بالکان نزاع میان دو تمدن یا مساعدت میان آنها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بالکان نزاع میان دو تمدن یا مساعدت میان آنها - نسخه متنی

تئودور تریفونف

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بالكان - نزاع ميان دو تمدن يا مساعدت ميان آنها

تئودور تريفونف (1)

طى ساليان اخير، در آمريكا و اروپاى غربى، نظريه‏اى با طيف وسيع، تحت عنوان درگيرى ميان تمدنهاى مسيحى و اسلامى مطرح شده است. در نگاه اول و در عرصه تاريخى، روابط ميان كشورهاى مسيحى و اسلامى به عنوان درگيرى دائمى و تاريخى بررسى مى‏شود.

تصرفات اعراب در قرون هفتم تا نهم و هجوم امپراتورى عثمانى در قرن هشتم تا هفدهم، جنگهاى صليبى در قرن يازدهم تا سيزدهم و جنگهاى استعمارى از سوى اروپاى غربى با كشورهاى مسلمان در قرن نوزدهم تا بيستم.

بررسى چنين روابطى ميان اروپا و جهان اسلام در اكثر موارد بسيار ساده است. جنگهاى ميان كشورهاى اسلامى و مسيحى كه منجر به نزاعهاى تند و سخت مى‏گرديد، در خيلى از موارد داراى مشخصه تمدن داخلى است، كافى است كه به جنگهاى صد ساله ميان فرانسه و انگلستان، نزاع 200 ساله ميان امپراتور عثمانى و پارس، درگيرى ميان سنيها و شيعيان و نزاع ميان بين كاتوليكها و پروتستانها اشاره كنيم. در آن عصر و در جريان 13 قرن مناقشه ميان اروپا با جهان اسلام، آنها فقط با هم نجنگيدند. در عين حال، ميان مسيحيان و مسلمانان روابط ديپلماتيك هم تداوم داشته و حتى پيمانهاى نظامى منعقد شده است و گهگاه عليه همعقيده‏هاى خود، روابط تجارى برقرار و تبادلات عقيدتى به عمل آمده است. در اين راستا، بردبارى مذهبى و مساعدتهاى متقابل پديدار شده كه آن فرهنگ اسلامى و مسيحى است كه يكى از دلايل اصلى شكوفايى هفتصد سال تمدن عربى اسپانيايى بود.

در منطقه شرق درياى مديترانه طى يك دوره 600ساله تا تسخير كنستانتينوپل از سوى صليبيها در سال 1204، نقش تقاطع تمدنها از سوى بيزانس ايفا شده است; مكانى كه تقاطع راههاى تجارى از اروپا، روسيه، دنياى عرب و پارس بود. فرهنگ مسيحى و اسلامى ضمن حفظ اصالت‏خود، به همكارى با يكديگر پرداختند.

در حال حاضر مى‏توان درگيريهاى چچن، قفقاز، قبرس، بوسنى و هرزگوين و كوزوو را كه داراى مشخصه مذهبى است، در نظر گرفت.

مى‏توان به مواردى اشاره كرد كه خصلت مذهبى ندارند، مثل مناقشات كامبوج يا در منطقه درياچه‏هاى بزرگ در آفريقا. به نظر برخى محققان، جنگ در چچن، مشخصه جنائى - آزاديبخشى داشته است. بحران در قبرس، در نهايت تلاش جهت‏ساقط كردن رئيس جمهور ماكاريومى بود، در بوسنى، مسلمانان با كاتوليكهاى كرواسى متحد شدند كه اين امر جنبه مذهبى نداشت، بلكه جنبه ملى داشته است. چنين وضعيتى در كوزوو نيز وجود دارد.

علل درگيرى شبه جزيره بالكان

ما قبول كرده‏ايم كه دلايل حقيقى درگيريها و نزاعها در بالكان مذهبى نيستند، هر چند كه بخواهيم موضوع را اين‏طور جلوه دهيم. اين نكته را ساموئل هانتينگتون، استاد دانشگاه هاروارد در مركز تحقيقات استراتژيك جان.ام الين، بيان مى‏كند كه يكى از شخصيتهاى مهم در رابطه با طرح استراتژيك امنيت ملى آمريكاست.

در اين صورت، علت گسترش درگيريها در شبه جزيره بالكان چيست؟ دليل آن قبل از هر چيز، عدم درك از طرف سياستمداران و نظاميان كشورهاى بالكان پيرامون ماهيت و نيروهاى موجود در درگيريها و همين‏طور برخوردها و نقش واقعى آنان در روند سياسى فراگير مى‏باشد. نكته خطرناك انحرافى كه از سوى افراد وابسته به رسانه‏هاى گروهى در اذهان كاشته مى‏شود، منشاء نژادى يا مذهبى درگيريها است كه قابليت نفوذ عمقى و جانبى آن را مطرح مى‏كنند.

درگيرى و خصومتهاى قومى دليل اين امر نمى‏باشند، بلكه ابزار و اهداف ژئوپليتيكى نيروهاى سوم علل اين درگيريها است. علاوه بر آن، قانونمندى تاريخى هيچگونه استثنايى را، خصوصا در قرن بيستم، قرن نزاعهاى جهانى، نمى‏شناسد.

هيچ كدام از درگيريهاى جارى در بالكان را نمى‏توان در رده و طبقه جنگهاى خالص مذهبى يا قومى قرار داد. بعيد به نظر مى‏رسد كه در جهان امروزى بتوان اختلاف در عرصه مذهبى يا قومى يافت. مفهوم و واژه درگيرى قومى كاملا نسبى است و عموما براى موارد و يا شرايطى به كار گرفته مى‏شود كه منشاء قومى به عنوان وسيله‏اى جهت‏بسيج گروهى از ملت، مراكز سياسى و يا حركتها كاملا براى اهدافى ديگر مطرح گردد. عنصر قومى و اقليتى در درگيريهاى دهه اخير در درجه دوم قرار داشته است: اگر تا فروپاشى اتحاد جماهير شوروى درگيريهاى عمده در زير پرچم ايدئولوژيهاى مختلف بود، امروزه درگيريهاى مذهبى تحت لواى شعارهاى قومى و مذهبى صورت مى‏گيرد.

از نظر تاريخى، براى ما كاملا مشهود است كه تقريبا تمامى درگيريهاى قومى - سياسى قرن بيستم يا به خاطر دخالتهاى نيروهاى خارجى بوده و يا به خاطر تاثيرات آنان صورت گرفته است.

با در نظر گرفتن اين مسائل، آيا درگيرى قومى در بالكان وجود دارد؟ بله، اگر بخواهيم انگيزه‏هاى طرفهاى درگير را مد نظر قرار دهيم. خير، اگر بخواهيم اهداف نهايى و منابع را به خاطر بروز درگيريها در نظر بگيريم.

در اين راستا، بهترين حركت و روش براى تحقيق درگيريها، بررسى نيروهاى خارجى و منافع و حركتهاى حساب شده آنان در راستاى تولد، رشد و نتايج مى‏باشد.

عامل اصلى خارجى درگيريها در بالكان، منافع آمريكا تحت عنوان نظم نوين جهانى است.

حفظ صلح در كوزوو به بن‏بست رسيده است

اولين شليك در جنگ، 5 سال قبل از آغاز رسمى آن بود كه در شهر توتسك و در زمان برگزارى مانور آموزشى آمريكا - روسيه تحت عنوان حفظ صلح - 94 صورت گرفت.

بدين ترتيب، رهبريت نظامى - سياسى روسيه به طور رسمى پذيرفت تا دكترين مربوط به حفظ صلح جهانى، موضوع كاملا بى ثباتى را كه بارها در كره، قبرس، يوگسلاوى و سومالى مشاهده شده، اجرا كند.

عدم ثبات دكترين برقرارى صلح غربى را مى‏توان در خود نظريه مشاهده كرد و آن نظريه براى تاخير در دخالت در درگيريها است كه در حال حاضر، مرحله اقدامات نظامى را گذرانده و در اين راستا، باعث ضعف كامل كشورها شده است.

در نظر بگيريم كه هدف برقرارى صلح، صلح نيست، بلكه مدل سازى سياسى كشورها بر اساس منافع يك ابرقدرت مى‏باشد. بر همين اساس، نزاعهاى قومى - مذهبى كه به خاطر ماهيت‏خود نمى‏توانند بدون دخالت مستقيم نيروهاى خارجى به‏وجود آيند، از سوى رهبران به اصطلاح نظم نوين جهان، به‏عنوان تجاوزگرى توام با صلح توجيه مى‏گردند.

عامل و فاكتور عثمانى

بيشترين كلمات تكرارى در رابطه با درگيريها در بالكان عبارتند از: اسلام، اسلامى، مجاهدين و جهاد. طنين اسلامى در درگيرى، تمامى ديدگاهها را در نزاعهاى يوگسلاوى سابق تغيير مى‏دهد.

كلمه تركيه به ندرت شنيده مى‏شود. بايد خاطر نشان كرد كه تركيه كه كمترين وجه اسلامى را نسبت‏به كشورهاى خاورميانه دارد، در صد سال اخير از نظر اقتصادى، سياسى، گرايشات غربى دارد. در منطقه بالكان، در راستاى روابط بين‏المللى، اسلاميزه شدن مد نظر مى‏باشد كه هدف آن، جهت دادن پتانسيلهاى سياسى و درگيريها به سوى تمامى جهان اسلام و در چهره منافع تركيه - آمريكا در شمال - شرق مى‏باشد.

جهت روشن شدن ماهيت جنگ در بالكان، بايد درك شود كه تمامى نزاعهاى مذهبى يا قومى پرواسلاو - اسلام در يوگسلاوى سابق، بلغارستان، قبرس از سوى نيروهاى خارجى مورد استفاده قرار مى‏گيرند. آن چه كه در حال حاضر صورت مى‏گيرد، گسترش هسته ثانويه ژئوپليتيكى امپراتورى عثمانى است كه تا اين لحظه، در مرزهاى تركيه محدود شده است. اولين دليل براى رشد ثانويه كاملا واضح است:

جدايى كامل ملتهاى پرواسلاو، قرار دادن مصنوعى جهان اسلام در مقابل و وارد شدن به حوزه نيروهاى خارجى.

دليل دوم براى رشد، نقش ويژه تركيه در راستاى طرحهاى آمريكا مربوط به ايجاد نظم نوين جهانى است. اين موضوع هم به عوامل جغرافيايى مربوط مى‏باشد و هم مشخصه قومى ضد پروسلاو و سنتهاى امپراتورى عثمانى كه براى جهان اسلام، به عنوان يك مجموعه كلى، يك مشخصه محسوب نمى‏شود. بر اساس همين روش، بر روى آزمايش بالكانى، يك ساختار سه طبقه‏اى وجود دارد. در پوشش آواى اسلام، طرز تفكر پان تركيسم پنهان شده است كه به شكل صادراتى، نظريه امپراتورى عثمانى نمايان مى‏شود كه بيانگر ملى‏گرايى جنگ طلب ترك امروزى است.

پان تركيسم فقط براى تركها فعاليت نمى‏كند، بلكه براى تركيه عثمانى فعاليت دارد، دقيقا همان‏طورى كه آلمان نازى تحت هيچ عنوان براى ملتهاى آريايى كار نمى‏كرد و فقط براى دولت آلمان فعاليت داشت.

در بستر اين ساختار، ارتباط ژئوپوليتيكى تركيه - آمريكا نهفته است كه تركيه صادر كننده تاثيرات آمريكايى تحت عنوان دولت قدرتمند منطقه مى‏باشد.

بالكان، دشنه عثمانى است كه از سوى نيروهاى نظم نوين جهانى ميان جهان اسلام و پرواسلاو فرو رفته است، ميان جهانى كه در دوران طولانى حيات مشترك تاريخى پلهاى زيادى را ميان هم ايجاد كرده است. اگر به نقشه نگاه شود و به يوگسلاوى فعلى و پتانسيلهاى كانون درگيريهاى منطقه‏اى پرواسلاو - اسلام (بلغارستان - مقدونيه) و نزاعهاى بين دولتها (ايران - عراق و عراق - كويت) و درگيريهاى داخلى ( لبنان، افغانستان، تركيه، تاجيكستان) معلوم خواهد شد كه جنگ در بالكان فقط يك شاخه از روند دور كردن و نابود كردن ارتباطات ميان اسلام و پرواسلاو در مراكز توسعه تمدنها و آلترناتيو نظم نوين جهانى مى‏باشد.

اگر نياز به مشخص كردن باشد، خود دكترين نظم نوين جهانى بر اين اساس استوار است كه اربابى و حاكميت جهانى كشورهاى " ميلياردهاى طلايى"، فقط بر اساس عدم ثبات كشورهاى داراى مواد خام و تشكيل حكومتهايى كه از خارج كنترل مى‏شوند، قابل اجرا مى‏باشد. علاوه بر اين، بايد به ايجاد كانونهاى تشنج و كنترل كليدى مناطق ژئوپليتيكى نيز اشاره كرد.

بدين ترتيب، حاكميت جهانى آن‏قدر كه از كنترل درگيريها نفع مى‏برد، از كنترل مستقيم دولتها استفاده نمى‏برد.

مسيحيت‏يا اسلام؟ آيا از بالكان به عنوان ميدان نبرد براى برخورد ميان تمدنها استفاده خواهيم كرد؟

طرفداران تئورى برخورد تمدنها ديدگاه و انگيزه خود را چنين عنوان مى‏كنند كه اسلام و دموكراسى نمى‏تواند با هم سازگاز باشند.

اما دين اسلام اجازه بررسى عقايد و نظرات و ارزشيابيهاى مختلف را مى‏دهد. قوانين و دستورات دموكراتيك براى بازى، از سوى احزاب مختلف اسلامى پذيرفته مى‏شود. آنها براى شهروندان خود حق انتخاب كردن و انتخاب شدن و داشتن ديدگاه آزاد كه ممكن است مشابه ديدگاه رسمى نباشد، مى‏پذيرند. اگر كشورهاى اسلامى دقيقا به سوى اين طرز فكر گرايش مى‏يابند، در اروپا به‏طور گسترده‏اى اين نظر شايع است كه محروم كردن انسان از آزادى اراده با دموكراسى مغايرت دارد. دين اسلام نه تنها اجازه مى‏دهد، بلكه امكان انتخاب از سوى انسان در راستاى پاسخگويى به اعمال خود را تقويت و تشويق مى‏كند. موضوع مهمتر آن است كه رهبران بسيارى از كشورهاى اسلامى، به مفهوم آزادى فردى براى شخص واقف هستند و آن را جزء هدف خود مى‏دانند.

اروپاييان با نگرانى به موضوع جهاد مى‏نگرند. آنها باور دارند كه جنگ مقدس به معناى نابودى مطلق است. مفهوم نشده است كه منظور جهاد خدمت‏براى خدا مى‏باشد كه تحت هيچ عنوان، فشار و زور بى‏مورد را عليه مردم ديگر جايز نمى‏داند. به نظر ما در اينجا منظور رقابت‏براى سيستم ارزشها است.

طرفداران نظريه برخورد تمدنها اغلب روى اين موضوع صحه مى‏گذارند كه در اسلام، تندروى وجود دارد و بر اساس روشهاى تروريستى بنا شده است، اما موضوع سازمانهاى تندرو و افراطى اروپا، نظير ارتش آزاديبخش ايرلند، در پشت صحنه مى‏ماند.

رهبران تمامى كشورهاى اسلامى به تروريسم و تندروى به عنوان عامل اصلى تهديد براى كشورهاى خود مى‏نگرند. به طور مجزا و مشخص، مرز ميان اسلام واقعى كه در آن صبر و اعتدال وجود دارد و تلاش براى تبرى از سوى گروههاى تندرو، از طريق مطرح كردن اسلام صورت مى‏گيرد. جاى توجه خاص دارد كه در قطعنامه سياسى رهبران و دولتهاى كشورهاى عضو سازمان كنفرانس اسلامى در ماه دسامبر سال 1996 در تهران، تمام وجوه تروريسم محكوم گرديده و در سطح جهانى، عليه تروريسم خواستار انعقاد قرارداد و مبارزه شده است.

بايد در نظر داشته باشيم كه بنيادگرايى يك پديده ويژه موقتى از ديدگاه تاريخى مى‏باشد. پديدار شدن آن به خاطر تاثير عواقب منفى است كه ارزشهاى خارجى بر روى تمدن اسلام گذاشته‏اند.

به همراه آن، حل مشكلات موجود اجتماعى و اقتصادى، افزايش سطح زندگى افراد (شهروندان) گرايشات جديد افراد به سوى واقعيتهاى جديد، تغييرات در زندگى سياسى، به تدريج‏باعث‏بروز حركتهاى افراطى مى‏گردند.

على‏رغم نظرات هانتينگتون كه مرز ميان اسلام و مسيحيت را خونين اعلام كرده است، به نظر ما نزاع ميان اسلام و مسيحيت نه تنها غيرقابل پذيرش است، بلكه بر عكس، آينده در گرو مساعدت ميان تمدنهاى مختلف است.

اگر پيشرفت و ترقى با حضور تمامى ملتها و دستاوردهاى تمدن جهانى همراه نباشد، انسان نمى‏تواند ارتقاء يابد.

مشخصات و ويژگيهاى بالكان

اين كه روابط ميان تمدنهاى اسلامى و مسيحى چگونه ادامه خواهند داشت، موضوع مهمى براى بالكان است.

بالكان در مدت 13 قرن، به طور مستقيم، با دنياى اسلام در تماس و ارتباط بوده است. در منطقه بالكان، تنها يك بار جنگ با كشور اسلامى (تركيه)، صورت نگرفته است، بلكه با كشورهاى غربى نيز جنگ به وقوع پيوسته است.

همچنين حضور چندين قرن مسلمانان و مسيحيان در بالكان، باعث ايجاد قلمرو اين تمدن بى‏نظير شده است. مى‏توان گفت كه بر اساس تفاهم و غنى سازى متقابل فرهنگها و مذاهب مختلف است كه تمدنهاى بزرگ بوجود مى‏آيند. در اين مقوله مى‏توان دين اسلام و مسيحيت را نام برد. ما اطمينان داريم كه قرن 21، قرن تماس بيشتر ميان دو دين جهانى خواهد شد، قرنى كه در آن، تفاهم و مساعدت متقابل وجود خواهد داشت.

آيا اسلام و مسيحيت‏به هم نزديك مى‏شوند؟

از ديد ما، در آينده، روابط تمدنهاى اسلامى و مسيحى را مى‏توان خوشبينانه نگريست. بايد يادآورى كنيم كه روابط و مساعدتهاى ميان تمدنها، زمانى موفقيت‏آميز خواهد بود كه از طريق طبيعى صورت بگيرد. هر گونه تلاش براى القاى فكر و يا حاكميت معنوى شخصى به تمدن ديگر، فقط باعث تشديد طرز فكر ضد خارجى مى‏گردد كه در واژه فرهنگ ديگر، مفهوم بيگانه يا دشمن را مى‏دهد. در اين رابطه، بايد به اجلاس سازمان كنفرانس اسلامى در تهران توجه كرد كه القاى زور و فشار را بر ساير فرهنگها ممنوع مى‏سازد.

منطقه بالكان كه با دنياى اسلام تماس مستقيم داشته، اين امكان را دارد تا نقش مهمى را در راستاى بروز تفاهم ميان تمدنهاى اسلامى و مسيحى ايفا نمايد. بر اساس امكانات جغرافيايى و همچنين پيشرفت تاريخى، شبه جزيره بالكان خواهان آن است تا همانند حلقه اتصال فرهنگهاى مسيحى و اسلامى، مساعدتهاى متقابل كه آنها را غنى‏تر مى‏سازد و به آينده قوت و نيرو و جهت توسعه مى‏دهد، عمل نمايد.

به نظر ما، نبايد به بالكان به عنوان منطقه درگيرى و نزاع نگريست، بلكه بايد به عنوان پل ميان مردمى با بينشهاى دينى، فرهنگى، نحوه زندگى و سنتها نگاه كرد.

منبع: سفارت ج. ا. ا - صوفيه

پى‏نوشت:

1) دكتر تئودور تريفونف، استاد دانكشده روابط بين‏المللى و اقتصاد دانشگاه صوفيا و عضو كادر رهبرى حزب ليبرال دموكراتيك بلغارستان.

/ 1