اسلام و غرب، دیروز و امروز نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و غرب، دیروز و امروز - نسخه متنی

سید حسین نصر؛ ترجمه: سیاوش سلیمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اسلام و غرب; ديروز و امروز

سيد حسين نصر / سياوش سليمى

ايران، 10 و 14/10/79

چكيده: نزاع اسلام و غرب، ريشه در عوامل و اسباب بسيارى دارد كه براى تحليل و حل آن بايد ابتدا اسلام و غرب را واقع‏بينانه شناخت و با توجه به سير تاريخى اين نزاع و بررسى فضاى جديد پيش‏آمده در تقرير آن، موانع تفاهم اين دو را شناخت و با تاكيد بر وجوه مشترك به حل اين موانع انديشيد.

هنگام بحث از اسلام و غرب بايد توضيح دهيم مقصودمان كدام اسلام و كدام غرب است. آيا مرادمان از اسلام، آن اسلام سنتى است كه توسط بيشتر مسلمانان تجربه شده است، اسلامى كه در قرآن به روشنى بيان شده و در آن تسليم و اطاعت در برابر منويات الهى به عنوان يك اصل اساسى مطرح است، يا منظور از اسلام، تفاسير جديدى است كه درصدد تاويل سنت اسلامى بر مبناى ديدگاه‏هاى رايج غربى و الگوهاى تفكرى آن مى‏باشد، يا منظور از اسلام آن الگوى افراطى است كه مبتنى بر فعاليت‏هاى شديد سياسى توام با خشونت و تروريسم مى‏باشد؟ در مورد غرب هم وضع به همين منوال است و انسان سرگردان مى‏شود كه آيا غربى‏ها كسانى هستند كه به زيارت لردها مى‏روند، يا عرفاى روشنفكرمآب منكر وجود خدا. هر مسلمانى قرآن را به عنوان كلام خدا و حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم را به عنوان پيام‏آورش مى‏شناسد; اما مبناى تفكر و اساس حركت در غرب، اصل اصالت‏سود است و مسائلى چون اعتقاد به خدا و يا انكار خداوند امورى شخصى‏اند. از سوى ديگر، مسلمانان ممكن است‏به خاطر رسيدن به حاكميت‏سياسى و جارى نمودن قوانين اسلام بر جامعه به جنگ بپردازند; اما در غرب امروزه، جنگ‏هاى سياسى كمترى ديده مى‏شود. درباره ماهيت اصلى كتاب مقدس و تعاليم و مفاهيم آن نيز اختلافات فراوانى در بين محققان وجود دارد.

در گذشته، حتى در قرون وسطى كه غرب براى نخستين بار در مقابل اسلام قرار گرفت، هر دو در برخى اصول مثل پذيرش واقعيت الهى ماوراى همه علايق - مانند فردگرايى و انسان‏مدارى - و نيز احترام متقابل مشترك بودند واروپاى قرون وسطى با احترام به اسلام و تمدن آن مى‏نگريست. نفرت آشكار از اسلام، هم از بعد فكرى و هم از منظر مذهبى در حقيقت‏با رنسانس آغاز شد كه ويژگى‏هاى اصلى اين دوران شامل متفرد ديدن انسان و مخالفت‏با يقين حاصل‏شده از ايمان و قائل شدن مركزيت‏براى اروپا مى‏باشد كه اساس ارزش‏هايش بر روابط مادى، تجارى كردن و غيرمذهبى نمودن و فردى كردن مذهب استوار بود و اين در تضاد با انديشه‏هاى مسلمانان قرار گرفت و باعث‏شد تا تصويرى از انسان از ديدگاه غرب ارائه شود كه به شدت در تباين با ديدگاه اسلام نسبت‏به انسان بود.

در دوران رنسانس، غرب به تدريج از نظر اقتصادى و تكنولوژى و نظامى پيشرفت كرد و از طرفى به جاى نثار تكفير و لعنت عليه اسلام، تحليل‏هاى جديدى از اسلام ارائه شد و با توجه به قدرت خود، سعى كرد مسلمانان را در جوامع غربى حل كند. آموزش‏هاى غيردينى در مدارس و معرفى الگوهاى غربى به عنوان ارزش‏هاى برتر، تحليل قرآن به عنوان يك تاليف ساده كه نمى‏تواند به عنوان كلام الهى مورد توجه باشد و تبليغ انحصار راه سعادت بشريت در انتخاب اسوه‏هاى غربى، تجليات اين تلاش غربى‏هاست.

به تازگى مسائل فراوانى در روابط اسلام و غرب روى داده است. از طرفى شاهد احياى اسلام در جهان اسلام و از سوى ديگر ناظر فشار فزاينده غرب در جهت تكميل سلطه فرهنگى خود بر مبناى الگوى رنسانس هستيم. واقعيت اساسى در روابط اسلام و غرب اين است كه برخلاف انتظارات و بسيارى از فرضيه‏هاى غرب كه اضمحلال اسلام را پيش‏بينى مى‏كردند، اسلام همچنان در حال حركت است و تمدن اسلامى همچنان پوياست; اگرچه به طور قابل ملاحظه‏اى ضعيف شده است. بايد گفت كه پس از قرون وسطى، اسلام به سادگى در عرصه‏هاى انديشه و عمل از سوى الگوهاى غربى محاصره شد; به طورى كه مى‏توان گفت‏بسيارى از اعمالى كه مسلمانان مدرنيست انجام مى‏دهند به هيچ عنوان در تضاد با غرب نيست.

پذيرش اعتبار اسلام از سوى مسيحيت، از پذيرش اعتبار مسيحيت از طرف اسلام بسيار دشوارتر است. اگرچه اسلام از پذيرش تثليث و تجسم امتناع مى‏كند، اما ريشه الهى پيام مسيحيت را مى‏پذيرد و مسيح‏عليه السلام را پيامبر بزرگ قبل از حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم مى‏داند. اسلام به اقليت‏هاى مذهبى اجازه داده است آزادانه به انجام فرايض مذهبى خود بپردازند.

ايجاد تفاهم بين اسلام و غرب مستلزم آن است كه يك آگاهى نوينى نسبت‏به اسلام پديد آيد و روند جارى تبليغات ضداسلامى در غرب متوقف شود و بر نقاط اشتراك دو تمدن تاكيد گردد. بايد توجه شود كه مقصود از غرب، آن غربى نيست كه تنها با معيارهاى اقتصادى شناخته مى‏شود; بلكه منظور تمدن غربى است كه بسيارى از اصول آن برگرفته از معيارهاى اخلاقى و مذهبى‏اى هستند كه وجوه اشتراك قابل ملاحظه‏اى با اسلام دارند. يكى از موانع عمده برقرارى اين تفاهم، وجود اين فرضيه است كه تمام تمدن‏هاى موجود جهان بايد دنباله‏رو تمدن غيردينى غربى باشند كه از تاريخ غرب پس از رنسانس آغاز مى‏شود.

يكى ديگر از تفاوتهاى اسلام و غرب، اختلاف در نوع بينش مذهبى اين دو است; به گونه‏اى كه تفاوت فاحشى را در تبعيت از دستورهاى دينى بين مسلمانان و غربيان پديد آورده است.

مانع ديگر در تفاهم اسلام و غرب، فعاليت مبلغين مذهبى غرب است. در بسيارى از مناطق جهان فعاليت مبلغين مذهبى غربى وسيله‏اى براى منافع غيرمذهبى غرب در خلال دوران استعمار شده بود; به طورى كه در بسيارى از مناطق آسيا و آفريقا انديشه‏هاى غيرمذهبى غربى نوين به عنوان پيام مسيحيت تبليغ مى‏شد.

موانع عمده در تفاهم اسلام و غرب همچنان وجود دارند; اما بايد هم از طرف مسيحيت و هم از جانب مسلمانان كوشش‏هايى به منظور غلبه بر اين موانع صورت پذيرد، با توجه به اين نكته كه موضوع روابط اسلام و غرب بايد در شكل جديدى طرح شود. هر دو طرف بايد درك كنند كه از دو ديدگاه كاملا متضاد، يعنى اسلام و سكولاريسم مدرن نمى‏توان انتظار پيوستگى داشت; اما ايجاد روابطى براساس احترام متقابل، ارزش قائل شدن براى انسان، پذيرفتن آزادى عقيده، عدم تجاوز به يكديگر، امتناع از نيات سوء نسبت‏به سرزمين و ثروت يكديگر و عدم تلاش براى نابودى فرهنگ يكديگر، در سايه همكارى دو طرف امكان‏پذير است.

/ 1