درك مسئله شخصيّت هدف نهايى علم روانشناسى قلمداد شده است و شخصيّت به يك معنا تمام روانشناسى را در بر مىگيرد؛ يعنى بدون اطلاع از ديگر قلمروهاى روانشناسى نمىتوان به بررسى شخصيّت اقدام كرد در بين عموم مردم واژه شخصيّت وسيلهاى براى تمايز بين افراد ارزشمند و غيرارزشمند است.. در فرهنگهاى لغت فارسى معانى زير را با شخصيّت مترادف مىبينيم: شرافت، رفعت، بزرگوارى و مرتبه و درجه. (19) در اصطلاح علمى تعريف اين واژه دستخوش نگرشهاى متفاوتى نسبت به روانشناسى و شخصيّت شده است. (وارن Warren,H.C.1930 ) وارن، در لغتنامه خود شخصيّت را مجموعه خصوصيات عاطفى، عقلانى و جسمانىاى مىداند كه افراد را متمايز مىكند. سپس شلدون ( Sheldon, W.H, 1962 ) با افزودن قيد پويشى آن را به سازماندهى پويشى جنبههاى عقلى، عاطفى، ارادى و ويژگىهاى فيزيولوژيك و مورفولوژى فرد تعريف كرده است. براى راجرز ( Rogers.C ) شخصيّت يك خويشتن سازمانيافته دايمى است كه محور تمام تجربههاى فردى مىباشد. (20) اريكسون ( Erickson E .) آن را به امرى ناشى از تحوّل مراحل و وقايع روانى اجتماعى تبيين كرده است. (21) گيلفورد ( Guilford J.P ) شخصيّت را الگوى منحصر به فرد رگههاى شخصيّتى مىداند و كتل ( Cattell R .) از آن به چيزى كه امكان پيشبينى آنچه را فرد در موقعيتى خاص انجام خواهد داد، تعبير كرده است. (22) برخى از اساتيد درصدد ارائه تعريفى جامع از شخصيّت برآمدهاند؛ مثلاً: «مجموعهاى از ويژگىهاى جسمى، روانى و رفتارى، كه هر فرد را از افراد ديگر متمايز مىكند.» (23) و يا: «مجموعهاى سازمان يافته و واحدى متشكل از خصوصيات نسبتا ثابت و مداوم كه بر روى هم يك فرد را از افراد ديگر متمايز مىكند.» (24) اما تعريفى كه مايلى عنوان كرده در عين اختصار مىتواند بيشترين وجه جامع را بين نگرشهاى گوناگون به خود اختصاص داده باشد: «يك كليت روانشناختى كه فرد معيّنى را مشخص مىكند.» (25)