يك شيوه معتبر و علمى در ارزشيابى شخصيّت بايد داراى پايايى، (46) اعتبار (47) و هنجاريابى (48) باشد. پايايى به معنى ثبات و همسانى نتايج آزمون در طول زمان است و اعتبار به اين موضوع اشاره دارد كه آزمون همان چيزى را بسنجد كه براى اندازهگيرى آن ساخته شده است هنجاريابى نيز همسانى در شرايط و روش اجراى آزمون است. روانشناسان در آمادهسازى هر آزمون جديد بر اعتبار سازه (49) تأكيد فراوانى دارند. سازه قابليت آزمون در سنجش يك رگه يا انگيزهاى است كه يك مؤلفه فرضى يا نظرى رفتار دارد. (50) امروزه رويكردهاى عمده ارزيابى شخصيّت عبارتند از: پرسشنامههاى خودسنجى، (51) روشهاى فرافكن، (52) مصاحبهها، (53) روشهاى ارزيابى رفتارى و روش نمونهگيرى انديشه. (54)(55)
شيوه تحليل عاملى
برخى از انواع پرسشنامههاى مربوط به ارزيابى شخصيّت با روشهاى نسبتا پيچيده، به سازماندهى و تحليل آمارى و نهايتا همگرايى پاسخهاى داده شده مىپردازند. پژوهش حاضر با روىآورد تحليل عوامل در شخصيّت و با استفاده از الگوى تحليل عاملى كتل به بررسى فرضيههاى خود پرداخته است. از اينرو، در اين قسمت به توضيح مختصرى از اين شيوه مىپردازيم. روش تحليل عوامل، روش تحليل رياضى همبستگى بين گروهى از دادههاست. اين روش در قلمرو استعدادها شكفته و نضج گرفته است و پس از آن، در حد وسيعى در زمينه شخصيّت، به منظور كشف متغيرهاى اساسى شخصيّت به گونه عينى، به كار بسته شده است. نظريهپردازان اين روىآورد، شخصيّت را به منزله منظومهاى تخصصى از رگهها، توصيف مىكنند. ابزار اصلى ارزشيابى در اين روىآورد، پرسشنامههاى شخصيّتاند. پرسشها معرف رگههاى عمقى شخصيّت مىباشند. (56) اسپيرمن ( Sperman,C.E,1904 ) نخستين كسى است كه عامل عمومى را در قلمرو استعدادهاى عقلى به دست آورد. شاگردش وب ( Webb,E,1915 ) روش تحليل عوامل را درباره رگههاى خوى به كار بست و در كنار عامل عمومى اسپيرمن، به عامل ديگرى دست يافت كه آن را به منزله «استحكام و انسجام در عمل بر اثر به كار انداختن آگاهانه اراده» تفسير كرد؛ عاملى كه با حرف « W » مشخص شده است. شيوهاى كه كتل (1943) در پيش گرفت مبتنى بر مفهوم دايره شخصيّت است. وى براى توصيف جامع از عواملى كه براساس آنها رفتارها سازماندهى مىشوند بر وجود متغيرهايى كه مىتوانند اين عوامل را توصيف كنند، تأكيد مىكند. روش تحليل عاملى فقط متغيرهايى را كه در الگو وارد شدهاند به حساب مىآورد. دايره شخصيّت، مجموع مشاهداتى مستقل از سن، فرهنگ و موقعيتها را فراهم مىآورد. كتل تصوّرش براين بود كه دستيابى به اين توصيفِ فراگير را بايد در زبان توصيفكنندههاى رفتار جستوجو كرد. بررسىهاى آلپورت و همكاران (1936) و ترتيب 4500 اصطلاح انگليسى براى توصيف تفاوتهاى رفتار و تقليل آنها به 160 رگه نخستين نمونه تشكيل داده شده، يكى از مراحل به انجام رسيدن پرسشنامه شخصيّت كتل در توصيف 16 عامل نخستين شخصيّت است. گيلفورد ( Guilford J.P ) و همكاران (1956) در مرحله پايانى كار خود به 14 عامل طبق الگوى عوامل متعامد يا ناهمبسته، دست يافتند. آيسنك و همكاران (1969) با به كار بستن مادهتستهاى درونگردى گيلفورد در جمعيتى از سربازان و تحليل عوامل، دو بعد نوروزگرايى (تك قطبى) و درونگردى ـ برونگردى (دو قطبى) را تعريف كردند. آيسنك با يك پرسشنامه فراگير و تحليل عوامل، به 11 عامل مرتبه اول دسترسى پيدا كرد. سپس 7 عامل مرتبه دوم و دو عامل درونگردى ـ برونگردى و نوروزگرايى در مرتبه سوم را معرفى كرده است. بررسى كتل از حيث پويشى بودن و بررسى گيلفورد از حيث انگيزشى بودن به نام عوامل «هورمتيك» (57) مشهور است. (58) دادهها در معرض فرايند آمارى تحليل عاملى قرار مىگيرند. در اصل، اين شيوه پيچيده شامل ارزيابى روابط بين هر زوج مقادير اندازهگيرى حاصل از يك گروه از آزمودنىهاست. هر زوج اندازهگيرى (مثلاً، نمرههاى دو آزمون روانى مختلف يا دو مقياس فرعى از يك آزمون) مورد تحليل قرار مىگيرد تا معلوم شود كه نمرههاى حاصل تا چه ميزان با يكديگر همبستگى دارند. به عبارت ديگر، يك ضريب همبستگى براى هر زوج از اندازهگيرىها تعيين مى شود. اگر دو متغير همبستگى بالايى با يكديگر داشته باشند، در آن صورت فرض مىشود كه آنها بايد وجوه مربوط به شخصيّت را اندازه بگيرند. چنانچه مقياسهاى فرعى احساس گناه (59) و درون گردى (60) يك آزمون شخصيّت ضريب همبستگى بالايى را به دست دهند، آنگاه فرض مىشود كه هر دوى اين عوامل، اطلاعاتى را درباره يك جنبه يا عامل شخصيّت به دست مىدهند. بنابراين، براى تعيين اين عامل مشترك (و به همين دليل، اصطلاح تحليل عاملى به كار مىرود)، انبوهى از دادهها از نظر آمارى تحليل مىشوند. هدف و مقصود كتل از مطالعه شخصيّت، پيشبينى رفتار است؛ يعنى آنچه شخص در پاسخ به يك موقعيت محرك خاص انجام خواهد داد. به همين دليل او متغيرهاى شخصى و موقعيتى و تعامل آنها را در تحت تأثير قرار دادن شخصيّت تصديق مىكند. وى اين ديدگاه از شخصيّت را به صورت رياضى در معادله زير بيان مىكند: R= f(P, S ) R نماينده پاسخ يا واكنش فرد است، S به موقعيت يا محرك مفروض اطلاق مىشود و P نماينده شخصيّت است. در رويكرد كتل به شخصيّت، هيچگونه اشارهاى به تغيير يا اصلاح رفتار از نامطلوب به مطلوب يا از نابهنجار به هنجار نشده است. در حالى كه اين موضوع هدف بسيارى از نظريههاى پيشين بوده است. آزمودنىهاى كتل افرادى بهنجارند كه شخصيّت آنها مطالعه مىشود و نه معالجه. به اعتقاد كتل، پيش از آنكه شخصيّت را با جزئيات كامل بشناسيم، غير ممكن است كه بكوشيم آن را تغيير دهيم. نظريه كتل از چارچوب داورى بالينى استخراج نشده است، بلكه رويكرد او دقيقا علمى است كه با كاربرد مشاهدههاى مفصل رفتار و جمعآورى تودههاى عظيمى از دادهها درباره هر يك از افراد همراه بوده است. بنابراين، جاى تعجب نيست كه در پژوهشهاى او بيش از 50 نوع اندازهگيرى درباره هر يك از آزمودنىها انجام گيرد. دادههاى كتل از پرسشنامهها، آزمونها و مشاهدات عينى و درجهبندى رفتار، به صورتى كه در موقعيتهاى زندگى واقعى روى مىدهد، به دست مىآيد. وجه اصلى رويكرد كتل به مطالعه رفتار و آنچه آن را از ساير رويكردها تا اين حد متمايز مىكند، كارى است كه او با انبوهى از دادهها، كه بدين ترتيب جمعآورى مىشوند، انجام مىدهد. (61)