اصلاح روند رابطه ميان غرب و جهان اسلام
زينالعابدينالركابى
ترجمه: سيد محمود ميرزائى الحسينى
مدتى است كه مقامات انگليسى خواستار بهبود رابطه ميان اسلام غرب شدهاند، رابطهاى كه از ارتباط و گفت و گو و تفاهم عميقتر و رضايتمندانهترى برخوردار باشد. كاروان سازش و عذرخواهى مسيحيتسفر خود را در منطقه از سر گرفته است. اين كاروان در ابتدا در سال1996 از فرانسه به راه افتاد و پس از آن، فعاليتخود را در لبنان شروع كرد. اعضاى اين كاروان از 25 دولت اروپاى غربى و آمريكا و استراليا و جنوب آفريقا تشكيل گرديده است. هدف اين كاروان و تشكل مسيحى، اين است كه از مسلمانان به خاطر جنگهاى صليبىاى كه 900 سال پيش، غرب مسيحى آن را بر مسلمانان تحميل نمود و كشت و كشتار و ويرانگرى به راه انداختند، عذرخواهى نمايد. در اين فراخوان انگليسى و كاروان سازش و عذرخواهى، تلاش منسجم و هماهنگ غربى به صورت رسمى و غير رسمى، به چشم مىخورد.
هدف اعلام شده، آن، اصلاح روند رابطه ميان غرب و جهان اسلام مىباشد. جنگهاى صليبى رابطه ميان دو جهان اسلام و غرب يا دو تمدن را تيره و تار كرد. هر كس كه كتيبههاى سياهى كه وقايع آن جنگها را با خود به همراه دارد بخواند، سرتاسر وجودش آكنده از شگفتى و حيرت مىشود و از خود مىپرسد: چگونه دينداران اعمالى مرتكب شدهاند كه وجدان انسان از آنها تنفر پيدا مىكند؟
به عنوان مثال، جودفرى، فرمانده جنگهاى صليبى، طى نامهاى براى پاپ اربان مىگويد: خون تا زانو، تا زين اسبها و تا سقف مسجد رسيده است. اين پاپ همان كسى است كه طبل شروع جنگ را به صدا درآورد و براى تشويق كردن به جنگ، چارهها انديشيد و بر شانه راست هر داوطلب جنگى، صليبى از چوب آويخت. به همين سبب اين جنگها، جنگهاى صليبى ناميده شدند.
در اينجا به مساله مهمترى مىپردازيم كه شايسته پرده برداشتن از آن و تجزيه و تحليل دارد. اين مساله مهم عبارتست از: «سوء استفاده از دين براى دستيابى به مقاصد و منافعى ديگر».
آيا پاپ اربان، در همان حال كه طبل شروع آن جنگهاى صليبى وحشيانه را مىكوفت، پاك سرشت، پاك نيت، خداپرست، وفادار و مؤمن به مسيح (ع) بود؟ نه، هرگز! اصلا و ابدا! زيرا اولا، اگر در دوستى و وفاداريش نسبتبه مسيحيت و مسيح، صادق و راستگو بود، به اسلام و مقام و منزلت آن احترام مىگذاشت، گر چه به آن ايمان نداشت. زيرا اسلام تصوير زيبايى از مسيح به جهانيان ارائه داد: اذ قالت الملائكة يا مريم انالله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح بن مريم وجيها فىالدنيا و الآخرة و منالمقربين و يكلمالناس فىالمهد و كهلا و منالصالحين (چنين بود كه فرشتگان گفتند: اى مريم خداوند تو را به كلمهاى از خود كه نامش مسيح عيسى بن مريم است و در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان الهى است، بشارت مىدهد و در گهواره و در ميانسالى با مردم سخن مىگويد و از نيكوكاران است). اسلام دينى است كه مريم بتول را ستوده و مقام و مرتبه او را بالا برده است. خداوند مىفرمايد:
(و اذ قالتالملائكة يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك واصطفاك على نساءالعالمين)
( و ياد كن از آنكه فرشتگان گفتند: اى مريم، خداوند تو را برگزيده و پاكيزه و مطهر كرده و تو را بر زنان جهانيان برترى داده است).
اگر آن پاپ، وفادار و دوستدار مسيح و مادرش بود، مسلمانان و مقام و منزلت آنها را گرامى مىداشت; زيرا مسلمانان به نبوت عيسى و پاكى مادرش عليهمالسلام ايمان داشتند.
ثانيا: بر اساس تجزيه و تحليل تاريخى، در پس جنگهاى صليبى، انگيزههاى مادى و اقتصادى بوده است كه دشمنان، دين را به عنوان جامه و ردايى جهتسرپوش نهادن بر منافع مادى برگزيده بودند.
جواهر لعل نهرو در كتاب گوشههايى از تاريخ، اين انگيزههاى مادى را به گونهاى دقيق به تصوير كشيده است: هرگز فراموش نكنيم كه جنگهاى صليبى، علت ديگرى داشت و آن عامل اقتصادى است. بازرگانان و كسانى كه از راه فروش اسلحه سود مىبردند، از ركود تجارتشان به علتبسته شدن راههاى تجارىشان به سمتشرق، رنج مىبردند. مردم عادى از عوامل واقعى پنهان آگاه نبودند و نمىفهميدند كه رهبران جنگهاى صليبى براى پنهان نگهداشتن اهداف واقعىشان، به خطابهها و سخنان پر آب و تاب پناه مىبردند و نسبتبه دين و اصول و مبانى عدالت، تظاهر نشان مىدادند. مردم در آن قضيه فريب خوردند و حتى امروز نيز فريب مىخورند!
بعضى از مسيحيان در عمل خود، وفادار و مؤمن بودند، ولى بسيارى از آنها در پى غنايم و چپاولگرى بودند. در حملات صليبيان، ديندارانى بودند، ولى در كنار آنها، جنايتكاران گنه پيشه فراوانى نيز حضور داشتند. ديندارى بدون وجدان بيدار و تقواى حقيقى، فاجعهاى است ويرانگر كه در شكل فريبكارانهاش، گناه و جنايت و تجاوز نهفته است. اين مسالهاى است كه ضرورى مىرسد بدون تعارف و تملق، روشن گردد و از آن پرده برداشته شود. در دهههاى اخير شايع شده است كه اين ماركسيسم بود كه سوء استفاده از دين را فاش كرد و آن را محكوم نمود ( بايد توجه داشت كه ماركسيسم سوء استفاده خاخامهاى يهودى از دين يهودى را مورد نقد شديد قرار نداد).
اگر چه اعتقاد مذكور در دهههاى اخير شايع گرديد، واقعيت روشن و شفاف تاريخى اين است كه اسلام پيشتازترين مكتبى است كه به نقد استفاده از دين پرداخته است:
الف: فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياخذوه عرض هذا الادنى و يقولون سيغفر لنا و ان ياتهم عرض مثله ياخذوه ( وپس از آنها جانشينانى آمدند كه وارث كتاب آسمانى بودند. متاع اين زندگى دنيوى را طلب كردند و ادعا كردند كه آمرزيده خواهيم شد، حال آنكه اگر متاعى همانند آن به دستشان مىآمد، آن را مىگرفتند).
ب: فويل للذين يكتبونالكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمنا قليلا فويل لهم مما كتبت ايديهم و ويل لهم مما يكسبون. (پس واى بر كسانى كه كتاب را به دستخويش مىنويسند. آنگاه مىگويند اين از سوى خداوند است تا آن را به بهاى ناچيزى بفروشند. واى بر آنها بهخاطر آنچه دستانشان نگاشتهاند و واى بر آنها به خاطر آنچه بدست مىآورند).
ج: انالذين يشترون بعهدالله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لاخلاق لهم فىالآخرة و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يومالقيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب االيم( كسانى كه عهد و پيمان الهى و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيزى مىفروشند، آنها در آخرت سود و بهرهاى ندارند و خداوند در روز قيامتبا آنها سخن نمىگويد و [با ديده رحمت] به آنها نمىنگرد و پاكيزهشان نمىدارد و عذاب دردناكى در انتظار آنهاست).
د: و اذ اخذالله ميثاقالذين اتوالكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه فنبذوه و رآء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قليلا فبئس مايشترون. (خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آن را بيان كنيد و پنهان نكنيد، ولى آن را پشتسر افكندند و به بهاى ناچيزى فروختند، آرى بد است آنچه خريدند).
بىشك جناياتى كه در جنگهاى صليبى به وقوع پيوست، با توجه به معيارهاى حقوقى، اخلاقى، انسانى و فرهنگى، جناياتى آشكار و مسلم بهشمار مىآيند. در عين حال، سوء استفاده از دين براى دستيابى به خواستهها و طمعورزيهاى دنيوى، جناياتى است كه از نظر زشتى و قباحت، كمتر از جنايت كشتارهاى خونين نيست، بلكه مىتوان گفت كه جنايت اول پيامد جنايت دومى است. سؤالى كه در اينجا به ذهن خطور مىكند اين است كه آيا عذرخواهى غربيان بهخاطر جناياتى كه9 قرن پيش اتفاق افتاد، قابل قبول است؟
مكتب اسلام، نسل كنونى را در صورتى كه از خود سعه صدر نشان دهد، به كردار ناشايست و پشتيبان خود اعتراف كند و روش آنها را در كينهورزى و ارتكاب جنايت و تجاوز در پيش نگيرد، محكوم نمىكند و آنها را به خاطر اعمال اجداد و پيشينيانشان مقصر نمىداند. اگر نسل حاضر در غرب از اعمال پيشينيان خود عملا بيزارى جويند، هرگز مورد نكوهش و سرزنش قرار نمىگيرند. حال بايد گفت كه به عهده گرفتن مسؤوليت دستبرداشتن از جنگ صليبى جديد به مراتب مهمتر از عذرخواهى از اعمال صليبيان در قرن گذشته به نظر مىرسد.
جنگ صليبى جديد چيست؟
1- جنگ صليبى جديد عبارتست از نگاه ارباب منشانه و قلدر مآبانه به مسلمانان. اين نگاه، نگاهى است آكنده از نژادپرستى و غرور تمدنى. اين نگاه شيوههاى عملى خاصى را در روابط گوناگون با مسلمانان داشته است.
2- جنگ صليبى جديد يعنى حملات پى در پى و بىامان تبليغاتى كه هدف از آن، زشت نشان دادن چهره اسلام مىباشد. دشوار به نظر مىرسد كه مسلمانان اين واقعيت را بپذيرند كه غرب از آلودگيهاى جنگهاى صليبى پاك شده است، در حالى كه هر روز به آثار و پيامدهاى اين جنگ در تبليغات غرب، چه تبليغات فرهنگى و چه تبليغات اجتماعى و سياسى، مىنگرند. تهاجم پياپى و مستمر عليه شريعت و احكام اسلامى و اجراى سياستيك بام و دو هوا در قضايا و رويدادهاى مختلف، از ويژگيهاى تبليغات خصمانه غرب به شمار مىآيند. به عنوان مثال، وقتى كه سفارت آمريكا در نايروبى و دارالسلام منفجر گرديد، وسايل تبليغاتى غرب عجولانه مسلمانان را مورد اتهام قرار دادند. اما هنگامى كه ارتش جمهورىخواه ايرلند كه يك سازمان كاتوليكى بهشمار مىآيد، دستبه عمليات تروريستى عظيمى زد و اين اقدام تروريستى، همزمان با دو اقدام تروريستى كنيا و تانزانيا روى داد، دستگاههاى تبليغاتى غرب، كاتوليكها يا مسيحيان جهان را مورد اتهام قرار ندادند; چرا اينها، اين گونه سريع همه مسلمانان را محكوم كردند، ولى در عين حال، كاتوليكها و مسيحيان را متهم به اقدامات تروريستى نكردند; آن هم با توجه به اينكه ارتش كاتوليكى ايرلند نسبتبه اقدام خود اعتراف كرد! آيا افكار عمومى جهان اسلام حق ندارد كه بفهمد اين تفاوت فاحش در موضعگيرى، لكه سياه و نشانهاى از جنگهاى صليبى است؟
3- جنگ صليبى جديد عبارتست از تلاش در جهت تحميل الگوى غربى در عرصههاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى بر مسلمانان. گسترش سلطه كامل نظامى بر مسلمانان، از اهداف جنگهاى صليبى بود.
آيا با وجود روحيه اصلى، يعنى گسترش سلطه مدنى غرب بر مسلمانان، امروزه مساله فرق مىكند؟
4- جنگ صليبى جديد يعنى به عقب انداختن پيشرفت مسلمانان. پول كندى در اين باره در كتاب خود به نام آمادگى براى قرن بيست و يكم مىگويد: غربى كه در سواحل عربى لنگر انداخت و حمله مغولان را حمايت كرد و مناطق سوقالجيشى مهمى را براى احداث راهآهن و كانالها و بنادر به چنگ خود درآورد و با صلابتبه طرف شمال آفريقا و وادى نيل و خليج (فارس) و هلال خصيب و سپس خود جزيرةالعرب پيش رفت و خاورميانه را بر اساس مرزهاى غير طبيعى به عنوان بخشى از معاملات پس از جنگ جهانى اول تقسيم كرد و ايالات متحده آمريكا در منطقه، جاى اروپا را گرفت و بذر اسرائيل را در ميان كشورهاى عربى كاشت و عليه رهبران ملى كودتاهاى نظامى ترتيب داد، غربى كه همه اين كارها را انجام داده است، نقش مهمى در بوجود آوردن وضعيت فعلى جهان اسلام ايفا كرده است.
آنچه كه بيان شد، تابلويى است كوچك از جنگ صليبى جديد غرب عليه مسلمانان. در اينجا قصد نداريم با گفت و گو و عذرخواهى غربيان مخالفت كنيم، بلكه نگاهى به جنگ صليبى جديد انداختيم تا از يك سو غربيها گمان نكنند ما مسائل را درك نمىكنيم و از سوى ديگر، حتى مسلمانان تصور نكنند كه اين جنگ صليبى جديد واقعيتخارجى ندارد.
اولين اقدام جدى در برقرارى رابطه عادلانه و منصفانه ميان دو تمدن اسلام و غرب عبارتست از آزاد شدن و رهايى از ميراث جنگهاى صليبى; ميراثى كه جنگ صليبى جديد از آن تشكيل يافته است. اين آزادى مطلوب چگونه تحقق مىيابد؟
الف) با نگاه منصفانه بدور از افراط و تفريط به جهان اسلام، به اين معنى كه اين نگاه جانشين نگاه ارباب منشانه غرب نسبتبه مسلمانان شود.
ب) ارائه تصويرى درست از اسلام و مسلمانان به نسلهاى غربى از طريق شيوههاى آموزش. ثابتشده است كه غربيها بيشتر تصورات ذهنى خود از اسلام و مسلمانان را از دستگاههاى تعليم و تربيت مىگيرند.
ج) دستبرداشتن از حملات تبليغاتى عليه اسلام و به تمسخر گرفتن مسلمانان. گفته مىشود كه تبليغات در غرب ملى و آزاد است. مىگويم رابطه ميان مسلمانان و غرب، بايد در چهارچوب گسترده و پايدار دو تمدن قرار گيرد، در اين صورت تبليغات غرب كه جزئى از تمدن غرب به شمار مىآيد، بايد در اين زمينه به چهارچوب رابطه كلى ميان دو تمدن پايبند باشد.
د) رها كردن (آزاد سازى) مبادله تجارى و اقتصادى از انانيت غربى بويژه در مورد آنچه دوره جهانى شدن ناميده مىشود.
بسيارى از غربيان تصور مىكنند كه پديده جهانى شدن يعنى چپاول منظم و برنامهريزى شده نعمتها و ثروتهاى ديگر ملتها و از جمله ملتهاى اسلامى، به طورى كه فقط در خدمت منافع غرب به كار گرفته شوند.
ه) باور و اعتقاد واقعى به تعدد تمدنها و تكثر سياسى. اين باور، باورى است كه به موجب آن، غرب را از تلاش براى تحميل الگوى فرهنگى، اجتماعى و سياسى خود را بر امت اسلام باز مىدارد.
و) تبديل شعارهايى از قبيلاسلام دين بزرگى است و مسلمانان در تمدن بشرى نقش عظيمى دارند، به واقعيتى ملموس و چشمگير و قابل ملاحظه. مقوله احترام به مسلمانان، داراى مدلول عملى است، يعنى وارد نياوردن زيان و ضرر به منافع، امنيت و آرامش و حقوق و حيثيت و اعتبار آنها.