اروپا و اسلام (5)
برنارد لوئيس ترجمه : حسن شاه بيگ (1) اشاره:
در شمارههاى 21، 22، 23، 24 ماهنامه اسلام و غرب ، به بحث در مورد مفاهيم اروپا و اسلام، تفاوت اسلام و مسيحيت، ديدگاههاى اين دو نسبتبه يكديگر، جنگها و درگيريهاى آنها، تاثير متقابل جنگهاى صليبى بر اروپا و جهان اسلام، پيروزيهاى متناوب دو طرف عثمانى و اروپا در جنگها، تقابل تمدنى اروپا با اسلام، وضعيت جهانى اسلام در قرن هجدهم، گسترش استعمار اروپايى، روابط متقابل اقتصادى اروپا و جهان اسلام، ضعف اقتصادى جهان اسلام و تغيير ديدگاه اروپاييان نسبتبه جهان اسلام و بالعكس پرداخته شد. در اين تقابل ميان اسلام و اروپا و ديگر نقاط، مسلمانان، فلسفه و علوم يونانى را كه اروپاييان براى چندين قرن در پى كشف آن برنيامده بودند، ذكاوت و سياستمدارى ايران و حتى ميراث مسيحيت اروپايى و بيزانس را به ارث بردند. فراز و نشيب حمله و حمله متقابل ميان اين دو، با پيروزى ناتمامى از جانب مسيحيان شروع شد و با شكست قطعى آنها به پايان رسيد. با ورود اسلام به اروپا، در اسپانيا و سيسيل اعتقاد به اسلام و فرهنگ عربى، جذابيتبا شكوهى را به ظهور مىرسانيد و حتى كسانى كه به دين مسيحيت وفادار ماندند، اغلب زبان عربى را براى خود اقتباس كردند. در قرن شانزدهم ترس غالبى در ميان سردمداران اروپايى از اسلام و عثمانى مستولى شده بود. آنها امپراتورى عثمانى را مقتدر و داراى ارتشى با تجربه و انسجام ديرينه و داراى نظم و انتظام هميشگى و در مقابل اروپا را داراى نيروهاى آسيبپذير، هميشه خوشگذران، روحيه شكسته و سربازان غير انتظام يافته مىدانستند. كم كم با سفرهاى دريايى ماجراجويان و جويندگان طلا و كشفيات تازه آنها، به علاوه پيشرفت تسليحاتى اروپا، اين موازنه را به نفع اروپا تغيير داد. در قرن هجدهم، شاهد انقلاب صنعتى در اروپا و عقب افتادن مسلمانان در اين زمينه مىباشيم. اروپاييان كم كم با كمك روسيه شروع به باز پس گيرى سرزمينهاى خود كردند و مسلمانان در فكر حفظ و نگهدارى از مواضع به دست آمده خود بودند. در اين ميان روسها بر اساس پيمان كوكوك كى ناركا امتيازات زيادى از مسلمانان گرفتند. موج جديدى از پيشرفت اروپا در اواسط قرن نوزدهم با وجود وضعيت صلح در روسيه و در نهايت امر، تصرف خانهاى آسياى مركزى شروع گرديد و به نوبت، از طريق اشغال تونس توسط فرانسه در سال 1881 و اشغال مصر توسط انگلستان در سال بعد ادامه يافت. با سفرهاى دريايى اكتشافى اروپاييان و در سطح بسيار وسيعترى، امپراتوريهاى بازرگانى و استعمارى كه اروپاييان ايجاد كردند، تغييرات وسيعى در شرايط و زمينه تجارت ميان اروپا و جهان اسلام بوجود آمد. در مقايسه، خاورميانه شرقى و غربى تا قرن نوزدهم بسيار ضعيفتر از آن روزهاى بزرگ قرن شانزدهم شده بود. چيزى كه مىتوان به خصوص در روابط اروپاييان با سرزمينهاى اسلامى، مخصوصا خاورميانه مشاهده كرد، اين است كه در هر دو طرف، نمايندگان و افراد ذىنفع در تغيير اقتصادى، اجنبى بودهاند. اجنبيها همان اروپاييان بودند و حتى در خاورميانه نيز بازيگران اصلى يا خارجى بودند و يا از اعضاى اقليتهاى مذهبى كه از طرف جامعه اكثريت در حاشيه قرار گرفته بودند. كم كم با تماسهاى بيشتر مسلمانان و اروپاييان تفاهمات دو طرفه بيشترى بوجود آمد و ديدگاههاى آنها نسبتبه يكديگر تغيير پيدا كرد. در اين قسمت توجه خوانندگان را به ادامه بحث جلب مىنماييم. وضعيت اسلام در قرن بيستم
تا سال 1920 چنين به نظر مىرسيد كه غلبه بر اسلام كامل و نهايى شده است. سرزمينهاى وسيع و مردمان مسلمان بيشمارى از آسيا و آفريقا بهطور كامل، تحت كنترل امپراطوريهاى اروپايى درآمده بودند. بعضى از آنها تحت كنترل شاهزادههاى بومى و اكثر آنها تحت استعمار مستقيم قرار داشتند. تنها تعداد اندكى از كوهستانهاى خشك و مناطق بيابانى كه بسيار فقير بود و به سختى قابل استفاده بودند، تا حدودى استقلال خود را حفظ كرده بودند. در امپراطورى سابق روسيه، انقلاب و جنگ داخلى، موجب رهايى موقت از دست قدرت مركزى گرديد و اجازه ظهور به رژيمهاى مستقل در بعضى از تصرفات سزارى سابق داده شد. پيروزيهاى بلشويكها باعث اعاده مجدد كنترل مركزى از جانب آنها گرديد. روسيه براى چشم پوشى از بالتيك، لهستان و سرزمينهاى بالكان كه تحت انقياد سزار بودند، تا مدتها تحت فشار اروپا قرار گرفته بودند; در سرزمينهاى اسلامى، فتح و همگرايى مجدد كامل شده بود. در ماه آوريل 1920، ارتش سرخ كه در حال پيشروى بود، جمهورى مستقل آذربايجان را از بين برد، با اين حركت روند جمهورى كه در اتحاد جماهير شوروى شكل گرفته بود، متوقف شد. اين قضيه توسط ديگر جمهوريهاى تاتار، باشقير و مسلمانان آسياى مركزى، جايى كه كميسرهاى كمونيست مىتوانستند به بهترين وجه نقش شاهزادگان بومى را بازى كنند، پيگيرى شد. مسلمانان اتحاد جماهير شوروى، همانند مسلمانان انگلستان، فرانسه، و امپراطورى آلمان، يك بار ديگر بهصورت قسمتى از سيستم سياسى با مركزيتيك پايتخت اروپايى درآمدند; علاوه بر اين آنها تحت انقياد نوعى تبليغات ضد اسلامى بودند كه به شدت از طرف دولتحمايت مىشد و به طور مستقيم يا غير مستقيم، از طرف هياتهايى از قبيل مجمع مبارزين بىدين و مؤسسه الحاد علمى League of the Militant Godless رهبرى مىشدند. به يقين اين امر تبليغات مسيحيت نبود و با فعاليتهاى آزمايشى محتاطانه مبلغين مسيحى در امپراتوريهاى غربى تفاوت داشت. با اين حال، از سكولاريزم راديكالى كه اصول فكرى آن كاملا اروپايى بود، الهام مىگرفت، گر چه عواقب بعدى آن چنين نبود. تجزيه امپراتورى عثمانى و عواقب آن
در قلب اسلام، فقط دو دولت اسلامى تركيه و ايران، استقلال خود را حفظ كرده بودند. اما ايران، طى جنگ جهانى اول، بهعنوان منطقه جنگىاى شناخته شده بود كه در آن، روسيه، انگلستان و نيروهاى عثمانى آزادانه فعاليت مىكردند. اين كشور به حدى به حالت هرج و مرج كشيده شده بود كه با وجود پايان خصومتها، به آرامش فورى دست نيافت. امپراتورى عثمانى در ابتدا، به مدت چندين قرن، به نوك نيزه اسلام تبديل شده بود و بعدها به سپر اسلام تبديل گشت و بعد از آن شكستخورد، پايتختش به اشغال درآمد و استانهايش بين قدرتهاى غربى و متحدين يونانىاش تقسيم شد. تجزيه امپراتورى عثمانى، در عهدنامه سورس Sevres كه توسط نمايندگان سلاطين در 10 آگوست 1920 به امضا رسيد، تاييد و جزء به جزء به رشته تحرير درآمد. شهر سورس بهخاطر جنگهاى حساس خود معروف است. معاهدهاى كه در آنجا توسط ديپلماتها بهامضا رسيد، خرد، شكننده و ناكامل بود و خيلى زود درهم ريخته شد. چكشى كه باعثشكستن آن شد، در دستيك ژنرال ترك بهنام مصطفى كمال بود كه بعدا به آتاتورك معروف شد. با توجه به ضربالمثل معروف آمريكايى، اگر شما نمىتوانيد آنها را شكستبدهيد، به آنها ملحق شويد، كمال آتاتورك هر دو اين كار را به انجام رساند و فعاليتهاى مداوم وى در رد تسلط اروپائيان و در آغوش گرفتن تمدن اروپائى حاكى از نقطه عطفى است كه از جهات گوناگون با قبل از آن قابل مقايسه است، يعنى هم با پيروزى در قسطنطنيه و هم با شكست در وين. اين اولين شكستى نبود كه متوجه يك كشور آسيايى در جهت تبديل خود به يك كشور اروپايى مىگشت. در سال 1905، پيروزى ژاپن بر امپراتورى روسيه و توقف توسعه روسها در شرق دور، باعثشادمانى و بارقه اميدى در سرتاسر آسيا گرديد كه شامل عثمانى نيز مىشد. اما روسيه، همچنان كه اروپا را بهعنوان غرب نمىشناخت، با ژاپن نيز كمتر بهعنوان يك كشور آسيايى برخورد كرده بود، مخصوصا در سرزمينهاى اسلامى كه آسيايى بودن هنوز به عنوان يك مفهوم، ريشه ندوانيده بود. وقتى كه آتاتورك يونانيها را به عقب راند، امپراتورى انگلستان را مستاصل نمود، اولين پيروزى مهم مسلمانان را عليه يك قدرت مسيحى رقم رد و موجى از انبساط و خوشحالى در سرتاسر دنياى اسلام، از آفريقاى غربى تحت استعمار فرانسه و انگلستان تا هندوستان شرقى تحت استعمار هند به ارمغان آورد. جنبش كماليستى در مراحل اوليه، در آناتولى فقط در مناسبات مذهبى دخالت مىنمود. هدف آن، آزاد سازى سرزمينهاى اسلامى و مردمان مسلمان و اخراج مهاجمين كافر بود. رجال برجسته مسلمان در ميان حاميان اوليه كماليستها، برجسته و ممتاز بودند، 73 نفر از 361 عضو اولين مجمع بزرگ ملى كه در سال 1920 در آنكارا دور هم گرد آمده بودند، از روحانيون دينى بودند. در فوريه 1921، كنگره پان اسلامى در سيواس Sivas جهتبسيجحمايتها تشكيل گرديد. چندين نماينده از كشورهاى عربى در آن شركت كردند. كسانى كه در جنگ كشته مىشدند، شهيد و از رهبر پيروزمند نيز با نام غازى ياد مىشد. هر دوى اين لغات، در زمره واژههاى جهاد، جنگ مقدس اسلام، بهشمار مىروند. يك نويسنده الجزايرى به نام مالك بنابى در خاطرات خود به صراحت اشاره مىكند كه چگونه گزارشهايى كه از تازه قهرمان مسلمان در تركيه و پيروزىهاى وى بر قدرتهاى استعمارى مىرسيد، باعث تهييج مسلمان الجزاير مىشد. در سرتاسر آسيا و آفريقا، مصطفى كمال نمونه بارزى بود كه پيروزهايش كم و بيش با تلاشهاى ديگرى كه عليه امپرياليست اجنبى و كافر انجام مىشد، قابل مقايسه بود. در سالهاى اخير، افسانه ديگرى از آتاتورك در حال ظهور بود. در بعضى از منازل مسلمانان، جايگزين قهرمانان برجسته شده بود، البته نه بهعنوان مدافع دلاورى كه براى دفاع از مردم خود با اروپاييها به مقابله برخاسته و آنها را شكست داده بود، بلكه بيشتر به عنوان آدم بىوجدانى كه در لحظه پيروزيش به آنها (اروپاييان) پيوست و بهخاطر تسليم و واگذارى پيروزيها به آنها، گناهكار شناخته شد. در دنياى تفكر بنيادگرايان، اسلام هم از خارج و هم از داخل مورد حمله قرار مىگيرد. تعداد و قدرت دشمنان خارجى زياد و چهرههايى از قبيل امپرياليسم، كه بعضا هم بهعنوان سربازان جنگ صليبى معرفى مىشوند، متحد تبليغاتى آنان، صهيونيسم كه دست نشانده آنان است و همچنين كمونيست كه بهعنوان رقيب امپرياليسم قلمداد مىگردد، را شامل مىشوند. اين نقشها ممكن است در حوزههايى كه مشغول برخى تحركات بنيادگرايى شوند و قبلا از ايدئولوژيهاى اروپايى فوق تاثير پذيرفتهاند، جابجا گردند، اما معمولا دشمن داخلى خطرناكتر است چرا كه هم شرارتش بيشتر است و هم تهديدش. دليل شرارت بيشتر آن به خاطر مخفيانه و خائنانه بودن خصومت آن است و علت تهديد بيشتر آن بدين خاطر است كه اين دشمن از داخل حمله مىكند و با توطئه خود جامعه مسلمانان را از تماميت دينى و هدايت الهى محروم مىسازد اينكار جز اينكه حملات، نه چندان مهم دشمنان خارجى را به حداقل مىرساند، چيز ديگرى انجام نمىدهد. اين دشمنان داخلى، از لحاظ سياسى متفاوت مىباشند; آنها شامل چهرههاى مختلفى از قبيل فاروق شاه و جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر، شاه و مخالفان ليبرال و سوسياليستش در ايران، حافظ اسد، رئيس جمهور سوريه و صدام حسين در عراق مىباشند. چيزى كه در همه آنها مشترك مىباشد، اين است كه همگى متجدد هستند، بدين معنا كه از نظر اسلام، آنها كافران جديدى هستند كه هدفشان تضعيف و از بين بردن هنجارها، حقوق و ارزشهاى اسلامى و جايگزينى آنها با هنجارها و حقوق ارزشهاى كفرآميز وارده از غرب مىباشد، تا اينكه حكومت الهى را بهصورت اسلام و تقدس جديدى درآوردند و يا به عبارت ديگر، آن را غربى مىكنند. در اين راههاى شيطانى وجه مشترك همه آنها همان فاتحى است كه در ابتدا، در پى اضمحلال خليفهگرى بود، حقوق مقدس اسلام را كنار گذاشت و كسانى را كه براى قرنها اين حقوق و عرف، فرهنگ و آموزش و پرورش را به اجرا درآورده بودند، از اريكه قدرت معزول ساخت، او كسى جز مصطفى كمال پاشا نيست. مصطفى كمال پاشا، درواقع اولين حكمران مسلمانى بود كه اسلام را متزلزل ساخت، شريعت را ملغى و عرف اروپاييان را بر تمامى زندگى عمومى و اجتماعى مسلمانان جارى ساخت. با فرمانهاى او، تركهاى مسلمان مجبور بودند تا زبان خود را با دستخط لاتين بنويسند، فقط با يك زن ازدواج كنند و عمامهها و فينههاى خود را برداشته و به جاى آنها كلاه بر سر بگذارند. اين تغييرات تنها جاهطلبيهاى يك حاكم مطلق بوالهوس نبود. آنها اظهارات و توافقات آشكار و نمايانى از يك تغيير اجتماعى اساسى و درواقع مدنى بودند. بسيارى از اصلاحات غربگراى او، از سوى ديگر دولتهاى اسلامى، از قبيل دولتهايى كه مبارزان اسلامى تندرو و سنتى در راس آنها بودند، پيگيرى شد، اما هيچ كدام از آنها از لحاظ ذوق و شوق و ثبات و موفقيت قابل مقايسه با آن نبودند. اين روزها عكسالعمل شديدى عليه آنها در جهان اسلام بهوقوع پيوسته است كه حتى شامل جمهورى تركيه نيز مىشود. روابط متقابل فرهنگى، سياسى و اقتصادى
انقلاب كماليستى و فلسفهاى كه آن را به پيش مىبرد، داراى زمينه تاريخى دراز مدتى بود كه تا حدى به حمله اوليه تركها به اروپا باز مىگشت. تركها در ابتداى كار به اهميت پيروى از اروپاييان در زمينه تسليحات و هنرهاى نظامى پى برده، به ناچار در تقابل با مردانى بودند كه اين سلاحها را براى آنها ساخته، فروخته و حتى تا حدى به كار مىانداختند. آنها از لحاظ اقتصادى و در زمينه تجارت و واردات و صادرات فزاينده مواد خام و توليدات، با چندين دولت اروپايى در ارتباط بودند، ا ما در اين موارد و در بيشتر روابط ديگرى كه با غرب كافر داشتند، عثمانيها و ديگر مسلمانان، از برخورد اجتناب مىكردند. همان گونه كه پيشبينى مىشد، اين روابط باعثبوجود آمدن طبقه بزرگى از واسطههايى از اتباع غير مسلمان در دولتهاى مسلمان گرديده و موجب افزايش شمار زيادى از بردگان آزاد و در مناطق ديگر، پناهندگان و مسيحيان مسلمان شدهاى كه در پى يافتن بهشت و اقبال خود در سرزمينهاى اسلامى بودند، گرديد. اين واسطهها به عنوان يك عايق و پوشش و يا به اصطلاح دقيقتر، سپر دفع بلا براى جامعه مسلمانان ميزبان بودند كه از شوك فرهنگى كه از ارتباط با آنها حاصل مىگشت، جلوگيرى مىكردند. پناهندگان يهودى اروپايى در اواخر قرن پانزدهم، اجازه چاپ مطبوعات را بدست آوردند و اين الگو توسط يونانيها، ارمنىها و مسيحيان عرب زبان نيز پىگيرى مىشد، اما آنها اجازه داشتند تا فقط با حروف چاپى خود يا حروف چاپى اروپايى و نه زبان عربى يا تركى، مطالب خود را به چاپ برسانند. اين قضيه تا سال 1727 طول كشيد; در آن سال، فرمان امپراتورى در زمينه تاسيس اولين جريده براى چاپ در استانبول صادر گرديد. اين قضيه، توسط يك مجارستانى كه به اسلام گرويده بود و يكى از مقامات ترك كه از ديدار ديپلماتيك خود از پاريس باز مىگشت، شروع گرديد. بعضىها اين ممنوعيت درازمدت چاپ عربى را به تقدس حروف چاپى كه در قرآن به رشته تحرير درآمده بود، نسبت مىدهند; ديگران آن را به منافع صنفى نويسنده و خوش نويس نسبت مىدهند. غير از سفرهاى تحميلى و دسترسى محدود اسرا از طريق خشكى و دريا به اين سرزمينها، هياتهاى ديپلماتيك تنها شانس ديدار و اقامت مسلمانان تحصيلكرده براى توقف كوتاه در اروپاى مسيحى و ديدار و گفت و گو با مسيحيان اروپايى تحصيلكرده را فراهم مىنمود. بعضى از پادشاهان اروپا، همانند فرانسيس اول در فرانسه و اليزابت اول در انگلستان، ادعا كردهاند كه احترام و حسن يتسلطان عثمانى را به دست آورده و به نوعى از اتحاد با او دستيافتهاند، ولى هيچ مدركى دال بر وجود چنين احساسى در ميان عثمانيها وجود ندارد. از زمانى كه رهبران رقيب جنگهاى صليبى، كه درصدد آزاد سازى سرزمين مقدس بودند، چهار اصل جلال برانگيز را در كرانه شرق مديترانه مطرح كردند كه بلافاصله باعث جلب توجه اتحادهاى مسلمانان عليه يكديگر گرديد، شاهزادگان مسلمان فهميدند كه مسيحيت، حتى بيشتر از اسلام، تقسيم شده بود، با حاكميتها مىجنگيد و برخوردهاى جانسوز آن در هتبرخى منافع بهكار گرفته مىشد. بازرگانان مسيحى كه در مصاف با سربازان جنگهاى صليبى و دنبالهرو آنها بودند، در بازارهاى مسلمانان مشغول خريد و فروش انواع و اقسام كالاها، حتى تسليحات و ديگر وسايل جنگى، با قيمتهاى مناسب بودند. هياتهاى ديپلماتيك، از قبيل كنسولگريها و سفارتخانههاى مقيم در كشورهاى اسلامى و جوامع بينالمللى فعال در شهرهاى ساحلى مثل اسكندرى، بيروت، و گالاتا نيز داراى روابطى با مسلمانان بودند. اما در كل، بهنظر مىرسيد كه حاكمان مسلمان اهميت اندكى به اين ارتباطات مىدادند و حتى خردمندان جامعه اسلامى از حاكمان مسلمان نيز بىخيالتر بودند. مقامات رسمى عثمانى مطمئنا از وضعيت اقوام و ملتهاى آشوبگر ماوراى مرزهاى شمال غربى آگاه بودند، ولى مديريت را به دست افراد متخصصى مىدادند كه وظيفهشان حفظ نظم در مرزها و مراقبت از مردم سركش ساكن ماوراى مرزهاى آنها بود. عقب نشينى از وين، بيانگر شروع دوره جديدى از روابط ديپلماتيك بود. براى اولين بار در تاريخ، عثمانيها موضع ضعف و بهعنوان طرف شكستخورده جنگى بلند مدت و خسته كننده، نياز به مذاكره و برقرارى پيمان صلح داشتند. سودمندى ديپلماسى غربى در زمان مذاكرات بهاثبات رسيده بود. انگلستان، فرانسه و هلند كه مىخواستند اتريشىها و متحدانشان را از ثمرات كامل پيروزيشان محروم نمايند، درصدد نجات تركها از عواقب كامل شكستشان بودند. در نتيجه مداخله ماهرانه و مشاوره آگاهانه فرستادگان انگلستان و هلند به استانبول، تركها توانسته شرايط نسبتا بهترى را براى خود بهوجود بياورند. در قرن هيجدهم كه هياتهاى ديپلماتيك بيشمارى از عثمانى به اروپا مىرفتند، لحن تازهاى در گزارشهاى فرستادگان آنان ديده مىشد. لحنى كه حاكى از اظهار علاقه و حتى بعضى وقتها تحسين بود. گاهى اين فرستادگان تا جايى پيش مىرفتند كه دولت عثمانى را به تقليد از اعمال اروپاييان توصيه مىكردند. تا اواخر اين قرن، سلطان سليم سوم در چندين پايتخت اروپايى سفارتخانههاى دائمى تاسيس نمودند. و به دنبال آن، درصدد برقرارى روابط ديپلماتيك با آنها برآمد. تاسيس اين سفارتخانهها تغيير بنيادينى در روش قديمى بود كه كسى را براى هدف خاصى فرستادند و بعد از پايان آن كار، به كشور باز مىگشت. اين سفارتخانهها راهى در جهت همگرايى يك دولت اسلامى (عثمانى) با سيستم سياسى اروپا بود; همچنين زمينهاى بوجود آمد تا نسلهاى جديدى از تركها، چند سالى از عمر خود را در شهرهاى اروپايى بگذرانند و از اين طريق، يك زبان اروپايى را فرا گرفته، بهصورت مستقيم از تمدن اروپايى، دانش و معلومات فرا گيرند. ورود تركيه به جامعه اروپا
در سال 1963، در زمانى كه تركها هنوز هم در حال عقبنشينى بودند، آقاى ويليام پن William Penn ، كتاب كوچكى به چاپ رساند كه پيشنهاد شده بود دولتهاى اروپايى دستبه تشكيل سازمانى بزنند كه اين مشاجرات را داورى كرده، از جنگها جلوگيرى نمايد. او پيشنهاد كرد كه در صورتى كه تركيه از اسلام دست كشيده و مسيحيت را در آغوش بگيرد، براى پيوستن به جامعه اروپا از آن دعوت به عمل آيد، اما چنين شرطى محال و بيهوده بود. بنابر اين، طبق ماده 7 عهدنامه 1856 پاريس، چنين شرطى بر آنها تحميل نشد و قدرتهاى اروپايى بهطور رسمى ورود عثمانى را در قالب اتحادى كه به كنسرت اروپا معروف بود، پذيرفتند. گر چه در زمينه درخواست تركيه براى عضويت در جامعه اقتصادى اروپا بهطور رسمى موضوعات دينى قضيه اشارهاى نشد، ولى نشانههايى وجود دارد مبنى بر اينكه اين ملاحظات به طور كامل در اين بحثها حذف نشده است. در اروپاى سكولار و مدرن، در داخل يا خارج جامعه، ايده تحميل يك شرط دينى، اهانتآميز و بىمورد بهنظر مىرسد، اما اكثر اروپاييان هنوز هم شرايطى براى ديگران در نظر مىگيرند كه موضوعات دينى در اين مقوله نمىگنجد، ولى به تمدن اهميت زياد مىدهند. فرهنگ، آداب اجتماعى و بالاتر از همه، هنجارهاى سياسى، در جايگاه ويژهاى قرار دارند. اينكه تركيه يا ديگر دولتهاى اسلامى خواستار يا قادر به برآورده كردن اين شرايط هستند يا اينكه دولتهاى اروپايى، بعد از همه رخدادهايى كه بهوقوع پيوسته است، هنوز هم مىتوانند شرايط خود را بر آنها تحميل كنند، دو مسئله قطعى و درهم تنيده است. تركها و ديگر مردمان مسلمان، براى اينكه بتوانند در كنسرت اروپا بازى كنند، بايستى وسايل و ابزار جديدى بدست آورده، در آنها مهارت كسب مىكردند و با ادبيات جديدى كه بوجود آمده بود آشنا مىشدند. ادبيات اروپايى با فرهنگ مسلمانان متفاوت بود، بويژه آنكه، آنها بايستى زبانهاى اروپايى و دستنوشتههاى نامقدس آنها را مىآموختند. پيش از آن، به اين قضيه بصورت يك نياز نگريسته نشده بود. در زمينه حداقل ارتباطات مورد نياز، مسلمانان به اتباع غير مسلمان يا اروپاييانى كه به صورت پناهنده، ماجراجو، بازرگان يا فرستاده به آن كشورها آمده بودند، اتكا مىكردند. در اوايل قرون وسطى ، گر چه در زمينه تاريخ و ادبيات هيچ اقدامى صورت نگرفت اما مقدار قابل توجهى از كارهاى علمى و فلسفى يونانيان، به زبان عربى ترجمه شده، به قسمت عمدهاى از ميراث فرهنگى مسلمانان تبديل شد. در زمينه ترجمه متون اروپاى مسيحى كه در نظر مسلمانان بهعنوان دشمن و دين ملغى تلقى مىگرديد، كار عمدهاى صورت نگرفت. به غير از چند مورد، هيچ كتاب اروپايى به زبان تركى يا عربى يا فارسى ترجمه نشد. به استثناى چند ملاح و تاجر يا افرادى كه اهميت چندانى نداشتند و به صورت دست و پا شكسته زبان ايتاليايى را بلد بودند، مسلمانان اندكى قادر به صحبت كردن يا فهم زبان اروپايى بودند. تعداد كسانى كه قادر به خواندن و كتاب اروپايى بودند، از اين هم كمتر بود. مبادلات فرهنگى و نظامى
وضعيت فوق در قرن هيجدهم، عصر اول ارزيابى مجدد اسلامى، تغيير نمود. اولين مسلمان برجستهاى كه به يك زبان اروپايى تسلط داشت، سعيد افندى بود كه در سال 1720 همراه پدرش با يك هيات ديپلماتيك به فرانسه رفته بود. بنا به اظهار يك شاهد فرانسوى همعصرش، وى همانند افراد بومى به زبان فرانسه مسلط بود، وى مؤسس اولين چاپخانه ترك است. يكى از اولين كتابهايى كه در اين چاپخانه بهچاپ رسيد، رسالهاى است كه در آن، به توصيف انواع حكومتهاى موجود در اروپا، مشتمل بر جغرافياى فيزيكى و نظامى اين قاره، نيروهاى نظامى دولتهاى اروپايى، آموزش، ساختار فرماندهى، و روشهاى جنگى آنها، مىپرداخت. بيشتر از نياز به اطلاعات سياسى، نياز نظامى بود كه مسلمانان را به سمتيادگيرى زبانهاى خارجى و يا بدتر از آن، رفتن به سرزمينهاى كفار سوق مىداد. براى نگهداشتن اروپاييهاى در حال پيشروى در خليج كوچك، لازم بود تا به روشهاى نظامى اروپايى تسلط يابند. از اين رو، به معلمان اروپايى نياز داشتند. در قرن هيجدهم، تعداد زيادى از معلمان اروپايى براى آموزش نيروهاى عثمانى به استخدام درآمدند. اكثر آنها مسيحيان مسلمان شده و ماجراجويانى بودند كه زبان تركى را ياد گرفته يا اينكه همراه مترجمان حضورى تدريس مىكردند. در پايان قرن، سلطان سليم سوم از دولت تازه تاسيس جمهورى فرانسه درخواست كرد كه يك هيات نظامى به آنجا بفرستد. به پيروى از سلطان تركيه در اوايل قرن نوزدهم، سه حكمران سرزمينهاى اسلامى، يعنى پادشاهى مصر و شاه ايران گروههايى از مردان جوان خود را جهت آموزشهاى بعضا هنرهاى ديگرى كه در اروپا وجود داشت، بدانجا فرستادند. يادگيرى زبانهاى خارجى به كندى پيش مىرفت. تا سال 1844 چارلز وايت Charles White ، انگليسى مقيم استانبول، تنها از حدود 12 ترك تحصيلكرده نام برده كه به يك زبان اروپايى تسلط داشته، قادر به خواندن كتابهاى اروپايى بودند. اما بعد از آن، در اين زمينه شاهد سرعتبيشترى هستيم. جنگ استقلال يونان و در نتيجه اعدام تعداد كثيرى از راهنمايان يونانى در دولت عثمانى، به تركها فهماند كه آنها ديگر نمىتوانند به تجارتى كه از طريق اتباع يونانىاشان به انجام مىرسيد، متكى باشند، بلكه بايد خودشان دانش و مهارت لازم را كسب كنند. اداره زبانهاى خارجى در دولت عثمانى تشكيل شد و بعد از آن، در وزارتخانههاى گوناگون عثمانى نيز اقدامى مشابه صورت پذيرفت. استعمال و بكارگيرى زبانهاى ملحدين ديگر خوار شمرده نمىشد، بلكه برعكس، نياز و فايدهاى كه در آموختن اين زبانها بود، روز به روز بيشتر احساس مىشد. گسترش نهضت ترجمه و روند اروپايى نمودن ادبيات
از زمانى كه مطالعه اين زبانها به تعداد اندكى از مسلمانان امكان دسترسى به دانش و نظرات اروپاييان را مىداد، گسترش نهضت ترجمه، همراه با افزايش موارد چاپى در اين زمينه مشهود بود و اين دانش و نظرات اروپاييان در سطح وسيعى در معرض ديد ديگران قرار مىگرفت. تا اواخر قرن هيجدهم، تعداد بسيار اندكى از كتابهاى اروپايى به زبانهاى اسلامى ترجمه شده بودند و اكثر آنها مشخصا در زمينه جغرافيا و علوم پزشكى بود، و در ميان اين كتب مواردى مربوط به تشخيص پزشكى و درمان سيفيليس بود; بيمارى كه اطلاعات آن بعد از شناسايى در اروپا، سريعا در اختيار خاورميانه نيز قرار گرفت و هنوز هم در ميان تركها، فارسها و اعراب، بهعنوان يك بيمارى فرنگى يا اروپايى معروف است. نويسندگان مسلمان بهعنوان استعاره گاهى از اين قضيه براى معرفى و گسترش نظرات و تجارب اروپاييان استفاده مىكردند. اولين ترجمههايى كه در اوايل قرن نوزدهم در چاپخانههاى استانبول و قاهره به چاپ مىرسيد، عمدتا به علوم كاربردى اختصاص داشت، اما در ميان آنها، چندين مورد در رابطه با تاريخ نيز وجود داشت كه مىتوان از سه كتاب در مورد ناپلئون، يك كتاب در مورد كاترين بزرگ و كتابى كه بعد از آن نوشته شد، يعنى تاريخ ولتر، در مورد چارلز دوازدهم سوئد نام برد. در اين زمينه مىتوان به كتاب شهريار ماكياولى نيز اشاره كرد كه در سال 1825 براى محمد على پاشا تهيه گرديد. اين كتاب به چاپ نرسيد، بلكه بهصورت دست نويس بود. ترجمه كارهاى ادبى، شعر، قصه و داستان نمايشى، به اواسط قرن نوزدهم برمىگردد. تا اوايل قرن بيستم، تعداد زيادى از كارهاى ادبى به زبانهاى عربى، فارسى و تر كى ترجمه شده بودند و ادبيات جديدى در اين سه زبان در حال گسترش بود كه اساسا متاثر از مدلهاى اروپايى بود. تا اواخر قرن بيستم، قالبهاى ادبى سنتى در زبان تركى از بين رفته و در زبان عربى اهميتخود را از دست داده بود و در زبان فارسى نيز تقريبا چنين بود... ادامه دارد. منبع:
Bernard Lewis, Islam and the West, New York:Oxford University Press, 1993 . 1) كارشناس دفتر تحيقات اسلامى