بر اساس نظريه گزل ( Gozali ) تحول مذهبى به 7 مرحله خلاصه مىشود. به نظر وى سنين 10 تا 16 سالگى (آخرين مرحله) دورهاى است كه انسان از خود ميانبينى بيرون آمده و به ديگران روى مىآورد و امور فكرى، دينى و هنرى در اين سن او را مجذوب خود مىكند. نظام روانتحليلگرى فرويد با ديد منفىنگرانه شكلگيرى شخصيّت اخلاقى و اعتقادى را همزمان با پديدآمدن فرامن مىداند؛ يعنى زمانى كه شخصيّت از حالت مسطح به فضايى تبديل مىشود. اين رويكرد، تحوّل اساسى وجدان را در 3 تا 6 سالگى دانسته و رشد بيشتر آن را به دوره نهفتگى (6 تا11 سالگى) مربوط مىداند. تحقيقات فرنزى ( Frenzy ) درباره نخستين احساسات اخلاقى ـ اعتقادى نشان داد كه ملغمهاى از ترس و محبّت مبناى اطاعت را تشكيل مىدهد. ولى پس از او بُوِه از يك سو و بالدوين از سوى ديگر، پيشگامان اين طرز تفكّر بودند.بهنظر بُوِه احساستكليفدستكم مستلزم وجود دو نفر است. گزل و ايلگ ( ILg. F.L ) در پژوهشى كه كودكان 5 تا 10 ساله انجام دادند، به اين نتيجه رسيدند كه استدلال يك كودك 5 ساله، پيش علّى و پيش منطقى و جاندارپندارانه است. اگرچه اين كودكان خدا را به منزله نيروى خلّاق نامحسوس مىدانند، اما در عين حال، توانايىهاى وى را در چارچوب علّيتهاى جهان روزمرّه تبيين مىكنند. (79) اريكسون معتقد بود تصوّر از خودِ (80) فرد بايد از گذشته تا آينده به گونهاى ترسيم شود كه مجموعهاى از عقايد خود و ديگران و نگرش آنان درباره خود، به صورت آرمانى و متناسب و با ثبات باشد. در اين مرحله نوجوان نقشها و ايدئولوژىهاى مختلف را تجربه و انتخاب مىكند و در صورتى كه از اين مرحله با يك احساس هويت قوى بيرون بيايد به وحدت هويّت (81) دست خواهد يافت. (82) پياژه (1929) پژوهشهاى متعددى پيرامون چگونگى تفكّر كودكان درباره جهان طبيعت، انجام داد. وى نقش ساختهپندارى (83) را در زندگى كودكان مورد آزمايش قرار داد و از آن به نام تلقّى كودكان از اشيا به عنوان محصول خلقت بشرى، تعبير نمود. منظور پياژه از به كارگيرى لفظ بشر، هم خدا به عنوان يك بشر قدرتمند است و هم قدرت بشرى كه كودك به آن كيفيّت روحانى نسبت مىدهد. (تا سن 7 سالگى اصل وجود اشيا را به بشر يا منبع روحانى نسبت مىدهد) وى در پايان اين تحقيق از نقش آموزش دينى به عنوان محرّك ياد كرده و اذعان مىكند: تا زمانى كه كودك نتواند جانشينى يافت كند، تنها خدا را در برابر خواستههاى خود مطرح مىنمايد. به تدريج با مشاهده خطاپذيرى والدين و محدوديّتهاى بشرى، تفكّر عملياتى كودك رشد مىكند و دلايل ساختهپندارى ضرورت خود را از دست مىدهد و با شروع تفكّر عمليات صورى، علت و اثر فيزيكى مورد توجه قرار مىگيرد. پياژه و كهلبرگ ( Kohlberg, I ) تحوّل اخلاقى را همزمان با تحوّل شناختى مىدانند (6 تا 12 سالگى). (84) يهودا (1951، Jahoda, G ) و اينسورث ( Ainsworth, D.1961 ) با تأكيد بر اين نظريه پياژه، اعلان كردند كه مفاهيم انتزاعى، فراتر از افق ذهنى كودك خردسالاند و كودك پيش از دستيابى به سطح فكر انتزاعى، به درك معانى آنها دست نمىيابد. (85) گلدمن ( Goldman R,1960 ) تحقيقات گستردهاى درباره تحوّل تفكّر دينى انجام داد. وى در سال 1965 كتاب تفكّر دينى از كودكى تا بلوغ (86) را منتشركرد. گلدمن ضمن نقد نظريات پياژه در تحوّل تفكّر دينى، مىگويد: «اگرچه پياژه تصريح نكرده است، اما مىتوان حدس زد كه كودك در اين دوره به يك مرتبه بالاتر و تصفيهشده ساختهپندارى بازگشت مىنمايد و خدا را به عنوان نخستين علت منظور داشته و به عنوان يك قانون الهى و ذاتى در داخل هستى مطابق با قوانين طبيعى عمل مىكند.» وى براى تطبيق سه مرحله تفكّر شهودى، عمليات عينى و تفكّر صورى پياژه، بر دورههايى كه آموزش مفاهيم دينى صلاحيت پيدا مىكند تلاش بسيارى كرد و وجود اين سه مرحله را تأييد نمود. گلدمن با كمى تغييردادن و عنوان كردن دورههاى واسطه (87) دريافت كه توانايى كودكان براى فهم دينى، مرحله به مرحله تحوّل مىيابد. وى سرانجام بر اساس مفاهيم پياژه و تلخيص دورههاى پنجگانهاى كه خود مطرح كرده بود، به 3 دوره اصلى و 2 دوره واسطهاى قايل شد: 1. تفكّر پيش عملياتى شهودى (تا7 و 8 سالگى) كه آن را تفكّر مذهبى شهودى (88) ناميد. 2. تفكّر عمليات عينى (7/8 تا14/13 سالگى) كه آن را تفكّر مذهبى عينى (89) ناميد. 3. تفكّر عمليات صورى (14/13 سالگى به بعد) كه آن را تفكّر مذهبى انتزاعى (90) ناميد. (91) پيت لينگ ( Peat ling, J.H. 1976 ) با ادامه دادن تحقيقات گلدمن، به صحت نظريه او رسيد و تصريح كرد كه كودكان و نوجوانان در سير تفكّر مذهبى به سمت انتزاعى شدن پيش مىروند. (92) در پژوهش ايرانى توسط خادمى (1369) كه به منظور بررسى درك كودكان از مفاهيم دينى بر اساس همان مفاهيم ابداعى گلدمن صورت گرفت، مشخص گرديد كه كودكان ايرانى همان مراحل گلدمن را در تفكّر دينى طى مىكنند. (93) علامه خواجه نصيرالدين طوسى (672-597 ق) تحصيل علوم الهى را بعد از دوره تحوّل شناختى و شكلگيرى منطقى فكر، ذكر مىنمايند. پژوهش مهمّى در باب تشكيل تصوّر يا مفهوم خدا در ذهن كودكان، در سال 1913 توسط هانرى كلاويه ( Clavier, H ) آغاز شد، كه نمايانگر پيشرفتى از «انسانپندارى» (94) تا «روحانىپندارى» (95) بود. اين پژوهشها به صورتى پيشرفتهتر و از چشماندازهايى گوناگون، با مطالعات تجربى روانشناسانى همچون رونالد گلدمن ( Goldman ,R )، ديكونچى ( Dechonchy, I.P .)، آنا ـ ماريا ريتسوتو ( Rizzuto, A.M .) و آنتوان ورگوت ( Vergote,A .) ادامه يافت. ورگوت «مركز روانشناسى دين» را در دانشگاه لوين (96) تأسيس كرد كه تحقيقات مهمّى در زمينه روابط بين تصوير و تصوّر پدر و مادر و تصوير و تصوّر الوهيت، سير تكاملى وجدان اخلاقى و سطوح درك و دريافت كنايى و شعايرى در كودكان، انجام داد. (97) هارمز ( Harms, E ) پيش از گلدمن دورههاى مختلف تحوّل دينى را به وضوح مورد بررسى قرار داده بود. وى با اين اعتقاد كه محتواى عقلانى دين در تجربه دينى دخالتى ندارد، يك رديف روشهاى غيركلامى را براى بررسى دين طرحريزى كرد. بدين منظور، دو گروه سنى 3 تا 6 ساله و 7 تا 12 ساله را انتخاب نمود. به آزمودنىها گفته شده بود خدا يا برترين موجودى را كه فكر مىكنند وجود دارد تصوّر كنند و سپس هر چه در ذهن دارند بر روى كاغذ نقاشى نمايند و سپس از آنها خواسته شده بود نظراتشان را شخصا يا توسط مربى پشت نقاشى بنويسند. از اين دو گروه به ترتيب 800 و 4000 نقاشى به دست آمد. وى پس از تحليل و بررسى نتايج، سه دوره را در تحوّل دينى كودكان مشخص نمود. (98)