جهاني شدن و استحاله فرهنگ بومي - جهانی شدن و استحاله فرهنگ بومی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جهانی شدن و استحاله فرهنگ بومی - نسخه متنی

مرتضی شیردوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید











جهاني شدن و استحاله فرهنگ بومي


مرتضي شيردوي



نزاع بين دو فرهنگ غربي و اسلامي در طول تاريخ، ادامه داشته است. گسترش سريع اسلام تا قلب اروپا، تاب تحمل را از پاپ‏ها كه به مسيحي كردن جهان مي‏انديشيدند، ربود، و آنان را به افروختن جنگ‏هاي 174 ساله صليبي تشويق كرد. پايان جنگ با شكست اروپا همراه بود، ولي آنان از فرهنگ و علم و دانش مسلمين بهره‏ها بردند و بدين‏سان پايه‏هاي تمدّن صنعتي خود را بر اساس آن، پي ريزي كردند. هنگامي كه انسان غربي از سلطه كليسايي قرون وسطايي رهايي يافت، در پي ايجاد بهشت، بر روي زمين به استعمار ماوراي اروپا پرداخت. تحوّلات نو و جديد قرن 20 كه در شكل دو جنگ جهاني و پيدايش سوسياليسم متبلور گشت، فقط شكل استعمار را تغيير داد، و اهميّت كاربردي وسيع انرژي نفت، شوق غربيان را بر انگيخت، تا به استحاله فرهنگ‏هاي بومي در فرهنگ غربي همّت گمارند. ويژگي‏هاي ممتاز جهان اسلام از حيث معادن، موقعيّت استراتژيك و جغرافيايي و خاصه دارا بودن نفت، آن را از قديم الايام، كانون توجه غرب قرار داده است، و ايران، علاوه بر دارا بودن آن ويژگي‏ها، در سال‏هاي اخير از اهميّت ام‏القراي اسلامي نيز برخوردار شده است. نقشه‏هاي دشمنان اسلام در شكل طرح‏هاي نو با پشتوانه مالي و حمايتي دولت‏ها عليه اسلام بي وقفه ادامه دارد. اين نقشه‏ها حاكي از فكر و انديشه رهبران غرب براي نابودي اسلام است؛ امّا آنچه تهاجم غرب را در اين موقعيّت زماني تشديد كرده است، نابودي كمونيسم و احياي مجدد تفكر اسلامي است. بي‏ترديد گسترش نظم نوين جهاني يا همان جهاني شدن به زعامت آمريكا، بيشتر بر استحاله فرهنگي جهان ماوراي آمريكا استوار است؛ چرا كه حوزه فرهنگ بيش از ساير حوزه‏ها، در سيطره نفوذ آمريكا قرار دارد.


جنگ‏هاي صليبي


نفوذ كليسا كه در اروپاي قرون وسطايي روز به روز بيشتر مي‏شد، حس جاه‏طلبي روحانيون مسيحي را به جايي رساند كه بخواهند، تمام دنيا را تابع مذهب خود سازند، اما در برابر خود قواي اسلام را مي‏ديدند كه تا قلب اروپا، يعني تا اسپانيا پيش آمده و ايتاليا و استانبول نيز، محل تلاقي دو ارتش گرديد. وحشت و ترس پاپ‏هاي مسيحي از مسلمانان كه با برهان و دليل و كوشش‏هاي علمي، نه به زور شمشير، به آن حدّ از توان و قدرت رسيده بودند، آنان را واداشت براي حفظ سلطه خويش دست به اقدامي عملي بزنند. نطق پاپ دوربان دوم در سال 1105 ميلادي، كه خطاب به اروپاييان مي‏گفت: «فرزندانم فريادهاي قسطنطنيه كه سنگر مسيحيت در برابر ترك‏هاست و ناله ستمديدگان اورشليم، در گوش من پيچيده است» آتش جنگ‏هايي را برافروخت كه شعله‏هاي آن به تمام كشورهاي ساحلي مديترانه كشيده شد. اين جنگ‏ها كه به علت صليب‏هايي كه سربازان، به عنوان نشان با خود حمل مي‏كردند، به جنگ‏هاي صليبي معروف شد، ظاهرا به منظور استرداد بيت المقدس آغاز گرديد و در هشت مرحله، تا سال 1270 ميلادي، ادامه يافت.


پيروزي مسيحيان در طي دهه‏هاي اوّل اين نبرد 174 ساله، با دزدي و غارت، بي رحمي و شقاوت، كشتارهاي عظيم و هولناك، وحشي گري‏هاي حيرت آور و آتش زدن مساجد و خانه‏ها همراه بوده است. اين اعمال از سوي مردم و سربازاني صورت مي‏گرفت كه خود را پيرو حضرت مسيح(ع) مي‏دانستند. آنان جسارت را به جايي رساندند كه سپاهي را در سال 1186 ميلادي، براي ويران نمودن كعبه گسيل داشتند، و اين نقطه عطفي شد كه مسلمانان، به غيرت آمده و سرنوشت جنگ را با پيروزي‏هاي خود و نجات بيت المقدس عوض كردند. مسلمانان در اين هنگام به خلاف مسيحيان صليبي با مردم شهرهاي فتح شده و اسراء و زنان و پيران و... با رأفت و ملاطفت اسلامي برخورد كردند. صليبون شكست خورده، نهايتا عقب نشيني نمودند و بيت المقدس همچنان در دست مسلمانان، صاحبان واقعي آنان باقي ماند. امّا علي رغم اين شكست، صليبون پيروزي علمي و غنيمت عظيم فرهنگي براي مردم خود به ارمغان بردند، پيشرفت‏هاي مسلمانان در علوم، بهداشت، صنعت، معماري، شيوه‏هاي درست كشاورزي و تجارت، ترقيات علمي در تاريخ و جغرافيا، هنر و... دست‏اورد پيروزي صليبون براي مردم اروپا بود، و دقيقا همين دست‏مايه‏ها، پايه‏هاي توسعه اقتصادي و اجتماعي غرب را استوار ساخت. اين سؤال همچنان باقي است كه آيا اكنون، پس از توسعه اقتصادي و اجتماعي غرب، تقابلي در جريان هست يا نه؟ اين همان پرسشي است كه در صدد پاسخ به آن، هستيم.


جنگ‏هاي صليبي جديد


قبل از رنسانس، انسان غربي براي دور ماندن از بحران درون ايدئولوژيكي، به جنگ با جهان اسلام، به عنوان ملاطي براي حفظ انسجام خويش تمسك جُست. اين تنها راهي بود كه فرا روي آنان قرار داشت؛ زيرا تسلط كليسايي قرون وسطايي، اروپاييان را از رشد و توسعه دور نگاه داشته بود، و اروپاييان كه در ايدئولوژي و توسعه اقتصادي از مسلمانان عقب افتاده بودند، جنگ همه جانبه با مسلمانان را مايه دوام و قوام خود قرار دادند. هنگامي كه دريافتند ايمان مسلمين با جنگ قوي‏تر، و سلطه بر آنان مشكل‏تر مي‏گردد، به تهاجم فرهنگي روي آوردند.


بعد از رنسانس، انسان غربي بُعد نظريِ جهان بيني خود را رها كرد و به دنبال انسان‏مداري و دنياگرايي روان شد. آرمان نهايي او دست يافتن به بهشت ناديده كليسا نيست، بلكه ايجاد بهشت در روي زمين است. براي عينيّت بخشيدن به آرمان خويش، دست به كار استخراج و استثمار گرديد. كليسا كه به دليل ضعف محتواي دروني خود (به علت تحريفي كه در آن صورت گرفته است) و عدم توانايي و پويايي همراهي مسيحيت با شرايط جديد زماني، رنج مي‏برد، چاره‏اي جز همراهي با سران حكومت‏هاي غربي ندارد. شايد بدين وسيله ستون‏هاي سنگي كليساها براي مدتي ديگر قداست خود را حفظ نمايند، و انگيزه قدرت‏طلبي پاپ‏ها و كشيش‏ها بدين‏سان ارضاء شود. غربيان كه به رفاه اجتماعي مي‏انديشيدند، به زودي منابع خود را كه به استخراج آن مشغول شده بودند، ناكافي ديدند و چاره‏اي جز دست‏يابي به منابع بكر جهان ديگر نديدند. كليسا هيأت تبشيري خود را براي نيل به اين مقصود در اختيار آنان قرار داد. بهره كشي از زمين و انسان‏ها در خارج از مرزهاي اروپا آغاز گرديد. دوام و قوام اين استعمار بستگي به تحقق يك پيش‏شرط داشت، و آن فرهنگ زدايي ملل ماوراي اروپا بود. اين بدان معنا نيست كه غرب هر كجا قادر باشد، دست به كشتار نمي‏زند. جنگ نظامي و تهاجم فرهنگي دو تيغه يك قيچي هستند كه غرب به مقتضاي زمان، جداگانه و يا توأما از آن بهره مي‏برد. «كشتار مسلمانان بوسني و هرزگوين در قلب اروپا، و فلسطين‏كشي در قلب خاور ميانه، دليل روشني بر سياست اسلام زدايي آنان است.»(1) زيرا اسلام است كه دشمن بالفعل و بالقوه توسعه اقتصاديي است كه فقط بر پايه ماديّات بنا نهاده شده است.


استعمار نو و تهاجم فرهنگي


پيدايش سوسياليسم و برپايي دو جنگ جهاني و بالندگي نفت، فقط شكل استعمار را دگرگون كرد، فرمول سنتي توسعه كه در آن انرژي در وسعت امروزي اهميّتي نداشت، جاي خود را به الگوي جديد داد. توسعه در مفهوم جديد، داراي دو ركن سرمايه و انرژي است. امروزه توسعه اقتصادي كه جزو اهداف و وظايف اصلي حكومت هاست، به دو شكل حفظ توسعه و كسب توسعه، به ترتيب هدف جهان غرب و جهان سوم در آمده است. اين تضاد همواره موجب بحران‏هاي جدّي در دهه‏هاي اخير بوده است؛ زيرا بحران سرمايه و بحران انرژي، موجب بحران اقتصادي است كه بازتاب آن در شكل بحران‏هاي نظامي و سياسي جلوه كرده است. اين چهار بحران، در يك بحران كلي‏تر به نام بحران ايدئولوژيك شناورند؛ چرا كه توسعه در نهايت، خود وسيله و ابزاري براي تحقق آرمان‏ها و ايده‏آل‏هاي هر ملّتي به شمار مي‏رود. در واقع ايدئولوژي و جهان بيني است كه به انسان مي‏گويد، تو از كجا آمده‏اي و به كجا خواهي رفت، و در فاصله اين دو نقطه مبدأ و مقصد، چه بايد انجام دهي، و لذا نقش ايدئولوژي در تعيين نوع توسعه بسيار مهّم است.


سرمايه در فرمول جديد توسعه، در اختيار غربيان قرار دارد؛ امّا غرب براي حفظ توسعه اقتصادي چند درصدي خود، به انرژي نفت كه در جهان سوم خصوصا جهان اسلام قرار دارد، بسيار نيازمند است. رشد افكار عمومي كه به بركت عصر ارتباطات محقق شده است، امكان استعمار كهن را از بين برده است؛ ناگزير بايد به شيوه‏هاي جديد متمسك گردند تا انرژي كافي خود را كه ضريب همبستگي آن با توسعه، مستقيم و اجتناب‏ناپذير است، فراهم آورد. مؤثرترين شيوه، راهي جز استعمار فرهنگي نيست؛ زيرا، هرگاه غرب با سوء استفاده از گرايش طبيعي انسان‏ها به لذّات آني و زودگذر دنيوي، غرب را محل غارت از قيدهاي انساني و اِغناي هوس‏هاي حيواني، جلوه دهند، بي ترديد، هيچ مانعي براي غارت مدرن منابع انرژي جهان اسلام وجود نخواهد داشت.


ويژگي‏هاي جهان اسلام


كشورهاي اسلامي در توليد و صادرات برنج، پنبه، نيشكر، قهوه، توتون، زيتون، كائوچو، كنف، فسفات و... در رديف كشورهاي ممتاز جهان قرار دارند. از سويي ديگر نواحي مرغوب كشت جو، بهترين مزارع چاي، 3% كل جنگل‏هاي جهان را نيز در اختيار دارند، كه كاربرد هر يك، بخصوص پنبه و كائوچو و چوب در منسوجات و لاستيك سازي و صنايع چوب، بسيار متنوع و متعدد است. كشورهاي اسلامي پاكستان، مصر، اندونزي، يمن، تركيه، تونس، مالزي، بنگلادش، مراكش، آفريقاي شمالي، آسياي جنوب شرقي و ساير دول آسيايي و آفريقايي مسلمان به ترتيب در شاخص‏هاي فوق قرار دارند. كشورهاي اسلامي كه در جنوب شرقي و غربي آسيا، آفريقاي شمالي و غربي، صحراي شمال آفريقا، شبه قاره هند و ماوراء النهر، به صورت يك كمربند به دور جهان غرب، از جزاير ميلانئو تا جزاير قناري، به طول 000/18 كيلومتر قرار گرفته‏اند، داراي ذخيره انساني حدود 000/000/500/1 نفري‏اند. به بيان ديگر، 23% كل جمعيت جهان و 25% خاك جهان را در اختيار دارند. رشد ميانگين بيش از 5 درصدي جمعيت جهان اسلام، نگراني‏هاي جدّي در جهان غرب پديد آورده است. افزايش جمعيت مسلمان در آسياي جنوب شرقي، چنان شگفت‏انگيز است كه تبعيّت جمعيّت بر خلاف معمول، از خاك است.


اهميّت جهان اسلام وقتي مهم‏تر جلوه‏گر مي‏شود كه از چهارده نقطه استراتژيك و گذرگاهي جهان، كانال سوئز، بسفر، داردانل، تنگه هرمز، جبل الطارق، باب المندب و تنگه مالاكارا در اختيار دارد. اهميّت اين تنگه‏ها آن قدر زياد است كه به عنوان مثال، در اهميّت جبل الطارق بيان كرده‏اند كه اگر زماني مسدود شود، جهان به قرون وسطا بر مي‏گردد، و اين در حالي است كه ويژگي‏هاي فوق بدون اهميّت استراتژيك نفت بيان شده است.


انرژي و جهان اسلام


در طول پس از رنسانس، لااقل يكي از اركان توسعه كهن و جديد اقتصادي غرب، در جهان اسلام قرار داشته و دارد. دستيابي و بهره‏وري از معادن و منابع انرژي كه به ترتيب در فرمول قديم و مدرن توسعه غربي، از جايگاه ويژه و ممتازي برخوردار است، در جهان اسلام قرار دارند. امروزه حفظ و كسب و گسترش توسعه، به ميزان مصرف انرژي بستگي تام و مستقيم دارد. نفت با سه هزار ماده اوليه و هشتاد هزار مصنوعي كه از آن به دست مي‏آيد، مهم‏ترين نوع انرژي به شمار مي‏رود. تفاوت در الگوي مصرف انرژي غرب، در سال 1913 و 1990 و نيز مصرف سرانه آن، مؤيد اين اهميّت بلامنازع، از يك سو، و نقش مهم انرژي نفت در توسعه اقتصادي غرب، از سوي ديگر است.


الگوي مصرف غرب در سال 1913: نفت 6% + ذغال سنگ 90% + گاز 2% + آب 2% + اتم 0%.


الگوي مصرف غرب در سال 1990: نفت 40% + ذغال سنگ 25% + گاز 20% + آب 7% + اتم 8%.


همچنين مصرف سرانه كانادا، آمريكاي شمالي، اروپا، ژاپن به ترتيب 64، 57، 60 و 25 بشكه است؛ در حالي كه مصرف سرانه نفت در پاكستان و ايران 1 و 6 بشكه است. نسبت بين انرژي و ذخائر موجود نيز نمايان‏گر نياز رو به رشد غرب به انرژي نفت است. آمريكا 26%، اروپا 25% و ژاپن 9% نفت جهان را استفاده مي‏كنند. در صورتي كه 15% جمعيّت جهان را دارا هستند. 40% مابقي نفت جهان به مصرف 85% جمعيّت دنيا مي‏رسد. از طرف ديگر آمريكا 4% و اوپك به تنهايي 80% ذخائر نفتي جهان را در اختيار دارند كه سهم پنج كشور اسلامي عضو اوپك حوزه خليج فارس 60% است، (عربستان 20%، ايران، عراق، كويت و امارات متحده عربي هر يك به تنهايي 10%). لذا دارندگان 20% ذخاير جهاني نفت، بيش از 60% نفت جهان را مصرف مي‏كنند. شمال آفريقا، آسياي جنوب شرقي و غربي كه جزيي از جهان اسلام به شمار مي‏روند، داراي 70% ذخائر نفتي جهانند. با فرض پايان يافتن عمر نفت، جهان اسلام با توجه به موقعيّت جغرافيايي كه از آن برخوردار است، واجد انرژي‏هاي مدرن، چون انرژي خورشيد، باد، امواج و اورانيوم به ميزان قابل توجهي خواهد بود. اين در صورتي است كه 65 % كل ذخاير گازي جهان، كه داراي عمر طولاني‏تر از نفت است، در جهان اسلام قرا دارد و لذا توجه جديد غرب به جهان اسلام بر مبناي استفاده از منابع عظيم نفتي، گازي و معدني استوار است.


نقش ايران اسلامي


ايران، در فرمول كهن و جديد توسعه غرب، نقش بارزي داشته است. هجوم غرب به ايران كه بعد از عصر قاجار روند رو به رشدي گرفت، بيان‏گر اهميّت ايران در اين باب است. ايران داراي معادن مهم ذغال سنگ، بزرگ‏ترين معادن اورانيوم در خاورميانه، غناي آبزيان و نمك‏ها، و داراي يكي از سه ذخيره بزرگ مس جهان است. آهن و مس ايران داراي عيار بسيار بالايي است، از سويي ديگر، فرش و خاويار ايران، دو كالاي مهم صادراتي ايران به شمار مي‏روند كه داراي اهميّت جهاني است. ايران بعد از عربستان و ليبي، وسيع‏ترين، و بعد از تركيه پر جمعيّت‏ترين كشور خاورميانه است. وسعت زياد، ايران را داراي معادن و منابع وسيعي كرده است كه بسياري از آنها هنوز در دل خاك آرميده است. اهميّت ويژه ايران در عصر حاضر و در فرمول جديد توسعه اقتصادي غربي از دو جهت ذيل است كه به روشني پيوند آشكار و جدا نشدني آن را با ويژگي‏هاي جهان اسلام نشان مي‏دهد:


1. ذخاير نفت و گاز: ايران به تنهايي داراي صد ميليارد بشكه ذخيره نفتي است كه معادل 10% كل ذخاير نفتي جهان را تشكيل مي‏دهد. از 5/2 ميليون بشكه نفت صادراتي ايران، 42% به اروپاي غربي، 18% به ژاپن، 15% به آسيا (منهاي ژاپن)، 15% به استراليا و زلاندنو، 13% به آمريكاي جنوبي و 7% به آمريكاي شمالي صادر مي‏گردد. از سويي ديگر، ايران داراي 24% كل ذخاير گاز جهان است و بر همين اساس دومين صادر كننده و دارنده گاز جهان به شمار مي‏رود. ايتاليا، فرانسه، ژاپن از مهم‏ترين وارد كنندگان گاز ايران محسوب مي‏شوند. در همين رابطه قابل توجه است كه بدانيم واقع شدن تنگه هرمز در ايران و اِشراف ايران بر آن، كه در هر دوازده دقيقه يك كشتي نفتي از آن عبور مي‏كند، و 40% نفت مصرفي جهان را از خود عبور مي‏دهد، بر اهميّت استراتژيك و نفتي ايران مي‏افزايد.


2. پايگاه اسلام سياسي: وقوع انقلاب اسلامي در ايران، آثار زيادي را به دنبال آورد. مهم‏ترين اثر آن را مي‏توان احياي تفكر ديني و گرايش به پرخاش‏گري عليه هر گونه ظلم و استعمار دانست. انقلاب اسلامي، ايران را به صورت مركز ثقل تحوّلات مردمي و اسلامي درآورده است و تأثير افكار اسلامي آن بر منطقه، همواره روندي صعودي داشته است. اين تأثير در بعضي از كشورها، آشكارا ديده مي‏شود و در برخي ديگر، اگر چه به ظاهر نمودي ندارد، ولي به صورت نامحسوس، امّا غافل‏گيرانه و در عمق، راه خود را باز يافته است. تجديد حيات مذهب و رشد آگاهي ملت‏ها و وقوع قيام‏هاي آزادي‏خواه، ثمره بارز انقلاب اسلامي است. انقلاب اسلامي، تز جدايي دين از سياست را منسوخ كرده و موجد گسترش معنويّات در جهان گرديده است و اين مطلبي است كه پايه اساس دموكراسي‏هاي غربي را متزلزل گردانيده است. تضاد جهان غرب با اسلام به همين بيداري اسلامي كه با انقلاب اسلامي تجديد گرديده است، مربوط مي‏شود؛ چرا كه جهان غرب، فقط با اسلام مسخ شده و بي تفاوت كاري ندارد. همچنين، پيدايش نظام جمهوري اسلامي، نقطه عطفي براي شروع حكومت‏هاي ايدئولوژيكي، به مفهوم اسلامي در سطح جهان خواهد بود و اگر هم نظم نويني غير انساني شكل بگيرد، لااقل ايران، با حكومت اسلامي در مقابل آن خواهد ايستاد.


استراتژي‏ها و شيوه‏هاي تقابل


بهترين دستورالعملي كه حاوي مهم‏ترين و كامل‏ترين نقشه‏هاي دشمن براي نابودي اسلام باشد، در سخن لويي نهم پادشاه فرانسه مي‏توان ديد. وي در شهر منصوره اصول مبارزه عليه اسلام را كه نقطه تأكيد آن بر مبارزات فرهنگي قرار دارد اين گونه بيان نموده است: «ما نمي‏توانيم طي جنگي بر مسلمين پيروز گرديم، ولي با اتّخاذ سياستي به شرح ذيل مي‏توانيم بر آنان پيروز شويم:


1. كوشش شود فرماندهان و رهبران مسلمين را از يكديگر جدا كنيم. چنانچه در اين مهم موفق شده، لازم است با فعّاليّت هر چه بيشتر اين تفرقه را شدّت دهيم تا عاملي در تضعيف و ناتواني مسلمين باشد. مبشر مسيحي به نام لورانس در اين مورد مي‏گويد: لازم است كه مسلمين و اعراب متفرق بمانند، تا نيروي مؤثري نگردند و وزنه‏اي را در جهان تشكيل ندهند.


2. كوشش شود در كشورهاي اسلامي، دولتي صالح و خدمت‏گذار سر كار نيايد. به همين دليل است كه رئيس تحريريه مجله تايم در كتاب سفر آسيا، به دولت آمريكا توصيه مي‏كند كه در كشورهاي اسلامي، رژيم‏هاي نظامي ديكتاتوري ايجاد كند تا مانع از دعوت اسلام و تسلّط بر امّت اسلامي گردند، تا مبادا بر غرب و استعمار و فرهنگ استعماري پيروز شوند.


3. رژيم‏هاي حكومتي در كشورهاي اسلامي را با فساد و انحراف و رشوه خواري و عيّاشي فاسد كنيم تا ماهي از سر گنديده گردد.


4. مانع تشكيل ارتشي مؤمن و ميهن‏دوست باشيم كه در راه معتقدات خود جان فشاني كند.


5. سعي شود تا مانع وحدت كشورهاي عربي [مسلمان] در منطقه باشيم.


6. كوشش گردد دولتي در منطقه غربي [اسلامي] تأسيس شود كه حدود آن شمالاً، غزه و جنوبا، انطاكيه و از شرق امتداد يافته تا به غرب برسد.


نظم نوين و موقعيّت زماني


چرا نظم نوين جهاني يا شكل جديد آن، يعني جهاني‏شدن در اين مقطع زماني، ارائه شده است؟ انكار سابقه نظم جهاني ساده‏انديشي است و بي‏اغراق آن را مي‏توان به انديشه اولين انسان‏هايي كه در روي زمين زندگي مي‏كرده‏اند، مرتبط دانست. امّا نظم نوين جهاني آمريكايي، در اين مقطع زماني، ثمره محو و نابودي كمونيسم و احياي تفكر اصيل اسلامي است كه هر يك در دهه‏هاي اخير به صورت فزاينده‏اي در جهت عكس يكديگر در حال رشد بوده‏اند.


نظمي كه اسلام بر مبناي اصول و عقايد خود بدان معتقد است، فقط به ظهور حضرت مهدي(عج) بر نمي‏گردد؛ بلكه حضرت امام خميني(ره)، در تئوري و عمل ثابت كرده است كه نظم نوين جهاني اسلامي، هم اكنون هم، در حدّ خود قابل طرح و ايجاد است. انگيزه خيزش‏هاي جديد اسلامي، خواه و ناخواه حاوي اين جوهره است. خلأ ايجاد شده كه با فروپاشي كمونيسم حاصل شده است، حاوي دو مفهوم متّضاد است:


الف. كمونيسم آخرين تجربه ايدئولوژي ساخته و پرداخته بشري بود؛ چرا كه اينك، با وسعت يافتن بينش و آگاهي‏هاي جهاني كه ثمره عصر ارتباطات است، و همچنين نياز فطري بشر به معنويات، هيچ كس به خود جرأت ايدئولوژي‏سازي نمي‏دهد و اگر هم كسي، مثل گذشته بخواهد با ايدئولوژي‏سازي، وسيله ادامه سلطه سلاطين و امپراطوران و حكومت‏هاي جبّار را فراهم نمايد، مردم جهان در عصر روشنگري هرگز آن را نخواهند پذيرفت. فروپاشي كمونيسم كه ناشي از خستگي مفرط انسان از ايدئولوژي‏هاي غير الهي است، موجبِ واگري بلوك شرق گرديد.


ب. ما شاهد همگرايي به مفهوم ديني و اسلامي هستيم. اينك يك توجه جدّي به سوي اسلام شده است. همگرايي اعتقادي كه جلوه عيني و محسوس آن در جهان اسلام در حال شكل‏گيري است، به معني به هم پيوستن اعتقادي مجموعه فرق اسلامي و احياي تفكّر ظلم‏ستيزي اسلامي است. در الجزاير، مصر، سودان، نيجريه و ساير كشورهاي شمال آفريقا، موج اسلام‏خواهي شديدا در حال نشو و نما است. لبنان، صحنه درگيري‏هاي جدّي با انگيزه مذهبي است. شوروي از هم پاشيده و كشورهاي اسلامي جديدي، با نقش مذهبي شكل گرفته است. مسلمانان انگلستان و فرانسه با هويّت مذهبي، فعّاليّت سياسي را آغاز كرده‏اند. عراق، بوسني و هرزگوين و قره‏باغ، نمونه‏هاي احياي فرهنگ مبارزه از يك سو و سركوبي شديد و بيرحمانه حاميان مسيحيّت تحريف شده از سوي ديگر است. اين مسئله از آن جهت مهم جلوه مي‏كند كه، فروپاشي كمونيسم، با پيام حضرت امام خميني(ره) به گورباچف آغاز گرديده است. لذا، تأثير انقلاب اسلامي در همگرايي ديني و اسلامي، تأثيري مضاعف است. بنابراين مبارزه فرهنگي اسلام و كشورهاي اسلامي به معناي عام و عليه ايران اسلامي به صورت خاص، از نظر غرب يك ضرورت اجتناب‏ناپذير تلقّي مي‏گردد.


اهداف فرهنگي نظم نوين جهاني


نظم نوين جهاني با همه ترديدهايي كه به همراه دارد، داراي يك وجه مشترك در بين دست‏اندركاران اجرايي و سياست گذاران آمريكايي است، و آن رهبري بلامنازع آمريكا بر جهان است. آمريكا براي تحقق آرمان خويش، با اروپاي غربي و ژاپن، آمريكاي مركزي و خاورميانه كه به ترتيب كانون‏هاي نگراني اقتصادي، آزادي‏خواهي و احياي مجدد تفكّر ديني را براي آمريكا تشكيل مي‏دهند، مواجه است. نقش خاورميانه و كشورهاي اسلامي با منابع سرشار نفت، حائز اهميّت فراوان است؛ زيرا با تسلّط بر خاورميانه، تسلّط بر آن دو هم محقق خواهد شد. در سال‏هاي اخير آمريكا براي تحقق بخشيدن به رهبري بلامنازع خود بر جهان، دست به دو اقدام زده است:


الف. تلاش براي جايگزين كردن اسلام به عنوان دشمن غرب به جاي كمونيسم. هِنري كيسنجر در سال 1989 براي آفرينش و تقويّت و جايگزين كردن اين مسئله در اذهان مردم جهان، بر نكات حساس و ظريف ذيل تكيه كرده است:


1. ايجاد رعب و وحشت از مشرق زمين؛


2. نمايش خطر گسترده اسلام؛


3. مانور بر بدويّت شرق و فرهنگ بيگانه آن؛


4. طرح داستان‏هاي تاريخي در مورد هويّت ضد انساني چنگيز، تيمور و ترك‏هاي عثماني؛


5. طرح تعارض بنيادين اسلام با دموكراسي و فرهنگ غربي و حقوق بشر؛


6. ارائه چهره مذهبي و مسيحي از غرب و به خصوص از آمريكا و احياي تدريجي مذهب مسيحيت؛


7. طرح تجربه برخوردهاي مسلحانه بين مسلمانان و مسيحيان (جنگ‏هاي صليبي).


غرب در ايجاد و القاي باورهاي خود براي اين جايگزيني از ابزارهايي چون كتب درسي، فيلم‏ها، روزنامه‏ها، تبليغات كالاها و اسباب‏بازي‏ها، تبليغات از سوي راديوهاي برون‏مرزي و... سود جسته است. طرح مسئله سلمان رشدي، از اين زاويه قابل فهم است.


ب. نابود ساختن توانايي‏هاي بالفعل و بالقوه اقتصادي مسلمانان و سلطه وسيع بر منابع اقتصادي و جنگ خليج فارس، نمونه بارز اين نابود سازي است. نكات فوق نشان مي‏دهد كه تلاش براي فراگير ساختن نظام‏هاي سياسيِ مبتني بر دموكراسي غربي و مقاومت و برخورد در برابر هر تلاشي كه منجر به كسب قدرت فرهنگي و نهايتا قدرت سياسي و اقتصادي گردد، از اصول فرهنگي نظم نوين آمريكايي به شمار مي‏رود. غرب به دنبال نظم نويني است كه حاوي صلح، همكاري، دموكراسي و خلع سلاح به مفهوم آمريكايي باشد. بوش پدر، اهداف و منابع امريكا را در دهه 1990، اين گونه بر مي‏شمارد:


1. حركت به سمت تحوّل دمكراسي؛


2. برقراري روابطي سالم و مبتني بر همكاري با كشورهاي جهان با موضع برتر آمريكا؛


3. حمايت جدّي از حكومت‏هايي كه نسبت به مردم سالاري و حقوق فردي تعهد مشترك دارند؛


4. تقويّت نهادهاي بين المللي به منظور حفظ صلح و نظم جهاني مورد نظر آمريكا؛


5. ايجاد دنيايي با ثبات با آزادي‏هاي سياسي، احياي حقوق بشر و نهادهاي دمكراسي. بيكر وزير امور خارجه سابقه آمريكا، ايجاد مطبوعات تخصصي جهاني، تشكيل انتشارات بين المللي، راديو و تلويزيون فرا آمريكايي، توريسم، مسافرت‏هاي گروهي يا فردي را براي تبادل اطلاعات و تأثيرات متقابل دموكراتيك ميان كشورها لازم مي‏داند و اين را گامي براي نيل به جمهور دمكراسي‏ها، كه جمهورِ ارزش‏هاست، مي‏داند. ارزش‏هايي كه به اعتقاد وي از انقلابات آمريكا و فرانسه به وجود آمده است و در جريان توسعه اروپا، بخش بزرگي از جهان را فرا گرفته است و بخش باقي مانده را هم بايد فرا گيرد.


سنگرها در تهاجم فرهنگي جديد


نظم نوين جهاني، كشورهاي اسلامي را به طور عام و جمهوري اسلامي ايران را به طور خاص، نشانه گرفته است. قلع و قمع كشورهاي بر جاي مانده از سيستم كمونيسم، براي علمدارِ قافله نظم نوين جهاني، اهميّت چنداني ندارد و برتري خود را بر آنان از هم اكنون مسجّل مي‏داند. امّا كشورهاي اسلامي چگونه مي‏توانند از غنا و استحاله شدن خود جلوگيرند؟ بي ترديد استفاده از فرهنگ غربي و منطبق با فطرتِ انساني اسلامي و اشاعه و ترويج آن، ابزار مهم و مؤثري خواهد بود، امّا كافي نيست؛ چرا كه وسائل ارتباطي جهاني و تكنولوژي ساخت آن اينك در دست دشمنان قرار دارد و از سويي ديگر، تهاجم فرهنگي دشمنان همه جانبه و فراگير است. ثالثا مشكلات فرهنگي جدّي، كه ناشي از دوري از اسلام است، كشورهاي اسلامي را فرا گرفته است. بنابراين اسلاميان، علاوه بر سود جستن از تبليغ فرهنگ اسلامي كه زمينه آن با فروپاشي كمونيست فراهم آمده است، از ابزارهاي ديگري هم بايد سود بجويند. اهمّ اين ابزارها به شرح ذيل است:


1. استفاده از شيوه‏هايي كه نهايتا منجر به نزديكي همه‏جانبه كشورهاي اسلامي به هم گردد. اين روند باعث خواهد شد كه اختلافات از بين رفته، وحدت جايگزين آن شود.


2. انرژي نفت كه يكي از دو ركن توسعه اقتصادي است، به مقدار زيادي در كشورهاي اسلامي وجود دارد. جهان آينده بر توانايي‏هاي اقتصادي تكيه دارد. بنابراين رشد اقتصادي ارتباط مستقيمي با هست و نيست هر كشوري خواهد داشت.


3. امكان اين كه يك جامعه بتواند به دور خودش ديوارهاي نفوذ ناپذيري ايجاد نمايد، از بين رفته است و لذا توسعه روابط ديپلماتيك ابزار لازم را براي پيشبرد اهداف و منابع كشورهاي اسلامي، در اختيار آنان خواهد گذاشت.


4. نظم نوين، محدوديّت‏هاي جدّي بر كشورهاي اسلامي و به‏خصوص جمهوري اسلامي ايجاد خواهد كرد كه حضور و بيداري مردم در صحنه‏هاي مختلف مي‏تواند حصاري مطمئن در برابر خطرات جديد باشد.


5. حل مشكلات متنوع فرهنگي جوانان كه قشر آسيب‏پذير فرهنگي محسوب مي‏شوند، يك ضرورت اجتناب‏ناپذير براي مسدود كردن راه‏هاي تهاجم فرهنگي به شمار مي‏رود.


پي‏نوشت‏ها و فهرست منابع در دفتر مجله موجود مي‏باشد.





























/ 1