دین و بهداشت روانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دین و بهداشت روانی - نسخه متنی

نیما قربانی، جعفر بوالهری، غلامعلی افروز

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



اقـتـــراح









اگر بپذيريم كه امروزه دفاع پراگماتيك و عملى از دين, روز به روز, وسعت و عمق بيشترى مييابد و اگر قبول كنيم كه يكى از مهم ترين دفاع هاى عملى از دين, دفاع از نقش دين در تأمين سلامت ذهنى ـ روانى انسان ها است و اگر توجه داشته باشيم كه مبحث نقش دين در تأمين سلامت ذهنى ـ روانى به دو حوزه ى معرفتى اى ربط مى يابد كه روان شناسان متكفّل يكى از آنها و دين شناسان متكفّل ديگرى اند, طبعاً نظرجويى از پژوهشگران اين دو حوزه ى معرفتى امرى كاملاً معقول و طبيعى به نظر مى آيد. نقدونظر به اين كار معقول و طبيعى اقدام كرد و استادان فرهيخته, آقايان دكتر غلامعلى افروز استاد دانشگاه تهران, دكتر جعفر بوالهرى رئيس انستيتو روان پزشكى تهران و مركز تحقيقات بهداشت روان, دكتر نيما قربانى عضو هيئت علمى دانشگاه تهران, دكتر محمود گلزارى عضو هيئت علمى دانشگاه علامه طباطبايى, استاد مصطفى ملكيان و دكتر احمد واعظى مسئول شوراى علمى دفتر مطالعات اسلامى در بهداشت روان انيستيتو روان پزشكى تهران به پاره اى از سؤالاتى كه در زمينه (ايضاح مفهومى بهداشت روانى) و (نقش دين در بهداشت روانى) مطرح است, پاسخ دادند.





نقدونظر:

مراد از تعبير سبهداشت روانيز دقيقاً چيست؟ تفاوتهاى بهداشت روانى با بهداشت جسم و بهداشت ذهن در چيست؟ آيا اين سه در يكديگر تأثير دارند يا نه؟ اگر بلى, چگونه؟





افروز: بهداشت روانى يعنى بهره مند بودن از احساس آرامش و امنيت درون و به دور بودن از نشانگانى هم چون اضطراب و افسردگى و تعارض هاى مزمن روانى. از منظر ديگر, بهداشت روانى يعنى برخوردارى از سلامت ذهن و انديشه و تفكر. بديهى است از آن جايى كه درصد قابل توجهى از بيمارى هاى جسمانى منشأ روان شناختى(psychosomatic) دارند, بهره مندى از بهداشت روان مى تواند بر سلامت جسم اثر مثبتى داشته باشد. بديهى است سلامت جسمانى نيز بستر مطلوبى براى احساس امنيت درون و سلامت ذهن و روان مى تواند باشد.



مجموعه باورها, نگرش ها, تعهدات ارزشى, خصيصه هاى شخصى, هدف ها و جهت ها در زندگى فردى و اجتماعى در چگونگى بهره مندى از بهداشت روانيِ مطلوب مؤثر مى باشد.





بوالهرى: بهداشت روانى و سلامت روانى يا Mental Health و Mental Well-being به سلامت يا تعادل يا نرماليته (بهنجارى) در ذهن, روان و رفتار گفته مى شود, همين طور بهنجارى در احساس, ادراك, تفكر, قضاوت, هيجان, حافظه, گفتار و روابط بين فردى. روشن است كه ضرورت اين بهنجارى نبود بيمارى روانى است و پيامد و همراه آن رشد, شكوفايى, محبت, سازگارى و تعالى است. در دو سه دهه اخير به نقش بعد معنوى در سلامت روان انسان توجه زيادى شده و معنويت (sprituality) را هم بخش ديگرى از سلامت روان يا سلامت انسان دانسته اند كه خود بحث جداگانه اى دارد.



ذهن و روان تقريباً به يك مفهوم آمده اند, اما روان و جسم, دو بخش جداگانه اند. روان يا رفتار ,بازتاب عملكرد بخشى از جسم, يعنى مغز است. مغز ابزار, قالب و خاستگاه روان و رفتار است. عملكرد سلول ها و فعل و انفعالات شيميايى مغز است كه خواب و بيدارى, عشق و نفرت, احساس و ادراك, و تفكر و گفتار و شخصيت انسان را سازمان مى دهد, و اختلال آن هاست كه مشكلات و اختلال روان را موجب مى شود.



با بيان فوق, اثر جسم بر روان به خوبى روشن مى شود, مسئله اى كه از ديرباز شناخته شده (تن ز جان و جان ز تن مستور نيست) و روز به روز پژوهش هاى جديد به پيوستگى آن با روابط پيچيده ترى دست مى يابد. اما درباره اثر روان بر جسم كمتر كار شده كه آن هم بديهى است و چگونگى عملكرد آن با پژوهش هاى وسيعى در حال كشف است.



چگونگى اثر اين دو با پژوهش هاى جديد با چند مكانيسم بيان شده است.



1. سلول هاى مغزى به صورت شبكه عظيم ارتباطات الكترونى (پتانسيل) و شيميايى (واسطه هاى شيميايى مانند آدرنالين و دوپامين), يعنى ارتباط الكترو شيميايى, با عملكرد درست, روان و رفتار سالم, و با اختلال در عملكرد خود, مشكلات و اختلال روانى را موجب مى شوند. مصرف ماده شيميايى (مخدر يا مُسِكّن) روان را متعادل, و روان يا رفتار متعادل (آرامش و خواب) فعل و انفعال شيميايى سلول هاى مغزى را متعادل مى كند.



2. هم فعل و انفعال سلولى و هم روان و رفتار آدمى محصول ژنوم انسانى و كدها و دستورالعمل هاى از قبل تعريف شده و به ارث رسيده است. ژن روان و رفتار و جسم و فيزيك آدمى را تعريف مى كند, و روان و رفتار آدمى در طول باردارى و زندگى كودكى و بزرگسالى بى تأثير در شكوفا شدن و عملكرد كدهاى ژنى نيست.



3. تمام بدن نيز مانند مغز, كه در دريايى از واسطه هاى شيميايى شناور است, در اقيانوسى از مايعات, مواد يونى, شيميايى, هورمونى و پپتيدها(پروتئين ها)ى مؤثر بر سلول هاى جسمى (عضله و استخوان) بوده و متأثر از آن ها (از جسم) است.



محرك هاى محيطى و درونى هر آن از اين راه ها و از طريق رشته هاى طولانى عصبى به مغز رسيده, رفتار جديد را موجب شده, و هر پيام روانى يا رفتارى به سرعت به جسم منتقل مى شود.





قربانى:اصطلاح بهداشت روانى بسيار كهنه و نارسا است. با ظهور گستره روان شناسى مثبت, مفهوم سلبى بهداشت روانى منسوخ شده است. در روان شناسى, اصطلاح بهداشت ذهن متداول نيست و احتمالاً مفهومى مترادف است, مگر مفهوم بهداشت دانش كه در آراء نيچه و مولوى قابل رديابى است.



با توجه به يافته هاى پژوهشى دو دهه اخير, در خيلى از زمينه ها سلامت جسمانى و روانى منسجم شده اند. براى اطلاع بيشتر به مقاله اينجانب در (Ghorbani, N. et. al (2000) با عنوان personality and individual differences مراجعه نماييد.





گلزارى: نخست لازم است به ايضاح مفاهيم جسم, ذهن و روان بپردازيم. مراد از جسم در علوم زيستى همان بدن (=Body) است. ابن سينا در فن اول كتاب قانون سلامت را حالتى مى داند كه در آن اعمال حياتى بدن به درستى سرمى زنند و نقطه مقابل آن, دور شدن از سلامت, يعنى بيمارى, است. اين تعريف از آن چه كه در فرهنگ وبستر آمده است: (سلامت حالتى از موجود زنده را گويند كه همه قسمت ها و اندام هاى وى بدون عيب و در حالتى مناسب باشد) رساتر و گوياتر است. واژه نامه پزشكى دورلند ـ در ويراست بيست ونهم ـ براى سلامت همان تعريفى را مى آورد كه سازمان بهداشت جهانى (WHO) بيان كرده است: (سلامتى, صرف نبود بيمارى يا ضعف نيست, بلكه آسايش و بهزيستى كامل جسمى, روانى و اجتماعى است.)



بهداشت روان با بهداشت ذهن تقريباً مترادفند. مترجمان ايرانى براى كلمه زmindس سه معادل ذهن, روان و نفس را به كار برده اند و mental را ذهنى, روانى و يا نفسانى ترجمه كرده اند. البته بيشتر در مقابل كلمه psyche (پسوخه) يونانى به معناى روح و نفس, معادل هاى زanimaس (لاتين), «ame (فرانسوى) و soul (انگليسى) قرار مى گيرد. كلمه mind به كلمه يونانى (عقل=nous) كه مهم ترين بخش (پسوخه) را تشكيل مى داده است, نزديك تر است.



با اين توضيح, ما با دو موضوع بهداشت جسم و بهداشت روان روبرو هستيم و نه با سه موضوع. در كتاب هاى معروف روان شناسى معاصر مانند زمينه روان شناسى هيلگار آمده است كه (روان شناسى بررسى علمى رفتار و فرايندهاى ذهنى است). و آن گاه توضيح داده اند كه رفتار بر همه فعاليت هاى آدمى اطلاق مى شود, چه فعاليت هايى كه ديگران مى توانند به طور مستقيم آن ها را ببينند مانند قدم زدن, سخن گفتن, تظاهرات چهره اى و غيره, و چه فرايندهاى ذهنى مانند انديشه ها, باورها, هيجان ها, انگيزه ها, احساسات, ادراكات و عواطف, كه براى سايرين قابل مشاهده نيست.



از ديرباز, درباره تأثير متقابل جسم و روان بحث هاى ارزنده و علمى فراوانى صورت گرفته است. ابن سينا در اشارات, قانون, شفاء; ملاصدرا در كتاب نفس اسفار; فخر رازى در المباحث المشرقيه و ديگران نكات جالبى را در اين زمينه بيان كرده اند. در جوامع روايى نيز به گفته ها و تبيين هاى دقيقى در مورد رابطه جسم و روان برمى خوريم. امروزه رشته هاى روان شناسى بالينى و روان پزشكى ذيل عناوين بيمارى هاى روان تنى, تنيدگى و فشار روانى, طب رفتارى, پزشكى رابط اختلال هاى جسمانى شكل, اختلال هاى ساختگى و به طور دقيق و گسترده به اين بحث مى پردازند.





ملكيان: تعبير سبهداشت روانيز, در زبان روانشناسـان, روانپزشكـان, آسيب شناسان روانى, و رواندرمانگران فارسيزبان در ترجمه ى زmental healthس انگليسى به كار ميرود و, البتّه, بعضى, از جمله خود من, تعبير سسلامت روانيز را بر آن ترجيح ميدهند.



و امّا مراد از اين تعبير و معادلهاى آن در زبانهاى ديگر چيست؟ واقع اينست كه به كار برندگان اين تعبير, اگرچه در باب بار عاطفى و ارزشى مثبت آن همداستانند, در خصوص بار معنايى آن وِفاق نظر ندارند و آن را به معانى گونه گونى استعمال و/يا فهم ميكنند. براى اينكه نُمونه اى از اين كثرت معنايى را نشان دهم, به هشت تعريفى اشاره ميكنم كه, بنا به استقصاء يكى از روانشناسان, يعنى جاهودا (M. Jahoda با G. Jahoda كه روانشناس ديگرى است و كتاب روانشناسى خرافات اش به ترجمانى مرحوم محمّدنقى براهنى به زبان فارسى منتشر شده است اشتباه نشود), از بهداشت/سلامتِ روانى شده است: 1) عدم بيمارى روانى; 2) قدرت تأمّل در باب خود (=توانايى خودنگرى), آگاهى از اينكه چه ميكنيم و چرا ميكنيم; 3) نموّ, رشد, و خود شكوفايى; 4) يكپارچگى همه ى فرايندها و صفاتِ فرد; 5) توانايى كنار آمدن با فشار روانى; 6) خود فرمانروايى و خود فرمانبرى (autonomy); 7) ديدنِ جهان چنانكه واقعاً هست; و 8) تسلّط بر محيط: توانايى مهر ورزيدن, در مهرورزى, كار, و بازى كفايت داشتن, در ارتباطات و مناسبات با ديگران خوشايند بودن, و قدرت انطباق و سازگارى. (بنگريد به: Jahoda, M., Current Concepts of Positive Mental Health, NewYork: Basic Books, 1958) اين هشت تعريف فقط بخشى از تعاريف عديده اى اند كه از بهداشت روانى شده است. بنابراين, نميتوان از مراد يا تعريف واحدى از سبهداشت روانيز دم زد. همچنين, نميتوان گفت كه پاره اى از اين تعاريف قطعاً بى اعتبار و نادرست اند و, از اين طريق, طيف معانى اين تعبير را كوچكتر و تنگتر ساخت; بلكه به نظر ميرسد كه همه يا, لااقلّ, اكثريّت قريب به اتّفاق اين تعاريف معتبر و داراى جذّابيّت شهودى اند, هرچند در كلّيّت و اطلاق شان جاى چون و چرا و مناقشه هست.



دقّت در اين گونه تعاريف آشكار ميكند كه نميتوان از تفاوت/تفاوتهاى بهداشت روانى با بهداشت ذهنى سخن گفت, چون, چنانكه پيداست, در اين تعاريف فقط به خصوصيّات روانى, در مقابل خصوصيّات ذهنى, اشاره نشده است تا بتوان تعاريف مذكور را ناظر به فقط بهداشت روانى دانست و طالب تعريف/ تعاريف ى شد ناظر به بهداشت ذهنى. اساساً, در روانشناسى امروز, سذهنز و سروانز تقريباً به يك معنا و به صورت مترادف استعمال و فهم ميشوند, نه اينكه, مثل روزگاران گذشته, سذهنز به معناى قواى عقلانى بشر يا تفكّر يا قدرت تفكر استعمال و فهم شود و سروانز به معناى جوهر نَفسانى اى كه ذهن فقط يكى از قوا و تواناييهاى آن است.



امّا, البتّه, بهداشت/سلامت روانى با بهداشت/سلامت جسمانى يا بدنى تفاوتها دارد. گذشته از اين تفاوت واضح و بديهى كه بهداشت روانى سلامت روان (و ذهن) است و بهداشت جسمانى يا بدنى سلامت جسم يا بدن, ميتوان گفت كه اين دو دو تفاوت مهمّ دارند: يكى اينكه بهداشت روانى به جامعه و فرهنگى كه شخص در آن زندگى ميكند بستگى تامّ و تمامى دارد; يعنى ممكنست كه شخص واحدى را اگر از نظرگاه يك جامعه و فرهنگ بنگريم داراى سلامت روانى ببينيم, و اگر از منظر جامعه و فرهنگ ديگرى بنگريم فاقد سلامت روانى ببينيم, و, بنابراين, بهداشت روانى پديده اى جهانشمول و فراگير كه تخته بند هيچ مكان, زمان, و اوضاع و احوالى نباشد نيست, بلكه امرى نسبى و مقيّد و مشروط است. امّا بهداشت جسمانى يا بدنى يا اصلاً به جامعه و فرهنگى كه شخص در آن به سر ميبرد بستگى ندارد (چنانكه عقيده ى روانشناسانى مانند ساس (T. Szasz) است) يا بستگيش به جامعه و فرهنگ, در قياس با بستگى بهداشت روانى, بسيار ناچيز است و, در نتيجه, پديده اى تحقيقاً يا تقريباً مطلق و غير مقيّد و نامشروط است. به عبارت ديگر, بهداشت روانى فقط قابل تعريف اجتماعى ـ فرهنگى است, و حال آنكه بهداشت جسمانى را ميتوان تقريباً يا تحقيقاً بدون رجوع و ارجاع به جامعه ها و فرهنگهاى مختلف, به صورت كلّى و مطلق, تعريف كرد. تفاوت دوم, كه تا حدّى معلول تفاوت اوّل است, اينست كه بهداشت روانى مفهومى ذاتاً ارزشداورانه (evaluative) است, يعنى حاكى از چيزى است كه وضع آرمانى انسانيّت تلقّى ميشود, در صورتى كه بهداشت جسمانى مفهومى كاملاً يا تقريباً توصيفگرانه (descriptive) و, كمابيش, به معناى يكپارچگى ساختارى و كاركردى بدن انسان است. به تعبير ديگر, حكم راجع به وجود/عدم بهداشت جسمانى مستلزم اتّخاذ موضع (چندانى) در مسائل اخلاقى و/يا فلسفى نيست, امّا حكم راجع به وجود/عدم بهداشت روانى مستلزم چنان اتّخاذ موضعى هست. اين دو تفاوت سبب شده اند كه در مقام تعيين ماهيّت دقيق بهداشت جسمانى چندان نزاع و مناقشه اى پيش نيايد, ولى در تعيين حقيقت بهداشت روانى اختلاف نظرهاى فراوانى پديد آيند.



در پاسخ به اين پرسش كه آيا بهداشت روانى و بهداشت جسمانى تأثير و تأثّر متقابل در يكديگر و از يكديگر دارند يا نه, ميتوان گفت كه تأثير و تأثّر متقابل پديدارهاى روانى و پديدارهاى جسمانى اجمالاً مورد اجماع روانشناسان هست, امّا اينكه بهداشت جسمانى, كمابيش به معناى يكپارچكى ساختارى و كاركردى بدن انسان, و بهداشت روانى تأثير و تأثّر متقابل داشته باشند يا نه بستگى دارد به اينكه از سبهداشت روانيز چه مرادى داشته باشيم (و اشاره كردم كه اصطلاح سبهداشت روانيز به يك معنا به كار نميرود). ميخواهم بگويم كه صِرْفِ پذيرشِ تأثير و تأثّرِ متقابلِ پديدارهاى روانى و پديدارهاى جسمانى مستلزم پذيرش تأثير و تأثّر متقابلِ بهداشت روانى و بهداشت جسمانى نيست, ولَوْ بهداشت روانى را يكى از مصاديق پديدار روانى و بهداشت جسمانى را يكى از مصاديق پديدار جسمانى بدانيم, چه رسد به اينكه قائل شويم به اينكه بهداشت روانى از مصاديق پديدار روانى, به معناى دقيق اصطلاح سپديدار روانيز, نيست و/يا بهداشت جسمانى از مصاديق پديدار جسمانى, باز هم به معناى دقيق اصطلاح سپديدار جسمانيز, نيست.



در عين حال, روانشناسان عموماً پنج نكته را ميپذيرند:



الف) بيمارى جسمانى آثار روانى دارد: مثلاً, بيشتر انسانها وقتى كه به بيمارى جسمانى مبتلا ميشوند به صورت چشمگيرى انعطافپذير ميشوند; بسيار متعارف است كه در طيّ مراحل حادّ و شديد بيماريهاى جدّى احساس دلتنگى و افسردگى ميكنيم, امّا اين احساس معمولاً زودگذرست, اگرچه معدودى از اشخاص واكنش افراطيترى, به شكل نوعى اختلال روانى عضوى يا كاركردى, از خود نشان ميدهند.



ب) عوامل روانى علّت بيماريهاى جسمانى ميشوند: عوامل روانى به چهار نحو ممكنست در پيدايش, نُمود, و پيامدِ بيمارى جسم





/ 1