مقياس ديگرى كه در تست شخصيّت آيسنك وجود دارد مقياس دروغ (110) است. يافتههاى ثابت و همسانى نشان مىدهند كه نمره افراد ديندار بالاتر از سايرين است. معلوم نيست كه اين را چگونه بايد تفسير كرد! ممكن است مقياس دروغ حاكى از ميل به راضى بودن و مطيع بودن باشد كه در افراد مذهبى وجود دارد. ممكن است آزمودنىهاى با نمراتِ بالا در مقياس دروغ هنگامِ پُركردن مقياسها در مورد اعتقادات مذهبىشان، صادق نبودهاند. همچنين ممكن است ديندارى، به يك جهتگيرى كلى به سوى «انكار» (111) به مفهومِ روان پويشى، بستگى داشته باشد. كراندال ( Crandall ) و گازلى ( Gozali ) دريافتند كه كودكانِ متدّين بيشتر از ديگران به پاسخهاى مطلوبِ اجتماعى متمايل هستند و اظهار نموده بودند كه تربيت دينى به استفاده بيشتر از سركوبى و انكار منجر خواهد شد. تا اينجا ما تست شخصيّت آيسنك را به عنوان يك منبع مفاهيم درباره رگههاى عمومى شخصيّت به كار برديم، اما منبع ديگر، الگوى 5 عاملى است كه عبارتنداز: برونگردى، (112 ) سازگارى، (113) وظيفهشناسى، (114) پايدارىِ هيجانى (115) و فرهنگ (116) (نورمن Norman ).
گشودگى
برخى از مجادلهها برروى بُعد پنجم است. م.س. كرا و كاستا ( Casta ) آن بعد را مجددا به عنوان «گشودگى» (117) تفسير نمودند كه به معنى گشودگى به تجربه، داشتن علاقههاى هنرى و عقلى، قدرت خلاّقيت و تصوّرات آشكار است. بُعد پنجم از ميان پنج رگه، تنها رگهاى است كه با دين مرتبط است و ممكن است حدّ ديگر پايانى عامل روان گسستهوارى باشد (هامپسون Hampson ).
حرمت خود
بسيارى از تحقيقات توانستهاند همخوانى مثبت بين ديندارى و حرمت خود (118) را نشان دهند و تنها تعداد اندكى از آنها عدم رابطه بين آن دو را گزارش كردهاند (بار Bahr, E.G و مارتين Martin ، 1983 ). نتايج يك نظرسنجى ملّىِ امريكايى ـ افريقايى در سال 80 نشان مىدهد كه دلمشغولىِ مذهبى با حرمت خود همبستگى دارد (اليسون Ellison ، 1993 ). در پژوهشى از نوجوانان كاتوليكِ ايتاليايى كه از پنج فرهنگِ مختلف بودند، همبستگىِ به وضوح مثبتى بين دين و حرمت خود يافته شده است (اسميت Smith و ديگران 1979). بنسون ( Benson ) و اسپيلكا ( Spilka ) و اسپيلكا و ديگران (1975) بين حرمت خود و تصوّر مثبت از خدا در بين دينداران، به يك همبستگى دست يافتند. (119)