توسعه فرهنگى در انقلاب اسلامى؛ چالشها و فرصتها
دكتر محمدرحيم عيوضى (1)
چكيده
توسعه يكى از مهمترين خواستههاى جوامع مدرن است كه صورتهاى مختلفى از اوضاع اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى را ترسيم مىنمايد. بنابراين توسعه اقتصادى محور و پايه اصلى و زمينهساز ساير ابعاد توسعه مىباشد. از آنجا كه فرهنگسازى بسترى مناسب براى تحصيل توسعه نيروى انسانى و ساير ابعاد ديگر توسعه است، لذا مهمترين دغدغه نظريهپردازان و كارشناسان را به خود اختصاص داده است.
اهميت انقلاب اسلامى ايران در ابعاد مختلف جامعهشناختى و بينالمللى از منظر صاحبنظران پوشيده نيست. پس بُعد فرهنگى آن از اولويت بالاترى برخوردار است و مصداق و الگوى بارزى براى ساير جوامع خواهان توسعه مىباشد. بنابراين فهم و شناخت مفاهيمى چون توسعه، فرهنگ و توسعه فرهنگى، در سرنوشت ملتها و نيز جامعه ايران حايز اهميت است. بر اين اساس، پس از پيروزى انقلاب اسلامى، تبيين استراتژى جامعى در امر توسعه فرهنگى، به منزله يك ضرورت ملى، مورد توجه مسئولان قرار داشته است. در اينجا تبيين موقعيت ويژه توسعه فرهنگى در ايران و فرصتها و تهديدهايى كه روند توسعه فرهنگى را در طى بيش از دو دهه، در قالب چالشهاى فرهنگى ايجاد نموده است، مورد تجزيه و تحليل قرار خواهيم داد. عمدهترين چالشهاى پيشروى توسعه فرهنگى در ايران، زمينهساز فرصتها و يا تهديدهايى گرديده است كه ضرورت هرچه بيشتر برنامهريزى كارآمد و مديريت فرهنگى مؤثر در ايران را نشان مىدهد.
مفهوم توسعه و توسعه فرهنگى
هدف اساسى از اين نوشتار، درك مفهوم توسعه است. لذا مختصرى در تبيين و توضيح واژه توسعه اشاره خواهد شد.
الف) تعريفهاى مربوط به توسعه متنوع و گوناگون است و مبانى آن از چارچوبهاى اقتصادى، سياسى، فرهنگى و انسانى تشكيل مىگردد كه تمامى تعريفهاى مذكور، در اين امر دخيل هستند. توسعه، مجراى واقعى تحقق آرمانها، اميال و خواستهاى جوامع بشرى است.
ب) توسعه مطلوب، جوامع در گروى تحقق همزمان توسعه اقتصادى، سياسى، فرهنگى و اجتماعى رخ مىدهد.
در مورد فرض اول به چند تعريف عمده و مطرح ذيل اشاره خواهد شد:
1. توسعه، بهينهسازى در استفاده از نيروهاى بالقوه مادى و انسانى يك اجتماع است. (2)
2. توسعه به فراگردى گفته مىشود كه در چارچوب آن، جامعه از وضعيتى نامطلوب به سوى وضعى مطلوب متحول مىشود. اين فراگرد تمامى نهادهاى جامعه را دربرمىگيرد و ماهيت آن، اساسا اين است كه توان و ظرفيت بالقوه جامعه به صورت بالفعل درمىآيد. به عبارت ديگر در فرايند توسعه، استعدادهاى سازماندهى جامعه از هر جهت بارور و شكوفا مىشود؛ چه از نظر اقتصادى و چه از نظرى اجتماعى، فرهنگى و سياسى. (3)
3. توسعه نيل به خود بسى (4) و به دست آوردن مشاركت خلاقانه مردم، در بهرهبردارى كامل از نيروهاى مولد ملى و ظرفيتهاى انسانى يك جامعه است. (5)
4. توسعه را مىتوان مجموعهاى از فعاليتها براى هدايت در جهت ايجاد شرايط مطلوب زندگى براساس نظام ارزشى موردپذيرش جامعه تعريف كرد. بنابراين، توسعه طيفى از تغييرات به هم پيوسته، در جهت تامين نيازهاى رو به گسترش جامعه دانست. به عبارت ديگر، توسعه فراگردى است كه شرايط زندگى نامطلوب را به زندگى مطلوب تبديل مىكند. (6)
5 . توسعه در مفهوم عام؛ يعنى گذر از سنت به تجدد؛ كه اين امر ناظر بر كشورهايى است كه هم اكنون توسعه يافتهاند. (7)
علىرغم تعاريف متعدد از توسعه، همه تعريفها، در اين امر كه جوامع، جهت رسيدن به مطلوبيت زندگى اجتماعى نياز به ايجاد شرايط و امكانات مناسب؛ در ابعاد اقتصادى، سياسى و فرهنگى دارند، مشتركند. توسعه سيرى براى تحكيم روابط اجتماعى و پرورانيدن استعدادها، استفاده بهينه از مواهب طبيعى و امكان رشد همه اقشار جامعه است و به زمان و مكان خاصى تعلق ندارد، و ميدان آزمايشى است براى هر جامعهاى كه خواهان اين پديده است.
سير تكاملى توسعه، نسبت به شرايط و امكانات متفاوت كشورها، متعدد است. برنامهريزى مناسب و تصميمگيريهاى حساب شده نقش مؤثرى در تسريع امر توسعه ايفا مىكند. بسيارى از كشورها، سير اقتصادى توسعه، و برخى از آنها نيز، توسعه سياسى ـ فرهنگى را ملاك عمل قرار مىدهند. در حالى كه، توسعه قبل از هر چيز، مجموعهاى قانونمند است كه قابل تفكيك و تغيير نمىباشد.
بنابراين در امر توسعه، تحول فرهنگى ضرورى است؛ يعنى فرهنگ جامعه بايد متحول گردد. اين يك قانون كلى است، از سويى، توسعه عوامل مختلفى دارد كه بايد از سوى نيروهاى خاص سياسى و اجتماعى مورد حمايت قرار گيرد و نيز با طرح چارچوبى ايدئولوژيكى و عقيدتى به توسعه مادى و معنوى جامعه، عينيت بخشيده شود «هابرماس» از انديشمندانى است كه بُعد فرهنگى توسعه را بسيار پراهميت توصيف مىكند. او با بيان عقلانيت فرهنگى در برابر عقلانيت ابزارى، معتقد است كه كشورهاى غربى، توسعه كامل نيافتهاند و يا اينكه؛ تنها در بُعد اقتصادى توسعه پيدا كردهاند؛ يعنى تنها توانايى تكنولوژيكى آنان دگرگون شده است. تاكنون در هيچ جامعهاى پيدايى عقلانيت فرهنگى به معناى كامل و واقعى اتفاق نيفتاده است. اين ديدگاه وجه معنوى توسعه را تشكيل مىدهد. بسيارى از شكستهاى توسعه در كشورهاى جهان سوم، دقيقا به اين علت بوده كه عوامل غيراقتصادى، عمدا يا سهوا از تحليل مستثنى شده از جمله عوامل توسعه يافتگى، توسعه فرهنگى است كه تأثير تسريعى و آگاهانهاى بر روندهاى توسعه يافتگى برجاى مىگذارد.
توسعه فرهنگى
توسعه فرهنگى به معناى ايجاد تحول و خلق ارزشها، روابط اخلاقى و هنجارهاى مناسب است كه براى ارضاى نيازهاى آدمى، زمينههاى لازم را در قالب اجتماع فراهم مىكند. در مورد نقش فرهنگ در ارتباط با توسعه، برخى صاحبنظران با اهميت دادن به نقش فرهنگ در توسعه، فرهنگ را مجموعهاى از آرا و عقايد مىدانند كه ويژگيهاى ذيل را در خود دارد:
1. مورد قبول و پذيرش اكثريت مردم است؛
2. پذيرش آن جنبه اقناعى دارد، ليكن نيازمند بحث و استدلال نيست؛
3. ايجاد يا شكلگيرى آن نيازمند زمان است. (8)
از اين منظر توسعه فرهنگى، به معناى پويايى و رشد فرهنگى است. توسعه فرهنگى به معناى ايجاد تحول و خلق ارزشها و رابط اخلاقى و هنجارهاى مناسبى است كه براى ارضاى نيازهاى آدمى، زمينههاى لازم را در قالب اجتماع فراهم مىكند. فرهنگ توسعه يافته داراى برخى ويژگيهاست كه روند توسعه را تسريع مىبخشد و از اين حيث، توجه صاحبنظران را به خود جلب كرده است.
به عبارتى مىتوان گفت: فرهنگ توسعهيافته، فرهنگى است كه دقيقا سه مشخصه بارز كه قبلاً ذكر شد را دارا باشد.
عدم توجه به توسعه فرهنگى مىتواند يكى از مشكلات اساسى در امر توسعه را فراهم آورد. تجربه تاريخى جامعه ايران نشان مىدهد كه جامعه قبل از هر چيز نيازمند آمادگيهاى فكرى، پى بردن به ضرورت توسعه و خلاصه، تصميمگيرى قاطع پيرامون آن است. اين امر مستلزم توسعه فرهنگى و همراهى آن با ابعاد ديگر توسعه است. بنابراين، از ديد جامعهشناسان توسعه علاوه بر بهبود شاخصهاى اقتصادى ـ كه عمدتا بر درآمد سرانه نهفته است ـ شاخصهاى اجتماعى نظير فقر، بيكارى، نابرابرى، حداقل تغذيه، كمبود مسكن، آموزش ناقص و امثال اين موارد را دربرمىگيرد. همگام با ديگر شاخصهاى مذكور، اين امر به طور نسبى در عرصه فرهنگ و سياست، در جهت تعالى و پيشرفت يك جامعه به كار گرفته مىشود. انقلاب اسلامى نه تنها از اين وضعيت مستثنى نيست؛ بلكه به لحاظ ماهيت فرهنگى نظام، تحقق توسعه فرهنگى در آن نيز، از اولويتهاى اصلى به شمار مىآيد.
ابعاد توسعه فرهنگ
«توسعه فرهنگى» از دو واژه توسعه و فرهنگ تشكيل شده است كه با همراهى يكديگر، ابعاد مختلفى را در جامعه تحت پوشش قرار مىدهند. باورهاى مذهبى و دينى، يكى از ابعاد مهم فرهنگى است كه كاركرد آن، در تسريع روند توسعه مؤثر است. «دين» اهرمى قوى است كه از تضييع حقوق محرومان و خودكامگى و زيادهطلبى افزون خواهان جلوگيرى مىكند. در دين دستورالعمل فرهنگى خاصى اعمال شده است كه موجب حفظ حقوق انسانى و اجراى بايدها و نبايدهاى اخلاقى و ارزشى مىشود.
ارزشها و هنجارهاى جامعه زاييده باورهاى مذهبى مردم است، كه اين نگرش در مفهوم «فرهنگ» نهفته است. چرا كه عنصر معنوى فرهنگ، اعتقادات، باورها و ارزشهاى جامعه بازمىگردد و كاراترين بُعد آن نيز، فرهنگ و توسعه فرهنگى است. (چرا كه عنصر مفيد فرهنگ به اعتقادات، باورها و ارزشهاى جامعه بازمىگردد.) «ماكس وبر» در اثر خود «اخلاق سرمايهدارى و روح پروتستانيزم» اشاره دارد كه فرهنگ دينى مسيح كه سود و علم و قناعت را سفارش كرده است،سبب شكلگيرى سرمايهدارى و رفاه اجتماعى دولتهاى غربى شده است و مجموعه فرهنگى غرب را به عنوان الگوى بسيارى از مردم جهان معرفى كرده است. در اسلام نيز مجموعه پتانسيلهاى فرهنگى براى بشريت وجود دارد كه در تحولات اساسى جوامع تأثيرگذار است. «اميل دوركهام» و ديگر انديشمندان غربى باورها و ارزشهاى مذهبى را در شكلگيرى انسجام اجتماعى و توسعه فرهنگى تأثيرگذار مىدانند. مستندات و تجربيات تاريخى نيز نشان مىدهد تحولات فرهنگى از ارزشها و باورهاى دينى تأثيرپذير است و باورهاى دينى در كنار ساير ابعاد توسعه فرهنگى، موجبات توسعه فرهنگى در جوامع را فراهم مىآورد. برنامهريزى آموزشى و ارتباطات جمعى و تكنولوژى و فناورى، از ابعاد فرهنگى ديگرى محسوب مىگردند كه در تسريع و تصحيح روند توسعه فرهنگى، تأثير خواهند داشت. آموزش، موجب ارتقاى سطح كمى و كيفى مشاركت مردم مىگردد و همچنين افزايش انگيزهها و گسترش احساس مسؤليت را دربردارد.
لذا آموزش و برنامهريزى نيز در تسريع توسعه فرهنگى مؤثر است و بستر سالم و مناسبى را براى رشد و اعتلاى جامعه فراهم مىسازد. لازم به ذكر است كه هر عاملى كه در جهت رشد و توسعه ابعاد فرهنگى مؤثر باشد، در نهايت سهم بسزايى در توسعه فرهنگى ايفا مىنمايد و موجبات دسترسى به اهداف توسعه فرهنگى را فراهم مىآورد. لذا ابعاد توسعه فرهنگى عبارتند از:
1. باورهاى مذهبى ـ دينى؛
2. آموزش و برنامهريزى؛
3. ارتباطات جمعى؛
4. تكنولوژى و فناورى.
تأكيد بر اهداف توسعه فرهنگى با توجه به اركان اساسى اين نوع توسعه، قابل حصول است. اين اركان عبارتند از: همگانى ساختن فرهنگ و ضرورت سياستگذارى فرهنگ. اين اهداف توسعه فرهنگى جامعه را در كسب رشد خلاقيتها و فضيلتهاى اجتماعى؛ به مدد بازشناسى و بازآفرينى فرهنگ متعدد و مساعد خودى، يارى مىرساند. همچنين در مواجهه با دگرگونيهاى سريع اجتماعى، اقتصادى، كيفيت زندگى را ارتقا مىبخشد و جامعه را از بهرهمندى توسعه مادى اقناع مىنمايد. از سويى با مشاركت دادن تمامى افراد جامعه و گروههاى اجتماعى در اين مقوله فرهنگآفرينى و تقويت گسترش رقابتهاى سازنده را همگانى كرده و فرهنگسازى مىكند. همچنين عوارض تاريخى و اجتماعى توسعه نيافتگى را كه منجر به بروز نوعى توسعه نامتوازن، ناهمزمان يا ناموزون در جامعه مىشود، به حداقل برساند. (9)
لذا هدف كلان توسعه فرهنگى انبساط فكرى جامعه در جهت جانشين كردن مراتب عقلى، به جاى مراتب پيش فرضى در قواعد تصميمگيرى است. هدف توسعه فرهنگى، تضمين تربيت و تعليم و پرورش صحيح و ارتقاء سطح كارآمدى مردم، براى تحقق جامعهاى سالم و بهرهمند از امكانات مفيد جامعه است.
انقلاب اسلامى و چالشهاى توسعه فرهنگى در تحول فرهنگى در ايران بارزترين مشخصهى انقلاب اسلامى است. به عبارتى مىتوان گفت كه بازسازى و احياى بسيارى از ارزشهاى اسلامى، احياى الگوها، نمادها شخصيتهاى اصيل دينى از ويژگيهاى فرهنگى انقلاب اسلامى است. واقعيت اين انقلاب ازجنبه ايدئولوژيك، معنادار كردن حيات انسانها و به تبع آن، مسئوليتپذير ساختن آنها و تفسير معنوى از جهان و احياى مجدد انديشه دينى است كه در طول تاريخ دستخوش تغيير و دگرگونى بوده است.
در واقع يكى از خصوصيات انقلاب اسلامى، بازانديشى هويت فرهنگى است. هويتى با قابليت والاى ايدئولوژى اسلامى و فرهنگى دينى. به قول «نيكى كدى» فرهنگ و ايدئولوژى خاص دينى در ايران و موقعيت خاص اين كشور، سبب بروز انقلاب شده است. (10) و بنابه گفته «گلداستون» در خصوص كاركردهاى مذهب و ايدئولوژى؛ اين مقوله، در سه مرحله پيش از انقلاب، در حين انقلاب و مرحله تثبيت قدرت، قابل توجه است. در مرحله «آغاز انقلاب»؛ نوآوريهاى ايدئولوژيك در چارچوب برداشت مذهب، يك بحران اجتماعى به وجود آورد. در مرحله پيروزى انقلاب؛ «خلاقيت ايدئولوژيكى» سبب تكامل و تسريع انقلاب شد و در مرحله «بعد از انقلاب» نيز؛ الگوهاى فرهنگى و ايدئولوژيك بر امكانات تغيير مادى و نيز رشد فرهنگى غلبه يافت و مانع رشد مادى و فرهنگى گرديد. (11)
با توجه به تحقق انقلاب اسلامى با ويژگيهاى فرهنگى پويا، فرصتهاى بىشمارى در روند فرهنگپذيرى فراهم شد تا با مأنوس بودن مردم با مؤلفههاى فرهنگ دينى و احياى آنها، جامعه در راستاى توسعه فرهنگى كارآمد (به مثابه زير ساخت اجزاى متنوع توسعهگرايى) در ايران گام بردارد. لذا انقلاب اسلامى با ماهيتى فرهنگى، بهترين فرصتها را براى توسعه فرهنگى و اركان سه گانه آن فراهم كرده است. برخى از تحولات فرهنگى منبعث از انقلاب اسلامى كه فرصتهاى توسعه در ايران را فراهم نموده است، عبارتند از:
الف) احياى الگوها و اسوههاى دينى و انقلابى، تا مردم با تبعيت از اين الگوها با آرامش و بينش لازم و نگرش معنادار به هستى، به وظيفه خود عمل كنند و اصول تحريف شده دينى را مورد بازبينى قرار دهند؛
ب) كنترل اجتماعى و مسئوليتپذيرى.
كنترل اجتماعى و مسئوليتپذيرى دو وجه فرهنگى نظام سياسى است كه بسيارى از برنامههاى يك نظام سياسى، با استفاده از اين عوامل، روند توسعه فرهنگى را هموار مىكنند. انقلاب اسلامى اصل كنترل اجتماعى و مسئوليتپذيرى را، در چارچوب انديشه دينى بر روى سه محور احيا نموده است:
1. كنترل و مسئوليتپذيرى، به صورت آگاهانه و عالمانه قوام يابد؛
2. كنترل و مسئوليتپذيرى، موجب اصلاحات اساسى و تحقق برنامههاى توسعهاى خواهد شد؛
3. كنترل و مسؤليتپذيرى، مراقبت و نظارت بر حوادث و رخدادهايى است كه مىتواند به انقلاب آسيب رساند.
ـ ايثار و گذشت
تحول فرهنگى منتج از انقلاب اسلامى ايران ايثار و گذشت بود. بالاترين وجه اين نگرش، جان باختن در راه ارزشها و احكام اسلامى است. احياى فلسفه شهادت در انقلاب اسلامى، الگوى احياء شده اين ايثار در فرهنگ سياسى شيعه مىباشد.
ـ امر به معروف و نهى از منكر
توسعه فرهنگى نيازمند نظارت عمومى و احساس مسئوليت در قبال تحولات و اهداف متعالى اجتماعى است. انقلاب اسلامى نشان داد كه پيشرفت و توسعه يافتگى در گروى جهد و تلاش براى اجراى معروف و جهاد عليه منكر است. جامعهاى كه ايمان به خدا دارد، اما در عمل عاجز و ناتوان در رويارويى با مسائل اجتماعى مىباشد و از مسئوليت امر به معروف و نهى اجتماعى گريزان مىباشد و اين امر، مواجهه با سرنوشتى نامطلوب است. اين احساس متعالى در بطن جامعهى انقلابى، از شاخصههاى توسعه فرهنگى به شمار مىآيد كه پيام انقلاب نيز در بردارنده چنين مشخصهاى است.
اصولاً تحول فرهنگى منتج از انقلاب اسلامى، نقش محورى در توسعه فرهنگى داشته است و فرصتهاى ارزشمندى فراهم مىآورد. ملاك محورى در شكلگيرى ارتباطات اجتماعى و تسهيلات لازم در تماس نيروهاى اجتماعى و آموزش ويژگيهاى موردنياز ارتقاى فرهنگ پويا، از قابليتهاى ايدئولوژى انقلاب اسلامى نشأت گرفت و همه نيروها و آحاد مختلف جامعه ايران را در يك حركت هدفمند به حركت وا داشت.
برخى از تحولات فرهنگى در انقلاب اسلامى كه زمينهساز توسعه فرهنگى به شمار مىآيد. عبارتند از: استقلالطلبى، آزادىخواهى، عدالتخواهى، بسيج آگاهانه مردمى و...
در كنار اين فرصتها، انقلاب اسلامى در روند توسعه فرهنگى با چالشهاى متعددى مواجه است كه در دو دسته كلى قابل تقسيمبندى است:
الف) آن دسته از چالشهايى كه درون فرهنگى و خودى است و از آن به عدم پويايى فرهنگ ياد مىكنند؛
ب) چالشهاى خارجى كه از آن به تهاجم فرهنگى ياد شده است.
برخى از چالشهاى انقلاب اسلامى بدين شرح است:
1. توسعه فرهنگى نياز به وحدت نظر و عمل در عرصهى داخلى دارد كه در قالب وحدت ملى تجلى مىيابد. ضعف وحدت ملى يكى از عوامل بازدارنده توسعه فرهنگى است. چرا كه ضعف وحدت ملى، استقرار ملى را متزلزل مىسازد و هويت و ظرفيت حضور در مقابل فرهنگهاى گوناگون كه مدعى هويت بخشى و ظرفيتسازى برتر هستند را به كمتر از حد قابل قبول و لازم مىرساند. عدم عملكرد صحيح ابزارهاى ارتباطاتى و رسانههاى جمعى، به محض خنثى نمودن عوامل بازدارنده توسعه فرهنگى، پيامدهاى منفى بازدارندگى را به دنبال دارد.
خطر حاشيهنشينى سياسى و فرهنگى، نتيجهاش چالشهاى فرهنگى است كه فرهنگ را به سمت گسست فرهنگى و ضعف هويتى و سياسى سوق خواهد داد و كاهش مشاركت تا آنجا پيش خواهد رفت كه سخن از «اكثريت خاموش» به ميان مىآيد و اين امر، مغاير با اهداف فرهنگى انقلاب اسلامى و توسعه فرهنگى است. كاهلى مردم در مشاركت و حمايت از حكومت، به ضعف اقتدار مىانجامد و فرجام سستى حكومت در انجام عادلانه امور محوله، گسست وحدت ملّى خواهد بود.
بافت فرهنگى متنوع (پلوراليسم فرهنگى)
«پلوراليسم فرهنگى» يكى از چالشهاى اصلى در مسير تحقق توسعه فرهنگى است. تنوع قومى كه در ايران اسلامى وجود دارد، حكايت از تنوع زيستى مىكند كه همجوارى مسالمتآميز ميان آنها، در قالب دولت ـ ملت ايران است. رمز توسعه فرهنگى، پذيرش آزاديهاى مشروع و نيز ميدان دادن به رشد آنهاست كه بيانگر ارائه نوعى تجربه فرهنگى در ايران است. اما در شرايط فعلى، اين اقدامات، زمينه تهديد فرصتها را توسط انقلاب اسلامى فراهم مىسازد. بنابراين، نابرابريهاى اجتماعى در اثر روند صعودى سير تقاضاها و آگاهيها؛ موضوع خواستههاى مردم در مناطق مختلف را به صورت مطالبات قومى طرح مىكند و سپس آن را از حالتى فرهنگى در چارچوب ملى؛ به صورت سياسى و نهايتا در راستاى مطالبات فراملى پيش مىبرد. بنابراين يك جنبه بازدارندگى توسعه فرهنگى در ايران از پلوراليسم فرهنگى و دستاوردهاى جهانى شدن با هدف انسجام فرهنگى ناشى مىگردد و يا وسيلهاى براى احياى هويت قومى در برابر هويت جهانى است.
شكنندگى و سستى در مرزهاى جغرافيايى، حاكميت ملى و فرهنگ ملى در اثر روند جهانى شدن به معناى تضعيف و تحديد قلمروهاى دولت ـ ملت است كه ناگزير منجر به تقويت هويت در گستره كوچكترى مىشود؛ چرا كه خلاء هويتى، با بحران هويت برابر نيست؛ بلكه با مرگ و نيستى برابرى مىكند. در نتيجه نبود يا ضعف يك هويت ملى، زمينههاى گرايش به ديگر هويتهاى پيشنهادى را افزايش مىدهد و ما شاهد رشد هويتهاى منتسب به گروههاى قومى، قبيلهاى، مذهبى و طبقات محلى خواهيم بود؛ اين امر از عوامل بازدارندگى توسعه فرهنگى است و منجر به تشديد شكافها و بىثباتى سياسى خواهد شد. اين بىثباتى سياسى، امنيت ملى كشور را تهيد مىكند و مشروعيت حكومت را تضعيف مىسازد. براى رويارويى با خطرات فرهنگزدايى، آوارگى فرهنگى و بحران هويت، بايد به صورت ملى و در تمام عرصهها عمل كرد. و سياست پيشگيرانه و حمايتى، نيازمند توسعه فرهنگى و تعليم و تربيت صحيح مىباشد.
مادى گرايى
مادى گرايى و ناتوانى در فهم دين
جامعهخواهان ايمان و معنويت، همواره نگران سستى ايمان و رنگ باختن معنويت مىباشند. نبايد تصور كرد كه مادىگرايى در دور دستها و در جمع بيگانگان منزل دارد؛ زيرا احاديث و سيره معصومين به ما آموخته است كه دشمن بزرگتر در درون ماست و نه بيرون از ما. سقوط هميشه آسانتر از صعود است. و عملكردهاى يك جامعه دينى ـ اگر از يك حد مطلوبى پايينتر بيايد ـ بر هويت دينى و ظرفيت نظام متكى بر آن براى جهتگيرى و برنامهريزى در راستاى هدايتهاى دين (اسلام) خدشهدار خواهد نمود. «شهيد مطهرى» در بررسى علل گرايش به مادىگرى، به عللى نظير نارسايى مفاهيم اجتماعى و سياسى، نقض روشهاى تبليغى و نامساعد بودن جو اخلاقى و اجتماعى (12) اشاره مىكند و معتقد است كه جلوگيرى از لغزش فكرى، تنها زمانى ميسر است كه انسان به يك مكتب استدلالى «سيستماتيك الهى» (13) ـ كه پاسخگوى اين نياز باشد ـ بپيوندد. اين مهم به عهده حوزههاست؛ كه متأسفانه، حوزهها نيز بنابه دلايل تاريخى مدتهاست كه از حكومت و مسائل كلان اجتماعى دور بودهاند.
چالش اصلى امروز در برابر دولت ملى ايران، پاسخگويى به مقتضيات دنياى پيچيده و سريع كنونى است كه آرامش سابق، و روحيات ايمانى را زايل مىسازد. حفظ ايمان مردم، منوط به وجود پاسخهاى مطمئنى است كه در عرصه عمل فردى، اجتماعى، ملى و بينالمللى، احساس بودن، اميد و عزت را ايجاد مىنمايد. به عبارت ديگر، نيازمند تخصصى شدن مباحث دينى و تقويت مباحث شناختى و كلامى براساس فضاى فكرى نسل كنونى هستيم. جالب توجه است كه چنين ضرورتى را شهيد مطهرى در بيان وظايف اصلى حوزههاى علميه يادآور شده است.
موضوع مادىگرى و عدم شناخت مفاهيم دينى، صرفا در حوزه ظرفيتهاى بالقوه دينى در جامعه محدود نمىشود؛ بلكه مسائل علمى را نيز دربرمىگيرد. در واقع تا زمانى كه ضعف فكرى در حوزه شبهات دينى و نيز در حوزه مهندسى اجتماعى به معناى ظرفيتسازى و تمهيد بسترهاى مناسب و مؤيد رشد انسانهاى مؤمن وجود داشته باشد، سخن از استقلال و آزادى فكرى در برابر رواج وابستگى و تقليد فكرى ـ كه از پيامدهاى جهانى شدن فكر و فرهنگ مىباشد ـ ميسر نخواهد شد. بدين ترتيب، متغيرهاى مستقل «ظرفيت» و «هويت»، به جهت ضعف، به عوض ايفاى نقش مثبت در روندها و فرصتهاى جهانى شدن؛ بندهاى عميق وابستگى، بىايمانى و تقليد فكرى و فرهنگى را فراهم مىآورد؛ زيرا بالهاى پرواز جامعه دينى و عزت آن، در گروى وجود توأمان علم و ايمان است.
بنابراين، جهت تكميل مطالب مذكور، گفتنى است كه موضوعات چالشگرى ـ كه تحت عنوان روند جهانى شدن براى فرهنگ انقلاب اسلامى ـ قابل ذكر است، عبارتند از:
الف) علمزدگى و تكنيك محورى: عقبماندگى علمى ايران، بهترين زمينه براى پذيرش علم و تكنيك در مقام معبود بوده و بايد از بيم آنچه «مارتين هايدگر»، فيلسوف آلمانى توهم نازيسمى مىنامد، انديشناك بود و براى جلوگيرى از وقوع آن برنامهريزى و چارهانديشى نمود. به نظر مىرسد تنها چاره موجود، پىريزى محيطهاى تربيتى به صورتى است كه محدوديت انسان و تكليف انسانى و تكليف الهى او را، كه بايد مبتنى بر معرفت توحيد باشد، يادآور شد و با تذكر به مقام خليفةاللهى وى، از سلطه تكنيك درآمده و از علم زدگى رهايى يافت.
چالشهاى پيش روى توسعه فرهنگى، پايانناپذير و متنوع است. در يك نگاه جزئى گرايانه، موارد متعددى قابل طرح و پىگيرى مىباشد: يكى از مهمترين چالش ديگر در جامعه ايران، نابرابرى اجتماعى با ابعاد متنوع آن است. كه به برخى از جلوههاى آن اشاره خواهد شد:
الف) ذهنيت عمومى در جامعه؛ دينى است، يعنى صبغه دينى داشته و نسبت به كدهاى دينى حساس است و آموزههاى دينى در آن بسيار تأثيرگذار مىباشد؛ از همين رو عدالت محور و برابرى خواه است.
ب) سابقه طولانى استبداد؛ خواستههاى عدالت و برابرى را به عنوان نياز مبرم و غيرقابل اغماض درآورده است.
ج) يكى از علل انقلابها؛ وجود نابرابريها بوده و وعده عدالت اجتماعى از شعارهاى اصلى انقلاب به شمار مىرود و بىتوجهى به آن نيز، آينده انقلاب را به خطر مىاندازد.
د) برپايى قسط و عدل را در صدر وظايف نظام برخاسته از انقلاب؛ يعنى جمهورى اسلامى قرار داده است؛ ضمن آنكه بستر فرهنگى، اجتماعى و سياسى در ايران به شدت به اين موضوع دامن مىزند.
هـ) مفهوم سياست در نظام بينالملل و رويههاى موجود در اغلب مباحث فرهنگى، جهانى شدن را به جهت نفع محورىشان به شدت مورد انتقاد قرار مىدهند و مبناى تمام اعتراضها و مخالفتهايشان، همانا بىتفاوتى نسبت به عدالت و در نظر نگرفتن آن است. بنابراين، اگر در اجرا و تحقق عدالت در شاخههاى مختلف آن اهمال نمايند، وارد چالشى سخت و سنگين شدهاند؛ به نحوى كه اگر پاسخ مناسبى ارائه ننمايند، دشمنان فرصت را غنيمت شمرده، با شعارهاى انقلاب؛ انقلاب را پايان يافته اعلام مىكنند. با چنين پيشينههاى ذهنى و عينى، توجه خاصى به موضوعهاى عدالت و نابرابرى در ملاكهاى مقايسه و ارزيابى افكار عمومى از وضعيت موجود، مشهود است.
بنابراين، وجود نابرابرى اجتماعى؛ چالش فرهنگى و سياسى براى دولت ملى ايران مىباشد. مىدانيم كه هسته اصلى سياست و فرهنگ عنصر «پيوستگى» است و ميزان پيوستگى در درون دولت ـ ملت متأثر از وضعيت نابرابرى اجتماعى است و به جهت آنكه نابرابرى اجتماعى نقطه مقابل عدالت اجتماعى مىباشد؛ رابطهاى معكوس ميانشان برقرار است و به جرأن مىتوان گفت كه ناكامى در رفع نابرابريها؛ موجوديت و هويت و ظرفيت انقلاب اسلامى را به چالش مىكشد.
با توجه به بافت فرهنگى متنوع و رسوخ روحيات عشيرهاى در رفتار سياسى ايرانيان؛ احتمال هويتى كردن نابرابرى اجتماعى افزايش مىيابد. همچنين مىتواند پتانسيل موجود در معضلات هويتى ناشى از چالشهاى زندگى جديد را فوقالعاده فعال و هيجانآميز احساس نمايد و به راحتى مورد طمع و سوء استفاده قدرتهاى ذىنفع و فرصتطلب قرار دهد.
نتيجه گيرى:
انقلاب اسلامى شرايط كاملاً مستعدى را براى رشد و توسعه نيروى انسانى جهت اجراى برنامههاى توسعهاى نظام جمهورى اسلامى فراهم نمود. توسعه فرهنگى كه از ملزومات اين انقلاب بوده است، همواره با دو وضعيت، كه مختص جوامع انقلابى است، مواجه شده است؛ اوّل؛ وضعيتى كه محتواى آن كسب فرصتهاى سياسى ـ اجتماعى فرهنگى است و دوم؛ وضعيتى كه تهديدهاى بالقوه عليه انقلاب اسلامى را فعال مىنمايد. در اين مقاله، به اجمال دو وضعيت مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است و بر اين واقعيت تأكيد گرديده كه آينده انقلاب اسلامى، معطوف به شيوه بهرهبردارى از امكانات فرهنگى كشور، برنامهريزى و مديريت فرهنگى كارآمد، در قالب توسعه فرهنگى است. اگر زنده بودن فرهنگ انقلاب اسلامى ـ همچنانكه اشاره شد ـ نه صرفا در شعارها، بلكه در عملكردها، يك واقعيت است، در آن صورت بايد گفت، هر تغييرى كه اجراى آرمانهاى فرهنگى را با مشكل مواجه سازد، چالشگرى فرهنگى انقلاب را شروع مىكند. توسعه فرهنگى، راهكارهاى پيشگيرانه تبديل چالش به تهيد و جايگزينى آن به يك فرصت و تحكيم اصول ارزشى فرهنگى را فراهم مىآورد. استراتژى فرهنگى كشور در اين وضعيت، در گروى مديريت كارآمد فرهنگى و برنامهريزى جامع و كامل مىباشد.
1. عضو هيئت علمى دانشگاه بينالمللى امام خمينى(ره)
2. سريعالقلم محمود، «اصول ثابت توسعه» (1) اطلاعات سياسى ـ اقتصادى، شماره 25، فروردين و ارديبهشت 1369.
3. اسدى، على. توسعه بر جاده تكنولوژى مىتازد «تديبر شماره 2» (مرداد 1369)
4. Self - fulfilment
5. گزارش كميسيون مستقل مسائل رشد و توسعه جهان، به رياست ويلى برانت، ترجمه هرمز همايونپور، ص 44.
6. اسدى، على. «جامعهشناسى توسعه» مديريت دولتى، شماره 8 (1369)، ص 136.
7. قاضيان، حسين، روشنفكران و توسعه 2، فرهنگ توسعه، شماره 81 .
8. آشورى داريوش، تعريفها و مفهوم فرهنگ، انتشارات مركز اسناد فرهنگى آسيا (تهران 1357).
9. گرانمايه، بهروز. فرهنگ و جامعه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى (تهران، 1376).
10. Kedde Nikey, Iran and The Muslim World: Resistarnce and Revolution , ( America: New York Press , 1995).
11. Goldstone Jack A , Ideology , Cultural Frame Works and Process of Revolutions Theory and Society , Vol , 20 No , 4 , 1991
12. مرتضى مطهرى، علل گرايش به مادىگرى، انتشارات صدرا، چاپ هفدهم (1375)، ص 178.
13. همان، ص 190.