استاد مطهري به عنوان يك اسلامشناس و متفكر جامع در معارف ديني بودند. و ازجمله ابعاد اين جامعيت، ديدگاهها و نظراتي است كه استاد در مورد اقتصاد اسلامي ابراز داشتهاند. گرچه ورود ايشان به مباحث اقتصادي با تاخير انجام شد و سالهاي آخر عمر مبارك خود را به ابراز اين نظرات پرداختند، اما اين نكته را بايد گفت كه: در عين حال ورود ايشان به مباحث اقتصادي مبارك و بااشراف و تسلط كامل نسبت به اين مسايل همراه بود.يكي از آثاري كه از ايشان به جا مانده است «بررسي اجمالي مباني اقتصاد اسلامي» است. البته اين اثر به صورت تاليف نيست، بلكه به صورت يادداشتهايي پراكنده از استاد شهيد مطهري است كه، بعدها توسط يكي از آقايان جمعآوري و تدوين شده و به صورت يك كتاب درآمده است. اين كتاب نشان ميدهد كه شهيد استاد مطهري نيز نظريهي اقتصادي نسبت به اقتصاد سوسياليستي ماركس دارد و هم نظر انتقادي نسبت به اقتصاد سرمايهداري.ايشان علاوه بر انتقادات، ديدگاههاي خود را در خصوص اقتصاد اسلامي ارايه دادهاند، گرچه به اين كتاب از جهت يادداشتهايي كه به آن اضافه شده است، انتقاداتي نيز وارد است و همينطور از اين جهت كه يادداشتهاي بهجا مانده از استاد به صورت تاليف درآمده، اشكالاتي وارد ميشود، چراكه اين تصور را در ذهن خوانندهي كتاب پديد ميآورد كه آن اثر، اثر شهيد مطهري است و بايد در اين زمينه تامل بيشتر نمود، چراكه يك محقق آنهم در سطح استاد فرزانهاي؛ مانند علامه شهيد مطهري ممكن است يادداشتهايي را براي خود داشته باشند كه راضي به انتشار آنها بدون بازنگري و تامل نبوده باشند.اما در مجموع، اين كتاب رابطهي اقتصاد و دين را به خوبي و زيبايي هرچه تمام بيان ميكند و ميگويد كه: «اين دو يك رابطهي مستقيم و يك رابطهي غيرمستقيم از طريق اخلاق دارند.» و در عين حال اقتصاد را به دو اقتصاد نظري و دستوري تقسيم مينمايد. البته در اينجا نكتهاي كه لازم است مطرح شود اين است كه، در اين كتاب آمده كه اقتصاد علمي نميتواند تحت تاثير اقتصاد ديني قرار گيرد و اين مسئله با ديدگاههاي شهيد مطهري در ديگر آثارشان در تعارض قرار ميگيرد.چه اين كه ميان علوم محض؛ مانند فيزيك، شيمي و علومي كه به گونهاي در عرصهي زندگي پديد ميآيند و تحت تاثير شرايط انساني قرار گرفته و به عنوان علوم انساني ناميده ميشوند، تفاوت وجود دارد. علوم انساني ناگزير از بستري بهرهبرداري ميكند كه افكار، ارزشها، عقايد و رفتارهاي انساني آن بستر را فراهم ميسازند. و تعبير اينكه اين علوم نميتوانند به اصطلاح، اسلامي و غيراسلامي باشند، با ساير نظرات استاد شهيد مطهري مغايرت دارد.شهيد مطهري در مورد اقتصاد نظري يا توصيفي ميگويد كه: «يك نوع قواعد تكويني و طبيعي، حاكم بر روابط انسانها ميباشد كه ناشي از روابط عِلّي و معلولي بين آنها نبوده، و از اين نظر شبيه به قواعد حاكم بر طبيعت است كه علوم تجربي از آن صحبت ميكند. و كشف و بيان چگونگي اين قوانين، علم اقتصاد طبيعي يا نظري و توصيفي را تشكيل ميدهد.» به نظر ميرسد اين سخن استاد تحت تاثير اقتصاد فيزيوكراتي شكل گرفته است، چراكه آنها نيز قوانين حاكم بر اقتصاد را قوانين طبيعي تلقي ميكنند. و حال آنكه علما و انديشمندان علم اقتصاد به اين نتيجه رسيدهاند كه قوانين طبيعي در اقتصاد جايي نداشته و آنچه از قوانين علم اقتصاد مطرح ميباشد، قوانيني هستند كه در يك بستر اجتماعي خاص شكل ميگيرند و قابل استنباط هستند.در اين يادداشتها، شهيد مطهري اقتصاد را به علم حقيقي تعبير ميكنند. و حال آنكه علم حقيقي به آن دسته از علومي گفته ميشود كه ما به ازاي خارجي آن بايد وجود داشته باشد؛ مانند علم گياهشناسي، علم جانورشناسي و يا فيزيولوژي، كه اينها ما به ازاي خارجي دارند، اما بايد توجه داشت كه روابط بين انسانها چون ما به ازاي خارجي ندارد، بنابراين جزو علوم حقيقي محسوب نميشود.البته به يك معنا ميتوان گفت كه: علم اقتصاد از يك نوع روابط نهادينه شده بين انسانها حكايت ميكند كه در ظرف وجود اجتماعي و روابط اجتماعي انسانها شكل ميگيرد، بنابراين اقتصاد، علمي است كه پديدههاي شكلگرفته در روابط اقتصادي و در ظرف جامعهي خاص را مطالعه ميكند كه از اين لحاظ نيز به آن علم حقيقي گفته نميشود.در بخش ديگري از اين كتاب گفته شده است كه: «اقتصاد به معناي يك مكتب اقتصادي: اسلامي، ماركسيستي و مسيحي دارد، اما به معناي علم اقتصاد فاقد اين پسوندها است. و علم اقتصاد اسلامي يا علم اقتصاد ماركسيستي وجود ندارد.» اما ميتوان گفت كه: چون پديدههاي مورد مطالعه در علم اقتصاد پديدههاي رفتاري هستند و رفتارها منشعب از انديشهها و افكار انسانها هستند و در روابط اجتماعي اين پديدهها شكل ميگيرند، بنابراين ميتوان با توجه به يك جامعهي اسلامي شكلگرفته، پديدههاي اقتصادي و روابط اقتصادي آن جامعه را مورد مطالعه قرار داد، كه در اين صورت ميتوانيم علم اقتصاد جامعهي اسلامي داشته باشيم.البته بايد متذكر شد: هدف از ذكر اين مطالب و نقد آنها اين است كه بايد مطالب استاد را به عنوان، يادداشتهاي اوليهي استاد قلمداد كرده، تا بعدها مورد مطالعه، بازنگري و تجديدنظر قرار گيرد.همچنين در بررسي مسئلهي سوسياليزم، استاد مطهري، سوسياليزم ماركس را مورد نقد قرار ميدهد كه: «مبناي سوسياليزم ماركس اجتماعي شدن مالكيت ابزار توليد است» كه در برابر آن از اسلام ميخواهد سخن بگويد، اما با اين تعبير كه: «سوسياليزمي كه اكنون بيان ميشود، مبتني بر مالكيت اشتراكي زمين است.» با توجه به اينكه استاد مطهري در بهكارگيري عناوين، اصطلاحات و تعابير، خيلي دقت به خرج ميدادند و سعي ميكردند، از عناوين مورد كاربردِ مكاتبِ ديگر استفاده نكنند، بسيار بعيد مينمايد كه چنين تعابيري كار ايشان باشد و بهفرض هم كه در يادداشتهاي خصوصي ايشان چنين اصطلاحاتي ذكر شده باشد، عليالقاعده با توجه به مبناي فكري و رفتاري كه ايشان در استفاده از مفاهيم داشتند، متن نهايي شده از سوي ايشان تلقّي نخواهد شد.يكي ديگر از مسايلي كه توسط استاد مطهري در كتاب «بررسي اجمالي مباني اقتصاد اسلامي» مطرح شده و البته ممكن است طرز تلقي ايشان نيز چنين بوده باشد، مسئلهي سرمايهداري جديد است و بيان اين كه اين موضوع پديدهي تازه محسوب ميشود.از يك جهت ميتوان گفت: اين سخن، يك سخن ابتكاري از ناحيهي ايشان است. استاد عزيز سرمايهداري را به مثابهي يك روش سنتي و قديمي كه در حال حاضر پوستهي نو انداخته و شكلي تازه يافته است نميبيند. بلكه جوهرهي سرمايهداري جديد را با سرمايهداري قديم، يا تجاري متفاوت ميدانند و نقطه تفاوت را نيز در ماشينيزم ذكر ميكنند، به گونهاي كه به اعتقاد ايشان ماشين موجب تحول در شيوهي توليد شده است و تا قبل از پيدايش ماشين، انسان با وساطت دست يا ابزار توليدي غير مكانيزم كار ميكرد، اما وقتي به دورهي ماشينيزم رسيدهايم ديگر اين انسان نيست كه كار توليد را بر عهده دارد، بلكه ماشين است كه توليد ميكند و باز استاد معتقد بودند كه خود ماشين محصول تفكر خلاق تاريخي جامعه بشري است، نه محصول يك فكر خاص، بنابراين ايشان معتقد است كه ماشين متعلق به يك فرد نيست و مالكيت آن نيز نميتواند فردي باشد.اين موضوع فكر نو و تازهاي است كه استاد شهيد مطهري مطرح ميفرمايند. و ميتوان گفت كه: تا قبل از ايشان مشاهده نشده است كه كسي مسئله را به اين صورت مطرح كرده باشد و بين سرمايهداري جديد از لحاظ جوهري و سرمايهداري قديم ـ كه سرمايه در به دست آوردن سود موثر بود و يا حتي استثمار كارگر كه اين استثمار ناشي از ماهيت ابزار نبود، بلكه ناشي از روابط غيرعادلانه بين كارفرما و كارگر بود ـ فرقي گذاشته باشد. قبلاً عنصر چانهزني كارفرما موثر بود كه ميتوانست مزد كارگر را پايين نگه دارد، اما در اين جا؛ يعني در سرمايهداري جديد، عنصري به نام ماشين در اختيار سرمايهدار قرار گرفته است كه خود خلاق ميباشد و به صورت بسيار گستردهاي توليد را افزايش ميدهد و حال آن كه اين عنصر به تعبير استاد مطهري قابليت تملك خصوصي را ندارد.اين نظريه گرچه احتمالاً ميتواند مورد نقد هم قرار گيرد، ولي يك نظريهي ابتكاري است و از اين جهت ميتوان گفت كه نشاندهندهي خلاقيت فكر و روحيهي ابتكاري آن شهيد عزيز ميباشد.در يك ارزيابي كلي، كتاب ياد شده از ديدگاه دريافتِ نظراتِ يك محقق و متفكر اسلامي قابل توجه است. و مباحث مربوط به رابطهي اسلام و اقتصاد در آن بهخوبي توصيف شده و به عنوان نظرات مكتب اسلام ميتوان روي اين نظريات تكيه نمود. البته بايد توجه كرد كه نوشتههاي ايشان لزوما نشانگر و بيانگر ديدگاههاي واقعي استاد مطهري نميباشد. همانطور كه قبلاً نيز اشاره شد، ممكن است يك نويسندهي محقق، نكاتي به ذهنش برسد كه براي حفظ آنها، آن را يادداشت كند و قبل از بازنگري و بررسي دقيق نيز مايل به چاپ آنها نباشد، بنابراين نميتوان لزوما يادداشتهاي اوليهي استاد را جزو ديدگاههاي اصولي و قطعي ايشان بهشمار آورد.وامّا كتاب «بيمه و بانك» يكي ديگر از آثار استاد مطهري بهشمار ميرود، كه ايشان در بخش مربوط به ربا، بهخوبي نظريات مربوط به نرخ بهره و دفاعياتي كه از آن صورت گرفته را، يكييكي بيان و بعد از نقد، آنها را رد ميكند. كه اين مسئله نشاندهندهي تسلط استاد مطهري به مباني حقوقي و اقتصادي نظريات مطرحشده در مورد ربا ميباشد.وي گفت: استاد مطهري در اين كتاب ديدگاههاي مكتب اسلام را در مورد بهره و ربا بهخوبي بيان و از آنها دفاع مينمايد و جالب توجه آنكه براي اين دفاع پشتوانهي عقلي و علمي ارايه ميكند كه تاكنون بنده اثري در اين حد و اندازه مشاهده نكردهام.ايشان در مورد سيستم بانكداري ربوي، انتقادات خود را داشتند و پيشزمينههاي لازم براي اجراي سيستم بانكداري اسلامي، بدون ربا را مطرح ميكنند كه ميتوان گفت: در اين بخش نيز استاد ديدگاهها و نظرات ابتكاري از خود ابراز نمودهاند.در زمينهي بيمه، آن را به عنوان ابزاري كه سابقهاي در قراردادهاي حقوقي جهان اسلام نداشته مطرح ميكنند و مقايسهاي بين عقد بيمه و عقود نزديك به آن انجام ميدهند. و شباهتها و تفاوتهاي آنها را ذكر كرده و نهايتا نتيجهگيري مينمايند كه: عقد بيمه عقد جديدي است كه براي بيمهگذار، ايجاد اطمينان خاطر ميكند. شايستهي توجه است كه ايشان انواع مختلف عقد بيمه را نيز به صورت كلي مورد ارزيابي قرار داد و ميگويند كه: برخي از آنها با موازين فقه شيعه سازگاري ندارد، ولي اكثر انواع عقد بيمه با فقه شيعه سازگار ميباشند.