شادی در مدرسه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شادی در مدرسه - نسخه متنی

جعفر اکبری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شادي درمدرسه

جعفر اكبري

مقدمه :

پژوهشهاي مختلف درعلوم رفتاري و روانشناسي ارتباطات ، ، حاكي ازاين مساله است كه شادي و گشاده رويي نقش والايي در پذيرش اجتماعي شخصيت مربيان بويژه درجامعه دانش آموزان دارد . درمراجعه به تاريخ زندگي پيامبر بزرگ اسلام از جمله برجسته ترين خصال ايشان كه موجب جلب و جذب امت بوده است گشاده رويي و خلق نيكوي پيامبر اكرم (ص) بوده است تاآنجا كه درقرآن اشاره گرديده است كه اگر خلق حسن پيامبرنبود همانا مردم ازدور ايشان پراكنده مي شدند و او را تنها مي گذاشتند . نقش كار تربيتي شامل مجموعه اي ظريف از قواعد و برنامه ها مي باشد كه هم تاثير گذار وهم تاثير پذير مي باشند و با توجه به اينكه رمز ايجاد رابطه حسنه و اعتمادسازي به منظور جلب همكاري دانش آموز همانا روحيه شاد و انبساط خاطر مربي مي باشد ، اين اهميت دوچندان مي گردد . تحقيقات علمي ثابت نموده اند كه شادي امر مسري و ناشاد بودن نيز چنين است و به سرعت به مخاطبين ما منتقل مي شود وبه عنوان عامل مثبت يا منفي در بروز رفتارهاي مورد انتظار نقش تعيين كننده دارد وبه دنبال آن شاد بودن وعدم آن زمينه ساز جانبه و دافعه نسبت به برنامه تربيتي و مشخص مربي خواهد بود .

‹‹ برتر اند راسل فيلسوف بزرگ آموزش و پرورش مي گويد ، عيب و هنر آدمي وابسته به تربيت است واز اين رو تربيت راكليد جهان نو مي داند از ديدگاه او عيب هاي آدميان از تربيت بد برخاسته و هم تربيت است كه بايد آنان رابه سوي هنر رهبري كند !

به سخن ديگر چگونگي جهاني كه درآن زندگاني مي كنيم وابسته به چگونگي ما واين نيز درگروه تربيت است . اواشاره مي كند كه بدين سان دركار تربيت نخستين وبنيادي ترين پرسش اين است كه مي خواهيم فرزندان ماچه منشي داشته باشند و درچگونه جامعه اي زندگاني كنند ؟ راسل در پاسخ اين پرسش برهدف هايي تكيه مي كند كه اگر به زبان اريش فرم گفته شود بربنياد اخلاق انسان گرايانه است . راسل يافتن دست كم چهار ويژگي و شايستگي را، بنياد يك منش خوب مي شمارد : شادابي وسرزندگي ، جرات يا دليري ، حساسيت و هوش پرورش يافته .

درباره شادابي مي گويد شادابي بيشتر جنبه فيزيولوژيك دارد تارواني .آنجا كه تندرستي ، كامل باشد شادابي نيز هست ولي اين چگونگي باگذشت زمان ، كاستي مي گردد و دركهنسالي ناپديد مي گردد .

اهميت شادابر بويژه درآن است كه شوق انسان رابه چيزهاي گوناگون برمي انگيزد ، بستگي هاي اورا با محيط مي گستراند وباز اهميت شادابي بويژه درآن است كه شوق انسان را از گرايش به بعضي از صفات بدنگه مي دارد . از نتيجه هاي اين چگونگي يكي اين است كه حسد را ازميان مي برد .از اين رو به همان اندازه كه حسد بد است وزيان آور ، شادابي خوب است وسودمند .

يا سپرس درتأكيد برمعنوي بودن و تعريف اتوريته حقيقي آن راترك هرگونه زور معني مي كند ومي گويد : مي توانيم بگوييم ازآنجا كه تحول نتيجه فعاليت وبويژه نتيجه فعاليت شاد است اتوريته درمعناي عامل خشونت و اجبار بازدانده تحول است ، زيرا بازدارنده فعاليت آزاد وشاد است در اين معني اتوريته لازمه تحول و تأثير آن به نيروي شوقي است كه بر مي انگيزد . اين نكته به خوبي روشن مي كند كه قدرت ، اهميت و اعتبار استاد و آموزگار در باز گرفتن آزادي شاگردان نيست بلكه فقط در تأثير معنوي است ومحدود كردن آزادي آنان نه تنها نشانه توانايي نيست بلكه نشانه ناتواني يعني ازميان رفتن قدرت وتأثيري معنوي است .(1)

درتحقيق راجع به شادي ونظر انسان نسبت به شادي از نظر رواني و روحي و فطري مورد پرسش قرارگرفته است ، تعريف شادي از ديدگاه روانشناختي چيست ؟

تعريف شادي ولذت را از بهشت شروع مي كنيم كه همه مادرانتظار رسيدن به آن هستيم .آنچه از احاديث ،آيات قرآن و روايات مذهبي خوانده و شنيده ايم اين است كه اگر فرد درستكاري باشيم در بهشت خداوند ي به جاودانگي مي رسيم . جايي كه عناصر لذت متعدد و جاويدان اند .آب آن چنان لذتبخش است كه هرچه بنوشي سيراب نخواهي شد . ميوه ها آنقدر شيرين و خوشمزه هستند كه هر چه بخوري سيرنخواهي شد . ساير ابعاد زندگي در بهشت چنان كه همگان آنها را مي دانيم منتهاي آرزوي انسان دراكتساب لذت اند . وعده خداوند به درستي بر احساسات اصيل انساني منطبق است . انسان نوعا موجودي است كه زندگي راشاد مي خواهد و مي بيند بويژه مؤمنين به دليل احساس امنيت اصيل و خدشه ناپذيري كه دارند عميقا شادند .آنها تمام وقايع را گذرا مي دانند و عقيده دارند كه خداوند زندگي را بربهترين مسير ممكن منطبق مي سازد .پس شادماني از ديدگاه اعتقادي يك اصل مسلم ويك وظيفه است نه تنها بايد خودمان شاد باشيم بلكه من بايد شما راشاد كنم وشما بايد خانواده خود راشاد كنيد .همگان بايد بچه ها راشاد كنيم . از ديدگاه علمي چارچوب زندگي برمبنا واساس شادي استوار است تا آنجا كه تعريف سلامتي احساس متعادلي از شادي دروني است . از لحاظ روانشناختي درنهادما دو غريزه وجوددارد : يكي غريزه ميل به زندگي ويكي غريزه ميل به مرگ .

به زبان فرنگي به اين دو پديده به ترتيب ‹‹ eros ›› و ‹‹ thanatos ›› مي گويند . اگر دريك موازنه ميل به زندگي افزونتر ازميل به مرگ باشد سلامتي تحقق يافته است و اگر برعكس ، ميل به مرگ زيادباشد بيماري و افسردگي پديده آمده است .

ميل به زندگي چه معنايي دارد ؟ ميل به زندگي درتمام اعمال ورفتاري كه زندگي و تداوم آن را ميسر و ممكن مي سازند متجلي است مثل احساس تمايل به زنده ماندن و تلاش براي ترقي . احساس لذت بردن از موضوعات معقول ومعروف و پسنديده ، لذت بردن از ديدار دوستان ، لذت بردن ازكمك كردن به كسي ، لذت برده ازروئيدن يك بوته گل سرخ از تكه چوبي كه چندي پيش از آن قلمه زده بوديم ، لذت بردن ازتولد يك نوزاد ، لذت بردن از ازدواج ، از عشق واز تمام لذتها كه به حق معقول اند دردايره تمايل به زندگي قرار دارند .

ماازاين كه سالم هستيم شكرگزاريم لذا شاديم ازاين كه خداوند به ماچشم داده ، گوش داده شكرگزاريم و شكر گزاري واقعي يعني شادماني . اگر ازديدگاههاي مختلف الهي نگاه كنيد شادي يك شكرگزاري است .

وقتي ماهمه چيز داريم و غصه مي خوريم ما واقعا به خداوند پشت كرده ايم .نعمت هاي اورا ناديده گرفته ايم و حقيقتا مابنده ناشكري هستيم . بااين همه نعمت هاي خدادادي كه ما داريم آيا بايد گريه كنيم يا بايد بخنديم و به خداوند بگوييم ممنون و متشكريم . فرضا اگر كسي براي شما كاري كرده است در برابر او جز تشكر و لبخند زدن چه كاري عادي است ؟ هيچ وقت ديده ايد كه در مقابل محبتي كسي دشنام بدهد ؟ مگر اينكه سالم نباشد . درغير اين صورت پاسخ هر كار محبت آميز تشكر ، باروي خوش و روحيه شاد است . احساس من درباره خداوند اين است كه حضرت حق هر لحظه به ما هديه جديد و تازه مي دهند . حيات ما ، راه رفتن ما ، نگاه كردن ما وتنفس ما هديه هاي خداوندي است . اما ما نمي فهميم يعني اين قدر به كمال عقل نرسيده ايم كه هر لحظه كه مي گذرد كادوي خداوندي است كه شامل حال ما مي شود . پس مابايد هر لحظه از خداوند تشكر كنيم و تشكر نيز هميشه با لبخند است . بنابراين انسان بايد به خاطر خداوند دائما لبخند بزند .

اصولا يك فرد مذهبي چون نوح را كشتيبان خود مي داند ، از هيچ طوفاني غم ني خورد و اصيل ترين شادي وجود اورا فراگرفته است . لذا دلهره و اضطراب ندارد .بلكه حميت خاطر دارد ونه در دل ونه برچهره اثري ازغم ندارد .

كساني هستند كه براساس برخي از آموزشهاي خانوادگي يا اجتماعي از اعمال عادي شادي بخش نيز احساس گناه مي كنند . به راستي احساس گناه چگونه از كسب لذت وميل به شادي جلوگيري مي كند .

احساس گناه يك احساس كاملا طبيعي است ، بدان شرط كه فرد مرتكب كار خطايي شود . منشأ اصلي اين احساس ‹‹ وجدان اخلاقي ›› است . وجدان اخلاقي يك سازمان ذهني است كه در خاتمه شش سالگي ساخته مي شود .طرزساخته شدن وجدان اخلاقي چنين است كه فرد ارزش هاي خانواده را در وجود خودش درون فكني مي كند . در اين زمان فرد مي فهمد كه زشتي ها وزيبايي ها شامل چه مواردي هستند وبدي و خوبي چه معنايي دارند . خانواده به فرزند خود ياد مي دهد كه بايد به خوبي ها عمل كند واز بديها بپرهيزد . چنين فردي وقتي مرتكب كارخطايي مي شود احساس بدي خواهد داشت كه به آن احساس گناه مي گويند . معمولا يك فرد طبيعي انسان در انديشه ارتكاب به كار خطا ياناپسندي نيست ، چه رسد به آنكه عمل خطايي بكند كه متعاقب آن احساس گناه داشته باشد . اما اگر زماني خطا كرد به شدت احساس گناه خواهد كرد . خطا به تمام موضوعاب خلاف پسند وعرف جامعه ، فرهنگ ، خانواده و مذهب گفته مي شود .

احساس گناه اگر به اندازه بيماري حاد نباشد اما از انداره طبيعي هم بيشتر باشد تحت تأثير سخت گيريهاي والدين ، جامعه و تنبيهات آنها پديده آمده است . اين سخت گيريها عامل پديد آمدن يك وجدان اخلاقي محكم ووسيع است . اين دسته از احساس گناه افراطي در فرآيند روانكاوي اصلاح شدني است . در برابر افراط در احساس گناه با مردمي روبه رو مي شويم كه از ارتكاب به هيچ فعل زشتي احساس گناه ندارند . اين دسته ازمردم بزهكاران و شخصيت هاي غيراخلاقي و ضد اجتماعي هستند كه در وجود آنها سازمان وجدان اخلاقي پديد نيامده يا به ضعيف ترين شكل خود رسيده است .

احساس گناه افراطي يا تفريطي باسخن گفتن وبا نصيحت كردن قابل تصحيح و اصلاح نيست . هر جا كه اين احساس پديد آيد ، شيريني موقت يك لذت دركام فرد به تلخي درازمدت مبدل خواهد شد .

هر كسي در زندگاني خود به اندازه خاصي لذت مي برد كه اين اندازه در افراد مختلف يك طبقه اجتماعي با امكانات مساوي متفاوت است . چگونخ مي توان سطح احساسي لذت رابالابرد ؟

روش هاي متنوعي براي افزايش سطح لذت وجود دارد . كاهش سطح درخواست هاي بي شماري دارد به اميال و آرزوهاي خود نمي رسد ، لذا به جاي لذت بردن غصه مي خورد .

مردم خوش دل همه براين پندارند كه همه خوب اند ، همه مهربان اند . اين مردم هميشه خوشحال اند ، بنا براين سطح لذت با سلامت روان مانيز در ارتباط است .آن كه رفتار مردم را به درستي قضاوت مي كند بي سبب رنج نمي برد .نكته ديگري كه سطح لذت را بالا برده ودرشاد بودن روان مااثرگذاراست كنترل نيازهاي عادي زندگي است . كسي كه به دستور مذهب نفسانيات خود را كنترل مي كند .پس از يك دوره محروميت وقتي نياز خود را برآورده مي سازند به نهايت لذت مي رسد . چنانكه براساس اين الگو خداوند براي پرهيزگاران وعده بهشت داده است . موضوع مهم ديگر درافزايش سطح لذت گذشت اشت كه نام آن درفرهنگ فارسي آمده است اما درعمل آن را نديده ايم ! دربرابر رفتار بدي كه صورت گرفته است دوواكنش ممكن است : اول آن كه جواب بد بدهيد . دوم آن كه در گذريد ، اگر بگذاريد به احساس لذت واقعي مي رسيد . درهمين رابطه آيا بالارفتن سطح آگاهي و دانش مي تواند از يك سو سطح لذت را بالا ببرد و ازسوي ديگر گرايش به ابتذال رانابود كند ؟

درمورد ابتذال واقع براين است كه لذا يك احساس متكامل است كه آدميان بهنجار و طبيعي از موضوعات پسنديده و صحيح هيچ ربطي ندارد . تنها كساني كه درسطح پايين هوش و عقل باشند ممكن استازيك موضوع مبتذل استقبال كنند . به تحقيق مي توان گفت كه يك فرد طبيعي وسالم ازموضوعاتي لذت مي برد كه جامعه آنها راممنوع نكرده است بنابراين چيزي به اسم ابتذال درتعريف لذت واقعي نيامده است .

ازاين سخنان كارشناسانه به طور صريح مي توان دريافت كه يك مربي هم بايد خود فردي شادوسالم باشد ( سلامتي كه ازشادي حاصل مي شود ) تابتواند احساس اميد شادي و زندگي رابه متربي افسرده و نااميد خود هديه نمايد .

عده اي عقيده دارند كه لطيفه گويي ، شعرخواني ، بازي و شوخي زمان را تلف مي كند اما عده اي عقيده دارند كه چنين رفتاري مغز راآماده مي سازد كه دراين لحظات بعدي يازده كاملي داشته باشد . واقعا اين رفتار در لحظات استراحت درسي و كار و بحث و غيره مغز را آماده وداران حداكثر بازده مي كند .

1-درآمدي به فلسفه .ميرعبدالحسين نقيب زاده . انتشارات ظهوري . چاپ دوم

/ 1