند; او را بخواهند و ظهور و فرجش را از حضرت حق طلب نمايند تا زمينه روانى و روحى لازم براى حكومت آن عزيز فراهم آيد. او كسى است كه حكومتبر جهان، حق او و تنها شايسته اوست و چون مىبيند اين حق در چنگ نااهلان و حاكمان ستمگر جهان افتاده، غم و غصه وجود مباركش را فرا مىگيرد. به اين حديث (3) خوب بنگريد; امام باقر، عليهالسلام، فرمود: ما من عيد للمسلمين اضحى و لا فطر الا و هو يتجدد لآل محمد فيه حزن... لانهم يرون حقهم فى يد غيرهم هيچ عيد قربان و عيد فطرى فرا نمىرسد مگر اينكه غم و اندوه آل محمد تازه مىشود; زيرا حق خود را در دست نااهلان مىبينند. در حقيقت مىتوان به نوعى تعبير كرد كه گويا آن حضرت «گرفتار دست ظالمان و ستمگران» است و دعا براى فرج آن حضرت از مهمترين واجبات و فرايض است. شايد معناى جمله و فرازى از دعاى عصر جمعه در حق آن حضرت، ناظر به همين معنا باشد. در اين فراز مىخوانيم: و خلصه من ايدى الجبارين. بار الها آن حضرت را از دستستمگران رهايى بخش. البته به نظر عميقتر بايد گفت آن حضرت با تكيه بر قدرت لايزال الهى و با پشتوانه والاترين مرتبه بندگى و بوديتحضرت حق، هيچ ترس و باكى از هيچ قدرتى جز حضرت ربوبى ندارد، اما گرفتارى و ناراحتى دوستان و شيعيان آن حضرت بلكه گرفتارى و ناراحتى تمامى انسانهاى دربند و محروم و مستضعف است كه قلب مقدس و نازنينش را از شدت غم و غصه مىفشارد و در اندوه فرو مىبرد. شيعيان و دوستان آن حضرت، فرزندان معنوى آن بزرگوارهستند، و ناراحتى آنان به حقيقت ناراحتى ايشان است. (4) و اگر در حديث تعبير به «عنا» (فرج و گشايش «ما») شده، در واقع ناراحتيها و گرفتاريهاى شيعيان و دوستان خود را در نظر داشتهاند. در هر حال، اعتقاد، معرفت، محبت و ارتباط درونى و معنوى دوستداران و منتظران آن عزيز ايجاب مىكند براى فرج و ظهورش به درگاه الهى بنالند و با دعا و استغاثه آن را از حضرت پروردگار طلب نمايند. هر چه اين معرفت و محبتبيشتر باشد، محب بيشتر خواهد سوخت.) و از رنج و ناراحتى محبوب، غمگينتر و گرفتهتر خواهد شد و در نتيجه براى فرج و ظهور او بيشتر دعا خواهد كرد.. (5)1. السلمى السمرقندى، محمدبن مسعودبن عياش، تفسير العياشى، ج2، ص154. 2. سوره رعد (13)، آيه 11. 3. سيدبن طاووس، كتاب الاقبال، ص279. 4. از امام معصوم حضرت ابوالحسن، عليهالسلام، نقل شده است كه در حديثى در وصف شيعيان فرمود: ما من احد من شيعتنا يمرض الا مرضنا لمرضه، و لا اغتم الا اغتممنا لغمه، و لا يفرح الا فرحنا لفرحه... هيچ يك از شيعيان ما نيست كه مريض شود مگر اينكه ما نيز بخاطر او مريض مىشويم; و مغموم و اندوهگين نمىشود مگر اينكه ما نيز بخاطر او غمگين مىشويم; و خوشحال نمىگردد مگر اينكه ما نيز بخاطرش خوشحال شويم...; (الشيخ الصدوق، صفات الشيعه، ص3) 5. گر چه مقال رو به پايان آمد، اما بابى تازه از سخن دل باز شد; ليكن ضيق مجال اجازت ورود به آن را به ما نمىدهد. بدين روى تو دوستدار و محب امام زمان، خود بدين باب وارد شو و بهره خويش را از آن برگير.