بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدیداسلام در اروپا وان كنينگسولد ترجمه: حسن شاهبيگ خصومت تاريخى ميان قسمتهاى غربى و شرقى اروپا، در سنتهاى اجتماعى، سياسى و فرهنگى متباين كه حتى تا زمان حال ادامه يافته، منعكس يافته است. اين تباين حتى در انقلابات و تغييرات تاريخى اسلام در جهان اروپايى نيز اثر گذاشته است. رشد و توسعه در يك قسمت از اروپا اغلب همراه با افول و تخريب در قسمتهاى ديگر بود. در طى اواخر قرون وسطى، قدرتهاى مسيحى غربى در حال فتح مجدد آخرين سرزمينهاى مسلمانان در اسپانيا و حوزه مديترانه بودند. در طى قرن شانزدهم و اوايل قرن هفدهم، آنها آخرين آثار اسلام در غرب را ريشهكن كردند. در اين زمان، تركها خود را آماده فتح قسطنطنيه (1453) و پيشرفتبه سمت مناطقى از اروپاى جنوب شرقى، دولتهاى جديد بالكان مىكردند. به هر حال با خلع سلاح امپراتورى عثمانى، تسلط قوانين كمونسيتى و احياى مجدد ملىگرايى باعث اضمحلال اسلام اروپايى جنوب شرق گرديد و بيشتر ميراث و زيربناى قديمى خود را از بين برد و اروپاى غربى درهاى خود را به روى جمعيتهايى از مهاجرين و پناهندگان مسلمان گشود. گروههاى عمدهاى از مسلمانان در حال حاضر در تمام كشورهاى اروپاى غربى حضور دارند. ادوار و گروهها در تاريخ اسلام اروپا تاريخ پيش از عصر مدرن اسلام در اروپاى غربى، شامل دو قسمت مىشود. قسمت اول، از قرن هشتم تا پايان قرن پانزدهم در سرزمينهايى مىباشد كه تحتسلطه مسلمانان بودند; جايى كه اسلام يك موقعيت اكثريتى را دربرمىگرفت. جداى از اسپانياى مسلمان، اين موردى بود كه نمود خود را در طى دورههاى متعددى در چند جزيره حوزه مديترانه و ناحيههاى كوچكى كه در جنوب فرانسه و جنوب ايتاليا واقع بودند، نشان مىداد. قسمت دوم، راجع به تاريخى از اسلام مىشود كه در آن مسلمانان در اقليت واقع شدهاند و اين قضيه از حدود قرن نهم شروع مىشود، وقتى كه حكمرانان مسيحى، مخصوصا در شبه جزيره ايبريا (Peninsula Iberian) تصميم گرفتند تا ديگر به اعدام اسرا مبادرت نورزند و در عوض، آنان را به عنوان برده فروخته و يا به استخدام خود در آوردند. از اواخر قرن يازدهم، پديده اجتماعى بردههاى مسلمان در سرزمينهاى مسيحى بطور قابل توجهى رو به اهميت نهاد، خصوصا در شبه جزيره ايبريا، ايتاليا، جنوب فرانسه، سيسيل و جزاير بالاريك (Balearic) . در اين برهه از تاريخ، مسلمانان اين مناطق تحت فشار مضاعف جامعه و كليسا براى گرويدن آنها به مسيحيت و استحاله در جامعه خود بودند. براى بعضى از پادشاهىهاى شبه جزيره ايبريا، دوره از قرن دوازدهم تا شانزدهم استثنايى در اين زمينه مىباشد. وقتى كه سرزمينهاى وسيعى از اسپانياى مسلمان، توسط پادشاهان مسيحى دوباره فتح گرديد، با وجود اعتراضات هميشگى كليساى كاتوليك، آزادى و حمايت مذهبى به جمعيتهاى مسلمان محلى داده شد. اما بعد از سقوط گرانادا (Granada) (1492)، اين جمعيتها به زور تعميد داده شدند و سرانجام در اوايل قرن هفدهم، با داغ و نشان "رافضيان علاج ناپذيرى" كه بر آنها نام مىنهادند، عمدتا آنها را به آفريقاى شمالى مىراندند. با اين حال، اين كار باعث پايانيافتن پديده بردگان مسلمان نگرديد. حضور آنها در كشورهاى اروپايى اطراف حوزه مديترانه، بدون هيچگونه وقفهاى، تا قرن نوزدهم به ثبت رسيده است. فقط دوره روشنفكرى كه به دنبال انقلاب فرانسه بوجود آمد، بيانيه آزادى مذهبى به عنوان حقى از حقوق جهانى بشر و لغو بردهدارى، بوجود آورنده شرايط لازم براى عصر مدرن در اسلام اروپاى غربى بود. در اواخر قرن بيستم، حدود 18 ميليون مسلمان در اروپا با تقريب9 ميليون در اروپاى غربى و9 ميليون در اروپاى شرقى وجود دارند. علاوه براين، جمعيتهاى كوچكى از چندهزار نفر مسلمان در مجارستان و فنلاند زندگى مىكنند. مسلمانان مجارستان از نسلهاى تاتار و مهاجرين كريمهاى (Crimean) مىباشند كه به ترتيب در قرون چهارده و پانزده و قرون هفده و هيجده به اين كشور آمدند. جمعيت مسلمانان فنلاند شامل مردمى از ريشه ترك تاتار (Turko-Tatar) از مناطق ايدل اورال (Idel Ural) و ولگا (Volga) مىباشند كه عمدتا بعد از انقلاب كمونيستى1917 به اين كشور آمدند. تعداد زيادى از مسلمانان با ريشه اروپايى، عمدتا در ميان جمعيت دولتهاى بالكان ديده مىشوند. آنان از نسل گروههاى مختلفى كه در زمان حكمرانى عثمانىها به دين اسلام مشرف شدند و همچنين از نسل گروههاى مسلمانى از لحاظ ريشه غيراروپايى، مخصوصا تركها مىباشند. در نظر تاريخ درازمدتى كه داشتهاند، شامل بسيارى از اين گروهها از هر زمينه اجتماعى مىشوند كه در ميان آنها مىتوان به نخبگان مذهبى، فكرى، هنرى و تجارى اشاره كرد. با اين حال، در اروپاى غربى شاهد تنوع اجتماعى بسيار كمترى در اسلام هستيم. در اصل اسلام هنوز دين مهاجرين، با درصد بالايى از كارگران آموزش نديده، تعداد كمى از بازرگانان و كارمندانى از طبقه پايينتر را شامل مىگردد و فاقد يك دين پرورش يافته و رهبرى معنوى است. عامل مهم ديگرى كه در تعيين وضعيت اجتماعى - قضايى آنها نقش بازى مىكند، اين حقيقت است كه تعدادى از آنها هنوز هم مليت دولت اروپاى غربى را كه در آنجا زندگى مىكنند، بدست نياوردهاند. بنظر مىرسد كه احتمالا فرآيند قبول تابعيت، چنددهه بيشتر طول مىكشد تا بطور كامل تكميل گردد. گروندگان به اسلام را مىتوان در همه كشورهاى اروپاى غربى يافت، اما تعداد آنها بسيار كم است. برجستهترين آن، از طريق ازدواج زنان با مسلمانان بوجود آمده كه عملا يك نقش پيشروى در پايهريزى سازمانهاى زنان مسلمان - كه از همه گروههاى قومى مسلمان عضو مىپذيرد - دارا مىباشد. تعداد گروندگان مرد خيلى كمتر است، با اين حال نقش مهمى در فرآيندهاى مذاكره و ارتباطات متقابل فرهنگى ميان گروههاى مسلمان از يك طرف و دولتها و جوامع اروپاى غربى از طرف ديگر بازى مىكنند. بعضى از آنها به عنوان محقق و نويسنده هم در غرب و هم در جهان اسلام معرفى شدهاند. از ميان آنها مىتوان از روزنامه نگار اتريشى آقاى لئوپلدوايس، محمد اسد كه قبل از جنگ جهانى دوم به دين اسلام مشرف شد و از فيلسوف فرانسوى آقاى روژه گارودى نام برد. اندلس اسپانيا تنها منطقه در اروپا مىباشد كه در آن، گروندگان مرد به اسلام قابل توجه مىباشد و اين منطقه تحت تاثير نوع خاصى از منطقهگرايى قرار گرفته است. از اين طريق، تنها منطقهاى در اروپا مىباشد كه در آن مىتوان تشرف به اسلام را به عنوان بازيافتى از هويتى كه در طى چندين عصر تحت فشار بوده است، تجربه نمود. (بعضى از آفريقايى - آمريكايىها در ايالات متحده به شيوه مشابهى ادعا مىكنند كه بازگشت آنها به اسلام بازگشتى به دين اوليه آنها مىباشد.) مهاجرين مسلمان در اروپاى غربى را مىتوان به سه گروه دستهبندى كرد: اولين گروه از آنها شامل ساكنانى مىشود كه از مستعمرات پيشين بدانجا آمدهاند. در ميان آنها مىتوان از گروههايى ياد كرد كه رابطه تنگاتنگى با ارتشهاى استعمارى اروپايى داشتهاند و در زمان استعمارزدايى ترجيح دادند كه كشور خود را ترك گويند. براى نمونه مىتوان از سربازان سابق الجزايرى و ملوكان و خانواده آنها در فرانسه و هلند ياد كرد. ديگرانى را كه مىتوان در اين دسته جاى داد، عبارت از مردمى هستند كه به عنوان مهاجر در مسعتمرات سابق اقامت گزيدهاند، جايى كه آنها جوامع خود را به عنوان اقليتهاى قومى بنا نهادهاند. اقامت آنها در اروپا نتيجهاى از مهاجرت دوم آنها بود كه عمدتا با توجه به دلايل اجتماعى - اقتصادى و سياسى صورت پذيرفته است. در ميان آنها بسيارى از كارگران حرفهاى، بازرگانان و كارمندان ديده مىشوند. براى نمونه مىتوان از هندىهايى كه از آفريقاى شرقى آمده بودند و مهاجرين سورينامى (Suriname) كه در انگلستان و هلند هستند، نام برد. دسته دوم مهاجرين مسلمان عمدتا شامل كارگران آموزش نديده و خانواده آنها مىشود. آنها از كشورهاى اطراف حوزه مديترانه، شبه قاره هند و پاكستان و ديگر كشورهاى مسلمان در خاور دور و نزديك مهاجرت كردهاند. شروع اوليه اين فرايند، مهاجرت به طرف فرانسه و انگلستان بوده است كه قبل از جنگ جهانى دوم به منصه ظهور رسيد، ولى در ديگر كشورها عمدتا محدود به اواخر دهه 1960 و 1970 مىباشد. مخصوصا از اواخر دهه 1970 به بعد، فرآيند اتحاد بخشى مجدد به خانواده - كه مبنايى براى نهادينه كردن زيرساخت مذهبى بود - شروع شده بود. در بعضى كشورها گروههايى از يك قوم يا منطقه جغرافيايى ويژه، ريشه در اكثريتساكنين مسلمان دارند. اين موردى است كه مىتوان براى مهاجرين از مغرب و آفريقاى غربى در فرانسه، اسپانيا، ايتاليا و بلژيك و براى مسلمانان مهاجر از شبه قاره هند، پاكستان در انگلستان مثال آورد. در مقايسه با جوامعى كه در آنها زندگى مىكنند، تحرك اجتماعى در ميان نسلهاى دوم و سوم اين گروهها خيلى محدود باقى مانده است. درصد بيكارى در ميان آنها بصورت بااهميتى، از گروههاى خودرو بالاتر است. جريان اخير مهاجرين مسلمان شامل پناهندگان سياسى از كشورهاى گوناگونى مىشود. درصد مهمى از آنها وجود دارند كه به شيوههاى گوناگون، به تحصيلات بالاتر (غيرمذهبى) مثل دانشگاهها راه پيدا كردهاند. بسيارى از آنها ديدگاه سكولارى دارند و تاكنون نيز هيچ جامعه مسلمانى با يك رهبرى ويژه پايهريزى نكردهاند. با اين حال، آنها نقش مهمى در فعاليتهاى فرهنگى، اجتماعى و سياسى در يك زمينه جامعترى را به عهده دارند. با توجه به سياستهاى دولتى موجود، تمركز پناهندگان از كشورهاى بخصوصى را مىتوان در دولتهاى معينى يافت. بطور مثال، جوامع ايرانى مهمى در ايتاليا و سوئد بنا نهاده شدهاند. زير ساخت مذهبى بر خلاف زيرساخت مذهبى موجود در ميان مسلمانان اروپاى جنوب شرقى، تاريخ معاصر اسلام در اروپاى غربى نشانگر نمونههايى از جوامع محلى مىباشد كه از مرحله اوليه ملاقات در نمازخانه، بطرف مرحله پيشرفتهتر تاسيس يك مسجد و تعيين يك امام حركت كردهاند. در روزهاى اول، گروههاى پراكنده عبادتكنندگان اغلب منازلى را بصورت موقتى اجاره مىكردند. بعدها، راه حلهاى دائمىترى در اين زمينه پيدا شد. در مرحله اوليه، اتباع غير مسلمان، مخصوصا اعضاى كليسا نقش برجستهاى در نخستين قدمهاى نهادينه كردن مذهب داشتهاند. در مرحله دوم، قدمهاى نخستين توسط رهبران غيررسمى جوامع مربوطه برداشته شد. سرانجام، تاسيس مساجد توسط گروههايى به انجام رسيد كه با سازمانهاى اسلامى در سطح ملى يا بينالمللى در ارتباط بودند. در مجموع، مساجد دراروپاى غربى در زمينه تك قوميتى و تك فرقهاى بنيان نهاده شدهاند. با استثنائات نادرى، شاهد مكانهاى عبادى چند قوميتى و چند فرقهاى هستيم كه در شهرستانها و روستاهاى كوچكترى در حال تاسيس هستند كه بيشتر از يك نمازخانه يا مسجد ندارند. در شهرستانهايى كه در آنها دو مسجد يا نمازخانه وجود دارد، معمولا شاهد تقسيمى از مسلمانان در امتداد خطوط فكرى قومى هستيم. در اجتماعات بزرگتر، امكان تقسيمبندى بزرگتر بر مبناى فرقههاى موجود در داخل يك گروه قومى وجود دارد. اين قضيه را عموما در شهرستانهايى مشاهده مىكنيم كه داراى سه مسجد يا بيشتر هستند. به موازات پيشرفتهايى كه بدان اشاره شد، شاهد افزايش در ابعاد عملكردى اين نهادهاى مذهبى محلى نيز هستيم. در اوايل كار، وظيفه اين نوع نهادگرايى اسلامى توجه به نيازهاى مردم در زمينه خدمات مذهبى بود. از لحاظ منطقى، پايهريزى اين عبادتگاهها كه مسلمانان پراكنده از هم را در نماز به هم مىرساند، متضمن ايجاد مكانهاى اجتماعى و شبكهاى بر مبناى يك هويت مذهبى مشترك بود. وظيفهاى كه در زمره اين وظايف مذهبى و اجتماعى قرار مىگيرد، فراهم ساختن وسايل تحصيلات مذهبى اوليه براى فرزندان اين گروهها مىباشد. اين وظيفه مخصوصا در زمينه برنامههاى اتحاد بخشى مجدد به نهاد خانواده رسمى به انجام مىرسد. در بسيارى از موارد، آموزش اوليه مذهبى كه توسط اين گروهها به انجام مىرسيد، توسط داوطلبنان ماهر و ورزيدهاى تعليم داده مىشد. با اين حال، بهترين راه براى جامه عمل پوشاندن به اين نيازها، تعيين يك امام بود كه جداى از وظايف و خدمات دينى او در طول روز، وظيفه ديگرى را نيز به عنوان معلم بچهها تقبل كند. مساجد تبديل به مهمترين مراكز تحصيلى اسلامى در اروپاى غربى شدهاند، جايى كه با يك تخمين 15 درصدى، تمام بچهها با زمينه اسلامى، به تدريج تعاليم مذهبى را دريافت مىدارند. نقش مشابهى از طريق مساجد اروپاى جنوبشرقى (به استثناى يونان) به اجرا درآمد، جايى كه در طول دوره كمونيستى، هيچ اتاقى براى مدارس اسلامى ابتدايى كه توسط دولتبه رسميتشناخته شده بودند، باقى نمانده بود. پيشرفت در زندگى اجتماعى كه از طريق مساجد تشويق مىشد، نقش مركزى آنها را بالا برد. در كشورهايى كه اصل و نسب مسلمانان به آن كشورها باز مىگشت، بسيارى از مسلمانان از لحاظ فرهنگى، به تعريف نهادهايى پرداختند كه جداى از مساجد وجود داشتند. با اين حال، اين نهادها، در كشورهاى ميزبان وجود نداشتند. دادن بعضى از وظايف اين زير ساختهاى غايب به مساجد در اروپاى غربى يك راه حل ساختارى بود; چرا كه با انجام اين كار، به حفظ و نگهدارى مساجد از طريق حمايتهاى مادى بيشترى كمك مىشد و از آن طريق، به حيات امت اسلامى هم كمك مىشد. اين قضيه در هر نوع فعاليتى در رشتههاى تحصيلى، ورزشى و تفريحى، در ميان ديگران نتيجه داد و جايگزينى بود براى الگوهاى رفتارى جوانان كه اسلام آنان را مردود شناخته بود. در نتيجه ساختمانهاى مساجد در اروپاى غربى، براى انواع جشنها و مراسم رنگارنگ مذهبى استفاده مىشد كه معمولا در داخل يا محدوده ساختمانهاى مساجد در كشورهاى مسلمان، اين كارها مثل جشنهاى ازدواج، ختنهسوران و مراسم عزادارى انجام نمىپذيرد. علاوه بر اين، مغازههاى متصل به بسيارى از مساجد وجود دارند كه سازمانهاى اسلامى مالك آنها بوده و در آنها، به فروش لوازم و كالاهاى مذهبى (مثل كتاب) و محصولات كشورهاى مسلمان مىپردازند. سرپرستى اكثر مساجد در دستيك هيات رئيسه مىباشد. اعضاى اين هيات معمولا در زمينه مراقبت از منافع مالى و حفظ و نگهدارى مسجد فعاليت دارند. گرچه ترتيبات خاصى توسط كشورى كه اصالتا بدان تعلق دارند، اتخاذ مىگردد، با اين وجود، امام مسجد توسط اين هيات تعيين مىگردد. وظايف اين هيات هم داخلى و هم خارجى است. وظايفى كه مربوطه به امام مسجد مىشود، عمدتا مربوط به آموزش تعاليم و معلومات ارزشهاى مذهبى مىباشد. اعضاى اين هيات بايد توانايى مديريت مسجد و برقرارى ارتباط و مذاكره با جامعه غيرمسلمان اطراف خود را داشته باشند. براى نيل به اين اهداف، اين افراد بايد زبان كشور ميزبان را به خوبى دانسته و در مورد حقوق و آداب و رسوم اجتماعى آن كشور، اطلاعات لازم و توانايى لازم و كافى داشته باشند. از طرف ديگر، امامهاى مساجد به ندرت داراى توانايى در ايجاد ارتباطات فرهنگى دوجانبه مىباشند. تعدادى از آنها در غياب تعداد كارآمدى از افرادى در اروپاى غربى كه براى اين كار شايسته و مناسب باشند، اخيرا از كشور مبدا به خدمت گرفته شدهاند. با سپردن خدمات نيايشى روزانه در مسجد، مشاوره مذهبى با افراد عضو در گروه آنها، تحصيلات مذهبى اوليه فرزندان اين گروه و انجام وظايف تشريفاتى (و برگزارى مراسم) در مقتضيات گوناگون مهمى در زندگى افراد و خانوادهها، مىتوان گفت كه امامان، متوليان اصلى ارزشهاى فرهنگى و مخصوصا مذهبى كشورهاى مبدا هستند. در غياب زيرساخت اجتماعى كشورهاى مبدا (خانواده، آشنايان و غيره) ، عملكرد امام گروه مسجدى بطور قابل ملاحظهاى در اروپاى غربى افزايش يافته است. وظايف پيشوايى در مشاوره روحانى و ملاحظات اجتماعى كه شامل ملاقات با اعضاى گروه در بيمارستانها و زندانها نيز مىشود، مواردى هستند كه در اين بحث جاى مىگيرند. تشابهات بسيار مهمى بين وظايف يك امام در اروپايى غربى و همكاران مسيحى و يهودى اويعنى كشيشان و خاخامها وجود دارد. به عنوان يك نتيجهگيرى منطقى، حكومتها و دادگاهها نيز درجهت معرفى امامان به عنوان روحانيون بر مىآمدند كه همان كارهايى را انجام مىدهند كه يك روحانى مسيحى يا يهودى به انجام مىرساند. در كشورهايى مثل بلژيك و اسپانيا كه اسلام رسما از طرف دولتبه رسميتشناخته شده است، اين ديدگاه بصورت واضح و مبرهنى قانونى شده است. در ديگر كشورها، همين نقطه نظر بصورت مهمى در سياستهاى قضايى و حكومتى اظهار شده است. در هلند، برابرى قضايى كشيشان، خاخامها، امامان، روحانيون هندو، موعظهگران روحانى، با راى رسمى دادگاه عالى به تصويب رسيد. در تمام كشورهاى اروپايى غربى، اجتماعات مسلمانان بطور روزافزونى احساس مىكنند كه براى تربيت امامان نياز به ايجاد مراكز تحصيلى منطبق با خودشان را دارند. اين فرآيند از طريق بحثهاى عمومى و سياستهاى حكومت مبنى بر دادن بهاى بيشتر به پايهريزى چنين امكاناتى در خود اروپاى غربى تشويق شده است. جداى از نياز به مسائل دينى، با ارائه پستهاى غيرمترقبه به امامان، چالشهاى جديد تحصيلى بوجود آمده است كه اين پستها در برگيرنده اين مساله است كه آيا امامان نيز بايد همتراز با كشيشان و خاخامهايى باشند كه از طرف دولت در ارتش، بيمارستان و زندانهاى اروپاى غربى گمارده شدهاند و هنوز هم در واقع امر، نياز به آموزشهاى اضافى دارند تا بتوانند از عهده وظايف غيرسنتى خود نيز برآيند. تشكيل سمينارهاى دينى اسلامى، به يقين، قدمى در راه حركتهاى بزرگ تاريخى در تاريخ اسلام اروپاى غربى خواهد بود. به هر حال، چندين و چند مانع در مقابل تحقق آنها وجود دارد. مهمترين اين موانع تقسيم و گوناگونى سازمانهاى اسلامى است كه مانعى در راه همكارى موفقيتآميز سازمانهاى كوچك و ابتدايى مىباشند كه هنوز هم در كشورهاى مختلف وجود دارند. براى مثال، زيرساخت مذهبى اسلام در اروپاى جنوب شرقى نيز هنوز در خور توجه مىباشد; در بوسنى و هرزگوين، امامان و پژوهشگران مذهبى را مىتوان در چندين مدرسه و در يك دانشكده الهيات در سارايوو آموزش داد. در سطوح ملى و بينالمللى، چندين و چند نوع سازمان اسلامى براى كسب نفوذ در اجتماعات مسجدى محلى در قابتبا يكديگر هستند. در ميان تلاشهاى اوليه در طى دهه 1970 در جهت ايجاد سازمانها زير پوشش مساجد محلى، سازمانهايى نيز بودند كه جرياناتى را رهبرى مىكردند كه بادكترينهاى رسمى اسلامى كه توسط حكومتها در كشورهاى اصلىشان تشويق مىشد، مخالفت مىورزيدند. حكومتهاى غيراروپايى با نگرانى از اين اقدامات اوليه، درصدد تشكيل شبكههايى از مساجد مختص به خود، براى شهروندان مقيم خود در اين كشورهاى اروپاى غربى برآمدند. مثال روشن اين نمونه را مىتوان در ميان سازمانهاى اسلامى تركى يافت كرد. در واكنش نسبتبه گسترش استقلال و جنبشهاى مذهبى مخالف، مثل سليمانلىها، ملىگروشها و نورچىها، هيات رئيسه امور مذهبى در حكومت تركيه (كه معمولا به ديانت اشاره دارد) با نظارت مستقيم خود، سياستى را در جهت ارتقاى سطح زيرساخت مذهبى مسلمانان تركيه در اروپاى غربى در پيش گرفت. اين سياست متضمن پايهريزى مساجد و تعيين امامان و معلمان مذهبى بود كه در يكى از دانشكدههاى رسمى تركيه تعليم ديده باشند. اين امامان كه در حكم كارمندان غيرنظامى دولت تركيه مىباشند، در اروپاى غربى بصورت موقتى كار مىكنند. اين سياست همچنين متضمن تعيين وابستگان مذهبى با موقعيت مفتىها در سفارتخانههاى ترك وابسته بود. اجتماعات مسجدى كه به سازمانهاى ديانت متصل بودند، بايد مديريتساختمانهاى مساجدشان را به سازمان خيريه مخصوص در هر كشورى كه موضوع نظارت مستقيم خود هيات رئيسه مىباشد، واگذار نمايند. تقسيمات سازمانى مشابهى كه در نتيجه رقابت انتقال [قدرت] ميان گروههاى سياسى مذهبى مخالف از يك طرف و حكومتهاى كشورهاى مبداشان از طرف ديگر بوجود آمده را نيز مىتوان در ميان مسلمانان ديگر كشورهاى (مسلمان) همانند مسلمانان مراكش مشاهده كرد. حكومتهاى ديگر، مثل حكومت تونس، سعى در پرهيز از يك سياست مداخلهجويانه مستقيم در زندگى مذهبى اتباع (سابق) خود در اروپاى غربى دارند. در حقيقت، اروپاى غربى همانند بهشتى براى تشكيلات آزاد جنبشهاى اسلامى مخالف شده است. بطور مثال نوشتههاى رهبر مخالف مراكش، آقاى عبدالسلام ياسين، در خود مراكش ممنوع است، ولى در ميان تمام جمعيتهاى مراكشى در اروپاى غربى دستبه دست مىگردد. علاوه بر اين، سازمانهاى بينالمللى همانند اتحاديه جهانى مسلمانان كه از طرف حكومتهاى دولتهاى مسلمان حمايت مىشوند، در ايجاد مراكز اسلامى در پايتختهاى متعدد اروپاى غربى موفق بودهاند. هدف اين مراكز، كنترل زندگى مذهبى اسلامى در دولتهاى اروپاى غربى مربوط به خود مىباشد و معمولا توسط نمايندگان ديپلماتيك كشورهاى مسلمان، تحت نفوذ عمده عربستان سعودى، اداره مىشوند. اين سازمانها به پيچيدگىهاى رقابت و برخوردى كه در زمينه ملى جلوهدادن روابط ميان سازمانهاى عمده اسلامى وجود دارد، افزوده مىشود. دين و دولتدر حال حاضر، تمام دولتهاى اروپايى ادعاى دموكراسى و احترام به اصول بنيادين آزادى مذهبى را در خود دارند. علىرغم اينكه تمام اختلافات در روابط ميان دين و دولت، در قانون اساسى آنها مدنظر واقع شده و در سياستهاى عملى آنها اعمال مىشود، اين اصل در مورد شهروندان و ساكنان - كه شامل مسلمانان نيز مىشود - چه در سطح فردى و چه در شكل سازمانهاى دينى، اعمال مىشود. اين اصل اساسى آزادى دينى، از طريق انواع گوناگونى از محدوديتهاى قانونى تحديد گرديده است كه اين كار، از طريق تطابق اسلام با الگويى كه در كليساها و كنيسههاى اروپا مشاهده مىشود، صورت مىپذيرد و در آن، اسلام را به شكلى از نهادهاى دينى كه عمدتا بر حوزههاى معينى از زندگى اجتماعى تمركز مىيابند، جهت مىدهند. اين حوزهها شامل وعظ ايمان و اخلاقيات، انجام مراسم دينى و فستيوالها، ساماندهى تعليم و تربيت دينى و تقويت انواع مختلف زندگى اجتماعى برمبناى دين مىباشد. در ديگر حوزههاى زندگى اجتماعى، نظم عمومى در انحصار و سيطره دولتها است. در حال حاضر، به استثناى يونان كه حقوق خانواده اسلامى (در سطوح مختلف آن) از زمان پيمان لوزان1993 مورد احترام واقع شده است و كليساى ارتدوكس يونانى هنوز هم نقش تعيينكنندهاى در كشور ايفا مىكند. هيچ كدام از دولتهاى اروپايى سيستم كثرتگرايى قانونى بر مبناى تسميه دينى شهروندان را به رسميت نمىشناسد. البته اين مطلب بدان معنا نيست كه اصول حقوق خانواده اسلامى در نظر مسلمانان در كشورهاى اروپايى، داراى هيچ ارزشى نمىباشد. بلكه برعكس، آنها همانند پيروان ديگر مذاهب آزادند كه بصورت داوطلبانه و با احترام مقتضى، به ترتيبات قضايى موجود به آنها عمل كنند. آنها حتى ممكن است در رابطه با مشاجرات داخلىشان در مورد امورى متاثر از شريعت، از قبيل ازدواج، طلاق و ارث - كه خارج از اختيار آنها مىباشد - نيز دادگاههاى مذهبى خاص خود را تشكيل دهند. ايجاد چنين دادگاههاى غيررسمى شريعت كه مىتوان با نهاد دادگاههاى خاخامى مقايسه كرد، در چندين كشور اروپاى غربى در حال پيشروى است. تفاسير گوناگونى كه از اصل آزادى مذهبى به عمل مىآيد، از دولتى به دولت ديگر فرق مىكند. اين گوناگونى در تفاسير، برگرفته از تاريخهاى سياسى و فرهنگى پيچيده هر دولت مىباشد. براى نمونه، ذبح حيوانات بر مبناى قوانين مذهبى اسلامى (و يهودى) در چندين دولت (تحتشرايط ويژهاى كه حقوق تشريح كرده) مجاز شمرده شده است، اما در بعضى كشورها مثل سوئيس و سوئد اين شيوه ذبح منع شده است. بحثهاى راجع به پوشش اسلامى توسط دختران مسلمان در مدارس دولتى، مجددا با ديدهاى مختلفى نگريسته شده است. در بعضى كشورها، مثل هلند، اين اصطلاح رفتار مذهبى اسلامى [حجاب] مورد احترام واقع شده است، ولى در ديگر كشورها، مثل بلژيك و فرانسه، بحث در مورد مجوز اين كار، به عهده مسؤولين مدارس گذاشته شده است. در زمان جريان رشدى، قوانين موجود در مورد اهانتبه مقدسات، فقط شامل حال مذاهب رسمى بريتانيا مىشد، ولى در هلند، اين قوانين براى اسلام نيز قابل اجرا بود. ديدگاههايى كه در رابطه با برگزارى جشن در تعطيلات دينى وجود دارد، هنوز هم بصورت گستردهاى متفاوت مىباشد، گرچه دستگاه قضايى موجود در كشورهاى مختلف، در جهتبه رسميتشناختن اين حق كارمندان عنوان نموده كه آنها در اين روزها يك يا چند روز را مرخصى بدون حقوق بگيرند، به شرط آنكه قبلا به كارفرماى خود اطلاع دهند و همچنين از آن طريق هيچ ضررى به منافع آن شركت وارد نشود. يكى از مصوبات كميسيون اروپايى حقوق بشر قيد كرد كه يك كارمند رسمى مسلمان، بايد اين حق را داشته باشد كه در اعمال روز جمعه خود شركت كند، به شرط آنكه در زمان استخدامش به كارفرماى خود اطلاع دهد كه شركت در چنين وظيفه دينى ممكن است ناقض وظايف او به عنوان يك كارمند باشد. تحقيقات حاكى از اختلافات بسيارى در سياستهاى فعلى مقامات حكومتى در برابر اين مساله مىباشد و همچنين بايد احتمالاتى كه در عمل، براى هر بخش كار كه مربوط به اين قانون مىباشد نيز در نظر گرفته شود. بعد مهم روابط بين دين و دولت، ديدگاه حاكم در هر كشور راجع به ارزش اجتماعى دين است. اين قضيه نه تنها در ميان دولتها متفاوت مىباشد، بلكه در داخل هر دولت و حتى از دورهاى به دوره ديگر و در ميان احزاب سياسى گوناگون نيز فرق مىكند. بعضى دولتها بطور رسمى اهميت زيادى براى دين در جهتحفظ معيارها و ارزشهاى جامعه قائلند. اگر سازمانهاى دينى دستورالعملهاى واقعا قانونى به اجتماع بدهند، اين دولتها نيز تمايل به همكارى و حتى اختصاص بودجههايى در سطوح مختلف در جهت فعاليتهاى دينى و اجتماعى - فرهنگى براى آنها خواهند داشت. ديگر دولتها بر طبيعتخصوصى [و فردى] دين يعنى همان ويژگى سكولار جامعه خود تاكيد مىورزند و در نتيجه، در اختصاص بودجهاى براى سازمانهاى دينى، تمايلى نشان نمىدهند. با اين وجود، ممكن استبصورت غير مستقيم بودجههايى براى اديان در نظر گرفته شود، مثل بخشيدن كسرىهاى مالياتى كه در چندين دولت اروپايى اعمال مىشود. اين تفاوتها با سنتهاى اساسى متباين اروپا در زمينه روابط ميان دين و دولت نيز مرتبط مىباشد. بهاستثناى شهر واتيكان، اين سنتها را مىتوان بطور گستردهاى با توجه به دو مدل اتحاد و جدايى، طبقهبندى كرد. مشكل اتحاد آن، متضمن روابط مستقيم قضايى ميان دولت و دين مىباشد. در نوعى از آن، برخى دولتها مبادرت به شناسايى رسمى اجتماعات دينى مىورزند. اين كار متضمن اين قضيه است كه به منظور ايجاد روابطى ميان آنها و جامعه، وجود اين اجتماعات دينى را در مقياس وسيعى به رسميتبشناسند (اين نوع رابطه را مىتوان در كشورهاى اسپانيا، بلژيك و آلمان يافت) نوع دوم، وجود يك دين دولتى رسمى مىباشد كه آزادى دينى و حق عدم تبعيض در ميان تمام اديان ديگر، از طريق قانون اساسى آنها تضمين شده است. اين مورد براى نمونه در دانمارك ، سوئد و انگلستان موجود مىباشد. نوع سوم، رفتار امتيازدهندگى رسمى و تاييد شده به يك اجتماع دينى بر ديگر اجتماعات مىباشد. اين نوع سوم را مىتوان بطور مثال در يونان يافت و معمولا با اصطلاح كنفشنالسيم [ارجحيت مذهبى بر مذاهب ديگر] ارزشگذارى مىشود. علاوه براين، مدل جدايى دين و دولت را داريم كه بر بىطرفى دولت، برابرى تمامى اديان و فلسفههاى زندگى و در درجات مختلفى، به ويژگى سكولار تمام حوزههاى عمومى جامعه تاكيد مىورزد. بطور مثال، اين مدل را در هلند مىتوان يافت. با اين حال، اين كشورها اختلافات بسيار مهمى در زمينه اجراى آن از خود نشان مىدهند. براى نمونه بر مبناى «سيستم حمايتى» معروف هلندى كه به تمام اجتماعات دينى در هلند و نيز در سطوح محلى حق داده است تا همراه با كمكهاى مالى دولت هر نوع نهاد رنگى دينى در حوزههاى آموزشى و اجتماعى - فرهنگى توسعه دهند و از اين طريق، حدود سى مدرسه ابتدايى اسلامى بنا نهاده شده است. اين مثال اهميت محدود تئورىهاى اساسى گوناگونى را در جهت ارزيابى صحيحى از احتمالات واقعى كه در اختيار گروههاى دينى در هر دولت قرار دارد، تشريح مىكند. رفتار مناسبى از پيچيدگىها و متغيرهاى متضمن اين مدلها و گونهها، حوزه ديد اين مقاله را به مراتب افزايش مىدهد. قانون اساسى اسپانيا آمادگى دولت را در زمينه همكارى با كليساها و مذاهب دينى در جهت احقاق حق شهروندان خود براى استفاده از آزادى مذهبى «بصورت واقعى و فعال» تا جايى كه لازم باشد، تصريح كرده است. بهمنظور كسب شناسايى كه براى رسيدن به موافقتنامهاى در زمينه همكارى لازم است، گروههاى متضمن آنها بايد براساس قانون ثبت رسمى واحد دينى مستقل، حداقل وجود تعداد معينى از معتقدين خود را به اثبات برسانند. اين قانون در واقع جداى از ترتيبات موجود در مذاهب كليساى كاتوليك رم، پروتستان، يهود و اسلام به آنها اعطا شده است و ترتيبات رسمى ميان دولت و اين مذاهب در سال 1992 به امضا رسيده است. كميسيون اسلامى اسپانيا به عنوان نماينده رسمى مسلمانان اسپانيا به رسميتشناخته شد. اين كميسيون توسط دو فدراسيونى انتخاب شد كه در ثبت رسمى واحدهاى دينى مستقل كه فدراسيونها با اجتماعات ديگرى را نيز مىتوان در آينده به آن افزود، به ثبت رسيده است. اين موافقتنامه متضمن ليستبلندبالايى از موضوعات مربوطه، مثل قوانين مربوط به مساجد و نمازخانهها، قبرستانهاى اسلامى، قواعد اسلامى مربوط به تدفين، قبور و مراسم خاكسپارى، امامان و رهبران مذهبى ديگر مىباشد. همچنين حقوق مذهبى سربازان مسلمان و پرسنل مسلمان ارتش و زندانيان و بيماران در بيمارستان مسلمانان را نيز قانونمند كرده است. حق كسب تعاليم دينى اسلامى در مدارس ابتدايى و راهنمايى براى والدين مسلمان و فرزندان آنها تضمين شده بود. ممكن است كميته اسلامى اسپانيا و اجتماعات مربوط به آن، مراكز تعليماتى در سطوح ابتدايى و راهنمايى و همچنين دانشگاهها و مراكز شكلگيرى اسلامى را ايجاد و مديريت كنند. اين موافقتنامه همچنين چند امتياز مالياتى را بهCIEو اجتماعات وابسته به آن اعطا مىكند. همچنين محدوده حقوق دانشجويان و كارمندان مسلمان براى بزرگداشت تعطيلات مذهبى، توجه به دستورات رمضان و شركت هفتگى در عبادات روز جمعه را تعريف مىكند. در نهايت، تصريح مىكند كهCIEتنها هيات حاكم در اسپانيا مىباشد كه مىتواند بر حلال بودن يا نبودن محصولات غذايى بر حسب قوانين مذهبى اسلام اشعار بورزد. قوانين پرهيز غذايى اسلام در زندانها، تشكيلات وابسته به ارتش، بيمارستانها و مدارس براى مسلمانانى كه خواستار آن باشند، به مورد اجرا گذاشته مىشود. حكومت اسپانيا نقش فعالى در تاسيس يك نهاد نمايندگى براى مسلمانان ايفا كرده است. در بلژيك، درحالى كه دولت، اسلام را در سال 1974 بطور رسمى پذيرفته است، به اين قضيه توجهى نشده است. بهمنظور عملى كردن كمك مالى كه دولتبلژيك اصولا آماده انتقال به انواع زيادى از فعاليتهاى مذهبى اسلامى (شامل حقوق امامان، مخارج مساجد، پايهريزى مدارس اسلامى، تعليم مذهبى در مدارس دولتى و غيره) مىباشد، بايد كميتههايى كه داراى شخصيتحقوقى باشند، از طريق قانون بوجود آيند. اين كميتهها متصدى املاكى مىباشند كه براى عبادت مسلمانان بكار برده مىشوند و در آن واحد به عنوان واسطههايى با حكومت ملى عمل مىكنند. آنها برحسب قوانين مصوب بايد در سطوح استانى انتخاب گردند. سازماندهى انتخابات به عهده مركز فرهنگى اسلامى در بروكسل مىباشد (كه تحت پوشش مالى جامعه جهان مسلمانان قرار دارد) كه بلژيكىها بصورت موقتى آن را به عنوان تنها نماينده مسلمانان در دولتخود از زمان شناسايى رسمى اسلام در نظر مىگرفتند. به هر حال، انتخاباتى كه انجام گرفت، به رسميتشناخته نشده، در نتيجه بسيارى از اقدامات بالقوهاى كه مىتوانستبصورت قابل توجهى زيرساخت دينى اسلام بلژيك را به پيش ببرد، صورت خارجى به خودنگرفت. با اين وجود (با توصيه اين مركز واقع در بروكسل يا «شوراى موقت نخبگان براى سازمان آيين دينى اسلام در بلژيك» كه مجددا بصورت موقت در سال 1990 بوجود آمده بود) معلمان آموزش دينى اسلامى در چند مدرسه دولتى بلژيك مشغول بكار شدند. در كل، مىتوان چنين نتيجه گرفت كه مسلمانان از فرصتهاى گستردهاى كه از طريق سيستمهاى قانونى متعدد در دولتهاى اروپايى به آنها اعطا شده است، كمال استفاده را نبردهاند. اختلاف و فقدان رهبرى كارا، مسلما از عوامل مهمى هستند كه مىتوان به عنوان دليل اين تسامح در كار مفروض داشت. به هر حال، بىترديد، ديدگاه منفى بخشهاى بزرگى از جوامع اروپايى در مورد اقليتهاى قومى كه در ميان آنها زندگى مىكنند و مخصوصا پيروان دين اسلام، از همان اهميتخاصى برخوردار است. جنبشهاى تندروى سياسى با ايدئولوژىهاى صرف نژادگرا، در طى چند سال گذشته، در صحنه اروپا ظاهر شدهاند و توانستهاند درصد با اهميتى از راى دهندگان در انتخابات محلى و ملى را به خود جذب كنند. نفوذ آنها به وضوح در ديدگاههاى در حال تغيير بعضى از احزاب سياسى موجود منعكس شده است. فعاليتهاى خشونتآميز عليه زندگى و املاك و دارايىهاى مسلمانان و ديگر گروههاى اقليتى، به واقعيتى اندوهبار تبديل گشته است. به ندرت، گشايش مساجد يا نمازخانهها با اعتراضات غيرمسلمانان مواجه مىشود. سياستمدارى كه از حقوق اساسى گروههاى اقليتى دفاع مىكند، با خطر از دست دادن خيلى از راى دهندگان خود مواجه مىگردد. وقايع اندوهبار اروپاى جنوب شرقى، بقاى آزادى، دموكراسى و برابرى را درخصوص اسلام در اروپا مورد تهديد قرار داده است. منبع: New York:Oxford University press,1995.The OxfordEncyclopedia of the ModernIslamic world, EditorinChief, John L.Esposito,