جهانيسازي و استراتژيِ مقاومت
سعيد اسماعيليبهبهاني
پيشزمينههاي جهانيسازي
عهدنامه و ستفالي در سال 1648 در آلمان عملا فرآيندي جز قربانيشدن مسيحيت به صورت نامرئي در بر نداشت. در واقع از آن تاريخ به بعد دستگاه پاپ نفوذ خود را از دست داد و مذهب در اروپا از اهميت افتاد و از سوي ديگر اروپا به تكه پارههايي جدا از هم و براساس قوميت تقسيم شد و امت مسيحيت كه محورش ديانت حضرت عيسي بود از هم پاشيد و اساس تشكيل حكومتها بر پايه مليت و قوميت استوار گشت. بدين ترتيب واژهاي تحت عنوان دولت ملي وارد عرصه واژگان مفاهيم سياسي گشت. اگر چه بيش از اين در بسياري از مناطق جهان شاهد تشكيل چنين دولتهايي بودهايم، ولي تنها فرق اين دولتها و يا به عبارتي حكومتهاي مبتني بر قوميت با دولتهاي ملي در عصر وستفالي، آن است كه دولت ــ ملت به وجود آمده پس از جنگ 30 ساله به دليل فرار از اقتدار كليسا تصميم به پيمودن اين مسير گرفته است. در واقع، مسيحيت به دلائل مختلف نتوانسته است پاسخگوي نيازهاي بيحدّ و حصر ايشان در عصر جديد باشد. اين رويكرد جديد به «ملت»، پس از دين كه باعث از ميان رفتن امت گشت، شايد به دو دليل انحراف دين و يا سركشي عدهاي در مقابل تعاليم ديني بود. بهر حال، حكومت كليسا جاي خود را به دولت ملي داد.
«دولت ــ ملت»:
الف) از مهمترين تبعات ايجاد دولتهاي ملي، تقويت انديشه سرمايهداري و سودمحوري و كنار نهادن موانع اعتقادي در عرصه اقتصاد مانند تحريم ربا است. بنيانگزاران «اصلاح دين» در اروپا همچون جان كالون (1509ــ 1564) بنيانگزار مذهب كالونيسم، مبادله پولي براساس ربا را مجاز شمردند و اين تحول، نقش مهمي در شكلگيري بنيادهاي اقتصاد سرمايهداري ايفا كرد.
به هر حال همواره بايد به اين نكته توجه نمود كه تحول اقتصادي و رشد سرمايهداري در اروپا علاوه بر استعمار و استثمار ملتهاي شرق و جنوب، ناشي از رباخواري بود كه پس از انحلال حاكميت كليساي كاتوليك ــ كه ربا را حرام ميدانست ــ رواج و گسترش يافت. از كساني كه باعث رواج رباخواري شد انديشهپرداز يهودي، اسحاق ابرانائل، رهبر يهوديان مهاجر در اسپانيا بود كه از نخستين كساني است كه به دفاع آشكار از رباخواري برخاست و توجيه نظري و ديني به نفع ربا در ميان مسيحيان ايجاد كرد و بعدها يهوديان ديگري با راهيابي به اين عرصه، بهرههاي فراوان از آن بردند و توانستند بنيانهاي اقتصاد سرمايهداري اروپا را پايهريزي نمايند.
ب) از ديگر تبعات دولت ــ ملت، كم فروغترشدن دين در مناسبات اجتماعي غرب بود. بنابر نظر استيون كان نروژي، شكاف ميان دولت و كليسا در يك زمان تا پيش از به وجود آمدن شكافهاي ناشي از انقلاب صنعتي، خشونتهاي عمدهاي مصروف كرد كه در نهايت با به حاشيه رانده شدن كليسا خاتمه يافت. از جمله، رشد و نموّ اعتقادات يهوديت كه تا زماني به دليل حاكميت كليسا محصور بود، به تبليغ قومگرايي و ملّيگرايي به دليل داشتن روحيه نژادي در سطح اروپا و بالطبع چنين روحيه نژادي كه بعدها با برتريجوييهاي عمدهاي همراه بود مسيحيان رانيز سخت تحتتاثير قرار داد و آنها را بيشتر متوجه مليت و نژاد خود كرد تادين. بدينوسيله واژه جديدي به نام سكولاريسم (Seculorism)و علمانيت در مفهوم «دولت ــ ملت» وارد شد. يهوديان نقش اصلي در پيدايش مفهوم «دولت ــ ملت» و سكولاريزم و انهدام اقتدار كليساي مسيحي و نيز در گسترش استعمار در جهان از قبيل جزاير هند شرقي و جزاير كارائيب داشتهاند، و علاوه بر و اين مستعمرات و نظاير آن منشاء انباشت نخستين سرمايهداري در اروپا و پايگاهي براي توسعه سرمايهداري جديد بود.
در نتيجه تشكيل دولت ملي يا دولت ــ ملت، عموم كشورها براساس مليت و قوميت و مشخصههاي نژادي و يا زباني تشكيل ميشوند و نمونههاي محقق شده آن، اضمحلال امپراطوري مسيحيت در قرون وسطي و امپراطوري عثماني در بخشي از قلمرو كشورهاي اسلامي است و چنين تحولي، پيدايش كشورهاي كوچك در قاره اروپا، آسيا و آفريقا و رواج ناسيوناليسم نوين را تشكيل داد.
سكولاريسم يا علمانيت نيز با كمرنگشدن حضور مسيحيت، باعث شد كه فقط به تجربه، اصالت داده شود و پوزيتويزم، اولويت يابد.
ج) با پيدايش ناسيوناليزم سكولار، سرمايهداري بر محوريت سرمايه، ابتدا و انتهاي هر اقدامي قرار گرفت و جامعه به اندازهاي از بيارادگي افراد رسيد كه تمام توان خود را منوط به سرمايه كردند و هر گونه خلاقيت و ابتكار در سايه وجود سرمايه محقق گشت و تبليغات و رسانهها نيز به عنوان مروج چنين فرهنگ طاغوتي و ضدالهي در عصر جديد پا به عرصه نهاد. تسليحات مدرن نيز به عنوان وسيله قوه قهريه، ابزار ديگري بود كه به شكلي نو و با فنآوري گسترده، مورد استفاده موجه پيدا كرد. آنگاه زعماي صهيونيستي در اين عصر، پروتكلهاي خود را تدوين و در عصر جديد اعمال نمودند:
پروتكل اول: امروز قدرت طلا جانشين قدرت همه حكومتها گشته و زمان حاكميت ديانت، سپري شده است.
پروتكل دوم: حق ما سرچشمهاش زور و قدرت است و كلمه حق، امري است صرفا وجداني، معنوي و مجرد، دليلي بر درستي آن وجود ندارد.
پروتكل سوم: فريب مردم، شعار عصر جديد است به نحوي كه آنچه را فريبكارانه به خوردشان ميدهيم به عنوان امر واقعي بپذيرند و در درستي آن ترديد نكنند.
پروتكل چهارم: كلمات آزادي، عدالت و برابري، كلماتي هستند كه به وسيله آنها مبلغان و عمال بيجيره و مواجب ما موفق شدند در چهار گوشه دنيا تعداد بيشماري را به زير بيرق ما در آوردند. در حالي كه اين كلمات همواره مثل خوره به جان رفاه ملل غير يهود افتاده، امنيت و آسايش را از خانههاي آنها ريشهكن كرده آرامش را از بين برده است و روح همبستگي را از آنها گرفته و همه شالودههايي كه دولتهاي غيريهود بر آنها استوار شده نابود كرده است.
پروتكل پنجم: براي ايجاد اخلال در ساير جوامع، برخي احزاب را مسلح نموديم و رسيدن به قدرت را به يك هدف مقدس و بالاتر از هر امري جلوه داديم. ما طوري مردم را به جان هم انداختيم كه همه به يكديگر بدگمانند. نفرت مردم از يكديگر به خاطر تعصبات مذهبي و نژادي كه در طول بيست قرن گذشته تبلور يافته است اجازه نخواهد داد كه مردم به اين سادگي با يكديگر آشتي كنند.
پروتكل ششم: هر گونه وامي براي دولتها (مانند وامهاي بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول)، راه به بندكشيدن آنهاست. قرضها، چون شمشير دموكلس بر روي سر فرمانروايان آويزان خواهد ماند و اينگونه فرمانروايان دست تكدي خود را به سوي بانكداران ما دراز ميكنند.
ماحصل اين پروتكلها، مردمي بيدين، بيايمان و منفعت طلب است كه براي انتفاع بيشتر از اين دنيا، معيار عدل را فراموش كرده و صرفا به فكر زندهماندن بيشتر هستند. اين عده كه عمدتا يهودي هستند معاد را نفي كرده، هر چه ميخواهند از اين دنيا تمنا ميكنند و با از بين رفتن يكپارچگي امت و حاكمشدن مليتها و نژادها به عنوان محور تشكيل حكومتها آنگاه زمينههاي طرح «جهاني شدن» براي ايجاد سلطه جهاني خود را آماده نمودند.
مفهوم «جهاني سازي» چيست؟
واقعيت اين است كه اهداف طراحان «جهانيسازي» هنوز براي بسياري از ملل جهان به ويژه كشورهاي فقير و مردم جنوب، ناآشناست، آنان ميدانند كه ابرقدرتها استعمارگر هستند و منابع آنان را چپاول ميكنند اما مكانيزم و راهكارهاي آنها را نميدانند. آنان تكرار واژه جهاني سازي را ميشنوند اما با آن ارتباطي برقرار نميكنند زيرا مفهوم و اهداف آن را نميدانند.
سردمداران و انديشمندان وابسته به سرمايهداري و صهيونيسم جهاني از خوبيهاي «جهانيسازي» ميگويند و مي نويسند اما مبارزين راه حق و آزاديخواهان عليه آن مينويسند و تظاهرات مينمايند.
جهانيسازي، امتداد سياستهاي استعماري دولتهاي غرب است كه قدرتهاي بزرگ نظامي و اقتصادي از كنفرانس برلين تا فروپاشي ديوار برلين و از برلين تا اجلاس يالتا با اتخاذ سياستهاي استعماري، ثروتهاي جهاني را ميان خود، تقسيم كردهاند. قدرتهاي بزرگ اقتصادي و مالي درصددند با ايجاد نظام نويني بر زندگي بشري در سرتاسر زمين، حاكم شوند. سلطه قدرتهاي بزرگ اروپايي و پس از آن امريكايي بر ديگر بخشهاي جهان از پايان جنگ جهاني دوم به اين سو، توانايي و استعداد ملل استعمار شده را از راههاي مختلف، زايل كرده است تا پس از آن، راه براي نفوذ و استقرار نظامهاي متناسب با توسعهاي كه خود آنها ترويج ميكنند باز شود.
بدين ترتيب مجموعه كشورهاي جهان سوم به صورت انبار گستردهاي از مواد اوليه كشاورزي، مواد معدني، نيروي انساني ارزان و غيره درآمدند. استقلالهاي تشريفاتي، كاري جز تاييد اين شكل از جهاني سازي از طريق حوزههاي نفوذ نظامي، اقتصادي و ايدئولوژي نداشته است.
دستگاههاي تبليغاتي غرب، سقوط ديوار برلين را حكايت از پيروزي اقتصاد ليبرال و فرهنگ غرب خواندند و پس از آن بود كه بالهاي گروههاي بزرگ مالي و تبليغاتي غرب در آسمان جهان گشوده شد. و براي تصاحب بهترين بازارها، و تخريب فرهنگ و تمدن اسلامي و ساير تمدنهاي آزاديخواه به طراحي و اجراء نشستند و تعريفهايي نادرست و مردم فريب از جهانسازي آغاز شد و در عمل براي كشورهاي جهان سوم!! نقشه برادركشي، جنگ و خشونت در ميان گروههاي نژادي و مذهبي، غارت منابع و تخريب فرهنگي ميكشند در حالي كه فقر و بيدادگري همانند سرطان، حساسترين بافتهاي بدنه اجتماعي را ميخواهند و بر بستر بيسوادي و فقر، بذرهاي بيماري ايدز جوانه ميزند و ارزشهاي اجتماعي را با خود به نابودي ميبرد.
سردمداران جهانيسازي، غربيها و سرمايهداران بزرگ ميخواهند كه جهانيسازي در كشورهاي جنوب خيلي زود ايجاد شود و دروازهها كاملا و به سرعت باز شوند!! آنها چنين امري را شرطي ضروري براي فرار از توسعهنيافتگي و حاشيهنشيني تبليغ ميكنند اما كشورهاي محروم بايد ابتدا به نابسامانيهاي خود پايان دهند.
به هر حال آنچه در تفكر طراحان «جهاني شدن» قرار دارد، تسلط همه جانبه بر تمام ابعاد جامعه جهاني از حيث سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي است جهاني سازي به معني يكسانسازي جوامع در چارچوب سيطره واحد غرب است. جهاني سازي، نظامي است كه قدرتمندان را با ادعاي روابط آزاد و آزادي بازار نابرابر قادر ميسازد تا اصنافي از ديكتاتوريهاي ضدانساني را بر محرومين و مستضعفان، جهان تحميل نمايند. جهاني سازي يعني فرآيند يكسانسازي در هر گونه تغيير خوراك، پوشاك، آداب و سنن و فرهنگ جهان به سمت و سوي الگوهاي غربي كه تمام توان خود را صرف مبارزه با اسلام در تمام ابعاد اعتقادي، اقتصادي، ارزشي و فرهنگي آن كردهاند. در پرتو جهاني سازي، كشورهاي فقير نه تنها استقلال سياسي خود را از دست ميدهند بلكه به بردگي كشيده ميشوند چنان كه گويي در حكم بدهكاراني هستند كه به هيچ وجه توان پرداخت بدهيهاي خود را ندارند و در نتيجه، هيچ اختياري براي فسخ پروژههاي پيشنهاد شده به خود را ندارند. در راس جهان سازي، امريكا است و اكثر اركانهاي جهاني سازي از قبيل، بانك جهاني، صندوق بينالمللي پول، يونسكو و غيره را امريكا طراحي و رهبري مينمايد.
حذف ارزشهاي اسلامي و انساني و جايگزيني ارزشهاي غربي: وابستگي فرهنگي، منشا ديگر سلطههاست و دو نهال سياست و اقتصاد در زمين بكر فرهنگ، غربي ميشوند.
در اين راستا، سازمان تجارت جهاني مسئول برخي از مهمترين آسيبهاي اجتماعي است كه در جوامع جهاني عارض شده است. سياست تجاري اين سازمان تاثيرات منفي به ويژه در زمينه بهداشت و گوناگوني زيستي و بحران فرهنگي در كشورهاي در حال توسعه داشته است، افزايش ايدز و طرز لباس پوشيدن جوانان كشورهاي فقير به صورت غربيها در صورتي مردم اين كشورها گرسنهاند نمونهاي از اين تاثيرات منفي ميباشند.
در اين فرهنگسازي بايد فرهنگ غرب را كشورها، بخصوص كشورهاي اسلامي بياموزند و اجرا نمايند و مثلا چادر، حذف شود، روابط زن و مرد كاملا آزاد شود، ارزشهاي ديني كمرنگ شوند و زبان انگليسي عالمگير شود و كامپيوتر را با زبان انگليسي آموزش ببينند.
از آثار منفي جهاني سازي فرهنگي، فرايند «سكولاريزاسيون» است. اين فرايند، كليه شئون فرهنگي، اجتماعي، اخلاقي يك جامعه اسلامي را ديانتزدايي ميكند. اكنون جهانيسازي از طريق شبكههاي ارتباطي خود همين سكولاريزاسيون را تبليغ ميكند و عوارض و علائم سكولاريزاسيون در جوامع اسلامي و غيراسلامي، اين است كه ادبيات مردم عوض شود، مفاهيم ديني و قدسي كمتر استعمال شود و به جاي آنها واژهها و مفاهيم غيرديني و غيربومي را به كار برند و به جاي «جامعه ديني» از «جامعه مدني»، به جاي «عدالت»، از «دمكراسي» و مشاركت غربي دم ميزنند، به جاي اخلاق و اجراي احكام الهي، از تساهل و تسامح استفاده ميشود. عارضه بعدي جهانيسازي فرهنگي، اين است كه، تلقّي محافل علمي از دين، عوض ميشود. علماي حوزه و دانشگاه را به آنجا ميرسانند كه ميان دين و علم، دين و عقل، دين و توسعه، دين و رفاه، تزاحم و تقابل ببينند. اين بلايي است كه بر سر مسيحيت هم آوردند و وانمود ميكنند ديني كه با همه اين مقولات محترم!! سر جنگ دارد همان بهتر كه كنج مسجد بنشيند.
عارضه ديگر اين است كه جوانها از مساجد و روح حقطلبي باز دارد و با مدهاي روز و سرگرميهاي عوامفريب، فريب دهند تا به جاي مبارزه با استعمار و ابرقدرتها در فكر مد لباس و شهوتراني بيفتند.
عوارض ديگر، اين است كه ميراث فرهنگي، معنوي، ديني و حراست از آنها در معرض خطر قرار ميگيرد، ميراثي كه در برگيرنده مجموعهاي از رفتارها، دانش و نمودهاي زنده از آداب و رسومي است كه بيانكننده جهانبيني ما مسلمانان است.
در اثر «جهانيشدن» اكنون فلاسفه و پيروان مذاهب مختلف به خصوص اسلامي از بحران ارزشها سخن ميگويند. بسياري از به اصطلاح ارزشهاي جديد، بيشتر به توجيه خودخواهي، سودجويي، جاهطلبي، غرور نابجا، قدرت، پول و مصرف بيحد و مرز شبيه هستند تا به اصول معقولانه و سازگار با سرشت و فطرت انساني.
اصول اخلاقي كه توسط پيامبران و مربيان و متفكران بزرگ الاهي، فرمولبندي شده بود به نام «جهاني سازي» كمرنگ شدهاند، زيرا كه زندگي بيش از پيش، تابع تمايل مصرفگرايي است. مصرفگرايي، مدپرستي و شيپرستي كه توسط تجارت آزاد و جهانيسازي غربي افزايش يافته تمايل به ايمان معنوي و رشد فرهنگي و نيز بهسازي تفكر و آگاهي انسان را عميقا تضعيف كرده است.
آزادي اخلاقي و بيبندوباري و حذف اخلاق مذهبي به عنوان دستاورد بشري و عصر جديد كه راه كشورهاي اسلامي و بشريت را به سوي آيندهاي بهتر و روشنتر ميگشايد، تلقي ميشود.
اگر جامعه اسلامي و بشري با ارزشهاي غيراسلامي و تحريف شده و كاذب كنوني وارد آينده شود، ميتوان دور آن را خط بطلان كشيده زيرا در اين صورت انسان به عنوان مخلوق عالي و خردمند خدا از بين خواهد رفت. بازگشت به ارزشهاي اسلامي، معنوي، روحي و حياتي بايد يكي از اهداف تعيين كننده عصر حاضر باشد. و بايد ارزشهاي اسلامي و اخلاقي را در سياست جهانيسازي دوباره تجسّم نماييم.
الف) امروزه فعاليتهاي ضدفرهنگي جهاني سازي بسيار وسيع و شامل همه سرزمينها است. لكن بايد اذعان نمود كه بيشترين فعاليتهاي اين جريان در كشورهاي اسلامي به ظهور ميرسد. زيرا فرهنگ و تعاليم و قوانين جامع اسلام با منافع قدرتهاي استعماري و جهاني سازي به طور آشكار منافات دارد و خواهد داشت و آنها بارها شاهد اثرگذاري اين فرهنگ پويا و بالنده و حركتآفرين در تودههاي مردم بودهاند. انقلاب اسلامي ايران يك نمونه كامل آن ميباشد.
فعاليتهاي ضدّارزشي و فرهنگي جهاني سازي مورد علاقه شديد سران و دولتمردان كشورهاي غربي است زيرا شيوههاي عمل اين جمعيتها بسيار پنهان، نامرئي و داراي ظاهري زيبا و انساندوستانه ميباشد. تاثير فعاليتهاي ضدارزش جهاني سازي بر تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان يكي از اهداف آنان، است زيرا ميخواهند اطفال مسلمان را از قبل از بلوغ غرب زده نمايند تا قبل از اينكه مسائل اسلامي در روح اطفال شكل يابد، روح آنان را تسخير كنند و قبلا اين كار نتيجه داده است و اكنون با ابزارهاي نوين مانند ماهواره و اينترنت تسريع در اين تهاجم فرهنگي به عمل ميآيد.
شيوع ديگر از طريق استخدام ظواهر اسلام براي مبارزه با اهداف اسلام است و با همين سياست و روش نامرئي است كه آنها حتي در مقام تبليغ توام با تحريف اسلام برميآيند و با معرفي غلط و ايجاد ترديد در اذهان جوانان موجب ميشوند كه اقشار ناآگاه به مرور و گامبهگام از اسلام فاصله بگيرند و نسبت به اعتقادات خود بياعتنا گردند و گروههايي را به نام اسلامشناس به استخدام خود در ميآورند و به آنها ماموريت ميدهند كه پيرامون تعاليم اسلام و قرآن به تحقيق و بررسي مغرضانه بپردازند و حاصل كار خود را كه با زبردستي خاصي شبههافكني در تعاليم و احكام اسلام ميباشد به صورتهاي مختلف از طريق اينترنت، ماهواره و كتاب به جوامع اسلامي و جوانان عرضه ميكنند. هدف از اين اقدام، پاشيدن بذرهاي ترديد و شبهه، تحريف و دگرگونساختن حقايق در زمين بكر و حاصلخيز جان و روح جوانان و دانشجويان مسلمان ميباشد و زمينه را براي ترك اسلام و ترك گرايش به عزّت، آماده ميسازند. بديهي است براي سردمداران «جهاني سازي»، بهترين شيوه و روش، بهرهبرداري از تعاليم قرآن و اسلام براي واژگون ساختن اساس اين دين و ترديدافكني و ايجاد تحريف در اسلام است.
روش ديگر مقابله با ارزشهاي اسلامي اين است كه دشمنان اسلام و محافل صهيونيستي در امريكا توسط ابزارهاي جهانيسازي، كه در شبكههاي سازنده فيلمهاي سينمايي در هاليود نفوذ كردهاند، فقط از سال 1364 تاكنون 700 فيلم سينمايي ضداسلامي توليد كردهاند. دشمنان اسلام با ساخت و توزيع اين فيلمها و CDها در جهان توانستند تا حدودي افكار عمومي جهانيان را به اسلام و مسلمانان بدبين كنند. در اين فيلمها مسلمانان به عنوان انسانهاي خونآشام، تروريست يا افراطي و منبع خشونت و خطر براي فرهنگ و تمدن غربي معرفي ميشوند و محافل يهودي امريكا با اين گونه فيلمها توانستهاند شهروندان امريكا را عليه مسلمانان اين كشور بسيج كنند. براي مثال يكي از فيلمهايي كه در سال 1379 ساخته شده و «قانون نظامي» نام دارد مسلمانان آمريكا را تهديد اصلي، معرفي ميكند.
جهاني سازي يعني...: پاپ ژاپن پل دوم در مراسم جشنهاي سال 2000 براي فرمانداران و نمايندگان كه با حضور 2500 نماينده و سياستمدار زن و مرد از 93 كشور جهان در واتيكان برگزار شد طي نطقي طولاني، رسوايي جوامع ثروتمند و مرفه را كه در آنها ثروت، ثروت ميآورد و فقيران روزبهروز فقيرتر ميشوند، محكوم كرد و گفت امروز بخصوص با پديده جهان سازي بازارهاي كشورهاي ثروتمند و توسعه يافته سعي دارند وضعيت اقتصادي خود را باز هم بهتر كنند، در حالي كه كشورهاي فقير روزبهروز بدتر در فقر فرو ميروند. براي مثال گرسنگي 13 ميليون آفريقايي را در آستانه مرگ قرار داده است. كه يك فاجعه بشري در حال اتفاق در قاره آفريقا است. اگر مواد غذايي به ساكنان اين كشورها نرسد در حدود سيزده ميليون آفريقايي در چند ماه آينده بر اثر خشكسالي جان خود را از دست خواهند داد. پاپ افزود 6 ميليون نفر در زيمبابوه 3 ميليون نفر در مالادي، بيش از 2 ميليون نفر در زامبيا. 6 هزار نفر در موزامبيك، 400 هزار نفر در لسوتو و بيش از 150 هزار نفر در سوازيلند در خطر مرگ قرار دارند. از سوي ديگر انتشار بيماري ايدز و فقر در ميان كشورهاي آفريقايي اوضاع آنان را بحرانيتر كرده است.
سياست جهاني سازي نميگذارد اراده سياسي و منابع مالي و امكانات لازم براي مبارزه با گرسنگي به كار رود. به هر حال سوءتغذيه جلوههاي مختلفي دارد كه ازآن جمله ميتوان به كم خوني، عقبافتادگي رشد، كمبود ويتامين A و يا كمي وزن نوزادان اشاره كرد. در كشورهاي در حال توسعه از هر پنج نفر، يك نفر و يا به عبارت ديگر 777 ميليون نفر به طور مزمن دچار سوءتغذيه است. در هر سال 12 ميليون كودك از مسائل ناشي از سوءتغذيه جان خود را از دست ميدهند. در جهان بيش از دو ميليارد نفر دچار كمبود ريزمغزيها از جمله 740 ميليون نفر دچار كمبود يد، 100 تا 140 ميليون كودك دچار كمبود ويتامين A، 177 ميليون كودك دچار عقبافتادگي رشد، 17 درصد نوازدان و در عقب ماندهترين كشورها 5 درصد نوزادان با وزني كمتر از وزن طبيعي متولد ميشوند.
با وجودي كه از چند دهه از جهانيسازي ميگذرد اگر از جهان سوم ديدار كنيد فقر را چنان وحشتناك خواهيد ديد كه براي غربي نازپرورده قبول آن به ندرت ممكن است. يك نفر از هر پنج نفر در اين جهان 6 ميليارد نفري با درآمد روزي كمتري از يك دلار زندگي ميكند و تقريبا يعني يا كمتر از دو دلار بيش از 850 ميليون نفر در كشورهاي فقير نميتوانند بخوانند يا بنويسند. نزديك به يك ميليارد نفر از مردم به آب تميز و 4/2 ميليارد نفر به بهداشت دسترس ندارند يازده ميليون كودك زير پنج سال بر اثر بيماريهايي كه قابل درمان هستند ميميرند. جالب آن است كه غربيها براي فريب افكار عمومي و ايجاد آمادگي در نخبگان كشورها تلقين ميكنند كه تحقيقات نشان ميدهد كه ما با «جهاني شدن» وضعيت فقر را بهتر كرديم. يك نمونه از اين تحقيقات ساختگي و تبليغاتي، تحقيقي است كه جفري ساچز و آندرو وارنر دو اقتصاددان دانشگاهها وارد، سفارش گرفته و عرضه كردند:
پژوهشهاي سفارشي تبليغاتي!! اين دو اقتصاددان وابسته به هستههاي سرمايهداري آمريكا ادعاء كردند كه كشورهاي فقير كه درهايشان به روي تجارت بينالمللي يعني سرمايهداري غرب باز بود در سالهاي 1970 و 1980 شش بار سريعتر از كشورهايي كه درهاي خود را بسته نگاهداشتند رشد كردند.
تحقيق ديگر از نوع سفارشي و تبليغاتي به وسيله ديويد دولار و اثارتگراي از بانك جهاني انجام شده است كه اطلاعات جمعآوري شده از هشتاد كشور را در چهار دهه تحليل ميكند. اين تحقيق نيز ادعاء ميكند كه بازگشايي كامل درها به روي سرمايهداري غرب و تجارت بينالمللي به فقيران، كمك ميكند!! اين القائات در حالي انجام ميشود كه مسئولين بانك جهاني، خود اعتراف نمودند كه طرحهاي بانك جهاني در كشورهاي در حال توسعه و فقير غالبا با شكست روبرو شده است و وضعيت اقتصادي آنها را خرابتر كرده است.
در جهاني سازي، اكثرا شركتهاي خارجي بيشترين زيان را به مردم كشورهاي فقير ميرساند. به طور مثال در ازاي باج سبيل به دولتهاي فاسد به حق انحصار دست يابند. آنها از كارگر به صورت برده برده و يا به مسموم كردن محيط زيست به طور غيرقابل قبولي ميپردازند و يا كشورهاي فقير فقط به تجارت و سرمايهگذاري خارجي براي داراكردن كشور خود اقدام ميكنند در حالي كه اقدام ديگر از قبيل لغو موانع تجاري و غيره را انجام نميدهند و يا ارتباطهاي اينترنتي را تقويت ميكنند در صورتي كه كشورهاي فقير اكثرا نميتوانند بينديشند و فقط تحت تاثير قرار ميگيرند يا كشورهاي فقير، كارخانههاي جديد بر پا ميكنند در حالي كه مردمشان دارند در اثر ايدز از بين ميروند و يا بهداشت و محيط زيست مناسب و كافي در آن كشورها وجود ندارد و يا دولتهاي شياد برخي از كشورهاي فقير درآمدهاي حاصل از سرمايهگذاريهاي خارجي را به حساب خود در بانكهاي سوئيس واريز ميكنند و يا صرف سلاحها ميكنند.
افزايش بيگارخانهها هم يكي از محصولات «جهاني شدن» است يك پژوهش موسسه بروكينگ در واشنگتن ديسيمي گويد كشورهايي كه درآمد سرانهشان زير 500 دلار است 30 تا 60 درصد كودكان بين سنهاي ده و چهارده سال بيگاري ميكنند در كشورهايي كه درآمد سرانه بين 500 دلار و 1000 دلار است اين رقم 30 درصد است.
مسلم است در اين بيگارخانهها شرايط وحشتناك و سوءرفتار با كودكان انجام ميشود و در عصر «جهاني شدن» هنوز حداقل معيارهاي كار، اجراء نميشود و تمام اتحاديههاي كارگري اروپا، امريكا و بسياري از منتقدان «جهاني شدن» به آن اذعان دارند.
يكي ديگر از اثرات جهاني سازي براي كشورهاي فقير در حال توسعه صدور بيرويه و حساب نشده فرآوردههاي اندك آنان است كه در اثر اين اقدام، صادرات آنان بيامان كاهش خواهد يافت و براي آنان فلاكتبار خواهد بود البته به جز چند كشور وابسته و ويژه كه براي اهداف آمريكا كار ميكنند.
به طور مثال اوگاندا كه بيش از نيمي از درآمد صادراتش از قهوه است شاهد سقوط يك سوم متوسط قيمت قهوه بين سالهاي 1997 تا 2000 بوده است. كل صادرات كشورهاي در حال توسعه در سال 1999 تنها 6/5 درصد توليد جهان ميباشد. به طور مثال تمايل هند به روند جهانيشدن پيوسته است اما كشور در فقر وحشتناكي غرق است. خيابانهاي دهلي پر از گدايان بيدست و پا و بيچشم است و ديوانسالاران كه در هر كاري مداخله ميكنند، گردنفراز، بيلياقت و فاسد هستند. اختلاف طبقاتي وحشتناك در اين كشور ايجاد شده و رو به رشد است. در جنوب هند، درست خارج از بنگلور، در ميان مزرعههايي كه مردان در آنها با داس دستي كار ميكنند، يك مجتمع ساختمانهاي تميز با باغهاي حجاري شده، آب افشانها و يك استخر شنا وجود دارد. كاخ يكي از شركتهاي بزرگ خدمات آيتي جهان كه سهام اين شركت در وال استريت خريد و فروش ميشود و سود آن 7/7 ميليارد روپيه است. به پيشرفت اين شركتها هيچ تاثير مثبتي در فقر و بيچارگي مردم هند ندارد.
«جهانيسازي» به ضرب تفنگ: طراحان پروژه جهانيشدن جهت هجوم به حاكميتهاي سياسي و مراكز تصميمگيري كشورهاي جهان از ابزارهاي متعددي استفاده نمودند به نحوي كه دامنه آن همه شئونات زندگي انسانها و جوامع را برگرفته و از ابعاد گوناگون، كليه ارزشهاي انساني والهي را هدف ميگيرند و همه امكانات را در خدمت اهواء مادي خود قرار داده است.
بنابراين هدف حكومت جهاني واحد تحت عنوان جهانيشدن در حقيقت، هجوم به همه امكانات و مقدورات انساني، طبيعي و فرهنگي ملل محروم از طريق ايجاد روابط غارتگري بينالمللي است كه توسط سازمانها و موسسات وابسته بينالمللي هماهنگ و اقدام ميشود كه ذيلا به برخي از اين نهادهاي بينالمللي اشاره ميشود:
1ـ سازمان ملل متحد: اين سازمان از قديميترين و فراگيرترين اهرمهاي جهاني است كه با ظاهري فريبنده در سال 1324 به بهانه حفظ صلح و امنيت بينالمللي و توسعه روابط دوستانه ميان ملل و همكاري در حل مسائل بينالمللي بودجه آمد و مثلا قرار بود كه اهداف بشردوستانه را تعقيب كند.
جنگ دوم جهاني در حالي به پايان رسيد كه قدرتمندان جهاني در انديشه يافتن راهي ديگر براي كنترل جهان بدون نياز به جنگهاي سخت بودند. قرار بر اين شد كه سازماني جاي جنگ را بگيرد و يا به صورت طرح ضربهگير و در كنترل ابرقدرتها با حق وتو قرار گيرد.
بدين ترتيب سازمان ملل متحد براي تقسيم دنيا از راه مسالمتآميز ميان صاحبان قدرت تشكيل شد. از جمله روشهاي اين سازمان براي رسيدن به اهداف شوم جهانخواران اعلام اين كه ايده بود بايستي آزادي عقايد گوناگون و احترام به آنان مراعات شود سپس به نام دفاع از آزادي و حقوق بشر به توجيه چپاول دنيا پرداخته شد. امام خميني(ره) اين ترفند دشمن را به خوبي افشاء نمودند:
«اين سازمانها دستآورد ابرقدرتهايي هستند كه ميخواهند مردم مستضعف جهان را چپاول كنند. اصول اين سازمان ملل را خود اينها درست كردند. اگر ساخته خود اينها نبود به چه مناسبت بايد يك يا چند كشور قلدر حق وتو داشته باشند؟ اين را درست كردند براي بازي دادن ملتهاي ضعيف.»
الان بعد از حدود 13 سال از رحلت امام خميني(ره) ميبينيم كه آمريكا به صراحت اعلام ميكند كه چه سازمان ملل تجاوز به عراق را تصويب نمايد و چه ننمايد آمريكا كار خود را خواهد كرد.
سازمان ملل با وضع قوانيني براي ملل و دول جهان به برنامهريزي و توجيه براي تصاحب دنيا پرداختند و بنا به تصريح هدف چهارم ازماده اول منشور سازمان، اين قوانين نهايتا قوانيني هستند كه جهت يكپارچه كردن دنيا و ايجاد نظمي جهاني وضع شدند، بدين معنا كه همه دنيا را با حذف گرايشات قومي و منطقهاي، مكتبي و مذهبي، تحت مديريت واحد صاحبان حق وتو قرار دهند.
2ـ يونسكو: :U.N.E.S.C.Oسازمان آموزشي، علمي و فرهنگي ملل متحد يا يونسكو به عنوان هماهنگكننده و ايجاد كننده فرهنگ يكسان جهاني (جهاني سازي) و سياستگذاري آموزشي، علمي و تحقيقاتي به ايفاي وظيفه به نيابت از غرب ميپردازد.
اين سازمان بناست كه كليه مسائل مربوط به آموزش و پرورش و نظام آموزش و مدار درسي و تربيت معلمان و نيز محيطهاي آموزش را با بدستآوردن تمام اطلاعات و آمارهاي لازم مربوط به هر كشور، از طريق مركز اطلاعات آموزشي سازماندهي و كنترل نمايد. امام خميني در افشاء رسالت يونسكو و توجه به مقوله مهم فرهنگ در عرضه دانشگاهها و مدارس هشدار دادند كه اتفاقي نيست كه مراكز تعليم و تربيت كشورها و از جمله، ايران از دبستان تا دانشگاه، مورد تاخت و تاز استعمارگران (جهانيسازي) قرار ميگيرد.
نقش يونسكو شبيهسازي، علمي، آموزشي و فرهنگي همه جهان با غرب است كه محصول چنين نظام آموزشي فرهنگي در جهان براساس ارزشهاي غربي است.
3ـ بانك جهاني و صندوق بينالمللي پول :(I.M.F)اين دو مسئوليت تعيين و اعمال سياستهاي پولي و ارزي ارزشگذاري ارزها، تعيين نرخ اعتبار بينالمللي كشورها و شركتهاي خصوصي داخل آنها و يا شركتهاي چند مليتي و نيز زمينهسازي طرحهاي هماهنگ با سياستهاي جهاني غرب در كشورهاي گوناگون را به عهده دارد.
صندوق بينالمللي پول دول عضو را موظف به تسعير پول خود به طلا (براي هر اونس طلا 35 دلار) و در نتيجه كنترل آن ميكند و بانك جهاني (تحت امر آمريكا و...) به عنوان خزانه مالي دنيا عمل ميكند.
اگر وضعيت كشورهاي انتقالي مانند روسيه و يا اقداماتي كه به هنگام بحران انجام گرفته را خوب بررسي كنيم، ميبينيم كه بيلان صندوق بينالمللي پول بسيار بد و كاملا منفي است. به عنوان مثال، مالزي كه درست برخلاف صندوق بينالمللي پول عمل كرد، كوتاهترين مدت بحران را متحمل شد و دوران نقاهت سريعتري را طي ميكند. در عوض، بيلان برنامههاي كمك صندوق بينالمللي پول كاملا فاجعهانگيز است اندونزي، تايلند، كره، روسيه، برزيل و سر آخر آرژانيتن. شش شكست ظرف كمتر از شش سال، واقعا زياد است مسخره اينجاست كه صندوق بينالمللي پا به اين كشورها ميگذارد و از آنها ميخواهد فوقالعاده محتاط باشند و سياست رياضت بودجهاي را به كار نبرند زيرا جريان جهاني سازي چنين ميخواهد!
در تايلند نيز همين اتفاق افتاد زيرا مطمئن بود كه گامي به سوي ركود برداشته شده و محدوديت تجارت، اين ركود را وحشتناكتر خواهد كرد اما وقتي همه چيز از هم فروپاشيد مامور صندوق بينالمللي پول كه مسئول اين پرونده بود به اين بسنده كرد كه بگويد اشتباه كرده است و از اين پس سياست مناسب اجرا خواهد شد. البته او اشتباه نكرد بلكه طبق سياستهاي جهاني سازي غرب، عمل كرد كه كشورهاي جنوب را عقب افتاده ميخواهند زيرا اگر به دستاندركاران صندوق بينالمللي پول يعني تصميمگيري آن بنگريد، . مشاهده خواهيد كرد كه از ابتدا تنها يك كشور، حق وتو داشته و آن ايالات متحده آمريكاست. اين موضوع به خزانهداري آمريكا اين امكان را ميدهد كه نفوذ خود را در سراسر جهان به اجرا در آورد. اين وزيران دارايي آمريكا هستند كه در صندوق بينالمللي پول جلوس ميكنند. آمريكا بر بازارهاي مالي بينالمللي تسلط دارد و سياستهاي صندوق بينالمللي پول، بازتاب نقطه نظرات رهبران جهاني سازي است.
4ـ سازمانهاي ايمكوــ ايكائو: سازمان مشورتي دريايي بينالمللي (ايمكو) عهدهدار كشتيراني و نيز سازمان بينالمللي هواپيمايي كشوري (ايكائو) مسئول هماهنگسازي حمل و نقل هوايي را با معيارهاي مورد تاييد غرب به عهده دارد.
5ـ سازمان بهداشت جهاني :(V.H.O)وظيفه اين سازمان معناكردن بهداشت در دنياي «اصالت مصرف» و «اصالت سرمايه» است.
6ـ گات: موافقت نامههاي عمومي تعرفه و تجارت «گات»، موافقت نامهاي بود كه در پوششي از تصميمگيري تجارت دولتها و در چهارچوب فعاليتهاي سازمان ملل متحد براي جهاني كردن تجارت و از ميان برداشتن مشكلات آن مطرح و به اجرا گذارده شد و موجب گرديد كه صدور كالاهاي مصرفي دنياي ماشينيزم به سمت جوامع مصرفي توسعه يافته، صنايع آمريكا در بازارهاي جهاني تقويت گرديده، سيل جريان موادخام و معادل ملتهاي عقب نگهداشته شده به سمت كشورهاي چپاولگر سرعت يافته و بالاخره امكان نفوذ كشورهاي غربي در برنامهريزي اقتصادي ممالك تحت سلطه فراهم گردد و از سوي ديگر، اجراي گات، باعث شد تا كشورهاي كوچك و فقير در حفظ صنايع كوچك و نوپايشان با مشكل مواجهه شدند زيرا در اصل دوم اين موافقتنامه با كمال صراحت تصريح شد كه استفاده از سهميه وارداتي به عنوان وسيله حمايت از صنايع داخلي ممنوع است.
7ـ سازمان جهاني هواشناسي :W.M.Oاين سازمان در رابطه با هماهنگكردن كشورها براي جلوگيري از امكانات آنها در رده ايستگاهها و مراكز خدماتي و كمك به ايجاد و حفظ سيستم مبادله سريع اطلاعات هوايي و نيز كمك به استاندارد كردن مشاهدات هواشناسي براي منظورهاي مختلف (نظامي، علمي، ترابري و غيره) به وجود آمده است و كاملا كنترل قدرتهاي غربي است.
8ـ شركتهاي چند مليتي: محور قرار گرفتن «ربا» در اقتصاد غرب و در پي آن، رسميت يافتن انحصار در سيستم موجب ظهور شركتهايي به اصطلاح چند مليتي شد كه قدرت آنها را واقعا از اكثريت امپراطوريهاي شناخته شده نميتوان كمتر دانست. شركتهايي كه به مرور زمان با ايجاد سازمانهاي بينالمللي و روابط متناسب با منافع خويش پيوسته رشد نموده و به گستره قدرت خويش افزودهاند، شركتهايي كه براي فعاليت، مرزي نميشناسند و تقريبا در هر جا كه بخواهند پايگاه حكومت يعني شعبهاي از تشكيلات را بر پا ميكنند.
9ـ آزدسازي تجارت: آمريكا شعار آزادسازي تجارت ميدهد. اما اگر به آنچه واقعا ميگذرد خوب نگاه كنيم، ميبينيم كه اين تجارت بسيار ناعادلانه است. كشورهاي جنوب، تحت فشار كمپانيهاي سرمايهداري غرب، مرزهاي خود را ميگشايند و يارانهها را لغو ميكنند در حالي كه در اين مدت، كشورهاي ثروتمند كه قاعدتا بايد در وضعيتي قرار داشته باشند كه سريعتر خود را با اوضاع وفق دهند به منظور حمايت از توليدات داخلي خود كماكان ورود توليدات جنوب را ممنوع ميسازد، به عنوان مثال معامله آمريكا با چين در مورد منسوجات آمريكاييها 10 سال به چينيها فرصت دادند خود را با آزادسازي تجارت وفق دهند، در حالي كه در مورد خودشان شرط كردند كه به چهار سال بيشتر يعني در مجموع 14 سال وقت نياز دارند! دومين نمونه بارز، آزادسازي بازارهاي سرمايه است، روندي كه به نام تسهيل ورود و خروج سرمايه در كوتاه مدت، بيثباتي بسياري از كشورهاي در حال توسعه را به وجود آورد. بارها مشاهده شده است كه اين روش به رشد اقتصادي كمكي نميكند. بنابراين به چه دليل، صندوق بينالمللي پول، خواستار آزادسازي بازار سرمايه است؟ پاسخ اين سوال كاملا واضح است. صندوق بينالمللي پول در واقع به منافع بازارهاي مالي و رهبران جهانسازي پاسخ ميدهد و نه آنچه واقعا جهان در حال توسعه را نگران ميسازد. براي مثال آمريكا كه اين صندوق را كنترل ميكند كشورهاي آسيايي را تهديد كرده بود كه در صورت عدم گشايش بازارهاي خود (آزادسازي تجارت) آنها را تحت فشار قرار خواهد داد.
به چه دليل، تسريع اين آزادسازي براي آمريكا در آسيا اهميت داشت؟ مشخص است كه شركتهاي مالي و سرمايهداري بزرگ پول بيشتري به دست خواهند آورد.
براساس تحقيقي كه در سال 1381 به عمل آمده است براساس يك بازنگري از بررسيهاي ملي در مورد درآمد خانواده در 88 كشور در حال توسعه به اين جمعبندي رسيدند كه آزادسازي تجارت و سرمايه، فقط در ميان كشورهاي ثروتمند و موجب درآمد ميشود ولي در كشورهائي كه درآمد سرانه آنها كمتر از 5000 دلار در سال است، فقط به افزايش نابرابري ميانجامد. در يك سطح پايين ميانگين درآمد، فقط ثروتمندان هستند كه از اين آزادسازي تجاري منتفع ميشوند و به نظر ميرسد كه اين گشودگي، توزيع را به جاي اين كه بهتر كند، بدتر ميكند.
اين يافتهها، در تضاد با تئوري استاندارد اقتصادي است كه ميگويد تجارت آزاد و سرمايهگذاري، به ويژه به نفع كشورهاي فقير است چون به آنها اجازه ميدهد صادرات را به كشورهاي ثروتمندتر افزايش دهند و سرمايه آنها را جلب كنند!! اين يافتهها همچنين در تضاد با ديدگاه رسمي بانك جهاني ميباشد كه در طول دو دهه گذشته، از نهادينه شدن آزادي تجارت، حمايت كرده و غالبا آن را پيششرط وام دهي به كشورهاي فقير اعلام ميكرد.
در مقايسه بين درآمد خانوادهها از سال 1985 تا 1991 با سالهاي 1992 تا 1997 ميتوان نابرابري چشمگيري ملاحظه كرد. در ميان كشورهايي كه مورد مطالعه قرار گرفتند نسبت ميانگين واردات و صادرات با توليد ناخالص داخلي اين كشورها، از 62 درصد به 77 درصد رشد داشت. اما نابرابري هم افزايش يافت. در سال 1988 درآمد متوسط 10 درصد مردم فقيرترين كشورهايي كه تحت مطالعه قرار گرفتند 7/30 درصد درآمد متوسط تمام مردم بود. در سال 1993، اين ميزان به 8/24 درصد تنزل يافت. بالعكس، درآمد متوسط 10 درصد ثروتمندان 5/273 درصد درآمد متوسط تمام مردم در سال 1988 بود در سال 1993 اين ميزان به 4/293 درصد رشد يافت. به عبارت ديگر، درآمد كشورهاي فقير، زير متوسط رشد قرار گرفت و درآمد كشورهاي ثروتمند از متوسط رشد فزوني پيدا كرد. به اين ترتيب بانك جهاني به محتواي واقعي سياستهاي خود در كشورهاي مختلف در سال جاري (1381) بايد اعتراف ميكرد.
تظاهرات گسترده مخالفان آزادسازي تجارت و ابزارهاي جهاني سازي همزمان با اجلاس سران اروپا در آذرماه 1379 در خيابانهاي پراك و در مهرماه 1379 همزمان با اجلاس بانك جهاني، تظاهرات مخالفان جهانيسازي اقتصاد در سياتل در آذرماه 1379 ــ حمله مخالفان جهاني سازي در فرانسه به مراكز سرمايهداري در آذرماه 1379ــ تظاهرات دهها هزار مخالف جهاني سازي در تير 1380، جنگ و گريز مخالفان جهان سازي با پليس كانادا در ارديبهشت 1380، راهپيمايي مخالفان جهانيسازي همزمان با نشست سازمان تجارت جهاني در قطر در آبان 1380 و... نشان ميدهد كه جهاني سازي مورد قبول افكار عمومي جهان نميباشد.
عدم صلاحيت آمريكا براي رهبري جهان
الف) تحميل مدل سياسي بر كشورهاي فقير جهان از طريق سازمانهاي بينالمللي استعماري.
ب) عدم پايبندي آمريكا به اصول دموكراسي: مانند طرح صلح خاورميانهاي دبليو بوش كه چيزي جز جانبداري كاملا يكسويه از رژيم صهيونيستي و موضعگيري عليه فلسطينيها نبود. بوش در سخنانش سعي نمود به فلسطينيها سفارش كند كه ترور و تروريزم (عمليات استشهادي) را رها كنند يعني به عبارتي خواست مبارزات حقطلبانه ملت فلسطين را به عنوان تروريزم قلمداد نمايد.
دبليو بوش در طرح خود كلمهاي در مورد جنايات رژيم صهيونيستي در سرزمينهاي اشغالي بر زبان نراند. رئيسجمهوري آمريكا به گونهاي وانمود كرد كه ملت فلسطين خواهان صلحاند و بر اين اساس براي آغاز مذاكرات براي تشكيل يك كشور فلسطيني پيششرط تعيين ميكند و نشان ميدهد كه حتي براي طرحهايي كه در زمان كلينتون از جمله «اسلو» تا «واي پلن تيشن» كه حداقل بر روي كاغذ مطرح ميشد هيچ ارزشي قايل نيست در اين طرح بوش حتي عرفات را هم كه صلح را پذيرفته و كاملا خود را در اختيار اسرائيليها و آمريكاييها قرار داده است برنميتابند.
طرح انتخاب رهبري جديد به جاي ياسر عرفات توسط آمريكاييها نشان داد كه دمكراسي، ارزش و احترام به آراء ملتها از نظر رئيسجمهور آمريكا كاملا مردود و نقض شده است چرا كه ممكن است ملت فلسطين خواهان ابقا عرفات شوند و بوش نشان داد كه جز به منافع صهيونيسم و منافع يهوديان افراطي و برتريطلب به چيز ديگري نميانديشد، طرح جديد بوش عملا دستور حمله صهيونيسمها، به منظور قلع و قمع مردم فلسطين را صادر كرد و به گونهاي حراست خود را از بنبست به وجود آمده نجات دهد ولي قطعا ملت مبارز فلسطين با اين حركات، منسجمتر از گذشته خواهند شد. طرح بوش در حدود 10 تير ماه 1381 ابلاغ شد و حالا در اسفند 1381 هستيم و ميبينيم كه كشتار مردم فلسطين از هوا، زمين و بمباران همراه بوده است و هنوز انتفاضه ادامه دارد.
همچنين آمريكا با اجازه دادن به اسرائيل در نپذيرفتن، كميته تحقق سازمان ملل، اين سازمان را، بيشتر تضعيف و وابستهتر كرد كميتهاي كه ميخواست در مورد يورش و كشتار زنان، كودكان و مردان آواره اردوگاه جنين تحقيق كند اما با وتو آمريكا در سازمان ملل اين كميته اجازه پيدا نكرد ماموريت خود را انجام دهد.
ج) بمباران 18 كشور از سال 1324 تاكنون: آمريكا از زمان ويران ساختن شهرهاي بيدفاع هيروشيما و ناكازاكي در سال 1324 تاكنون 18 كشور را بمباران كرده است و كشورهاي ديگري را نيز همچنان آماج تجاوز قرار ميدهد بدون آن كه امكان مقابله به مثل وجود داشته باشد.
آمريكا در افغانستان، دست به جنگي يكسويه در برابر رژيم طالبان زد كه زاده دست خود او بود و سپس عراق را به بهانه خلع سلاح كشتار جمعي اشغال كرد حال آنكه خود او در تسليح اين رژيم عليه جمهوري اسلامي ايران، نقش فعال داشت. بيش از 200 هزار نظامي آمريكايي در به نام عمليات حفاظت از صلح!! (جدا از پيمانهاي نظامي مانند ناتو) در سراسر جهان استقرار يافتهاند. مهمترين بخش اين نيروها در آلمان (70 هزار نيرو)، ژاپن (40 هزار نيرو)، كره جنوبي (37 هزار) به سر ميبرند و در حال حاضر در كشورهاي افغانستان، 60 هزار نظامي پاكستان، 11000 نيرو، ازبكستان 1000 سرباز، قرقيزستان 1900 ــ عربستان 5 هزار نيرو ــ كويت 100 هزار نيرو ــ بحرين 4 هزار نيرو ــ قطر 3300 نيرو ــ عمان، يمن، فيليپين، كوزوو، مقدونيه و سينا و... به علاوه نزديك به 350 هزار نيرو در عراق، وارد عمل شدهاند.
پ) خروج آمريكا از پروتكل كيوتو: بوش صرفا براساس تفسير يكطرفه از منافع آمريكا، خود را از اجماع جهاني جدا كرد و موضع او با موضع صاحبان صنايع نفت مطابق است تا با منافع واقعي مردم آمريكا و دمكراسيهاي مورد ادعا.
خروج آمريكا از پيمان موشكي ضد بالتيك 1351: اين اقدام كنترل تسليحات راويران ساخته و موجب وحشت كشورهاي جهان شده است همچنين آمريكا قرارداد منع آزمايشات فراگير هستهاي را كه به امضاي 164 كشور رسيده است وبوش با آن مخالف است تصويب نكرده است. اين كشور پيمان مينزميني را نيز كه در اتاوا در آذرماله 1376 منعقد گرديد و به امضاء 122 كشور رسيد رد ميكند.
آمريكا با يك دادگاه جنايي بينالمللي مخالفت ميكند زيرا نظاميان اين كشور ممكن است تابع حوزه قضايي اين دادگاه گردند.
و) آمريكا درخصوص سازمان ملل به شيوه خود عمل ميكند براي مثال: ايالات متحده ميتواند شوراي امنيت را وادار سازد كه آنچه او ميخواهد انجام دهد مثل بمباران عراق در 1370 اما اكنون سازمان ملل ميگويد كه بايستي گزارشات بازرسان سازمان ملل درخصوص عراق و سلاحهاي كشتار جمعي كامل و منتشر شود اما آمريكا ضربالاجل تعيين ميكند و ميگويد حتي اگر سازمان ملل تصويب نمايد كه نبايد به عراق حمله شود آمريكا به عراق حمله خواهد كرد و سپس اين كار را كرد.
ز) شكست كنفرانس «زمين»: تمام شركتكنندگان در كنفرانس زمين، آمريكا را مسئول شكست در زمينه توافق بر سر انرژيهاي تجديدشونده و يا زمينههاي بشردوستانه ميدانند. در اين كنفرانس اعلام شد آمريكا بزرگترين آلاينده و توليدكننده گازهاي گلخانهاي در جهان همچنان با پيوستن به پيمان كيوتو مخالفت ميكند.
ه··) چنانچه كه رهبر معظم انقلاب، حضرت آيتالله خامنهاي به نشست اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا در شهريور 1381 فرمودند: رژيم آمريكا با روش متكبرانه و زباني آميخته به زور و تزوير، منطقه خاورميانه را به تهاجمي خونين و آشوبي سهمگين تهديد ميكند آماج اين ستيزهگري نظامي و تبليغاتي در وهله اول عراق، و در پي آن همه اين منطقه است و هدف آن به تسليم و تمكين كشاندن هر قدرت مستقل و به تسخير درآوردن همه منابع حياتي در اين بخش از جهان است. اين را بايد بزرگترين گرفتاري بشريت امروز دانست كه كشوري متكي به زور و زر، خود را از همه بنيادهاي اخلاق و قراردادهاي بشري رها بدانند و بيمهار به سلطهجويي و استيلاطلبي بپردازد.
ط) طرحهاي موشكي آمريكا: ايجاد سيستم موشكي آمريكا رقابت تسليحاتي در منطقه آسيا ــ اقيانوس آرام و جهان را در پي خواهد داشت. اين طرح يعني طرحهاي سپر ضدموشكي آمريكا و سپر ضدموشكي كه كشورهاي آسيايي متحد آمريكا را تحت پوشش قرار ميدهد و اين در حالي است كه روسيه و چين، آمريكا را به از سرگيري برنامه هستهاي و آزمايشهاي موشكهاي بالستيك تهديد كرده است كه نتيجه آن تهديد جهان و ملتهاي مظلوم جهان سوم ميباشد.
ي) افشاي اسناد مربوط به نقش آمريكا در سركوب نهضتهاي آزاديخواه در آمريكاي لاتين: اسناد وزارت خارجه آمريكا كه به تازگي از رده محرمانه خارج شده است نقش آمريكا در سركوب آزاديخواهان آمريكاي لاتين را افشا ميكند. اين اسناد نشان ميدهد كه دولت آمريكا در سركوب آزاديخواهان آمريكاي لاتين به دست دولتهاي راستگراي منطقه در دهه 1350 دست داشته است. براي مثال تاسيسات آمريكايي مستقر در حومه كانال پاناما براي هماهنگي اطلاعاتي بين كشورهاي آمريكاي لاتين در شبكه موسوم به كندور مورد استفاده قرار ميگيرند و آنگاه بررسي ميكنند كه آيا ادامه استفاده كشورهاي آمريكاي جنوبي از تاسيسات ياد شده به نفع آمريكا است؟
شبكه كندور كه در سالهاي اوليه پا گرفتن خود از كمك پليس فدرال آمريكا بهره برده بود در زمينه بازپرس و جمعآوري اطلاعات از آزاديخواهان آمريكايي لاتين و در برخي موارد شكنجه اين عده فعاليت ميكرد. شبكه ياد شده ابتدا به بهانه مقابله با تروريسم ناشي از تفكرات چپ تشكيل شد ولي دامنه قربانيان آن به تدريج مقامهاي بركنار شده در نتيجه كودتاهاي با حمايت آمريكا، اعضاء اتحاديههاي تجاري، طرفداران حقوق مدني و مظنونين به طرفداري از سوسياليسم را در برگرفت. قتل عده بسياري از جمله اورلاندو لتكير وزير خارجه اسبق شيلي و ردني مافت همتاي آمريكايي وي در سال 1355 در پي انفجار خودرو آنها در واشنگتن به شبكه كندور نسبت داده ميشود.
ك) آمريكا نشست غذاي جهان (وابسته به سازمان ملل) در ايتاليا را ناديده گرفت و در كنفرانسهاي سران در كانادا و اندونزي جلوي كمكهاي اصيل و واقعي مثل آب پاك برق براي بيشتر مردم محروم بر روي كره زمين را گرفت و همچنين طرحهاي افزايش يارانههاي غذايي تا سقف 80% براي آمريكاييها، به اين خاطر طراحي شد كه بتواند تسلط آمريكا را بر بازارهاي غلات جهان حفظ كند براساس اعلام سازمان ملل متحد، يك ميليارد و يكصد ميليون نفر در جهان به آب سالم دسترسي ندارند و در كنفرانس آب ژاپن كه در 24 اسفند 1381 در كشور ژاپن برگزار شد اين تعداد به يك ميليارد و دويست ميليون نفر رسيد كه ميبينيم تاثير جهاني سازي بر بهداشت مردم جهان مثبت نميباشد. و همچنين 2 ميليارد و 400 ميليون نفر هم از امكانات بهداشتي فاضلاب محروم هستند.
وقتي اقتصاد ضعيف، جهاني ميشود!
الف) قاچاق انسان ــ تجارت روزافزون قرن: اپيدمي قاچاق انسان كه تجارت قرن، لقب گرفته است دامن 5 قاره جهان را گرفته است. هر روز كه ميگذرد، مهاجرت بيش از پيش عامل تهديد كننده تلقي ميشود. تصويري كه از اين تهديد در كشورهاي ثروتمند رايج است تصوير هجوم مغولوار ميليونها انسانهاي بيچيز از سراسر جهان است.
واكنش اوليه كشورهاي توسعه يافته!! اين است كه نيروهاي مستقر در مرزها را افزايش دهند و سياستهاي داخلي خود را درباره مهاجران قانوني و غيرقانوني، سختگيرانهتر كنند. اما وقتي موضوع قاچاق انسان به ميان ميآيد، مساله صورتي ديگر به خود ميگيرد.
انتقال اجباري يا فريبكارانه انسانها از جايي به جاي ديگر، براي بهرهگيري و استفاده در كارهاي سياه، نظير مشاغل سخت و زيانآور، روسپيگري، استفادههاي سودجويانه و غيرانساني از آنان در امور پزشكي و فروش اعضا از مصاديقي است كه براي توضيح مفهوم قاچاق انسان و بردهبرداري جديد به كار ميرود.
براساس برآوردهاي رسمي و حداقلي كميسيون اروپا، سالانه 500 هزار زن و كودك به اروپاي غربي قاچاق ميشوند. حدود 40 درصد اين قربانيان، از اتباع كشورهاي شرق اروپا و اروپاي مركزي و يا از كشورهاي روسيه و اكراين هستند. مابقي نيز به كشورهاي در حال توسعه (يعني 60 درصد) در آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين تعلق دارند.
سالانه 200 هزار كودك از كشورهاي غرب آفريقا قاچاق ميشوند و مورد سوءاستفاده كاري و جنسي قرار ميگيرند. در اين ميان برخي كشورهاي صادر كننده و برخي وارد كننده هستند و برخي به طور همزمان صادركننده، واردكننده و محل عبور به شمار ميروند. قاچاق روزافزون زنان از كشورهاي آفريقايي به اروپا توسط سازمانهاي تبهكار صورت ميگيرد براي مثال زنان نيجريهاي را به ايتاليا منتقل ميكنند. قاچاق زنان به صورت خريد و فروش آنان و بيشتر براي فحشا صورت ميگيرد.
اين در حالي است كه پيمانهاي بينالمللي براي مقابله با قاچاق زنان و كودكان وجود دارد و ليكن در عمل اجرا نميشود.
پديده جهانيسازي كه سردمداران آن ادا ميكنند باعث فقرزدايي در كشورهاي فقير و توسعه نيافته ميشود در عمل باعث چه فاجعههاي انساني ميشود.
ب) نقش NGO و شركتهاي چندمليتي: نقش سازمانهاي غيردولتي (NGO) در مسائل نظام بينالمللي و نيز امور داخلي پررنگ ميشوند. و ليكن آنان به طور غيرمستقيم زير نظر دولتها خواهند بود. و در طي فرآيند جهان سازي و يا بر اثر آن خوي تجاوزگري و جنگطلبي كشورها بخصوص آمريكا افزايش يافته و از اين رو دولتها در پي افزايش امنيت خود خواهند بود و بياعتمادي در اثر جهانيشدن در نظام بينالملل افزايش خواهد يافت.
در اثر جهاني سازي دولتها به راحتي نميتوانند بر شعارهاي ناسيوناليستي افكار عمومي ملت خود را جهت اجراي سياستهاي خارجي و ديگر سياستها، جنگ نظامي، حتي مداخل بشردوستانه جلب كنند زيرا ابزارهاي ارتباطي مانند ماهوارهها، اينترنت و ديگر وسايل ارتباطي سياست دولتها را تضعيف مينمايد.
در اثر جهانيشدن پارامتر اقتصاد در حاكميت دولتها براي تعيين مرز دخالت نموده است و بازيگري دولتها را به شكل سابق تضعيف نموده است رشد NGOو شركتهاي چندمليتي به معني دولتها و بازيگران منحصر به فرد اقتصادي نيستند. زيرا سي هزار شركت فرامليتي در حال حاضر در دنيا فعاليت ميكنند و 75 درصد گردش سرمايه دنيا به دست آنهاست. اين شركتها توسط غربيها حمايت ميشوند به هر حال حجم وسيع مبادلات تجاري فرامرزي و نيز اطلاعات و دادهها باعث شده تا دولتهاي اسلامي و كشورهاي در حال توسعه دچار بحران شوند و كنترل خود را در حوزههاي اقتصادي و فرهنگي از دست بدهند. براي مثال بيلگيتس به لطف نوسانات بازارهاي بورس در اثر جهاني سازي ثروت خود را معادل ثروت 35 درصد از مردم فقير آمريكا رسانيد.
براساس تحقيق سازمان ملل كه به طور همزمان در نيويورك و ژوهانسبورگ منتشر شد شمار كشورهاي فقير جهان در سه دهه گذشته دو برابر شده و از 25 كشور در سال 1350 به 49 كشور در زمان حاضر رسيده است. براساس اين تحقيق ميانگين توليد ناخالص داخلي در كشورهاي عقبمانده سالانه حدود 235 دلار است كه مقايسه اين رقم با 24 هزار و 522 دلار در كشورهاي توسعه يافته قابل تامل است اين گزارش تصريح كرده است 80 درصد از جمعيت 613 ميليون نفري ساكن كشورهاي بسيار فقير جهان روزانه كمتر از دو دلار درآمد دارند كه 50 درصد آنان با كمتر از يك دلار در روز زندگي ميكنند.
ج) اختلاف كشورهاي آمريكاي لاتين: كشورهاي آمريكاي لاتين از اختلاف و عدم يكپارچگي خود كه توسط آمريكا و جريان جهانيسازي، برنامهريزي شده، رنج ميبرند. آنها اتحاد و يكپارچگي را تنها راه نجات از فلاكت و دشواريهاي كنوني موجود در منطقه ميدانند و هيچ نشانهاي از گشايش سردمداران جهانيسازي به روي كشورهاي آمريكاي لاتين وجود ندارد و و سختگيري آنان به كشورهاي آمريكاي لاتين افزايش مييابد. بخصوص سياستها و برنامههاي تحميلي صندوق بينالمللي پول، عامل اصلي درماندگي كشورهاي اين منطقه ميباشند از جمله راهكار مناسب براي آن منطقه ايجاد اتحاديه منطقهاي است كه ميتواند مانعي بزرگ بر سر اجراي برنامههاي جهاني سازي به رهبري آمريكا به نام (الكا) عمل نمايد. جريان جهانيسازي سعي دارد با اجراي اين برنامه (الكا) تمام كشورهاي منطقه را در يك اتحاديه به زير سلطه خود درآورد.
د) تضعيف سياسي: يكي ديگر از اهداف جهانيسازي، تضعيف سياسي دولتهاي در حال توسعه و نيمهمستقل است و اين تضعيف پس از دوران جنگ سرد، تقويت شد.
نظاميگري آمريكا براي جهانيسازي
همزمان با جهاني سازي، كشورهاي سرمايهداري و آمريكا سعي در تقويت بنيه نظامي خود دارند. پنج كشور آمريكا، روسيه، چين، انگليس و فرانسه به طور رسمي به عنوان قدرتهاي هستهاي جهان شناخته ميشوند و كشورهاي ديگر چون هند و پاكستان و كره شمالي از توانايي هستهاي برخوردارند اما در استفاده از آن محدوديتهايي دارند مثلا نميتوانند از كلاهكهاي پيچدهاي بر موشكها برخوردار شوند و به نحوي تحت كنترل آمريكا و... ميباشند.
ميزان تسليحات هستهاي موجود در جهان بين 24 هزار و 700 تا 33 هزار و 300 كلاهك هستهاي جنگافزار برآورد شده است. بدين ترتيب، آمريكا بيش از 7 هزار كلاهك هستهاي استراتژيك يا حدود 1670 كلاهك تفكيكي و محفوظ دارد و شمار جنگافزارها در زرادخانه هستهاي آن حدود 10 تا 12 هزار برآورد ميشود. همچنين آمريكا تنها كشوري است كه تسليحات هستهاي در پايگاههاي خارج از مرزهايش مستقر كرده است. فرانسه 400 تا 482 كلاهك هستهاي استراتژيك و 20 كلاهك غيراستراتژيك دارد و انگليس از 160 كلاهك هستهاي استراتژيك و يكصد كلاهك غيراستراتژيك برخوردار است اما زيردرياييها «ترايدنت» انگليسي از توانايي پرتاب موشكهاي بالستيك قارهپيما برخوردارند.
رژيم صهيونيستي نيز تا 200 جنگافزار هستهاي توليد كرده است و برخي گزارشات حاكي است اين رژيم از امكانات كافي براي توليد يكصد جنگافزار هستهاي برخوردار است.
خروج يك جانبه آمريكا از پيمان «ايبيام» و تصويب نشدن قرارداد استارت 2 از سوي كنگره آمريكا باعث شده روسيه نيز از اين پس خود را در قبال قرارداد استارت 2 متعهد نداند. اين دو كشور در سالهاي 1993 و 1997 دو توافقنامه درباره كاهش زرادخانههاي هستهاي امضا كردند كه براساس آن بايد دو سوم سلاحهاي هستهاي خود را كاهش دهند اما پس از واقعه 11 سپتامبر آمريكا و سپس روسيه از پيمان مزبور كنار رفتند و آمريكا نخستين آزمايش ضدموشكي خود را در خرداد ماه 1381 شروع نمود.
در اين حال روسيه و ناتو براي ايجاد يك نهاد جديد به نام شوراي ناتو و روسيه به توافق رسيدند. اين نهاد فرصت را ميدهد كه روسيه و 19 عضو پيمان آتلانتيك در بعضي از زمينهها مانند گسترشنيافتن سلاحهاي كشتار جمعي، كنترل سلاحها، عمليات نجات در دريا و عمليات كنترل بحرانها كه حاصل رو به تزايد جهانيسازي است تصميمات مشتركي اتخاذ نمايند.
نظاميگري آمريكا در فضا يكي ديگر از اهداف آمريكا در عصر جهاني سازي است. گرايش رو به تزايد آمريكا و تمايل آشكار دولت منتخب در آن كشور براي گسترش فعاليت نظامي آمريكا، در واقع نفوذ غيرقابل انكار نظاميان و صاحبان صنايع نظامي در عرصه سياستگذاري ايالات متحده است. آمريكا با اتكاء به قدرت نظامي همواره ميكوشد بر روند تحولات جهاني (جهانيسازي) به جهت تامين منافع خود تاثير گذارد.
كاخ سفيد با تكيه بر اين توانمندي درصدد است تا فضا را كه در حقوق بينالملل جزئي از ميراث مشترك بشري است با اهداف غير انساني به مكاني براي پيشبرد اهداف نظامي خود درآورد. اين اقدام آمريكا مغاير با معاهدهها و كنفرانسيونهاي بينالمللي است در 33 سال پيش يعني در سال 1346 با نظارت مجمع عمومي سازمان ملل متحد و در چارچوب توافق كشورهاي جهان يك معاهده با عنوان نظارت بر اجراي اصول اساسي استفاده از فضا و ماهواره جو مورد پذيرش جامعه جهاني قرار گرفت. در اصل سوم اين معاهده با صراحت به استفاده مسالمتآميز و غيرنظامي از فضا و ماوراي جو اشاره شده است.
آمريكا براي اولين بار به منظور نظامي كردن فضا طرح دفاع راهبردي (جنگ ستارگان) كه توسط ريگان و مشاوران نظمي ويندوز 98 طراحي شده بود در سال 1362 ارايه كرد. همچنين چتر دفاع موشكي با همان منظور در سال 1377 توسط كلينتون به كنگره اين كشور ارائه شد. البته كشورهاي جهان در اعتراض به طرح چتر دفاع موشكي آمريكا واكنش نشان دادند و اجراي اين طرح را نقض آشكار معاهدههاي منع و گسترش سلاحهاي هستهاي و پيمانهاي استارت 1و2 و حتي استارت 3 دانستند. اما آمريكا رويكرد به نظامگري فضا و ماوراي فضا را همچنان در عصر جهانيسازي ادامه ميدهد.
با وجودي كه سپر ضدموشكي آمريكا يك ابزار سلطه استراتژيك بر جهان است، عليرغم اينكه بوش چند كشور را محور شرارت ميداند مانند كره شمالي، عراق و ايران. اما هيچ خطري عليه آمريكا از ناحيه آنها وجود ندارد زيرا آنها تكنولوژي فضايي قدرتمند ندارند به هر حال آمريكا طرح دفاع ضدموشكي خود را ادامه ميدهد با وجودي كه اين طرح 60 ميليارد دلار هزينه دارد.
چه بايد كرد؟
سياستمداران و گروههاي سياسي در درون جوامع اسلامي از مهمترين عوامل تاثيرگذار بر وحدت اسلامي و مبارزه با استكبار و سردسته آنان آمريكاست آنان ميتوانند ضمن مخالفت با سياستهاي آمريكا مردم را عليه برنامههاي بلندمدت، كوتاه مدت و ميان مدت كاخ سفيد وارد صحنه كنند و موانع بزرگي بر سر راه آمريكا ايجاد نمايند.
بخصوص گروهها، احزاب اسلامي، روحانيون اسلامي كه نفوذ گستردهاي در بين مردم دارند و باسياستهاي اقتصادي، نظامي، فرهنگي و اجتماعي ظالمانه آمريكا و جهانيشدن امپرياليستي مخالفند و نقش محوري در اين زمينهها دارند. اين گروهها، احزاب اسلامي توانايي اين را دارند كه در صورت سازش برخي سياستمداران با برنامههاي جهانيسازي مخالف امت اسلام، با تشكيل گروهها يا هسته مقاومت به رويارويي آن سياستهاي ظالمانه بپردازند.
تقويت مناسبات فراگير كشورهاي اسلامي با ديگر كشورهاي جهان موجب شده است كه اين كشورها منافع حياتي در كشورهاي اسلامي داشته باشند. لذا هر گونه تغيير و تحولي در كشورهاي اسلامي براي ساير كشورهاي جهان موثر محسوب ميشود مانند آلمان، فرانسه و روسيه.
نبايد به رهبران جهاني سازي اجازه داد تا كشورهاي اسلامي را در بحرانها تجزيه نمايند. وقتي كشورهاي اسلامي تجزيه شوند قدرت سياسي، اقتصادي آنها به طور چشمگيري كاهش پيدا خواهد كرد، اغلب درآمد ارزي اينگونه كشورها متاسفانه وابسته به نفت است و حذف اينگونه درآمدها از دولت مركزي باعث تضعيف آنان و ايجاد اختلاف و چالش ميشود و مجبور ميشوند خود را در دامن آمريكا، رهبر جهانيسازي بيفكند مانند كشور كويت.
كشورهاي اسلامي درخصوص سرمايهگذاري كشورها بسيار سنجيده عمل نمايند و تا آنجا كه بتواند از سرمايهگذاري كشورهاي باني جهاني سازي مانند غربيها اجتناب ميكنند زيرا وقتي سرمايهها بيرون كشيده شود، كشورهاي اسلامي ديگر نميتوانند سرپاي خود بايستند. همين مشكل در سالهاي 1376 و 1377 براي كشور مالزي پيش آمد و سرمايهگذاران خارجي ناگهاني سرمايه خود را از مالزي خارج كرده و مالزي را با بحران مالي روبرو ساختند. پس بايستي كشورهاي اسلامي تا آنجا كه بتوانند با تشكيل اتحاديه سرمايهگذراي اسلامي از امواج منفي جهانيسازي در كشورهاي اسلامي كاسته شود.
كشورهاي اسلامي و غيراسلامي در حال توسعه بايستي تعرفههاي گمركي خود را در معامله با يكديگر حذف و سعي نمايند از طريق نهادهاي بينالمللي در بازارهاي كشورهاي صنعتي نفوذ نمايند. مكانيزم اين كار حذف تعرفههاي گمركي براي صادرات آنان ميباشند. و همه كشورهاي اسلامي و غيراسلامي در حال توسعه تلاش نمايند كه از طريق نهادهاي بينالمللي لغو بدهي 49 كشور كم توسعه يافته را انجام دهند به هر حال نقش كنفرانس اسلامي در اين خصوص اهميت زيادي دارد.
همانطوري كه كشورهايي مانند ونزوئلا ديدگاه مستقل دارند و ايستادگي در برابر فشارهاي قدرتهاي جهاني و تهاجم جهانيسازي و ديكتاتوري بينالملل كه هدف آن تسلط بر فرهنگها، تمدنها و امضا كشورهاست جز اهداف آنان ميباشد، كشورهاي اسلامي و مستقل جهان بايد با اتكاي به ملت خودشان و ارائه راهكارهاي مناسب امواج منفي جهانيسازي را مهار كنند پايههايش را تغيير دهند و شكل تازهاي به آن ببخشند. شرط اول اين كار در كشورهاي اسلامي وحدت مسلمين است. در دنياي امروز وحدت مسلمين اهميت شاياني دارد زيرا جهانيسازي كيان جهان اسلام و امت اسلامي را مورد تهاجم قرار دادهاند و مسلمانان را به طور جدي تهديد ميكنند. براي كسب عزت و قدرت و جبران عقبماندگيهاي سياسي و اقتصادي و نظامي در برابر جهاني سازي چارهاي جز همگاني و وحدت نداريم در اين راه بايستي عوامل تفرقه را بشناسيم اين عوامل علل سياسي، مذهبي، حزبي، زباني و.... از طريق ابزارهاي نوين جهاني سازي ميباشد. كاهش اختلاف پيروان كشورهاي اسلامي يك امر ضروري است كه در كنفرانس اسلامي بايستي براي آن راهحلي عملي بيشتري پيدا شود حداقل وحدتي كه سران اسلامي بايستي داشته باشند اتخاذ درخصوص نحوه برخورد با جهاني سازي يعني سلطه جهاني غرب است تا منافع جهان اسلام تامين سازد.
عاملي ديگر كه بايستي كشورهاي اسلامي در مورد آن، كار زيادي انجام دهند تقوا و خودسازي حكام، انديشمندان و امت اسلامي است.
عامل ديگر بسيار مهم براي جوامع اسلامي بيداري و آگاهي دادن آنان از تحولات جهاني و امواج جهاني سازي است تا بر اثر اين آگاهي ما، بيگانگان به دخالتهاي مستقيم و غيرمستقيم در اركان حكومتهاي مسلمين و تغيير در رفتار و فرهنگ مسلمين نشوند.
از عوامل ديگر مبارزه با جهاني سازي در كشورهاي اسلامي ريشهكن كردن نرخ بيسوادي است. زيرا بيسوادي مانع از هرگونه تلاشي براي توسعه فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي است و به عنوان نشانهاي از عقبماندگي از تمدن بشري ميتواند اجراي طرحهاي اقتصادي و ساير طرحها را مختل نمايد و امواج جهاني سازي به راحتي بتواند در جهان اسلام نفوذ نمايد.
آزادي قدس از طريق حمايت از انتفاضه فلسطين: در حال حاضر شاهد وحشيگريهاي كمنظير صهيونيستها در حمله ناجوانمردانه به ملت بيدفاع و سركوب انتفاضه فلسطين و دهنكجي به مقدسات پيش از 5/1 ميليارد مسلمان جهان با تهاجم به مسجدالاقصي و قدس شريف هستيم. لازم است بر اجراي قطعنامههاي كنفرانس اسلامي مانند بند 5 بخش الف ماده 2 اساسنامه اين سازمان كه از كليه كشورهاي عضو درخواست شده براي احقاق حقوق حقه فلسطينيان و آزادي سرزمينشان از آنان حمايت كنند. كنفرانس اسلامي، حل مساله فلسطين جهان را به عنوان وظيفه شرعي كليه مسلمانان اعم از مرد و زن اعلام كرده است. همچنين در كنفرانس سران در تهران در بند 4 اين بيانيه آمده است: سران كشورهاي اسلامي اشغال فلسطين را محكوم ميكند، مقاومت استوار مردم فلسطين را در مقابل اشغالگري اسرائيل ميستايند، و آزادي همه سرزمينهاي اشغالي و اعاده حقوق مردم فلسطين را ميخواهند. سياستها و اعمال توسعهطلبانه اسرائيل مانند احداث و گسترش شهركهاي يهودينشين در سرزمينهاي اشغالي فلسطين و اعمالي كه براي تغيير وضع جغرافيايي و جمعيتي شهر مقدس قدس صورت ميگيرد را محكوم ميكنند.
اكنون تز آنائيكه اعتقاد داشتند از طريق سازوكارهاي به اصلاح مسالمتآميز يا سازشكارانه ميتوانند به اهدف خود برسند با شكست كامل روبرو شد. و ثمره سالها چانهزني و سياسيكاري بيحاصل يا صهيونيستها به سرآمده و انتفاضه ملت فلسطين به راه مقدس خود ادامه ميدهد. ضروري است كشورهاي اسلامي به قطعنامههاي صادره و تصويب شده خود عمل نمايند تا به ياري خداوند هر چه زودتر شاهد آزادي قدس شريف شويم.
اسلام در درون كشورهاي غربي، سردمداران جهانيسازي پايگاهي محكمي دارد كه تقويت اين پايگاهها باعث تضعيف آنان (سردمداران جهاني سازي) و تقويت امت اسلامي است و آن مسلمانهاي مقيم در اروپا و آمريكاست كه تعداد آنان در حال حاضر 61 ميليون است. اروپا در گذشته استقرار و شكوفايي تمدن بزرگ اسلامي را مشاهده كرده است مسلمانان در سه منطقه مهم اروپا يعني اندلس (پرتغال و اسپانياي مسلمان) سيسيل و كرت به سر ميبردند.
حضور گسترده مسلمانان و ماندگاري آنها در كشورهاي مختلف اروپا اثر شگرف بر ساختار اجتماعي، فرهنگي اين كشورها ميگذارد. مسلمانان در آمريكا و اروپا يا ايدئولوژيهاي سكولار موجود و جهاني سازي در ستيز ميباشند. جامعه ضدديني و سكولار در غرب با امكانات گسترده تبليغاتي مالي، علمي و فرهنگي در كوشش است كه مسلمانان را در خود حل كند تا آنها هويت فرهنگي خود را از دست بدهند اما پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني(ره) روح تازهاي در مسلمانان آمريكا و اروپا دميده است از اين رو سردمداران جهاني سازي در غرب با مسلمانان شديدا در تعارض ميباشند.
دولتهاي اسلامي و كنفرانس اسلامي با اين اقدامهاي قانوني زير كه توسط مسلمانان مقيم اروپا و آمريكا انجام ميگردد حمايت نمايند: آموزش اسلامي در مدارس مسلمانان در غرب ــ احداث مساجد ــ ذبح شرعي ــ جلوگيري از شركت دختران در كلاسهاي مختلط ــ تقويت روابط اجتماعي مسلمانان ــ تاسيس بانكهاي اسلامي و ديگر موقعيتهاي گوناگون مانند ايجاد موضع بيطرفانه از سوي رسانههاي غرب نسبت به مسلمانان ــ احترام به حقوق آنان به عنوان همسايه و همكار ــ حمايت از مسلماناني كه ميكوشند پيام اسلام را از طريق شبكههاي تبليغاتي در بين جامعه سكولار غربي گسترش دهند.
ــ حمايت از موسسات و انجمنهاي اسلامي در كشورهاي غربي تا به شكل گروههاي قدرتمندي ظاهر شوند تا هر چه بيشتر به امكانات در محيط سكولار غرب ظاهر شوند.
ــ حمايت از گرايش غربيها به پذيرش اسلام كمااينكه در فرانسه 140000 مسلمان فرانسوينژاد وجود دارد.
ــ حمايت از مسلمانان مقيم كشورهاي غربي كه از جنبشهاي اسلامي در دنيا مانند انتفاضه فلسطين يا در الجزاير اعلام همبستگي و پشتيباني ميكنند اما دولتهاي غربي اين حمايتها را سركوب ميكنند بايستي كشورهاي اسلامي دولتهاي غربي را تحت فشار قرار دهند و از اهرمهاي فشار استفاده نمايند. نمونه اين تبعيضها، آنست كه در بريتانيا مذاهب شناخته شده نظير كاتوليك رومي يهوديت كه تعداد افراد آنان از مسلمانان مقيم آنجا به مراتب كمتر است از حمايت دولت بريتانيا برخوردارند، اما اسلام هنوز هم از سوي دولت انگليس به رسميت شناخته نشده است در نتيجه مسلمانان بريتانيا از نظر مذهب، مالي و امور ديگر شديد، تحت فشارند حتي مراسم ازدواج كه توسط امام در مساجد برگزار ميشود در بريتانيا به رسميت شناخته نميشود پس لازم است راهكارهاي مناسب در زمينه كنفرانس اسلامي پيدا و اقدام شود.
ــ در مقابل جهاني سازي ما بايد تز و راهبرد «جهاني سازي اسلام» را مطرح و تقويت نماييم. اين موضوع توسط رهبر انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي مطرح شده است. جهان اسلام بايستي بر اصل توحيد، با هدف نفي برخي نهادها، اسطورهها و سمبلهايي كه به غلط جاي خداوند نشستند و مورد پرستش شركآميز انسانها قرار گرفته است تاكيد نمايد. ما بايستي عبوديت و طاعت خداوند متعال هدف قرار دادن تعالي انسان، ترجيح رستگاري اخروي بر سود دنيوي، مجاهدت و مبارزه و نيز اميد به پيروزي در همه شرايط، اصل عملي مبارزه و جهاد اعم از قتال و جهاد بانفس، را تقويت نماييم.
تقويت فرهنگ اسلامي: بيشتر كشورهاي در حال توسعه اسلامي بايستي فرهنگ خود را در مقابل جهاني سازي تقويت كنند و در زمينه فرهنگ اسلامي خود بايد بسيار فعال باشيم.
ــ ايجاد شبكه خبري مشترك در كشورهاي اسلامي: بايستي كشورهاي اسلامي با تشكيل يك شبكه خبري به رويارويي با تحريف رسانههاي غربي يا جهانيشدن درخصوص گزارشگري از اين كشورها و رفع ايجاد اختلاف در كشورهاي اسلامي بپردازند. بايستي اين شبكه هوشمند خبري متون خبري، تحليلها، عكسها و تصاوير متحرك ويديويي از سازمانهاي خبرگزاريهاي كشورهاي اسلامي دريافت داشته تا با تعابير بدانديشانه، اختلافافكن و شيطنتآميز رويدادهاي جهاني مبارزه و رويارويي نمايد تا كارتلهاي سرمايهداري دنيا در جهت ميل و مصلحت خود از شبكههاي جهاني خود بهره نبرند و سرمايهداران براي بقا و دوام خود نيازمند رسانه و شبكههاي ارتباطي جهاني هستند تا قدرت و دوام خود را افزايش دهند و هدايت افكار جهان را به عهده بگيرند. و بتوانيم اين خواست جهانخواران كه شبكههاي جهاني را در مسير خواست قدرت خود و از ابزارهاي فرهنگي در خدمت مصالح سياسي و منافع اجتماعي و سرمايهداري استفاده ميكنند به ياس تبديل نماييم.
ــ ايجاد بازار مشترك در كشورهاي اسلامي: ايجاد بازار مشترك اقتصادي راهي براي مقابله با جهانيسازي و شكوفايي اقتصاد كشورهاي اسلامي است. منابع انساني و سرمايهاي كه در حال حاضر در كشورهاي اسلامي وجود دارد فرصتهاي مهمي را براي توسعه مناسبات و تقويت اين بازار مشترك فراهم خواهد نمود. اگر بازار مشترك اسلامي راهاندازي شود تا كشورهاي اسلامي از بالاترين شان و جايگاه سياسي و اقتصادي برخوردار خواهد شد و به گسترش وحدت و برادري بين امت اسلام دامن خواهد زد و بايستي سازمان كنفرانس اسلامي كه مظهر اتحاد حقيقي كشورهاي مسلمان در مسايل و منافع مشترك است در توسعه روابط اقتصادي و تجاري و ايجاد و تقويت اين بازار مشترك گامي اساسي بردارد بديهي است مسلمانان جهان علاقهمند هستند با يكديگر مراوده داشته باشد، هم اكنون سهم كشورهاي اسلامي از تجارت جهان حدود 7 درصد است يعني حدود 770 ميليون دلار و متاسفانه در حال حاضر مبادلات بين كشورهاي اسلامي بسيار پايين و در حدود 6/11 درصد است كه ضروري است اين مبادلات افزايش يابد اگر كشورهاي اسلامي با بيش از يك ميليارد مصرف كننده يكپارچه شوند اين امر تاثير قابل توجهي بر اقتصاد جهان خواهد گذاشت و تجارت درون گروهي كشورهاي اسلامي را افزايش خواهد داد، از طرف ديگر ايجاد چنين بازاري باعث خواهد شد تا جاذبههاي فراوان اولين كشورهاي اسلامي براي جلب سرمايهگذاري خارجي ايجاد شود همچنين بازار مشترك اسلامي اين فرصت را فراهم ميكند تا كشورهاي اسلامي در مقابل امواج اقتصادي جهان سازي خوب عمل نمايد و به انتقال تكنولوژي كمك زيادي نمايد.
ــ تكنولوژي و جهانيسازي: در عصر جديد تكنولوژي كاربرد مهارتها، فنون انساني، ابزاري مهم براي بهرهوري در جهت سردمداران جهانيسازي و بر عليه كشورهاي اسلامي و در حال توسعه ميباشد. تكنولوژي سردمداران جهانيسازي را واداشته است كه با ابلاغ فنوني جديد براي غلبه بر زمان و مكان هدايت و اقدام نمايد تا بدان وسيله قدرت لازم براي مقاصد استعماري، اقتصادي، فرهنگي و نظامي را ايجاد نموده و ارزشها، فرهنگ و اقتصاد خود را جهانسازي نمايند.
تكنولوژي توانسته است موانعي كه توسط منابع طبيعي بر ابرقدرتها و سردمداران جهاني سازي تحميل ميشود برطرف نمايد.
تكنولوژي استخراج منابعي مثل نفت و گاز در درياها، خشكيها، ذغال سنگ و غيره كه قبلا دور از دسترس غربيها بودند را استخراج نمودند.
تكنولوژي ماهوارهاي توانسته است برتري كامل غربيها را بر جهان اعمال نمايد و آنان را در اهداف خود به جلو ببرد.
به هر حال كشورهاي اسلامي به هر ترتيبي بايستي خود را به سلاح تكنولوژي مجهز نمايند كما اينكه در صدر اسلام پيامبر اسلام(ص) براي آموزش و ساخت سلاح افراد از ايران كه در آن زمان ابرقدرت بود به عربستان آورد و فنون سلاحهاي نظامي را به مسلمين آموختند.
امروز تجهيز كشورهاي اسلامي به تكنولوژي نو و مدرن ميتواند اهداف جهاني سازي را كه غربيها دنبال ميكنند تضعيف نمايد و تكنولوژي يكي از ابزارهاي مهم براي تحقق جامعه اسلامي است.
منابع:
ــ روزنامههاي اطلاعات، كيهان و جمهوري اسلامي سالهاي گذشته
ــ روزنامههاي اطلاعات، كيهان و جمهوري اسلامي سالهاي گذشته
ــ روزنامههاي اطلاعات، كيهان و جمهوري اسلامي سالهاي گذشته
ــ روزنامههاي اطلاعات، كيهان و جمهوري اسلامي سالهاي گذشته
ــ مراجعه با جهاني سازي، تركي حنوش
ــ روزنامههاي اطلاعات، كيهان و جمهوري اسلامي سالهاي گذشته
ــ سياستهاي جهاني، بررسي روست و هاروي استار؛ مترجم: سيدامير ايافت c
ــ گفتارهايي درباره يكپارچگي جهاني ــ آنتوني كيدنز؛ مترجم: علياصغر سعيدي c
ــ جهان نابرابر، پير ژرژ؛ ترجمه خزائني
ــ اين مقاله در شانزدهمين كنفرانس بينالمللي وحدت اسلامي، عرضه شده است.
ــ روزنامههاي اطلاعات، كيهان و جمهوري اسلامي سالهاي گذشته