بینشهای ناب در نگاه دخت آفتاب (06) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بینشهای ناب در نگاه دخت آفتاب (06) - نسخه متنی

احمد لقمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بينشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب (6)

دنيا, دنياخواهى, دنياجويى

احمد لقمانى

سپيده سخن




  • نان و حلوا چيست؟ اى فرزانه مرد
    گر بيالايى از او دست و دهان
    اى خوش آن دانا كه دنيا را بهشت
    ترك دنيا گير تا سلطان شوى
    ورنه گر چرخى تو سرگردان نشوى(1)



  • منصب دنياست گرد آن مگرد
    روى آسايش نبينى در جهان
    رفت همچون شاه مردان در بهشت
    ورنه گر چرخى تو سرگردان نشوى(1)
    ورنه گر چرخى تو سرگردان نشوى(1)



((دنيا, دنياخواهى و دنياجويى)) از موضوعاتى است كه در معارف ناب ما داراى دو جلوه متفاوت است. از يك سو دنيا, ((خانه برتر پرهيزگاران))(2) و ((مددكار دستيابى به سراى جاودان))(3) نامگذارى شده است كه ((محل ذخيره اعمال صالحان))(4) و ((پلكان صعود به جايگاه پاكان))(5) معرفى شده است.

محفل و سرايى كه از لذتهاى شايسته آن نبايد خود را محروم كرد و بايد چونان تجارتخانه اى سراسر سود و سعادت بدان نگريست. برتر از آن همچون ((مسجدى پاك و مقدس براى عبوديت و بندگى)) شمرد تا در فرداى نياز و احتياج, صاحبان بصيرت و بينش امروز سرمايه دارانى سربلند و پيروز باشند و در پيشگاه پروردگار خويش سرافكنده و شرمسار نباشند.(6)

اما از سوى ديگر ((پست ترين اشيإ و كالاها)),(7) ((چشمه شرور و غرور)),(8) و ((بازار ضرر و زيان)),(9) ((مايه خواب و خسران))(10) و ((پرتگاه ذلت و عصيان))(11) نامگذارى شده است. به گونه اى كه با آن همه عزت و عظمت در نگاه ظاهربينان, پيشوايان و معصومان ـ عليهم السلام ـ آن را ((تكه گوشت ريز و رنجآورى در بين دندانها))(12) ناميده اند كه برخى با سرگرمى بدان خود را از مائده هاى پاك در سراى رحمت و حيات دور مى كنند و يا ((پست تر از عطسه حيوان)),(13) بى ارزش تر از ((لنگه كفش فرسوده و بى بها))(14) و ((بى مقدارتر از استخوان خوك در دست جذامى))(15) معرفى كرده اند كه اشخاص دور مانده از بينش را چنان فريفته است كه فرصت نگاهى دوباره به ارزشهاى والاى خويشتن نمى يابند و چونان بنده اى بى اراده و ذليل به دنبال آن در حال دويدن هستند!!(16)

چنين دنيايى در نگاه آشنايان با حقايق و اسرار هستى چيزى جز ((لعب)), كارى بيهوده و بى هدف, ((لهو)), سرگرمى و دلخوشى ((زينت)), زيبايى و آراستگى ظاهرى و ((تفاخر)), خودبرتربينى پوچ محسوب نمى شود(17) كه بر اساس لذتهاى هفتگانه خوردنى ها, نوشيدنى ها, پوشيدنى ها, نكاح ها, چشيدنى ها, شنيدنى ها و مركب ها استوار است.(18) از اين رو پيشوايان هماره با گفتار و رفتار خويش پيروان خود را از دل سپردن به چنين دنيايى برحذر داشته اند و گفته اند:

((مراقب خويش باشيد كه دنيا سرايى شيرين و سرسبز با انواع شهوات است)).(19) ((برحذر باشيد كه دنيا خانه جدايى و فراق است كه ساكنان آن در حال كوچ و سفر هستند(20) اما دنيا آنان را فريب مى دهد(21) و با نيرنگ خويش آنها را سحر مى كند, سحر و افسونى بيشتر از هاروت و ماروت!))(22)

فراتر از اين سخنان, هشدارهايى است كه نسبت به دورى از اطمينان و اتكإ به جهان پرزرق و برق اطراف شده است كه بى توجهى به هر يك فرجامى مرگبار و دردآور فراهم مى كند.(23) همان گونه كه شيوه هميشه دلدادگان به دنيا خشنودى به جلوه هاى ظاهر زندگى است, به گونه اى كه آنان را نه تنها ((عبد)) بلكه ((عبيد)) يعنى شيفته و فريفته مى سازد.(24)

بر اساس چنين نگرشى دنيا براى مومنان سجن و زندان و براى كافران بهشت و رضوان دانسته شده است(25) و لذت چنين سراى فانى, ذلت و غصه ديار باقى و آخرت است,(26) زيرا آرمان اصلى و نخستين چنين فردى, زيبايى هاى ظاهرى و زودگذرى است كه دل بدان خوش كرده اند و آن را راه به سعادت و سلامت ابدى خويش مى شمرند! حال, به راستى كدام يك از اين دو ديدگاه را بايد بپذيريم, نگاهى كه دنيا را محبوب و مطلوب معرفى مى كند يا ديدگاهى كه آن را مطرود و ملعون و دنياخواهى و دنياجويى را محكوم مى داند؟! و يا آنكه نگاه سومى نيز وجود دارد كه در پرتو آن مى توان حقايق رنگارنگ و واقعيات ماندگار زندگى را شناخت و با معرفت و بصيرتى برتر پى به هر يك برد.

با بينشى فراگير در مى يابيم كه دنياى سراسر نكوهش شده كه خط قرمز و نشان خطر از آغاز تا فرجام آن وجود دارد, دنيايى است كه آرمان اصلى ما در زندگى شود و چنان در اعماق وجود ما رخنه كند كه دلبستگى و وابستگى قلبى برايمان بيافريند. در اين حال هيچ گاه جلوه هاى پرهياهوى زندگى براى ما ((گذرگاه)) نخواهد بود بلكه ((اقامتگاه)) مى شود كه هرگز قصد سفر و كوچيدن از آن را نخواهيم داشت بلكه بر اين باور مى شويم كه ((آمده ايم تا بمانيم!!))

اما اين نگاه هرگاه به صورت ((ابزار)) نه ((اهداف)) شود و از مرز زينت و ظاهر عبور نكند و به چشمه دل يعنى حب و عشق دست نيابد, بدون ترديد بينشى پسنديده, شيرين و دلنشين مى شود كه پاكان و صالحان هميشه و هر حال خويش را بدان آراسته اند. حقيقتى روشن و روشنگر كه خداوند مهربان خود بدان اشاره فرمود كه:

((و ابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا و احسن كما احسن الله اليك;(27)

و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنانكه خدا به تو نيكى كرده, نيكى كن.))

بدون ترديد بودن در دنيا و لذت بردن از نعمتها و شادمانى با خوبى هاى آن نه تنها كارى ناشايست نيست بلكه شيوه اى شايسته و بايسته است اما شيفتگى و شيدايى و فريب هر يك از جلوه هاى ناپايدار كه در فرهنگ معارف دينى ((حب الدنيا)) ناميده شده است, كارى بس خطا و همراه با نسيان و عصيان است:




  • حب دنيا هست رإس هر خطا
    اى خوش آن كو يابد از توفيق بهر
    حيف باشد از تو اى صاحب هنر
    تا به كى اى هدهد شهر سبا
    جهد كن! اين بند از پا باز كن
    بر فراز لامكان پرواز كن(28)



  • از خطا كى مى شود ايمان عطا
    كاورد رو سوى آن بى نام شهر
    كاندرين ويرانه ريزى بال و پر
    در غريبى مانده باشى بسته پا
    بر فراز لامكان پرواز كن(28)
    بر فراز لامكان پرواز كن(28)



دنيا در آموزه هاى آسمانى; نگاهى دوباره

بينش و بصيرت قدسى و معتدل نسبت به ارزشهاى والا و حقيقى هستى موجب گرديده است كه در آموزه هاى آسمانى همراه بر اين واقعيت تإكيد شود كه:

لا تركنوا الى الدنيا الفانيه; هرگز به دنياى ناپايدار اعتماد و اعتنا نكنيد.

انظروا الى الدنيا نظر الزاهدين; هماره به دنيا با ديدگاه زاهدان بنگريد.

لا توثرن الحياه الدنيا على الاخره; مبادا زندگى دنيا را بر آخرت پايدار برترى دهيد.

لا تكن الدنيا اكبر همك; به هوش باش! كه دنيا برترين آرمان و همت تو نشود

لذه الدنيا غصه الاخره; دل سپردن به اعماق لذات زندگى دنيوى باعث غصه و دلتنگى در آخرت مى شود.

الدنيا متاع; دنيا متاع كم دوام و كالاى ناپايدارى بيش نيست.

الدنيا قنطره; دنيا پل و گذرگاه است نه منزل و توقفگاه.

الدنيا دار ممر و الاخره دار مقر; دنيا خانه گذر و عبور است و آخرت سراى ماندن و خلود.

الدنيا ساعه; زندگى دنيوى ساعتى بيش نيست.

الدنيا بحر عميق; دنيا دريايى عميق است كه بسيارى در آن غرق شده اند.

كونوا فى الدنيا اضيافا; به اين باور دست يابيد كه در دنيا بيش از مهمان نيستند.

الدنيا دار بالبلإ محفوفه; دنيا خانه اى است كه با انواع بلاها, پوشانده شده است.

لا تنال فى الدنيا نعمه الا بفراق اخرى; هرگز به نعمتى دنيوى دست نمى يابيد مگر با از دست دادن نعمت ديگرى.

و سرانجام به فرزانگان و شايستگان توصيه شده است كه:

المومن يهتم بامر دنياه و آخرته;(29)

انسان خداجو به امور دنيوى و اخروى خود به طور جامع مى نگرد.

بينش ناب در نگاه دخت آفتاب

حضرت زهرا(ع) با روشناى نگاه فاطمى خود به پديده هاى پايدار و ناپايدار زندگى مى نگريست و در عمر كوتاه خويش, معارف ماندگارى به يادگار گذارد تا براى فرداهاى حيات و هستى الگويى هميشه جاودان در برابر ديدگان همگان باشد و هرگز نگاه پرفروغ پيروان آن حضرت, آرمانها و ابزارهاى زندگى را جايگزين همديگر نسازند.

آن بانوى هميشه بيدار, هنگامى كه شيوه بسيارى از افراد را ((پرستش دنيا)) و ((شيدايى و شيفتگى)) مى ديد با صراحت بسيار فرمود:

((انى لا احب الدنيا;(30)

من دنياى ـ دنياپرستان ـ را دوست ندارم.))

و زمانى كه در شهر رسول خدا(ص), مدينه دنيازدگانى را مى نگريست كه براى دستيابى به مقام و قدرت چندين روزه, هر آنچه در توان داشتند در باره او ستم ورزيدند و امام و حجت الهى را خانه نشين كردند, رو به پروردگار خويش كرد و گفت:

((يا رب انى قد سئمت الحياه و برمت باهل الدنيا فالحق بابى. الهى! عجل و فاتى سريعا;(31)

پروردگارا! از زندگى خسته و روىگردان شده ام و از دنيازدگان, بلاها و مصايب ناگوار ديدم. خدايا مرا به پدرم رسول خدا ملحق كن و مرگ مرا زود برسان.))

در واپسين روزهاى زندگى دخت رسول الله(ص) كه درد و اندوه همدل و همراه آن بانوى مظلوم بود, زنان مهاجرين و انصار به عيادت وى رفتند و پرسيدند:

اى دختر رسول خدا! چگونه صبح كردى و با بيمارى خود چه مى كنى؟

آن حضرت رو به آنان كرد و با تلخكامى بسيارى لب به سخن گشود و فرمود:

((اصبحت و الله لدنيا كن ...;(32)

صبح كردم در حالى كه به خدا سوگند دنياى شما را دوست نمى دارم.))

اما در سخنى ديگر چون نسبت به بهره گيرى از دنيا براى فرداى جاودان مطالبى مطرح مى شود, آن بانوى روشن بين سه راهكار براى اين مهم بيان مى كند و مى فرمايد:

((حبب الى من دنياكم: تلاوه كتاب الله و النظر فى وجه رسول الله و الانفاق فى سبيل الله;(33)

از دنياى شما سه چيز محبوب من است: تلاوت قرآن, نگاه به چهره رسول خدا و انفاق در راه خدا.))

بصيرت آسمانى آن حضرت در اين گفتار والا به خوبى نمايان است, زيرا كمال و تكامل انسانها در معارف فاطمى در سه جلوه پديدار شده است:

1. ارتباط با خداوند, كه تلاوت قرآن گاه گوش فرا دادن به سخنان پروردگار با بندگان خويش است و نماز هنگام گفتگوى بندگان با خداى خود.

2. ارتباط با نبوت و ولايت: بهره گيرى از سخن و سيره رسول خدا(ص) و پيشوايان پاك سخن و هدايتآفرين.

3. ارتباط با توده هاى مختلف مردم كه در احسان و انفاق تجلى مى يابد و زمينه ساز شكر و سپاس از درگاه ايزد منان مى شود, كه اين شيوه هميشه پيشوايان روشن ضمير در طول تاريخ بوده است زيرا حضور در فضاى فكرى ـ فرهنگى و اجتماعى ـ اقتصادى و سياسى جامعه و رسيدگى به مستمندان و دلجويى آنان شرط هدايت و رهبرى جامعه محسوب مى شود.

روزى رسول گرامى اسلام(ص) رو به دخت دلبند خود كرد و فرمود:

فاطمه جان! آيا دوست دارى دعايى به تو بياموزم كه هيچ كس نمى خواند مگر آنكه خواسته هاى او تحقق مى پذيرد؟

زهراى مرضيه(ع) در پاسخ معرفت فراوان خويش را نسبت به ارزشهاى راستين نمايان كرد و گفت: ((يا ابه! لهذا احب الى من الدنيا و ما فيها;(34)

پدرجان! چنين دعايى از دنيا و آنچه در آن است نزد من محبوب تر است.))

گويى سخن هميشه سعادت ساز صديقه طاهره براى تمامى نسلها و عصرها اين حقايق دلنشين است كه:




  • چو در گلزار عشقت ره ندادند
    درين ره گر ملك بينى پرىوار
    چنين تا بار يابى بر در دوست
    درين ره هر چه بينى دشمن تست(35)



  • تو خاشاكى و دنيا گلخن تست
    نهان شو زو كه شيطان رهزن تست
    درين ره هر چه بينى دشمن تست(35)
    درين ره هر چه بينى دشمن تست(35)



آراستگى نگرش فاطمه(ع) به دنيا و توجه او به باطن زندگى تا آنجاست كه چون سلمان از سادگى لباس و بىآلايشگى زندگى وى تعجب نمود رو به پدر كرد و گفت:

((سوگند به خدايى كه شما را مبعوث فرمود, مدت پنج سال است فرش خانه ما پوست گوسفندى است كه روزها بر آن شترمان علف مى خورد و شبها بر روى آن مى خوابيم و بالش ما چرمى است كه از ليف خرما پر شده است!))(36)

سخاوت و ايثار; نماد بردگى دنيا نزد انسانهاى بيدار

((بخل)) و ((حرص)) و ((بخشش)) و ((ايثار)) نماد بردگى ما نسبت به دنيا و بردگى دنيا نسبت به ماست. هر گاه خود را صاحب اختيار تمام عيار دارايى و توانايى خويش دانستيم, هرگز انفاق به معناى پر كردن شكافهاى نياز مادى مستمندان و ايثار يعنى برترى بخشيدن و ترجيح احتياجات ديگران را بر خود(37) سرلوحه پندار و اعمال خويش قرار نمى دهيم و چونان قارون ((خود)) و ((خوديت)) را تنها راه به دست آوردن مواهب دنيوى مى شمريم.

اما هر گاه اين نگرش اصلاح شود و سخاوت و بخشش براى انفاق و ايثار دارايى به خاطر سپاس از نعمتهاى پيدا و ناپيداى الهى شيوه هميشه ما شود, چونان سليمان نبى مى شويم كه بى كران ثروت مادى و معنوى خويش را از خود نمى دانست, بلكه ((فضل الهى)) مى شمرد و بر اين باور بود: ((ذلك فضل الله يوتيه من يشإ;(38)

اين[ دارايى و توانايى] فضل و لطف الهى است كه به هر كس خواست مى بخشد.))

زهراى مرضيه از آغاز زندگى تا فرجام آن زنجير بردگى و بندگى چرب و شيرين زندگى را از وجود لبريز از بركت و نعمت خود دور ساخته بود و علاوه بر آنكه ((اسير)) آنها نبود; ((امير)) آنان نيز بود! از اين رو هماره ((مسكين)) را ((فرستاده خدا))(39) مى شمرد و دستان نيازمندان را ((خير)) و رحمت پروردگار بر در خانه خود مى ديد.

اين منطق ماندگار آن حضرت موجب شده بود كه هيچ گاه نيازمندى را از خانه خود رد نمى كرد و اگر هيچ ذخيره اى در زندگى خود نمى يافت, وسيله مورد نياز خويش را نزد فروشنده اى گرو مى گذارد, مقدارى خرما و جو براى تهيدستان فراهم مى كرد و در پاسخ سخن اطرافيان كه ((با اين همه احتياج چرا خود و فرزندان خويش از آن نمى خوريد؟)), مى فرمود:

((لا ارد الخير اذا نزل الخير ببابى;(40)

هيچ گاه نيكى و نيكوكارى را كه در منزل مرا كوبيده است, رد نمى كنم!))

با گذرى بر زندگانى سراسر معرفت و بصيرت آن بزرگ بانوى آفرينش به خوبى در لحظه لحظه هاى آن آينه اى تمام قامت از آيه آسمانى:

((لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون));(41)




  • نياييد هرگز چنان منزلت
    مگر آنكه از آنچه داريد دوست
    نماييد انفاق بر خويش و دوست



  • كه دارند خاصان حق در صفت
    نماييد انفاق بر خويش و دوست
    نماييد انفاق بر خويش و دوست



ديده مى شود, به گونه اى كه رهايى از دلدادگيهاى ويرانگر به جلوه هاى زودگذر حيات آن انسان نمونه را به ((ايثار پيراهن عروسى)) و ((نثار قرص نان مورد نياز خويش))(42) وا مى داشت تا با چنين سخاوت كريمانه و ايثار حكيمانه, دلهاى بسيارى را به آيين اسلام پيوند دهد.

از اين رو هر آنچه از دست فاطمه(ع) خارج مى شد و در زندگى محقر و ساده آن حضرت, نبود آن احساس مى شد, ((از دست رفته)) نمى ديد, بلكه ((به دست آمده)), ((ماندنى و جاودان)) مى دانست!!

چنين سيره پاك و تابناك صديقه طاهره بود كه سخن هميشه ماندگار پدر او, رسول خدا(ص) را نه يك بار و دو بار بلكه سه بار به گوش همگان رسانيد كه:

((فداها ابوها;(43)

فداى فاطمه, پدر فاطمه.))

اين ويژگى والا حتى پس از حيات دخت رسول خدا(ص) نيز مشاهده شد, زمانى كه آن حضرت در وصيت خويش به امام اميرالمومنين(ع), از على(ع) مى خواهد كه اموالى از او را بين زنان بنى هاشم و همسران رسول خدا(ص) تقسيم كند.(44)

به راستى با صفاتى چنين شايسته, سزاوار است كه تمامى پاكان و صالحان و دلدادگان آن پاك بانوى هستى لب به سرود ستايش گشايند و يكصدا چنين زمزمه كنند:




  • آيه قرآن كه گل دفتر است
    نور نداريم چنين قاهره
    عرش خدا رقعه منشور او
    نور على نور على نور او.(45)



  • معرفت فاطمه و كوثر است
    عالمه و طيبه و طاهره
    نور على نور على نور او.(45)
    نور على نور على نور او.(45)



ادامه دارد.


1ـ شيخ بهايى.

2ـ ((فى قوله تعالى: و لنعم دار المتقين)) قال: الدنيا; امام باقر(ع), بحارالانوار, ج73, ص107.

3ـ ((نعم العون الدنيا على الاخره)); امام باقر(ع). همان, ص127, ر.ك: همان, ج67, ص67.

4ـ ((الدنيا ذخر و العلم دليل)); على(ع). غررالحكم و دررالكلم.

5ـ ((بالدنيا تحرز الاخره)); على(ع). بحارالانوار, ج67, ص67.

6ـ نهج البلاغه, خطبه 154 و نامه 55.

7ـ ((انما سميت الدنيا دنيا, لانها ادنى من كل شىء و سميت الاخره آخره لان فيها الجزإ و الثواب)), على(ع), بحارالانوار, ج57, ص355.

8ـ (على(ع)), بحارالانوار, ج78, ص275.

9ـ (على(ع)), غررالحكم و دررالكلم.

10ـ همان.

11ـ همان.

12ـ (على(ع)), بحارالانوار, ج73, ص133.

13ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج1, ص203 و ج11, ص;246 بحارالانوار, ج40, ص337 و ج78, ص5.

14ـ شرح نهج البلاغه, ج2, ص185, خطبه 33.

15ـ (على(ع)), بحارالانوار, ج40, ص337.

16ـ بحارالانوار, ج78, ص452 و ج73, ص105 و ج78, ص19.

17ـ و ماالحياه الدنيا الا لعب و لهو (انعام32/); ... و ان الدار الاخره لهى الحيوان (العنكبوت64/); انما الحيوه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم (الحديد20/).

18ـ (امام باقر(ع)), بحارالانوار, ج78, ص11.

19ـ (امام على(ع)), بحارالانوار, ج73, ص96.

20ـ (امام على(ع)), همان, ص133.

21ـ (امام على(ع)), تنبيه الخواطر, ص386.

22ـ (رسول اكرم(ص)), تنبيه الخواطر, ص106. ر.ك: الجاثيه;35/ الانعام;70/ الاعراف51/.

23ـ ان الذين لا يرجون لقإنا و رضوا بالحيوه الدنيا و اطمإنوا بها و الذينهم عن آياتنا غافلون, اولئك مإويهم النار ... (يونس7 و 8). ر.ك: بحارالانوار, ج78, ص452 و 19 و ج73, ص73 و 105.

24ـ الناس عبيد الدنيا ...; (امام حسين(ع)); تحف العقول, ص;176 بحارالانوار, ج44, ص;195 ر.ك: بحارالانوار, ج103, ص225 و ج73, ص;125 نهج البلاغه, خطبه 111 و 109.

25ـ كنزالعمال, خ6082 و ;6090 بحارالانوار, ج13, ص428 و ج73, ص91.

26ـ بحارالانوار, ج71, ص81 و ج70, ص318 و ج14, ص74.

27ـ سوره قصص, آيه ;77 ر.ك: تفسير اطيب البيان, ج10, ص;276 البرهان, ج3, ص;237 الميزان, ج16, ص;76 نمونه, ج16, ص155.

28ـ شيخ بهايى.

29ـ ميزان الحكمه, ج3, ص285 ـ 346.

30ـ نزهه المجالس, ج2, ص;226 الغدير, ج2, ص318.

31ـ وسيله النجاه, ص;28 كوكب الدرى, ج1, ص;241 احقاق الحق, ج19, ص160, كتاب عوالم, ج11, ص487.

32ـ كشف الغمه, ج2, ص;147 احتجاج طبرسى, ج1, ص108.

33ـ وقايع الايام خيابانى, جلد صيام, ص295.

34ـ بحارالانوار, ج2, ص404 و 405.

35ـ سيف فرغانى.

36ـ كوكب الدرى, ج1, ص;171 بحارالانوار, ج8, ص;303 لئالى الاخبار, ج1, ص84.

37ـ مجمع البحرين, طريحى, ج4, ص;353 فرهنگ جامع نوين, ج4, ص163.

38ـ مائده, 54.

39ـ ((قال على(ع): ان المسكين رسول الله فمن منعه فقد منع الله و من اعطاه فقد اعطى الله)); بحارالانوار, ج96, ص172.

40ـ رياحين الشريعه, ج1, ص;132 كتاب عوالم, ج11, ص;168 بحارالانوار, ج43, ص72.

41ـ آل عمران, 92.

42ـ نزهه المجالس, ص;576 اهل البيت, توفيق ابوعلم, ص138.

43ـ بحارالانوار, ج43, ص20 و 83. و ج73, ص86.

44ـ همان, ص218.

45ـ احمد عزيزى.

ماهنامه پيام زن ـ شماره 126ـ شهريور 1381

/ 1