اروپا و اسلام (5) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اروپا و اسلام (5) - نسخه متنی

برنارد لوئیس؛ ترجمه: حسن شاه بیگ

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اروپا و اسلام (5)

برنارد لوئيس

ترجمه : حسن شاه بيگ (1)

اشاره:

در شماره‏هاى 21، 22، 23، 24 ماهنامه اسلام و غرب ، به بحث در مورد مفاهيم اروپا و اسلام، تفاوت اسلام و مسيحيت، ديدگاههاى اين دو نسبت‏به يكديگر، جنگها و درگيريهاى آنها، تاثير متقابل جنگهاى صليبى بر اروپا و جهان اسلام، پيروزيهاى متناوب دو طرف عثمانى و اروپا در جنگها، تقابل تمدنى اروپا با اسلام، وضعيت جهانى اسلام در قرن هجدهم، گسترش استعمار اروپايى، روابط متقابل اقتصادى اروپا و جهان اسلام، ضعف اقتصادى جهان اسلام و تغيير ديدگاه اروپاييان نسبت‏به جهان اسلام و بالعكس پرداخته شد.

در اين تقابل ميان اسلام و اروپا و ديگر نقاط، مسلمانان، فلسفه و علوم يونانى را كه اروپاييان براى چندين قرن در پى كشف آن برنيامده بودند، ذكاوت و سياستمدارى ايران و حتى ميراث مسيحيت اروپايى و بيزانس را به ارث بردند. فراز و نشيب حمله و حمله متقابل ميان اين دو، با پيروزى ناتمامى از جانب مسيحيان شروع شد و با شكست قطعى آنها به پايان رسيد. با ورود اسلام به اروپا، در اسپانيا و سيسيل اعتقاد به اسلام و فرهنگ عربى، جذابيت‏با شكوهى را به ظهور مى‏رسانيد و حتى كسانى كه به دين مسيحيت وفادار ماندند، اغلب زبان عربى را براى خود اقتباس كردند.

در قرن شانزدهم ترس غالبى در ميان سردمداران اروپايى از اسلام و عثمانى مستولى شده بود. آنها امپراتورى عثمانى را مقتدر و داراى ارتشى با تجربه و انسجام ديرينه و داراى نظم و انتظام هميشگى و در مقابل اروپا را داراى نيروهاى آسيب‏پذير، هميشه خوشگذران، روحيه شكسته و سربازان غير انتظام يافته مى‏دانستند. كم كم با سفرهاى دريايى ماجراجويان و جويندگان طلا و كشفيات تازه آنها، به علاوه پيشرفت تسليحاتى اروپا، اين موازنه را به نفع اروپا تغيير داد.

در قرن هجدهم، شاهد انقلاب صنعتى در اروپا و عقب افتادن مسلمانان در اين زمينه مى‏باشيم. اروپاييان كم كم با كمك روسيه شروع به باز پس گيرى سرزمينهاى خود كردند و مسلمانان در فكر حفظ و نگهدارى از مواضع به دست آمده خود بودند. در اين ميان روسها بر اساس پيمان كوكوك كى ناركا امتيازات زيادى از مسلمانان گرفتند. موج جديدى از پيشرفت اروپا در اواسط قرن نوزدهم با وجود وضعيت صلح در روسيه و در نهايت امر، تصرف خانهاى آسياى مركزى شروع گرديد و به نوبت، از طريق اشغال تونس توسط فرانسه در سال 1881 و اشغال مصر توسط انگلستان در سال بعد ادامه يافت.

با سفرهاى دريايى اكتشافى اروپاييان و در سطح بسيار وسيعترى، امپراتوريهاى بازرگانى و استعمارى كه اروپاييان ايجاد كردند، تغييرات وسيعى در شرايط و زمينه تجارت ميان اروپا و جهان اسلام بوجود آمد. در مقايسه، خاورميانه شرقى و غربى تا قرن نوزدهم بسيار ضعيفتر از آن روزهاى بزرگ قرن شانزدهم شده بود. چيزى كه مى‏توان به خصوص در روابط اروپاييان با سرزمينهاى اسلامى، مخصوصا خاورميانه مشاهده كرد، اين است كه در هر دو طرف، نمايندگان و افراد ذى‏نفع در تغيير اقتصادى، اجنبى بوده‏اند. اجنبيها همان اروپاييان بودند و حتى در خاورميانه نيز بازيگران اصلى يا خارجى بودند و يا از اعضاى اقليتهاى مذهبى كه از طرف جامعه اكثريت در حاشيه قرار گرفته بودند. كم كم با تماسهاى بيشتر مسلمانان و اروپاييان تفاهمات دو طرفه بيشترى بوجود آمد و ديدگاههاى آنها نسبت‏به يكديگر تغيير پيدا كرد. در اين قسمت توجه خوانندگان را به ادامه بحث جلب مى‏نماييم.

وضعيت اسلام در قرن بيستم

تا سال 1920 چنين به نظر مى‏رسيد كه غلبه بر اسلام كامل و نهايى شده است. سرزمينهاى وسيع و مردمان مسلمان بيشمارى از آسيا و آفريقا به‏طور كامل، تحت كنترل امپراطوريهاى اروپايى درآمده بودند. بعضى از آنها تحت كنترل شاهزاده‏هاى بومى و اكثر آنها تحت استعمار مستقيم قرار داشتند. تنها تعداد اندكى از كوهستانهاى خشك و مناطق بيابانى كه بسيار فقير بود و به سختى قابل استفاده بودند، تا حدودى استقلال خود را حفظ كرده بودند. در امپراطورى سابق روسيه، انقلاب و جنگ داخلى، موجب رهايى موقت از دست قدرت مركزى گرديد و اجازه ظهور به رژيمهاى مستقل در بعضى از تصرفات سزارى سابق داده شد.

پيروزيهاى بلشويكها باعث اعاده مجدد كنترل مركزى از جانب آنها گرديد. روسيه براى چشم پوشى از بالتيك، لهستان و سرزمينهاى بالكان كه تحت انقياد سزار بودند، تا مدتها تحت فشار اروپا قرار گرفته بودند; در سرزمينهاى اسلامى، فتح و همگرايى مجدد كامل شده بود. در ماه آوريل 1920، ارتش سرخ كه در حال پيشروى بود، جمهورى مستقل آذربايجان را از بين برد، با اين حركت روند جمهورى كه در اتحاد جماهير شوروى شكل گرفته بود، متوقف شد. اين قضيه توسط ديگر جمهوريهاى تاتار، باشقير و مسلمانان آسياى مركزى، جايى كه كميسرهاى كمونيست مى‏توانستند به بهترين وجه نقش شاهزادگان بومى را بازى كنند، پيگيرى شد. مسلمانان اتحاد جماهير شوروى، همانند مسلمانان انگلستان، فرانسه، و امپراطورى آلمان، يك بار ديگر به‏صورت قسمتى از سيستم سياسى با مركزيت‏يك پايتخت اروپايى درآمدند; علاوه بر اين آنها تحت انقياد نوعى تبليغات ضد اسلامى بودند كه به شدت از طرف دولت‏حمايت مى‏شد و به طور مستقيم يا غير مستقيم، از طرف هياتهايى از قبيل مجمع مبارزين بى‏دين و مؤسسه الحاد علمى League of the Militant Godless رهبرى مى‏شدند. به يقين اين امر تبليغات مسيحيت نبود و با فعاليتهاى آزمايشى محتاطانه مبلغين مسيحى در امپراتوريهاى غربى تفاوت داشت. با اين حال، از سكولاريزم راديكالى كه اصول فكرى آن كاملا اروپايى بود، الهام مى‏گرفت، گر چه عواقب بعدى آن چنين نبود.

تجزيه امپراتورى عثمانى و عواقب آن

در قلب اسلام، فقط دو دولت اسلامى تركيه و ايران، استقلال خود را حفظ كرده بودند. اما ايران، طى جنگ جهانى اول، به‏عنوان منطقه جنگى‏اى شناخته شده بود كه در آن، روسيه، انگلستان و نيروهاى عثمانى آزادانه فعاليت مى‏كردند. اين كشور به حدى به حالت هرج و مرج كشيده شده بود كه با وجود پايان خصومتها، به آرامش فورى دست نيافت. امپراتورى عثمانى در ابتدا، به مدت چندين قرن، به نوك نيزه اسلام تبديل شده بود و بعدها به سپر اسلام تبديل گشت و بعد از آن شكست‏خورد، پايتختش به اشغال درآمد و استانهايش بين قدرتهاى غربى و متحدين يونانى‏اش تقسيم شد. تجزيه امپراتورى عثمانى، در عهدنامه سورس Sevres كه توسط نمايندگان سلاطين در 10 آگوست 1920 به امضا رسيد، تاييد و جزء به جزء به رشته تحرير درآمد.

شهر سورس به‏خاطر جنگهاى حساس خود معروف است. معاهده‏اى كه در آنجا توسط ديپلماتها به‏امضا رسيد، خرد، شكننده و ناكامل بود و خيلى زود درهم ريخته شد. چكشى كه باعث‏شكستن آن شد، در دست‏يك ژنرال ترك به‏نام مصطفى كمال بود كه بعدا به آتاتورك معروف شد. با توجه به ضرب‏المثل معروف آمريكايى، اگر شما نمى‏توانيد آنها را شكست‏بدهيد، به آنها ملحق شويد، كمال آتاتورك هر دو اين كار را به انجام رساند و فعاليتهاى مداوم وى در رد تسلط اروپائيان و در آغوش گرفتن تمدن اروپائى حاكى از نقطه عطفى است كه از جهات گوناگون با قبل از آن قابل مقايسه است، يعنى هم با پيروزى در قسطنطنيه و هم با شكست در وين.

اين اولين شكستى نبود كه متوجه يك كشور آسيايى در جهت تبديل خود به يك كشور اروپايى مى‏گشت. در سال 1905، پيروزى ژاپن بر امپراتورى روسيه و توقف توسعه روسها در شرق دور، باعث‏شادمانى و بارقه اميدى در سرتاسر آسيا گرديد كه شامل عثمانى نيز مى‏شد. اما روسيه، همچنان كه اروپا را به‏عنوان غرب نمى‏شناخت، با ژاپن نيز كمتر به‏عنوان يك كشور آسيايى برخورد كرده بود، مخصوصا در سرزمينهاى اسلامى كه آسيايى بودن هنوز به عنوان يك مفهوم، ريشه ندوانيده بود. وقتى كه آتاتورك يونانيها را به عقب راند، امپراتورى انگلستان را مستاصل نمود، اولين پيروزى مهم مسلمانان را عليه يك قدرت مسيحى رقم رد و موجى از انبساط و خوشحالى در سرتاسر دنياى اسلام، از آفريقاى غربى تحت استعمار فرانسه و انگلستان تا هندوستان شرقى تحت استعمار هند به ارمغان آورد.

جنبش كماليستى در مراحل اوليه، در آناتولى فقط در مناسبات مذهبى دخالت مى‏نمود. هدف آن، آزاد سازى سرزمينهاى اسلامى و مردمان مسلمان و اخراج مهاجمين كافر بود. رجال برجسته مسلمان در ميان حاميان اوليه كماليستها، برجسته و ممتاز بودند، 73 نفر از 361 عضو اولين مجمع بزرگ ملى كه در سال 1920 در آنكارا دور هم گرد آمده بودند، از روحانيون دينى بودند. در فوريه 1921، كنگره پان اسلامى در سيواس Sivas جهت‏بسيج‏حمايتها تشكيل گرديد. چندين نماينده از كشورهاى عربى در آن شركت كردند. كسانى كه در جنگ كشته مى‏شدند، شهيد و از رهبر پيروزمند نيز با نام غازى ياد مى‏شد. هر دوى اين لغات، در زمره واژه‏هاى جهاد، جنگ مقدس اسلام، به‏شمار مى‏روند. يك نويسنده الجزايرى به نام مالك بنابى در خاطرات خود به صراحت اشاره مى‏كند كه چگونه گزارشهايى كه از تازه قهرمان مسلمان در تركيه و پيروزى‏هاى وى بر قدرتهاى استعمارى مى‏رسيد، باعث تهييج مسلمان الجزاير مى‏شد. در سرتاسر آسيا و آفريقا، مصطفى كمال نمونه بارزى بود كه پيروزهايش كم و بيش با تلاشهاى ديگرى كه عليه امپرياليست اجنبى و كافر انجام مى‏شد، قابل مقايسه بود.

در سالهاى اخير، افسانه ديگرى از آتاتورك در حال ظهور بود. در بعضى از منازل مسلمانان، جايگزين قهرمانان برجسته شده بود، البته نه به‏عنوان مدافع دلاورى كه براى دفاع از مردم خود با اروپاييها به مقابله برخاسته و آنها را شكست داده بود، بلكه بيشتر به عنوان آدم بى‏وجدانى كه در لحظه پيروزيش به آنها (اروپاييان) پيوست و به‏خاطر تسليم و واگذارى پيروزيها به آنها، گناهكار شناخته شد. در دنياى تفكر بنيادگرايان، اسلام هم از خارج و هم از داخل مورد حمله قرار مى‏گيرد. تعداد و قدرت دشمنان خارجى زياد و چهره‏هايى از قبيل امپرياليسم، كه بعضا هم به‏عنوان سربازان جنگ صليبى معرفى مى‏شوند، متحد تبليغاتى آنان، صهيونيسم كه دست نشانده آنان است و همچنين كمونيست كه به‏عنوان رقيب امپرياليسم قلمداد مى‏گردد، را شامل مى‏شوند. اين نقشها ممكن است در حوزه‏هايى كه مشغول برخى تحركات بنيادگرايى شوند و قبلا از ايدئولوژيهاى اروپايى فوق تاثير پذيرفته‏اند، جابجا گردند، اما معمولا دشمن داخلى خطرناك‏تر است چرا كه هم شرارتش بيشتر است و هم تهديدش. دليل شرارت بيشتر آن به خاطر مخفيانه و خائنانه بودن خصومت آن است و علت تهديد بيشتر آن بدين خاطر است كه اين دشمن از داخل حمله مى‏كند و با توطئه خود جامعه مسلمانان را از تماميت دينى و هدايت الهى محروم مى‏سازد اينكار جز اينكه حملات، نه چندان مهم دشمنان خارجى را به حداقل مى‏رساند، چيز ديگرى انجام نمى‏دهد.

اين دشمنان داخلى، از لحاظ سياسى متفاوت مى‏باشند; آنها شامل چهره‏هاى مختلفى از قبيل فاروق شاه و جمال عبدالناصر رئيس جمهور مصر، شاه و مخالفان ليبرال و سوسياليستش در ايران، حافظ اسد، رئيس جمهور سوريه و صدام حسين در عراق مى‏باشند. چيزى كه در همه آنها مشترك مى‏باشد، اين است كه همگى متجدد هستند، بدين معنا كه از نظر اسلام، آنها كافران جديدى هستند كه هدفشان تضعيف و از بين بردن هنجارها، حقوق و ارزشهاى اسلامى و جايگزينى آنها با هنجارها و حقوق ارزشهاى كفرآميز وارده از غرب مى‏باشد، تا اينكه حكومت الهى را به‏صورت اسلام و تقدس جديدى درآوردند و يا به عبارت ديگر، آن را غربى مى‏كنند. در اين راههاى شيطانى وجه مشترك همه آنها همان فاتحى است كه در ابتدا، در پى اضمحلال خليفه‏گرى بود، حقوق مقدس اسلام را كنار گذاشت و كسانى را كه براى قرنها اين حقوق و عرف، فرهنگ و آموزش و پرورش را به اجرا درآورده بودند، از اريكه قدرت معزول ساخت، او كسى جز مصطفى كمال پاشا نيست.

مصطفى كمال پاشا، درواقع اولين حكمران مسلمانى بود كه اسلام را متزلزل ساخت، شريعت را ملغى و عرف اروپاييان را بر تمامى زندگى عمومى و اجتماعى مسلمانان جارى ساخت. با فرمانهاى او، تركهاى مسلمان مجبور بودند تا زبان خود را با دست‏خط لاتين بنويسند، فقط با يك زن ازدواج كنند و عمامه‏ها و فينه‏هاى خود را برداشته و به جاى آنها كلاه بر سر بگذارند. اين تغييرات تنها جاه‏طلبيهاى يك حاكم مطلق بوالهوس نبود. آنها اظهارات و توافقات آشكار و نمايانى از يك تغيير اجتماعى اساسى و درواقع مدنى بودند. بسيارى از اصلاحات غربگراى او، از سوى ديگر دولتهاى اسلامى، از قبيل دولتهايى كه مبارزان اسلامى تندرو و سنتى در راس آنها بودند، پيگيرى شد، اما هيچ كدام از آنها از لحاظ ذوق و شوق و ثبات و موفقيت قابل مقايسه با آن نبودند. اين روزها عكس‏العمل شديدى عليه آنها در جهان اسلام به‏وقوع پيوسته است كه حتى شامل جمهورى تركيه نيز مى‏شود.

روابط متقابل فرهنگى، سياسى و اقتصادى

انقلاب كماليستى و فلسفه‏اى كه آن را به پيش مى‏برد، داراى زمينه تاريخى دراز مدتى بود كه تا حدى به حمله اوليه تركها به اروپا باز مى‏گشت. تركها در ابتداى كار به اهميت پيروى از اروپاييان در زمينه تسليحات و هنرهاى نظامى پى برده، به ناچار در تقابل با مردانى بودند كه اين سلاحها را براى آنها ساخته، فروخته و حتى تا حدى به كار مى‏انداختند. آنها از لحاظ اقتصادى و در زمينه تجارت و واردات و صادرات فزاينده مواد خام و توليدات، با چندين دولت اروپايى در ارتباط بودند، ا ما در اين موارد و در بيشتر روابط ديگرى كه با غرب كافر داشتند، عثمانيها و ديگر مسلمانان، از برخورد اجتناب مى‏كردند. همان گونه كه پيش‏بينى مى‏شد، اين روابط باعث‏بوجود آمدن طبقه بزرگى از واسطه‏هايى از اتباع غير مسلمان در دولتهاى مسلمان گرديده و موجب افزايش شمار زيادى از بردگان آزاد و در مناطق ديگر، پناهندگان و مسيحيان مسلمان شده‏اى كه در پى يافتن بهشت و اقبال خود در سرزمينهاى اسلامى بودند، گرديد. اين واسطه‏ها به عنوان يك عايق و پوشش و يا به اصطلاح دقيقتر، سپر دفع بلا براى جامعه مسلمانان ميزبان بودند كه از شوك فرهنگى كه از ارتباط با آنها حاصل مى‏گشت، جلوگيرى مى‏كردند. پناهندگان يهودى اروپايى در اواخر قرن پانزدهم، اجازه چاپ مطبوعات را بدست آوردند و اين الگو توسط يونانيها، ارمنى‏ها و مسيحيان عرب زبان نيز پى‏گيرى مى‏شد، اما آنها اجازه داشتند تا فقط با حروف چاپى خود يا حروف چاپى اروپايى و نه زبان عربى يا تركى، مطالب خود را به چاپ برسانند. اين قضيه تا سال 1727 طول كشيد; در آن سال، فرمان امپراتورى در زمينه تاسيس اولين جريده براى چاپ در استانبول صادر گرديد. اين قضيه، توسط يك مجارستانى كه به اسلام گرويده بود و يكى از مقامات ترك كه از ديدار ديپلماتيك خود از پاريس باز مى‏گشت، شروع گرديد. بعضى‏ها اين ممنوعيت درازمدت چاپ عربى را به تقدس حروف چاپى كه در قرآن به رشته تحرير درآمده بود، نسبت مى‏دهند; ديگران آن را به منافع صنفى نويسنده و خوش نويس نسبت مى‏دهند.

غير از سفرهاى تحميلى و دسترسى محدود اسرا از طريق خشكى و دريا به اين سرزمينها، هياتهاى ديپلماتيك تنها شانس ديدار و اقامت مسلمانان تحصيلكرده براى توقف كوتاه در اروپاى مسيحى و ديدار و گفت و گو با مسيحيان اروپايى تحصيلكرده را فراهم مى‏نمود. بعضى از پادشاهان اروپا، همانند فرانسيس اول در فرانسه و اليزابت اول در انگلستان، ادعا كرده‏اند كه احترام و حسن يت‏سلطان عثمانى را به دست آورده و به نوعى از اتحاد با او دست‏يافته‏اند، ولى هيچ مدركى دال بر وجود چنين احساسى در ميان عثمانيها وجود ندارد. از زمانى كه رهبران رقيب جنگهاى صليبى، كه درصدد آزاد سازى سرزمين مقدس بودند، چهار اصل جلال برانگيز را در كرانه شرق مديترانه مطرح كردند كه بلافاصله باعث جلب توجه اتحادهاى مسلمانان عليه يكديگر گرديد، شاهزادگان مسلمان فهميدند كه مسيحيت، حتى بيشتر از اسلام، تقسيم شده بود، با حاكميتها مى‏جنگيد و برخوردهاى جانسوز آن در هت‏برخى منافع به‏كار گرفته مى‏شد. بازرگانان مسيحى كه در مصاف با سربازان جنگهاى صليبى و دنباله‏رو آنها بودند، در بازارهاى مسلمانان مشغول خريد و فروش انواع و اقسام كالاها، حتى تسليحات و ديگر وسايل جنگى، با قيمتهاى مناسب بودند. هياتهاى ديپلماتيك، از قبيل كنسولگريها و سفارتخانه‏هاى مقيم در كشورهاى اسلامى و جوامع بين‏المللى فعال در شهرهاى ساحلى مثل اسكندرى، بيروت، و گالاتا نيز داراى روابطى با مسلمانان بودند. اما در كل، به‏نظر مى‏رسيد كه حاكمان مسلمان اهميت اندكى به اين ارتباطات مى‏دادند و حتى خردمندان جامعه اسلامى از حاكمان مسلمان نيز بى‏خيالتر بودند. مقامات رسمى عثمانى مطمئنا از وضعيت اقوام و ملتهاى آشوبگر ماوراى مرزهاى شمال غربى آگاه بودند، ولى مديريت را به دست افراد متخصصى مى‏دادند كه وظيفه‏شان حفظ نظم در مرزها و مراقبت از مردم سركش ساكن ماوراى مرزهاى آنها بود.

عقب نشينى از وين، بيانگر شروع دوره جديدى از روابط ديپلماتيك بود. براى اولين بار در تاريخ، عثمانيها موضع ضعف و به‏عنوان طرف شكست‏خورده جنگى بلند مدت و خسته كننده، نياز به مذاكره و برقرارى پيمان صلح داشتند. سودمندى ديپلماسى غربى در زمان مذاكرات به‏اثبات رسيده بود. انگلستان، فرانسه و هلند كه مى‏خواستند اتريشى‏ها و متحدانشان را از ثمرات كامل پيروزيشان محروم نمايند، درصدد نجات تركها از عواقب كامل شكستشان بودند. در نتيجه مداخله ماهرانه و مشاوره آگاهانه فرستادگان انگلستان و هلند به استانبول، تركها توانسته شرايط نسبتا بهترى را براى خود به‏وجود بياورند.

در قرن هيجدهم كه هياتهاى ديپلماتيك بيشمارى از عثمانى به اروپا مى‏رفتند، لحن تازه‏اى در گزارشهاى فرستادگان آنان ديده مى‏شد. لحنى كه حاكى از اظهار علاقه و حتى بعضى وقتها تحسين بود. گاهى اين فرستادگان تا جايى پيش مى‏رفتند كه دولت عثمانى را به تقليد از اعمال اروپاييان توصيه مى‏كردند. تا اواخر اين قرن، سلطان سليم سوم در چندين پايتخت اروپايى سفارتخانه‏هاى دائمى تاسيس نمودند. و به دنبال آن، درصدد برقرارى روابط ديپلماتيك با آنها برآمد. تاسيس اين سفارتخانه‏ها تغيير بنيادينى در روش قديمى بود كه كسى را براى هدف خاصى فرستادند و بعد از پايان آن كار، به كشور باز مى‏گشت. اين سفارتخانه‏ها راهى در جهت همگرايى يك دولت اسلامى (عثمانى) با سيستم سياسى اروپا بود; همچنين زمينه‏اى بوجود آمد تا نسلهاى جديدى از تركها، چند سالى از عمر خود را در شهرهاى اروپايى بگذرانند و از اين طريق، يك زبان اروپايى را فرا گرفته، به‏صورت مستقيم از تمدن اروپايى، دانش و معلومات فرا گيرند.

ورود تركيه به جامعه اروپا

در سال 1963، در زمانى كه تركها هنوز هم در حال عقب‏نشينى بودند، آقاى ويليام پن William Penn ، كتاب كوچكى به چاپ رساند كه پيشنهاد شده بود دولتهاى اروپايى دست‏به تشكيل سازمانى بزنند كه اين مشاجرات را داورى كرده، از جنگها جلوگيرى نمايد. او پيشنهاد كرد كه در صورتى كه تركيه از اسلام دست كشيده و مسيحيت را در آغوش بگيرد، براى پيوستن به جامعه اروپا از آن دعوت به عمل آيد، اما چنين شرطى محال و بيهوده بود. بنابر اين، طبق ماده 7 عهدنامه 1856 پاريس، چنين شرطى بر آنها تحميل نشد و قدرتهاى اروپايى به‏طور رسمى ورود عثمانى را در قالب اتحادى كه به كنسرت اروپا معروف بود، پذيرفتند. گر چه در زمينه درخواست تركيه براى عضويت در جامعه اقتصادى اروپا به‏طور رسمى موضوعات دينى قضيه اشاره‏اى نشد، ولى نشانه‏هايى وجود دارد مبنى بر اينكه اين ملاحظات به طور كامل در اين بحثها حذف نشده است. در اروپاى سكولار و مدرن، در داخل يا خارج جامعه، ايده تحميل يك شرط دينى، اهانت‏آميز و بى‏مورد به‏نظر مى‏رسد، اما اكثر اروپاييان هنوز هم شرايطى براى ديگران در نظر مى‏گيرند كه موضوعات دينى در اين مقوله نمى‏گنجد، ولى به تمدن اهميت زياد مى‏دهند. فرهنگ، آداب اجتماعى و بالاتر از همه، هنجارهاى سياسى، در جايگاه ويژه‏اى قرار دارند. اينكه تركيه يا ديگر دولتهاى اسلامى خواستار يا قادر به برآورده كردن اين شرايط هستند يا اينكه دولتهاى اروپايى، بعد از همه رخدادهايى كه به‏وقوع پيوسته است، هنوز هم مى‏توانند شرايط خود را بر آنها تحميل كنند، دو مسئله قطعى و درهم تنيده است.

تركها و ديگر مردمان مسلمان، براى اينكه بتوانند در كنسرت اروپا بازى كنند، بايستى وسايل و ابزار جديدى بدست آورده، در آنها مهارت كسب مى‏كردند و با ادبيات جديدى كه بوجود آمده بود آشنا مى‏شدند. ادبيات اروپايى با فرهنگ مسلمانان متفاوت بود، بويژه آنكه، آنها بايستى زبانهاى اروپايى و دست‏نوشته‏هاى نامقدس آنها را مى‏آموختند. پيش از آن، به اين قضيه بصورت يك نياز نگريسته نشده بود. در زمينه حداقل ارتباطات مورد نياز، مسلمانان به اتباع غير مسلمان يا اروپاييانى كه به صورت پناهنده، ماجراجو، بازرگان يا فرستاده به آن كشورها آمده بودند، اتكا مى‏كردند. در اوايل قرون وسطى ، گر چه در زمينه تاريخ و ادبيات هيچ اقدامى صورت نگرفت اما مقدار قابل توجهى از كارهاى علمى و فلسفى يونانيان، به زبان عربى ترجمه شده، به قسمت عمده‏اى از ميراث فرهنگى مسلمانان تبديل شد. در زمينه ترجمه متون اروپاى مسيحى كه در نظر مسلمانان به‏عنوان دشمن و دين ملغى تلقى مى‏گرديد، كار عمده‏اى صورت نگرفت. به غير از چند مورد، هيچ كتاب اروپايى به زبان تركى يا عربى يا فارسى ترجمه نشد. به استثناى چند ملاح و تاجر يا افرادى كه اهميت چندانى نداشتند و به صورت دست و پا شكسته زبان ايتاليايى را بلد بودند، مسلمانان اندكى قادر به صحبت كردن يا فهم زبان اروپايى بودند. تعداد كسانى كه قادر به خواندن و كتاب اروپايى بودند، از اين هم كمتر بود.

مبادلات فرهنگى و نظامى

وضعيت فوق در قرن هيجدهم، عصر اول ارزيابى مجدد اسلامى، تغيير نمود. اولين مسلمان برجسته‏اى كه به يك زبان اروپايى تسلط داشت، سعيد افندى بود كه در سال 1720 همراه پدرش با يك هيات ديپلماتيك به فرانسه رفته بود. بنا به اظهار يك شاهد فرانسوى همعصرش، وى همانند افراد بومى به زبان فرانسه مسلط بود، وى مؤسس اولين چاپخانه ترك است. يكى از اولين كتابهايى كه در اين چاپخانه به‏چاپ رسيد، رساله‏اى است كه در آن، به توصيف انواع حكومتهاى موجود در اروپا، مشتمل بر جغرافياى فيزيكى و نظامى اين قاره، نيروهاى نظامى دولتهاى اروپايى، آموزش، ساختار فرماندهى، و روشهاى جنگى آنها، مى‏پرداخت.

بيشتر از نياز به اطلاعات سياسى، نياز نظامى بود كه مسلمانان را به سمت‏يادگيرى زبانهاى خارجى و يا بدتر از آن، رفتن به سرزمينهاى كفار سوق مى‏داد. براى نگهداشتن اروپاييهاى در حال پيشروى در خليج كوچك، لازم بود تا به روشهاى نظامى اروپايى تسلط يابند. از اين رو، به معلمان اروپايى نياز داشتند. در قرن هيجدهم، تعداد زيادى از معلمان اروپايى براى آموزش نيروهاى عثمانى به استخدام درآمدند. اكثر آنها مسيحيان مسلمان شده و ماجراجويانى بودند كه زبان تركى را ياد گرفته يا اينكه همراه مترجمان حضورى تدريس مى‏كردند. در پايان قرن، سلطان سليم سوم از دولت تازه تاسيس جمهورى فرانسه درخواست كرد كه يك هيات نظامى به آنجا بفرستد. به پيروى از سلطان تركيه در اوايل قرن نوزدهم، سه حكمران سرزمينهاى اسلامى، يعنى پادشاهى مصر و شاه ايران گروههايى از مردان جوان خود را جهت آموزشهاى بعضا هنرهاى ديگرى كه در اروپا وجود داشت، بدانجا فرستادند. يادگيرى زبانهاى خارجى به كندى پيش مى‏رفت. تا سال 1844 چارلز وايت Charles White ، انگليسى مقيم استانبول، تنها از حدود 12 ترك تحصيلكرده نام برده كه به يك زبان اروپايى تسلط داشته، قادر به خواندن كتابهاى اروپايى بودند. اما بعد از آن، در اين زمينه شاهد سرعت‏بيشترى هستيم. جنگ استقلال يونان و در نتيجه اعدام تعداد كثيرى از راهنمايان يونانى در دولت عثمانى، به تركها فهماند كه آنها ديگر نمى‏توانند به تجارتى كه از طريق اتباع يونانى‏اشان به انجام مى‏رسيد، متكى باشند، بلكه بايد خودشان دانش و مهارت لازم را كسب كنند. اداره زبانهاى خارجى در دولت عثمانى تشكيل شد و بعد از آن، در وزارتخانه‏هاى گوناگون عثمانى نيز اقدامى مشابه صورت پذيرفت. استعمال و بكارگيرى زبانهاى ملحدين ديگر خوار شمرده نمى‏شد، بلكه برعكس، نياز و فايده‏اى كه در آموختن اين زبانها بود، روز به روز بيشتر احساس مى‏شد.

گسترش نهضت ترجمه و روند اروپايى نمودن ادبيات

از زمانى كه مطالعه اين زبانها به تعداد اندكى از مسلمانان امكان دسترسى به دانش و نظرات اروپاييان را مى‏داد، گسترش نهضت ترجمه، همراه با افزايش موارد چاپى در اين زمينه مشهود بود و اين دانش و نظرات اروپاييان در سطح وسيعى در معرض ديد ديگران قرار مى‏گرفت. تا اواخر قرن هيجدهم، تعداد بسيار اندكى از كتابهاى اروپايى به زبانهاى اسلامى ترجمه شده بودند و اكثر آنها مشخصا در زمينه جغرافيا و علوم پزشكى بود، و در ميان اين كتب مواردى مربوط به تشخيص پزشكى و درمان سيفيليس بود; بيمارى كه اطلاعات آن بعد از شناسايى در اروپا، سريعا در اختيار خاورميانه نيز قرار گرفت و هنوز هم در ميان تركها، فارسها و اعراب، به‏عنوان يك بيمارى فرنگى يا اروپايى معروف است. نويسندگان مسلمان به‏عنوان استعاره گاهى از اين قضيه براى معرفى و گسترش نظرات و تجارب اروپاييان استفاده مى‏كردند.

اولين ترجمه‏هايى كه در اوايل قرن نوزدهم در چاپخانه‏هاى استانبول و قاهره به چاپ مى‏رسيد، عمدتا به علوم كاربردى اختصاص داشت، اما در ميان آنها، چندين مورد در رابطه با تاريخ نيز وجود داشت كه مى‏توان از سه كتاب در مورد ناپلئون، يك كتاب در مورد كاترين بزرگ و كتابى كه بعد از آن نوشته شد، يعنى تاريخ ولتر، در مورد چارلز دوازدهم سوئد نام برد. در اين زمينه مى‏توان به كتاب شهريار ماكياولى نيز اشاره كرد كه در سال 1825 براى محمد على پاشا تهيه گرديد. اين كتاب به چاپ نرسيد، بلكه به‏صورت دست نويس بود. ترجمه كارهاى ادبى، شعر، قصه و داستان نمايشى، به اواسط قرن نوزدهم برمى‏گردد. تا اوايل قرن بيستم، تعداد زيادى از كارهاى ادبى به زبانهاى عربى، فارسى و تر كى ترجمه شده بودند و ادبيات جديدى در اين سه زبان در حال گسترش بود كه اساسا متاثر از مدلهاى اروپايى بود. تا اواخر قرن بيستم، قالبهاى ادبى سنتى در زبان تركى از بين رفته و در زبان عربى اهميت‏خود را از دست داده بود و در زبان فارسى نيز تقريبا چنين بود... ادامه دارد.

منبع:

Bernard Lewis, Islam and the West, New York:Oxford University Press, 1993 .

1) كارشناس دفتر تحيقات اسلامى



/ 1