بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدیداولين تماسهاى اسلام با ملل بالكان نجات ابراهيمى (1) ترجمه: محمدرضا ربيعى مقدمه تمدن اسلامى نيروى حاكم بر تعداد زيادى از ملتها است كه از اقيانوس اطلس در غرب تا هند و چين در شرق و از غرب و شمال آفريقا در جنوب تا آسياى مركزى در شمال، شبه جزيره بالكان را در جنوب شرقى احاطه كرده است. اين منطقه همچنين با تمدنهاى «كوچك» ديگرى از ساير ملل در سراسر جهان روبرو و آن را جذب كرده و با آلترناتيوهاى جديد اخلاقى و معنوى معرفى نموده است. معرفى دقيق ملتى كه بيشترين سهم را در شكل دادن و توسعه و گسترش اسلام داشته، بسيار مشكل است. به هر حال، عربها افتخار دارند به عنوان اولين كسانى كه براى گسترش دستورات الهى قرآن اقدام كردند، شناخته شوند. ولى آنها تنها نبودند. فارسها، بربرها، مغولها و عثمانيها نيز سهم بسيارى در گسترش آن داشتهاند. در شبه جزيره بالكان اين تفكر حاكم است كه عثمانيها در گسترش اسلام در اين منطقه جدى بودهاند. اما اگر بخواهيم ظهور تمدن اسلامى در شبه جزيره بالكان را به تركها محدود كنيم، دچار يك اشتباه بزرگ شدهايم; زيرا كليه دستاوردهاى مادى و فرهنگى از طريق اسلام - كاملترين شيوه زندگى - توسط ملل بالكان بويژه آلبانيايىها و بوسنيايىها كسب شده است. ذكر اين نكته كه ملل بالكان روابط گسترده تجارى، سياسى و نظامى با شركا و طرفهاى مسلمانشان داشتهاند، ضرورى به نظر مىرسد. تبادل هياتهاى رسمى و همچنين مهاجرتهاى فردى و گروهى مردم از ديگر ويژگيهاى روابط قوى ميان آنها مىباشد. اما روابط ملل بالكان با عثمانيها، در مقايسه با ديگر مسلمانان، طولانيتر و عميقتر است و از اواخر قرن پانزدهم تا جنگهاى بالكان در سال 1912، به طول انجاميده است. روابط ميان ملل بالكان (بويژه آلبانيايىها) و اعراب از ديرباز - حتى قبل از دوره مسيحيت - وجود داشته است و جهان عرب داراى اهميت زيادى براى حتميتبخشيدن به پديده آلبانى و بوسنى بوده است (بخوانيد پذيرش سريع اسلام). با اين حال، علىرغم اين واقعيات، اين مساله هيچ گاه مورد توجه هيچ يك از مؤسسات تحقيقى و محققين قرار نگرفته است. اين مساله در ماهيتبسيار پيچيده است; زيرا جنبههاى جامعه شناختى، قومى، فرهنگى، سياسى، ايدئولوژيكى و مذهبى آن، بسيار دخيل است. غرضورزىهاى سياسى و فرضيات غلط به عنوان «اطلاعات صحيح تاريخى» عنوان شده، تبديل به بخشى از مواضع رسمى در خصوص اسلام مىشوند. بنابراين يك مطالعه جديد براى كشف حقايق لازم است. بايد يك پژوهش جديد تاريخى - خالى از هر نوع غرضورزى - در خصوص جنبههاى مذهبى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى زندگى فئودالى پيش از اسلام ملل بالكان، بويژه آلبانيايىها صورت پذيرد. تعداد مورخين و محققين مسلمانى كه به طور جدى در مورد دوره پيش از عثمانيها تحقيق و پژوهش كردهاند، بسيار كم مىباشد. ،موفاكو، (Mufaku) ،كالشى، (Kaleshi) ،چابى، (Cabaj) و غيره و در ميان بوسنيايىها به هند، (Hand) و هاديجاحى، (Hadijahi) اشاره نمود. ولى باعث تاسف است كه بسيارى از آثار تاريخى مهم شرقى، به سادگى مورد استفاده محققين ما قرار نگرفته است; زيرا اكثر آنها به زبانهاى عربى، تركى و فارسى نوشته شده است. ترجمه اين آثار بايد هر چه سريعتر انجام شود. 1- شرايط تاريخى و اجتماعى ملل بالكان دوره زمانى مورد بحث، از آغاز مسيحى شدن مردم بالكان تا فتح آن توسط عثمانيها طى قرون 14 و 15 و پس از آن كه اسلام به طور سريع مورد پذيرش آلبانيايىها و سپس ساير ملل قرار گرفت، مىباشد. بنابراين، براى درك بهتر موضوع پذيرش سريع اسلام توسط ملل بالكان، ضرورى استشرايط تاريخى، اجتماعى و مذهبى مردمى كه در شبه جزيره زندگى مىكردند - در ابتدا ايليرىها و سپس اقوام اسلاو - نشان داده شود. ايليرىها كه در بين رودخانه دانوب و درياى آدرياتيك اسكان داشتند، مشرك بودند، هر چند كه مسيحيتبه كندى در حال گسترش بود. در سال 313 ميلادى، امپراتورى رم طى «حكم مذهبى ميلان»، مسيحيت را به عنوان مذهب رسمى اعلام كرد و مردم شبه جزيره بالكان تحت فشار شديد، آن را پذيرفتند. رومىها وارد سرزمينهاى ايليرىها، بويژه سالونيكا در جنوب، سواحل درياى آدرياتيك در غرب و دالماتيا، (Dalmatia) در شمال غربى شدند. در اين زمان بود كه اولين اجتماعات مسيحى در ميان ايليرىها پديد آمد. حمله اقوام ژرمن بين قرون 4 تا 6، موجب شكست امپراتورى رم در سال 476 شد. در پايان قرن پنجم و آغاز قرن ششم، بلغارها و تعداد ديگرى از اقوام اسلاو، شروع به حمله به مرزهاى امپراتورى بيزانس و غارت آنجا كردند. نتيجه اين حملات كه از پايان قرن ششم تا قرن هفتم به طول انجاميد، سكونت دائم آنها در سرزمينهاى بين رودخانه دانوب و درياى اژه بود. به قول پترويچ، اسلاوها با جمعيتبومى (ايليرىها) در شرق صربستان كنونى روبرو شدند كه رمى (مسيحى) نشده بودند. وى اسامى مكانها و مردم را به عنوان شاهد ارائه مىكند. اين دوره، ويژگيهايى همچون نهادينه كردن دين مسيحيت و روابط قوى آن با فئودالهاى حاكم را دارد. شرايط سخت اجتماعى و اقتصادى كه اين دوره به همراه داشت، موجب طغيانهاى عظيم شد. در طول اين دوره در ايلريا، همانند بسيارى از مكانهاى ديگر، شرايط سخت اقتصادى و نارضايتى مذهبى، راه را براى نظريههاى جديد باز كرد و برخى از آنها، بر ضد نهادينهسازى دين مسيحيتبودند. مذاهب كوچك مانند مانويت، آرياگرايى و غيره، در هر گوشهاى پديدار شد. اين مذاهب ارتباطى با كليسا نداشتند و همين مساله، موجب سختگيريهاى بيشتر عليه آنها شد. در قرن نهم، امپراتورى بيزانس علائق زيادى در بالكان داشت و قادر بود مجددا بيشتر سرزمين فعلى آلبانى را تحت كنترل قرار دهد. به هر حال، حملات قبايل اسلاو، بويژه صربها، اثبات كرد كه اين امپراتورى يك مشكل بزرگ در سر راه خود دارد. هيل، (Hill) يادآور مىشود كه بلغارها در اواخر قرن نهم، موفق به تسلط بر شرق آلبانى شده، تا نزديكى بندر دورس پيش رفتند. دميراى، (Demiraj) نيز معتقد است كه بلغارها بين سالهاى 815 تا 1018، بر اكثر سرزمين كنونى آلبانى و حتى كوزوو تسلط و حاكميت داشتند. بنابراين در اوايل قرن يازدهم، آلبانى صحنه نبرد ميان امپراتورى بيزانس و بلغارها بود. در سال 1018، بلغارها در يك نبرد در نزديكى شهر برات شكستخوردند و آلبانى به تصرف بيزانس درآمد و حكومت وحشت واسيل دوم شروع شد. اما در طول قرن يازدهم، تعدادى شورش، از جمله در سالهاى 1040، 1043، 1070، 1078 و 1080 به وقوع پيوست. در سال 1054، به دليل كشمكشهاى داخلى در دين مسيحيت، كوزوو به دو بخش تقسيم شد. شرق كوزوو زير نفوذ كليساى ارتدوكس و غرب آن زير نفوذ كليساى كاتوليك قرار گرفت. اين اوضاع نابسامان تا سال 1347 ميلادى كه صربها تحت رهبرى استفان دوشان، (Stefan Dushan) تمام سرزمين آلبانى را مورد تاخت و تاز قرار داده، رومىها و بيزانسىها را بيرون كردند، ادامه داشت. كوزوو نيز پيش از آن، تحت تسلط صربها قرار گرفته بود. اين نكته مورد توافق همه مورخين است كه صربها طى قرون 12 تا 14 كه مناطق دچانى، جاكوا، پيا، درنيسا و لاپى را مورد تاخت و تاز قرار مىدادند، در كوزوو مستقر بودند. تهاجمهاى مختلف، اختلافات مذهبى بين كاتوليكها و ارتدوكسها و غيره، وضعيت ايليرى - آلبانيايىها را به مراتب بدتر كرده بود. زمانى كه استفان دوشان مرد، پادشاهى صرب سرنوشتبدى پيدا كرد و فئودالها، شاهزادگيهاى كوچك مستقلى ايجاد كردند. فئودالهاى آلبانيايى نيز از اين فرصت استفاده كرده، سه پادشاهى مستقل تشكيل دادند: پادشاهى آرتا در جنوب آلبانى، پادشاهى دورس در مركز و پادشاهى اشكودرا در شمال آلبانى كه بزرگترين آن نيز بود. به عبارت ديگر، نهادينهسازى مسيحيت مورد پذيرش قرار نگرفت. بوگوميلها، (Bocumils) ،اجداد بوسنيايىهاى فعلى، در اين مورد ايستادگى كردند. آنها حدود قرن دهم به متشبه جزيره بالكان مهاجرت كرده، در شرق آن، يعنى رومليا (رومانى كنونى)، ساكن شدند. عقايد مذهبى آنها به شدت از يهوديت و مانويت تاثير پذيرفته بود. زمانى كه آنها طى قرون 12 تا 14، تحتسلطه صربها قرار گرفتند، مورد اذيت و آزار آنها قرار گرفته، به مرور طى قرن سيزدهم، مجبور به مهاجرت به سمت غربى شبه جزيره (كه امروز بوسنى ناميده مىشود) شدند. ارتدوكسها و كاتوليكها نيز به آنها برچسب مرتد مىزدند. 2- عواملى كه اسلام را تبديل به يك واقعيت در بالكان نمود اولين اثرات تمدن اسلامى در شبه جزيره بالكان به مدتها پيش از دوره قرون وسطى برمىگردد. اولين مسلمانان در ميان ملل بالكان، زمانى پيدا شدند كه مقارن با شروع اولين حملات قبايل صرب در بالكان كه مسيحى نبوده و عقايد مخصوص به خود را داشتند، بود. هاديجاحى، محقق بوسنيايى، مىگويد: «اين مساله واقعيت دارد; زيرا حقايقى در اين مورد وجود دارد كه آن را اثبات مىكند و در نتيجه، اولين ظهور مسيحيت در بالكان، بايد با ظهور همزمان اسلام در اين منطقه مورد توجه قرار گيرد.» موقعيت استراتژيكى بالكان از نظر جغرافيايى، مردم اين منطقه (بويژه آلبانيايىها) را مجبور به مخاطره و برقرارى تماس با ملل ديگر، بويژه ملل اطراف درياى اژه و خاور نزديك، كرده است. مورخان و باستانشناسان به اين نتيجه رسيدهاند كه مردم بالكان روابط تجارى گستردهاى با ديگران برقرار كرده بودند. ملل بالكان در مسير جاده ابريشم كه اروپا را به چين و ايران وصل مىكرد، قرار داشتند. آنها علاوه بر سفرهاى زمينى، به سفرهاى دريايى نيز عادت داشتند و موجب برقرارى روابط دو جانبه سياسى، اقتصادى و نظامى با كشورهاى ديگر شدند. قبل از آنكه به طور عميق، اين مساله را كه چطور تمدن اسلامى وارد شبه جزيره بالكان شد، مورد تحليل و بررسى قرار دهيم، لازم است نگاهى به عواملى داشته باشيم كه پذيرش سريع اسلام را براى مردم بالكان امكانپذير ساخت. اين عوامل در ماهيتبا يكديگر متفاوت هستند، ولى در عين حال هر يك تاثير خود را داشته است. الف) عوامل مذهبى در تاريخ آلبانيايىها و همچنين ساير ملل بالكان، اين مساله كه چطور اسلام در شبه جزيره بالكان نفوذ پيدا كرد، معمولا ناديده گرفته شده است. اما علىرغم مشكلاتى كه وجود دارد، بايد ببينيم كه اسلام چه چيزى در مقابل مسيحيت، مانويتيا مشركين ارائه كرد كه به طور سريع مورد پذيرش ايليرى - آلبانيايىها قرار گرفت. اسلام موجب شد مردم به طور واضح بفهمند كه خدا كيست و ماموريت انسان در زمين چه بوده است. اسلام جداى از جنبههاى معنوى آن، اصولى در مورد تنظيم زندگى روزانه مردم دارد و هر عمل فردى ما مىبايست در تطابق با قوانين الهى باشد. اسلام در قرآن، آلترناتيوهاى مادى و معنوى جديدى ارائه مىكند. اسلام توصيه به يگانهپرستى و رعايت قانون لامنتهى (شريعت) مىكند و اهداف آن، به انسان به عنوان خليفه خداوند در زمين كمك كرده، وى را توانگر مىسازد. استاوريانوس، (Stavrianos) ،مورخ اروپايى، تاكيد مىكند: «خود مذهب اسلام موجب پذيرش سريع و گسترده آن بود.» مسيحيت تنها تعدادى عقايد تعصبآميز و محدودكننده مذهبى را معرفى مىكند، در حالى كه اسلام يك روش كامل براى زندگى است كه دستورات معنوى را با ساير مقررات مربوط به زندگى روزمره پيوند مىزند. اسلام موكدا اصل توحيد را از طريق بسيارى از پيامبرانش تبليغ كرده است، هر چند در طى زمان، مفاهيم يگانهپرستى روند نزولى يافته است. اسلام به دنبال وارونه كردن اين روند از طريق تبليغ يكتايى خداوند است كه در بسيارى از آيات قرآن، به اين نكته اشاره شده است. يك عامل بحثبرانگيز مسيحيت كه مردم را مجبور به تفكر مىكند، الوهيت و خداگونگى مسيح است. الوهيت مسيح، محصول دورههاى بعد از مسيح است و اين يك حقيقت تاريخى غيرقابل انكار است. نظريه مسيح به عنوان «انسان - خدا» مشمول عملكرد مسيحيت در سال 451 مىشد، هر چند برخى از فرقههاى مسيحى، هنوز از پذيرش آن سر باز مىزنند. شيوه زندگى حضرت محمد (ص) اهميت زيادى داشته و بر مردم تاثيرگذار بوده است. كسانى كه مىخواهند پسر يا دختر كامل، شوهر يا زن كامل، پدر يا مادر كامل و حتى حكمران كاملى باشند، بايد از اين سرمشق پيروى كنند. قرآن خود حضرت محمد (ص) را به عنوان بهترين مدل معرفى مىكند و اين برخلاف شخصيت مسيح است كه در طول زندگى كوتاهش، نتوانستبراى مردم شيوه مورد نياز، جهت تبعيت را معرفى كند. برخى جنبههاى ديگر از عملكرد مسيحيت، مانند تجرد، برخلاف سرشت انسان است. اين عوامل همراه با نادانى و عملكرد ناشايست كشيشها، موجب شد مردم نسبتبه مسيحيتبىتفاوت باشند و در نتيجه از اسلام استقبال شد. ب) عامل اخلاقى ارزشهاى اخلاقى نقش مهمى در توسعه يك جامعه بازى مىكنند و اسلام تاكيد بسيارى بر آنها دارد. ارزشهاى اخلاقى يك مسلمان را مىتوان در پيروى وى از خداوند يافت و اين ارزشها در كليه اعمال روزانه اجرا مىشود. اندرزهاى بشردوستانه مسلمانان - اول از برادر مسلمانت مراقبت كن و سپس از خودت - يك معناى كاملا جديد، به روابط انسانى داد. همه چيز بر اساس عشق، همكارى، عدالت و نظاير آن شكل گرفته است. قرآن در مجموع، حصارهاى مبتنى بر نژاد، رنگ يا زبان را رد مىكند. اسلام با واقعيتبىانتهاى «ترغيب خوبى و نكوهش بدى» مطابقت دارد. قرآن و حضرت محمد (ص) نمونههاى بسيارى به ما نشان دادهاند. اين عامل جديد زندگى مسلمانان را كاملتر، خلاقتر و معنىدارتر مىكند. هر عملى كه يك مسلمان انجام مىدهد، بخشى از دستورات اسلامى است. خداوند تنها انسانها را تشويق به داشتن اعتقاد در نماز و دعا نمىكند، بلكه داشتن اعتقاد در عمل را نيز تشويق مىكند. داستانهاى ابن بطوطه، جهانگرد معروف مسلمان، مثالهايى در اين زمينه هستند. در سال 1313، وى از آسياى صغير بازديد كرد و از مهماننوازى مردم آنجا ستايش كرده است. از سوى ديگر، بايد خاطرنشان كرد كه اصول عقايد مسيحيت، تنها محدود به جنبههاى معنوى زندگى مىشد. مسيحيت هرگز دستورات اخلاق عملى را به عنوان يك مجموعه به جامعه ارائه نكرده است و به همين دليل، با ظهور اسلام، مسيحيت زمينه خود را در جذب مردم از دست داد. ج) عامل فرهنگى و روشنفكرى اسلام دينى است كه اساطير و خرافات را به رسميت نمىشناسد. در واقع، يك دين ساده و منطقى است كه تاكيد بسيارى بر فراگيرى دانش دارد. خداوند فراگيرى دانش را براى نوع بشر واجب دانسته، بر اساس اين اصل است كه تمدن اسلامى چهارده قرن پيشرفت توام با موفقيت را پشتسر گذاشته است. ويرانگرى و تخريب مغولها در بغداد، يا مسيحيان در اسپانيا، يا صليبيون در خاورميانه، يا با رومىها در ايليريا و يونان را هيچ گاه مسلمانان نداشتهاند. آنها تمام جنبههاى مثبت تمدنهاى قديمى را كسب كرده، مورد استفاده قرار دادند. اسد، يكى از دانشمندان معروفى مسلمان، گفته است: اسلام يك تمدن جديد پارك و سرشار از زندگى بود كه از ميراث فراموش شده فرهنگى اروپا استفاده كرد. در تاريخ اسلام، هيچگاه نمونههايى نظير برونو، كوپرنيكوس، گاليله و غيره وجود نداشته است. ستارهشناسى، شيمى، پزشكى، فيزيك و ساير علوم، هيچ گاه برچسب علوم مضره را نخورده است، بلكه مانند يك گنج، هر روز غنيتر شده است. اسلام هرگز تقسيم علوم به علوم دينى و غيردينى را به رسميت نشناخته است. حضرت محمد (ص) خود مردم را ترغيب به فراگيرى هر چه بيشتر علوم مىكرد. اين نزديكى و قرابت ميان اسلام و علم، باعثشد مردم قدمهاى مثبتى به سمت آن بردارند و در نهايت آن را با آغوش باز بپذيرند. د) عامل سياسى و اقتصادى بعضىها سعى كردهاند، اسلام را بدون اشاره به هيچ يك از اصول سياسى و اقتصادى آن، نشان دهند. اين اقدام به منظور جاى دادن اسلام در همان وضعيت مسيحيت و يا اديان ديگر بود. اسلام يك مفهوم جديد و كامل از روابط انسانى را معرفى مىكرد كه ناسيوناليسم، تقسيم طبقاتى، طبقه روحانى و غيره در آن جايى نداشت. يگانه هدف اسلام، برپايى حكومتخداوند است كه در آن روابط انسان با خدا و همچنين برپايى دموكراسى كه در آن روابط مردم با يكديگر ملحوظ شده باشد. در سيستم سياسى اسلام، مفهوم خليفةاللهى، به معناى آن است كه قدرت عالى با خداوند است. مساوات پيش از قانون، يكى ديگر از اصول سيستم سياسى اسلام است و حتى عاليترين مقام دولتى - خليفه - نيز نمىتواند از اين تعهد، شانه خالى كند. از ديگر اصول سياسى اسلام، راهبردهاى قطعى براى اجراى امور حكومتى است. (نگاه كنيد به قانون الهى، شريعت) هر چيزى مىبايستبا قانون الهى و سنت پيامبر مطابقت داشته باشد. علاوه بر اين، اصل دموكراسى حياتى است و كليه امور حكومتى نيز از طريق مشورت انجام مىشود (اصل شورا). حقوق بشر از جمله حق بيان، حق عمل، حق انتخاب كردن و شدن، حق آموزش و غيره، از اصول ذكر شده بالا نشات مىگيرد. اقدامات سركوبگرانه سياسى امپراتورى بيزانس عليه ملل بالكان كه توضيح داده شد، در تسريع پذيرش اسلام مؤثر بود. پيروزيهايى كه مسلمانان در مقابله با امپراتوريهاى رم و ايران بدست آوردند نيز تاثير روانى بسيارى بر مردم داشت و به گسترش اسلام كمك كرد. اما گذشته از جنبه سياسى، اسلام تاكيد بسيارى بر جنبه اقتصادى دارد. راههاى عادلانه بدست آوردن سود، كسب ثروت بطور عادلانه و ميانهروى در خرج، از اصول اقتصادى اسلام است. در اين چارچوب، هر شخص موظف است از طريق راههاى معتبر، زندگى خود را تامين كند. مفهوم خليفةاللهى در مورد زندگى اقتصادى مسلمانان نيز كاربرد دارد. هر چه كه در زمين وجود دارد، متعلق به خداوند است و انسان تنها مىتواند از آنها استفاده كند. اسلام بر مساوات ميان مردم تاكيد فراوانى دارد و اين نه به معناى ثروت برابر، بلكه به معناى فرصتبرابر براى همه است. براى نائل شدن به اين هدف، اسلام مكانيسمهايى را تعيين كرده است كه از جمله مىتوان به زكات، صدقه اجبارى و اختيارى، قوانين ارث، مؤسسات وقف، جزيه و غيره اشاره كرد. تمام اين مكانيسمها، نقش مهمى در تحكيم سيستم اقتصادى اسلام دارد. ه) عامل اجتماعى زمانى كه مسلمانان با ملل بالكان از جمله مسيحيان و مشركين تماس برقرار كردند، متوجه شدند كه آنها در شرايط سخت اجتماعى زندگى مىكنند. حاكمين متعدد از جمله امپراتوريهاى بيزانس و رم، بلغارها و صربها، موجب بروز انواع بىنظمىهاى اجتماعى شده بودند. اما مسلمانان بودند كه يك ديدگاه جديد و كامل از زندگى اجتماعى را براى مردم بالكان به همراه آوردند. خداوند انسان را از يك جفتساده (يك زن و يك مرد) خلق كرد و اين اساس ديدگاه اسلامى براى تشكيل جامعه شد. برخلاف ساير مذاهب و ديدگاههاى فلسفى ديگر، زيربناى اجتماعى اسلام به محل تولد، مليتيا زبان، توجهى ندارد. اسلام اين تفاوتها را به رسميتشناخته است و تلاش مىكند خود را به عنوان تنها نيروى مافوق آنها، بنا كند. حضرت محمد (ص) در آخرين سفرش به خانه خدا، طى خطابهاى به مردم توصيه كرد، روابط اجتماعى عادلانهاى به دور از هرگونه تبعيض، بنا كنند. اسلام ضوابط ساختگى غيرعادلانه را رد مىكند و در اركان واجب، مانند اقرار علنى توحيد، نمازهاى يوميه، زكات و نظاير آن، يك احساس جديد از برابرى اجتماعى را بنا مىكند. به منظور تشريح دقيق جنبه اجتماعى اسلام، نقش زنان مىتواند مثال خوبى باشد. اين مساله كه زنان داراى يك نقش اساسى در خانواده هستند، از سوى همه پذيرفته شده است. زن چه به عنوان يك دختر يا يك مادر، داراى نقش والايى است و در هر زمينه، با جنس مخالفش برابر مىباشد. در خانواده، وى اولين فرد در عشق ورزيدن، مهربانى، صميميت و آموزش نسل جوان است. احاديث نبوى و آيات زيادى از قرآن به اين نكته اشاره كردهاند. اما رفتارى كه با زن در مذاهب ديگر، به طور مثال مسيحيت، مىشود، مطلوب نيست. آنها با زن به عنوان يك ابزار شيطانى كه دائم مردم را وسوسه مىكند، برخورد مىكنند. بردگى يكى ديگر از جنبههايى بود كه سيستم جديد اجتماعى اسلام تلاش كرد آن را مهار و در نهايت، به طور كلى نابود كند. نه مسيحيت كه در عمل بردهدارى را تشويق مىكرد و نه نظريهپردازان مكاتب فلسفى، هيچ كدام سخنى عليه بردهدارى نگفتند، اما اسلام شرايط بهترى را براى بردگان فراهم نمود و حتى آزاد كردن بردگان را تشويق مىكرد. در قرآن و احاديث پيامبر (ص)، به موارد زيادى در مورد امكان لغو بردهدارى اشاره شده است. با توجه به كليه عوامل ذكر شده از جمله عوامل مذهبى، اخلاقى، فرهنگى و روشنگرى، سياسى، اقتصادى و اجتماعى و مهمتر از همه تغييراتى كه اسلام با خود به همراه آورد، درك اين نكته كه چرا ملل بالكان به آسانى اسلام را پذيرفتند، ساده است. 3- چگونگى ورود تمدن اسلامى به شبه جزيره بالكان اين مساله كه چطور تمدن اسلامى در شبه جزيره بالكان پديدار شد، مساله پيچيدهاى است كه نياز به يك تحقيق همه جانبه دارد. متاسفانه بسيارى از حقايق تاريخى در ارتباط با اسلام و شبه جزيره بالكان، به فراموشى سپرده شده يا معدوم شده است. علت اين امر، ناشى از قرنها فشار صربها و تاريخدانان اروپايى و مؤسسات سياسى آنها است. تقريبا در هر كتابى كه در خصوص تاريخ اسلام در بالكان توسط آنها نوشته شده، به نوعى در جهت تحريف تاريخ بوده است. به طور مثال، دوچى، (Doci) در كتابى ضمن آنكه مسيحى كردن آلبانيايىها در طول قرون وسطى را به عنوان يك موفقيت ذكر مىكند، بربريت و خرابكارى مهاجمان را در طول چند قرن فراموش مىكند. از سوى ديگر، ظهور اسلام را كه وى «روز زوال آلبانيايىها» مىنامد، به تهاجم عثمانيها ربط مىدهد. اما ذهنيتگرايى دانشمندان مسلمان نيز از جمله مشكلات است. آنها اغلب ظهور اسلام را از يك زاويه محدود اسلامى مىبينند. اين مساله باعثشده كه تحقيقات به دو قطب مخالف تقسيم شود: كسانى كه همه چيز اسلام را سياه مىبينند و كسانى كه آنها را ايدهآل مىكنند. به همين دليل، يك مطالعه جامع و خالى از هر نوع گرايشات ملى و بنيادگرايى مذهبى لازم است تا بتوانيم به تاريخ واقعى و نه تاريخى كه دوست داريم ببينيم، دستيابيم. با نگاهى به نوشتههاى موجود، مىتوانيم نتيجهگيرى كنيم، 2 راهى كه موجب توسعه اسلام در بالكان شد، عبارتند از: 1- اردوكشى نظامى جهت گسترش مرزهاى حكومت اسلامى 2- نيروى تشويقكننده آموزش اسلامى كه موجب شد مردم با ميل خود، آن را بپذيرند. شواهد تاريخى نشان مىدهند كه لشكركشىهاى نظامى، اهميت زيادى در گسترش اسلام نداشته است. بنابراين، آموزشهاى اسلامى در فتح قلوب مردم بسيار حياتى بود. خود قرآن مىفرمايد: «در دين هيچ اجبارى نيست» و اين مساله، براى اولين بار در طول تاريخ، به مردم احساس آزادى بخشيد. سامى فراشرى، نويسنده مشهور آلبانى، تاكيد مىكند كه صرف نظر از احتمال شيوه نظامى در گسترش اسلام، روش ديگرى در توسعه اسلام وجود داشت كه اغلب توسط مورخان ناديده گرفته مىشود. آرنولد نيز در جايى اين نكته را مورد اشاره قرار داده است. درك اين مساله كه كدام شيوه - قدرت نظامى يا آموزشهاى اسلامى - در گسترش اسلام مؤثرتر بوده، ساده است. در بيشتر موارد، نيروهاى نظامى مسلمان بازكننده در براى تمدن اسلامى بودهاند و در نهايت مردم مىتوانند اين تفاوتها را ببينند. تمدن اسلامى بيشتر از غرب از طريق آندولس، از جنوب از طريق درياى مديترانه و سيسيل و از شمال شرقى از راه مجارستان وارد شبه جزيره بالكان شد. به هر حال، اين مقاله قصد ندارد به اين سؤال كه تمدن اسلامى از كجا وارد شد، پاسخ دهد، بلكه هدف پاسخ به سؤال چگونه وارد شد، مىباشد. الف) روابط تجارى دو عامل تمدن اسلامى و انگيزه خود مسلمانان، باعث توسعه تجارت شد. محصولات توليدى اكثرا با ملل همسايه مبادله مىشد. با اين حال، تجار اغلب ريسك مىكردند و حتى با مناطق دور و ناشناخته تجارت مىكردند. به همين علت است كه از قرن نهم، روابط تجارى بين اروپا و خاور ميانه از طريق درياى مديترانه، به طور سريع گسترش يافت. جسورترين افراد اروپايى از فلورانس، ونيز، پيزا و جنوا و به دنبال آنها فرانسوىها و كاتالونىها بودند و اين تجارت از طريق مصر و سوريه به شرق دور، براى آنها خطرآفرين بود. ايليرى - آلبانيايىها اقدام به روابط تجارى با ملل عرب و ترك كردند و نه تنها شهرهاى بندرى درياى آدرياتيك، بلكه مناطق روستايى شبه جزيره بالكان نيز به سكونت آنها درآمد. اين روابط قوى تجارى از دورانهاى قديم، حتى قبل از ورود عثمانيها، برقرار و پس از آنها نيز ادامه يافت. سكههاى طلا و نقره عربى مربوط به دوره مروان دوم (744-750 م) كه در پوتوسى، (Potoci) در نزديكى موستار كشف شده، حاكى از روابط تجارى گسترده مسلمانان با ملل بالكان، بويژه آلبانيايىها و سپس اسلاوها، مىباشد. شهرهاى بندرى مانند دوبراونيك، (Dobravnik) ،تيوارى، (Tivari) ،اولكينى، (Olqini) ،دورس، (Durazzo) ،والونا، (Valona) ،هيمارا، (Himara) و غيره و همچنين شهرهاى ديگر يونان و ايتاليا، مهمترين مراكز تجارى بودند. در طول قرن دوازدهم، «الادريس» و «ابنهاكلى»، مورخان و سفرنامهنويسان مشهور مسلمان، به طور دقيق، جزئيات اوضاع اجتماعى و سياسى اين مناطق را شرح دادهاند. آنها همچنين به تفصيل، در مورد جادهاى كه از درياى اژه در امتداد دره رودخانه واردار، (Vardar) تا سواحل درياى آدرياتيك كشيده شده، توضيح دادهاند. معمولا تجار ايتاليايى، از طريق دريا و مسلمانان از طريق زمينى سفر مىكردند. تجار ونيزى و فلورانسى به طور منظم تجارت مىكردند و اكثرا كالاهايشان را در استانبول و گالاتا مبادله مىكردند. كاروانهايى كه از دوبرونيك به استانبول و بالعكس مىرفتند نيز در اين زمينه شناخته شده هستند. اين روابط تجارى قوى، تاثير بسيارى بر ملل بالكان داشت. گذشته از خريد و فروش كه هدف اوليه در تجارت مىباشد، تجار نظرات جديد بسيارى را با خود به همراه آوردند. اين مساله، هنگامى كه مسلمانان در تعدادى از شهرهاى ساحلى امن مستقر شدند، بيشتر نمود يافت و بدين ترتيب، اولين مستعمرههاى مسلمانان پديد آمد. اين مكانها در ابتدا بسيار كوچك بودند و به مرور بزرگتر و حتى قويتر شدند. ب) روابط نظامى و سياسى توسعه سريع اجتماع مسلمانان، در گسترش اسلام در كليه سطوح تاثيرگذار بود. در سال 634 ميلادى، مسلمانان حمله به مرزهاى امپراتورى بيزانس را شروع كردند و اولين تلاشها براى تسخير قسطنطنيه (استانبول كنونى) صورت گرفت. چند سال بعد، در سال 18-717 ميلادى، نيروهاى مسلمان تحت فرماندهى مسلمه، قسطنطنيه را به محاصره درآورده، ولى نتوانستند آن را تسخير كنند. در اين حمله، مسلمانان تا آدريانوپل (اديرن كنونى) و سالونيكا نفوذ پيدا كردند و اين حمله به عنوان اولين تماس ميان ملل بالكان با سپاه مسلمان معروف است. آنها همچنين در نزديكى گالاتا، مسجدى ساختند كه به مسجد عرب معروف است. بدين ترتيب، اعراب (مسلمانان) اولين مستعمرات خود را در قسطنطنيه و سالونيكا تاسيس كردند. علاوه بر مسلمانان، اسلاوها نيز مستعمرههاى كوچكى در داخل امپراتورى بيزانس ايجاد كردند. در نبرد سواستوپل، (Sevastopol) در سال 664 ميلادى، گروهى متشكل از 2 هزار نيروى اسلاو، به همراه سپاه مسلمانان، عليه امپراتورى بيزانس جنگيدند. طى سالهاى 741-717، نبرد بسيار خونينى ميان فرقههاى ارتدوكس در جريان بود. عدهاى مخالف پرستش پردههاى نقاشى، كارهاى آبرنگ، مجسمهسازى و نظاير آن بودند و عدهاى موافق آن. اكثر كسانى كه مخالف اين كار بودند، با مشاوران مسلمان خود در تماس بودند و بنابراين بخوبى با آموزشهاى اسلامى كه هرگونه بتپرستى را منع مىكرد، آشنا بودند. در قرن نهم، اعراب بيشتر به شبه جزيره بالكان توجه كردند. فهم اين مساله ساده است; زيرا آنها كرت، سيسيل و بخشهايى از جنوب ايتاليا را تصرف كرده بودند. طى سالهاى 41-840، مسلمانان موفق شدند، تارانتو ايتاليا را فتح كنند. آنها تهاجمات خود به شبه جزيره بالكان را با حمله به بودوا، (Budva) ،كوتور، (Kotor) ،روسى، (Rosi) و ريجكا، (Rijeka) آغاز كردند. مسلمانان حتى دوبرونيك را به مدت 15 سال به محاصره درآوردند، ولى موفقيتى كسب نكردند. اين اولين تماسهاى نظامى ميان نيروهاى مسلمان و ايليرى - آلبانيايىها بود. مسلمانان تا سال 1023 ميلادى كه كنترلشان بر جنوب ايتاليا را از دست دادند، ادامه دادند. اثرات اين تمدن جديد، در هر گوشهاى از بالكان، يافت مىشد. در نزديكى كليساى جامع تروجير، (Trogir) ،حكاكى برجستهاى از يك مرد عرب با پوشش رداى عربى وجود دارد كه اين نشاندهنده روابط خوب تحكيم يافته ميان مسلمانان و ملل بالكان مىباشد. همچنين در آنجا، مقبره دو عرب وجود دارد كه نشان مىدهد آنها براى مدت طولانى در آنجا زندگى مىكردند. با شروع قرن چهاردهم، اعراب مداخله مستقيم در شبه جزيره بالكان را متوقف كردند، هر چند قبايل مسلمان ديگر از آسياى صغير به شبه جزيره تمايل پيدا كردند. در سال 1307، قبايلى كه ريشه ترك داشتند، تحت فرماندهى مالك و حليل وارد شبه جزيره شده، تا سوئتاگورا، (Sevetagora) پيش رفتند. حمله قبايل پسنج، (Peceneg) به بالكان نيز قابل تامل است. در مورد اينكه آنها چه زمانى ظاهر شدند، نظرات متفاوتى وجود دارد. عدهاى معتقدند آنها در قرن هشتم و عدهاى مىگويند در قرن نهم و دهم آمدند. به نظر مىرسد نظر اول دقيقتر باشد; زيرا آنها در همان زمانى ظاهر شدند كه دولتهاى فئودال مستقل در بالكان پديد آمد. آرنولد معتقد است كه قبال پسنج از سواحل رودخانه اورال مهاجرت كرده، در محل مقدونيه كنونى سكونت گزيدند. اما صرف نظر از اين مسائل، نكته مهم آن است كه آنها مسلمان و از فرقه اسماعيله بودند. برخى از نويسندهها معتقدند كه قبايل پسنج، همان بربرهاى واقعى بودند كه سراسر شبه جزيره را مورد تاخت و تاز و تهاجم قرار دادند. اما اين نظر مانع از آن نيست كه اين حقيقت را كه آنها مسلمان بودند، ناديده بگيريم. به عبارت ديگر، فتح اسپانيا توسط مسلمانان، فصل جديدى را در روابط آنها با ملل بالكان باز كرد. برخى از اقوام اسلاو، بويژه اسلونىها و كرواتها، روابط خوبى با مسلمانان اسپانيا داشتند. در دربار سلطنتى هاشمى اول (891-893)، 2 هزار نگهبان كروات تبار وجود داشت. اين تعداد نگهبان، نشان از روابط گسترده ميان آنها دارد. اما اين تنوع در روابط نظامى، در مورد سياست هم صادق است. دولتهاى مسلمان روابطى صميمى با همتايان خود در بالكان داشتند. در سال 856، ميخائيل سوم، پادشاه صرب، طى پيامى خطاب به متوكل ابن رشيد از سلسله عباسى، از وى تقاضا كرد در خصوص مسائل مذهبى با يكديگر بحث كنند. در سال 922، پادشاه بلغارستان پيامى براى المقتدر، خليفه عباسى، فرستاد و طى آن تصميم خانواده خود را براى پذيرش اسلام اعلام كرد. در اين خصوص، روابط حاكم ميان هارونالرشيد و حكام اروپايى نيز مشهور است. وى طى پيامى براى كارل بزرگ، پادشاه صرب، خواستار برقرارى روابط صميمانه ميان دو طرف شد. شاهزاده توميسلاو، حاكم كروات، روابط خوبى با خليفه عبدالرحمانسوم داشت و حتى تبادل هديه بين آنها مرسوم بود. عبدالرحمانسوم طىپيامى براى پادشاهيهاىاسلاو از آنها خواست تا در مورد روابط آيندهشان، بحث و گفتوگو كنند. اروپايىها و ملل بالكان تماسهاى مداوم خود را با مسلمانان - فاطمىها (1171-969 م.)، ايوبىها (1250-117م) و مملوكىها (1517-1250 م) - به دليل منافع مختلف از جمله تجارى حفظ كردند. در گذشته، ما اسلاوها را به عنوان متحد مسلمانان عليه امپراتوريهاى روم و بيزانس ديديم. هر چند روابط آنها با ايليرى - آلبانيايىها، بازيگران آينده سياسى و نظامى شبه جزيره بالكان را تعيين مىكند. در ابتدا اين روابط صميمانه بود، ولى به سرعت تغيير يافت. اين گونه وانمود شده كه هيچ گونه تماس سياسى و نظامى ميان ايليرى آلبانيايىها و مسلمانان وجود نداشته است، اما مساله حقيقت ندارد. هر چند اين حقيقت كه حاكمين ايليرى - آلبانيايىها خارجى - امپراتورىهاى روم و بيزانس، صربها و غيره - بودند، بدان معنا است كه آنها تقريبا هيچ گاه به عنوان يك پيكره سياسى مستقل شناسايى نشدهاند. ج) مبلغين مذهبى و مهاجرت شايد مهمترين عاملى كه بر گسترش سريع اسلام در ميان ايليرى - آلبانيايىها تاثير گذاشت، مساله مبلغين مذهبى و مهاجرين، از گروههاى مختلف مردم بود. شواهدى وجود دارد كه مسلمانان تقريبا تمام شبه جزيره را قرنها پيش از ورود عثمانيها، بازديد كردند و نقش مهمى در زمينه آموزش اسلام ايفا كردند. شايد مهمترين افراد در ميان مهاجرين، گروهى از مسلمانان ترك بودند كه در جنوب مجارستان (در نزديكى مرز با امپراتورى بيزانس) و بعضى مكانهاى ديگر از جمله در نزديكى درياچه اهريد (تقريبا در مركز شبه جزيره) ساكن شدند. اين قبايل ترك كه به شبه جزيره بالكان مهاجرت كردند، طرفداران يك فرقه اسلامى موسوم به «درويش» بودند. آنها توسط مسلمانان سنى مورد اذيت و آزار قرار مىگرفتند و به همين دليل، دستبه مهاجرت زدند. آنها پيش از حملات عثمانيها، وارد بالكان شدند و رهبر آنها شخصى به نام سارى سالتكو بود. اينالسيك، مورخ مشهور، در اين مورد مىگويد: چهل خانواده درويش ترك پس از تحمل سختيهاى بسيار، در سال 1261 به شبه جزيره بالكان مهاجرت كردند. به هر حال، آنها تنها مهاجرين نبودند. در سال 1291، يك خانواده مسلمان از شهر حلب سوريه مهاجرت كرد و در مليك، يكى از روستاها كوزوو، ساكن شد. آنها مشهور به خانواده آل آقا بودند و يك مسجد در آن محل ساختند كه احتمالا قديميترين مسجد در كوزوو مىباشد و هنوز نوشتههاى حك شده بر آن كه در چه زمان و توسط چه شخصى ساخته شده، موجود مىباشد. تئوفيل، سزار روسيه، زمانى كه در آسياى صغير مىجنگيد، تعدادى از مسلمانان را مجبور به مهاجرت كرد. اين مسلمانان در دره رودخانه واردار در شبه جزيره بالكان ساكن شدند و مشهور به تركهاى واردار مىباشند. اما حضور مسلمانان در بالكان به حدى زياد بود كه پادشاهيهاى مسيحى نتوانستند براى مدت زيادى آنها را تحمل كنند. نيروهاى اروپايى كه در جريان جنگهاى صليبى از شبه جزيره بالكان به سمتخاورميانه مىرفتند، مسلمانان ساكن در مسير راه خود را نابود مىكردند. اين مساله در قرن سيزدهم اتفاق افتاد و بلغارها و صربها افتخار زيادى به آن مىكردند. به همين جهت، اسلاوها و مسلمانان تنفر شديدى از يكديگر دارند. 5- نتيجه اين مقاله هر چند كورسويى براى دريافتحقيقت است، اما تنها بخشى از يك تحقيق جامع و كامل است. سابقه حضور مسلمانان در شبه جزيره بالكان، بسيار طولانيتر از آن چيزى است كه مردم باور دارند. اولين آثار يافته شده از مسلمانان، مربوط به پيش از قرن هشتم است. عقايد والاى مذهبى آنها موجب شد ملل بالكان آنها را با آغوش باز بپذيرند. پادشاهان مسيحى اروپا، با سياستهاى تنگنظرانه خود احساس كردند كه در حال از دست دادن ميدان در مقابل مسلمانان هستند و به همين دليل، با آنها مقابله كردند و از اينجا بنياد سياستهاى آينده اروپا بنا نهاده شد و ما ديگر هيچگاه شاهد اين روابط خوب و صميمانه ميان كشورهاى مسلمان و اروپايى نخواهيم بود. مسلمانان در طول قرون چهارده و پانزده، زجر زيادى از مسيحيان كشيدهاند و اين مساله، تاثير بسيارى بر مردم بالكان داشت. به همين دليل، زمانى كه ارتش عثمانى شبه جزيره را در قرن چهارده تصرف كرد، ما شاهد گسترش سريع اسلام هستيم. منبع: سفارت ج. ا. ا - تيرانا پىنوشت: 1) نجات ابراهيمى فارغالتحصيل علوم اسلامى دانشكده الهيات دانشگاه سارايوو است. وى پس از فراغت از تحصيل در اداره منطقهاى پريزرن، وابسته به جامعه اسلامى كوزوو، مشغول به كار شد. نجات ابراهيمى تاكنون مقالات و كتب زيادى نوشته است. فعاليتهاى عظيم وى موجب شد همكارانش او را به عنوان رئيس محققين مسلمان كوزوو برگزينند. وى تاكنون چندين بار توسط پليس صرب بازداشتشده است و هم اكنون نيز دوران محكوميتخود را در زندان مىگذراند.