نمودها و مظاهر ترس
1. اضطراب و دلواپسى كه معمولاً علت آن روشن نيست;2. كم رويى كه با ترس از وضع موجود در محيط همراه است و از توجه نوجوان به خويش ناشى مى شود;3. پريشانى كه با ترس همراه است و هنگام نوميدى و نيافتن راه گريز از وضع موجود، پيدا مى شود و همچنين ترس از استهزاى ديگران يا افراط در تعريف و تمجيد كه او را پريشان مى كند;4. افسردگى كه غالباً نتيجه يادآورى ناكامى ها، شكست ها و غم خوردن هاى پيشين است.عوارض ترس
معمولاً اين عوارض در هنگام ترس بروز مى كند: لكنت زبان; ادرار غيرارادى; خواب پريشانى; حركات عصبى; حسادت; و كم رويى.ب ـ خشم: عوامل خشم در نوجوان عبارت است از:1. به تعويق انداختن: او اگر نتواند در فعاليتى كه انجام مى دهد موفق شود يا او را از گفتوگو، خواب يا غذا منع كنند و كارش را به تعويق اندازند;2. احساس ستم و محروميت: وقتى از اعضاى خانواده، معلّم يا دوستان نسبت به خود ستمى احساس نمايد يا ديگران به نزديكان او ظلمى كنند;3. تعدّى به حريم و مقدسات فرد: مثل اين كه كسى به خط و فكر و دين نوجوان توهين كند;4. وضع مزاجى: مزاج نوجوان از عوامل طبيعى خارجى متأثر مى شود; مثلاً اگر باد تند بوزد يا گرما شديد باشد يا دير به ماشين برسد خشمگين مى شود.
واكنش هاى خشم در نوجوانى: اين واكنش ها عبارت است از:1. علايم حركتى; مثل اين طرف و آن طرف رفتن و نشستن و برخاستن، سر تكان دادن و از خانه خارج شدن كه نشان دهنده سرگردانى شخص است;2. علايم كلامى; مثل تهديد و دشنام كه نشان مى دهد نوجوان خشمگين است;3. بيان چهره اى يا زبان حال كه نوجوان كتك وداد و فرياد ندارد، ولى خشم خود را با چهره نشان مى دهد; مثل قهر;4. سرزنش; مثل اين كه خود را گنه كار بداند و خويشتن را سرزنش كند و خشم اش را متوجه خويش كند كه در اين صورت، گاهى از شدّت ناراحتى گريه مى كند.ج ـ محبّت: در دوران كودكى، دايره محبت محدود به شخص كودك است، سپس والدين را هم دوست مى دارد و هر قدر سن او بيش تر مى شود، قلمرو محبت او نيز افزايش مى يابد; مانند محبّت به مال، مقام،فرزندان،همسر،نوع بشر،ايمان و خدا.البته لازمه محبت به موارد مزبور، حبّ ذات بوده كه غريزى است و ريشه اى عميق در وجود بشر دارد; اين گونه محبت ها نيازى به حمايت و پرورش ندارد. ولى نوع دوستى و دگردوستى ضعيف و كم فروغ است و بدون تربيت و مراقبت نيرومند نمى شود. از اين رو، اوليا و مربيان بايد توجه كافى به اين موضوع مبذول دارند. اما اگر خود دوستى زياده از حد تقويت شود و از حدود مصلحت تجاوز كند، به خودپسندى تبديل مى شود و در نتيجه، مفاسد بزرگى، از جمله، آلودگى به سيئات اخلاقى و تجاوز به حقوق ديگران به بار مى آورد. بر خلاف آن، اگر دگر دوستى تقويت شود، درندگى و صفات حيوانى انسان زايل شده، فرد به عالى ترين صفات انسانى متصّف مى گردد. البته منظور از دگر دوستى،محبّت به انسان هابراى كسب فضايل اخلاقى و شرافت انسانى است، نه نيل به خواهش ها و تمنّيات غريزى و مادى.افراط در حبّ ذات در آيات و روايات مورد نكوهش قرار گرفته ومتقابلاًانسان به نوع دوستى ترغيب گرديده است:ـ رسول الله(صلى الله عليه وآله):هركه صبح كند در حالى كه به امور مسلمانان اهتمامى ندارد مسلمان نيست.ـ رسول الله(صلى الله عليه وآله): هر كه بشنود مردى مسلمانان را صدا مى زند و او را پاسخ ندهد مسلمان نيست.ـ على(عليه السلام): رساترين چيزى كه به وسيله آن مى توانى رحمت الهى را به خود جلب كنى اين است كه در باطن خود با همه مردم عطوف و مهربان باشى.
ـ على(عليه السلام): خداوند سبحان دوست دارد نيت انسان نسبت به مردم خوب باشد.
نياز به محبت متقابل:
آدمى از لحظه تولد تا هنگام مرگ در هر سنّى و شرايطى كه باشد، نيازمند محبت است. او دوست دارد به ديگران محبت كند و مورد محبت آن ها باشد، به خصوص در سنين نوجوانى و جوانى كه در پى كسب هويت است; اگر احساس كند فردى بى فايده است هويت سالم اوشكل نمى گيرد و اگر اين نياز او ارضا نشود، زندگى اش مختل مى گردد و نه تنها هميشه اضطراب و بدبينى و احساس تنهايى دارد، بلكه هرگز نمى تواند به ديگران محبت ورزد; زيرا خودش آن را تجربه نكرده است.نوجوان در سنين نوجوانى شيفته محبت است، به حدّى كه محبّت يكى از نيازهاى او محسوب مى شود و براى جلب توجه و محبّت دوستان، مثل آنان لباس مى پوشد، آن گونه كه آن ها مى پسندند حرف مى زند و به عقايد و خواسته هاى هم سالانومقررات گروه احترام مى گذارد.