بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدیدانديشة اقتصادياستاد شهيد مرتضي مطهري(ره) سعيد فراهانيفرد* چكيده جامعيت فكري شهيد مطهري سبب شده است تا به بسياري از مشكلات فكري زمان خود پرداخته، براي آنها راه حلهايي بيابد. به رغم اين كه تخصّص اصلي شهيد بزرگوار اقتصاد نبوده و از طرفي، اقتصاد اسلامي نيز در زمان وي چندان مطرح نبوده است، افزون بر كتابهايي كه به طور مستقل در اين باره نگاشته، در ساير آثار خود نيز به مناسبت، مطالب ارزشمندي را دربارة مسائل اقتصادي اسلام مطرح كرده است. ما در اين مقاله كوشيدهايم، با استفاده از نوشتههاي استاد، چارچوب نظام اقتصادي اسلام را از ديدگاه آن بزرگوار معرّفي كنيم. بديهي است كه داوري دربارة ديدگاههاي اقتصادي استاد مستلزم توجّه به دو مطلب است: أ. همان طور كه اشاره شد، اين نوشتهها در فضا و وضعيت خاص نگاشته شده است. ب. برخي از آثار استاد كه در متن از آن ها استفاده شده، يادداشتهايي بوده كه هنوز از ديد وي نهايي نشده بوده است. در اين مقاله، ضمن اشاره به اختلاف نظرهايي دربارة نظام اقتصادي اسلام و علم اقتصاد اسلامي و بيان ديدگاه استاد در اين باره با استفاده از آثار شهيد مطهري، مباني و اهداف نظام اقتصادي اسلام را استخراج، و در پايان، اندازة دولت و بخش خصوصي و اختيارات دولت را در اين نظام مطالعه ميكنيم. واژگان كليدي: مطهري، نظام اقتصادي اسلام، انديشه اقتصادي، مالكيت، رشد اقتصادي. مقدّمه مباحث اقتصادي به شكل عام آن، داراي سابقة بسيار طولاني است و كتابهاي عقايد اقتصادي به طور معمول از افكار افلاطون و ارسطو در قبل از ميلاد مسيح و از فارابي و ابن خلدون و سن توما در قرون وسطا ياد كرده و در نهايت، انديشههاي مركانتاليستها و فيزيوكراتها را در جايگاه بنيانگذاران دانش اقتصاد به شكل جديد آن ميدانند(قدير اصل، 1376: ص 12، 16، 22، ...). مباحث اقتصادي، بين دانشمندان و متفكّران اسلامي، به صورت پراكنده و نيز به صورت موضوعي و بيشتر با صبغة فقهي به چشم ميخورد؛ امّا اقتصاد اسلامي به گونة كلاسيك آن سابقة ديريني ندارد. نخستين كسي كه بحث اقتصاد را به صورت جدّي در عرصة علوم اسلامي مطرح كرد، شهيد بزرگوار صدر بود كه با كتاب ارزشمند اقتصادنا، تحوّلي را در اين زمينه پديد آورد و حتي در بين دانشمندان اهل سنّت نيز جاي خود را باز كرد. در ايران، قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، متفكّراني چون شهيد بهشتي و شهيد مطهري به مناسبت، مطالبي را در بحث اقتصاد طرح كردهاند. يكي از ويژگيهاي شهيد مطهري اين بود كه به مسائل اجتماعي حسّاسيت خاص داشته، هرگاه با پديدهاي مواجه ميشد كه ذهن متفكّران زمان خود را به خود مشغول كرده بود، با تلاش و پيگيري خاصّ خود، به تحقيق دربارة آن ميپرداخت. در بحث اقتصاد، وي چند كتاب مستقل نگاشته و در ساير تأليفات خود نيز به مناسبت بدان پرداخته است. در اين مقاله، با استفاده از آثار استاد، سعي بر تبيين انديشة اقتصادي آن بزرگوار دربارة نظام اقتصادي اسلام مطابق با ادبيات فعلي ميپردازيم. نكتة قابل توجّه در اين مطالعه اين است: در وضعي كه نگرش اكثر فقيهان به اقتصاد، از زاوية خرد و حلّ مسائل فردي بوده، شهيد مطهري معتقد به نظاممند بودن اسلام در همة عرصهها و از جمله اقتصاد بوده است. قلمرو دين در امور دنيايي بهطور كلّي دربارة حوزة دخالت دين در امور دنيا، ديدگاههاي گوناگوني وجود دارد. برخي، مأموريت پيامبران را صرفا" پرورش ابعاد روحي و تربيتي انسان دانسته، به دين اقلّي معتقدند و ميگويند: خداوند، سامان دادن امور دنيايي آدميان را به خودشان واگذاشته است و به تعبير برخي از اينان، «ابلاغ پيامها و انجام كارهاي اصلاحي و تكميل دنيا در سطح مردم دور از شأن خداي انسان و جهان است و تنزّل دادن پيامبران به حدود ماركسها، پاستورها و گانديها يا جمشيد و بزرگمهر و همورابي است» (بازرگان، 1374: كيان، ش 28 ، ص 48). وي در بخش ديگري از مقالة خود گفته است: آنچه در هيچ يك از سرفصلها يا سرسورهها و جاهاي ديگر ديده نميشود، اين است كه گفته شود آن را فرستاديم تا به شما درس حكومت و اقتصاد و مديريت اصلاح امور زندگي دنيا و اجتماع بدهد (همان: ص52). برخي از نويسندگان معاصر نيز با اين بيان كه «دين، اصلا" در تدبير دنيا دخالت نكرده و آن را به عقلا وانهاده است»، به تبيين اين ديدگاه ميپردازند (سروش، 1375: كيان، ش31 ص9). هرچند در اين ديدگاه نيز توسعه و رفاه، امري مطلوب به شمار ميآيد، دين در اين امر دخالت نميكند و چارة كار به خود مردم واگذار شده است. عدّهاي ديگر بر خلاف گروه اوّل معتقدند كه شريعت در برابر دنياي انسانها نير بي تفاوت نبوده، همة عرصههاي حيات فردي و جمعي آدمي را در بر ميگيرد و براي همة مناسبات و تعاملات اجتماعي و تحرّكات فردي او پيام مشخّصي دارد. به اعتقاد اينان، اصولا" آباد كردن آخرت از طريق دنيا امكانپذير است. اين گروه، خود به دو دسته تقسيم ميشوند: گروهي از آنان به رغم پذيرش شمول شريعت، در تبيين مسائل اجتماعي و اقتصادي دين، نگرش خُرد داشته، به نظاممند بودن شريعت معتقد نيستند. اين نگرش كه وجه غالب فقه را تشكيل ميدهد، به دنبال پاسخگويي به شبهات و مسائل مقلّدان است و هر گاه از آنان دربارة مسألهاي اقتصادي مثلا"پرسشي شود، در مقام پاسخ به آن بر ميآيند بدون اين كه جايگاه آن در كلّ نظام اقتصادي اسلام در نظر گرفته شود. در مقابل، عدّة ديگري نيز از جامعانگاران شريعت، نظاممند بودن آن را معتقدند و ميگويند: اسلام داراي نظام اقتصادي است كه هماهنگ با نظام سياسي و فرهنگي و ... در صدد تحقق اهداف عاليه نظام است (رشاد،1379: در كتاب ماهيت و ساختار اقتصاد اسلامي، ص14و15). همان طور كه در مقدّمه اشاره شد، شهيد صدر از بنيانگذاران اين تفكّر بوده است. شهيد مطهري نيز از كساني است كه به گستردگي قلمرو دين و محدود نبودن آن به امور فردي و عبادي تأكيد كرده است. طبق عقيدة وي، اسلام مكتبي جامع و واقعگرا است. در اسلام به همة جوانب نيازهاي انساني اعمّ از دنيايي يا آخرتي، جسمي يا روحي، عقلي و فكري يا احساسي و عاطفي، فردي يا اجتماعي توجّه شده است. وي در ردّ كساني كه حوزة دين را منحصر در مسائل فردي و آخرتي ميدانند، ميگويد: كساني كه گفتهاند زندگي به طوركلّي يك مسأله است و دين مسألة ديگر ، دين را نبايد با مسائل زندگي مخلوط كرد، اين اشخاص اشتباه اوّلشان اين است كه مسائل زندگي را مجرّد فرض مي كنند. خير، زندگي يك واحد و همة شؤونش توام با يك ديگر است؛ صلاح و فساد در هر يك از شوون زندگي ، در ساير شؤون مؤثّر است. ممكن نيست اجتماعي مثلاً فرهنگ يا سياست ، يا قضاوت يا اخلاق و تربيت و يا اقتصادش فاسد باشد؛ امّا دينش درست باشد و بالعكس. اگر فرض كنيم دين تنها رفتن به مسجد و كليسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است ، ممكن است كسي ادّعا كند مسألة دين از ساير مسائل مجزّا است؛ ولي اين مطلب فرضاً دربارة مسيحيت صادق باشد، دربارة اسلام صادق نيست (مطهري، 1368«ب»: ص16)؛ با وجود اين، توجّه به مسائل دنيا سبب بي توجّهي و احيانا" گريز از مسائل معنوي نيز نشده است؛ بلكه اصولا" همان طور كه اشاره شد، توجّه به دنيا مقدمه و در جهت رسيدن به اهداف معنوي است. وي در اين باره ميفرمايد: در جامعههاي كهن، هميشه يكي از دو چيز وجود داشت : يا آخرت گرايي و زندگي گريزي (رهبانيت) و يا زندگي گرايي و آخرت گريزي (تمدّن، توسعه). اسلام آخرت گرايي را در متن زندگيگرايي قرار داد. از نظر اسلام، راه آخرت، از متن زندگي و مسؤوليتهاي زندگي دنيايي ميگذرد (همو، 1372«و»: ص117). وي دربارة ارتباط اسلام با اقتصاد هم فرموده است: اسلام دو نوع پيوند با اقتصاد دارد: پيوند مستقيم از طريق يك سري مقرّرات اقتصادي دربارة مالكيت، مبادلات، مالياتها و... و مباحث مفصل در تحت عنوان كتاب بيع، اجاره، ارث و وقف و... . پيوند غير مستقيم از طريق اخلاق مانند سفارش به امانت، عدالت، احسان و منع دزدي و خيانت و رشوه (همو، 1368 «ب»: ص 16). اقتصاد اسلامي (نظام يا علم) اقتصاد اسلامي از ابعاد گوناگون بين اقتصاددانان و نيز كساني كه دغدغة درك دين و اجراي آن را در همة ابعاد دارند، مطرح است. گروهي بر اساس مبنايي كه پيشتر اشاره شد يا به جهت عدم آشنايي به مباحث ديني، اصولا" اقتصاد اسلامي را به طور كلّي نفي ميكنند و ميگويند: همانگونه كه ما فيزيك اسلامي و هندسه اسلامي نداريم، اقتصاد اسلامي هم نداريم. گروهي نيز با تفكيك نظام از علم معتقدند كه گرچه اسلام همانند ديگر مكاتب ميتواند از نظام و يا مكتب اقتصادي برخوردار باشد، امّا مقولهاي به نام علم اقتصاد اسلامي وجود ندارد. عمدة استدلال اين افراد اين است كه دانش اقتصاد، مانند فيزيك و شيمي و ... از علوم تجربي است و ويژگي علوم تجربي خصوصا" آن جا كه مربوط به رفتار انسانها است، اين است كه اوّلا" اثباتي بوده و در صدد تبيين رفتارهاي موجود ميباشد و ثانيا" براي اثبات فرضيههايش، نيازمند آزمون ميباشد. اين در حالي است كه رهنمودهاي اديان به صورت دستوري و برگرفته از وحي ميباشد. شهيد صدر(ره) از كساني است كه معتقد است كه از مسؤوليتهاي دين اسلام اين نيست كه دربارة دانش اقتصاد و يا هيأت و يا رياضيات سخن بگويد (صدر،1973 م: ص140 به نقل از دادگر،1377 نامه مفيد، ص57). شهيد مطهري نيز همانند شهيد صدر اعتقاد دارد كه اسلام، داراي مكتب و نظام اقتصادي است و در برابر علم اقتصاد به صورت دائش تجربي موضعي ندارد؛ با وجود اين، وي از مكتب و نظام نيز به صورت علم ياد كرده است)مطهري، 1368«ب»: ص37)، و به نظر مي رسد كه اين تعبير به اعتقاد عدّهاي ناظر باشد كه علوم را منحصر در دانش تجربي ميدانستند. شهيد مطهري در تفكيك بين نظام اقتصادي و علم اقتصاد (تجربي) ميفرمايد: روابط اقتصادي دو نوع است: روابط تكويني و طبيعي و روابط اعتباري و قراردادي. روابط طبيعي عبارت است از يك سلسله روابط علّي و معلولي كه خواه ناخواه در امور اقتصادي پيش ميآيد؛ مثل روابط مربوط به عرضه و تقاضا، تورّم پول، بيكاري، بحران اقتصادي و....؛ امّا روابط اعتباري عبارت است از قوانين مربوط به حقوق و مالكيتهاي شخص يا اشتراكي. از لحاظ روابط طبيعي، علم اقتصاد، علم به قوانين طبيعت است، آنچنانكه هست؛ يعني يك علم نظري است و اختلاف نظر در اين علم از قبيل اختلاف نظر در علوم تجربي است و البتّه كمتر مورد اختلاف خواهد بود؛ ولي از لحاظ روابط اعتباري، علم اقتصاد، علم به روابط است؛ آنچنانكه بايد باشد و از اين نظر است كه مسألة عدالت و ظلم و خوب و بد و شايسته و ناشايسته به ميان ميآيد (همان: ص32، 33 و 37)؛ بنابراين، شهيد مطهري قلمرو علم اقتصاد را امور اثباتي و بررسي هستها ميداند؛ در حالي كه مكتب يا نظام، عهدهدار بايدها، و مباحث آن دستوري و ارزشي است. وي تصريح ميكند كه در اسلام به دنبال بايدهاي رفتار اقتصادي هستيم. موضوع بحث ما، اقتصاد برنامهاي است، نه اقتصاد علمي؛ لذا فيزيك اسلامي نداريم؛ ولي اقتصاد اسلامي داريم (همان: 238 و 239). استاد مطهري گفتار اقتصاددانان را نيز دربارة علم اقتصاد، گوناگون دانسته، ميفرمايد: در كتاب اصول علم اقتصاد نوشتة نوشين، قلمرو دانش اقتصاد، مطالعة روابط طبيعي، يعني اقتصاد به معناي علم نظري مطرح شده؛ در صورتي كه در نوشتههاي جرج ساول، منظور از علم اقتصاد، مكتب اقتصادي است. ساول ميگويد: علم اقتصاد عبارت از توصيف واقعي و بدون منظور قضاياي اقتصادي نبوده؛ زيرا كلّية عقايد اقتصادي براي منظورهاي خاصّي غير از تجزيه و تحليل واقعي قضايا از قبيل منظور اخلاقي و منظور مدني يا دفاع از نظام گذشته يا موجود يا پيشنهاد شده براي آينده بيان و ساخته شده است (همان، ص38ـ43). شهيد مطهري ميفرمايد: از اين نظر، سوسياليسم نيز مانند كاپيتاليسم، يك تئوري اقتصادي است. درست برخلاف اصول علم اقتصاد (نوشين) كه علم اقتصاد را صرفا" عبارت ميداند از علم به قوانين طبيعي كه در صورتي كه اقتصاد آزاد و شخصي و غيرمتمركز باشد، خواه ناخواه بر روابط توليدي حكومت ميكند (همان: ص44). در پاسخ كساني كه منكر علم اقتصاد اسلامي بوده و آن را با فيزيك و هندسه مقايسه ميكنند، بايد گفت: گرچه دانش اقتصاد نيز يكي از علوم تجربي شمرده ميشود، اين تفاوت را با برخي از علوم تجربي مانند فيزيك دارد كه در علم اقتصاد، رفتار انسان بررسي ميشود، و رفتار انسان بر خلاف مادّة فيزيك، چيزي ثابت و غير قابل انعطاف نيست؛ بلكه در حالتهاي گوناگون، رفتارهاي متفاوتي از خود نشان ميدهد و از جملة ارزشها و عقايد متأثّر است و همين امر ميتواند در نتيجة آزمون فرضيه تأثير گذار باشد و نيز به همين دليل است كه خود فرضيهاي كه اقتصاددان ارائه و در بوتة آزمون قرار ميدهد، ممكن است متأثّر از محيط و نيز اعتقادات او باشد؛ به همين جهت، فرضيهاي كه يك مسلمان دربارة رفتار مصرف كننده مثلا" ارائه ميدهد، با فرضية يك ماركسيست و يا معتقد به ليبراليسم متفاوت خواهد بود و به جهت اين كه بيشتر بنيانگذاران علم اقتصاد به مباني ليبراليستي اعتقاد داشته و فرضيههاي خود را نيز در چنين فضايي مورد آزمون قرار دادهاند ميتوان گفت كه برخي از آموزههاي دانش اقتصاد فعلي در واقع علم اقتصاد سرمايهداري است. شهيد مطهري گرچه به اين مسأله تصريح نكرده است ميتوان از عبارات او به صورت تلويحي اين مطلب را استفاده كرد. از جمله مسائل قابل توجّه، تأثير روابط طبيعي و قراردادي در يكديگر است. به عقيدة ماركسيستها، تكامل ابزار توليد، خواه ناخواه سبب ميشود قوانين اقتصادي تغيير يابد. به عبارت ديگر، تكامل ابزار توليد سبب ميشود روابط طبيعي اقتصادي تغيير يابد و اين تغيير سبب تغيير قهري در مقرّرات اقتصادي ميشود. شايد از نظر ماركسيستها، تأثير روابط اعتباري در روابط طبيعي اقتصاد مفهومي نداشته باشد و از نظر بعضي ديگر، برعكس، تأثير روابط طبيعي در روابط اعتباري مفهوم درستي نداشته باشد؛ امّا هيچيك درست نيست. هم مقرّرات اجتماعي خاص، جريانات طبيعي اقتصادي خاصّي را به دنبال خود ميآورد و هم روابط و آثار طبيعي يك سلسله مقرّرات جديدي را ايجاب ميكند (همان: ص33). چون اقتصاد سرمايهداري كه برگرفته از تفكّر ليبراليستي است، به نظم طبيعي اعتقاد دارد و هيچگونه دخالت و تدبيري را در اقتصاد توصيه نميكند، اين پرسش ممكن است پيش آيد كه آيا علم اقتصاد به اجتماع سرمايهداري، اختصاص دارد و اين شبهه دقيقا" از آنجا ناشي شده كه نظريهپردازان دانش اقتصاد از طرفداران نظام سرمايهداري بودهاند (همان: ص419 و423). مباني نظام اقتصادي اسلام از مباحث گذشته روشن شد كه اقتصاد اسلامي، به معناي نظام مورد اتّفاق بسياري از صاحبنظران است و در كلمات شهيد مطهري نيز گر چه با واژة علم بهكار گرفته شده، همان طور كه خود تصريح كرد، مقصود مكتب اقتصادي است كه اگر اطلاق علم هم بر آن شده، منظور دانش تجربي نيست. نظام اقتصادي، مجموعهاي از الگوهاي رفتاري است كه شركت كنندگان در نظام (مصرفكنندگان، توليدكنندگان و دولت) را به يكديگر و اموال و منابع طبيعي پيوند مي دهد و براساس مباني مشخّص، در راستاي اهداف معيّني به صورت هماهنگ سامان يافته است (موسويان، 1379: ص 12). براي تبيين نظام اقتصادي اسلام، لازم است مباني نظام و اهداف آن را مطالعه كنيم. شهيد مطهري در آثار خود با استفاده از آيات قرآن و گفتار پيشوايان دين، اصول متعدّدي را مطرح كرده است كه در شكلگيري نظام اقتصادي اسلام مؤثّرند. 1. اصالت داشتن فرد و جامعه يكي از مباحث اختلافي كه نقش تعيين كنندهاي در تعيين نظامهاي اقتصادي دارد، مسألة اصالت داشتن فرد يا اجتماع است. اهميّت اين مسأله از آنجا است كه جهتگيري اهداف نظام را تعيين ميكند كه به سمت منافع فرد باشد يا اجتماع، و همانطور كه توضيح خواهيم داد، بسياري از اصول ديگر نظام، همانند اهداف آن از تبيين اين مسأله شكل ميگيرد؛ براي مثال، در نظامهاي سرمايهداري به علّت فردگرايي، رفتارهاي اقتصادي به گونهاي سازماندهي ميشوند كه منافع افراد تأمين شود و بر همين اساس، مصرف كننده حاكم است و تعيين مي كند چه چيز ، چه مقدار و براي چه كسي توليد شود. توليد كننده نيز در اين نظام به دنبال حدّاكثر كردن سود خود است؛ يعني كالاهايي را توليد ميكند كه سودآوري بيشتري براي او داشته باشد. اين جملة معروف اسميت است كه هر گاه هر كسي، منافع خودش را حدّاكثر كند، منافع جامعه هم تأمين خواهد شد و بر همين اساس، مالكيت خصوصي، آزادي اقتصادي و دخالت حدّاقل دولت را تجويز ميكنند. اين در حالي است كه نظام سوسياليست بر اساس اصالت دادن به جمع، و اعتباري دانستن فرد، اقتصاد دولتي را پيشنهاد كرده، هيچگونه حقّي براي افراد به صورت فرديت قائل نيست. نفي مالكيت خصوصي، نفي آزادي اقتصادي و دخالت گستردة دولت در اقتصاد از نتايج اينتفكّر است. در نظام اقتصادي اسلام، بر خلاف دو نظام پيشين, مصالح فرد و جامعه حاكم است. حاكميت مصالح فرد و جامعه از ديدگاه اسلام به معناي حاكميت احكام شرعي است. اين مصالح در قالب نظام كنترل شده بازار مقدار و چگونگي توليد را تعيين ميكند. شهيد مطهري در اين باره ميفرمايد: اصالت فردي ها مي گويند: اجتماع، امر اعتباري است؛ فرد اصالت دارد، و اصالت اجتماعيها ميگويند: اجتماع اصالت دارد، فرد اعتباري است. هر دو نادرست است. هم فرد اصالت دارد و هم اجتماع. ... اين حرف درست نيست كه اجتماع فقط مجموع افراد است. اجتماع بيش از مجموع افراد است. اجتماع روي فرد اثر مي گذارد و فرد روي اجتماع. اجتماع واقعاً مجموعش يك واحد است. خودش روح دارد، عمر دارد (مطهري، 1373«ب»: ج1, ص329 و 330). آيتالله مطهري، اعتبار مالكيت براي اجتماع و دولت را نيز از نتايج بحث اصالت اجتماع ميداند (همان: ص325 ـ 332). وي همچنين دربارة ارتباط عدالت با مسألة اصالت فرد و اجتماع ميگويد: عدالت اگر معنايش توازن باشد، باز از آن معناي «اعطاء كلّ ذي حق حقه» بيرون نيست. چرا ؟ توازن اجتماع به اين است كه حقوق همة افراد رعايت بشود، حقّ اجتماع هم رعايت بشود (همان: ص 336). بر همين اساس است كه استفاده از منابع طبيعي را به گروهي خاص منحصر ندانسته، هر گونه احتكار و حبس اين منابع را مردود ميشمرد: نظر اسلام در مورد اقتصاد مبتني است بر يك اصل فلسفي و آن اينكه زمين و منابع اوّليه براي بشر يعني براي اينكه زمينة فعّاليت و بهره برداري بشر قرار بگيرد، آفريده شده است: «ولقد مكناكم في الارض و جعلنا لكم فيها معايش قليلا ما تشكرون (اعراف(7):10)؛ و همانا شما را در زمين مأوا داديم و در آن براي شما روزيها قرار داديم و چه كم شكرگزاري ميكنيد» در هيچكدام از اين دو عامل، يعني عامل مورد استفاده و عامل استفاده كننده نبايد موجبات حبس و تعطيل و ركود فراهم شود (همو، 1368«ب»: ص 214). 2. مالكيت مختلط يكي از ويژگيهاي اساسي نظامهاي اقتصادي، موضع آنها در برابر مسأله مالكيت است. اين مسأله همان طور كه در بحث پيشين اشاره شد، بر ديدگاه هر نظام دربارة اصالت دادن به فرد يا اجتماع مبتني است. نظام سرمايهداري ليبرال بر اساس اصيل دانستن فرد و اعتباري شمردن اجتماع، مالكيت خصوصي بر عوامل توليد (زمين، كار، سرمايه) را به صورت مطلق و بدون محدوديت، مجاز و اعتباري دانستن فرد، هر گونه مالكيت فردي بر ابزار توليد را نفي كرده و به منظور قطع ريشة نابرابريهاي اقتصادي كه از درآمد بدون كار پديد ميآيد، مالكيت دولت بر ابزار توليد را پيشنهاد ميكند (نمازي، 1374: ص70 و160). شهيد مطهري معتقد است: نظام اقتصادي اسلام با احترام به فرد و همچنين اصيل شمردن اجتماع و امّت، ضمن محترم شمردن مالكيت خصوصي در كنار آن، مالكيت دولتي و عمومي را نيز تشريع مينمايد. وي با غريزي دانستن اصل مالكيت معتقد است كه بعضي حيوانات نيز چنين اولويتي را براي خود قائلند (مطهري، 1368«ب»: ص52). استاد در انواع مالكيت ميفرمايد: مالكيت ممكن است فردي باشد و ممكن است جمعي و اشتراكي باشد؛ يعني مي توان فرض كرد كه فقط يك نفر مالك ثروت باشد و فقط او حق داشته باشد از آن استفاده ببرد ، و هم ممكن است عدّهاي يا همة افراد بالاشتراك مالك ثروتي باشند و بالاشتراك از آن بهره ببرند. اسلام نه با قبول مالكيت عمومي در مثل انفال ، مالكيت فردي را به طور مطلق طرد كرده و نه با قبول مالكيت فردي، مالكيت عمومي را نفي كرده است. در آنجا كه پاي كار افراد و اشخاص است، مالكيت فردي را معتبر مي شمارد و در آنجا كه پاي كار افراد و اشخاص نيست، مالكيت را جمعي ميداند (همان: ص52 و 59)؛ البتّه وي مالكيت فردي را نيز محدود ميداند و ميفرمايد: كسي نبايد گمان كند كه اگر مالك خصوصي مالي شد، اختيار مطلق دارد مي تواند آن را حبس كند؛ زيرا مطابق آنچه گفتيم، خداوند، انسان را فاعل، و منابع اوّليه را قابل آفريده است ، واين قوّة فاعلي خواسته كه از آن مادّة قابله استنتاج كند. خود زكات برطلا و نقره عنوان جريمه دارد؛ لهذا عليعليهالسلام فرمود : انكم مسؤولون حتي عن البقاع والبهائم (همان: ص215). يكي ديگر از محدوديتهاي مالكيت خصوصي از نظر شهيد مطهري اين است كه برخلاف نظر سرمايه داري كه معتقد است اختلاف ثروت و دارايي افراد مي تواند خيلي فاحش باشد، از نظر اسلام، اختلاف فاحش كه منتهي به فقر طبقة ديگر نه به واسطة بيماري ، بلكه به واسطة بيكاري يا كمي مزد بشود، جز از طريق ظلم و استثمار ممكن نيست (همان: ص 229). شهيد مطهري در بحث مالكيت فقط در دو مسأله، خلاف مشهور يا خلاف اتّفاق فقيهان مشي كرده است. مسألة اوّل كه با ترديد به آن نگاه ميكند، استفاده از ارزش اضافي نيروي كار و مسألة دوم، مالكيت صنعتي است. دربارة مسأله اوّل فرموده است: يكي از ويژگيهاي ماركسيستها اين است كه مالكيت بر ابزار توليد را به طور كلّي نفي ميكنند و تنها مالكيت حاصل از كار را قانوني ميدانند و دربارة مالكيت ثروت به وسيلة استخدام نيروي كار در يك مؤسّسة توليدي مدّعي هستند كه سودي كه سرمايه دار از اين راه مي برد، همان ارزش اضافي نيروي كار است، و منتهي به استثمار مي شود. به طور مسلّم، اسلام اصل استخدام ، مزد دادن در كارهاي غيرتوليدي نظير مزد خياط و مستخدم خانه و... را تجويز ميكند و لازمة معتبر شناختن مالكيت فردي ولو در غير وسائل توليد ، ضرورت اين عمل است و امّا استخدام كارگر براي توليد و فروش محصول كار او، معلوم نيست كه در صدر اسلام تا زمانهاي نزديك به زمان ما اينچنين عملي بوده است يا نبوده است. به هر حال، اگر به دليل قاطع ثابت شود كه سودي كه از اين راه عايد مالك مي شود، ارزش اضافي نيروي كارگر است و ظلم و استثمار است، آيا با اصول اسلام قابل انطباق هست يا نيست؟ بهعلاوه، قطع نظر از ارزش اضافي ، مستلزم تسلّط اقتصادي و حتّي سياسي افرادي براجتماع است و آيا اسلام اين گونه تسلّطها را مي پذيرد يا نه ؟ اسلام مالكيت فردي و شخصي را در سرمايههاي طبيعي و صناعي نميپذيرد و مالكيت را در اين امور عمومي ميداند (همان: ص230). استاد دربارة سرمايههاي طبيعي مينويسد: آندسته از محصولات طبيعت كه كاري روي آنها صورت نگرفته، مانند ماهيها و جواهر دريا، علفهاي كوهي، جنگلها و معدنها،... مسلّما" موجبي وجود ندارد كه شخص را مالك آنها بدانيم (همان: ص54). دربارة مالكيت صنعتي نيز چنين نظر ميدهد: ماشين از آن نظر كه مظهر ترقّي اجتماع است و محصول ماشين را نميتوان محصول غيرمستقيم سرمايهدار دانست، بلكه محصول غيرمستقيم شعور و نبوغ مخترع است و آثار شعور و نبوغ نميتواند مالك شخصي داشته باشد؛ پس ماشينهاي توليد نميتواند به اشخاص تعلّق داشته باشد (همان: ص 58). 3. آزادي اقتصادي تفسير ديدگاههاي گوناگون دربارة آزادي اقتصادي، ناشي از چگونگي نگرش آنها به بحث اصالت فرد يا اجتماع است. مكاتب ليبراليستي به لحاظ توجّه به منافع افراد، حدّاكثر آزادي را براي فرد در نظر ميگيرند و ديدگاههاي ماركسيستي نيز با توجّه به اصيل دانستن منافع اجتماع، آزادي افراد را بسيار محدود ميدانند. شهيد مطهري، ديدگاه اسلام در اين باره را به شرح ذيل بيان كرده است: اسلام در عين اينكه ديني اجتماعي است و به جامعه مي انديشد و فرد را مسؤول جامعه مي شمارد، حقوق و آزادي فرد را ناديده نميگيرد و فرد را غير اصيل نميشمارد. فرد از نظر اسلام، چه از نظر سياسي و چه از نظر اقتصادي و چه از نظر قضايي و چه از نظر اجتماعي، حقوقي دارد. از نظر سياسي، حقّ مشورت و حقّ انتخاب و از نظر اقتصادي حقّ مالكيت بر محصول كار خود و حقّ معاوضه و مبادله و صدقه و وقف واجاره و مزارعه و مضاربه و غيره در مايملك شرعي خود دارد و از نظر قضايي، حقّ اقامة دعوي و احقاق حق و حقّ شهادت، و از نظر اجتماعي، حقّ انتخاب شغل و مسكن و انتخاب رشتة تحصيلي و غيره و از نظر خانوادگي، حقّ انتخاب همسر دارد (همان: ص 117 و 118). بديهي است انساني كه از نظر اديان الاهي خليفه و جانشين خدا معرّفي ميشود و خداوند متعالي به وجود او مباهات ميكند و او را گل سر سبد آفرينش ميداند، بايد چنين امتيازاتي داشته باشد؛ امّا دقيقا" همين امتياز انسان است كه آزادي او را از آنچه در مكاتب ليبراليستي و اُمانيستي براي او به صورت آزادي و حقّ انتخاب قائلند، متفاوت ميكند. آزادي انسان در شريعت اسلامي بايد به گونهاي باشد كه او را در جهت رسيدن به قرب الاهي ياري كند و بر همين اساس، اين آزادي با محدوديت هايي مواجه ميشود. شهيد مطهري در مقام بيان امتيازهاي آزادي انسان در مكتب اسلام با مكاتب ديگر مينويسد: اسلام دربارة آزادي به عنوان يك ارزش از ارزشهاي بشر اعتراف كرده است؛ امّا نه ارزش منحصر به فرد، و نه آزادي با آن تعبيرها و تفسيرهاي ساختگي، بلكه آزادي به معناي واقعي. امام علي(ع) در وصيتنامة خود به امام حسن مجتبي مي فرمايد : «و لا تكن عبد غيرك فقد جعلكالله حرّاً» (شهيدي، 1376: نامة 31)؛ پسرم هرگز بنده ديگري مباش؛ زيرا خدا تو را آزاد آفريده است» (مطهري، 1373«ب»: ص351). شهيد مطهري يكي ديگر از تفاوتهاي آزادي اين مكتب را با ساير مكتبها در اين ميداند كه در دين اسلام، آزادي همراه مسؤوليت مطرح شده است. وي با استفادة اين مطلب از كلام خداوند متعالي در قر آن كريم (احزاب (33): 72) ميفرمايد: بسياري از افراد به نام آزادي ميخواهند خود را از قيد تكاليف و حقوق آزاد سازند، و البتّه انسان مي تواند آزاد زندگي كند و بايد هم آزاد زندگي كند؛ ولي به شرط اينكه انسانيت خود را حفظ كند؛ يعني از هر چيزي و هر قيدي ميتوان آزاد بود، مگر از قيد انسانيت. ما همان طوري كه به موجب انسان بودن خود براي خود حقّي قائليم و معتقديم چون انسان و كامل تر از ساير انواع آفريده شدهايم، پس حق داريم انواع استفاده ها از معادن و از درياها و از جنگلها و از گلها و گياهها و از حيوانها و از زمينها بنماييم، عيناً به همين دليل، حقوقي از همة اين اشيا بر عهدة ما هست كه بايد از عهدة آن حقوق بر آييم (همو، 1372«ب»: ص107 و 108). بنابراين، با توجّه به پذيرش اين امانت بزرگ الاهي از سوي انسان و مسؤوليت او در قبال خداوند، خودش، ساير انسانها و نيز طبيعت كه همه در عبارت «حفظ انسانيت او» خلاصه ميشود، فعّاليتهاي اقتصادي انسان نيز با قيدهايي محدود ميشود. برخي از اين قيود را بهطور كلّي و ثابت، شرع تعيين كرده است. بهطور مثال؛ انسان نميتواند به صرف دارا بودن عوامل توليد، هر كالا را ـ اگرچه براي مصالح جامعه ضرر داشته باشد ـ توليد كند و به جامعه ارائه دهد يا هر چه ميخواهد و هر مقداري از آن را مصرف كند. ممنوع ساختن فعّاليتهايي چون ربا، احتكار، معاملات غرري، اسراف، اتراف و .. به همين منظور صورت گرفته است. برخي از اين محدوديتها نيز در اختيار دولت قرار گرفته و به او اجازه داده شده است تا هنگام ضرورت، در جهت تأمين مصالح مسلمانان، برخي از آزاديهاي انسان را محدود سازد. 4. رعايت مصالح در فعّاليتهاي اقتصادي در نظامهاي اقتصادي به ويژه نظام سرمايهداري، بنابر تأكيد بر اصالت فرد و داعية تأمين منافع او، مبناي سياستگذاريها، قوانين و برنامهريزيها، خواستههاي مردم است، حتّي بسياري از فرضيههاي دانش اقتصاد كه از مباني و اعتقادات نظام ليبراليستي أخذ شده، بر پاية حدّاكثر كردن مطلوبيت و تمايلات مردم استوار است و به طور معمول، مطلوبيت وخواسته در چارچوب مادّي آن نگاه شده است؛ براي مثال، تعيين نوع و ميزان مصرف افراد، نظام قيمتگذاري و همچنين تعيين كالاهايي كه بايد توليد شود و كميت و كيفيت آنها بر اساس ميزان تقاضاي افراد از آن كالاها است كه آنهم برخاسته از تمايلات آنها است. حتّي از اين هم فراتر رفته، ريشة ارزش و ماليت را مطلوبيت و تمايلات مردم ميدانند و براي مشروع بودن كاري، قرار داشتن آن كار در جهت خواستههاي عموم را كافي مي شمارند؛ ولي اسلام، مطلوبيت و تمايلات افراد را براي اعتبار ماليت چيزي و مشروع شمردن كار افراد و نيز سياستگذاريها كافي نمي داند؛ بلكه مطابقت با مصلحت را شرط لازم ماليت در عرف شرع و مشروعيت فعّاليتها ميشمارد؛ از اين رو اسلام منبع مشروع در آمد را صرف تمايلات مردم نميداند؛ بلكه افزون بر زمينة تمايلات و مطلوبيت ، موافقت با مصلحت را نيز شرط مي داند. همچنين وجود تقاضا را براي مشروعيت عرضه كالا كافي نمي داند؛ از اين رو پاره اي از كار و كسبها در اسلام ممنوع شده است (همو، 1372«و»: ص 121 و 122). 5. همياري يكي از اصول حاكم در نظام اقتصادي اسلام، مسألة همياري و رقابت سالم در فعّاليتهاي اقتصادي مردم است؛ به همين دليل، جهتگيري سياستهاي نظام بايد براي تقويت و سامان بخشيدن به اين روحيه باشد. در نظام سرمايه داري ليبرال، اساس فعّاليتها را رقابت در جهت يافتن سود بيشتر تشكيل ميدهد و بازار رقابت كامل، آرمان دست نيافتني اين نظام معرّفي ميشود؛ امّا در نظام اقتصادي اسلام، چنانكه در بحث آزادي اشاره كرديم، انسان با پذيرش امانت الاهي، در برابر مصالح خود و ديگران مسؤول است. جامعة اسلامي در اين نگرش، امّت واحد معرّفي شده است (انبياء (21): 92)، و مؤمنان برادر يكديگر دانسته شدهاند (حجرات (49): 10)، و بر اساس همين اعتقاد، مسلمانان انصار، دارايي خود را با برادران خود تقسيم كرده، آنان را در خانههاي خود سكنا دادند و در مراحل بالاتر آن، منافع برادران خود و مسلمانان ديگر را بر منفعت خود مقدّم داشتند. قرآن كريم همكاري در كارهاي نيك را اصل رفتاري در جامعة اسلامي معرّفي ميفرمايد: تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان و اتقوا اللَّه ان اللَّه شديد العقاب (مائده (5): 2). همواره در نيكي و پرهيزگاري به يكديگر كمك كنيد و [هرگز] در گناه و دشمني همكاري نكنيد و از [مخالفت] خدا بپرهيزيد كه مجازات خدا شديد است. شهيد مطهري در موارد متعدّدي از آثار خود بر مسألة تعاون بين مسلمانان تأكيد ورزيده است: خصوصيت سومي كه براي حق ذكر شده، اين است كه رعايت حق در جامعه بدون تعاون و همكاريهاي اجتماعي ميسّر نيست. ... هر كس چه در سطح بالا و يا پايين، نيازمند همكاريهاي ديگران است (همان: ص111). در جاي ديگر، تعاون و همكاري بين مسلمانان را نوعي اتّصال و ارتباط و از قبيل ولاي مطرح در قرآن معرّفي ميكند. (مطهري، 1370: ج3 «الف», ج3، ص186). اين در حالي است كه مكاتب مادّي معتقدند: اگر تعاوني هم بين انسانها صورت گيرد، با هدف نفعپرستي و براي رسيدن به هدف مشترك و در جهت تنازع براي بقا است (همو،1370«ب»: ج2، ص238). اهداف نظام اقتصادي بعد از تبيين اصول و ضوابطي كه تعيين كنندة چارچوب نظام اقتصادي اسلام از ديدگاه شهيد مطهري است، به بررسي اهدافي كه در اين نظام رفتارهاي اقتصادي مسلمانان در جهت رسيدن به اين اهداف شكل داده شدهاند، ميپردازيم. در آثار شهيد مطهري اهداف فراواني را ميتوان استقصا كرد كه در اين مقاله، مهمترين آنها را مطالعه ميكنيم. 1. تربيت و هدايت مردم اصليترين هدفي كه پيامبران براي آن برانگيخته شدهاند، تربيت و هدايت انسان و رساندن او به جوار قرب الاهي است. شهيد مطهري اين مطلب را دربحثي كه آيا هدف اصلي پيامبران قرب الاهي است يا برقراري عدالت، مطرح ميكند (مطهري، 1372«ه»: ص31)؛ بنابراين، يكي از اهداف نظام اسلامي، فراهم ساختن زمينة رشد معنوي و تعالي اخلاقي مردم است؛ بدين جهت، حضرت علي(ع) پس از رسيدن به خلافت در وضعي كه مدّت كوتاهي پس از پيامبر اكرم(ص) شبهات جدّي در تبيين و تفسير از دين براي بسياري از مسلمانان ايجاد شده بود، از جمله برنامههاي خود را زدودن اين شبهات و ارائه نشانهايي صحيح از دين ميداند. شهيد مطهري در نقل اين مطلب از زبان حضرت علي(ع) مينويسد: هدف ما، اوّل اين است: لنري المعالم من دينك. سيدجمال مي گفت: بازگشت به اسلام راستين كه در واقع، ترجمة فارسي همين جمله است. سنّتهاي اسلامي، هركدام نشانه هاي راه سعادت است. معالم دين است. خدايا! ما مي خواهيم اين نشانه ها را كه به زمين افتاده و رهروان، راه را پيدا نمي كنند، اسلام فراموش شده را بازگردانيم (همو، 1372«الف»: ص81). آقاي مطهري، يكي از ويژگيهاي جامعة آرماني امام زمان را به بار نشستن اين هدف ميداند (همو 1373«ه»: ص60). 2. برقراري امنيت در بيشتر نظامهاي اقتصادي، امنيت، شرط اساسي ايجاد رشد و توسعه در كشور ذكر دانسته شده است؛ به گونهاي كه حتّي نظامهاي ليبرال نيز كه به حدّاقل دخالت دولت معتقدند، يكي از اهداف و وظايف دولتها را برقراري امنيت داخلي و خارجي برشمردهاند. ناگفته نماند كه توجّه اصلي نظامها در اين هدف، امنيت سرمايهگذاري است. امنيت مورد توجّه حضرت علي(ع) كه شهيد مطهري نيز به تبيين آن پرداخته، متوجّه تودة مردم است: فيامن المظلومون من عبادك. آنجا كه رابطة انسان با انسان، رابطة ظالم و مظلوم است؛ رابطة غارتگر و غارت شده است؛ رابطة كسي است كه از ديگري امنيت و آزادي را سلب كرده است، هدف ما اين است كه مظلومان از شرّ ظالمان نجات يابند. حضرت در فرماني كه به مالك اشتر نوشته است، جمله اي دارد كه عين آن، در اصول كافي هم هست. به او مي فرمايد: مالك! تو بايد به گونهاي حكومت بكني كه مردم تو را به معناي واقعي، تأمين كنندة امنيتشان و نگهدار هستي و مالشان و دوست عزيز خودشان بدانند، نه موجودي كه خودش را به صورت يك ابوالهول در آورده و هميشه مي خواهد مردم را از خودش بترساند؛ با عامل ترس مي خواهد حكومت بكند. بعد فرمود: من اين جمله را از پيغمبر(ص) مكرّر شنيدم كه «لن تقدس امة حتي يوخذ للضعيف حقه من القوي غيرمتتعتع» (مجلسي، 1403«ه»: ج77 ص 260؛ شهيدي، 1376: ص 336). پيغمبر(ص) فرمود: هرگز امّتي (كلمة امّت مساوي است با آنچه امروز جامعه گفته ميشود)، جامعه اي به مقام قداست، به مقامي كه بشود گفت اين جامعه، جامعة انساني است نميرسد، مگر آن وقت كه وضع به اين منوال باشد كه ضعيف، حقّش را از قوي بگيرد بدون لكنت كلمه. وقتي ضعيف در مقابل قوي ميايستد، لكنتي در بيانش وجود نداشته باشد. اين شامل دو مطلب است : يكي اينكه مردم به طور كلّي روحيّه ضعف و زبوني را از خود دور كنند و در مقابل، قوي هر اندازه قوي باشد، شجاعانه بايستند؛ لكنت به زبانشان نيفتد؛ ترس نداشته باشند كه ترس از جنود ابليس است و ديگر اينكه اصلاً نظامات اجتماعي بايد طوري باشد كه در مقابل قانون، قوي و ضعيفي وجود نداشته باشد (همو، 1367: ص81 و82). در پايان نيز اشاره به اين نكته جالب است كه يكي از ويژگيهاي جامعة مطلوب و مورد انتظار در زمان حضرت مهدي نيز برقراري امنيت كامل است كه شهيد مطهري به آن اشاره كرده: منتفي شدن كامل مفاسد اجتماعي از قبيل... و خيانت، دزدي، آدمكشي و خالي شدن روانها از عقدهها و كينهها كه منشأ بسياري از جنايتها ميباشد. منتفي شدن جنگ و برقراري صلح و صفا و محبّت و تعاون (همو، 1373 «ه»: ص60). 3. استقلال اقتصادي هدف اسلام اين است كه امّت اسلامي، در همة ابعاد زندگي از بيگانگان مستقل باشد. در اين ميان، استقلال اقتصادي اهمّيت خاص دارد و مطالعة تاريخ نشان ميدهد كه كشورهاي استعمارگر نيز به طور عمده از همين طريق توانستهاند به مقاصد سياسي ـ فرهنگي خود در كشورهاي ديگر دست يابند. در قرآن كريم نيز آياتي وجود دارد كه مسلمانان را از اينكه به هر شكلي تحت سلطة بيگانگان قرار گيرند، نهي كرده است؛ از جمله، آية شريفه: و لن يجعل الله للكافرين علي المسلمين سبيلاً (نساء(4): 141). خداوند هرگز راهي براي كافران بر مؤمنان قرار نداده است. شهيد مطهري دربارة اين هدف مينويسد: اسلام مي خواهد كه غيرمسلمان بر مسلمان تسلّط و نفوذ نداشته باشد. اين هدف، هنگامي ميسّر است كه ملّت مسلمان در اقتصاد نيازمند نباشد و دستش به طرف غيرمسلمان دراز نباشد؛ و الّا نيازمندي ملازم است با اسارت و بردگي؛ ولو آنكه اسم بردگي در كار نباشد. هر ملّتي كه از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملّت ديگر دراز باشد، اسير و بردة او است و اعتباري به تعارفهاي ديپلماسي معمولي نيست. به قول نهرو، ملّتي مستقل است كه جهش اقتصادي داشته باشد. عليعليهالسلام ميفرمايد: احتج الي من شئت تكن اسيره، استغن عمن شئت تكن نظيره، احسن الي من شئت تكن اميره (الآمدي التميمي،1360: ج 2, ص 584). محتاج هركه شوي، اسير او خواهي بود. بي نياز از هركه گردي، با او برابر خواهي شد، و هركه را مورد نيكي و احسان خود قرار دهي، فرمانرواي او خواهي شد. اگر ملّتي كمك خواست و ملّتي ديگر كمك داد، خواه ناخواه اوّلي برده، و دومي آقا است. چقدر جهالت و حماقت است كه آدمي ارزش سلامت بنية اقتصادي را درنيابد و نفهمد اقتصاد مستقل يكي از شرايط حيات ملّي است (مطهري، 1368«ب»: ص21 و22). 4. اقتدار اقتصادي اين هدف افزون بر اين كه تضمين كنندة استقلال همه جانبه براي مسلمانان است، در مرحلة بالاتري از آن قرار دارد؛ زيرا در صورت تحقّق آن ميتوان با كمك به كشورهاي فقير و ضعيف، زمينة آشنايي آنان را با آموزههاي حياتبخش اسلام فراهم آورد. گفتار شهيد مطهري گر چه دربارة اقتدار نظامي است، هدف بودن اقتدار اقتصادي را نيز ميتوان با همان ملاك اثبات كرد، افزون بر اين كه مطالب وي در هدف پيشين، بر اين هدف نيز دلالت دارد. اسلام، جامعة اسلامي را به قدرتمند شدن و قدرتمند بودن و تهية لوازم دفاع از خود، در حدّي كه دشمن هرگز خيال حمله را هم نكند، سفارش كرده است. آية واعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم (انفال (8): 60)، در واقع بيانگر اين اصل اجتماعي اسلامي است. از سوي ديگر، ميبينيم كه در فقه اسلامي بر اساس سنّت پيامبر(ص) به چيزي توصيه شده است كه آن را سبق و رمايه مينامند؛ يعني شركت در مسابقة اسب دواني و تير اندازي به منظور مهارت يافتن در امور جنگي. خود پيامبر اكرم در اين مسابقهها شركت مي كرد. حالا اگر به اصل واعدوا لهم... توجّه كنيم، ميبينيم يك اصل همواره نو و زنده است؛ چه در آن زمان چه در زمان ما و چه آينده؛ امّا در مورد حكم سبق و رمايه ديگر ضرورتي ندارد كه چنين مسابقاتي به آن نيّت پيشين برگزار شود. در اين زمان مي توان اين حكم را با توجّه به اوضاع زمان به شكل جديدي به مرحلة اجرا در آورد (مطهري، 1372«الف»: ص92 و93). در جاي ديگري، با استفاده از آيهاي از قرآن كريم، ايمان را همراه و ملازم برتري و اقتدار دانسته است: اسلام خواسته است مسلمانان به صورت واحد مستقلّي زندگي كنند؛ نظامي مرتبط واجتماعي پيوسته داشته باشند؛ هر فردي خودراعضويك پيكر كه همان جامعة اسلامي است بداند تا جامعة اسلامي قوي و نيرومند گردد كه قرآن مي خواهد جامعة مسلمانان برتر از ديگران باشد: «و لاتهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مومنين» (آلعمران (3): 139)؛ سست نشويد و اندوهگين نباشيد كه اگر به حقيقت مؤمن باشيد، شما برتريد». در اين آية شريفه، ايمان، ملاك برتري قرار گرفته است. (همو ,1370«ب»: ص25). 5. رشد اقتصادي يكي از اهداف اصلي همة نظامهاي اقتصادي، تحقّق رشد و توسعة اقتصادي به معناي افزايش توليد ناخالص ملّي است. در نظام اقتصادي اسلام نيز افزون بر اين كه تأمين رفاه عمومي و زدودن فقر از سطح جامعه، خود از اهداف نظام شمرده ميشود و رسيدن به اقتدار و استقلال اقتصادي نيز مستلزم داشتن اقتصادي شكوفا و در حال رشد است. حضرت علي(ع) نيز در قسمتي از عهدنامة خود به مالك اشتر ميفرمايد: بايد نگاه تو [تلاش تو] در آباد ساختن زمين، بيشتر از جمعآوري ماليات باشد. شهيد مطهري، داشتن رشد اقتصادي را يكي از اصول اوّلية اقتصاد سالم دانسته، جامعة داراي اقتصاد غير سالم و ضعيف رابه بيمار مبتلا به كم خوني تشبيه كرده است؛ سپس در ادامه ميفرمايد: ازنظر اسلام، هدفهاي اسلامي بدون اقتصاد سالم غيرقابل تأمين است (همو، 1368 «ب»: ص12). نيز ميفرمايد: اسلام، طرفدار تقويت بنية اقتصادي است؛ امّا نه به عنوان اينكه اقتصاد، خود هدف است يا تنها هدف است؛ بلكه به عنوان اينكه هدفهاي اسلامي بدون اقتصاد سالم و نيروي مستقل اقتصادي ميسّر نيست؛ امّا اسلام، اقتصاد را يك ركن از اركان حيات اجتماعي ميداند؛ لهذا به خاطر اقتصاد به ساير اركان ضربه و لطمه نميزند (همان: ص25). در جاي ديگر، دربارة اهمّيت اين هدف و شرط اصلي تحقّق آن فرموده است: يكي از اصولي كه در اقتصاد بايد درنظر گرفت، اصل تزييد ثروت ملّي و تكثير توليد است؛ يعني اقتصاد سالم آن است كه جريان ثروت و منابع اوّليه به نحوي باشد كه بر ثروت كه يگانه وسيلة مادّي و پايه اي از پايه هاي زندگي است بيفزايد و قدرت ملّي را در تحصيل وسايل مادّي و معنوي زندگي مضاعف كند و اين مشروط به دو شرط است: يكي اين كه منابع ثروت آزاد باشد و دچار حبس و توقّف نشود؛ ديگر اينكه فعّاليت، آزاد و محترم باشد؛ يعني ثمرة فعّاليت به فعال برگردد (همان: ص 206). استاد دربارة توانايي اسلام براي تحقّق اين هدف از پيشرفت مسلمانان در سدههاي اوّل و از جامعة آرماني امام زمان(ع) شاهد ميآورد: اسلام دين رشد است. ديني است كه نشان داد عملاً ميتواند جامعة خود را به جلو ببرد. ببينيد در چهار قرن اوّل هجري، اسلام چه كرده است! ويل دورانت در تاريختمدن ميگويد: تمدّني شگفتانگيزتر از تمدّن اسلامي وجود ندارد. اگر اسلام، طرفدار ثبات و جمود و يكنواختي ميبود، بايد جامعه را در همان حدّ اوّل جامعة عرب نگاه دارد (مطهري، 1368«ب»: ص. 59). برخي از خصوصيات جامعة آرماني امام زمان نيز بيانگر تحقّق رشد و اشتغال كامل در اقتصاد است: عمران تمام زمين درحدّي كه نقطة خراب و آبادناشده باقي نماند. بلوغ بشريت به خردمندي كامل وپيروي از فكر و ايدئولوژي و آزادي از اسارت شرايط طبيعي و اجتماعي و غرايز حيواني. حداكثر بهرهگيري از مواهب زمين (همو, 1373«ه»: ص60). شهيد مطهري به رغم تأكيد بر مسألة رشد، محدوديتهايي را براي آن مطرح ميكند كه سبب تفكيك آن از رشد به معناي غربي آن ميشود: در اينجا دو مطلب است: يكي اينكه تزييد سرماية ملّي يا شخصي به چه نحو و چه كيفيتي باشد. معمولاً اقتصاديون ، تمايلات و خواسته هاي بشر را، ولو خواسته هاي مصنوعي و انحرافي، سرچشمة در آمد مي دانند؛ ولي اسلام، مسألة تقاضا را به هر نحو باشد، سرچشمة در آمد مشروع نمي داند. آن را كنترل مي كند و به علاوه، پاسخ گفتن به اين تقاضاها را غيرمشروع مي داند؛ ولي مادّيون اقتصادي حتّي تقاضاي نامشروع مثل اعتياد به مواد مخدّر ايجاد مي كنند تا راه در آمد خود را باز كنند. اينجا است كه زيان انفكاك اقتصاد از اخلاق و معنويت روشن مي شود (همو، 1368«ب»: ص 207) 6. عدالت اجتماعي ـ اقتصادي يكي ديگر از اهداف مهمّ اقتصاد اسلامي، برقراري عدالت فراگير در همة ابعاد آن و از جمله عدالت اقتصادي است و در برخي آيات، هدف ارسال انبيا قلمداد شده است. شهيد مطهري بحث گستردهاي را دربارة اين كه هدف نهايي پيامبران چيست، مطرح كرده، در پايان ميفرمايد: غايت و كمال واقعي هر موجودي، در حركت به سوي خدا خلاصه مي شود و بس؛ ولي ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي (از جمله عدالت) با اينكه مقدّمه و وسيلة وصول به ارزش اصيل و يگانة انسان يعني خداشناسي و خداپرستي است، فاقد ارزش ذاتي نيستند (مطهري، 1372«و»: ص35). در اهمّيت عدالت اقتصادي همين بس كه حضرت علي(ع) فلسفة پذيرفتن خلافت پس از عثمان را به هم خوردن عدالت اجتماعي (و از جمله عدالت اقتصادي) و منقسم شدن مردم به دو طبقة سير سير و گرسنة گرسنه ذكر ميكند و ميفرمايد: لولا حضور الحاضر وقيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله علي العلماء ان لايقاروا علي كظه ظالم ولاسغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها ولسقيت اخرها بكأس اوّلها (شهيدي, 1376: ص11 , خطبه3). اگر گرد آمدن مردم نبود، واگر نبود كه با اعلام نصرت مردم ، بر من اتمام حجّت شد، و اگر نبود كه خداوند از دانايان پيمان گرفته كه آنجا كه مردم به دو گروه تقسيم مي شوند: گروهي پرخور كه از بس خورده اند، «ترش» كرده اند و گروهي گرسنه و محروم، اگر اينها نبود من افسار مركب خلافت را روي شانه اش مي انداختم و رهايش مي كردم و كاري به كارش نداشتم (مطهري، 1372«ه»: ص52). حضرت علي(ع) هنگام بيعت مردم با وي بر حسّاسيت خود برقراري عدالت اقتصادي و لغو تبعيضهاي ناروا تأكيد ميكند: ايهاالناس! من الان اعلام مي كنم، آن عدّه كه از جيب مردم و بيت المال جيب خود را پر كرده املاكي سرهم كرده اند، نهرها جاري كردهاند، بر اسبان عالي سوار شده اند، كنيزكان زيبا و نرم اندام خريدهاند و در لذّات دنيا غرق شده اند، فردا كه جلو آنها را بگيرم و آنچه از راه نامشروع به دست آورده اند، از آنها باز بستانم و فقط به اندازة حقّشان نه بيشتر برايشان باقي گذارم، نيايند و بگويند علي بن ابي طالب ما را اغفال كرد. من امروز در كمال صراحت مي گويم: تمام مزايا را لغو خواهم كرد؛ حتّي امتياز مصاحبت پيغمبر و سوابق خدمت به اسلام را. هر كس در گذشته به شرف مصاحبت پيغمبر نائل شده و توفيق خدمت به اسلام را پيدا كرده، اجر و پاداشش با خدا است. اين سوابق درخشان سبب نخواهد شد كه ما امروز در ميان آنها و ديگران تبعيض قائل شويم. هركس امروز نداي حق را اجابت كند و به دين ما داخل شود و به قبلة ما رو كند، ما براي او امتيازي مساوي با مسلمانان اوّليه قائل ميشويم (همو، 1368«الف»: ص154). شهيد بزرگوار در كتاب ديگر خود نيز بر مسأله عدالت تأكيد كرده، و امتياز انسانها را فقط در شايستگيهاي آنها ميداند: انسانها به حسب خلقت، مساوي آفريده شده اند. هيچ انساني بر حسب خلقت، امتياز حقوقي بر انسان ديگر ندارد. كرامت و فضيلت به سه چيز است : علم (هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون) (زمر (39): 9)، و جهاد در راه خدا (فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما) (نساء (4): 95)، و سوم، تقوا و پاكي (ان اكرمكم عندالله اتقيكم) (حجرات (49): 13) (همو، 1372«و»: ص112 و113). در زمان حكومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز عدالت به طور كامل اجرا خواهدشد و هيچ فقيري در روي زمين باقي نميماند (همو، 1373: ص160, ديلمي، 1398 ق: ج2, ص 381). با توجّه به اين كه همة مكاتب، عدالت را به طور معمول از اهداف خود ميدانند، تبيين معناي عدالت و چگونگي رسيدن به آن اهميّت خاصي مييابد؛ به همين جهت، شهيد مطهري در ابتدا با طرح يك سؤال به تلقّيهاي گوناگون از عدالت پرداخته، متذكّر ميشود كه نگرش اسلام به اين واژه با ساير مكاتب متفاوت است: سؤال اساسي اين است كه از عدالت اجتماعي اسلام چه برداشتي داريم؛ چون برداشتها در مورد عدالت اجتماعي بسيار متفاوت است. يك عدّه تصوّرشان از عدالت اجتماعي، اين است كه همة مردم در هر وضع و شرايطي هستند و هر استعدادي دارند، اينها بايد عيناً مثل يكديگر زندگي كنند. همه بايد به اندازة استعدادشان كار كنند؛ ولي هر كس به اندازة احتياجش بايد در آمد داشته باشد. اين برداشت از عدالت اجتماعي، (اجتماعي) محض است؛ يعني فقط روي جامعه فكر ميكند. نوع ديگر برداشت از عدالت اجتماعي، برداشتي است كه روي فرد و اصالت و استقلال او فكر مي كند. اين نظر ميگويد: بايد ميدان را براي افراد باز گذارد و جلو آزادي اقتصادي و سياسي آنها را نبايد گرفت. هر كس بايد كوشش كند ببيند چقدر در آمد ميتواند داشته باشد و آن درآمد را به خود اختصاص دهد. ديگر به فرد مربوط نيست كه سهم ديگري كمتر است يا بيشتر؛ البتّه جامعه در نهايت امر بايد براي آنكه افراد ضعيف باقي نمانند، از طريق بستن ماليات بر اموال افراد غني، زندگي افراد ضعيف را در حدّي كه از پا در نيايند، تأمين كند. اين جا است كه ميان دو مسألة مهم، يعني عدالت اجتماعي از يك سو و آزادي فرد از سوي ديگر، تناقضي به وجود مي آيد. در دنياي امروز، گرايش به يك حالت حدّ وسط پيدا شده است. اين گرايش تازه ميخواهد آزادي افراد را محفوظ نگه دارد، و از اين رو، مالكيت خصوصي را در حدّ معقولي مي پذيرد و هر مالكيتي را مساوي با استثمار نميداند و حتّي ميگويد عدالت اجتماعي در شكل اوّل خودش نوعي ظلم است؛ زيرا از آنجا كه محصول كار هر كس به خودش تعلّق دارد ، وقتي بيايند به زور نيمي از محصول يك فرد را، ولو به دليل اينكه خرج ديگري بيشتر است، از او بگيرند، اين امر خود عين بي عدالتي است. به اين ترتيب، شعار اين گرايش جديد است كه بياييد راهي اتّخاذ كنيم تا بتوانيم جلو استثمار را به كلّي بگيريم بدون اينكه شخصيت، اراده و آزادي افراد را لگد كوب كرده باشيم. كوشش كنيم انسانها به حكم معنويت و شرافت روحي و درد انسان داشتن، خود مازاد مخارج خود را به برادران نيازمندشان تقديم كنند، نه اينكه داراييشان رابه زور از آنها بگيريم و به ديگران بدهيم. اين انديشه كه تعبير غربي آن سوسياليزم اخلاقي است، چيزي است كه اسلام، هميشه در پي تحقّق آن است. اسلام طرفدار اين است كه زندگيها برادروار باشند، نه اينكه به زور قانون بگوييم تو حق نداري، و يا اينكه بگوييم همه بايد از دولت جيره بخورند؛ يعني نظير وضعي كه در كشورهاي كمونيستي بر قرار است كه همه حقوق بگير و مزدور دولت هستند (مطهري، 1372«الف»: ص 149 ـ 152) نكتهاي كه مي خواهم بر روي آن تأكيد كنم، اين است كه اسلام در اين زمينه معنويت را جزو لاينفك مي داند. ما در تاريخ، نمونه هاي فراواني دربارة اين جهتگيري رهبران اسلامي داريم كه واقعاً ماية مباهات ما است. حسًاسيتي كه اسلام در زمينة عدالت اجتماعي و تركيب آن با معنويت اسلامي، از خود نشان مي دهد، در هيچ مكتب ديگري نظير و مانند ندارد. از نظر قرآن، معنويت پاية تكامل است. اين همه عبادات كه در اسلام بر روي آن تكيه شده است، براي تقويت جنبة معنوي روح انسان است. زندگي پيامبر را ببينيد، با آنهمه گرفتاري و مشغلهاي كه دارد، باز در همان حال قرآن مي گويد: «ان ربك يعلم انك تقوم ادني من ثلثي الليل ونصفه وثلثه و طائفه من الذين معك والله يقدر الليل والنهار علم ان لن تحصوه فتاب عليكم...(مزمل (73): 20)؛ خدا آگاه است كه تو در حدود دو ثلث شب را به عبادت قيام مي كني، گاهي حدود نصف آن، ولا اقل ثلثي از شب، و گروهي كه با تو هستند نيز چنين مي كنند» و يا در مورد حضرت علي(ع) اگر عدالت اجتماعي او را ميبينيم؛ كار كردنها و بيل زدنها و عرق ريختنهايش را مشاهده مي كنيم، بايد آن در دل شب غش كردنهايش را هم ببينيم. آن از خوف خدا بيهوش شدنهايش را هم نظاره كنيم. اينها واقعيات تاريخ اسلام هستند و آنها هم صريح آيات قرآن (همان: ص153 و154)؛ سپس شهيد مطهري به طرح نظر خود دربارة جامعة مطلوب اسلام ميپردازد: مدينة فاضلة اسلامي، مدينة ضدّ تبعيض است، نه ضدّ تفاوت. جامعة اسلامي، جامعة تساويها و برابريها و برادريها است؛ امّا نه تساوي منفي؛ بلكه تساوي مثبت. تساوي منفي يعني به حساب نياوردن امتيازات طبيعي افراد وسلب امتيازات اكتسابي آنها براي برقراري برابري. تساوي مثبت، يعني ايجاد امكانات مساوي براي عموم و تعلّق مكتسبات هر فرد به خودش و سلب امتيازات موهوم و ظالمانه (همو، 1372«ه»: ص54). اندازة دولت و بخش خصوصي يكي از مشخّصههاي هر نظام اقتصادي، نقش و اندازة دولت و بخش خصوصي در آن نظام است. دو نظر افراطي در اين باره عبارتند از نظرية سرمايهداري (ليبرال) كه بر اساس مباني اين نظام به ويژه اصيل دانستن فرد، اعتقاد به حدّاقل دخالت دولت داشته و بيشترين نقش را براي بخش خصوصي قائل است. در مقابل، نظرية ماركسيستي معتقد به برنامهريزي متمركز بوده و كمترين نقش را براي بخش خصوصي جايز ميشمرد. ساير نظريّات در حدّ فاصل بين اين دو حدّ افراطي هستند. شهيد مطهري ضمن اين كه اصل دخالت دولت در اقتصاد و تدبير امور را به وسيلة دولت ميپذيرد و حتّي تمركز در تصميمگيري را در جهت تكامل جامعه ميداند، در عين حال، اصل را بر آزادي فعّاليتهاي اقتصادي گذاشته، دخالت دولت را در اقتصاد به ويژه در مواردي كه به سلب آزادي بخش خصوصي يا محدوديت آن ميانجامد، مخالف اصل و منحصر به ضرورت ميداند. وي دربارة مسألة اوّل يعني ضرورت برنامهريزي در جامعه ميفرمايد: ... دنياي امروز، دنياي طرح و نقشه و برنامه ريزي است. در تعريفي كه سابقاً براي تكامل، از اسپنسر نقل كرديم، آمده بود كه تكامل به سه چيز است: تراكم و تنوّع و انتظام. معناي انتظام يعني وحدت. يك شيء كه تكامل پيدا مي كند، اوّلاً بايد يك سلسله امور جمع شوند؛ بعد تنوّع و تقسيم كار ميان آنها پيدا بشود؛ بعد هم انتظامي به وجود آيد؛ يعني بر مجموع يك نيرو حاكم باشد. هر چه جامعه، متنوّعتر باشد و كارها بيشتر و تخصّصي تر باشد، اين نشانة تكامل بيشتر جامعه است و هر اندازه كه يك سيطرة واحد با قدرت بيشتري همه را در اختيار داشته باشد، و در جهتي كه خودش مي خواهد رهبري كند، جامعه به كمال بيشتري رسيده است. اين مقدار قابل انكار نيست كه هر مقدار جامعه پيشرفت ميكند، به سوي تمركز پيش مي رود؛ البتّه نه تمركز ماركسيستي. ما دو نوع تمركز داريم: يك نوع همان تمركزي است كه انتظام و نظام دادن باشد به فعّاليتهاي آزاد افراد و گروهها؛ نوع ديگر به معناي اين است كه اساساّ ارادة اعضا و افراد و سازمانها از آنها سلب شود و به شكل ابزارهاي بلااراده در بيايند و همة تصميمها و طرحها و ارادهها مال مقامات بالا باشد، تمركزي كه اينها دنبالش ميروند و مدّعي هستند در كشورهاي سوسياليستي هست، تمركز به معناي دوم است؛ يعني به صورتي است كه براي افراد آزادي به هيچ شكل باقي نمانده است. كشورهاي سرمايه داري كه اساس كارشان بر محور آزادي است، انتظام به معناي اوّل در آنها وجود دارد؛ چون در آزادي هم اگر انتظامي نباشد، به هرج و مرج كشيده مي شود؛ لذا اين كشورهابين آزادي فرد و قدرت دولت در نوسان هستند. در هر حال، در اينكه جامعه ها به سوي تمركز مي روند و بايد هم بروند، ترديدي نيست، و اين آزاديها چه در امور اقتصادي و چه غير آن به صورت هرج و مرج نمي تواند ادامه داشته باشد؛ لذا ميبينيم روز به روز وزارتخانه هاي جديد به وجود مي آيد تا همة شؤون جامعه را تحت ضابطه و نظر در بياورند (مطهري،1363: ص 266). شهيد مطهري دربارة مسألة دوم يعني اين كه اصل اوّليه در اسلام، آزادي فعّاليتهاي اقتصادي است، امّا در مواردي بر اساس مصالح اجتماع محدوديتهايي به وسيلة دولت اسلامي اعمال ميشود چنين مينويسد: حكومت اسلامي حق دارد در يك سلسله معاملاتي كه في حدّ ذاته و از نظر فردي مجاز است، روي مصالحي كه تشخيص ميدهد، جلو آزادي اوّلي را كه خود شارع داده است بگيرد؛ پس مسألة تثبيت نرخها (مثلاً) خودش به حسب طبع اوّل مؤيّد اين آزادي است، نه اينكه معنايش اين است كه پس چنين آزادياي وجود ندارد. اين آزادي به طبع اوّلي وجود دارد؛ ولي حكومت اسلامي بايد اين آزادي را در شرايط معين محدود كند. منتها اين محدوديت در شرايط زماني و مكاني مختلف فرق مي كند. يك وقت نبايد محدود باشد، يك وقت بايد محدود باشد. يك وقت حاكم بايد خيلي تضييق كند، يك وقت بايد اندكي تسهيل قائل باشد؛ از اين جهت در اختيار حاكم قرار دادهاند. ...خلاصه اينكه آنچه مسلم است، اسلام نمي خواهد مردم رااز راه اجبار اقتصادي به كار وادار كند (همو، 1372«د»: ص113 و114). اختيارات دولت بهرغم توجّه خاصّي كه در نظام اسلامي به بخش خصوصي شده و همان طور كه بيان شد، اصل در فعّاليتهاي اقتصادي افراد، آزاد بودن و عدم دخالت دولت در فعّاليت آنها است؛ با وجود اين به منظور هدايت و كنترل افراد و نيز تحقّق اهداف نظام، دولتي مقتدر و داراي اختيارات گسترده تشريع شده است؛ البتّه اين به معناي بزرگي اندازه و دولت و تصدّي فعّاليتها به وسيلة او نيست. شهيد مطهري دربارة قلمرو اختيارات دولت اسلامي مينويسد: يكي از عواملي كه كار انطباق اسلام با مقتضيات زمان و به عبارت بهتر با نيازمنديهاي زمان را آسان مي كند، اختيارات بسيار وسيعي است كه خود اسلام به حاكم شرعي داده. دليلش خود كارهاي پيغمبر است. دين آمده كه پسندها را بر اساس نيازها (با دستورهاي خود) تطبيق دهد؛ ولي خودش هم بايد با نيازهاي واقعي و فطري هماهنگ باشد (همو، 1370 «ب»: ج2، ص 64). شهيد مطهري، اختياراتي را كه از جانب خداوند در مقام قانونگذاري به حاكم داده شده، به تفويض اختيار از جانب قوّة مقننه به مقام اجرايي تشبيه ميكند: ... همين طور كه در قوانين بشري ميبينيد، در اكثر كشورها قوانين را قوّة مقنّنه وضع مي كند و دراختيار قوّة مجريه ميگذارد؛ ولي در مواردي، مصلحت چنين اقتضا مي كند كه براي هميشه يا به طور موقّت، قوّة مقنّنه اختيار را به قوّة مجريه بدهد و بگويد اين را در اختيارات خودت عمل كن (خيلي اوقات ديده ايم كه مجلس يا مجلسين، اختياراتي به دولت مي دهند؛ يعني ديگر قانون وضع نميكنند، ميگويند تو اينجا با تشخيص خودت عمل كن. اصل كار منطقي است، من به موردش كار ندارم) يا در بعضي از قوانين دنيا، در بعضي مسائل به طور كلّي به يك مقام اختيارات ميدهند، مثل اختياراتي كه رئيس جمهور امريكا به حسب قوانين دارد، مگر اينكه بعد، كنگره، آن اختيارات را از او بگيرد. ابتدائا اختيارات را به او مي دهند. در اسلام يك سلسله اختيارات به پيغمبر داده شده. وحي به پيغمبر اختيار داده نه اينكه در آنجا بالخصوص وحي نازل مي شود. در مسائل ادارة جامعة اسلامي غالباً چنين است. پيغمبر طبق اختيارات خودش عمل مي كند، و لهذا مجتهد بايد تشخيص بدهد كدام كار پيغمبر به وحي بوده و كدام كار پيغمبر به موجب اختيار او كه چون به موجب اختيار خود پيغمبر بوده، تابع زمان خود پيغمبر است. زمان كه عوض شد، ممكن است اين جور نباشد (همان، 1370 «ب»: ج2 ص90 و 91). با توجّه به اين اصل كلي ميتوان به برخي از اختيارات دولت اسلامي اشاره كرد: 1. سياستگذاري در جهت اهداف نظام دولت ميتواند در اوضاع گوناگون و با در نظر گرفتن مصالح عموم مسلمانان، قوانيني را جعل، و براي رسيدن به اهداف مورد نظر خود سياستگذاري كند. طبق اختياراتي كه گفته شد ميتواند برخي از مباحات را تحريم يا در مال مردم تصرّف كند. اگر مصلحت جامعة اسلامي اقتضا ميكند كه از يك مالك به طور كلّي سلب مالكيت شود، (حاكم شرعي) تشخيص داد كه اين مالكيت كه به اين شكل در آمد، غدّة سرطاني است، به خاطر مصلحت بزرگتر ميتواند چنين كاري را بكند. اين كبراي كلّي. خيال نكنيد كه در اين كبراي كلّي كسي شكدارد. هيچ فقيهي در اين كبراي كلي شك ندارد كه به خاطر مصلحت بزرگتر اسلام بايد از مصلحت كوچكتر دست برداشت وبه خاطر مفسدة بزرگتري كه اسلام دچارش ميشود، بايد مفسدههاي كوچكتر را متحمّل شد (همان: ص 76). در جاي ديگر ميفرمايد: حكومت اسلامي حق دارد در يك سلسله معاملاتي كه في حدّ ذاته و از نظر فردي مجاز است، روي مصالحي كه تشخيص مي دهد، جلو آزادي اوّلي را كه خود شارع داده است بگيرد (همو، 1372«د»: ص(113). 2. وضع ماليات بدون ترديد، ادارة كشور به درآمد نياز دارد و گرچه دولت اسلامي منابع مالي فراوان چون انفال دارد و همچنين براي تأمين برخي از هزينههاي دولت از جانب خود شرع، درآمدهايي چون خمس و زكات پيشبيني شده است. در عين حال اگر اين درآمدها براي تأمين هزينههاي دولت كافي نباشد ميتواند از مردم ماليات جمعآوري كند. شهيد مطهري در اين باره ميفرمايد: وضع ماليات از اختيارات حاكم شرعي است. او در هر زماني ميتواند براي هر چيزي اتومبيل، غير اتومبيل، هر چه باشد بر طبق مصلحتي كه ايجاب مي كند، ماليات وضع كند. اين ربطي به زكات ندارد؛ بنابراين، اين دو را نبايد با همديگر مقايسه كرد كه زكات، ماليات اسلام است و در غير اين موارد هم زكاتي نيست (همو، 1372 «ب»: ج2, ص 64). 3. بهرهبرداري از زمينهاي عمومي شهيد مطهري زمينها را به سه دسته تقسيم، و خصوصيات و احكامي را براي هر كدام ذكر كرده، در پايان ميفرمايد: پس سه قسم زمين داريم: زمينهايي كه مالك شخصي دارد، و نه عموم و نه وليّ امر، حقي و نظري در آنها ندارند. ديگر زمينهايي كه به عموم مسلمين تعلّق ميگيرد و وليّ امر متصدّي خراج و مقاسمه و احياناً تنظيم واگذاري آن زمينها است. اين زمينها نظير اماكن عمومي از مسجد و غيره مي باشند كه هركس تقدّم پيدا كرد به او تعلّق ميگيرد. سوم، زمينهايي كه نه به افراد تعلّق دارد و نه به عموم مسلمين؛ بلكه به وليّ امر تعلّق دارد. قهراً وليّ امر دراين گونه زمينها اختيار بيشتري دارد. اين گونه زمينها يا موات است كه با اجازة وليّ امر بايد احيا شود، ويا محياه است، از قبيل قطايع ملوك و زميني كه لارب لها. اينها نيز با نظر وليّ امر بايد تقسيم شود (همو، 1368«ب»: ص152 ـ 154). 4.ادارة انفال يكي ديگر از منابع مالي دولت انفال است كه بخشي از زمينهايي كه از آنها نام برديم نيز جزو انفال شمرده ميشود. شهيد مطهري پس از بيان موارد انفال و بيان اختيارات حكومت اسلامي دربارة انفال در اعتراض به موضع برخي از فقيهان مبني بر تحليل انفال در زمان غيبت براي مردم ميفرمايد: اينجا بار ديگر اهمّيت مسألة حكومت و ولايت از يك طرف و كوتاهي نظر فقهاي شيعه از طرف ديگر ظاهر مي شود. چگونه ممكن است غيبت امام سبب شود اين فلسفة بزرگ معطّل بماند و اراضي انفال حكم اموال شخصي و منقول را پيدا كند؟ آيا از اخبار احياء موات كه مي فرمايد : «من احيي ارضا مواتا فهي له» ميتوان فهميد كه اراضي موات كه جزء انفال است، لااقل در زمان غيبت، ملك احياكننده مي شود؟ به نظر ما نه؛ زيرا اوّلا اين اخبار از رسول اكرم است و ممكن نيست ناظر به خصوص زمان غيبت باشد، و ثانياً مفاد «هي له» بيش از اختصاص و اولويت را نمي فهماند؛ خصوصاً كه در بعضي اخبار احياي موات وارد شده كه احيا كننده بايد خراج بپردازد. خراج پرداختن با مالكيت شخصي جور درنمي آيد، و ثالثاً بعيد نيست كه تصرّفات خريد و مالكانة احياكنندگان اراضي موات يا كساني كه از زمينهاي محياه به آنها رسيده است يعني از قطايع ملوك يا اراضي صلح به آنها رسيده، تصرّفات مالكانة آنها به اجازة امام باشد نه اينكه ملك طلق آنها است (همان: ص 156 ـ 158). منابع و مآخذ قرآن كريم. الآمدي التميمي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، تحقيق ميرسيدجلالالدين محدث الارموي، جامعة تهران،1360 ش. المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي،1403 ق. بازرگان، مهدي، آخرت و خدا ،هدف بعثت انبيا ,نشريه كيان، تهران، ش 28, 1374 ش. دادگر يدالله، تحليلي بر علمي نبودن اقتصاد اسلامي از نظر آية الله صدر، نامه مفيد، قم، ش13, 1377 ش. سروش عبدالكريم، ايدئولوژي و دين دنيوي، نشريه كيان، تهران، ش31, 1375 ش. مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، قم، انتشارات صدرا، چهارم،1370 ش، ج (الف). ــــــ ، تعليم و تربيت در اسلام، قم، انتشارات صدرا، بيست و سوم، 1373 ش(ج). ــــــ ، اسلام و مقتضيات زمان, قم، انتشارات صدرا، اول،1370 ش، ج2. ــــــ ، اسلام و مقتضيات زمان, قم، انتشارات صدرا، چهارم،1373 ش ، ج1. ــــــ ، انسان كامل، قم، انتشارات صدرا، يازدهم،1373 ش(ب). ــــــ ، پيرامون انقلاب اسلامي، قم، انتشارات صدرا، نهم, 1372 ش. ــــــ ، پيرامون جمهوري اسلامي، قم، انتشارات صدرا، چهارم1367 ش(الف). ــــــ ، جهاد، انتشارات صدرا، قم، انتشارات صدرا، هفتم،1373 ش(د). ــــــ ، حكمتها و اندرزها، قم، انتشارات صدرا، سوم،1372 ش(ب). ــــــ ، داستان راستان، قم، انتشارات صدرا، دهم، 1368 ش(الف). ــــــ ، عدل الاهي، قم، انتشارات صدرا، هفتم، 1372 ش(ج). ــــــ ، قيام و انقلاب مهدي (عج)، قم، انتشارات صدرا، سيزدهم، 1373 ش(ه). ــــــ ، مسأله ربا به ضميمه بيمه، قم، انتشارات صدرا، پنجم،1372 ش. (د). ــــــ ، مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي, (جهانبيني توحيدي)، قم، انتشارات صدرا، ششم، 1372 ش، ج 2. ــــــ ، مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي, (وحي و نبوت)، قم، انتشارات صدرا، ششم،1372 ش، ج 3. ــــــ ، نظري به نظام اقتصادي اسلام، قم، انتشارات صدرا، اول،1368 ش(ب). ــــــ ، نقدي بر ماركسيسم، قم، انتشارات صدرا، اول، 1363 ش. ــــــ ، ولاء و ولايتها، قم، انتشارات صدرا، ششم،1370 ش(ج). نهجالبلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1376 ش. يوسفي، فراهاني و لشكري، ماهيت و ساختار اقتصاد اسلامي، تهران، مؤسّسة فرهنگي دانش و انديشه معاصر، اوّل، 1379ش. * دانشجوي دكتراي اقتصاد دانشگاه تربيت مدرّس. تاريخ دريافت: 8/10/82 تاريخ تأييد: 18/12/82 1 268 سال نهم / زمستان 1382 و بهار 1383