بينشهاى ناب دخت آفتاب (8)
ادب فردى, آداب اجتماعى
((بخش نخست))
احمد لقمانى صحيفه سخن
از خدا جوييم توفيق ادب
بى ادب تنها نه خود را داشت بد
در ميان قوم موسى چند كس
منقطع شد خوان و نان از آسمان
هر كه بى باكى كند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست(1)
بى ادب محروم ماند از لطف رب
بلكه آتش بر همه آفاق زد
بى ادب گفتند كو سير و عدس
ماند رنج زرع و بيل و داسشان
رهزن مردان شد و نامرد اوست(1)
رهزن مردان شد و نامرد اوست(1)
فاطمه زهرا(ع) و جلوه هاى ادب فردى و اجتماعى در زندگى
زهراى مرضيه ـ سلام الله عليها ـ شخصيت شايسته اى بود كه با آيات آسمانزاد وحى آشنايى ديرينه اى داشت, سيره و سخن رسول خدا(ص) را از اعماق وجود خود پذيرفته, در گفتار و رفتار صميمى, مهربان, صادق و مودب بود به گونه اى كه افراد بسيارى در نخستين برخورد, شيفته شيوه و مجذوب اخلاق روح پرور او مى شدند. عظمت و عزت پدر در نگاه همگان, زمينه ساز شخصيت رويايى در نگرش آن بانوى بصير, نشده بود تا خود را برتر و بهتر از ديگر زنان تصور كند و يا با سخنان خويش, اظهار افتخار و تفاخر نمايد, بلكه از آن سو هر چه مقام و موقعيت خود را والا و بالا مى يافت, بر حفظ احترام ديگران, همدلى و همراهى با آنان و ادب در گفتار و رفتار خويش مى افزود, تا هرگز غبار غرور و خودپسندى از شيوه زندگى وى بر دلها و ديده هاى اطرافيان ننشيند و رسالت انسانى او در جلوه هاى مختلف زندگى فراموش نشود. آنچه تعجب فراوان دوستان و آشنايان با خلق و خوى آن اسوه هميشه سعادت افروز را بيش از پيش مى نمود, وجود ادب و آراستگى اخلاقى از اوان طفوليت تا آخرين لحظات حيات آن حضرت بود, به گونه اى كه چون با رحلت فاطمه بنت اسد, رسول خدا(ص) سرپرستى دخت دلبند خود را به عهده ام سلمه گذارد, روزى آن بانوى فروتن و علاقه مند زبان به سخن گشود و گفت: ((كنت إودب فامطه و هى إدإب منى(11); من فاطمه را تربيت مى كردم, در حالى كه او از من باادب تر بود)).
دانى كه چيست دولت ديدار يار ديدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
فرصت شمار صحبت كز اين دو راهه منزل
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن(12)
در كوى او گدايى بر خسروى گزيدن
وانجا به نيك نامى پيراهنى دريدن
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن(12)
چون بگذريم ديگر نتوان به هم رسيدن(12)
سلام, سنت نيكوى اسلامى
سلام, سنت پسنديده و تإثيرگذارى است كه ابتكار آن از سوى رسول خدا(ص) و خاندان آن حضرت انجام شد و پس از سالهاى بسيار روانشناسان, اين شيوه برخورد را از اصول سلامت بخش و آرامشآفرين زندگى تفسير مى كنند. سلام به معناى صلح و صفا و سلامت, پيوندى پايدار با آيين اسلام به معناى تسليم در برابر حق و صلح و دوستى, دارد تا محفل خانواده و جامعه هميشه و هر حال لبريز از ايمنى و آسودگى خاطر نسبت به آسيبها و گزندهاى گوناگون باشد و اين, ويژگى والا و اختصاصى آيين اسلام است. پيشوايان پاك سرشت اين آيين, همانند رسول اكرم(ص) با تإكيد بسيار در گفتار و رفتار خويش بر اين شيوه شايسته, در صدد فرهنگ سازى اين سنت حسنه بوده اند تا خداجويان و دين باوران به جاى اخم و خشم و خشونت, هماره از رويى گشاده, برخوردى مهرپرور و لبانى لبريز از صفا و سلامت و صلح يعنى ((سلام)) بهره مند باشند. گويى پيش از ديگران, خداوند خود چنين مشعل دلنشينى را روشن نمود, نام خود را ((سلام)) نهاد(13), شيوه بهشتيان را تهنيت و ((سلام)) به يكديگر(14) معرفى كرد و پاكان و صالحان را كه در سراى فردوس به سر مى برند صاحب چنين صفت برجسته اى دانست كه هرگز سخن لغو و بيهوده بر زبان جارى نمى كنند, بلكه همه گفتارشان ((سلام)) است. (15) رسول اكرم(ص) نيز با اقتدا به چنين سيره قدسى مى فرمود: ((تا زنده هستم سلام بر كودكان و خردسالان را ترك نخواهم كرد تا پس از من رسم و عادت شود(16); ديدار خويشاوند نزديك و سلام كردن بر او, دست كم صله رحم است(17), افشاى سلام و بلند گفتن آن تإمين كننده سلامت, امنيت و آسايش اجتماعى است(18), در بهشت قصرها و غرفه هايى است كه درون آنها از بيرون پيدا و نماى خارجى و ظاهرى آنها از درون آشكار است و از امت من كسانى در آنها سكونت دارند كه پاكيزه سخن باشند, افشاى سلام كنند و هرگز از بيان سلام به مسلمانان بخل نورزند.(19) مسلمانان بايد به همديگر سلام كنند و با هم دست بدهند و وقتى جدا مى شوند براى همديگر طلب مغفرت و آمرزش كنند.))(20)
روزم خجسته بود كه ديدم ز بامداد
ماهى فكند سايه اقبال بر سرم
جايى كه دام و دانه شود خال و زلف او
آن مرغ زيرك است كه خود را به دام داد(21)
آن ماه سروقامت بر من سلام داد
كز نور روى خويش به خورشيد وام داد
آن مرغ زيرك است كه خود را به دام داد(21)
آن مرغ زيرك است كه خود را به دام داد(21)
خوش رويى و مهربانى با مردم
همان بهتر كه دايم شاد باشيم
به خوش رويى و خوش خويى در ايام
اگر خوشدل شوى در شادمانى
بماند شادمانى جاودانى(26)
ز هر درد و غمى آزاد باشيم
همى رو تا شوى خوشدل در انجام
بماند شادمانى جاودانى(26)
بماند شادمانى جاودانى(26)
ادب اجتماعى نسبت به همسايگان
تا ندانى كه كيست همسايه
مردمى آزموده بايد و راد
خانه در كوى بختياران كن
حق همسايگان بزرگ شمار
خير بايد ز مرد زاينده
تا بود نام و خانه پاينده(32)
به عمارت تلف مكن مايه
كه به نزديكشان نهى بنياد
دوستى با لطيف كاران كن
باطلى گر كنند ياد ميار
تا بود نام و خانه پاينده(32)
تا بود نام و خانه پاينده(32)
1ـ عرفان اسلامى, حسين انصاريان, ج1, ص130. 2ـ امام على(ع); نهج السعاده, ج2, ص;50 غررالحكم و دررالكلم. 3ـ مجمع البحرين, فخرالدين طريحى, مجلد اول, ص51 و ;52 فرهنگ بزرگ جامع نوين, احمد سياح, ج1 و 2, ص15. 4ـ آيت الله حسن زاده آملى. 5ـ (امام على(ع)), غررالحكم و دررالكلم. 6ـ (امام على(ع)), مشكاه الانوار, ص135. 7ـ طه, 44, ر.ك: تفسير: ابن كثير, ج3, ص;153 اطيب البيان, ج4, ص;22 طبرى, ج6, ص91. 8ـ قلم, 4, ر.ك: تفسير التبيان, ج10, ص;75 الدر المنثور, ج6, ص;250 مخزن العرفان, ج3, ص41. 9ـ نوادر راوندى, ج5, ص392. 10ـ بحارالانوار, ج16, ص231. 11ـ النقض, ص656, كشف الغمه, ج1, ص;347 رياحين الشريعه, ج2, ص25 و 294. 12ـ ديوان حافظ, غزل 384. 13ـ ((السلام المومن المهيمن)); سوره حشر, آيه 23. 14ـ ((اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها)); نسإ, 87. 15ـ ((فقل سلام عليكم)); نحل, 32, ((لا فيها لغوا و لا تإثيما الا قولا سلاما سلاما)); مريم, 62. 16ـ ((خمس لا ادعهن حتى الممات ... و التسليم على الصبيان لتكون سنه بعدى)); بحارالانوار, ج76, ص10. 17ـ بحارالانوار, ج74, ص104. 18ـ همان, ج76, ص11. 19ـ همان, ج76, ص2. 20ـ همان, ص5. 21ـ اوحدى مراغه اى. 22ـ دلائل الامامه, ص;28 كتاب عوالم, ج11, ص190. 23ـ لئالى الاخبار, ج1, ص;83 نورالثقلين, ج3, ص;587 كوكب الدرى, ج1, ص;170 محجه البيضإ, ج6, ص103 و ج7, ص;324 مشكاه الانوار, ص;95 بحارالانوار, ج2, ص379. 24ـ دلائل الامامه, ص;44 كوكب الدرى, ج1, ص;266 احقاق الحق, ج10, ص;454 موده القربى, ص;131 كتاب عوالم, ج11, ص;514 مجالس السنيه, ج5, ص95. 25ـ دلائل النبوه, ص;43 بحارالانوار, ج43, ص;209 رياحين الشريعه, ج2, ص75. 26ـ ناصرخسرو. 27ـ معانى الاخبار, ص253. 28ـ عبس, 1 ـ 4. 29ـ حجر, 88. 30ـ الجنه العاصمه, ص;179 اخبار الدول, ص;88 تجهيز الجيوش, ص102. 31ـ كتاب عوالم, ج11, ص;628 المستدرك, ج2, ص;375 بحارالانوار, ج72, ص401. 32ـ اوحدى مراغه اى. 33ـ نسإ, 36, ر.ك: تفسير البرهان, ج1, ص;368 اطيب البيان, ج4, ص;76 الميزان, ج4, ص;353 كشف الاسرار, ج2, ص499. 34ـ اصول كافى, ج2, ص669. 35ـ امالى شيخ طوسى, ج2, ص134. 36ـ بحارالانوار, ج74, ص150. 37ـ همان, ص151. 38ـ كتاب الشافى, ص;231 كتاب طرائف, ص;263 معانى الاخبار, ص;354 كشف الغمه, ج1, ص492 و ج2, ص;52 مروج الذهب, ج2, ص;311 احتجاج, ج1, ص;147 بلاغات النسإ, ص19. 39ـ اعلام النسإ, ج4, ص;116 النص و الاجتهاد, ص106 و ;107 نهايه ابن اثير, ج4, ص273. 40ـ مصباح الانوار, ص;226 لئالى الاخبار, ج4, ص;107 علل الشرايع, ج1, ص;183 بحارالانوار, ج43, ص;82 كشف الغمه, ج2, ص25. ماهنامه پيام زن ـ شماره 128ـ آبان 1381