چالشهاى مسيحيان درخاورميانه و راهبردهاى غرب براى مقابله با مشكلات آنان
سعدالله مسعوديان وضعيت كنونى مسيحيان در منطقه خاورميانه و وجود كليساهاى زيادى كه از نظر تاريخ و سنتبا همديگر فرق مىكنند، در برههها و مواردى مىتواند مشابه هم تلقى شود. در اين خصوص، با توجه به آمار و ارقامى از اوضاع آنان، مىتوان به ويژگيهاى يكسان و مشابه و نيز به عوامل اختلاف و تفاوت ميان جوامع مسيحى در كشورهاى خاورميانه پى برد. قبل از هر چيز بايد توجه داشت كه از تعداد مسيحيان در كشورهاى مختلف، به صورت ناهمگون كاسته شده است. به عنوان مثال، چهل سال پيش، در عراق مسيحيان حدود 6 درصد جمعيت كشور را تشكيل مىدادند، در حالى كه امروزه به 3 درصد كل جمعيت كاهش يافته است و يا در سال 1967 تعداد مسيحيان اردنى 9 درصد مردم آن كشور بود، اما در سال 1985 به 5 درصد رسيد. در لبنان در سال 1975 ميلادى، يعنى قبل از شروع جنگ داخلى، جوامع مسيحى حدود 50 درصد جمعيت آن كشور را تشكيل مىدادند، اما اينك حدود 40 درصد آن را تشكيل مىدهند. همچنين حضور مسيحيان در بيتالمقدس به 10 درصد كاهش يافته است. (1) تنها در مصر و سوريه طبق اظهارات برخى از ناظران، حضور مسيحيان تغييرات زيادى نيافته و به ترتيب حدود 7 درصد كل جمعيت مصر و 10 درصد كل جمعيتسوريه را تشكيل مىدهند. (2) البته برخى از اعضاى كليساى قبطى مصر معتقدند كه تا كنون حدود چهارصد هزار نفر از قبطيان مصر به خارج از كشور مهاجرت كردهاند. علل و عوامل كاهش جمعيت مسيحيان در آن ناحيه متغير هستند كه بدون شك كاهش نرخ مواليد (هم در ميان مسيحيان و هم در ميان مسلمانان) و مهاجرت مسيحيان به خارج از كشور، سهم زيادى در آن داشتهاند. موج مهاجرات در واقع به صورت يك امر ثابت در تمام منطقه مىباشد، چنانكه از جريان غير قابل اغماض ترك وطن از سوى طبقات اشراف و مرفه مسيحى مصر از آغاز سالهاى دهه شصت و از كاهش شديد مسيحيان فلسطينى از زمان اشغال آن كشور توسط اسرائيل در سال 1967 و مهاجرات زياد آنان از لبنان به دليل مسائل ناشى از جنگ داخلى طولانى و سخن مىرود. آمار ارائه شده تاكنون، براى نشان دادن وضعيت ناخوشايند كمى مسيحيان كافى هستند. چنانكه صاحبنظران در ترسيم ارتباط موجود ميان اين آمار واقعى و گرايش روز افزون و رايج در جهان عرب مبنى بر اطلاق يك ارزش قوى و شديد هويتى به مساله پيوستن به اسلام متفقالقول هستند. البته تعابير متعدد ديگرى نيز به اين پديده داده و كتابهاى گوناگونى در اين راستا نوشته شده است. مثلا آقاى كمال صليبى در كتابى تحت عنوان «دعوةالمسيحينفىالشرقالىالانفتاحالاسلامالحضارى» (3) آورده است كه تنها يك راه حل براى مسيحيان جهان عرب باقى مانده است. نويسنده از مسيحيان شرقى مىخواهد كه به عنوان بانيان تجديد و احياى ديالوگ ميان مسيحيت و اسلام، به غرب رجوع نمايند و از موضع انفعال خارج شوند. نويسنده ديگرى به نام آلبرت منصور، با توجه به تجربه عميقتر در منطقه لبنان، در كتابى تحت عنوان «سرنوشت مسيحيان عربى و انتخاب آنان» (4) دستيابى مسيحيان به شهروندى كامل در كشورهاى خاورميانه را راه حل و راه خروج مسيحيان دانسته، از يك طرح سياسى، يعنى همزيستى اسلامى - مسيحى در چارچوب دموكراسى و برابرى سياسى دفاع مىكند. اين راه حل هر چند در يك محدوده عربى، به دشوارى قابل تحقق مىباشد، ولى مسيحيان با اميدوارى و نگرانى به آن مىنگرند. تجربه بىنظير تحقق و اجراى اين راه در لبنان از سوى مسيحيان ديگر كشورهاى خاورميانه به عنوان يك الگوى قابل تقليد تلقى مىشود. (5) تجزيه و تحليل يك دانشمند آنگلو - اسرائيلى به نام «بات ئيور»، ( Bat Yeor ) در كتابى تحت عنوان «يهوديان و مسيحيان: در اسلام: اهل ذمه در مقابله با چالش بنيادگرايى» (انتشارات Berg International ،پاريس، 1994) دليل كاهش جمعيت مسيحى در خاورميانه را چنين مىداند: مسيحيان شرق از حالت مهاجرت و پراكنده گشتن به مرحله قتل و كشتار و قربانى شدن رسيدهاند (به عنوان مثال، قتل عام مسيحيان قبطى درمصر عليا) و از سوى غرب به حال خود رها شدهاند و در حال حاضر در سردرگمى كامل به سر مىبرند، جهان اسلام در حال رجعتبه اسلامگرايى است كه در آن مسيحيان مىتوانند حداكثر به عنوان يك اقليت، مورد تسامح قرار گرفته محسوب شوند. تمام تلاشهاى مسيحيان براى برخوردارى از برابرى عملى و واقعى با اكثريت مسلمان به شكست انجاميدهاند: مثل پارلمانتاريزم ليبرال، ناسيوناليزم لائيك، سوسياليزم، آنتى صهيونيزم و غيره. از ابقاى مسيحيتبه صورت نوعى عنصر بازمانده در درون دارالاسلام درآمده است.» به عبارت ديگر، مؤلف درصدد اظهار اين مطلب است كه مسيحيان موفق به انجام آنچه يهوديان تا كنون انجام دادهاند، نشدهاند.» تجزيه و تحليل نويسنده ديگرى به نام «ژان پير والونيه» در كتابى تحت عنوان «زندگى و مرگ مسيحيان شرق» نيز كاملا بدبينانه است. از نظر وى، مسؤوليت ناگوارى اوضاع مسيحيان شرق، مستقيما متوجه مسلمانان منطقه است; زيرا فاصله موجود ميان وضعيت مترقى و پيشرفته سابق و وضعيت ملامتبار كنونى، ناشى از سه قرن عدم تسامح و تساهل و خشونتشديد مسلمانان مىباشد. مؤلف روى هم رفته، به صورت يك جانبه تحليل نموده و معتقد است كه مسيحيان امروزه بيش از گذشته در معرض خطر و تهديد قرار دارند. در پايان، وى علىرغم انتقاد از روحانيون و طبقه اشراف مسيحى، از هوش و ذكاوت، شجاعت و سرسختى مسيحيان در بهرهبردارى از كوچكترين آزاديها، تقدير نموده است. در كنار اين نويسندگان بد بين، عدهاى از صاحبنظران مسلمان، تحليل ديگرى از اين اوضاع ارائه مىدهند. از جمله حسن بن طلال، ولىعهد اردن، در كتابى تحت عنوان «مسيحيت در جهان عرب» (برخلاف فرضيات والونيه) آورده است كه 14 قرن حضور مشترك، مؤيد اين نكته است كه نه تنها با بقاى كامل عنصر مسيحى در شرق، بلكه با مشاركت انكار ناپذير آنان در ايجاد هم تمدن عربى - اسلامى و هم در مجموعه حيات اجتماعى و فرهنگى آن مواجه هستيم. نگرانى مسيحيان در احساس نمودن خويش به عنوان خارجى در كشورهايشان، به فهم و درك آنان از نيروى اسلامگرايى (و يا از پديده معروف به اصولگرايى كه احتمالا غير واقعى است) بستگى دارد. اما وى معتقد است كه اصولگرايى در حال نابودى سريع و غير قابل برگشت است. بنابراين مسيحيان در درون جوامع عربى - اسلامى، بيگانه و خارجى محسوب نمىشوند. ارزيابى حسن بن طلال، از جهات زيادى، مشابه ارزيابى ارائه شده از سوى شوراى پاترياركهاى كاتوليك شرق در نامه شان به مناسبت عيد كريسمس سال 1994 ميلادى تحت عنوان «با همديگر در مقابل خدا براى صلاح شخص و جامعه» مىباشد. (يكى از اهداف اصلى اين نامه، دفاع از سهم مسيحيان در توسعه جهان عرب بود.) نويسنده ديگرى به نام «آنتوان وسل» در كتابى تحت عنوان «اعراب و مسيحيان» نيز تحليلى مشابه بالا ارائه داده است. وى پيشنهاد مىكند كليساى اعراب بايد از مواضع محافظه كارانه براى بقاى خود فراتر رفته، به جزئيات نژادى و زبانى نپردازد. گروهى از صاحبنظران مسيحى معتقدند كه عقيده حكومت دينى بر اساس شريعت اسلامى، در واقع بسيار مهمتر از يك ايدئولوژى اپوزيسيون در منزوى ساختن مسيحيت مؤثر بوده است. آنان مىگويند كه اتفاقى نيست كه اكثر كشورهاى عربى در قانون اساسى شان، حداقل دو ماده گنجاندهاند كه شريعت را به عنوان يكى از منابع قانونگزارى خود اعلام نمودهاند. علاوه بر اين، بسيارى از كشورهاى عربى داراى مجامع مؤسسانى هستند كه احكام آنها غالبا به دو بخش عمده تقسيم مىشوند: از سويى در بسيارى از موارد، مثلا در مصر، يمن، سودان، مجمع مذكور اعلام كرده است كه قانون اساسى به عنوان يك واحد كامل منظور مىشود، به گونهاى كه اصول اساسى شه روندى و آزادى به عنوان ساختارهاى مرجع پايه براى توضيح تمام ديگر مواد تلقى مىگردند و از سوى ديگر، برخى از تصميمات اين جوامع در مورد موضوعات آزادى مذهبى و حقوق زنان، غالبا تابع تعابير و تفاسير سنتى شريعت هستند. در گردهمايى شهر تورين (6) ،محمد السماك، دبير كل كميته ملى ديالوگ اسلامى - مسيحى (بيروت)، با ارائه يك سخنرانى روشن، ضمن ملاحظه بسيارى از نكاتى كه تا كنون عنوان شدند، برخى از ويژگيهاى منفى را كه وضعيت كنونى مسيحيتشرقى را مشخص و متمايز مىكنند، مطرح نمود:
سه ويژگى نخستبه رابطه ميان مسيحيان شرقى و غرب مربوط مىشود. نكته اول حاكى از اين است كه امروزه در ميان مسيحيان عرب، اين يقين در حال روز افزون است كه ديگر خود را مانند گذشته به عنوان پل فرهنگى ميان شرق و غرب نپنداشته، معرفى نمىكنند، بلكه تصور مىكنند كه به صورت اسير و گروگان در جهان عرب درآمدهاند كه در آن جهان، احساس تعلق و تابعيت ملى، جاى خود را به احساسات تعلق مذهبى مىدهد. دليل دوم از نابسامانى و دشوار گشتن روابط ميان مسيحيان شرقى و غرب، در اصرار و پافشارى جهان غرب بر تلقى مسيحيت عربى، به نوعى كه گويى در قسمت نادرست تفاوت فرهنگى (ميان شرق و غرب) قرار گرفته است، از اين رو، روابط عربى - غربى متمايل بر ناديده انگاشتن مسيحيت عربى و ريشه دوانى مستقل و عميق آن در جهان عرب است. سومين مشكل، از سويى به تمايل مسيحيان عرب بر فرار از واقعيت و مهاجرت به سوى آمريكا، كانادا، استراليا، آمريكاى لاتين و يا اروپاى غربى مربوط مىشود و از سوى ديگر، به موضع جهان غرب مبنى بر برقرارى و تنظيم روابط خود با كشورهاى عربى و اسرائيل با منظور داشتن موج مهاجرت مسيحيان عرب به آن كشور، بستگى دارد.
برخى از عوامل كاهش جمعيت مسيحيان به محدوده ديگرى مربوط مىشود. در اين راستا، گفتنى است كه هر گونه تمايز و فرق ميان غرب و مسيحيت در اذهان و زبانهاى مردم از بين رفته و كم رنگ شده است و اين امر، موجب عكسالعمل فعال عليه مسيحيت و به خصوص در قبال مسيحيت عربى شده است. دو نابسامانى اساسى ديگر مشاهده مىگردد كه عبارت است از: تلقى مسيحيت عربى به عنوان توسعه مسيحيت غربى (يعنى عملا توسعه خود غرب) و دومى تصور مسلمانان از مسيحيان عرب (بويژه در كشورهايى كه قدرت حاكم، با يك جنبش اسلامگرا در نبرد و تضاد است) به عنوان متحدين و يا ابزار سيستم حاكم سياسى. در واقع، بايد گفت كه مسيحيت عربى (مخصوصا در لبنان، مصر، سوريه و اردن) غالبا مواضعى را اتخاذ نموده است كه از يك رابطه معمولى با قدرت حاكم فراتر رفته است و عملا در برابر مسلمانان قرار گرفتهاند. ارباب كليسا با توجه به اين واقعيات، پيروان مسيحى در خاورميانه را ترغيب به قرار گرفتن در يك موضع فعال و غير انفعالى مىنمايند. از خلال گفتار تعدادى از صاحبنظران مسيحى در گردهمايى كه ذكر آن رفت، توصيههايى به مسيحيان مىنمايند:
اشتباه است كه مسيحيان عرب خود را در يك وضعيت اقليت مسدود و محدودبنمايند، يا مهاجرت نموده و يا به صورت انفعالى در انتظار نتيجه درگيرى سرنوشتساز ميان غرب و اسلام بنشينند.
آنان براى بهبود شرايط و وضعيت كنونى خود تكاليف زير را بر دوش دارند: 1- قائل شدن يك تمايز روشن ميان اسلام به عنوان دين و سوء استفاده سياسى از آن از سوى جنبشها و سازمانهايى كه خواهان كسب قدرت هستند.
2- جداسازى ميان اسلام به عنوان دين و جنبشهاى سياسى كه اصول قانونى و يا اخلاق اسلامى را رعايت نمىكنند، يعنى تمايز قائل شدن ميان تسامح و تساهل عظيم خاص اسلام و استفاده نادرست آن از جانب برخى از قدرتهاى سياسى. 3- مراقبت و هوشيارى بر اين كه روابط ميان مسيحيت عربى و قدرت تثبيتشده و استقرار يافته - از هر نوع كه باشند - به طور مستقيم، با كيفيتها و شيوههاى خاص تمام انواع روابط اسلامى - مسيحى مطابقت نكنند. 4- استقبال و تلاش براى مساعد نمودن زمينه انجام ديالوگ ميان مسيحيان و مسلمانان در محدوده عربى. البته اين تكاليف يقينا ساده و راحت نيستند; زيرا در جهان عربى فرهنگ ديالوگ، چه در ميان دولتحاكم و اپوزيسيون و چه در ميان مسلمانان و مسيحيان، وجود ندارد. آنچه كه مسلم است، بايد بخش مهمى از شوربختيهايى كه برخى از جوامع مسيحى خاورميانه و به خصوص خاورميانه عربى با آن دستبه گريباناند را نه در كم و كاستيهاى رفتارى و يا بىبرنامگى و ناپختگى آنان در يك صحنه اجتماعى سياسى فعال و پر چالش جست و جو كرد، بلكه در اقليت واقع شدن جوامع مسيحى در اين كشورها عامل مهمى شده است تا به كمك تعارض جوشيده از بطن تقابل اديان بزرگ در اين منطقه، عاملى تعيين كننده باشد. اگر همزيستى، نتيجه عدم تعارض نباشد، (كه اين نوع همزيستى مسالمت آميز بين مسيحيان با ديگر اديان ابراهيمى ديده مىشود) لزوما به منزله مفاهمه نيست و دشوارى مسيحيت در خاورميانه در اين استحيات پوياى آن بستگى به همزيستى برخاسته از تفاهم با مسلمانان (و يهوديان در اسرائيل) دارد و دورنمايى كه حكايت از درك متقابل اين اديان با يكديگر نمايد، وجود ندارد و طبيعى مىنمايد كه اگر اقليتها در اين جوامع راهى به سوى رشد كمى خود در برابر اكثريت نمىيابند، ناگزير مطلوبيت نهايى خود را بايد در حفظ وضع موجودشان جست و جو كنند.
منبع:
سفارت ج. ا. ا. - واتيكان 1) به دليل مبهم بودن موضوع و ادعاهاى زياد در اين خصوص، ارائه آمار قطعى در مورد تعداد مسيحيان در اين كشور در گذشته، سخت دشوار است. چنانكه بر اساس منابع مختلف، آمار مربوط به سال 1948 از 50 درصد تا كمتر از 20 درصد كل جمعيتساكن بيتالمقدس تغيير مىكند. 2) آمار فوق از سوى كشيش «د. رياض جرجور»، دبير شوراى كليساهاى خاورميانه، طى يك گردهمايى كه تحت عنوان «انديشه و تبادل نظر اسلامى - مسيحى در مورد وضعيت فعلى و آينده مسيحيان شرق در جوامع عربى» كه طى روزهاى ششم و هفتم ماه مى سال گذشته در شهر تورين برگزار شد، ارائه شد. شايان ذكر است كه شخصيتها و صاحبنظران برجسته از كشورهاى مختلف خاورميانه در آن گردهمايى شركت نموده بودند كه از آن جمله مىتوان افراد زير را نام برد: طارق ميترى (دبير دپارتمان روابط بينالاديان در كنفرانس كليساهاى اروپا - ژنو)، محمد السماك (دبير كل كميته ملى ديالوگ اسلامى - مسيحى، بيروت)، سمير موركوس (دبير مشترك شوراى كليساهاى خاورميانه، قاهره)، نبيل عبدالفتاح (مركز عالى مطالعات استراتژيك و سياسى الاهرام، قاهره)، جورج آقاباى (مركز عدالت و صلح، قاهره)، رضوان السيد (مؤسسه عالى مطالعات اسلامى، بيروت)، خليل شقاقى (مدير مركز تحقيقات فلسطينى، نابلس)، شيخ جميل همامى (مدير مشترك كالج علوم اسلامى، بيتالمقدس)، رفيق خورى (از اعضاى پاترياركات لاتين بيتالمقدس)، يوسف هبى (از اعضاى پاترياركات كلدانى، بغداد) و تنى چند از اساتيد دانشگاههاى بيروت، قاهره و بغداد. 3) پيام مسيحيان شرق در گشايش به سوى اسلام تمدن سازى كه در سال 1966 در لبنان انتشار يافت. 4) قدرالمسيحينالعربوخيارهم كه در سال 1995 در لبنان منتشر شد. 5) موضوع عبور از وضعيت «تحت الحمايه بودن» به وضعيتبرخوردارى از حق شهروندى در يكى از گردهماييهاى قبلى برگزار شده توسط بنياد آنيلى شهر تورين، سخت مهم عنوان شد. مطلب و اسناد آن گردهمايى در كتابى تحت عنوان «جوامع مسيحى در اسلام عربى، مشكل و خطر آينده» تاليف آقاى آ. پاچينى از سوى همان بنياد در سال 1996 چاپ و منتشر گشت. 6) در سال 1996 به ابتكار بنياد آينلى گردهمايى با عنوان «جوامع مسيحى در اسلام عربى، مشكل و خطر آينده» در تورين ايتاليا برگزار شد.