روابط اسلام و غرب در گفت و گو با دكتر طه جابرالعلوانى (1)
ترجمه: غلامحسين ابراهيمى (2) جناب آقاى دكترالعلوانى ضمن تشكر از اينكه دعوت ما را پذيرفتيد، خواهشمند است ابتدا خودتان را معرفى نماييد؟ بنده طه جابرالعلوانى ، رئيس دانشگاه علوم اسلامى و اجتماعى ليزبرگ «ويرجيميا» هستم، در سال 1972 در رشته اصول فقه دانشگاهالازهر در مقطع دكترا فارغالتحصيل شدم، مطالعات و تحقيقات بنده بيشتر در دو زمينه بوده، يكى همين رشته تخصصى من كه اصول فقه است و ديگرى مسائل انديشهاى. در اصول فقه «المحصول من علمالاصول» از امام فخرالدين رازى را مورد تحقيق قرار دادم كه در شش مجلد به چاپ رسيده است. چاپ اول آن توسط دانشگاه اسلامى امام محمدبن سعود رياض و دومين چاپ، پنجسال بعد توسط مؤسسه «رسالت» لبنان صورت گرفت. در خصوص اجتهاد، تقليد، حاكميت الهى، اسلامى كردن شناخت و همچنين در بسيارى از مسائل معاصر در انديشه اسلامى و تعددگرايى و حقوق متهم در اسلام، تحقيقات و مطالعاتى را انجام دادهام. ضمنا مدت 12 سال است كه بهعنوان رئيس «مركز جهانى انديشه اسلامى» فعاليت مىنمايم و اكنون هم رياست «دانشگاه علوم اسلامى و اجتماعى» ويرجينيا را كه در سال 1996 تاسيس شده، برعهده دارم و در حال حاضر هم مهمان مدعو «مجمع تقريب بين مذاهب» براى شركت در دوازدهمين كنفرانس بينالمللى وحدت اسلامى به ايران سفر كردهام. همانطور كه مىدانيد موضوع اسلام و غرب يكى از مسائل مطرح فكرى - انديشهاى است كه دغدغه بسيارى از دانشمندان جهان اسلام و غرب محسوب مىشود. بهعنوان اولين سؤال، توضيح مختصرى در خصوص پيشينه تاريخى روابط «اسلام و غرب» بفرماييد؟ بله، همينطور است. قضيه «اسلام و غرب» يكى از مسائل مطرح فكرى در غرب و همچنين در بين نخبگان و روشنفكران جهان عرب و اسلام مىباشد. اين به دليل پيشينه تاريخى دو جهان اسلام و غرب مىباشد كه همراه با نوعى ترس متقابل از همديگر بوده و خاطره آن به صورت «اسلام و غرب» از زمان جنگهاى صليبى تاكنون در اذهان دو طرف باقى مانده است. بعد از تشكيل امپراتورى عثمانى و خصوصا حمله آن كشور به قسمتهايى از اروپا، مساله «شرق» كه منظور از آن بيشتر اسلام و چگونگى برخورد و غالب آمدن بر كشورهاى اسلامى بود، مطرح شد كه بيشتر، از آن به عنوان خطر عثمانى - اسلامى نام برده مىشد كه غرب توانست اين معضل را بعد از تلاشهاى بسيار و جنگهاى متعدد حل نمايد. اكنون جهان غرب خود صادركننده تمدن و هدايت كننده آن مىباشد و اين در حالى است كه جهان اسلام با نوعى عقبماندگى، از هم پاشيدگى و تشتتشديد رو به رو است. اگر چه در گذشته فقط دو دولت عثمانى و صفويه نمايندگى جهان اسلام را بر عهده داشتند، ولى تاكنون 47 دولت اسلامى وجود دارند (3) كه عضو سازمان كنفرانس اسلامى مىباشند. وجود تفرقه و تشتت در بين كشورهاى اسلامى و بلوغ غرب بعد از انقلاب و دگرگونى ارتباطات و در نتيجه، گسترش سطح تسلط و هيمنه غرب، باعثشده كه غرب سعى در تحميل «مدل والگوى غربى» به تمام جهان و خصوصا جهان اسلام نمايد. اما از آنجا كه جهان اسلام خود وارث تمدن بزرگ اسلامى در گذشته بوده و خاطره آن دوران شكوفايى فرهنگ و تمدن اسلامى را در خود حفظ كرده، تحميل اين الگوى تمدنى غرب به اسلام كار چندان آسانى نخواهد بود. امروزه شاهد ركود و عقبافتادگى جهان اسلام هستيم كه بايد جهان اسلام دوباره موقعيت گذشته خويش را بازيابد و ضمن كوششهاى فراوان، فرهنگ و تمدن اسلامى را احيا و تجديد نمايد. عقل غربى به اين نكته پى برده است كه زمينه و پايههاى خيزش و احيا در عقيده و شريعت اسلامى، بسيار زياد است و نمىتوان آن را ناديده انگاشت و طبيعى است كه اهتمام و توجه خاصى به جهان اسلام و الگوى اسلامى داشته باشند و براى مهار و استحاله آن بكوشند; همانطور كه اين مهار و استحاله الگوهاى بودايى، كنفوسيوسى و هندى در كشورهاى ژاپن، جنوب شرقى آسيا، هند، مكزيك و آمريكاى جنوبى را نيز در بر مىگيرد. دوران استعمار، زمانى به پايان رسيد كه با ايجاد اسرائيل در منطقه خاورميانه عربى، سياستهاى استعمارگران سابق، يعنى انگليس، هلند و فرانسه، به اين كشور منتقل شد، اين امر زمينه تداوم ترس و وحشت را در جهان اسلام فراهم آورد و از اين رو، روابط طبيعى، خوب و متعادل با غرب، بسيار دشوار بهنظر مىرسد. در نتيجه، قضيه غرب در جهان اسلام اين گونه مطرح است; يعنى غرب قوى و مسلط كه داراى الگوى لائيك است و با گرايش تسلط بر اقتصادهاى جهانى، درصدد تضعيف به جهان با استفاده از الگوى اقتصاد غربى شده است، ولى اسلام داراى ارزشها و نگرش خاصى نسبتبه جهان و زندگى مىباشد. تمام اين امور باعث طرح قضيه اسلام و غرب به عنوان يكى از مسائل داغ و مورد بحث در سطح محافل فرهنگى جهان شده است كه اين امر مستلزم تلاش زياد و مطالعه و بررسى مىباشد. جنابعالى وضعيت فعلى روابط بين اسلام و غرب را چگونه ارزيابى مىكنيد؟ مرحله فعلى از مهمترين مراحل مىباشد; زيرا ويژگى اين مرحله برخورد فكرى - فرهنگى مىباشد كه از يك سو، داراى انبساط و فضاى بازى بوده، از سوى ديگر از نوعى شدت و انقباض برخوردار مىباشد; يعنى غرب از سويى در تلاش است كه الگوى اقتصادى، سياسى و فرهنگى خود را بر جهان تحميل نمايد و در همان حال، آمادگى شنيدن نظرات ديگران و از جمله مسلمانان را نيز دارد. به طورى كه كه در سالهاى گذشته، كنفرانسهايى براى بحث و بررسى در خصوص تمدنها و اديان مختلف تشكيل شده است. اين جنبه به نظر من ايجابى بوده، مسلمانان قادر خواهند بود با آمادگى بيشتر و مجهز بودن به ابزار گفت و گو در برابر غرب و فهم صحيح غرب، به دور از تصاوير ذهنى موجود در خاطره تاريخى غرب، خود را معرفى نمايند. من فكر مىكنم كه مرحله جنگهاى صليبى و دوران استعمارى و بعد از استعمار، از سختترين مراحل ارتباط اسلام و غرب بهشمار مىآيد. همانطور كه گفتم، على رغم پيچيدگيهاى خاص خودش، مرحله كنونى، بهدليل غناى فرهنگى شريعت اسلامى و ارزشهاى متعالى اسلام، به مسلمانان كمك خواهد نمود كه وارد مرحله گفت و كوى مثمر ثمر و مفيد كه غرب نيز پذيراى آن مىباشد، بشوند; چرا كه الان در غرب زمينه مناسبى براى پذيرش راهحلهاى اسلامى براى رفع مشكلات فعلى وجود دارد. براى مثال، در آمريكا بارها از ما دعوت به عمل آمده كه اسلام را به ملت آمريكا معرفى نماييم، به طورى كه از دو سال قبل، با شعار «اى آمريكايى، همسايهات را بشناس»، اين فرصتبه مدت يك سال فراهم شد كه اسلام را به ملت آمريكا بشناسانيم و از طريق مدارس و دانشگاهها، فرهنگ و تمدن اسلامى را به آنها عرضه نماييم، در حالى كه درگذشته، اين فرصت فراهم نبود و از اين رو، بايد از اين فرصتبدست آمده نهايت استفاده را برد. با وجود امكاناتى مثل اينترنت، تلويزيون و شبكههاى ماهوارهاى، مسلمانان مىتوانند براى شناساندن تمدن و ميراث فرهنگى خودشان از آن استفاده نموده، تصوير بهترى از آنچه كه سينما، ادبيات و خاطره تاريخى غرب ارائه مىدهد، ارائه نمايند. به نظر من، اگر قادر به انجام آن شويم، خواهيم توانست اين مرحله را به مرحله ايجابى تبديل نماييم. با توجه به اينكه هانتينگتون نظريه «برخورد تمدنها» را مطرح كرده، به عقيده جنابعالى، اين نظريه چقدر مىتواند وجود خارجى پيدا كند؟ نظريه هانتينگتون برخاسته از طبيعت و سرشت تمدن غرب مىباشد; چرا كه طبيعت تمدن غربى طبيعتبرخورد و درگيرى است. غرب همواره ديگران را رد كرده، معتقد به مركزيت، ( centralism ) بوده، غرب را همواره در مركزيت جهانى قرار مىدهد. اين ويژگى تمدن غرب منجر به برخورد ديگران با آن مىشود. آيا چارهاى غير از برخورد وجود دارد؟ جناب آقاى خاتمى اعلام كردهاند كه خواهان تبديل اين برخورد به گفت و گو مىباشند. اين نظريه صحيح است و مىتواند مدخل وآغاز مناسبى باشد كه به غرب بگوييم تمدن شما داراى طبيعتى «ستيزهجو و تهاجمى» است. از اين رو، اين ويژگى تمدنى به شما اجازه گفت و گو و روابط عادلانه و مسالمتآميز نمىدهد، ولى طبيعت اسلام گفت و گو و دعوت به صلح است، همانطور كه در قرآن بارها به اين امر اشاره شده كه هر گاه روابط شما با ديگران تيره شد، «بگوييد، بياييد شما و ما به همراه زنان و فرزندانمان دعا كنيم و با گريه و زارى به درگاه خداوند، لعنتخدا را براى دروغگويان بخواهيم; يعنى همواره شيوه ما، گفت و گو باشد و اگر از اين طريق نتوانستيم به آنچه كه مىخواهيم برسيم، به درگاه خداوند ناله و زارى كنيم تا به ما سعه صدر عنايت فرمايد و به برخورد پناه نبريم; چرا كه برخورد مرحلهاى است كه شايسته نمىباشد، مگر در صورتى كه هيچ راه ديگرى نباشد; (همان طور كه اشاره شد) در طبيعت تمدن غرب «ستيزه جويى» نهفته است و اين خود مىتواند به عاملى دفع كننده در ارتباط با ساير تمدنها و فرهنگها باشد. آيا گرايشها و تمايلاتى براى برخورد اسلام و غرب وجود دار يا خير؟ اميدواريم كه چنين نباشد; چرا كه برخورد و درگيرى در موقعيت كنونى به نفع هيچ يك از طرفين نيست; خصوصا در موقعيت كنونى كه سلاحهاى كشتار جمعى و بسيارى از دستاوردهاى تمدنى جديد در اختيار غرب مىباشد، اميدواريم كه از اين برخورد اجتناب شود. اسلام دين صلح و آرامش است و مسلما در چنين شرايطى نيز بهتر رشد خواهد داشت. اسلام قبل از اينكه با زور گسترش پيدا يابد، در فضاى صلحآميز و آرام رشد نموده است; چرا كه اين ويژگى اسلام اين اجازه را به ديگران مىدهد كه به خصايص و معانى اسلام بنگرند و محاسن آن را پيدا كنند. از اين رو، همانطور كه اشاره شد، در شرايط كنونى، جنگ و درگيرى به نفع هيچ طرف نيست، چنين درگيرى مىتواند به نابودى دو طرف منجر شود، يعنى هم آغاز كننده جنگ و هم طرف ديگر، هر دو نابود خواهند شد. در نتيجه، تنها گفت و گو است كه مىتواند راه حل مشكلات باشد. وظيفه علما و روشنفكران اسلامى در اين خصوص چيست؟ وظيفه آنها همان چيزى است كه خداوند تعيين نموده و بر آنهاست كه امين خود، امت اسلامى و جهان بوده و دعوت كننده به خير و راهنماى مردم باشند و با پرداختن به حكمت و دانش و تزكيه مردم روحيه گفت و گو، درستى و اعتلاى ارزشهاى اسلامى را گسترش بخشند. به عنوان آخرين سؤال، در صورت تحقق «گفت و گوى تمدنها»، آينده روابط اسلام و غرب را چگونه مىبينيد؟ اميدواريم اين طرز تفكر در غرب حاكم شود كه به عناصر ايجابى موجود در اسلام و مسلمين توجه بيشترى نمايند و از اين عناصر ايجابى بهره بگيرند; خصوصا اينكه اين بهرهگيرى و اقتباس، در حالت صلح و آرامش، بهتر تحقق مىپذيرد. غربيان مىدانند كه در تمدن آنها ارزشهاى اخلاقى ناديده انگاشته شده، از اين رو، به مصدرى نياز دارند كه بتواند اين ارزشها را مورد توجه قرار دهد و بين آنها و جهان معاصر ارتباط برقرار نمايد. اسلام مىتواند به گسترش انسانيت و ارزشهاى اخلاقى كه مورد نياز تمدن غرب است، كمك نمايد و مسلمانان نيز بايد ضمن شناختخود و فرهنگ و تمدن اسلامى، ارزشهاى والا و فرهنگ اسلامى را كه جهان بهشدت به آن نياز دارد، به جهان عرضه نمايند و از آن بهعنوان وسيلهاى جهتبرقرارى روابط صلحآميز، نه تنها بين خود و غرب، بلكه در تمام جهان استفاده نمايند. 1) دكتر طه جابرالعلوانى، دوره كامل تحصيلات دانشگاهى خويش را در دانشگاه الازهر به پايان رسانده، وى مدتى استاد فقه دانشگاه محمدبن سعود رياض بوده و اكنون عضو شوراى بنيانگذاران سازمان «رابطةالعالمالاسلامى» در مكه، عضو مجتمع بينالمللى فقه اسلامى جده و همچنين رئيس شوراى فقهى آمريكاى شمالى مىباشد. آثار متعددى از ايشان به چاپ رسيده است كه برخى از اين آثار عبارتند از: الاجتهاد و التقليد فىالاسلام، ادبالاختلاف فىالاسلام، اصول الفقهالاسلامى: منهجالبحث و معرفه، اصلاحالفكرالاسلامى بينالقدرات و العقبات، كتاب اخير تحت عنوان «اصلاح تفكر اسلامى، مدخلى به ساختار گفتمان اسلامى معاصر» توسط آقاى محمود شمس (ماشاءالله شمسالواعظين) ترجمه شده و نشر قطره آن را به چاپ رسانده است. 2 كارشناس دفتر تحقيقات اسلامى 3) بيان اين نكته ضرورى به نظر مىرسد كه اعضاى كنونى سازمان كنفرانس اسلامى به بيش از پنجاه كشور مىرسد.(مترجم)