انگیزش شخصیت ایمن از دیدگاه اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انگیزش شخصیت ایمن از دیدگاه اسلام - نسخه متنی

محمد دولتخواه

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انگيزش شخصيت ايمن از ديدگاه اسلام

محمد دولتخواه

فارغ التحصيل كارشناسى ارشد روان‏شناسى از مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (رحمه الله)

چكيده:

انگيزه و انگيزش از مفاهيم كليدى و كاربردى روان‏شناسى شخصيت است.تبيين اين مفاهيم چون مرتبط با موجودى است‏به نام انسان كه تمام تلاش‏ها اعم از علمى و عملى براى تامين منافع و مصالح اوست، كار را تا حد زيادى پيچيده و دشوار مى‏نمايد چه، انسان‏ها در درجات مختلفى از سقوط و صعود، سلامت و بيمارى واقع شده‏اند. بنابراين اولين سؤالى كه مطرح است اين است كه انگيزه و انگيزش كدام يك از انسان‏ها مد نظر است.آن چه مى‏خوانيد نگاهى است گذرا به بحث انگيزش شخصيت ايمن و سالم از ديدگاه علم روانشناسى و اسلام.با هم مى‏خوانيم:

مقدمه

بحث از ايمنى - ناايمنى، بيمارى - سلامت و بهنجار - نابهنجار، بخشى از مباحث مهم و اساسى نظريه شخصيت در روان‏شناسى است، به طورى كه مى‏توان گفت: نظريه شخصيت وقتى كامل است كه بتواند تعريف جامع و صحيحى از اين مفاهيم ارائه دهد، هر چند ارائه تعريف جامع از مفاهيم در علوم انسانى به طور عام و در روان‏شناسى به طور خاص، كارى بس پيچيده و دشوار است.چه، محور و مدار بحث در اين علوم، موجود بى‏نهايت پيچيده‏اى است‏به نام انسان.

از آن‏جا كه مقاله حاضر متكفل بيان انگيزش شخصيت ايمن از ديدگاه اسلام است، ابتدا شايسته است تعريفى از مساله ايمنى و امنيت روانى از ديدگاه علم روان‏شناسى، همچنين از ديدگاه متون دينى‏ارائه گردد، آن‏گاه موضوع اصلى مورد بررسى قرار گيرد.

مفهوم ايمنى

ايمنى همان احساس رهايى از ترس و اضطراب و احساس اطمينان و اعتماد به توانايى‏ها و تامين نيازهاى فعلى و آتى است. (1) به عبارت ديگر شخص در درون خود احساس اطمينان و احساس ارزشمندى دارد. (2) از ديدگاه متون دينى، احساس امنيت آن حالت اطمينان روان و نداشتن خوف و ترس است (3) ، اصل اين است كه كلمه امن در آرامش قلب به كار برده شود. (4) از اين‏روست كه اصل و ريشه كلمه ايمان همان امنيت، آرامش و نداشتن خوف، وحشت و اضطراب است. (5)

شخصيت ايمن از منظر روان‏شناسان انسانگرا

آلپورت ( G. W. Allpo rt, 1897-1967 معتقد است كه داشتن هدف‏هاى درازمدت و تلاش براى آينده، كانون وجود آدمى را تشكيل مى‏دهد.انسان سالم و ايمن همواره به بارورى، تجربه‏هاى تازه و كشف مسائل‏جديد نيازمند است.شخص ايمن و سالم آن‏قدر احساس ايمنى مى‏كند كه حاضر به آزمايش تجربه‏هاى گوناگون مى‏شود تا اعتبار آن‏ها را در آزمايشگاه زندگى روزمره‏اش بيابد.آلپورت در اين زمينه، جمله‏اى معروف دارد: «رستگارى تنها از آن كسى است كه پيوسته در پى هدف‏هايى باشد كه سرانجام، به طور كامل به دست نمى‏آيند.» (6)

راجرز ( G. Ragers ) انگيزه اصلى وجود آدمى را همان صيانت، فعليت و اعتلاى تمامى جنبه‏هاى شخصيت مى‏داند و آن را علاقه به فعليت‏بخشيدن يا علاقه به تحقق توانايى‏هاى بالقوه ناميده است.راجرز از اين علاقه چنين ياد مى‏كند: «در بشر، ميلى ذاتى براى آفرينندگى وجود دارد.مهم‏ترين آفريننده هر انسان، خود اوست.» (7)

از ديدگاه فروم ( E. Fromm 1900-1980 ) ،انگيزش شخصيت ايمن و سالم عبارت از «ارضاى نيازهاى روانى‏» است، اما نه به هر طريقى; شخص ايمن و سالم نيازهاى روانى‏اش را از راه‏هاى صحيح و سازنده تامين مى‏كند. (8)

مزلو ( A.Maslow 1908-1970 ) انگيزش اصلى و اساسى شخص ايمن و سالم را «خودشكوفايى‏» (9) مى‏داند.در نظر وى، انسان ايمن به حد كافى نيازهاى اساسى خود را تامين كرده است; به‏گونه‏اى كه انگيزش اصلى او گرايش به خودشكوفايى است.خودشكوفايى به منزله شكوفايى مداوم توانايى‏ها، استعدادها و ظرفيت‏هاست ودر همه‏اوقات، در طول زندگى ادامه مى‏يابد. (10)

شخصيت ايمن از نظر اسلام

ديدگاه‏هاى روان‏شناسان مذكور - فى الجمله - مورد تاييد اسلام است، اما اسلام افق‏هاى والاترى در اين زمينه مطرح مى‏كند و مساله را بسيار عميق‏تر و ريشه‏دارتر معرفى مى‏كند.اسلام معتقد است كه عشق به كمال مطلق، انگيزش اصيل و اساسى انسان است.در اين‏جا، لازم است ابتدا واژه‏هاى «كمال‏» ، «مطلق‏» و «كمال مطلق‏» تعريف شود:

«كمال‏» هر چيزعبارت از رسيدن آن چيز به فعليت و وضعيتى است كه با آن سازگار است.به تعبير ديگر، هر وجودى زمينه‏ها و استعدادهاى وصول به فضيلت‏هايى را دارد كه متناسب با آن شى‏ء وسازگار با سرشت واستعدادهاى درونى اوست.

«مطلق‏» در لغت، به معناى رهايى شتر از عقال و قيد و بند براى آزاد بودن در چريدن يا يافتن آب و نيز به معناى رهايى و آزادى اسير آمده است و «اطلاق‏» به معناى عدم قيد و رهابودن از هر بستگى است. (11)

«كمال مطلق‏» به معناى كمالى است‏بى‏قيد، بى حد و بى‏نهايت.مقصود از اين اصطلاح در ادبيات و فرهنگ اسلامى، وجود خداوند متعال است; يعنى ذات مستجمع جميع كمالات و صفات جلال و جمال به نحو على الاطلاق. (12)

توضيح آن‏كه هر موجودى كمالى مخصوص به خود دارد.موجود هر چه پيچيده‏تر بوده و استعدادهاى متنوع‏ترى داشته باشد، كمال لايق او هم دقيق‏تر است.از اين‏رو، كمال انسان - از اين حيث كه داراى قوا و استعدادها و تمايلات بس گوناگون و پيچيده‏اى است - خود بسى دقيق مى‏باشد.عارف سترگ، امام خمينى‏رحمه الله، معتقد است كه عشق به‏كمال در نهاد هر انسانى وجود دارد.بنابراين، چنين عشقى فطرى است.عشق به كمال آن‏چنان در رفتار و زندگى انسان‏ها مشهود است كه هيچ كس نمى‏تواند آن را انكار نمايد.«قلب در هيچ مرتبه از مراتب و در هيچ حدى از حدود، رحل اقامت نيندازد. اين كمال‏جويى پيوسته روزافزون است.آن كس كه كمال را در سلطنت و قدرت ديد، به هر قدرت و سلطنتى كه رسيد، دل را در گرو سلطنتى بالاتر مى‏بيند و آن كه فريفته و شيفته جمال زيبا و رخسار دل‏فريبى شد، اگر از جميل‏تر و دلبرى دلرباتر نشانى جست، دل سپرده او گشت.اين مجمل، تو خود مفصلش را بخوان.پس همگان با يك دل و يك زبان گوياى اين حقيقتند كه ما عاشق كمال مطلق هستيم.» (13)

از منظر امام‏رحمه الله، انسان هر كمال و محبوبى را كه براى فرونشاندن عطش فطرت عشق به كمال، به سوى آن شتابان مى‏رود، همچنان در خوداشتياق به موجودى برتر و بالاتر را مى‏يابد و در هر مرتبه‏اى كه پاى مى‏نهد، راهى گشاده‏تر در برابر خود مى‏بيند.اين افزون‏خواهى و نارضايتى از كمالات نارس و ناقص، خود دليلى آشكار بر اين است كه او جوياى كمال مطلق است و عشق او جز در پاى معشوق حقيقى و كامل آرام نمى‏گيرد.

از همين‏جا، مى‏توان نتيجه گرفت كه بروز و ظهور استعدادها و ظرفيت‏هاى‏بالقوه انسان‏باحركت در مسيررسيدن به كمال مطلق حاصل مى‏شود و ظهور هر يك از استعدادها خود كمالى نسبى و بين‏راه است و هر كدام انسان را گامى به مطلوب نهايى نزديك مى‏كند.

شهيد مطهرى رحمه الله در اين باره مى‏نويسد: «اين كه انسان دنبال چيزى مى‏رود و بعد كه واجدش شد، شوقش از بين مى‏رود، بلكه حالت تنفر و دل‏زدگى پيدا مى‏كند، دليلش آن است كه آنچه انسان در عمق دلش مى‏خواسته اين نبوده و خيال مى‏كرده اين است.به عبارت ديگر، انسان كمال مطلق را مى‏خواهد، انسان از محدوديت - كه نقص و عدم است - تنفر دارد; چون به هر كمالى كه مى‏رسد، اول همان بارقه كمال نامحدود او را به سوى اين كمال محدود مى‏كشاند، خيال مى‏كند مطلوب و گم‏شده‏اش اين است.وقتى كه مى‏رسد، آن را كم‏تر از آنچه مى‏خواست، مى‏بيند; باز دنبال چيز ديگرى مى‏رود; چون خواسته‏اش از اول كامل‏تر از آن چيزى است كه دنبال آن مى‏رفته و اگر انسان به كمال مطلق خودش - يعنى به آن‏كه در نهادش قرار داده شده است - برسد، در آن‏جا آرام مى‏گيرد، ديگر دل‏زدگى و تنفر هم پيدا نمى‏كند; چون آن‏جا ديگر محدوديت و نقص نيست.» (14)

بنابراين، فراتر و برتر از همه دل‏بستگى‏ها، ميل نهايى ويژه در ژرفاى وجود انسان نسبت‏به خدا و در سوى اوست كه متاسفانه براى بسيارى از روان‏شناسان ناشناخته مانده است.اين ميل نه از گونه احساس و نه از گونه عواطف، بلكه از اين هر دو لطيف‏تر و پنهان‏تر است و از آن‏جا كه كمال نهايى انسان به آن وابسته است، شكوفا كردن آن نيز اختيارى و به دست‏خود انسان ميسور است.اين انگيزه همان انگيزه كمال مطلق‏طلبى است كه به خاطر ويژگى و امتياز خاصش نسبت‏به ساير انگيزه‏هاى انسان، از آن به عنوان «فراانگيزه‏» ياد مى‏شود.

تفاوت انسان ايمن و غيرايمن

اما آنچه ذكرش در اين‏جا حايز اهميت است پرداختن به اين سؤال است كه اگر انگيزه كمال مطلق‏جويى در نهاد همه انسان‏ها وجود دارد، چه فرقى است‏بين انسان ايمن و سالم با شخص ناايمن و فاقد سلامت؟

به اين سؤال چند جواب مى‏توان داد:

1.درست است كه اين انگيزه در تمام انسان‏ها وجود دارد، اما درجه فعليت و توجه به آن متفاوت است و به صورت‏هاى گوناگون بروز و ظهور مى‏كند:

اول: به صورت يك نيروى محرك ناآگاهانه كه در عمق جان انسان جاى دارد، هر چند خود انسان از وجود آن غافل است و نسبت‏به آن معرفت و توجه بالفعل ندارد و به تبع آن، نمى‏تواند بهره چندانى از آن - در شكوفا نمودن استعدادهايش - ببرد.

دوم: انگيزه و علاقه‏اى كه به شكل آگاهانه براى افراد متعارف حاصل مى‏شود و همه مؤمنان كم و بيش از آن برخوردارند.اين نيرويى است كه اصالتا به بهره‏مند شدن صحيح از نعمت‏ها و دفع ناملايمات و بالعرض به خداوند تعلق مى‏گيرد.

سوم: مرتبه كامل اين انگيزه براى اولياى خدا و كسانى است كه مرتبه معرفتشان درباره خداوند كامل شده است.اينان به معدن عظمت الهى متصلند (15) و دايم در شور و نشاطند; چون به بى‏نهايت و كامل مطلق وصل شده‏اند (16) و از اين‏رو چيزى كم ندارند (17) و هر چه بخواهند مى‏شود. (18) سرور و آرامش و بهجتى كه آنان دارند، احدى از انسان‏ها ندارد. (19)

اگر بخواهيم اين سه طيف از انسان‏ها را از لحاظ ايمنى و سلامتى مورد بررسى قرار دهيم بايد بگوييم: دسته دوم و سوم در محدوده سلامت و ايمنى واقع شده‏اند، با اين تفاوت كه دسته سوم به نهايت ايمنى رسيده‏اند و - به اصطلاح - انسان‏هايى كامل هستند و دسته دوم به طور نسبى، سالم و داراى درجاتى از ايمنى مى‏باشند.اما دسته اول به دليل وجود غفلت و عدم شناخت و توجه به ابعاد ظرفيت‏ها و استعدادهاى وجودى خود، در زمره افراد غيرسالم و ناايمن به حساب مى‏آيند; چون قدم اول ورود به حيطه سلامت و امنيت، نبود غفلت و درك استعدادهاى بالقوه خويش است، در حالى كه غافل، از درك و شناخت ظرفيت وجودى خود عاجز است و به تبع آن، دست‏رسى به ابزار و روش تحقق استعدادهاى خود را نيز ندارد.چنين انسانى در اضطراب و احساس ناايمنى به سر مى‏برد.

2.دومين جواب اين است كه انسان‏هاى سالم و ايمن در تشخيص مصاديق كمال و كمال‏هاى نسبى و كمال نهايى دچار اشتباه نمى‏شوند، اما افراد ناايمن به دليل وجود غفلت و عدم ارضاى نيازهاى اصيل و ناتوانى در بارور نمودن استعدادهاى خويش - كه خود كمال‏هاى متوسط و بين راه است - و در تشخيص مصاديق كمال، دچار لغزش و اشتباه مى‏شوند; تصور مى‏كنند هر لذتى كمال است‏يا هر علمى، كمال نهايى است‏يا هر جميلى بالاترين جمال را داراست، به خصوص اين‏كه اين‏گونه افراد گاهى در كمال‏هاى نسبى و واسطه‏اى متوقف مى‏شوند; مثلا، تمام توجهشان به رياست و مقام است; نه به غير از آن به چيزى دل مى‏بندند و نه مى‏دانند قدرت و رياستى با يفيت‏بالاتر هم وجود دارد.در اثر غفلت و جهل، نمى‏توانند درك كنند كه دارايى مطلق، قدرت مطلق و لذت مطلق (20) يعنى چه، چنين افرادى در اثر حجاب و زنگار، عقلشان از شناخت تفصيلى كمالات ناتوان است و از آن‏جا كه حركت‏به سوى كمالات مافوق، اكتسابى است و در پرتو تلاش آگاهانه واختيارى حاصل مى‏شود، شخص ناايمن ابزار لازم و توان كافى براى رسيدن به كمالات بالاتر را ندارد.

خلاصه اين‏كه «فطرت عشق به كمال مطلق در همه افراد بشر موجود است، اگرچه در تشخيص كمال و اين‏كه محبوب و كمال حقيقى چيست‏با يكديگر اختلاف دارند.انسانى ثروت را كمال حقيقى و ديگرى قدرت و شهرت را محبوب حقيقى خود مى‏پندارد و افراد ديگر علم و جمال را.همگى اين‏ها خطاى در تطبيق مى‏كنند و به دنبال كمال موهوم مى‏روند و آن را كمال حقيقى مى‏پندارند.» (21)

خلاصه و نتيجه

از نظر اسلام، انسان جز يك كشش فطرى ويژه بيش‏تر ندارد كه همان انگيزه خداجويى يا كمال مطلق‏جويى است.بر اساس اين نگرش، گونه‏هاى مختلف انگيزه‏هاى والاى بشرى از قبيل دوست داشتن، عدالت، حق، صدق، كرامت، زيبايى، جاودانگى و نفرت از ظلم، باطل، ناقص و زشتى همه در راستاى انگيزه خداجويى ديده مى‏شود.از اين‏رو، اين انگيزه، اصيل‏ترين، والاترين و شامل‏ترين انگيزه انسانى است كه هيچ انگيزه ديگرى با آن برابرى نمى‏كند.بنابراين، اگر براى انگيزه‏هاى والاى بشرى، سلسله مراتبى در نظر گرفته شود انگيزه كمال مطلق‏جويى در بالاترين مرتبه جاى مى‏گيرد.البته خود اين انگيزه داراى مراتبى است و هر چه مرتبه‏اش بالاتر باشد، درجه بيش‏ترى از شدت، پاكيزگى، صفا و كمال را داراست.اين انگيزه در مدارى نه تسلسلى و تكرارى، بلكه بر حسب استعدادها، شايستگى‏ها و تلاش ارادى انسان با حركت تصاعدى به سوى هدف نهايى نزديك‏تر مى‏گردد.

1- نصرت‏الله پورافكارى، فرهنگ جامع روان‏شناسى، (1373 ه.ش)

2- على‏اكبر شعارى‏نژاد، فرهنگ علوم رفتارى، (1375 ه.ش) ، ص 368

3- حسين راغب، مفردات الفاظ قرآن كريم، (1416 ه.ق) ، ماده «امن‏»

4- احمد قيومى، مصباح المنير، (1405 ه.ق) ، ص 24

5- حسن مصطفوى، تحقيق در كلمات قرآن كريم، (1360 ه.ش) ، ج 1، ص 138

6- G. W. Allport, Bacic considerations for a Psychology of Personality, 1955 .

7- Rogers, C, Toward a Science of The Person, 1963 .

8- روان‏شناسى كمال، ترجمه گيتى خوشدل، 1379، ص 64

9- Self-actualization .

10- به سوى روان‏شناسى بودن، ترجمه احمد رضوانى، 1371، ص 43

11- لسان العرب، ج 8، ص 187

12- مصباح يزدى، پيش‏نيازهاى مديريت اسلامى، 1376، ص 209

13- امام خمينى‏رحمه الله، چهل حديث، 1368، حديث 11

14- مرتضى مطهرى‏رحمه الله، مجموعه آثار، 1375، ج 3، ص 761 - 768

15- «الهي هب لى كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمة‏» (حاج شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه)

16- «خدايا، سوز سينه‏ام را جز وصال تو خنك نمى‏كند و آتش دلم را جز لقاى تو فرو نمى‏نشاند و اشتياقم را جز نظر به روى تو سيراب نمى‏سازد و جز با نزديكى به تو آرام نمى‏گيرد و غم و اندوهم را جز قرب به تو زايل نمى‏كند.» (همان، مناجات مفتقرين)

17- «ماذا وجد من فقدك و ما الذى فقد من وجدك‏» (همان، دعاى عرفه)

18- «و ما تشاؤون الا ان يشاءالله‏» (دهر: 30)

19- «خدايا، دل‏هاى شيفته، شيداى تو شده‏اند، خردهاى مختلف بر معرفت تو گرد آمده‏اند. پس دل‏ها جز به ياد تو آرام نگيرد و روان‏ها جز به ديدار تو آرامش نپذيرد.(همان، مناجات ذاكرين)

20- «ما اطيب طعم حبك و ما اعذب شرب قربك‏» ; خدايا، محبت تو چه خوش طعم است و نوشانوش قرب تو چه گوارا! (همان، مناجات عارفين)

21- امام خمينى‏رحمه الله، چهل حديث، 1368، حديث 11

/ 1