رنسانس اسلامی و غرب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رنسانس اسلامی و غرب - نسخه متنی

غلام سرور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رنسانس اسلامى و غرب

غلام سرور

ترجمه: على كچوئى (1)

همان طور كه مى‏دانيم، اسلام، مذهب رسمى پنجاه و دو كشور جهان است، ولى از نظر فراگير بودن، به منطقه جغرافيايى خاصى محدود نمى‏شود. اسلام مذهبى نيست كه به حرف محدود شود، بلكه يك ايدئولوژى، ديدگاه مدنى و يك پيام است.

پيروان اين دين پويا در سراسر جهان پراكنده شده‏اند و شمار آنها در جوامع با اكثريت مسلمان به حدود 800 ميليون نفر مى‏رسد. به علاوه، حدود چهارصد ميليون مسلمان نيز در ديگر نقاط جهان پراكنده‏اند.

با اين حال، مايه تاسف است كه اسلام، در طول دوران، در غرب مورد سوء تعبير شديد قرار گرفته است. اسلام بدون شك، مذهبى است كه براى صلح و عدالت آمده، ولى از نگاه مغرض غرب، از آن به عنوان مذهب جنگ و تعصب تعبير مى‏شود. اين را همه مى‏دانند، زمانى كه مسلمانان براى مدت زمان طولانى بر جهان تسلط و برترى داشتند، تمدن اسلامى به طور يكسان براى تمام شهروندان، حتى غيرمسلمانان، صلح و امنيت فراهم آورده بود. در حقيقت، اين جهان اسلام بود كه براى بى‏خانمانهاى سراسر دنيا، خصوصا اروپا، پناهگاه و مسكن فراهم آورد.

در اينجا مى‏خواهم از روبرت بريفالت (2) كه در اثر تاريخى خود، كتاب
ساخت‏بشريت
، به تحقيق و تفحص در مورد جوامع و كشورهاى مسلمان و آمار آنها پرداخته است، نقل قول نمايم. درك او اين است كه حكومت الهى در شرق ظالمانه و يا از روى اجبار نمى‏باشد. ما در آنجا شاهد كهنه پرستى، مخالفت‏با افكار روشنفكرانه، جنگ هميشگى عليه انقلاب روشنفكران، چيزى كه از مشخصه‏هاى رايج دنياى اروپا مى‏باشد و در گذشته در يونان و رم ديده مى‏شد، نمى‏باشيم.

ويليام موير، (3) تاريخدان مشهور نيز تصديق كرده است كه عدالت و رافت اسلامى در فتوحات اسلامى ديده شده است و اين مغاير با تعصب و ظلم روميان در موارد مشابه مى‏باشد. مسيحيان سوريه در زمان استيلاى عربها، از پيشرفت و آزادى عمل بيشترى برخوردار بودند تا در زمان حكومت هركولس، حتى در آن دوره (استيلاى اعراب) آرزوى الحاق به كشور سابق خود را نيز نداشتند.

با اين حال، اين وضعيت تحت‏حكومت استعمارى غرب، به شدت تغيير يافت. جهان اسلام به مدت سه قرن تحت استعمار قرار داشت و در اين مدت، ملتها به طور كلى در جهان سوم و خصوصا در جهان اسلام، مورد آزار و شكنجه قدرتهاى استعمارى قرار داشتند.

آرنولد توين‏بى (4) با صراحت اعلام مى‏دارد: در تقابل بين جهان و غرب كه از حدود چهارصد و يا پانصد سال قبل آغاز گرديده و تا كنون نيز ادامه دارد، اين جهان - و نه غرب - است كه تجربيات گرانبهايى داشته است. اين غرب نبود كه مورد حمله دنيا قرار مى‏گرفت، بلكه اين دنيا بود كه مورد حمله غرب قرار مى‏گرفت و به گونه‏اى هم مورد حمله قرار مى‏گرفت كه گويى غرب، اولين مهاجم عصر جديد است.

از روى طعنه اين گونه گفته مى‏شود كه جهان اسلام با جمعيت انبوه خود، در دوران گذشته، از غربيها طورى آسيب ديده است كه اثرات ضعيفى از آن تاكنون هنوز باقى مانده، اكنون به عنوان خطرى براى غرب معرفى مى‏شود. تنها خطاى مسلمانان اين است كه در تلاش هستند تا هويت‏خود را دوباره پيدا كنند و كشور خود را با اصول خود بسازند. اين بيدارشدن از جانب آنها به عنوان تضاد مسلمانان و غرب قلمداد مى‏شود و با بدترين اصطلاحات ممكن معرفى مى‏شود و فعاليت آنها به عنوان خطرى بزرگ براى غرب درنظر گرفته مى‏شود.

پيش داوريهاى عميق و ريشه‏اى غرب عليه مسلمانان قابل تاسف است. اينكه به مسلمانان برچسب تروريسم زده مى‏شود، از حقيقت‏به دور مى‏باشد. پذيرفته شده است كه موجى از تجديد حيات اسلامى وجود درد، اما مسلمانان هيچ برنامه تهاجمى عليه هيچ كس، در داخل و يا خارج، ندارند. تلاش اصلى آنها در جهت فراگيرى تكنولوژى است تا بتوانند شيوه زندگى خود را در سايه ايمان، ارزشها و سنتها تغيير دهند.

آنها قصد منزوى كردن خود را از ديگر نقاط جهان ندارند. در عوض، آنها مى‏خواهند با احترام و سرافرازى و به عنوان يك عضو قابل احترام جامعه، با ديگران زندگى كنند.

نفس رنسانس اسلامى جهت‏گيرى به سوى آينده دارد. اين با ديدگاههاى افراد بنيادگرا در گروههاى مسيحى، مغايرت دارد. اين امر حاكى از آگاهى كامل مسلمانان از مسائل مدرنيته و تضادهاى تكنولوژى مى‏باشد. تاكيد آنها بر منابع اصلى مشاركت اسلامى نشان از يك بدعت در انعطاف‏پذيرى ديدگاههاى آنها دارد.

نكته‏اى كه در اينجا بايد بر آن تاكيد كنم، اين است كه بيدارى مسلمانان تاكيد مجددى بر حفظ اخلاق اسلامى و تكيه بر پشتوانه امت اسلامى مى‏باشد كه مسلمانان براى به دست آوردن عدالت اجتماعى و اعتماد به نفس خود تلاش مى‏كنند. مسلمانان آموخ ته‏اند كه با
نگرش جديدى
زندگى اجتماعى، صنعتى خود را بنا نمايند كه آن نيز بر اساس آرمانها و اصول اسلامى مى‏باشد. اكنون آنها در تلاش هستند تا يك نظم اجتماعى جديد را كه ضامن صلح، عدالت و حفظ شان تمام مردم جهان باشد، ايجاد نمايند. خيزش اسلامى حركتى پوياست كه كاملا هماهنگ با خواستهاى مدرن مى‏باشد. در حقيقت، رقابت واقعى بين اسلام و غرب، در اختلاف سطح دو فرهنگ و تمدن مى‏باشد. يكى بر اساس ارزشهاى اسلامى و ديگرى تغذيه شده از ارزشهاى مادى‏گرايى، عقل‏گرايى و ليبراليسم مى‏باشد.

ممكن است كه به اسلام گرايان برچسب متعصب و يا بنيادگرا بزنند، ولى در حقيقت، آنها هيچ بازگشتى به گذشته (تاريخ) ندارند. مسلمانان مى‏خواهند در مسيرى سازنده‏تر از اجداد خود گام بردارند. آنها ممكن است‏به عنوان نقطه شروع، خودشان را با دولت ملى وفق دهند، ولى اين از آرمانهاى مسلمانان نمى‏باشد. مفهوم كلى دولت ملى شامل خواستهاى امروزى است و از اين رو، مسلمانان نمى‏خواهند سيستم سياسى خود را با يك حالت مستبدانه از بين ببرند. در حقيقت، آنها مشتاق هستند كه اتحاد و همبستگى گسترده‏ترى را در امت اسلامى و همكارى و يكپارچگى گسترده‏تر و نزديكترى را بين كشورهاى مختلف اسلامى ايجاد نمايند. تحت فلسفه فكرى اسلامى، هر دولت ملى مى‏تواند به دريج‏يك كشور ايدئولوژيكى گردد و در تحليل نهايى، به كشورهاى مشترك‏المنافع اسلامى تبديل گردند.

مايه تاسف است كه غرب، چشم خود را بر روى توانايى و قدرت بالقوه حركتهاى اسلامى بسته است. در عوض، آنها به سمتى حركت مى‏كنند كه حركتهاى اسلامى را با عناوين، بنيادگرا، متعصب و ضدغربى، بدنام نمايند. همان طور كه در اين مقاله ديده شد، غرب بار ديگر دچار اشتباهات اساسى در مورد نگرش به ديگران، با عقايد مذهبى متفاوت و نگاهى مغرضانه گرديده است. بدون شك، اين امر باعث افزايش اختلاف بين دو فرهنگ خواهد شد.

از اين ديدگاه نابخردانه غرب، خسارات سنگينى به بشريت وارد شده است. ارائه تصوير نادرست از اسلام، باعث اطلاع رسانى نادرست‏به مردم و سياست‏گذاران غرب در مورد ماهيت درست تجديد حيات اسلامى مى‏گردد. آنها مجبورند اسلام را از زاويه خاصى كه شامل وقايع ناخوشايند تاريخى آنها است، ببينند.

با توجه به تجديد حيات اسلامى، ما بايد به خاطر داشته باشيم كه اين وضعيت‏يك بعد سياسى هم دارد كه نبايد فراموش گردد. نبايد از ذهن دور ساخت كه تجديد حيات اسلامى جهت‏گيرى ضدغربى ندارد.

آنها نه طرفدار غرب هستند و نه ضدغرب، آنها فقط مخالف اعمال نفرت‏انگيز به جا مانده از استعمار مى‏باشند كه تهديد بالقوه‏اى عليه اين روابط است. ما بايد به خاطر داشته باشيم كه اگر چين و ايالات متحده بدون داشتن مشتركات در سيستم سياسى - اقتصادى، داراى چنين روابط دوستانه‏اى مى‏باشند، پس بايد غرب و مسلمانان جهان نيز از اين همزيستى درس بگيرند.

اين امر بيشتر بستگى به آن دارد كه چگونه غرب با پديده تجديد حيات اسلامى و شرايط آن برخورد كند. اگر در افكار مسلمين، قدرتهاى غربى در مقابل مخالفت جوامع مسلمين با الگوهاى غربى متحد گردند، اين تنش به طور اجتناب ناپذير افزايش خواهد يافت و اين اختلافات مانع از يكپارچگى اين دو مى‏گردد. اگر موارد اختلاف به طور صلح‏آميز، از طريق گفت‏وگو و تفاهم، احترام به حقوق يكديگر و ملاحظات نژادى حل نگردد، بايد از طرق ديگر حل و فصل گردند. ولى اگر بپذيريم كه در يك جهان كثرت‏گرا زندگى مى‏كنيم، فرهنگ غربى مى‏تواند با ديگر فرهنگها بدون تسلط فرهنگى همزيستى داشته باشد. از اين رو، فرهنگها نيازى ندارند كه به عنوان دشمن همديگر تلقى شوند، ولى مى‏توانند به عنوان دوستان سياسى قرار گيرند. بنابراين يك موقعيت عالى بوجود آمده كه بتوانيم زندگى مسالمت‏آميز با يكديگر را آغاز نماييم.

اگر ما از اين ديدگاه پيروى كنيم، زمينه‏هاى مشترك زيادى را خواهيم يافت. اين راه‏حل نظم جهانى درآينده مى‏باشد. سؤالهايى كه در اينجا مطرح مى‏شود، از اين قرار است: آيا ما آمادگى آن را داريم كه با تمام فرهنگها، مذاهب و ملتها زندگى مسالمت‏آميز داشته باشيم؟ اگر پاسخ مثبت‏باشد، آينده نيز روشن خواهد بود، در غير اين صورت، سياره ما در پرده ظلمت فرو خواهد رفت.

منبع:

15 _ 29 March 1999.Australian Islamic Review, Vol. 4, Issue 5,

1. كارشناس دفتر تحقيقات اسلامى

2. Robert Briffault

3. William Muir

4. Arnol Toynbee


/ 1