بررسي فقهي شرايط امر به معروف و نهي از منكر
محمد رحماني (1) «امر به معروف و نهي از منكر» عنوان پژوهشي است كه توسط حجة الاسلام آقاي محمد رحماني در مركز تحقيقات حكومت اسلامي دبيرخانه مجلس خبرگان رهبري انجام گرفته است. اين تحقيق در هفت فصل:
1. كليات و مبادي تصوري 2. مباني وجوب امر به معروف و نهي از منكر 3. شرايط 4. مراحل 5. وظايف دولت 6. شيوهشناسي امر به معروف و نهي از منكر 7. چند اشكال و جواب؛ و يك خاتمه در «بعضي از نظرات اهل سنّت»؛ سامان يافته است. آنچه در اين مقاله ميخوانيد دو شرط ايمني از ضرر و احتمال تأثير در وجوب امر به معروف و نهي از منكر از مباحث فصل سوم است كه تقديم علاقمندان ميگردد. حكومت اسلامي
شرط سوم و چهارم
شرط سوم، ايمني از ضرر و شرط چهارم احتمال تأثير است. هر يك از اين دو شرط، مباحث بسياري به خود اختصاص داده است. از سوي ديگر، اختلافات زيادي نيز از سوي فقها نقل شده است. افزون بر اينها اشكالهايي نيز بر ثبوت هر يك از اين دو شرط، شده است؛ از جمله اين كه كمتر موردي يافت ميشود كه امر به معروف يا نهي از منكر، همراه با نوعي ضرر نباشد يا اين كه در بسياري از موارد، احتمال تأثير آني و فوري، كه مطلوب حاصل شود، داده نميشود؛ ولي آثار و فوايد ديگري بر امر يا نهي بار ميشود. با اين حال، اين فريضه واجب نيست. پرواضح است كه در اين صورت، موجب لغويت و تعطيلي اين واجبِ بسيار مهم خواهد شد. از اينرو، در اين بخش، ادله هر يك از اين دو شرط، با تفصيل بيشتري نقد و بررسي خواهد شد. از آن جا كه ادله اثبات و نفي و اشكالهاي اين دو، نزديك به هم است، براي طولاني نشدن بحث، برخي از مباحث، از جمله پيشينه بحث به طور مشترك بررسي ميشود؛ ولي به مباحث اساسي، جداگانه خواهيم پرداخت. پيشينه تاريخي
بررسي تاريخ مباحث علمي، در روشن شدن حقيقت مطالب، نقش به سزايي دارد. اين تأثير و نقش، در علوم نقلي، به ويژه فقه، دو چندان است؛زيرا اقوال و نظريات صدر اول، خصوصا فقهاي معاصر عصر غيبت و آغاز غيبت كبري، در حكم روايات است. اين مطلب، در موضوع مورد بحث، يعني شرايط وجوب امر به معروف و نهي از منكر، (تأثير و نبود مفسده) از اهميت بيشتري برخوردار است. از آن جا كه به اجماع فقها استدلال شده است، پرواضح است كه براي مشخص شدن صحت و سقم اجماع بايد اقوال فقها بررسي شود. نظرات فقيهان صدر اول
كتاب فقه الرضا شرايط امر به معروف و نهي از منكر را بيان كرده است. ابن ابي عقيل عماني (متوفاي 340ق.) در مجموعه فتاوا، بحث امر به معروف و نهي از منكر را مطرح نكرده است. همچنين شيخ صدوق (متوفاي381ق.) در كتاب المقنع بحث امر به معروف و نهي از منكر را نياورده است. وي در كتاب الهدايه نيز از اين بحث گذشته و متعرض آن نشده است. شيخ مفيد (متوفاي 413ق.) در كتاب المقنعه مباحث امر به معروف و نهي از منكر را تحت عنوان «باب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر و اقامة الحدود و الجهاد في الدين» مطرح كرده و درباره شرط عدم مفسده فرموده است: اگر از انكار منكر (اعمال قدرت مرحله سوم) ناتوان باشد و يا ترس از ترتب مفسده داشته باشد، در حال و يا آينده، به انكار قلبي و زباني بسنده ميشود و اگر از انكار زباني نيز ترس داشته باشد، به انكار قلبي ـ كه هيچ كسي حق تركش را ندارد ـ بسنده ميشود. (2) سيد مرتضي(متوفاي 436ق.) نه در كتاب الانتصار، نه در رسائل و نه در كتاب ناصريات اين بحث را مطرح نكرده است. ابوالصلاح حلبي (متوفاي 447ق.) مباحث امر به معروف و نهي از منكر را تحت عنوان مستقل مطرح كرده است. وي درباره شرط تأثير ميفرمايد: «ادله وجوب امر به معروف و نهي از منكر، مطلق است و مشروط به ظن به تأثير نيست و اثبات شرط تأثير، مستلزم اثبات شرطي است بيدليل و تقيد مطلق وجوب به غير حجت.» ايشان سپس درباره شرط عدم مفسده مينويسد: عدم مفسده را شرط كرديم؛ زيرا ميدانيم كه واجب است اجتناب از قبحي (مفسده) كه از سوي مأمور يا منهي و يا غير آن دو، به سبب امر و نهي، بر آمر و ناهي وارد ميشود؛ زيرا از نظر عقل و شرع، جايز نيست مكلف براي رفع قبيح، قبيحي را بپذيرد. (3) شيخ طوسي (متوفاي 460ق.) در النهايه درباره شرط ترس از ضرر مينويسد: اگر براي امر به معروف و نهي از منكر با دست (اعمال قدرت) متمكن نباشد، به علت ضرري كه بر او يا غير او وارد ميشود، به امر و نهي قلبي بسنده ميشود. (4) وي در كتاب الجمل والعقود با اين كه اصل بحث را آورده، ولي سخني از شرايط به ميان نياورده است. در كتاب خلاف نيز اصل بحث را مطرح نكرده است. شيخ در كتاب اقتصاد، هر دو شرط را مطرح كرده و شرط تأثير را رد و شرط عدم مفسده را پذيرفته است: نهي از منكر سه حالت دارد: 1. گمان تأثير باشد. 2. گمان تأثير نباشد. 3. احتمال تأثير و عدم تأثير مساوي باشد. در دو صورت اخير، بعضي گفتهاند وجوب ساقط است و بعضي ديگر گفتهاند ساقط نيست. اين نظر سيدمرتضي است و همين نظر قوي است؛ زيرا ادله اطلاق دارد... و درباره شرط عدم مفسده گفته است كه مفسده قبيح است. (5) سلار (متوفاي 463ق.) در كتاب مراسم، متعرض اين بحث شده است. قاضي ابن براج(متوفاي 481ق.) در كتاب المهذب به شرط عدم مفسده اشاره كرده و مينويسد: «امر به معروف و نهي از منكر، زماني صحيح است كه توان داشته و بداند و يا گمان قوي داشته باشد كه ضرري در حال يا آينده متوجه او يا ديگران نميشود.» ابن حمزه طوسي (متوفاي 580 ق.) تنها شرط عدم مفسده را مطرح كرده و گفته است: «اگر ترس از مفسده باشد، بر مرحله قلبي بسنده ميشود.» (6) سيدبن زهره(متوفاي 585ق.) متعرض مباحث امر به معروف و نهي از منكر نشده است. ابن ادريس (متوفاي 598ق.) روشنتر از ديگران، هر دو شرط را مطرح كرده و گفتهاست: «شرط سوم: گمان تأثير نهي از منكر باشد. شرط چهارم: ترس جاني نباشد. شرط پنجم: ترس مالي نباشد. شرط ششم: در امر و نهي مفسده نباشد.» (7) پس از فقهاي صدر اول، بيشتر فقها اين دو شرط را پذيرفتهاند؛ مانند محقق حلّي، (8) علامه حلي، (9) شهيد اول، (10) شهيد ثاني، (11) محقق اردبيلي (12) و صاحب جواهر، كه به تفصيل درباره هر يك، استدلال كرده است و به زودي به بررسي آن خواهيم پرداخت. آن چه از اين بررسي تاريخي حاصل ميشود، اين است كه همه فقهاي صدر اول، بر اشتراط وجوب امر به معروف و نهي از منكر، به شرط ايمني از ضرر و ظن به تأثير، اتفاق نظر ندارند و اين مطلب، تأثير بسياري در استنباط حكم شرعي دارد. تقرير محل نزاع در شرط سوم
براي تقرير و تبيين بهتر مفهوم شرط سوم و دايره آن، بايد به نكاتي توجه كرد: الف) برخي از فقها عنوان شرط را «عدم مفسده» ذكر كردهاند؛ مانند مؤلف شرايع الاسلام، (13) منتهي، (14) قواعد (15) و الوسيله. (16) برخي ديگر عنوان آن را «ضرر نداشتن» دانستهاند؛ مانند شيخ طوسي در نهاية الاحكام، (17) ابن ادريس (18) و ابوالصلاح در اشارة السبق؛ ولي با دقت در سخنان گروه اول، معلوم ميشود كه مقصود آنان از مفسده، همان ضرر است. ب) ضرر در اين جا، در مفهومي گسترده به كار رفته است؛ زيرا اولاً شامل ضرر جاني، مالي و عرضي ميشود و ثانيا ضرر اعم است از خود و وابستگان و بلكه ديگر مؤمنان. ج) ضرر داير مدار علم نيست، بلكه با ظن قوي و حتي با احتمال عقلايي نيز موضوع ضرر محقق ميشود. د) مشقت و حرج بسيار نيز ملحق به ضرر است. دلايل شرط سوم
فقها درباره شرط ضرر نداشتن، به ادلهاي تمسك كردهاند. بيشترين استدلال را صاحب جواهر دارد. از اين رو، شايسته است سخنان ايشان نقل و نقد شود. وي در ذيل كلام محقق حلي، كه شرط چهارم را مفسده نداشتن دانسته و گفته است كه «اگر گمان ضرر جاني يا مالي براي آمر و ناهي يا يكي از مسلمانان برود، وجوب انكار ساقط ميشود»، مينويسد: (نقل به معنا) 1. مخالفي در اين حكم نيافتم (اجماع) 2. قاعده لا ضرر و لاضرار 3. قاعده لاحرج 4. قاعده سهولت و سماحت دين 5. قاعده يسر 6. خبر عيون اخبار الرضا: «و امر به معروف و نهي از منكر بر كسي واجب است كه توان داشته و ترس از ضرر بر جان نداشته باشد...» (19) 7. خبر مسعده. (20) 8. خبر شرايع الدين (21) 9. يحيي الطويل (22) 10. خبر مفضل بن زيد (23) 11. همان گونه كه گذشت، ابي الصلاح حلبي در مقام استدلال بر شرط عدم مفسده، گفته بود كه از نظر شرع و عقل، براي رفع يك قبيح ارتكاب قبيح ديگر جايز نيست. (24) آن چه ملاحظه شد، مجموعه ادلهاي بود كه بر اين شرط اقامه شده است. بعضي از اين ادله، جزو ادله عامه هستند و برخي جزو ادله خاصه و ويژه همين بحث. عنوان شرط سوم
فقيهاني كه اين شرط را بيان كردهاند، در عنوان آن، هماهنگ نيستند. بعضي آن را با عنوان «عدم مفسده» و برخي ديگر با عنوان «عدم ضرر» مطرح كردهاند. نخستين فقيهي كه اين شرط را مطرح كرده، شيخ مفيد است كه عنوان آن را «ترس از مفسده» قرار داده است. از جمله فقيهاني كه عنوان شرط را «عدم ضرر» قرار دادهاند، قاضي ابن براج است كه معتقد است آمر يا ناهي بايد علم يا گمان قوي به عدم ضرر داشته باشد. به حسب ظاهر، عنوان «مفسده» اعم از ضرر است ولي (25) ميتوان ادعا كرد كه قرايني وجود دارد كه مقصود از مفسده، همان ضرر است؛ از جمله اين كه كساني كه عنوان شرط را «عدم مفسده» قرار دادهاند، به قاعده لاضرر استدلال كردهاند. (26) از سوي ديگر، مقصود از عدم ضرري كه شرط وجوب امر به معروف و نهي از منكر قرار گرفته، در سخنان قائلان به اين شرط، از جهاتي اعم است از: الف. ضرر مالي، جاني و عرضي. ب. ضرر حال و آينده. ج. ضرر خود و ديگران. هر يك از اين ضررها سبب ميشود كه وجوب منتفي شود. آنچه در اين نوشتار بررسي و نقد ميشود، عبارت است از ادله اشتراط يا عدم اشتراط امر به معروف و نهي از منكر به اين دو شرط. نقد و بررسي
به نظر ميرسد با هيچ يك از اين ادله نميتوان ثابت كرد كه با احتمال ضرر جاني يا مالي يا عرضي برخود يا ديگران، امر به معروف و نهي از منكر واجب نيست. از اينرو، لازم است هر يك از ادله ياد شده جداگانه بررسي شود. دليل اول: اجماع
استدلال به اجماع از نظر صغري و كبري اشكال دارد. از نظر صغري، زيرا اولاً، بسياري از فقها يا بحث امر به معروف را مطرح نكردهاند و يا متعرض اين شرط نشدهاند. ثانيا، جمله «لا أجدُ خلافا» دلالت بر اجماع ندارد. از نظر كبري نيز اين اشكال وجود دارد كه اجماعي كه از نظر فقهاي شيعه، يكي از ادله چهارگانه است، اجماع كاشف از قول معصوم عليهالسلام است. پرواضح است كه چنين اجماعي، اگر نگوييم قطعا مدركي است، احتمال مدركي بودن آن بسيار زياد است و نميتواند كاشف از قول معصوم و حجت باشد. 2. قاعده لاضرر
صاحب جواهر به اين قاعده استدلال كرده و در توضيح سخن محقق نوشته است: «وجوب امر به معروف و نهي از منكر، با وجود مفسده ساقط است... به دليل نفي ضرر و ضرار.» (27) اين استدلال، از جهاتي دچار اشكال است؛ زيرا: اولاً: قاعده لاضرر در مورد امر به معروف و نهي از منكر، فراگير نيست؛ زيرا ميان قاعده و اطلاق ادله وجوب امر به معروف و نهي از منكر تزاحم هست. در باب تزاحم، وظيفه ما ترجيح دليلي است كه در بردارنده ملاك اهم است و در اينجا مصلحت و ملاك اهم، در طرف ادله امر به معروف و نهي از منكر است؛ زيرا مصلحت اين دو فريضه، مربوط به عموم مسلمانان و جامعه اسلامي است؛ ولي مصلحت قاعده بر ميگردد به شخص آمر و ناهي، بلكه اگر به طور اتفاق، مصلحت و دفع ضرر از آمر و ناهي، از مصلحت تحقق معروف و ترك منكر بيشتر باشد، به حكم عقل، قاعده لاضرر بر ادله امر به معروف و نهي از منكر مقدم ميشود. ثانيا: قاعده لا ضرر تخصصا از مورد بحث خارج است؛ زيرا اين قاعده، درباره احكامي جاري ميشود كه موضوع آنها در ابتدا ضرري نباشد؛ مانند وجوب نماز و روزه. اين احكام گاهي همراه با ضرر هستند. در اين صورت، با قاعده لاضرر، وجوب آنها برداشته ميشود؛ ولي اگر حكمي هميشه يا غالبا همراه با ضرر جاني يا مالي يا عرضي باشد، مانند وجوب جهاد، خمس و زكات، با قاعده لاضرر وجوب آن برداشته نميشود؛ زيرا با اجراي اين قاعده، لغويت اين ادله لازم ميآيد، كه اين بر شارع حكيم قبيح است. امر به معروف و نهي از منكر نيز از اين قبيل احكام است؛ زيرا در آيات و روايات بسياري، جهاد مصداق امر به معروف يا به عكس، امر به معروف مصداق جهاد شمرده شده است. در آيات و روايات، همچنين به مشقت بار بودن امر به معروف و نهي از منكر، در بيشتر موارد يا همواره، اشاره شده است، كه در برابر اين مشقات جاني و مالي و عرضي بايد صبر كرد. از آنجا كه اين دسته از آيات و روايات، در مقام تبيين ادله خاصه، آورده خواهند شد، در اينجا از پرداختن به آنها ميپرهيزيم. ثالثا: صرف نظر از اشكالهاي ياد شده، در قاعده لا ضرر، مباني مختلفي وجود دارد، كه مهمترين آنها عبارتند از: 1. مبناي شيخ انصاري، كه قائل است لاضرر دلالت دارد بر نفي حكم ضرري. (28) 2. مبناي آخوند خراساني، كه معتقد است: لاضرر حكم ضرري را با نفي موضوع بر ميدارد. (29) 3. مبناي شيخ شريعت، كه معتقد است «لا» در «لاضرر»، ناهي است، نه نافيه. بنابراين، قاعده لاضرر، بر نهي از ضرر زدن به ديگران دلالت دارد. (30) 4. مبناي فاضل توني، كه باور دارد قاعده لاضرر و لاضرار، اين است كه هيچ حكم ضرري، كه ضرر آن تدارك نشده باشد، در شريعت جعل نشده است. (31) 5. مبناي امام خميني رحمهالله ، كه معتقدند قاعده لاضرر، حكم حكومتي است. به هر حال، در صورتي لاضرر ميتواند وجوب امر به معروف و نهي از منكر ضرري را بردارد كه مبناي اول و دوم را بپذيريم؛ ولي بنا بر مبناي سوم، چهارم و پنجم نميتوان مدعا را ثابت كرد؛ زيرا طبق مبناي سوم، تنها بر نهي دلالت دارد. بنابراين، حكم ضرري را نفي نميكند. بنا بر مبناي چهارم هم حكم ضرري غير متدارك، نفي ميشود و ضرر امر و نهي، با ثواب و پاداش بسيار، جبران ميشود. پس حكم ضرري غير متدارك، صادق نيست تا با لاضرر برداشته شود. بنابر مبناي پنجم نيز هر جا حاكم اسلامي تشخيص دهد كه حكمي ضرري است و بايد برداشته شود، از موضوع اختيارات اسلامي، بر نفي آن حكم ميكند. رابعا: با توجه به پاداش و اجر الهي فراوان، از نظر عقلا آنچه را آمر و ناهي متحمل ميشود، ضرر نيست؛ زيرا مفهوم ضرر، امري است عرفي و عرف در اين موارد، عنوان ضرر را صادق نميداند؛ زيرا صدق ضرر از نظر خردمندان، پس از محاسبه هزينهها و درآمدها است و بيشك، در آمد مكلف در اين موارد، به مراتب بيشتر از هزينهها و مشقاتي است كه بر او وارد ميشود. خامسا: بر فرض صدق ضرر در چنين مواردي، كه با ضرر كمتر (ضرر شخص) ضرر بيشتر و مهمتر (فساد جامعه) برطرف ميشود و با تحمل فاسد، افسد دفع ميشود، قاعده لاضرر جاري نيست. 3. قاعده لاحرج
يكي از ادلهاي كه صاحب جواهر براي اثبات شرط چهارم، بدان استدلال كرده، قاعده لاحرج است. ايشان مينويسد: «وجوب امر به معروف و نهي از منكر، باوجود ضرر، به دليل نفي حرج از دين برداشته ميشود.» (32) اين استدلال نيز ناتمام است؛ زيرا بسياري از اشكالهايي كه درباره قاعده لاضرر بيان شد، در اين جا نيز وجود دارد؛ از جمله، اشكال اول و دوم. از اين رو، به تكرار آنها نميپردازيم. پرواضح است كه ميان قاعده لاضرر و قاعده لاحرج از جهاتي تفاوت هست كه بررسي آنها از حوصله اين نوشتار خارج است. 4. قاعده سهولت
اين استدلال نيز ناتمام است؛ زيرا معناي اينكه اسلام دين سمحه و سهله است، اين نيست كه در آن، هيچ گونه زحمت و مشقتي وجود ندارد، بلكه به اين معنا است كه اسلام نسبت به اديان و مكاتب ديگر، احكامي آسانتر و قابل تحملتر دارد و بر فرض اينكه انجام دادن آنها موجب مشقت و زحمت باشد، چون با انگيزه الهي و خلوص و عشق و علاقه همراه است، تحمل آنها آسان است. آسان بودن احكام اسلام، هنگامي آشكارتر ميشود كه بدانيم در اديان آسماني پيشين، احكامي بسيار دشوار و پرزحمت وجود داشته است. در اسلام قواعد و اصولي وجود دارد كه موجب آساني تكاليف ميشود؛ مانند قاعده لاضرر، لاحرج، برائت، اصل صحت، اصل حليت و قاعده طهارت. بنابراين، با قاعده سهولت نميتوان هر تكليف و حكمي را كه انجام دادن و يا تركش براي مكلف زحمت و مشقت داشته باشد، برداشت. 5. قاعده يسر
قاعده يسر، چيزي غير از قاعده سهولت نيست، هر چند مستند آن، برخي از آيات قرآن است؛ مانند: «يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر». «خداوند براي شما آساني (احكام آسان) را قصد كرده، نه مشقت را.» در هر صورت، همان مطالب و اشكالهاي قاعده سهولت، در اينجا نيز راه دارد. بنابراين، با اين قاعده نميتوان وجوب امر به معروف و نهي از منكر را با احتمال ضرر و مفسده منتفي دانست. ظاهرا منظور صاحب جواهرنيز از قاعده يسر، دليلي مستقل نبوده است و عطف قاعده يسر بر قاعده سهولت، عطف تفسيري است. 6. خبر عيون اخبار الرضا
اين روايت، كه متن عربي آن آورده شد، دلالت دارد بر اينكه امر به معروف و نهي از منكر، بر كساني واجب است كه ترس بر جان خويش و يا طبق نقل ديگري، ترس بر خويش و ياران و همراهان خود نداشته باشند؛ اما استدلال به اين روايت براي اثبات مدعا ناتمام است؛ زيرا: اولاً، سند روايت ضعيف است؛ زيرا اعمش در سند آن قرار دارد كه توثيق نشده است. آيت الله نوري مينويسد: «اين روايت از نظر سند ضعيف است؛ زيرا در سند آن، اعمش قرار گرفته كه وثاقت و صداقت او ثابت نشده است. توضيح اينكه گرچه دو عالم بزرگوار، شيخ بهايي و ميرداماد فرمودهاند: اعمش شخص مستقيم يا مورد وثوق است، ولي بزرگان علم رجال، مانند كشي (محمد بن عمر عبدالعزيز، متوفاي 329ق.) و نجاشي (ابوالعباس احمد بن حسين، متوفاي 450ق.) و شيخ طوسي (ابوجعفر محمد بن حسن، متوفاي 460ق.) و علامه حلي (جمالالدين حسين بن يوسف، متوفاي 726ق.) در كتابهاي خود، بدون اظهار نظر درباره او رد شدهاند و ابن داود تصريح كرده كه شأن وي مهمل (و نامعلوم) است و طريق ديگر روايت فوق، از ناحيه مرحوم صدوق به ابوجعفر محمدبن علي بن (بابويه، متوفاي 381ق.) از فضل بن شاذان است. سند اين طريق نيز ضعيف است؛ زيرا در آن دو فرد به نام عبدالواحد بن عبدوس و علي بن محمد بن قتيبه قرار گرفتهاند و وثاقت و مورد اطمينان بودن اين دو نفر، ثابت نشده است.» (33) ثانيا، بر فرض تمام بودن سند و دلالت، اين روايت معارض است با روايات ديگري كه دلالت دارد بر وجوب امر به معروف و نهي از منكر، حتي در صورت ترس از ضرر، كه در پايان اين بحث، به بررسي آن خواهيم پرداخت. خبر مسعده
ادعا شده است كه خبر مسعده، كه متن عربي آن گذشت، بر اين دلالت دارد كه امر به معروف و نهي از منكر، بر افرادي واجب است كه توانمند و گفتهشان مطاع (پذيرفته) باشد؛ ولي به نظر ميرسد كه روايت مذكور، بر مدعا، يعني شرطيت ايمني از ضرر، دلالت ندارد؛ زيرا: اولاً: سند روايت ضعيف است؛ زيرا مسعدة بن صدقه، كه در سلسله سند روايت قرار دارد، به عقيده برخي صاحب نظران رجال، مانند نجاشي (34) و شيخ طوسي (35) توثيق نشده و يا به عقيده كساني مانند مجلسي (36) در وجيزه و فاضل جزائري (37) و علامه، تضعيف شده است. توثيق افرادي مانند محقق مامقاني نيز حدس است و اعتبار ندارد. (38) ثانيا: بر فرض تمام بودن سند، دلالت ناتمام است؛ زيرا مدلول روايت، ربطي به ايمني از ضرر ندارد، بلكه دلالت بر قدرت آمر و ناهي دارد و قدرت داشتن، غير از ضرري نبودن است. ثالثا: بر فرض تمام بودن سند و دلالت، روايت با دستهاي از روايات كه پس از اين خواهد آمد، معارض است. خبر شرايع الدين
مدلول خبر شرايع، اين است كه امر به معروف و نهي از منكر بر كساني واجب است كه قدرت و تمكن آن را داشته و ترسي بر جان خود يا ياران و خويشان نداشته باشند. هر چند دلالت اين روايت، بر مدعا تمام است، ولي اشكالهايي بر آن وارد است و در نتيجه، استدلال به آن ناتمام خواهد بود؛ از جمله: اولاً: از نظر سند، ناتمام است؛ زيرا در سند آن، اعمش وجود دارد، كه پيش از اين، به تفصيل درباره وي سخن گفتيم. (39) ثانيا: اين روايت با رواياتي كه بر عدم شرطيت دلالت دارند، معارض است، كه تفصيل آن خواهد آمد. روايت يحيي بن طويل محتواي روايت طويل، اين است كه تنها امر به معروفِ افراد غير قدرتمند واجب است؛ اما امر به معروف و نهي از منكر صاحبان قدرت (صاحبان شلاق و شمشير) واجب نيست؛ زيرا احتمال ضرر هست. اين روايت نيز دلالت بر مدعا ندارد؛ زيرا: اولاً: يحيي بن طويل مجهول است و توثيق خاص ندارد. بسياري از صاحب نظران، اسم او را آوردهاند، بيآن كه او را توثيق كنند؛ مانند اردبيلي (40) و مامقاني. (41) ثانيا: روايت بسياري دلالت دارند بر اينكه ارزشمندترين نوع جهاد، امر به معروف و نهي از منكر در برابر سلطان ستمگر است؛ از جمله: «أفضل الجهاد كلمة حقّ عند سلطان جائر يقتل عليه». (42) «ارزشمندترين نوع جهاد، سخن حقي است كه به سلطان ستمگر گفته ميشود، كه به همان سبب كشته ميشود.» ثالثا: اين روايت نيز با رواياتي كه دلالت دارند بر اينكه امر به معروف، مشروط به عدم ضرر نيست معارض است. اين دسته روايات نيز در پايان بررسي خواهد شد. روايت مفضل بن زيد مضمون اين روايت اين است كه اگر كسي با سلطان ستمكار درگير شده و در نتيجه، دچار گرفتاري شود، اجر و پاداشي ندارد. اشكالهايي كه بر اين روايت وارد است، عبارت است از: اولاً: مفضل بن يزيد توثيق خاص ندارد. در اينباره، به كتاب جامع الرواة (43) و تنقيح المقال (44) مراجعه شود. در هر دو كتاب ياد شده، به عدم توثيق و مدح وي تصريح شده است. ثانيا: مضمون اين روايت، با رواياتي كه دلالت دارند بر اينكه افضل انواع جهاد، سخن حقي است كه در برابر سلطان و افراد قدرتمند و ستمگر گفته شود، ناسازگار است. نمونهاي از اين روايات، در بحث روايت يحيي بن طويل گذشت. ثالثا: اين روايات با رواياتي كه دلالت دارند بر اينكه وجوب امر به معروف و نهي از منكر، مشروط به عدم ترتب ضرر نيست، معارض است. روايات ياد شده، در پايان اين بحث خواهد آمد. روايات معارض
در برابر اين روايات، دستهاي از روايات، به ويژه سخناني از امام علي عليهالسلام در نهج البلاغه دلالت دارد كه امر به معروف و نهي از منكر، با وجود مشقت و ضرر ساقط نميشود. افزون بر اين روايات، سيره عملي ائمه اطهار عليهمالسلام و برخي ياران ايشان، مانند ابوذر، ميثم تمار و حجربن عديّ، گواه اين مدعا است. از جمله اين روايات، رواياتي هستند كه بيان سخن عدل را در پيشگاه سلطان ستمگر، از افضل عبادات به شمار آوردهاند؛ مثلاً در نهج البلاغه آمده است: «و انّ الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر لايقربان من أجل و لا ينقصان من رزق و أفضل في ذلك كله كلمة عدل عند إمام جائر». (45) «همانا امر به معروف و نهي از منكر، موجب نزديك شدن مرگ و كم شدن رزق نميشود و بهتر از امر به معروف و نهي از منكر، سخن عدلي است نزد سلطان ستمگر.» دو بخش از اين حديث، بر مدعا دلالت دارد: الف) عبارت «لايقربان...» كنايه از اين است كه امر و نهي، با احتمال خطر جاني و مالي ترك نميشود. ب) جمله آخر دلالت دارد بر اينكه هر چند سخن عدل، نزد سلطان ستمگر، در بيشتر مواقع، همراه با ضرر و خطر است، اما همچنان افضل انواع امر و نهي به شمار ميآيد. روايات بسياري دلالت دارد بر اينكه شخص مسلمان بايد در برابر مشكلات و دشواريهايي كه در پي اجراي دستورهاي الهي پيش ميآيد، شكيبا باشد؛ زيرا بهشت با تحمل مشكلات و ناگواريها همراه است؛ از جمله: «إنّ الجنة حُفت بالمكاره و انّ النار حفت بالشهوات و اعلموا أنّه ما من طاعة الله شيٌ الاّ يأتي في كره و ما من معصية اللّه شئ إلاّ يأتي في شهوة فرحم اللّه أمرءً فزع عن شهوته و قمع هوي نفسه». (46) «همانا بهشت به ناراحتيها و جهنم به شهوات پيچيده شده است و بدانيد كه هيچ طاعت الهي حاصل نميشود مگر در ناراحتي و هيچ گناهي انجام نميگيرد مگر همراه با غرايز حيواني. رحمت خدا بر كسي باد كه از شهوات دوري كند و ريشه خواستههاي نفساني را بكند.» درباره امر به معروف و نهي از منكر از امام علي عليهالسلام چنين نقل شده است: «اصبر علي ما أصابك من المشقّة و الأذي في الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر». (47) «در برابر دشواريها و رنجهايي كه به سبب انجام دادن امر به معروف و نهي از منكر متوجه ميشوي، استقامت كن.» مدلول اين دسته از روايات، وجوب امر به معروف و نهي از منكر است، حتي اگر با ضرر و مشقت همراه باشد. راههاي رفع تعارض
با توجه به آنچه گذشت، ميان دو دسته روايات ياد شده، تعارض ظاهري قطعي است؛ زيرا دسته اول دلالت دارد بر سقوط وجوب امر و نهي، اگر همراه با ضرر باشد و دسته دوم دلالت دارد بر وجوب امر به معروف و نهي از منكر، هر چند همراه با ضرر باشد. در مقام رفع اين تعارض، راههايي پيشنهاد شده است؛ از جمله، صاحب جواهر ميگويد: «رواياتي كه دلالت دارد بر امر به معروف و نهي از منكر، حتي با ضرر واجب است، مانند خبر منقول از امام باقر عليهالسلام (48) حمل ميشوند. 1. اين روايت، بر افراد خاص حمل ميشود (پس اين روايت، عموميت ندارد تا با طايفه ديگر معارضه كند). 2. يا اينكه ضرر در دسته دوم از روايات، بر عدم نفع حمل ميشود (در اين صورت، ظهور روايات دسته اول به حال خود باقي است و بر سقوط امر و نهي در حال ضرر دلالت دارد. 3. روايات دسته دوم بر تحمل ضرر كم دلالت دارد (اما تحمل ضرر زياد، واجب نيست). 4. روايات دسته دوم حمل بر استحباب تحمل ضرر ميشود (ولي روايات دسته اول، بر عدم وجوب امر و نهي دلالت دارد). (49) نقد و بررسي
به نظر ميرسد كه هيچ يك از اين چهار توجيه، راه حلّ تعارض و تنافي ميان روايات، فني و صحيح نباشد؛ زيرا جمع صحيح و منطقي، جمعي است كه با وجه جمع و دليل، همراه باشد و هيچ يك از اين جمعها چنين وجه جمعي را همراه ندارد. به اصطلاح علمي، تعارض مستقر است (50) و بايد عمليات پس از تعارض، يعني مرجحات ملاحظه شود. از اينرو، ممكن است گفته شود: اولاً: روايات دسته اول، از نظر سند، ضعيفاند. بنابراين، ترجيح با روايات دسته دوم است كه بر وجوب امر و نهي، حتي با وجود ضرر دلالت دارند. (51) افزون بر قوت سند، روايات دسته دوم، موافق اطلاق كتاب است. ثانيا: روايات دسته اول، ناظرند بر ضررهايي مانند قتل نفس. در اين صورت، ضرر موجب سقوط امر و نهي است؛ ولي ضرر كمتر از قتل نفس و مانند آن، موجب سقوط امر و نهي نيست. شاهد بر اين مطلب، اين است كه اگر بخواهيم به اطلاق اين روايت عمل كنيم، بساط امر و نهي برچيده ميشود؛ چون كمتر موردي وجود دارد كه اين دو، نوعي ضرر و مشقت را همراه نداشته باشد. ثالثا: با فرض تعارض، اين دو دسته، تساقط ميكنند. پس از تساقط، مرجع، عموم و اطلاق كتاب است كه دلالت دارد بر وجوب امر به معروف و نهي از منكر، حتي در صورت ضرر، از اين اطلاق، تنها ضررهايي كه شارع راضي به تحمل و وقوع آنها نيست، مانند قتل نفس، خارج شده است؛ ولي در غير از اين موارد امر و نه ي واجب است. در پايان، شايسته است به عنوان تأييد، سخن صاحب كفايه آورده شود. جناب آخوند خراساني در بحث از قاعده لاضرر، در پاسخ به اين پرسش كه اگر ميان قاعده لاضرر و احكام اولي، مثلاً وجوب امر به معروف و نهي از منكر با توجه به اينكه نسبت بين آنها، عموم و خصوص من وجه است، چه بايد كرد، در مقام رد سخن شيخ انصاري كه معتقد است: قاعده لاضرر از باب حكومت، مقدم است، بر اين باور است كه تقديم قاعده لاضرر بر ادله احكام اولي، از باب جمع عرفي است؛ زيرا وقتي كه دليل وجوب روزه با امر به معروف و نهي از منكر را با قاعده لاضرر، به دست عرف بسپاريم، عرف اولي را بر مرحله اقتضا حمل ميكند و لاضرر را بر مرحله فعليت. آنگاه ايشان بعضي از موارد را از اين جمع استثنا ميكند و ميگويد: «گاهي قضيه عكس ميشود (يعني حكم اولي را عرف حمل بر فعليت و قاعده لاضرر را حمل بر مرحله اقتضا ميكند) و اين در جايي است كه با دليل معتبر احراز شود كه حكم اولي، اقتضايي نيست.» (52) بيشك، امر به معروف و نهي از منكر، در امور مهم و اجتماعي، مصداق اين مورد است. سخن حلبي
بطلان استدلال حلبي كه ميگويد: رفع قبيح (منكر) با ارتكاب قبيح (كاري كه موجب وارد شدن ضرر است) جايز نيست، واضح و روشن است؛ زيرا: اولاً، اين سخن مبهم است. اگر مقصود وي از قبيح، امر به معروف و نهي از منكري است كه موجب ضرر باشد، ناتمام است؛ زيرا چه كسي گفته است كه اين امر و نهي، قبيح است، با اين كه روايات و بلكه آياتي دال بر ضرورت و وجوب امر به معروف و نهي از منكر وجود دارد؟ ثانيا، خود حلبي در مقام رد شرط احتمال تأثير، استدلال ميكند به اينكه نهي از منكر در برابر ابولهب و بسياري از كفار واجب بود، با اينكه احتمال تأثير در آنان داده نميشد. در پاسخ به ايشان گفته ميشود كه نهي از منكر اين افراد، اگر نگوييم قطعا موجب ضرر بوده، دست كم احتمال ضرر را داشته است. پس معلوم ميشود كه احتمال ضرر، دليل بر سقوط وجوب اين دو تكليف نيست. تاكنون ثابت شد كه براي شرط سوم؛ يعني ايمني از ضرر، مبناي درستي وجود ندارد، بلكه در برابر، ادلهاي وجود دارد دال بر عدم شرطيت ايمني از ضرر و به فرض تنزل، اين شرط تنها در واجبات و محرمات فردي است كه اهميت چنداني ندارد. شاهد بر اين مطلب، اين است كه در محرمات مهم اجتماعي، كه ضرر آن به جامعه بر ميگردد و موجب فساد جامعه ميشود، با ضرر كمي كه بر آمر و ناهي وارد ميشود، تزاحم ميشود و در تزاحم، بايد واجبي را انجام داد كه ملاك قويتر دارد. نظر امام خميني قدسسره
1. اگر معروف و منكر از اموري باشد كه در نظر شارع، اهميت بسيار دارد؛ مانند حفظ جان يا ناموس گروهي از مسلمانان يا جلوگيري از محو آثار و براهين اسلام، كه سبب گمراهي مسلمانان است يا نابود كردن برخي از شعاير اسلام، مانند خانه خدا، به گونهاي كه آثار و مكان آن محو شود، در اين موارد، بايد ملاحظه اهم و مهم شود و ضرر جاني يا مالي، سبب سقوط امر و نهي نميشود. بنابراين، اگر احيا و برپايي براهين اسلام، براي رفع گمراهي، نيازمند بذل جان و يا جانها باشد، ظاهرا واجب است. پس تحمل ضرر يا حرج و كمتر از آنها به طريق اولي واجب است. (53) دليل اين مسأله، پيشتر به تفصيل بررسي شد. خلاصه آنكه قاعده لاضرر در اين موارد راه ندارد. 2. اگر در اسلام بدعتي صورت گيرد و سكوت علما و پيشوايان مذهب، سبب هتك اسلام و ضعف اعتقادات مسلمانان شود، بَر ايشان واجب است انكار بدعت به هر شكل ممكن؛ اعم از اينكه در نابودي بدعت مؤثر باشد يا نباشد. همچنين اگر سكوت آنان در انكار منكرات، سبب بدعت باشد، انكار به هر شكل ممكن واجب است و ملاحظه ضرر و حرج نميشود. (54) دليل اين مسأله نيز واضح است. شرط چهارم: احتمال تأثير
بحث از شرط تأثير، چند مرحله دارد: 1. بررسي ادله اعتبار تأثير. 2. برفرض اينكه تأثير شرط باشد، اگر امر يا نهي يك نفر مؤثر نباشد و احتمال تأثير دسته جمعي داده شود، آيا بر همگان واجب است يا نه؟ 3. اگر امر به معروف و نهي از منكر اثر نداشته باشد. اما فوايد ديگري بر آن بار شود، آيا واجب است يا نه؟ مرحله نخست
همانگونه كه در پيشينه مسأله گذشت، بعضي از فقها از جمله شرايط وجوب امر به معروف و نهي از منكر را علم و يا دست كم احتمال تأثير دانستهاند. در ميان فقها كسي كه بيشترين دليل را به تفصيل مورد بحث قرار داده، صاحب جواهر الكلام است. از اينرو، ادله ايشان نقل و بررسي ميشود. پيش از پرداختن به بررسي ادله شرطيت تأثير، لازم است مفهوم تأثير، تبيين و تشريح شود. تقرير محل نزاع
تأثيري كه شرط بودن يا نبودن آن، مورد بحث و اختلاف شده است، به نظر ميرسد مفهومي گسترده و فراگير باشد؛ زيرا: اولاً: تأثير اعم است از تأثير فوري و تدريجي. ثانيا، تأثير اعم است از تأثير بر مخاطب يا ديگران؛ به اين معنا كه شخصي كه مرتكب گناه شده است، با نهي از منكر متأثر نشود؛ ولي اين نهي، برديگران كه در آينده قصد ارتكاب را دارند، تأثير داشته باشد. در اينجا بر فرض شرط بودن تأثير، شرط محقق است. ثالثا: اگر امر و نهي، بار اول تأثير نداشته باشد، ولي تكرار آن اثر كند، در اينجا نيز شرط وجوب محقق است و بايد امر و نهي تكرار شود. رابعا: امر و نهي در باز دارندگي از گناه و انجام دادن واجب اثر ندارد؛ ولي آثار مهم ديگري در پي دارد؛ مانند احياي احكام شرع و جلوگيري از به فراموشي سپرده شدن آنها و جري شدن افراد گناهكار و به زحمت افتادن خلافكاران. در اين موارد، شرط تأثير محقق است. خامسا: اگر سكوت به علت تأثير نداشتن، موجب تحقق عنوان حرام ديگري شود، مانند رضايت و همراهي با عمل گناهكار، در اين موارد نيز سكوت جايز نيست. بنابراين، شرط تأثير، توجيهي براي ترك اين دو فريضه نخواهد بود. در هر صورت، آنچه مهم است، نقد و بررسي ادله است. ادلهاي كه براي اثبات اين شرط، به آنها استدلال شده است، عبارتند از: الف. اجماع
نخستين دليلي كه صاحب جواهر براي اثبات شرط تأثير اقامه كرده، اجماع است. وي در توضيح سخن شرايع، كه شرط دوم را جواز تأثير قرار داده و فرموده است: اگر انسان گمان قوي يا علم به عدم تأثير داشته باشد، امر به معروف و نهي از منكر، واجب نيست، مينويسد: «در مورد دوم (علم به عدم تأثير) هيچ مخالفي را سراغ ندارم، بلكه از كتاب منتهي استفاده ميشود كه بر اين مطلب، اجماع هست.» (55) نقد و بررسي
ادعاي اجماع، از نظر صغري و كبري مورد اشكال است و چون اين اشكالها را در ضمن بحث از شرط ايمني از ضرر، به تفصيل بررسي كرديم، از تكرار آن ميپرهيزيم. افزون بر آن اشكالها، خود صاحب جواهر در مقام اشكال بر اجماع در اين مسأله ميفرمايد: «بر اين اجماع، اشكال ميشود به اينكه مرحله اول امر به معروف و نهي از منكر(قلبي) مشروط به تأثير نيست، بلكه به گونه مطلق واجب است.» (56) ب. روايات
دومين دليل بر شرطيت احتمال تأثير، روايات هستند: 1. خبر مسعده
از جمله ادله در كتاب جواهر (57) ، عبارت است از خبر مسعدة بن صدقه: «سمعت أباعبداللّه عليهالسلام يقول و سئل عن الحديث الّذي جاء عن النبيّ صلياللهعليهوآلهوسلم : «انّ أفضل الجهاد كلمة عدل عند إمام جائرٍ» ما معناه؟ قال: هذا علي أن يأمره بعد معرفة و هو مع ذلك يقبل منه وإلاّ فلا». (58) از امام صادق عليهالسلام شنيدم، در حالي كه از ايشان درباره اين حديثِ نقل شده از پيامبر صلياللهعليهوآلهوسلم كه «با ارزشترين جهاد، سخن حقي است كه نزد پيشواي ستمگر گفته شود» پرسيده شد كه معناي آن چيست؟ آن حضرت فرمود: معناي آن، امر (به معروف) به شخص ستمگر است پس از آشنايي با معروف، در حالي كه آن ستمگر از او بپذيرد و در غير اين صورت، سخن حق، ارزشمندترين جهاد نخواهد بود. دلالت روايت بر شرط تأثير، روشن است. افزون بر ذيل روايت، صدر روايت نيز بر مدعا دلالت دارد؛ زيرا امام عليهالسلام ميفرمايد: امر به معروف و نهي از منكر، تنها بر افرادي كه سخن آنان مطاع است، واجب است؛ اما بر استدلال به اين روايت، اشكالهايي وارد است؛ از جمله: اولاً: اين روايت، ضعف سند دارد؛ زيرا ـ همانگونه كه در شرط ايمني از ضرر گذشت ـ مسعدة بن صدقه از نظر بعضي بزرگان علم رجال، تضعيف شده و از نظر بعضي ديگر دست كم توثيق خاص ندارد. پس بر فرض تماميت دلالت، روايت از نظر سند اعتبار ندارد. ثانيا: روايت حمل بر تقيه ميشود؛ زيرا مسعده از عامه بوده و از امر به معروف عليه سلاطين و خلفا پرسيده است. از اين رو، امام طبق نظر اهل سنت پاسخ داده است. ثالثا: اين روايت با روايات ديگري معارض است كه خواهد آمد. 2. خبر يحيي بن طويل
دليل دومي كه ميتواند شرط تأثير را اثبات كند و در جواهر (59) آمده، خبر يحيي بن طويل است: قال أبوعبدالله عليهالسلام : «إنّما يؤمر بالمعروف و ينهي عن المنكر مؤمن فيتّعظ أو جاهل فيتعلم فأمّا صاحب سوط أو سيف فلا». (60) امام صادق فرمود: «همانا امر به معروف و نهي از منكر مؤمني كه تحت تأثير قرار ميگيرد و يا ناداني كه ياد ميگيرد، واجب است، اما (سلطان) صاحب شمشير و قدرت، امر و نهي او واجب نيست.» بر استدلال به اين روايت، براي اثبات شرط تأثير، اشكالهايي وارد است، كه تفصيل اين اشكالها در شرط ايمني از ضرر گذشت؛ مانند ضعف سند. علاوه بر آن، روايت معارض با رواياتي است كه دلالت دارد بهترين نوع امر به معروف و نهي از منكر سخن حقي است نزد سلطان ستمگر. نيز معارض است با سيره ياران و اصحاب ائمه عليهمالسلام . 3. خبر داود رقيّ
روايت ديگري كه ميتواند بر شرط تأثير دلالت كند و در جواهر به آن اشاره شده؛ خبر داود رقيّ است: سمعت أباعبداللّه عليهالسلام يقول: «لا ينبغي للمؤمن أن يذلّ نفسه. قيل له: و كيف يذل نفسه؟ قال: يتعرض لما لايطيق». (61) از امام صادق شنيدم كه ميفرمود: «سزاوار نيست شخص مؤمن خودش را خوار كند. پرسيده شد: چگونه خودش را خوار ميكند؟ فرمود: چيزي را بگويد كه توان انجام دادنش را ندارد.» استدلال به اين روايت نيز ناتمام است؛ زيرا: اولاً: روايت از نظر سند ضعيف است؛ زيرا داود رقي توثيق ندارد. (62) ثانيا: دلالت آن تمام نيست؛ زيرا سخن نگفتن از آنچه توان انجام دادن آن را ندارد، ربطي به شرط تأثير ندارد و ميان اين دو، عموم و خصوص من وجه است. گاهي قدرت هست، تأثير نيست و گاهي تأثير هست، قدرت نيست. گاهي نيز هر دو هستند. پس نفي وجوب مالايطيق، نفي وجوب آنچه را تأثير ندارد، نميكند. 4. خبر حارث بن مغيره
«أباعبدالله... ما يمنعكم إذا بلغكم عن الرجل منكم ما تكرهون و ما يدخل علينا به الأذي أن تأتوه فتونبوه وتعذلوه و تقولوا له قولاً بليغا؟ قلت: جعلت فداك! اذا لايقبلون منا. قال اهجروهم واجتنبوا مجالسهم». (63) امام صادق عليهالسلام فرمود: چه چيز مانع شما ميشود كه هر گاه شخصي كار بدي انجام ميدهد و شما از آن آگاه ميشويد و موجب ناراحتي ما ميشود، به سوي او برويد و او را متنبه سازيد و سرزنش كنيد و با گفتار گويا و رسا با او سخن بگوييد؟ (حارث ميگويد:) عرض كردم: فدايت شوم! از ما نميپذيرند. امام فرمود: در اين صورت، از آنان دوري كنيد و در مجالس آنان شركت نكنيد. استدلال به اين روايت نيز ناتمام است؛ زيرا: اولاً: روايت از نظر سند ضعيف است؛ چون در سند آن، سهل و خطاب محمد قرار دارند. ثانيا: اين روايت، بر نفي شرطيت، بيشتر دلالت دارد؛ زيرا با اينكه فرض شده است كه امر به معروف تأثير دارد، امام ميفرمايد: واجب است از آنان دوري كرده و در مجلس آنان شركت نكنيد. دوري كردن از آنان نوعي امر به معروف و نهي از منكر است. 5. خبر ابان
آخرين روايتي كه صاحب جواهر آن را نقل كرده، خبر ابان است: عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: «كان المسيح عليهالسلام يقول: ان التارك شفاء المجروح من جوحه شريك جارحه لامحالة إلي أن قال: فكذلك لاتحدثوا بالحكمة غير أهلها فتجهلوا و لا تمنعوها أهلها فتأثموا و ليكن أحدكم بمنزلة الطبيب المداوي ان رأي موضعا لدوائه و إلاّ أمسك». (64) امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: حضرت مسيح گفته است: همانا كسي كه معالجه مجروح را رها كند، با مجروح كننده (در جرم) شريك است. تا اينكه فرمود: همچنين حكمت را به غير اهلش نگوييد كه در نتيجه، راه ناداني را بپيماييد و حكمت را از اهلش دريغ نورزيد تا گناهكار شويد. بايد هر يك از شما همانند طبيبي باشيد كه اگر محلي در جهت مداواي بيمار براي دوايش يافت، داروي خود را بدهد و اگر نيافت، توقف كند. استدلال به اين روايت نيز ناتمام است؛ زيرا: اولاً، در سلسله راويان حديث، سهل بن زياد قرار دارد كه توثيق نشده است و برخي، مانند احمد بن محمد بن عيسي او را جزو غلات دانستهاند (65) و دهقان، كه عروة بن يحيي است، كشي او را ملعون دانسته است. (66) ثانيا، روايت از نظر دلالت نيز ناتمام است؛ زيرا پزشك طبابت را داير مدار علم يا ظن قوي به تأثير قرار نميدهد، بلكه حتي با احتمال ضعيف نيز معالجه را ادامه ميدهد. صاحب جواهر در اين باره ميفرمايد: «ممكن است گفته شود: روايت اخير(همين روايت) ظهور در عكس مدعا دارد (دلالت بر نفي شرط تأثير)؛ زيرا طبيب با احتمال شفاي مريض، دارو را تجويز ميكند.» (67) اين اشكال صاحب جواهر، با توجه به صدر روايت تقويت ميشود؛ زيرا در صدر آن آمده است: شخصي كه مجروح را به احتمال اينكه درمان اثر ندارد، رها ميكند، در گناه مردن او شريك است. بنابراين، صدر روايت ظهور دارد در اينكه ترك مداواي مجروح، به احتمال تأثير نداشتن قبيح است. در ذيل روايت هم ميفرمايد: شما بايد مانند طبيب باشيد و مداواي مجروح را با احتمال عدم تأثير ترك نكنيد. ثالثا، ممكن است بگوييم كه روايت ربطي به شرايط ندارد؛ زيرا امام ميخواهد بفرمايد: آمر و ناهي مانند طبيب، بايد مهربان و دلسوز باشد. فقهاي بسياري كه درد دين داشته و با اسلام ناب محمدي كاملاً آشنا بودهاند نيز اين شرط را قبول نداشتهاند؛ از جمله، شهيد راه امر به معروف و نهي از منكر، علامه مطهري ميفرمايد: «يك وقت هم هست كه موضوع امر به معروف و نهي از منكر، موضوعي است كه اسلام براي آن اهميتي بالاتر از جان و مال و حيثيت انسان قائل است. ميبينيد قرآن به خطر افتاده است... بنابراين، امر به معروف و نهي از منكر، در مسائل بزرگ مرز نميشناسد. هيچ چيزي، هيچ امر محترمي نميتواند با امر به معروف و نهي از منكر برابري كند، نميتواند جلويش را بگيرد... حسين بن علي عليهماالسلام فهماند كه انسان در راه امر به معروف و نهي از منكر به جايي ميرسد كه مال و آبروي خودش را بايد فدا كند، ملامت مردم را بايد متوجه خودش كند.» (68) وقتي ضرر جاني و مالي و آبرويي نتواند مانع از امر به معروف و نهي از منكر شود، همانگونه كه حادثه كربلا بهترين شاهد براين مدعا است، احتمال تأثير ندادن به طريق اولي نميتواند مانع وجوب شود. مرحله دوم و سوم
با مشخص شدن مرحله اول و اينكه ظن به تأثير، شرط وجوب نيست، ديگر نوبت به بررسي مرحله دوم، يعني صورتي كه امر و نهي يك نفر تأثير نداشته باشد، ولي تكرار آن از سوي يك نفر و يا افراد متعدد اثر داشته باشد، نميرسد. اما با فرض اينكه ظن به تأثير، شرط وجوب باشد، دور نيست كه بگوييم: هر گاه امر و نهي به تنهايي اثر نداشته باشد، ولي تكرار آن مؤثر باشد، امر و نهي واجب است؛ زيرا فرض اين است كه تأثير وجود دارد، اما حصول آن تدريجي است و ادله درباره وجود دفعي و تدريجي، اطلاق دارند. ثانيا با صرف نظر از اطلاق ادله، ممكن است گفته شود اين گونه امر و نهي كه با تكرار تأثير ميگذارد، مراتب اول آن از باب مقدمه، واجب خواهد بود. و اما مرحله سوم، يعني حالتي كه امر و نهي به هيچ روشي تأثير نداشته باشد، حتي در صورت تكرار ولي آثار ديگري بر آن مترتب باشد. به نظر ميرسد كه در اين صورت بايد فرق گذاشته شود ميان اثر و نفعي كه بر آن بار ميشود؛ زيرا اگر با ا ين امر و نهي، احكام اسلامي تبيين و احيا ميشود و مرتكبان گناه رسوا ميشوند، بيشك واجب است؛ همان گونه كه در قيام امام حسين عليهالسلام اين چنين بود. تحصيل مقدمات تأثير
آيا براي تأثيرگذاري امر به معروف و نهي از منكر، واجب است كه مقدمات آن را نيز انجام دهيم؟ اين پرسش، درباره همه واجبات مطرح است و در آنجا گفته ميشود كه اگر شرايط و مقدمات واجب، در اصل وجوب دخالت دارند، تحصيل مقدمات لازم نيست؛ اما اگر در واجب دخالت دارند، تحصيل مقدمات واجب است. البته اين بحث، خصوصيتي دارد كه سبب شده با اينكه تأثير داشتن، شرط وجوب است، تحصيل مقدماتِ تأثير واجب است و آن خصوصيت عبارت است از اهتمام شارع به اين دو واجب و عدم رضايت او از ترك آنها. شاهد بر اين مطلب، آن است كه جهاد، نوع يا مصداقي از امر به معروف و نهي از منكر است (69) و وجوب آن، مشروط به قدرت است؛ زيرا قدرت از شرايط عامه تكليف است. (70) با اين حال، تهيه مقدمات و ابزار جنگي و توانمند شدن، به حكم آيه «وَأعِدُّوا لَهُم مااستطعتم من قوّة و من رباط الخيل تُرهبون بِهِ عدوّ الله و عدوّكم...». (71) واجب شده است. در اينجا مناسب است كه برخي از سخنان فقها در اين باره بيايد تا از سويي اهميت امر به معروف و نهي از منكر آشكارتر شود از سوي ديگر، جلوي برداشت نادرست از اين شرط گرفته شود. شيخ طوسي مينويسد: «اگر پرسيده شود كه آيا در نهي و انكار منكر و فساد، حمل سلاح واجب است؟ در پاسخ ميگوييم: آري، اگر بر حسب امكانات، نياز به سلاح باشد؛ زيرا خداوند به آن فرمان داده است. و حتي موعظه و هشدار در گنهكار اثر نكرد و با دست نيز هدف حاصل نشد، حمل سلاح واجب است.» (72) شيخ انصاري در بحث ولايت جايز مينويسد: «بياشكال، به دست آوردن ولايت واجب است و اين موضوع، مقدمه تأثير امر به معروف و نهي از منكر و تحصيلِ مقدمه تأثير امر به معروف و نهي از منكر لازم است.» (73) صاحب جواهر مينويسد: «وقتي ممكن نباشد دفع و نابود كردن فساد يا امر به معروف، ديگر در پرتو ولايت، تحصيل ولايت واجب است... .» (74) از آنچه بيان شد، دانسته ميشود به فرض اينكه احتمال تأثير، شرط امر به معروف و نهي از منكر باشد، اين شرط نميتواند بهانهاي باشد براي فرار از مسؤوليت امر به معروف و نهي از منكر؛ همان گونه كه در برخي از نوشتهها و فتواها ديده ميشود؛ مثلاً شهيد آيت اللّه صدوقي، ضمن نامهاي به حضرت آيت اللّه خويي، درباره لزوم عمل به اين فريضه مينويسد: «مگر سكوت در برابر اين اعمال ضد انساني، امضاي جنايات نيست؟ كردار آنان را صحه ميگذارد و رفتار آنان را صحيح جلوه ميدهد. اگر سرّي در اين سكوت است، بفرماييد تمام ارادتمندان از آن پيروي كنند و همه سكوت بر لب نهند و شيوه كنارهگيري را اتخاذ نمايند، هر چه به روزگار مسلمين ميآورند، بياورند، به حريم قرآن و احكام مقدسه تجاوز ميشود، بشود.» در پاسخ اين نامه، آمده است: «شرحي كه مرقوم فرموده بوديد، كاملاً ملاحظه شد. شرايط آن در كتاب منهاج الصالحين مذكور است و از جمله، ظن به تأثير و عدم ترتب محذور است.» (75) نظريه امام خميني قدسسره
حضرت امام خميني با اينكه اصل مشروط بودن وجوب امر به معروف و نهي از منكر را به احتمال تأثير، پذيرفتهاند، اما در مقام تبيين كليت، آن را نميپذيرند؛ از جمله ميفرمايند: «اگر بداند نهي از منكر در حال حاضر اثر ندارد، ولي بداند يا احتمال بدهد كه امر و نهي فعلي در آينده اثر دارد، واجب است و همچنين اگر بداند نهي از منكر، نسبت به شرب خمر از ظرف خاصي اثر ندارد، ولي نسبت به ترك آن في الجمله و يا مطلقا در آينده اثر دارد، واجب است.» (76) ايشان درباره اينكه اگر امر و نهي، تنها در كم شدن گناه اثر داشته باشد، نه در ريشه كن شدن آن، ميفرمايند: «اگر بداند يا احتمال دهد كه امر و نهي، تنها در كم شدن گناه اثر دارد، نه در ريشهكن شدن آن واجب است.» (77) همچنين درباره اينكه اگر امر و نهي، در تارك معروف و فاعل منكر اثر نداشته باشد، ولي در ديگران مؤثر باشد، ميفرمايند: «اگر بداند كه امر و نهي در تارك معروف و فاعل منكر اثر ندارد، ولي در ديگران به شرط عدم مخاطب قرار دادن وي اثر دارد، واجب است به اولي امر و نهي كند به قصد تأثير در دومي.» (78) جمعبندي
از آنچه گذشت، ميتوان پاسخهايي را براي اشكالهاي مطرح شده، به دست آورد؛ از جمله: 1. هيچ يك از شرط احتمال تأثير و ايمني از ضرر يا مفسده، مورد اتفاق فقهاي صدر اول نيست. 2. بيشترين دليل را بر اشتراط وجوب امر به معروف و نهي از منكر، در صورت ايمني از ضرر و احتمال تأثير، صاحب جواهر اقامه كرده است كه براي اولي ده و براي دومي شش دليل اقامه كرده است، كه هر يك به تفصيل بررسي و نقد شد و نادرستي آنها ثابت گرديد. در نتيجه، قول به اشتراط رد شد. 3. افزون بر رد ادله اشتراط، هفت دليل اقامه شد براينكه اين دو واجب، مشروط به اين دو شرط نيستند. 4. بر فرض تنزل، اگر نوبت به تعارض برسد، ترجيح با ادله عدم اشتراط است؛ زيرا در ميان آنها دو آيه قرآن، كه از نظر سند و دلالت تمام است، وجود دارد و روايات ضعيف السند هر چند فراوان باشند، نميتوانند با آيات قطعي السند تعارض كنند. 5. با فرض قبول سند و دلالت روايات دال بر اشتراط وجوب اين دو فريضه، ضرر و مفسده متوجه آمرو ناهي، بايد نسبت به منافع و آثار امر به معروف و نهي از منكر ملاحظه شود؛ زيرا چه بسا آثار و فوايد آن به مراتب، بيشتر از ضرر ناشي از آن باشد. در اين موارد نميتوان گفت كه امر به معروف و نهي از منكر ضرري است و واجب نيست؛ زيرا مورد بحث، مصداق باب تزاحم است كه وظيفه اخذ به ملاك اقوا است و بيشك ملاك وجوب امر به معروف و نهي از منكر كه آثار اجتماعي دارد از ضرر فردي اقوا است. 6. احتمال تأثير نيز بايد نسبت به مخاطبهاي مختلف مورد توجه قرار گيرد؛ زيرا چه بسا امر يا نهي تأثيري در تحريك يا بازدارندگي مخاطب براي انجام دادن وظيفه نداشته باشد، اما در ديگران تأثير بگذارد. در اين صورت، بر فرض شرط بودن احتمال تأثير، اين شرط محقق است. 7. گذشته از همه آنچه گفته شد، اين دو شرط، بر فرض تنزل هنگامي شرط هستند كه امر به معروف و نهي از منكر در حوزه فرد يا افراد باشد؛ ولي اگر بقا و حيات كيان اسلام و جامعه اسلامي بستگي به امر به معروف و نهي از منكر داشته باشد، ديگر وجوب اين دو فريضه، متوقف بر هيچ شرطي نيست و همه چيز در راه حفظ نظام و اسلام بايد فدا شود؛ همانگونه كه حادثه قيام عاشورا از اين قبيل بوده است. 8. مدعاي اين نوشته اين بود كه ايمني از ضرر يا احتمال تأثير، در همه موارد شرط نيست و اين مدعا ثابت شد. 1. محقق و مدرس حوزه. 2. المقنعه، ص809 3. الكافي، ص265 4. النهاية في مجرد الفقه و الفتاوي، ج1، ص302 5. الاقتصاد، ص149 6. الوسيله، ص207 7. سرائر، ج2، ص23 8. موسوعة الينابيع، ج219 9. همان، ص268 10. همان، ص275. 11. مالك الافهام، ج3، ص102 12. مجمع الفائده، ج7، ص536 13. جواهر الكلام، ج21، ص371 14. همان. 15. همان. 16. الوسيله، ص207 17. نهاية الاحكام، ج1، ص302 18. سرائر، ج2، ص23 19. «و الامر بالمعروف و النهي عن المنكر واجبان علي من أمكنه ذلك و لم يخف علي نفسه» (وسائل الشيعه، باب1 از ابوب الامر و النهي، ج22). 20. «عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: سمعته يقول و سئل عن الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر أ واجبٌ هو علي الأمّة جمعيا؟ فقال: لا فقيل له: و لِمَ؟ قال: إنّما هو علي القويّ المطاع العالِم بالمعروف في المنكر...» (همان، باب2، ج1). 21. «عن جعفر بن محمد عليهماالسلام في حديث شرايع الدين قال: و الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر واجبان علي من أمكنه ذلك ولم يخف علي نفسه ولا علي اصحابه»(جواهر الكلام، ج21، باب 1، ص371، ح22). 22. «قال أبوعبدالله عليهالسلام : إنّما يؤمر بالمعروف و ينهي عن المنكر مؤمن فيتعظ أو جاهل فيتعلّم فأما صاحب سوط أو سيف فلا» (همان، باب 2، ح2). 23. «عن أبي عبداللّه عليهالسلام قال: قال لي: يا مفضّل من تعرض لسلطان جائر فاصابته بليةٌ لم يؤجر عليها و لم يرزق الصبر عليها» همان، به نقل از وسائل الشيعه، ج 16، باب امر به معروف و نهي از منكر، ص 127، ح 3. 24. جواهر الكلام، ج21، ص371. (سخن حلبي در بخش پيشين گذشت). 25. همان. 26. همان. 27. همان. 28. فرائد الاصول، ج2، ص534 29. كفاية الاصول، ص382 30. شيخ الشريعه اصفهاني، قاعده لاضرر، ص28 31. فرائد الاصول، ص532 32. جواهر الكلام، ج21، ص371 33. حسين نوري، امر به معروف و نهي از منكر، ص188. 34. رجال نجاشي، ص415 35. شيخ طوسي، رجال، ص146 36. وجيزه، ص178 37. مرأة الاقوال، ج3، ص379 38. تنقيح المقال، ج3، ص212 39. ذيل خبر عيون اخبار الرضا. 40. جامع الرواة، ج2، ص330 41. تنقيح المقال، ج3، ص317 42. مجمع البيان، ج2، ص423 43. جامع الرواة، ج2، ص261 44. تنقيح المقال، ج3، ص244 45. وسائل الشيعه، ج16، باب3 از ابواب الامر و النهي، ص134، ح9 46. نهج البلاغه، خ176 47. تفسير صافي، ذيل آيه 17 از سوره لقمان. 48. وسائل الشيعه، ج16، باب 2 از ابواب الامر و النهي، ح6 49. جواهر الكلام، ج21، ص372(يادآور ميشود كه دو جمع آخر از وسائل الشيعه نقل شده و جمع آخر، مورد انتقاد قرار گرفته است). 50. تعارض مستقر عبارت است از تعارضي كه راه حل فني و منطقي براي رفع آن وجود ندارد. 51. چون برخي از روايات اين دسته، از نهج البلاغه بود كه سند آن طبق بعضي از مباني، تمام است. 52. كفاية الاصول، ج2، ص433 53. تحرير الوسيله، ج1، ص434، مسأله 6 54. همان، مسأله 7 55. جواهر الكلام، ج21، ص367 56. همان. 57. همان. 58. وسائل الشيعه، ج16، باب2 از ابواب الامر و النهي، ص126، ج1 59. جواهر الكلام، ج21، ص368 60. وسائل الشيعه، ج11، باب2، ح2 61. همان، باب13، ح1 62. داود رقي كه با نام داود بن كثير نيز مطرح شده توثيق و تضعيف دربارهاش متعارض است، پس توثيق ثابت نيست. افزون بر اين سند شيخ طوسي و صدوق به او ضعيف است. معجم الرجال، ج7، ص122 63. وسائل الشيعه، ج 11، باب7، ح3 64. همان، باب2، ح5 65. قاموس الرجال، ج1، ص415 66. از اصحاب امام هادي و وكيل مورد اعتماد، كه بعدها منحرف شد و ملعون است(معجم الرجال، ج11، ص139)؛ جامع الرواة، ج1، ص311 67. جواهر الكلام، ج21، ص369 68. حماسه حسيني، ج2، ص130 69. در اين باره، به زودي سخن خواهيم گفت. 70. شرايط عامه تكليف عبارتند از شرايطي كه به حكم عقل بايد همه تكاليف وجود داشته باشند؛ مانند قدرت و علم. 71. انفال: آيه 60 72. تفسير تبيان، ج1، ص343 (به نقل از: امر به معروف و نهي از منكر، ص147). 73. همان، ص148 74. همان، ص149 75. اسناد انقلاب اسلامي، ج2، ص262، نامه شهيد آيت الله صدوقي به آيت الله خويي (به نقل از كتاب امام خميني و احياي تفكر اسلامي). 76. تحرير الوسيله، ج1، الشرط الثاني، مسأله 8، ص430 77. همان، ص1478. همان، مسأله 9، ص430