تعريف شخصيّت در نگرش اسلامى ارتباط مستحكمى با اين نكته انسانشناسى دارد كه وجود آدمى منحصر در جسم نيست و يك بعد روحانى را نيز شامل مىشود. امام محمد غزالى (730 ش) شخصيّت هر كس را برآيند تعامل رفتار و انديشه (باطن و ظاهر) مىداند؛ اين دو مؤلفه در يكديگر تأثير متقابل دارند و تعالى و تدانى هر يك مسبوق به چگونگى ديگرى است. شبيه همين سخن را ثرندايك ( Thorndike,E L ) نيز گفته است. (26) علامه مجلسى در بحارالانوار شخصيّت آدمى را مشتمل بر نفس و بدن دانسته و اصالت و هويت او را به نفس ناطقه، كه هر شخص به كلمه «من» از آن تعبير مىكند، دانسته است. (27) علامه مهدى نراقى (1328 ش) ضمن قايل شدن به تركيب انسان از روح و بدن، تصريح مىكند: بدن مادى انسان فناپذير ولى روح انسان جاودانى است و در اين نظريه تمام انديشمندان اسلامى اتفاق دارند. (28) علامه جعفرى تأكيد كرده است كه «آنچه در روانشناسى اسلامى بايد در تعريف انسان اتخاذ شود بعد روحانى و ملكوتى اوست»؛ بدين ترتيب، پىبردن به شخصيّت و ماهيت واقعى انسان را منوط به شناختن بعد ماوراى طبيعى او دانسته است. (29) مفهوم «شاكله» در قرآن كريم توسط برخى از مفسّران به معنى شخصيّت گرفته شده است: «قُل كُلٌّ يَعمَلُ عَلى شاكِلَتِه...» (اسراء: 84) شاكله يا شخصيّت عبارت است از ساخت و هيئت واحد روانى انسان كه در اثر تعامل وراثت، محيط و اختيار شكل گرفته، به گونهاى كه محركات محيطى را منطبق با خود تفسير كرده و در مقابل آنها به شيوهاى خاص پاسخ مىدهد. (30) جمعبندى نگرشهاى متفاوت ما را به وجوه مشترك و متفقى رهنمون مىسازد: * اغلب نگرشها شخصيّت را نوعى سازمان يا سازه فرضى (31) مىدانند. * بر وجود تفاوتهاى شخصيّتى بين افراد تأكيد شده و از الگوى منحصر به فرد سخن گفته مىشود. * بيشتر تعاريف تحوّل شخصيّت را به صورت يك فرايند تدريجى متأثر از عوامل درونى و بيرونى، ممكن مىدانند، هرچند درگستره زمانى اين فرايند توافق ندارند. (32)