بینشهای ناب در نگاه دخت آفتاب (08) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بینشهای ناب در نگاه دخت آفتاب (08) - نسخه متنی

احمد لقمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بينشهاى ناب دخت آفتاب (8)

ادب فردى, آداب اجتماعى

((بخش نخست))

احمد لقمانى

صحيفه سخن




  • از خدا جوييم توفيق ادب
    بى ادب تنها نه خود را داشت بد
    در ميان قوم موسى چند كس
    منقطع شد خوان و نان از آسمان
    هر كه بى باكى كند در راه دوست
    رهزن مردان شد و نامرد اوست(1)



  • بى ادب محروم ماند از لطف رب
    بلكه آتش بر همه آفاق زد
    بى ادب گفتند كو سير و عدس
    ماند رنج زرع و بيل و داسشان
    رهزن مردان شد و نامرد اوست(1)
    رهزن مردان شد و نامرد اوست(1)



ادب, زينت زندگى, نشان شرافت انسان و نماد كمال عقل افراد(2) است; برترين صفت آسمانى كه هر يك از ما را از اشتباه در گفتار و رفتار حفظ مى كند و موجب نگاه داشتن حد و اندازه هر چيز(3) مى شود. آثار بسيار ادب زمينه ساز نگرش انديشمندانى است كه قرآن را ((مإدبه الله)); كتاب ادب ساز الهى دانسته اند, ((دبستان)) را خلاصه ((ادبستان)) تفسير كرده اند و ((آفرينش)) را مدرسه اى گسترده و بى كران براى ادبآفرينى و تربيتآموزى لقب داده اند.(4)

برترين معيار عقل گرايى و بهترين همراه و همنشين خردورزى در زندگى, ادبآميزى و ادبآموزى افراد دانسته شده است.(5) كيميايى كه تيرگيها و تاريكى هاى قلب را مى زدايد و نور و روشنايى در رواق وجود انسان مى افزايد به گونه اى كه بهاى بى نظير آدمى با سنجش مقدار دانش و ادب هر فردى قابل تشخيص خواهد بود.(6)

پروردگار حكيم تإثير آسمانى ادب را در پيشروى رسالت رسولان بدانجا مى رساند كه موسى و هارون ـ عليهماالسلام ـ را در دعوت فرعون به صراط هدايت به نرمش گفتار و سنجش رفتار فرا مى خواند و مى فرمايد:

((فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى(7);

با او سخن نرم ـ و مودبانه ـ بگوييد, شايد بپذيرد يا بهراسد.))

و رسول گرامى اسلام, حضرت محمد(ص) را با محبت خويش ادب كرد, پس از آن به پيامبر خود فرمود:

((و انك لعلى خلق عظيم;(8)

همانا تو داراى ادب و اخلاق عظيمى هستى.))

از اين رو آن حضرت در باره چنين لطف والايى فرمود:

((ادبنى ربى فاحسن تإديبى ...(9);

پروردگارم مرا ادب نمود و چه زيبا ادب كرد.))

و: ((انا اديب الله و على اديبى;(10)

من ادب شده خداوندم و على ادب يافته من.))

فاطمه زهرا(ع) و جلوه هاى ادب فردى و اجتماعى در زندگى

زهراى مرضيه ـ سلام الله عليها ـ شخصيت شايسته اى بود كه با آيات آسمانزاد وحى آشنايى ديرينه اى داشت, سيره و سخن رسول خدا(ص) را از اعماق وجود خود پذيرفته, در گفتار و رفتار صميمى, مهربان, صادق و مودب بود به گونه اى كه افراد بسيارى در نخستين برخورد, شيفته شيوه و مجذوب اخلاق روح پرور او مى شدند.

عظمت و عزت پدر در نگاه همگان, زمينه ساز شخصيت رويايى در نگرش آن بانوى بصير, نشده بود تا خود را برتر و بهتر از ديگر زنان تصور كند و يا با سخنان خويش, اظهار افتخار و تفاخر نمايد, بلكه از آن سو هر چه مقام و موقعيت خود را والا و بالا مى يافت, بر حفظ احترام ديگران, همدلى و همراهى با آنان و ادب در گفتار و رفتار خويش مى افزود, تا هرگز غبار غرور و خودپسندى از شيوه زندگى وى بر دلها و ديده هاى اطرافيان ننشيند و رسالت انسانى او در جلوه هاى مختلف زندگى فراموش نشود.

آنچه تعجب فراوان دوستان و آشنايان با خلق و خوى آن اسوه هميشه سعادت افروز را بيش از پيش مى نمود, وجود ادب و آراستگى اخلاقى از اوان طفوليت تا آخرين لحظات حيات آن حضرت بود, به گونه اى كه چون با رحلت فاطمه بنت اسد, رسول خدا(ص) سرپرستى دخت دلبند خود را به عهده ام سلمه گذارد, روزى آن بانوى فروتن و علاقه مند زبان به سخن گشود و گفت:

((كنت إودب فامطه و هى إدإب منى(11);

من فاطمه را تربيت مى كردم, در حالى كه او از من باادب تر بود)).




  • دانى كه چيست دولت ديدار يار ديدن
    خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
    فرصت شمار صحبت كز اين دو راهه منزل
    چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن(12)



  • در كوى او گدايى بر خسروى گزيدن
    وانجا به نيك نامى پيراهنى دريدن
    چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن(12)
    چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن(12)



اكنون كه زمان زرينى از گفت و گو نسبت به جلوه هاى ماندگار ادب فردى و اجتماعى دخت آفتاب, فاطمه زهرا(ع) پديد آمده است, با هم شيرينى و دلنشينى هر يك از اين ابعاد را نصيب خود مى سازيم:

سلام, سنت نيكوى اسلامى

سلام, سنت پسنديده و تإثيرگذارى است كه ابتكار آن از سوى رسول خدا(ص) و خاندان آن حضرت انجام شد و پس از سالهاى بسيار روانشناسان, اين شيوه برخورد را از اصول سلامت بخش و آرامشآفرين زندگى تفسير مى كنند.

سلام به معناى صلح و صفا و سلامت, پيوندى پايدار با آيين اسلام به معناى تسليم در برابر حق و صلح و دوستى, دارد تا محفل خانواده و جامعه هميشه و هر حال لبريز از ايمنى و آسودگى خاطر نسبت به آسيبها و گزندهاى گوناگون باشد و اين, ويژگى والا و اختصاصى آيين اسلام است.

پيشوايان پاك سرشت اين آيين, همانند رسول اكرم(ص) با تإكيد بسيار در گفتار و رفتار خويش بر اين شيوه شايسته, در صدد فرهنگ سازى اين سنت حسنه بوده اند تا خداجويان و دين باوران به جاى اخم و خشم و خشونت, هماره از رويى گشاده, برخوردى مهرپرور و لبانى لبريز از صفا و سلامت و صلح يعنى ((سلام)) بهره مند باشند.

گويى پيش از ديگران, خداوند خود چنين مشعل دلنشينى را روشن نمود, نام خود را ((سلام)) نهاد(13), شيوه بهشتيان را تهنيت و ((سلام)) به يكديگر(14) معرفى كرد و پاكان و صالحان را كه در سراى فردوس به سر مى برند صاحب چنين صفت برجسته اى دانست كه هرگز سخن لغو و بيهوده بر زبان جارى نمى كنند, بلكه همه گفتارشان ((سلام)) است. (15) رسول اكرم(ص) نيز با اقتدا به چنين سيره قدسى مى فرمود:

((تا زنده هستم سلام بر كودكان و خردسالان را ترك نخواهم كرد تا پس از من رسم و عادت شود(16); ديدار خويشاوند نزديك و سلام كردن بر او, دست كم صله رحم است(17), افشاى سلام و بلند گفتن آن تإمين كننده سلامت, امنيت و آسايش اجتماعى است(18), در بهشت قصرها و غرفه هايى است كه درون آنها از بيرون پيدا و نماى خارجى و ظاهرى آنها از درون آشكار است و از امت من كسانى در آنها سكونت دارند كه پاكيزه سخن باشند, افشاى سلام كنند و هرگز از بيان سلام به مسلمانان بخل نورزند.(19) مسلمانان بايد به همديگر سلام كنند و با هم دست بدهند و وقتى جدا مى شوند براى همديگر طلب مغفرت و آمرزش كنند.))(20)




  • روزم خجسته بود كه ديدم ز بامداد
    ماهى فكند سايه اقبال بر سرم
    جايى كه دام و دانه شود خال و زلف او
    آن مرغ زيرك است كه خود را به دام داد(21)



  • آن ماه سروقامت بر من سلام داد
    كز نور روى خويش به خورشيد وام داد
    آن مرغ زيرك است كه خود را به دام داد(21)
    آن مرغ زيرك است كه خود را به دام داد(21)



زهراى اطهر ـ عليهاالسلام ـ با تبعيت از خدا و رسول خدا(ص) همواره در زندگى خويش اين سنت آسمانى را پاس مى داشت و خود را از بركات و حسنات آن محروم نمى كرد.

در يكى از شبهاى جمعه, هنگام سحر, حضرت جبرئيل, و اسرافيل و ميكائيل بر آن بانوى پاك و پرهيزكار نازل شدند و دخت رسول خدا را مشغول نماز ديدند. همه ايستادند تا نماز تمام شد. آن گاه به حضرت فاطمه عليهاالسلام سلام كردند و گفتند: ((خداوند بزرگ به شما سلام مى رساند.))

سپس صحيفه را در حجره آن بانو گذاشتند.

زهراى عزيز عليهاالسلام پاسخ داد: ((لله السلام و منه السلام و اليه السلام و عليكم يا رسل الله السلام(22);

سلام از آن خداست و اوست سلام و به سوى اوست سلام و بر شما اى فرستادگان خدا درود باد و سلام.))

روزى پيامبر اسلام(ص) همچون هميشه و همسو با سنت احمدى خويش چون در خانه فاطمه را كوبيد, فرمود: ((السلام عليكم إدخل؟; سلام بر شما آيا داخل شوم؟

دخت عزيز آن حضرت نيز طبق سنت اسلامى كه پاسخ سلام لازم است, بى درنگ, گفت: ((عليك السلام يا رسول الله ادخل يا رسول الله(23);

سلام بر تو اى فرستاده خدا, داخل شويد اى رسول خدا)).

افزون بر سلام فاطمه بر خدا و رسول خدا(ص), آن بانوى بصير و بيدار, در آخرين لحظات حيات, پس از آنكه همسر بزرگوار خود را به خداوند بزرگ مى سپرد, مى فرمود:

((و اقرإ على ولدى السلام الى يوم القيامه(24);

بر فرزندانم تا روز قيامت درود و سلام مى فرستم.))

حضرت على(ع) مى فرمود:

در لحظه هاى وفات زهرا(ع), نگاهى به اطراف خود كرد و گفت: سلام بر شما اى ملائكه الله و جبرئيل امين!

اى پسرعمو! جبرئيل در حالى كه بر من سلام مى كرد نازل شد و فرمود:

((خداوند بر تو سلام مى كند اى دوست دوست خدا و ميوه قلب رسول الله, امروز شما به ملكوت الهى ملحق خواهى شد و در بهشت موعود جاى مى گيرى.))

سپس فاطمه از ما روى گرداند و باز به گروهى ديگر از ملائكه سلام داد و فرمود:

اى پسرعمو! سوگند به خدا كه اين حضرت ميكائيل است و همانند جبرئيل بر من سلام كرد و بشارتهاى او را داد.

بار ديگر به گروه ديگر سلام كرد و گفت:

((اى پسرعمو! سوگند به خدا كه اين حق است اين حضرت عزرائيل است, گويا بال و پر او مشرق و مغرب عالم را فرا گرفته است. پدرم چنين اوصافى را به من اطلاع داده بود. سلام بر تو اى گيرنده روح آدمى, در قبض روح من عجله كن و مرا آزار نده. ))(25)

خوش رويى و مهربانى با مردم




  • همان بهتر كه دايم شاد باشيم
    به خوش رويى و خوش خويى در ايام
    اگر خوشدل شوى در شادمانى
    بماند شادمانى جاودانى(26)



  • ز هر درد و غمى آزاد باشيم
    همى رو تا شوى خوشدل در انجام
    بماند شادمانى جاودانى(26)
    بماند شادمانى جاودانى(26)



لقمان حكيم رو به فرزندش كرد و گفت:

((فرزندم! با يكصد تن رفيق و دوست باش و حتى با يك تن هم دشمن مباش. تو در دنيا دو چيز بيشتر ندارى: نصيب خدايى و خلق و خوى خودت. نصيب تو همان دين توست و خلق وخوى تو, شيوه برخورد و نشست و برخاست تو با مردم. پس با اطرافيان كينه توزانه برخورد مكن و به اخلاق خوب و پسنديده عادت نما.))(27)

در يك نگاه, خوش رويى و مهرورزى با ديگران ثروتى است بى پايان كه برتر از معيار و مقدار دارايى مادى و ذخاير دنيوى است, بلكه گنجى است گرانقدر و بى كران كه دست هيچ طمعكارى بدان نمى رسد و حسودان و سيه دلان اندكى براى آن يافت مى شود. اين نعمت پيدا و ناپيداى الهى چونان نسيم سراسر لطف و رحمتى است كه كدورت كينه ها را محو مى سازد و زشتى و پلشتى شيوه هاى شيطان را برطرف مى كند. باعث سهل گيرى در امور زندگى و رهايى از چنگال غمها و غصه هاى بى ارزش مى شود, به گونه اى كه صحن و سراى زندگى با اين ويژگى هماره پرنور و پرشور مى گردد و همگان بر بال عطوفت و مهربانى ما آرام و قرار مى يابند.

حساسيت و ظرافت اين حالت روحى به گونه اى است كه خداوند حكيم با نظاره بر كوچكترين اخم و در هم كشيدن چهره آيه اى نازل كرد و آيين مهرورزى خود را به تمامى مسلمانان ابلاغ نمود كه:

((عبس و تولى ان جإه الاعمى و ما يدريك لعله يزكى او يذكر فتنفعه الذكرى(28);

قيافه اش را در هم كشيد و روى گردانيد از اينكه نابينايى نزد او آمد, تو چه مى دانى شايد او مرد پاك و وارسته اى شود يا پند پذيرد و اندرز به او سود دهد [ بهتر از اين شخص شود].

به يقين آراستگى به اين صفت والا يعنى خوش رويى و مهربانى نسبت به مردم با پى بردن اين حقيقت ميسر مى شود كه بدانيم ظاهر زيبنده و زرق و برق زندگى هرگز معيار سنجش عيار خوبى و بدى شخصيت انسانها محسوب نمى شود بلكه توجه به اين حقيقت قرآنى كه ((لعله يزكى او يذكر)); شايد او بهتر از ما شود و آينده اى روشن و روشنگر يابد, موجب نگاه احترامآميز هر يك از ما به يكايك افراد خواهد شد.

بدون ترديد با يافتن اين بينش و بصيرت چونان رسول خدا(ص) مى شويم كه خداوند پرمهر خطاب به او فرمود: ((و اخفض جناحك للمومنين(29);

بال مهربانى و عطوفت خويش را براى دين باوران خداجو بگستران.))

دخت دلبند پيامبر اسلام(ص) كه دل و ديده او با آيات قرآن آشنا و خرد و انديشه وى با سيره و سخن پدر پر بها شده بود, به خوبى چنين شيوه اى را آموخته بود. مهربانى نسبت به خوبان و بدان امت رسول خدا(ص) در سرلوحه افكار او به چشم مى خورد و هماره با توده هاى مختلف جامعه نشست و برخاست داشت و براى آنان غمخوار و دلسوز بود.

پس از آگاهى نسبت به مقدار درهم و دينار مهريه خود, رو به پدر كرد و گفت:

((يا رسول الله ان بنات الناس يتزوجن بالدراهم فما الفرق بينى و بينهن اسإلك ان تردها و تدعوا الله ان يجعل مهرى الشفاعه فى عصاه امتك(30);

اى فرستاده خداوند! همانا دختران مردم در ازدواج خود درهم و دينار را مهريه خود قرار مى دهند پس فرق من با آنها چيست؟

از تو مى خواهم درهم و دينار مهريه من قرار ندهى, بلكه از خداوند بخواهى تا مهريه مرا, شفاعت گناهكاران از امت شما قرار دهد.))

در سخنى سراسر شور و عشق نسبت به ارزشهاى اخلاقى و احترام به مردم, ارزش خوش رويى و گشادگى چهره را به هنگام برخورد با ديگران, اين چنين زيبا و دلربا ترسيم كرد و فرمود:

((بشر فى وجه المومن يوجب لصاحبه الجنه و بشر فى وجه المعاند المعادى يقى صاحبه عذاب النار;(31)

خوش رويى در برابر مومن, انسان را به بهشت مى برد و گشاده رويى در مقابل انسانهاى ستيزه جو و كينه توز, موجب دورى از آتش دوزخ مى گردد.))

ادب اجتماعى نسبت به همسايگان




  • تا ندانى كه كيست همسايه
    مردمى آزموده بايد و راد
    خانه در كوى بختياران كن
    حق همسايگان بزرگ شمار
    خير بايد ز مرد زاينده
    تا بود نام و خانه پاينده(32)



  • به عمارت تلف مكن مايه
    كه به نزديكشان نهى بنياد
    دوستى با لطيف كاران كن
    باطلى گر كنند ياد ميار
    تا بود نام و خانه پاينده(32)
    تا بود نام و خانه پاينده(32)



همسايه را ((هم سايه)) مى نامند زيرا بيش از دوستان و خويشان در نزديكى ما قرار دارد و از بسيارى از حوادث زندگى انسان آگاهى مى يابد. در هنگامه هاى مختلف زندگى پاسخگوى نيازهاى ضرورى ماست و در پاره اى از صحنه ها, محرمى مهربان, رازدارى امين و دلسوزى علاقه مند به خانواده خواهد بود.

در يك نگاه ارزشهاى والا و پسنديده همسايه ـ به عنوان كسى كه بيش از اقوام در طول شبانه روز با هر يك از ما نزديك است ـ قابل سنجش و ارج گذارى نيست, همان گونه كه نسبت به صفات ناپسند نيز چنين معادله اى به چشم مى خورد.

قرآن كريم با توجه به اين حقيقت روح پرور مى فرمايد:

((در باره همسايه نزديك و همسايه دور و آن كس كه در كنار توست, احسان و نيكى كن.))(33)

و رسول پرمهر اسلام, حضرت محمد(ص) سخنى بس جامع در باره همسايه ناصالح بيان كرد و فرمود: ((به خدا پناه مى برم از همسايه بد كه هميشه چشم او به زندگى تو دوخته شده است و دمى تو را به حال خود وا نمى گذارد: اگر تو را در خوشى ديد, اندوهگين مى شود و اگر در حال سختى و غصه مشاهده كرد, خوشحال و خرسند مى شود!!))(34)

مسووليت همسايه نسبت به همسايه, كلام گهربارى از آن حضرت است كه چون شخصى پرسيد: آيا غير از زكات, حق مالى ديگرى در دارايى و ثروت انسان وجود دارد؟ در پاسخ فرمود: ((آرى, صله و احسان نسبت به همسايه مسلمان! هر كس با شكم سير بخوابد و همسايه او گرسنه باشد, ايمان كامل و درستى ندارد. هميشه جبرئيل سفارش همسايه را به من مى كرد كه مى پنداشتم همسايه از انسان ارث مى برد.))(35)

هر كس همسايه اش را بيازارد بوى بهشت بر او حرام مى شود و جايگاهش در دوزخ خواهد بود كه چه جايگاه بدى است.))(36)

امير مومنان على(ع) با نگاه علوى خود شيرينى دين باورى و خدامحورى در زندگى را با بينش ناب خويش نسبت به حقوق همسايگان چنان ترسيم كرد كه تعجب بسيارى را برانگيخت. آن حضرت ((حريم مسجد را چهل زراع اما حريم همسايه را چهل خانه از چهار سوى منزل))(37) معرفى كرد تا هر يك از ما در اثر رفت و آمدهاى روزمره و نشست و برخاستهاى گوناگون زندگى بى توجهى, يك سونگرى و يا رسيدن به خود و خانواده خويشتن را سرلوحه كارهاى اجتماعى يا خانوادگى خويش قرار ندهيم و از سختيها و تلخيهاى ديگران آگاهى يابيم تا انسانى شايسته و تمام عيار نسبت به جامعه خويش محسوب شويم. شيوه اى كه دخت گرامى خاتم انبيا(ص) در لحظه هاى مختلف هستى و حيات خود پيش رو داشت و با جامع نگرى فاطمى, جلوه هاى مادى و معنوى فراوانى را براى همگان فراهم مى كرد.

وسعت نظر, سعه صدر, بينش بسيار و حوصله الهى او زمينه ساز توفيقاتى چشمگير در دستگيرى بينوايان و تهيدستان بود, به گونه اى كه شيوه هميشه آن بانو شاد ساختن سائل و نيازمند بود و سيره حسنه وى تشويق و ترغيب همسايگان و مراجعه كنندگان نسبت به ابراز نيازهاى گوناگون بود.

گاه كه برخى از تكرار خواسته خود, شرمنده و خجل مى شدند, زهراى عزيز با توصيف حسنات بسيار در گنجينه ارزشهاى الهى نسبت به احترام و دلجويى افراد و توجه به خواسته هاى انسانها, غبار غم و اندوه از چهره آنان مى زدود تا هرگز احساس غربت و مزاحمت, مانع رفت و آمد آنان نشود. تشريح حكمتهاى بسيار احكام و آداب اجتماعى اسلام, روش روشنگر آن حضرت بود تا آگاهى و هوشيارى هر يك از افراد باعث فرهنگ سازى چنين ارزشهايى در جامعه مسلمانان شود. از سخنان سعادتآفرين آن حضرت است كه:

((صله رحم و رسيدگى به خويشان باعث افزايش عمر انسان و فزونى بركات بسيار زندگى است.))(38) و يا:

((حفظ زبان ـ در گفت و گوهاى مختلف خانوادگى و اجتماعى ـ از تهمت, موجب ايمنى از لعنت خداوند است, چنان كه حفظ اموال و دارايى ديگران زمينه ساز عفت و پاكدامنى ـ در جامعه ـ است و بخشش اموال به عنوان زكات به مستمندان و نيازمندان سبب پاكى نفس, طهارت وجود و رشد و رويش رزق انسان خواهد بود.))(39)

بى شك اين بصيرت آسمانى آن گاه براى يكايك افراد فراهم مى شود كه نخست رسالت انسانى خويش را نسبت به خود, خدا و خلق خدا به ياد داشته باشند خود را موجودى برتر در آفرينش بدانند كه هرگز نبايد زنجير ذلت لذات مادى و يا دل سپردن به هياهوهاى روزمره اما زودگذر زندگى آنان را از آرمانهاى آسمانى يعنى كمال و تكامل خود و ديگران باز دارد تا هر روز بيش از گذشته صاحب صفات پسنديده شوند, بندگان خدا را دوست بدارند و به آنان احترام گذارند. هرگز كسى را براى خود و خواسته هاى خود نخواهند, بلكه از خداوند درخواست نمايند كه: ((واجعلنى مباركا اينما كنت; پروردگارا مرا محل بركات بسيار و خدمات فراوان, در هر جايى كه هستم قرار ده.))

و چون نعمتى پيدا و ناپيدا به دست آنان رسيد چونان سليمان نبى ((فضل الهى)) قلمداد كنند تا هرگز قارون وار ((از خود و براى خود))! نشمرند.

به يقين اين بينش روشنى بخش موجب مى شود كه هر يك از ما چونان دخت آفتاب, حضرت زهرا(ع) شويم كه چون فرزند دلبند آن بانو, امام حسن(ع), مادر را ديد كه به هنگام مناجات با خدا, همواره براى همسايگان و ديگران دعا مى كند, پرسيد:

مادرجان! چرا براى خود دعا نمى كنى؟

آن حضرت پاسخ داد: ((الجار ثم الدار;(40)

پسرم! اول همسايه, سپس خانه خود.))

ادامه دارد.


1ـ عرفان اسلامى, حسين انصاريان, ج1, ص130.

2ـ امام على(ع); نهج السعاده, ج2, ص;50 غررالحكم و دررالكلم.

3ـ مجمع البحرين, فخرالدين طريحى, مجلد اول, ص51 و ;52 فرهنگ بزرگ جامع نوين, احمد سياح, ج1 و 2, ص15.

4ـ آيت الله حسن زاده آملى.

5ـ (امام على(ع)), غررالحكم و دررالكلم.

6ـ (امام على(ع)), مشكاه الانوار, ص135.

7ـ طه, 44, ر.ك: تفسير: ابن كثير, ج3, ص;153 اطيب البيان, ج4, ص;22 طبرى, ج6, ص91.

8ـ قلم, 4, ر.ك: تفسير التبيان, ج10, ص;75 الدر المنثور, ج6, ص;250 مخزن العرفان, ج3, ص41.

9ـ نوادر راوندى, ج5, ص392.

10ـ بحارالانوار, ج16, ص231.

11ـ النقض, ص656, كشف الغمه, ج1, ص;347 رياحين الشريعه, ج2, ص25 و 294.

12ـ ديوان حافظ, غزل 384.

13ـ ((السلام المومن المهيمن)); سوره حشر, آيه 23.

14ـ ((اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها)); نسإ, 87. 15ـ ((فقل سلام عليكم)); نحل, 32, ((لا فيها لغوا و لا تإثيما الا قولا سلاما سلاما)); مريم, 62.

16ـ ((خمس لا ادعهن حتى الممات ... و التسليم على الصبيان لتكون سنه بعدى)); بحارالانوار, ج76, ص10.

17ـ بحارالانوار, ج74, ص104.

18ـ همان, ج76, ص11.

19ـ همان, ج76, ص2.

20ـ همان, ص5.

21ـ اوحدى مراغه اى.

22ـ دلائل الامامه, ص;28 كتاب عوالم, ج11, ص190.

23ـ لئالى الاخبار, ج1, ص;83 نورالثقلين, ج3, ص;587 كوكب الدرى, ج1, ص;170 محجه البيضإ, ج6, ص103 و ج7, ص;324 مشكاه الانوار, ص;95 بحارالانوار, ج2, ص379.

24ـ دلائل الامامه, ص;44 كوكب الدرى, ج1, ص;266 احقاق الحق, ج10, ص;454 موده القربى, ص;131 كتاب عوالم, ج11, ص;514 مجالس السنيه, ج5, ص95.

25ـ دلائل النبوه, ص;43 بحارالانوار, ج43, ص;209 رياحين الشريعه, ج2, ص75.

26ـ ناصرخسرو.

27ـ معانى الاخبار, ص253.

28ـ عبس, 1 ـ 4.

29ـ حجر, 88.

30ـ الجنه العاصمه, ص;179 اخبار الدول, ص;88 تجهيز الجيوش, ص102.

31ـ كتاب عوالم, ج11, ص;628 المستدرك, ج2, ص;375 بحارالانوار, ج72, ص401.

32ـ اوحدى مراغه اى.

33ـ نسإ, 36, ر.ك: تفسير البرهان, ج1, ص;368 اطيب البيان, ج4, ص;76 الميزان, ج4, ص;353 كشف الاسرار, ج2, ص499.

34ـ اصول كافى, ج2, ص669.

35ـ امالى شيخ طوسى, ج2, ص134.

36ـ بحارالانوار, ج74, ص150.

37ـ همان, ص151.

38ـ كتاب الشافى, ص;231 كتاب طرائف, ص;263 معانى الاخبار, ص;354 كشف الغمه, ج1, ص492 و ج2, ص;52 مروج الذهب, ج2, ص;311 احتجاج, ج1, ص;147 بلاغات النسإ, ص19.

39ـ اعلام النسإ, ج4, ص;116 النص و الاجتهاد, ص106 و ;107 نهايه ابن اثير, ج4, ص273.

40ـ مصباح الانوار, ص;226 لئالى الاخبار, ج4, ص;107 علل الشرايع, ج1, ص;183 بحارالانوار, ج43, ص;82 كشف الغمه, ج2, ص25.

ماهنامه پيام زن ـ شماره 128ـ آبان 1381

/ 1