بینشهای ناب در نگاه دخت آفتاب (11) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بینشهای ناب در نگاه دخت آفتاب (11) - نسخه متنی

احمد لقمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بينش‏هاى ناب در نگاه دخت آفتاب (11)

ارزش‏هاى جاودان زندگى (ارزش‏هاى اجتماعى)

احمد لقمانى

اشاره:

حيات و هستى انسان را داراى دو جلوه «پيدا» و «ناپيدا» دانستيم كه در اولى، همه موجودات ويژگى‏هاى مشترك از نظر خوردن و خوابيدن و پوشيدن و نوشيدن دارند، اما در جلوه ناپيدا، انسان با ديگر آفريده‏ها تفاوت مى‏يابد؛ با بينش‏ها و ارزش‏هاى الهى به رشد و بالندگى و پايندگى جاودان دست مى‏يابد و برتر از ساير موجودات مى‏شود.

اما در اين مسير سعادت‏آفرين، «جهالت» و «غفلت»، چونان راهزنانى هستند كه آدمى را از صعود به قله «قداست» و «عظمت»، به «زبونى» و «ذلّت» سقوط مى‏دهند و او را به پديده‏هاى ناپايدار ظاهرى زندگى سرگرم مى‏سازند.

«ارزش‏هاى جاودان زندگى»، دفتر معرفتى است كه آشنايى دل و ديده با يكايك آموزه‏هاى آن، هر يك از ما را از «منيّت و ماديّت» به «معنويت و ابديت» راهنمايى مى‏كند و فردايى پرنور، نويد مى‏دهد. بخش گذشته اين نوشتار به «ارزش‏هاى عبادى» در نگاه زهراى مرضيه(ع) اختصاص يافت. در اين قسمت «ارزش‏هاى اجتماعى» در بينش‏هاى ناب آن پاك‏بانوى آفرينش را پى مى‏گيريم.

ب) ارزش‏هاى اجتماعى‏




  • سراى دهر كه در تخت اين نُه ايوان است‏
    بسيط خاك كه در چشم، مشت گِلى است‏
    بساط دهر كه اجناس كم بهاست در آن‏
    گران‏تر است ز صد جان هر آنچه ارزان است(1)



  • هزار گنج در او هست، اگر چه ويران است‏
    هزار صُنع در او آشكار و پنهان است‏
    گران‏تر است ز صد جان هر آنچه ارزان است(1)
    گران‏تر است ز صد جان هر آنچه ارزان است(1)



بينش‏ها و باورهاى تابناك صالحان و معصومان(ع) يادآور اين ارزش است كه انسان كامل بايد «در مردم»، «با مردم» و «براى مردم» باشد و حضور جدى در جامعه خويش و در كنار توده‏هاى مختلف، از خود نشان دهد. از اين‏رو، «انزوا از دنيا» درست و بجاست اما «انزوا از جامعه» نادرست و غلط است؛ زيرا «سير الى الحق» هميشه و هر حال از «خلق به حق» است و تنظيم هندسه فكرى و حضور زنده و شاداب در بين مثلث «خود»، «خلق» و «خدا» كارى شايسته، بلكه بايسته است.

زهراى مرضيه(ع) در ارائه سيره و سخن خويش در باره «ارزش‏هاى اجتماعى»، «انفاق» را در گفتار و رفتار خويش نمايان مى‏ساخت و «بخل» را ناپسند مى‏شمرد. او به شيعيان و پيروان خويش مى‏آموخت كه براى رسيدن به «خوبى‏ها» بايد از «خوشى‏ها» گذشت كه:

«لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون و ما تنفقوا من شى‏ء فان اللَّه به عليم؛(2)

هرگز به نيكوكارى نمى‏رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد، خدا بدان داناست.»

او در شيوه خود، اين حقيقت را براى همه شكوفا ساخت كه ملاك انفاق، «دارايى‏ها» نيست بلكه «توانايى‏ها»ست و با انفاق، اموال انسان «از دست نمى‏رود»، بلكه «به دست مى‏آيد»؛ از اين‏رو هيچ خوف و ترسى در كيفيت و كميّت انفاق وجود نخواهد داشت. چنانكه خداوند به دورماندگان از روشناى آموزه‏هاى آسمانى مى‏فرمايد:

«اگر شما تمامى گنجينه‏هاى آسمان و زمين را هم داشتيد، باز هم بخل مى‏ورزيديد، نه به اين خاطر كه نداريد - كه داريد - بلكه از انفاق هراس داريد.»(3)

دخت رسول خدا(ص) به انسان‏ها آموخت كه با دارايى اندك، باز هم مى‏توان با گذشتن از پيراهن عروسى(4) و يا بخشش گلوبند(5) و يا طعام و قرص نان مورد نياز، دل‏ها و ديده‏هايى را به سوى آئين خود هدايت كرد و با معارف الهى پيوند زد. از اين‏رو، روزى آنچه از غنايم سهم على(ع) شده بود، براى رسول خدا(ص) فرستاد و پيام داد:

«تقرأ عليك ابنتك السّلام و تقول اجعل هذا فى سبيل اللَّه؛

دخترت به تو سلام مى‏رساند و مى‏گويد اينها را در راه خدا انفاق كن.»

و پيامبر(ص) با مشاهده اين بخشش كريمانه، سه بار فرمود:

«فداها، ابوها؛(6) فداى فاطمه، پدر فاطمه!»

شيوه عرشى زهراى عزيز با وصيت آن حضرت تا پس از حيات او نيز ادامه يافت، زيرا در وصيت خود به امام على(ع) از او خواست تا اموالى از وى را بين افراد عبدالمطلب و بنى‏هاشم تقسيم كند(7) و آن حضرت مقدارى افزون‏تر از دارايى همسر عزيز خويش با سخاوت خود و دارايى شخصى خويش، به مستمندان بخشيد.

بى‏شك آنان كه اهل «كوثر» باشند، شيوه‏اى چنين مى‏يابند و كسانى كه هماره اهل «تكاثر»، فزون‏خواهى و زياده‏طلبى‏اند، تنها به اندوخته‏سازى و ذخيره كردن و افزايش ارقام دارايى دلخوش مى‏شوند و گويى بر شاخه‏اى از درخت دوزخ، خود را در دنيا آويزان كرده‏اند، چنانكه فاطمه اطهر(س) به حسين خود مى‏فرمود:

««بخل»، ننگى است كه در انسان بزرگوار و كريم وجود ندارد، درختى است كه در آتش است و شاخه‏هاى آن در دنيا وجود دارد، هر كس به شاخه‏اى از شاخه‏هاى آن خود را بياويزد او را در آتش مى‏افكند و «سخاوت»، درختى از درختان بهشت است كه شاخه‏هاى آن به زمين سرازير گشته و هر كس شاخه‏اى از آن را بگيرد، همان شاخه، او را به بهشت مى‏كشاند.»(8) آرى، آزادگان از اسارت‏هاى زندگى و پاكان و صالحان در بندگى:




  • در كوى ملكشان نبود راه، بخل را
    اينجا ز دست خشكِ سبو، آب مى‏چكد(9)



  • اينجا ز دست خشكِ سبو، آب مى‏چكد(9)
    اينجا ز دست خشكِ سبو، آب مى‏چكد(9)



افزون بر «سخاوت»، «ايثار» كه ترجيح ديگران بر خود در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى، شيوه هميشه دخت آفتاب بود، از اين‏رو آياتى چون:

«و يؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة؛(10)

هر چند خود به چيزى نيازمند باشند، ديگران را بر خويش ترجيح مى‏دهند.»

و «و يطعمون الطعام على حُبّه مسكيناً و يتيماً و اسيراً؛(11)

براى رضاى خدا [و هر چند خود نياز شديدى به خوراك دارند] طعام خويش را به نادار و بى‏سرپرست و دربند مى‏دهند.»

در شأن شخصيت و عظمت آنان نازل گرديد. اين در حالى بود كه چون از آن بانو سؤال مى‏شد: آيا غذايى در منزل داريد؟ پاسخ مى‏داد:

«ما عندنا الّا قوت الصّبية و لكنّا نؤثر به ضيفنا؛(12)

در خانه ما غذايى نيست مگر به اندازه خوراك دختربچه، اما امشب آن را ايثار مى‏كنيم و گرسنگى را تحمل مى‏نماييم و همين غذا را هم به ميهمان مى‏بخشيم.»

بينش والاى فاطمه(ع) چنان بود كه دست نياز و صداى احتياج مستمند را «نيكى و نيكوكارى» مى‏ناميد و براى آنكه اين توفيق خداداد را از خود دور نكند، با آنكه سه روز خود، شوهر و حسن و حسين او گرسنه بودند و كودكان وى از شدت ضعف بى‏قرارى مى‏كردند و خسته و مانده به خواب مى‏رفتند، پيراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون يهودى گرو گذاشته، مقدارى جو و خرما قرض گيرد.

وقتى سلمان، چون هر يك از ما اين سخن يا پيشنهاد را كه مقدارى از اين غذاها را براى فرزندان گرسنه‏ات بردار، مطرح كرد، آن بانوى بصير و ايثارگر پاسخ داد:

«يا سلمان! هذا شى‏ءٌ امضيناه للَّه عزّ و جلّ لسنا نأخذ منه شيئاً؛(13)

اى سلمان! اين كار را فقط براى خداى بزرگ انجام داديم و هرگز چيزى از آن برنخواهيم داشت.»

داستان ايثار گردنبند اهدايى دخترعموى حضرت، ماجرايى درس‏آموز براى همه دوستداران فاطمه(ع) است و تا هستى هست، پرفروغ و روشن در افق تاريخ انسانيت، روشنگرى مى‏كند؛ روزى كه پيرى فرتوت با لباسى ژنده به مسجد آمد، پيامبر(ص) با شنيدن گرسنگى، فقر و برهنگى او، توان كمك به وى نداشت، اما با اشاره خود، بلال را راهنماى وى نمود تا او را به درِ خانه فاطمه هدايت كند.

دخت دلبند رسول خدا(ص) تكه پوستى كه فرش حسن(ع) و حسين(ع) بود به پيرمرد داد. اما او اين مقدار كمك را ناكافى دانست، زهراى مرضيه(ع)، بى‏هيچ معطلى، گردن‏بندى كه دختر حمزه به او هديده داده بود به وى داد و فرمود: اى مرد! آن را بفروش تا ان شاءاللَّه امور زندگى‏ات سامان يابد.

او برگشت و داستان ايثار فاطمه(ع) را براى رسول اكرم(ص) بيان كرد. هنوز سخن وى پايان نيافته بود كه ديدگان پيامبر(ص) به اشك نشست و فرمود:

آن را بفروش تا خداوند به بركت فاطمه به تو گشايشى دهد.

عمار ياسر كه گردن‏بند زهرا(س) را سند بهشت و خرسندى او را برتر از تمامى هستى مى‏دانست، تمام دارايى خود را با پير مستمند به معامله گذارد، آنگاه گردن‏بند را معطر كرد و در پارچه‏اى يمنى پيچيد و با غلام خود، هر دو را به رسول‏اللَّه(ص) بخشيد، آن حضرت نيز هر دو را به فاطمه(ع) بخشيد.

زهراى اطهر(ع) با ابتكارى آسمانى، نخست بنده را آزاد كرد تا دل او را شاد و رضايت خداوند را به دست آورد. سپس گردن‏بند را براى گره‏گشايى ديگرى و استمرار خوبى‏ها و خيرات بعدى نگاه داشت. غلامِ آزادشده، لبخندى معنادار زد و رو به بانوى ايثارگر و سخاوتمند، زهراى مرضيه(ع) كرد و گفت: «چه گلوبند بابركتى!! گرسنه‏اى را سير، برهنه‏اى را پوشيده، فقيرى را بى نياز و بنده‏اى را آزاد كرد و آخر هم به دست صاحب خود رسيد!!».(14)

اين بينش و شيوه‏ها برگرفته از نوع نگاه آن بانوى بزرگ به جهان هستى است. هرگز با محور قرار دادن خود، زياده‏طلبى براى خانواده خويش و فزون‏خواهى براى اطرافيان سازگار نبود، از اين‏رو روش روشن آن حضرت با منطق دنياطلبان ناسازگار بود كه «خوردن را براى دويدن و دويدن را براى خوردن» مى‏بينند بلكه سخن هميشه فاطمه(ع)، گفتار گرانسنگ پدر او بود كه فرمود:

«برترين امّت من كسانى هستند كه از نعمت‏هاى فراوان، تغذيه مى‏كنند، غذاهاى رنگارنگ مى‏خورند، جامه‏هاى رنگارنگ مى‏پوشند و بى‏پروا و بى‏تعهد سخن مى‏گويند.»(15)




  • هر كه روزش به فربهى باشد
    تن چو از خون ثقيل، سنگ آيد
    تو شكم بوده‏اى از آنى سُست‏
    جان و دل باش تا كه باشى چُست(16)



  • چون شكم شد تهى، تهى باشد
    دل ز بارِ بدن به تنگ آيد
    جان و دل باش تا كه باشى چُست(16)
    جان و دل باش تا كه باشى چُست(16)



در نگاه به نورنشسته آن نگار خداوندى، «حجاب» و «عفاف»، دو ارزش اجتماعىِ برگرفته از باورهاى پاك الهى است كه يكى «پوشش ظاهرى» است و ديگرى «كوشش باطنى»؛ يكى «نماد بيرونى» در ديدگان افراد جامعه دارد و چون شعارى روشنگر، همگان را به پاكى و تابناكى فرا مى‏خواند و ديگرى «نمود درونى» در مديريت اعضا و سازماندهى چشم و گوش و دل و ديده دارد تا هر يك را در عرصه صحيح خود به كار گيرد و در مرزهاى ممنوع الهى، متوقف سازد.

در بينش ناب فاطمى(س) افزون بر «حقُ‏الناس»بودن، اين دو ارزش اجتماعى، «حقُ‏اللَّه» نيز محسوب مى‏شود و فرد، خانواده و جامعه را از گزند نگاههاى مسموم و هدفدار و حوادث تلخ و دهشتناك مصون مى‏سازد،(17) بدين خاطر پروردگار حكيم حكمت حجاب و پوشش را «محدوديت» ندانسته، بلكه «مصونيّت» مى‏داند كه در پرتو آن زنان از اذيت و آزار نااهلان و خطرات گوناگون هر دوره و زمان ايمن خواهند بود. (ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين)(18)

از اين‏رو همين بانوى عفيف و دقيق در امور ارزشى فردى و خانوادگى، در هنگامه‏هاى مختلف كه طبقه مسلمانان، حضور فعال، مؤثر و مفيد زنان را مى‏طلبد، نه تنها در عرصه خدمات ساده اجتماعى، بلكه در جبهه جنگ و جهاد حضور مى‏يابد، به درمان زخميان مى‏پردازد و براى پشتيبانى رزمندگان به پخت نان و بردن نزد آنان مشغول مى‏شود.(19) ارزنده‏تر از آن، روحيه‏اى رشادت‏آفرين در وجود اوست كه با نگرشى بيرون از احساس و عاطفه و سرشار از خرد و انديشه، جهاد در راه خدا را چنين توصيف مى‏فرمايد:

«... و الجهاد عزّاً للاسلام؛(20)

خداوند جهاد را باعث عزّت و عظمت اسلام قرار داد.»

امامت و اطاعت از پيشواى راستين جامعه يعنى معصومان(ع) را باعث نظام، يكپارچگى(21) و بركات بى‏پايان جامعه مى‏ناميد؛ امامِ معرفى شده از سوى پيامبر اسلام(ص) را «بهترين انسان‏ها»،(22) «پدر امت اسلامى»(23) و «جانشين شايسته رسول خدا(ص)»(24) مى‏دانست و همگان را به يادآورى حماسه غدير خم و پاسدارى از ارزش‏هاى الهى آن روز(25) دعوت مى‏كرد. سير ارتجاعى و هلاكت‏بار مردم را به سوى ضلالت و گمراهى(26) تحليل مى‏كرد و علل غصب خلافت(27) را بازگو مى‏نمود.

آنجا كه حضور در جمع مسلمانان را به مصلحت جامعه مى‏ديد به خطبه و خطابه مى‏پرداخت و گاه در مسجد، زمانى در كوچه و بازار و موقعى در جمع زنان مهاجر و انصار، مهاجمان، غاصبان و بيعت‏شكنان را نكوهش مى‏كرد و عوامل رويگردانى از حق و ستم بى‏حدّ آنان را بيان مى‏نمود.(28)

آنجا كه صراحت و شفافيت در سخن را ضرورى مى‏شمرد، دست به افشاى خط نفاق و شرك مى‏زد و در گفتار و رفتار خويش، شيوه‏هايى شايسته براى پيكار با منحرفان از خط ولايت و امامت را ترسيم مى‏نمود تا امروز و فرداى جامعه خود را هوشيار و بيدار سازد.

فاطمه(س) يكى از عوامل دستيابى به بهشت الهى را در عرصه‏هاى اجتماعى، «حُسن خُلق»، «خوشرويى» و «برخورد شيرين و دلنشين» مى‏دانست و بر اين باور بود كه:

«پاداش خوشرويى در برابر مؤمن، بهشت است و حُسن خُلق و گشاده‏رويى با انسان‏هاى ستيزه‏جو و كينه‏توز، انسان را از عذاب آتش باز مى‏دارد.»(29)

از اين‏رو هرگز نسبت به مراجعه‏كنندگان، ترشرويى نمى‏كرد و گاه كه آنان از زيادى زحمت خويش شرمنده مى‏شدند، مى‏فرمود:

«باز هم بيا و آنچه سؤال دارى بپرس. آيا اگر كسى را اجير كنند كه بار سنگينى را به بالاى بام ببرد و در مقابل، يكصد هزار دينار طلا مزد بگيرد، چنين كارى بر او دشوار است؟!»(30)

اين شيوه ارزشمند اخلاقى - اجتماعى، ام‏سلمه را وادار به اعتراف حقيقتى چشمگير كرد و آن اين سخن وى بود كه:

«پس از ازدواج با رسول خدا(ص)، من عهده‏دار امور دختر آن حضرت شدم، اما به خدا سوگند! فاطمه(ع) در آداب اجتماعى، شيوه‏هاى اخلاقى و آگاهى‏هاى زندگانى، آگاه‏تر از من به همه مسائل بود.»(31)

توجه به آداب بهداشتى - اجتماعى از سوى فاطمه زهرا(ع)، جلوه‏اى ديگر از كتاب كامل شخصيت آن حضرت است. اهميت اين نكات در نگاه دخت رسول خدا(ص) از آن‏رو بود كه مؤمنان و شيعيان، خواسته يا ناخواسته هماره در نشست و برخاست‏هاى اجتماعى، مورد توجه ديگران هستند و بى‏توجهى به كمترين اصول و آداب رفتارى - بويژه در مجامع مختلف - به شخصيت عموم خداجويان ضربه وارد مى‏كند كه خاطره تلخ آن تا زمان‏هاى زيادى باقى خواهد بود! سخن نخست آن بانوى بصير كه در باره بهداشت دست است، چنين است:

«اَلا لا يَلُومَنَّ إمرؤ اِلّا نفسه يبيتُ و فى يده ريحُ غَمَزٍ؛(32)

كسى كه پس از خوردن غذا با دستى آلوده و چرب به خواب رود، [و مبتلا به آثار سوئى شود ]هيچ كس جز خود را سرزنش ننمايد.»

در گفتارى ديگر، آداب غذا خوردن و بهداشت عمومى و اجتماعى در نگاه آن بزرگ‏بانوى بصير ترسيم شده است.

در سر سفره دوازده دستورالعمل ارزشمند وجود دارد كه سزاوار است هر مسلمانى آنها را بشناسد.

چهار تاى آن لازم؛ چهار تاى آن مستحب و چهار تاى آن نشانه ادب و بزرگوارى است.

اما چهار دستورالعمل لازم عبارت است از

1- شناخت پروردگار و معرفت نسبت به آفريننده نعمت‏ها،

2- راضى بودن به نعمت‏هاى الهى،

3- گفتن «بسم‏اللَّه الرحمن الرحيم» در آغاز غذا،

4- شكر و سپاسگزارى خداوند در آغاز و پايان غذا.

و چهار دستورالعمل مستحب عبارتند از:

1- وضو گرفتن قبل از غذا،

2- نشستن به طرف چپ،

3- در حال نشسته غذا خوردن،

4- خوردن غذا با سه انگشت.

و چهار دستورالعملى كه نشانه ادب و بزرگوارى است عبارت است از:

1- از آنچه پيش روى شماست، غذا بخوريد،

2- لقمه‏ها را كوچك برداريد،

3- غذا را بجويد و با شدت نرم كنيد،

4- كمتر به صورت ديگران به هنگام غذا خوردن نگاه كنيد.(33)

«ارزش غذايى خرما»، سخن ديگرى از آن حضرت است كه نشان آگاهى دخت رسول خدا(ص) نسبت به نعمت‏هاى خدادادى به بندگان، جهت تأمين نيروى مورد نياز در زندگى است. آن حضرت در باره خرما فرمود:

«نعم تحفةُ المؤمن التّمر؛(34)

براى مؤمن، خرما هديه خوبى است.»

ادامه دارد.



1) محتشم كاشانى.

2) آل‏عمران، 92؛ ر.ك: تفسير ابن‏كثير، ج‏2، ص‏583 و ج‏4، ص‏15 و 477؛ احسن‏الحديث، ج‏1، ص‏517؛ تفسير البيان، ج‏2، ص‏96.

3) اسراء، 100؛ ر.ك: تفسير التحرير، ج‏3، ص‏44 و 45 و ج‏4، ص‏7؛ تفسير جامع‏البيان، ج‏2، ص‏364.

4) اهل‏البيت، توفيق ابوعلم، ص‏138؛ نزهةالمجالس، ص‏576.

5) بحارالانوار، ج‏43، ص‏20 و 22؛ اهل‏البيت، ص‏139؛ ر.ك: بحارالانوار، ج‏43، ص‏26، 81، 83 و 86؛ الجعفريات، ص‏182؛ مكارم‏الاخلاق، ص‏95.

6) بحارالانوار، ج‏43، ص‏20 و 86.

7) بحارالانوار، ج‏43، ص‏218 (اِنَّ فاطمة تصدّقت بمالها على بنى‏هاشم و بنى‏عبدالمطلب ...).

8) اهل‏البيت، ص‏131 - 130.

9) صائب تبريزى.

10) حشر، 9؛ ر.ك: تفسير نمونه، ج‏23، ص‏519؛ تفسير مجمع‏البيان، ج‏10، ص‏611؛ تفسير المنير، ج‏28، ص‏78.

11) دهر، 8؛ ر.ك: تفسير ابن‏كثير، ج‏2، ص‏143؛ تفسير احسن‏الحديث، ج‏12، ص‏236؛ تفسير نمونه، ج‏25، ص‏357.

12) بحارالانوار، ج‏36، ص‏59 و ج‏41، ص‏38.

13) همان، ج‏43، ص‏73.

14) همان، ص‏56.

15) اهل‏البيت(ع)، ص‏131.

16) اوحدى مراغه‏اى.

17) زن در آينه جلال و جمال، آيت‏اللَّه جوادى آملى، ص‏425.

18) احزاب، 59؛ ر.ك: همسران، زندگى، الگوى بالندگى (صفات همسران در خانواده فاطمه زهرا(ع) و امير مؤمنان(ع))، به همين قلم.

19) طبقات‏الكبرى، ج‏1، ص‏400؛ ذخائرالعقبى، ص‏47؛ احقاق‏الحق، ج‏10، ص‏285؛ ينابيع‏الموده، ص‏199.

20) كتاب الشافى، ص‏231؛ كتاب طرائف، ص‏263؛ مروج‏الذهب، ج‏2، ص‏311؛ كتاب القدس، ص‏393.

21) كتاب مناقب، ج‏2، ص‏206؛ دلائل‏الامامه، ص‏40 و 41؛ نهايه ابن‏اثير، ج‏4، ص‏273.

22) فتح‏البارى، ج‏8، ص‏97؛ فضائل‏الخمسه، ج‏3، ص‏21.

23) تفسير البرهان، ج‏3، ص‏245؛ تفسير الامام العسكرى، ص‏330.

24) كفايةالاثر، ص‏26؛ عوالم‏المعارف، ج‏11، ص‏228؛ احقاق‏الحق، ج‏21، ص‏26 و 27.

25) دلائل‏الامامه، ص‏38؛ احتجاج طبرسى، ج‏1، ص‏146؛ معانى‏الاخبار، ص‏354.

26) احقاق‏الحق، ج‏217 ص‏26 و 27؛ البدرالطالع، ج‏2، ص‏297.

27) مناقب، ج‏2، ص‏205؛ كتاب عوالم، ج‏11، ص‏478 و 605؛ رياحين‏الشريعه، ج‏2، ص‏40.

28) اعيان‏الشيعه، ج‏1، ص‏317؛ رياحين‏الشريعه، ج‏1، ص‏337؛ احتجاج طبرسى، ص‏106.

29) كتاب عوالم، ج‏11، ص‏628؛ بحارالانوار، ج‏72، ص‏401.

30) بحارالانوار، ج‏2، ص‏3.

31) بحارالانوار، ج‏43، ص‏10.

32) مسند فاطمه(ع)، ص‏100؛ كتاب عوالم‏العلوم، ج‏11، ص‏628؛ كنزالعمال، ج‏15، ص‏242، ح‏40759.

33) كتاب عوالم، ج‏11، ص‏629؛ نقاشى‏اللباب، ج‏3، ص‏124.

34) كنزالعمال، ج‏12، ص‏339، ح‏35305.

ماهنامه پيام زن ـ شماره 136ـ تير 1382

/ 1