اروپا و اسلام (2)
برنارد لوئيس ترجمه: حسن شاهبيگ (1) اشاره:
در شماره قبلى ماهنامه در همين مبحث، به مفاهيم اروپا
و
اسلام
، و
اسلام و مسيحيت
و تفاوت، تقابل و روابط تاريخى آنها اشاراتى شد. در اين رابطه گفته شد كه
در نظر مسلمانان، اسلام صرفا سيستمى از اعتقاد و پرستش و يا قسمتى از زندگى جداى حيطه كارى حاكمان غير مذهبى نمىباشد. تقريبا مىتوان گفت اسلام كل زندگى آنها را تشكيل مىدهد و قوانين آن شامل حقوق مدنى، جزا و حتى هرآنچه كه به عنوان حقوق اساسى ناميده مىشود، مىباشد. جهان اسلام متضمن يك فرهنگ غنى و گوناگون، سرزمينها و منابع وسيع، اقتصاد پيچيده و در حال ترقى و همچنين داراى يك جامعه شهرى پيچيده و بر اساس اطاعت از قانون در زمانى بود كه در اروپا و جهان مسيحيت از اين قضايا خبرى نبود ... مسلمانان، فلسفه و علوم يونانى را كه اروپاييان براى چندين قرن در پى كشف آن برنيامده بودند، ذكاوت و سياستمدارى ايران و حتى ميراث مسيحيت اروپايى و بيزانس را به ارث برده بودند.
در اين قسمت توجه خوانندگان را به ادامه بحث جلب مىنماييم.
جهاد يا جنگ مقدس
از زمان تاريخ اوليه اسلام، يكى از وظايف اصلى رهبر دولت و جامعه اسلامى كه در حقوق اسلامى وضع گرديده، رهبرى جهادى است كه به جنگ مقدس تعبير مىگردد. (جهاد) در زبان عربى، جهاد فى سبيلالله تفسير شده و تقريبا تا زمانهاى اخير، گرچه در افكار تمام مردم جهان چنين نبوده، استنباط نظامى از آن بعمل آمده است. اين وظيفه يك مسلمان بوده كه - به صورت جمعى در حمله، و به صورت فردى در دفاع - عليه كافران در جنگ شركت كند. درواقع، اين جنگ مىبايست ادامه پيدا مىكرد تا تمامى اقوام بشر يا اسلام را در آغوش بگيرند يا اينكه تسليم حاكمان دولت اسلامى بشوند. تا زمانى كه اين هدف بدست نيامده بود، در حالت تئوريك، هيچ صلحى نمىتوانست وجود داشته باشد، گرچه متاركه جنگ مجاز شناخته شده بود: متاركهاى كه تفاوتى با پيمانهاى صلح شاهزادگان اروپا كه باعث وقفهاى كوتاه مىشد، نداشت. جهاد، وظيفهاى بود كه با قدرت تمام، در تمامى مرزهاى اسلام يا سرزمينهاى كفار اعمال مىشد. وظيفه يكسان بود، اما ميان اين گروههاى متعدد كفار تمايز مهمى وجود داشت. تا شرق و تا جنوب اسلام، در آسيا و در آفريقا، كافران و بتپرستان و بربرهاى تعليمپذيرى وجود داشتند كه داراى دين مشخصى از خود نبودند و به عنوان تازهواردانى به عقيده و قلمرو اسلامى نگريسته مىشدند. فقط در يك حوزه، يعنى حوزه مسيحيت، بود كه اسلام با يك عقيده رقيب كه مدت زمانى طولانى به قدرت رسيده بود، مواجه شد. اين قضيه، به جهاد عليه مسيحيت ويژگى خاصى بخشيده بود; چرا كه در اين سرزمينها بود كه مسلمانان نظارهگر بزرگترين خطر و بزرگترين شانس خود در زمانهاى گوناگون بودند. در نظر اعراب، بعد از فتح ايران و آسياى مركزى و جسارت انحصارطلبانه آنها به سمتسرزمينهاى مرزى چين و هند، اروپا به مراتب مهمترين دشمن بود. چند قرن بعد، در نظر تركهاى عثمانى، كس ديگرى غير از آنها وجود نداشت. پادشاهان و رؤساى محلى، جهاد عليه كافران محلى را در جنوب و جنوب شرق آسيا و مناطق تحتسيطره صحراى آفريقا روا داشته، اما جهاد افضل و منطقه اصلى جنگ در نظر اسلام، اروپا بود. درگيريهاى مسلمانان و مسيحيان
اولين سدهايى كه مىبايستبا پيشرفت اسلام از محل تولد عربى خود به سرزمينهاى همسايه از سر راه برداشته مىشد، همان دو امپراتورى رقيب، يعنى ايران و بيزانس، بودند كه منطقهاى را در اختيار داشتند كه در حال حاضر، به خاورميانه معروف است. سد ايران، سرنگون شده بود و امپراتورى ايران با تمام تعلقاتش، پايتخت و هيات حاكمه آن، با دولت جديد اسلامى يكى شده و پيروى از اسلام و تابعيتبعد از آن در ايران، آينده مبهمى داشت. سد بيزانس ضعيف شده و عقب رانده شد، اما مرز جديد تقريبا در مرزهاى جنوبى و شرقى آناتولى بوجود آمد. اين مرز، مرز جديد شرقى مسيحيتبود. جاهاى ديگر، سرزمينهاى هلال خصيب، مصر و شمال آفريقاى مسيحى، با قلمرو اسلامى تركيب شده و از آنها به عنوان ابزارى در جهتشروع حملات جديد به خود اروپا استفاده مىشد. در شرق، حمله مسلمانان متوقف شده بود و بيزانسىها مىتوانستند از مرز كوههاى تاروس (2) و نجات شهر قسطنطنيه از حمله و محاصره مكرر نيروهاى عرب حفاظت كنند. در غرب، پيشرفتسريع سپاهيان مسلمان عرب، آنها را به جزاير مديترانه و مهمتر از آن، به شبهجزيره ايبرى رسانده بود. در سال 710 م، اولين گروه از مسلمانان، از مراكش به اسپانيا رسيدند كه گفته مىشود، اين كار با توجه به دعوت حكمران محلى اسپانيا صورت گرفته است. مسلمانان تا سال 718 م، بيشتر شبهجزيره را تسخير كرده و از پيرنى به فرانسه رسيده بودند، جايى كه در سال 732 م، آنها در جنگ معروف تور و پواتير (3) با رهبر فرانكها، چارلزمارتل (4) رو در رو شده، شكستخوردند.در داستانها و تاريخ غرب، از اين قضيه، به عنوان يك پيروزى بزرگ ياد مىشود، پيروزيى كه زمان را برگرداند و اروپا - مسيحيت - را از خطر اعراب نجات داد. تاريخنويسان عرب، حتى اگر اشارهاى هم به اين درگيرى داشته باشند، از آن به عنوان يك كشمكش بسيار جزئى ياد مىكنند. در نظر آنها، پايان ماجراى آنها در فرانسه، بستگى به شكست آنها در نگهدارى شهر فرانسوى ناربون (5) داشت كه اين شهر، ابتدا در سال 715م تسخير و در نهايت در سال 759 م از دست رفت. در سال 793 م و بار ديگر در سال 840 م، سپاهيان اسلام از اسپانيا به اين شهر و همسايگى آن حمله بردند، ولى موفقيتى كسب نكردند و نتوانستند آن را به تسخير خود درآورند و در طى زمان، نيروهاى آنها از جنوب پيرنى عقبنشينى كردند. جنگ در جهت تسخير اسپانيا ادامه داشت و در سال 1492، تقريبا هشت قرن از اولين شكست و تخريب امارات گرانادا، آخرين دولت اسلامى در اروپاى غربى، مىگذشت. اين قضيه ده سال بعد، توسط اولين فرمانهايى كه خطاب به تابعين مسلمان پادشاهى اسپانيا صادر گرديد و در آن سه گزينه تعميد، اخراج يا مرگ در نظر گرفته شده بود، پيگيرى گرديد.
تقابل اروپا و امپراتورى عثمانى
نتيجه اين مبارزه طولانى براى اسپانيا و پرتغال و مبارزه اوليه براى جنوب ايتاليا، پيروزى مسيحيان و اخراج مسلمانان از اين سرزمينها بود. با اين حال، حملهاى متقابل و ويرانكننده از جانب مسلمانان در حال شكل گرفتن بود، اما اين بار نه در غرب، بلكه در شرق، نه از طرف اعراب، بلكه از طرف يك قدرت اسلامى جديد به نام تركها. پيش از اين، در قرن يازدهم، سپاهيان ترك و مردم طوايف ترك مهاجر، قسمت اعظم آناتولى را از بيزانسىها گرفته بودند و اين سرزمين را كه زمانى به نام سرزمين يونانيها يا مسيحيان ناميده مىشد، به سرزمين تركها يا مسلمانان تغيير نام دادند. پايگاه شرقى مسيحيت كه طى چند قرن در مقابل اعراب مقاومت كرده بود، اولين شكستها را تجربه نمود. به مرور زمان، مرز ميان مسيحيت - اروپا - و اسلام مشخص گرديد. تركها در ابتدا تحت رهبرى سلاطين سلجوقى و بعد از آن، سلاطين عثمانى، يكى از بزرگترين و ماندگارترين امپراتوريهاى اسلامى را به وجود آوردند. در سال 1352، يك نيروى ترك - همانند اعراب اوليه در اسپانيا - تحت عنوان متحدين رقباى در شمال گاليپولى (7) در ساحل اروپائى داردانل رسيدند. يك قرن بعد، رهبران تمامى شبهجزيره بالكان، آماده بودند تا حمله نهايى خود را كه قسطنطنيه را همانند سنگ كتيبهاى، به ساختار امپراتورى جديد خود در اروپا و آسيا اضافه مىكرد، به نمايش بگذارند. سلاطين عثمانى از پايتخت جديد خود در استانبول شروع به يك سرى لشكركشىها كردند و لشكريان خود را به دشتهاى مجارستان و دو بار، در سالهاى 1529 و 1683، به ديوارهاى وين رسانيدند. در طول يك قرن و نيم، سپاهيان ترك با بهرهبردارى از پايگاههاى خود در بودا (8) و بلگراد، تهديد نزديكتر و بزرگترى از اعراب در اسپانيا براى قلب اروپاى مسيحيت محسوب مىشدند. اين تهديد، محدود به شرق و مركز اروپا نبود. ناوگانهاى مسلمانان، در خارج از شمال آفريقا عمل مىكردند و جهاد دريايى خود را عليه دولتهاى اروپاى غربى، در منطقه مديترانه و حتى درياهاى آزاد و حمله دريايى به شهرها و روستاهاى ساحلى را اعمال مىكردند. در اوايل قرن هفدهم، كشتىهايى از الجزاير تحت اقتدار عثمانى از مراكش، به سواحل جنوبى انگلستان و ايرلند يورش برده و در سال 1927، تا ايسلند نيز پيش رفتند، جايى كه يادآور سركشىهاى آنها در وقايع تاريخى، داستانهاى قهرمانان باستان و دعاهاى آنها مىباشد. سلسله مغولان
علاوه بر اعراب و تركها، دسته سومى از مسلمانان بودند كه به طرف اروپا پيشروى كردند و از نظر تاريخنويسان غربى، ناديده انگاشته شدهاند، ولى شرقىها عميقا به آن توجه كردهاند. در طى قرن سيزدهم، مهاجمين مغول آسياى شرقى، اكثر مناطق روسيه و اروپاى شرقى را فتح كرده و دولتى را بنا نهادند كه در تاريخ روسيه به خانات مغولان طلائى (9) معروف است و در ربع سوم اين قرن، بركهخان (10) ،نوه چنگيزخان و حكمران مغولان طلائى، به اسلام گرويد. او درصدد برقرارى روابط با مملوك، سلطان مصر بود و روندى را شروع كرد كه از آن طريق مردمان مركبى از ترك و مغول، در محدوده تحتسيطره او، تبديل به يك ملت مسلمان شدند. در شرق اروپا، از آنها به عنوان تاتار ياد مىكنند و به تبعيت از نام يكى از قبايل مغول و دوره تسلطشان از قرن سيزدهم تا پانزدهم، در تاريخ روسيه با عنوان يوغ تاتار
شناخته شدهاند. حتى بعد از انحلال خانات مغولان طلايى، خانات جانشينى كه در قازان، آستاراخان و كريمه به قدرت رسيدند، به حكمرانى - و در جايى كه نمىتوانستند حكمرانى كنند، يورش - و در قسمتهاى اروپاى شرقى، تا زمان انقراض آخرين خانات كه تا سال 1783 در كريمه باقى ماندند، ادامه دادند. از سال 1475، خانات كريمه تبديل به رعيت عثمانيها شدند. نيروهاى تاتار، اغلب تحت فرمان عثمانيها، عليه دشمنان اروپايى مىجنگيدند، در صورتى كه تهاجمات تاتارها بر روستاهاى روسيه، اوكراين، لهستان و ليتوانى، در طى قرنها، كالاى بازارهاى بردهدارى استانبول را فراهم مىساختند.
جنگهاى صليبى
البته، دورههايى از حمله متقابل اروپاييان نيز وجود داشت كه در تاريخ اروپا، از آنها با عنوان جنگهاى صليبى ياد مىكنند. در سالهاى اخير، هم در اروپاى غربى و هم در خاورميانه، معمول شده كه جنگهاى صليبى را به عنوان يك عمل بدوى در عملكرد امپرياليسم غربى - به عنوان يك تهاجم بىمانع و غارتى از طرف قدرتهاى اروپايى آن زمان عليه مسلمانان يا به قول بعضى، عليه سرز مينهاى اعراب - بشناسند. در نظر مسيحيان معاصر، جنگهاى صليبى، جنگهاى مذهبى بودند كه به منظور استرداد سرزمينهاى از دست رفته مسيحيت و بويژه سرزمين مقدسى كه حضرت مسيح در آنجا زندگى كرده، به پيروان خود آموزش داده و از دنيا رفته، صورت گرفته است. در اين زمينه، در خاطرهها هست كه وقتى مهاجمين به كرانه خاورميانه وارد شدند، بيش از چهار قرن از زمانى كه فاتحان مسلمان عرب، اين سرزمينها را از مسيحيت، به زور گرفته بودند، نگذشته بود و اينكه تعداد عمدهاى از جمعيت اين سرزمينها كه شايد بتوان به اكثريت تعبير كرد، هنوز هم مسيحى بودند. در تاريخ وقايع اعراب در زمينه اين دوره كه به صورت غيرقابل مقايسهاى، غنىتر از تاريخ مهاجمين مىباشد، عبارتهاى جنگ صليبى
و
سرباز جنگ صليبى
اصلا وجود ندارد. جنگهاى عليه اين مهاجمين با جزئيات خود تشريح شده است، اما معمولا با يك اسم قومى همانند فرانكها يا به طور سادهتر كه در اغلب موارد استفاده مىشد، مشركين و به ندرت، تعبير به مسيحيان مىگرديد. تاريخنويسان مسلمان، به غير از چند استثنا، علاقه اندكى به اين قضيه كه فرانكها چرا و از كجا آمده بودند، از خود نشان مىدهند و ورود و خروج آنها را نيز با كنجكاوى اندكى گزارش مىدادند. اين دوره، عصر ضعف و تجزيه مسلمانان بود و جهان اسلام، هم در شرق و هم در غرب، از هر جهت، از طرف بربرها، هم از داخل و هم از خارج، مورد هجوم واقع مىشد - از طرف باديهنشينان استپهاى شمالى و بيابانهاى جنوبى، گرجىها از قفقاز، گاليسين و نرمنها از اروپا. مهاجمين فرانكى كه در ابتدا به شكل يارىدهندگان بيزانس ظاهر گرديدند و بعد از آن، به شكل مستقل عمل كردند، بايد از بقيه جدا فرض نگردند.
گفتوگوى بزرگ
ميان اسلام و مسيحيت كه آقاى ادوارد گيبون (11) با فصاحت از آن سخن مىگويد، در بعد لفظى آن، گفتوگوى يك طرفهاى است كه طرف صحبت مسلمان آن غايب بوده و به نظر مىرسد، از قضيه اطلاعى نداشته است.
تاثير متقابل جنگهاى صليبى بر اروپا و جهان اسلام
با در نظر گرفتن تاريخ طولانى روابط اسلام و اروپا، مخاطره جنگهاى صليبى، بيشتر از يك پيشامد نبود، از نتايج ملموس آن در جهان اسلام، بهبود و گسترش روابط بازرگانى با اروپا و بدتر شدن روابط با مسيحيان داخلى خود بود. فراز و نشيب حمله و حمله متقابل ميان مسيحيت و اسلام، با پيروزى ناتمامى از جانب مسيحيان شروع شد و با شكست قطعى آنها به پايان رسيد. تقريبا در طول هزار سال، از اولين استقرار مسلمانان در اسپانيا تا دومين محاصره وين توسط تركها، اروپا از جانب اسلام، مورد تهديد مستمر بوده است. در قرون اوليه، اسلام يك تهديد دوجانبه بود - هم از جهت فتح و پيروزى و هم از جهت تغيير دين. به غير از استانهاى واقع در دورترين نقطه خاور در قلمرو اسلامى، تمامى آنها از دستحكمرانان مسيحى گرفته شده و اكثريت مسلمانان نخستين غرب ايران و عربستان، از مسيحيتبه اين دين گرويده بودند. آفريقاى شمالى، مصر، سوريه و حتى قسمتى از عراق كه تحتحكمرانى ايرانيان بودند نيز مشمول كشورهاى مسيحى مىشدند و حتى در آنها مسيحيت ريشه عميقترى از بيشتر نقاط اروپا دوانيده بود. در اسپانيا و سيسيل، اعتقاد به اسلام و فرهنگ عربى، جذابيتباشكوهى را به منصه ظهور مىرسانيد و حتى كسانى كه به دين مسيحيت وفادار ماندند، اغلب زبان عربى را براى خود اقتباس كردند. بيش از هر عامل ديگر، همين ترس بود كه منجر به فراگيرى زبان عربى در اروپا شد و به دانشى انجاميد كه قرنها بعد، به عنوان شرقشناسى شناخته شد. در صومعههاى اروپاى غربى، راهبان ساعى و فعال شروع به يادگيرى زبان عربى كردند، قرآن را ترجمه كرده و ديگر متون اسلامى را مطالعه نمودند كه اينها به دو منظور انجام مىگرفت: در ابتدا، هدف موقت آنها، نجات مسيحيان از الحاق به اسلام و بعد از آن اميد دورتر از انتظار الحاق مسلمانان به مسيحيتبود. چند قرن طول كشيد تا فهميدند كه نيازى به هدف اول نيست و رسيدن به هدف دوم نيز غيرممكن است. منظور اين است كه اروپا و جهان اسلام چه ديدگاهى نسبتبه يكديگر دارند؟ ممكن است كسى بگويد، همان ديدگاهى كه آفريقاى مركزى نسبتبه انگلستان دوران ويكتوريا دارد. نوشتههاى اعراب منعكسكننده تصويرى از بيابان پرت و نامكشوفى است كه مردمان اوليهاى در آن سكونت داشتند كه نه ترسى از آنها وجود داشت و نه اينكه مطلب مفيدى از آنها آموخت. چند كاشف جسور و متهور از مسلمانان اسپانيا و افريقاى شمالى جرات رفتن به ناشناختهترين نقاط اروپا را به خود راه داده، گزارشاتى از سفرهاى خود برجاى گذاشتند، يادداشتهاى مشابه پربارى از مسافران اروپايى كه چند قرن بعد به آفريقا و آسيا سفر كردهاند نيز وجود دارد. البته اعراب از اوضاع امپراتورى بيزانس اطلاع داشتند. آنها تمدن يونانيان قديم هلاس (12) و همچنين تا حد بسيار كمترى يونانيان مسيحى قسطنطنيه را شناخته، به آن احترام مىگذاشتند. اما آنها هيچ احترامى براى اروپاى مركزى و غربى كه در دوران قرون وسطى از لحاظ تمدن، از جهت مادى و معنوى، نسبتبه مناطق مركزى و حياتى اسلام در مرتبه بسيار پائينترى قرار داشت، قائل نبودند و در واقع دليلى نيز براى چنين احترامى وجود نداشت. با اين حال، علىرغم اين ديدگاه، از اروپاى غير بيزانسى به عنوان بيابان بيرونى بربريسم و بىدينى ياد مىكردند و در عين حال، مىدانستندكه اروپاييان، حتى اروپاييان غربى، همانند همسايگان شرقى و جنوبى اسلام، ساده و بىتكلف نبودند; چرا كه با تمام اين احوال، آنها پيروان يك دين واقعى بودند كه اسلام جانشين آن شده بود. با اين حال، آنها نيز بر اين اعتقاد بودند كه در مرتبه بسيار بالاترى از مشركين و بتپرستانى كه مسلمانان در ديگر نقاط جهان با آنها رو در رو مىشدند، قرار داشتند. در عين حال، آنها برخلاف بتپرستان و مشركين، به راحتى به دين اسلام نمىگرويدند، با لجاجتبيشترى به دين خود پايبند بودند و سوداى غلبه بر اسلام را در سر مىپرورانيدند. تهديد امپراتورى عثمانى
در دومين مواجهه بزرگ كه ميان اروپاى رنسانس و اسلام عثمانى درگرفت، تعداد اندكى به اسلام گرويدند. مسلمانان مثل هميشه در مقابل ادعاهايى كه از آنها به عنوان يك دين كهنه و ملغى ياد مىكردند، مقاومت نمودند. به همين خاطر، تلاشهاى تبليغى روبه تزايد مسيحيت اروپا عمدتا متوجه كشورهاى قاره آمريكا و مردمان نقاط دوردست آسيا و آفريقا و سرزمينهايى در شرق و جنوب اسلام مىشد. تهديد اسلامى عثمانى كه متوجه اروپا مىشد، در ابتدا، در زمينه نظامى و سياسى و تا حدى اجتماعى بود. فرصتى كه براى اروپاييان مطرح مىگرديد، ديندار كردن كافران نبود، بلكه استثمار بازارهاى وسيعى بود كه در قلمرو وسيع عثمانى، در اروپا، آسيا و آفريقا گسترده شده بود. اين وضعيت جديد، در مطالعات مستمر اسلامى اروپاييان منعكس شده است. هدف عمده اين مطالعات، ديگر رسيدن به تغيير دين مردم و يا جلوگيرى از آن نمىباشد و مراكز آن، ديگر در صومعهها قرار ندارد. دانشجويان اسلام و دانشجويان جهان اسلام، اكنون در پى اهداف گوناگونى مىباشند. دانشگاههايى كه در تمام نقاط اروپاى غربى ايجاد مىشدند، پژوهشگران و دانشجويان علوم انسانى با كنجكاوى و اشتياق حاصل از رنسانس، از طريق علم زبانشناسى، انتظام پذيرفته و خود را وقف مطالعه متون عربى كلاسيك، هم در زمينه دينى و هم در ديگر زمينهها كرده بودند. افرادى كه علاقهمند به هدايت ديپلماسى، جنگ و تجارت بودند، مشتاقانه در پى كسب اخبارى از تركيه
بودند و تلاشهاى وافرى در زمينه جمعآورى و تفسير گزارشهاى مربوط به وضعيت كنونى و گذشته اين همسايه هولناك كه هنوز هم حالت ترسناكى داشت، به انجام رساندند. در طى زمان، اين مطالعات حتى توجه پژوهندگان و بعد از چند قرن، اساتيد دانشگاهها را نيز به خود جلب كرد. با اين وجود، ريچارد نولز (13) عضو دانشكده لينكلن آكسفورد، در سال 1603، دستبه انتشار كتاب خود به نام
تاريخ عمومى تركها
(14) زد وگرچه چيزى از زبان تركى نمىدانست و هرگز از انگلستان خارج نشده بود، قادر به تهيه متون قابل توجهى از ادبيات آنها، در قالب زبانهاى گوناگن اروپايى بود كه اين متون، ترجمههايى از تاريخ وقايع تركها و جزئيات دقيقى با عمق تاريخى قابل توجهى از
امپراتورى عظيم تركها، وحشت اخير جهان
را به تصوير مىكشيد. براى مدت زمان مديدى، در ميان اعراب و تركها، جايگزينى براى ريچارد نولز و اسلاف و مورخين متعدد اروپاييش وجود نداشت، شواهدى موجود است كه حاكى از نگرانى مقامات و مسئولان بلندپايه عثمانى از توسعههاى فرامرزى مىباشد، اما چنين نگرانيى به ندرت، در نامهها يا ادبيات آنها آورده شده است. هيچ تلاش و كوششى در زمينه يادگيرى زبانهاى غيراسلامى صورت نمىگرفت و زمانى كه نياز به دانستن زبانهاى اروپايى يا اوضاع اين قاره پيدا مىشد، حكمرانان مسلمان به تابعين غيرمسلمان، پناهندگان و ديگر اروپاييهايى كه در خدمت آنها بودند، اتكا مىكردند. پيشرفتهاى اروپاييان در زمينه تسليحات و امور دريايى، مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و در بعضى مواقع، تا حدى، از آنها اقتباس گرديد، اما هنر و علوم، حتى سياست و اقتصاد اروپا را اساسا خارج از موضوع زندگى و موضوعات مورد علاقه اسلام دانسته و بنابراين، از آن غفلت ورزيدند. چنين ديدگاهى را - حتى در جايگاه قضاوت نيز - مىتوان در دورانهاى اوليه مشاهده نمود. گرچه تا اواخر قرن هفدهم، پاشاهاى ترك در بلگراد و بودا حكومت مىكردند و سپاهيان ترك هنوز وين را مورد تهديد قرار مىدادند، اما اين قضيه به شدت در حال افول بود ... ادامه دارد.
منبع:
Bernard Lewis, Islam and the west, NewYork: OxfordUniversity Press, 1993 1. كارشناس دفتر تحقيقات اسلامى 2. Taurus Mountains 3. Tours andPoitiers 4. Charles Martel 5. Narbonne 6. Tzympe 7. Gallipoli ) 8. Buda 9. Khanate of the Golden Horde 10. Berke Khan 11. Edward Gibbon 12. Hellas 13. Richard Knolles 14. General History of Turks