سنخ شناسی آرای خاورشناسان درباره انقلاب اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سنخ شناسی آرای خاورشناسان درباره انقلاب اسلامی - نسخه متنی

محمد حسین هدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سنخ شناسى آراى خاورشناسان درباره انقلاب اسلامى

دكتر مير محمد حسين هدى

انقلاب اسلامى ايران كه در فوريه‏1979 به رهبرى داهيانه حضرت امام خمينى (قدس سره) پيروز شد، يگانه انقلابى در تاريخ بشرى است كه به خاطر دورانساز بودن و نيز همزمانى با توسعه شتابان و انفجار گونه ابزار متنوع اطلاع رسانى، در زير ذره‏بينهاى گوناگون ارباب تفكر، قلم و سياست قرار گرفت و به قول نويسنده كتاب پرآوازه «انديشه جديد شيعه در سياست و دولت‏»، آثار تحقيقى پيرامون انقلاب اسلامى به صورت «سيل آسا» جهان را فرا گرفت.

از جمله گروههاى متعدد پژوهشگر در علوم انسانى، خاورشناسان، بويژه اسلام شناسان، ايران شناسان، عرب شناسان و ترك شناسان، برجسته‏ترين مجموعه را تشكيل مى‏دهند كه از زمان بروز آثار پيروزى انقلاب اسلامى به تحقيق، تحليل، تفسير و مشاهده تطبيقى پيرامون فلسفه، رهبرى، علل ظهور، عوامل پيروزى، روند تكامل، دستاوردها و آينده آن پرداخته‏اند. اكثريت قريب باتفاق آنان اعتراف كرده‏اند كه از ظهور و پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، مانند كليه نهادها و مراكز مطالعات سياسى، فرهنگى، جامعه‏شناسى، نظامى و اطلاعاتى مهم جهانى «شگفت زده‏» و «غافلگير» شده‏اند. اين «اعتراف‏» در رابطه با خاورشناسان دو نتيجه را به بار آورده است:

الف) خاورشناسان نامدارى نظير ماكسيم رودينسون ( Maxim Rodinson ) در كتاب «جاذبه‏هاى اسلام‏» خود روشهاى علمى متداول و سنتى شرق شناسى، بويژه اسلام شناسى را مورد نقد جدى و ارزيابى مجدد قرار داد و برخى ديگر نيز زمزمه‏هايى مبنى بر تجديد نظر كلى در روشها و شيوه‏هاى كارى مستشرقان آغاز كردند.

ب) برخى ديگر نسبت‏به شناخت علمى ابعاد گوناگون بارز و مستتر انقلاب اسلامى ابراز ترديد نمودند، زيرا آنچه كه بدست آوردند، بيشتر پيشداوريهاى غير منطبق با واقعيتهاى عينى انقلاب اسلامى و الزاما ديناميزم و روند تكاملى آينده اسلام و نقش مسلمانان در سياست جهان بود.

بنا بر اين، مطالعه نسبى سنخ‏شناسى آراى مهمترين چهره‏هاى خاورشناسى كه طى‏19 سال ازحيات پر جاذبه انقلاب اسلامى بيان شده‏اند، شاخصهاى كارآمدى را از ناتوانيها و بيراهه رفتنهاى خاورشناسان در عرصه مشكل‏گذار شناخت انقلاب اسلامى و بررسى تبعات سياسى، فرهنگى و اجتماعى آن بدست مى‏دهند.

آنچه در مجموعه اين آرا به عنوان «مخرج مشترك‏» مشخص مى‏شود، برخورد احساساتى و اغلب معاندانه‏اى است كه با لعابى از اصطلاحات باصطلاح علمى با انقلاب اسلامى صورت گرفته و توجيهى جز نا آشنايى، كم اطلاعى، بد اطلاعى و داوريهاى برخاسته از تداوم بيهوده كج انديشى نسبت‏به كل اسلام و هر چه «اسلامى‏» است، ندارد.

اما بيان بخشى از حقايق انقلاب اسلامى كه بين دو قطب كمترين و بيشترين مقدار در اين آرا در نوسان است، خود مظهر اين اميدوارى است كه با گذشت زمان، فرونشستن التهابات واكنشى، اتخاذ روشهاى جديد و دقيق پژوهشهاى علمى (چنان كه برخى از بزرگان خاورشناسى براى شناخت اسلام به عنوان دين، فرهنگ و سياست پيشنهاد كرده‏اند) و بالاخره آشنايى بدون حب و بغض ارباب تحقيق و تفحص با زمينه‏سازيهاى انقلاب اسلامى براى خلاقيتهاى فرهنگى، جاذبه‏هاى حيات اجتماعى و مشكل‏گشايى‏هاى سياسى، حقايق اين پديده پويا و جهان شمول، بهتر و بيشتر شناخته خواهد شد و دوران نامطمئن پيشداوريهاى ذهنگرايانه، احساساتى و عجولانه در اين زمينه پايان خواهد يافت.

در سنخ‏شناسى آراى خاورشناسان درباره انقلاب اسلامى، اگر از سنخ «برخورد كاملا معاندانه‏» و سنخ «ذهنى گرايى اشتباه‏آميز بر پايه مقايسه با انقلابهاى فرانسه، روسيه، كوبا و غيره‏» به خاطر نادرست‏بودن آنها بگذريم، سنخ «انقلاب اسلامى به عنوان يك انقلاب فرهنگى جامع عليه ارزشهاى مادى‏گرايانه حاكم بر غرب‏» قابل تامل است، ولى سنخ چهارم مجموعه جالبى را به ميان مى‏آورد كه آميخته‏اى از اعترافات محتاطانه و ستايش ضمنى از انقلاب اسلامى است. در اين سلسله اعترافات، انقلاب اسلامى به عنوان يگانه انقلاب موفق بر پايه تعليم دينى بويژه تعاليم اسلامى معرفى شده است. چنانكه خواهيم خواند، انقلاب اسلامى، با ضمانت مهمترين انقلاب در قرن بيستم، انقلاب وحدت‏بخش براى امت اسلام، آغازگر دوران جديد رنسانس اسلامى، آغازگر احياى تفكر دينى، داراى تاثير جهانى و متبلور كننده فلسفه سياسى اسلام در تاسيس و استقرار نظام جمهورى اسلامى در ايران توصيف شده است.

پروفسور دكتر برنارد لوئيس، سرشناسترين خاورشناس انگليسى - آمريكايى كه آثارش به‏23 زبان انگليسى ترجمه شده است، در كتاب «زبان سياسى اسلام‏» مى‏نويسد:

«در سال‏1979 در ايران سلسله حوادثى روى داد كه نه تنها تغييراتى بنيادين و عميق در نظام سياسى، بلكه در كل جامعه ايران پديد آورد و اثرگذاريهاى اين تحولات از مرزهاى ايران نيز بسيار فراتر رفت. كسانى كه چنين تحولات را رهبرى نمودند، به اين مجموعه از رويدادها عنوان «انقلاب » را دادند و اغلب كسانى كه در بيرون قرار داشتند، على رغم مقاومتهاى اوليه، سرانجام اين انقلاب را تصديق كردند.

انقلابها به شيوه‏هاى بسيار متفاوتى خود را معرفى مى‏كنند. هر انقلابى انتقاد خويش به گذشته و انتظارات خود از آينده را به شيوه ويژه خويش بيان مى‏كند. انقلاب فرانسه كه زمينه ايدئولوژيك آن بر جنبش روشنفكرى سده هجدهم قرار داشت، آرمان خود را به صورت فرمول آزادى، مساوات و برادرى بيان كرد. انقلاب روسيه با زمينه‏اى كه از سوسياليسم سده‏19 داشت، آينده خود را به وسيله مفاهيمى مربوط به يك جامعه بدون طبقه كه از طريق ديكتاتورى پرولتاريا قابل دستيابى بود، طرح نمود. انقلاب ايران خود را در چهارچوب اسلام قرار داد و اين بدين مفهوم است كه انقلاب ايران خود را به عنوان يك جنبش دينى، با يك رهبرى دينى، با يك شيوه انتقاد از نظم كهن به زبان دينى و طرحهايى براى آينده كه بر مبناى براهين دينى قرار دارند، مى‏شناسد.

... انقلابيون مسلمان ظهور اسلام را به عنوان الگوى خويش مى‏شناختند. آنان خود را برانگيخته شده مى‏دانستند تا عليه كفر و ظلم مبارزه كنند و به حاكميت‏برسند تا نظم واقعى اسلامى را مستقر سازند يا آن را بار ديگر ايجاد نمايند»پروفسور لوئيس كه معمولا مواضعى بسيار منفى نسبت‏به اسلام و انقلاب اسلامى دارد، در بخش ديگر همين بحث‏خود در زمينه گستره جغرافيايى پذيرش پيام انقلاب اسلامى، از دلباختگى قشرهاى جوان مسلمان به انقلاب اسلامى در نقاط مختلف گيتى، بويژه در جنوب شرق آسيا، غرب آفريقا و در ميان ملتهاى مسلمان يوگسلاوى سابق، تاكيد مى‏كند كه: «انقلاب ايران در كليه مناطق جهان اثر گذارى نيرومندى داشت كه با يك فرهنگ عمومى و فرهنگ سياسى توام بود. اين فرهنگ به وسيله اسلام قابل تعريف و تبيين است‏».

پروفسور لودويگ هاگه من ( Prof. Dr. Ludwig Hagemann ) ، استاد كرسى «علم كلام مسيحى‏» در دانشگاه ورتسبورگ آلمان، طى مقاله‏اى در شماره 21 و 22 ژوئن 1992 روزنامه كثيرالانتشار «نويه زوريخر تسايتونگ‏» چاپ سوئيس، ضمن تحليل تاريخى نهضتهاى اسلامى سده‏هاى‏19 و 20، سه اصل احياى تفكر دينى اسلامى را به عنوان رنسانس برمى‏شمارد:

1- اسلام بايد بار ديگر با ويژگى وحدت ديانت و سياست مطرح شود.

2- اسلام بايد بار ديگر بدون استثنا كليه بخشهاى حيات انسان را در برگيرد.

3- حكومت دينى اسلامى بايد بار ديگر عنصر تعيين كننده شكل دولت‏بود.

وى سپس درباره نقش انقلاب اسلامى در اين زمينه مى‏نويسد:

«ايجاد نظام جمهورى اسلامى در ايران توسط آيت الله خمينى براى تحقق اين آرمان يگانه، مثال برازنده و روشن است. رهبران انقلاب اسلامى در ايران على رغم اينكه شيعه هستند و شيعيان صرفا 15 درصد جمعيت مسلمانان جهان را تشكيل مى‏دهند، هيچ گاه جاى ترديدى باقى نگذاشتند كه انقلاب آنان نه يك انقلاب شيعى و نه يك انقلاب ايرانى است، بلكه انقلاب امت اسلام مى‏باشد. اصولگرايى اسلامى به طور كلى، اعم از تشيع و تسنن، يك حركت وحدت امت اسلامى است‏».

پروفسور هاگه من در مورد پيوند امام و امت مى‏نويسد: « توده‏هاى عظيم مردم ايران لقب عالى امام را به مسيحا نفسى دادند كه رهبر آينده آنان هنوز در حال تبعيد در فرانسه بسر مى‏برد».

پروفسور گوتفريد شايبر ( Prof. Dr. Gottfried W.Scheiber ) ، خاورشناس، فيلسوف، محقق و استاد كرسى اصول الهيات مسيحى، در كتاب «پاسخهاى صريح؟» كه با همكارى تعدادى از دانشمندان بزرگ مسيحى در اتريش منتشر شده است، درباره نفوذ انقلاب اسلامى در ميان جوانان مسلمان عرب مى‏نويسد:

«واكنشهاى اعراب در قبال انقلاب اسلامى ايران در سال‏1979 در دو جلوه شناسايى و تاييد آن صورت گرفت. براى آنان از سويى انقلاب اسلامى به عنوان پيش درآمدى براى تحقق انديشه يك نظام سياسى آرمانى امت اسلام بود و از سويى ديگر، اقدامى سياسى جهت‏بهره‏بردارى براى اتحاد اسلامى (پان اسلاميسم) بود. در همان سال‏1979، «انجمن اسلامى دانشجويان دانشگاه قاهره‏» در رساله‏اى تحت عنوان «درسهايى از ايران‏»، هدف خويش را چنين تعريف كرده بودند; اين انقلاب براى ما سزاوار مطالعه عميق است تا از آن درس بگيريم، انگيزه‏ها را پديد آوريم و از پرداختن به آن سود ببريم‏».

دكتر شرايبر سپس با تحليل بيشتر متن رساله مذكور تاكيد مى‏كند كه «دانشجويان جدايى دولت و دين يعنى سكولاريسم را «يك خطاى وارداتى‏» ناميدند و در عوض، از نظام دينى جانبدارى كردند. نتيجه‏گيرى عملى كه مى‏توان از مطالب اين رساله گرفت، براى مسلمانان اهل تسنن شگفت‏انگيز بود، زيرا دانشجويان مصرى از نقش رهبرى سياسى علماى دينى طرفدارى كردند وبدين منوال، الگوى قانون اساسى ايران را كه «ولايت فقيه‏» بود، پذيرفتند»

پروفسور دكتر كلاوس كينتسلر، استاد اصول الهيات مسيحى در دانشگاه اوگسبورگ آلمان، در مقاله‏اى كه در كتاب «بنيادگرايى نوين‏» كه توسط پنج تن از اساتيد اسلام شناس، فيلسوف، جامعه شناس و حقوقدان در سال 1990 منتشر شد، مى‏نويسد: «تحولات دراماتيكى كه در ايران به وسيله انقلاب اسلامى پديد آمد، افكار عمومى جهانى را معطوف به اهميت فوق العاده پديده‏اى كرد كه به عنوان بنيادگرايى، مرزهاى دولت ايران و حدود گستره آيين اسلام را بسيار فراتر در نورديده است‏».

پروفسور فرانسوا توال ( Prof. Francois Thual ) ، استاد كرسى استراتژى در دانشگاه نظامى فرانسه، در كتاب «ژئوپولتيك شيعه‏» مى‏نويسد: «پيروزى انقلاب (امام) خمينى در ايران، يكى از پر اهميت‏ترين وقايع و انقلابهاى نيمه دوم قرن بيستم بوده، در حقيقت، مهمترين واقعه در طول تاريخ شيعه مى‏باشد.

پروفسور هاينتس هلم ( Prof. Dr. Heinz Holm ) ، اسلام شناس، ايران شناس، سامى شناس و مؤلف كتب زيادى در تاريخ شيعه، در كتاب «اسلام تشيع‏» منتشره سال 1994 كه در آن بسيارى از تئوريهاى نادرست‏خاورشناسان را در مورد اصل و تاريخ شيعه باطل كرده است، درباره نقش انقلاب اسلامى در معرفى مجدد تشيع مى‏نويسد:

«پانزده سال قبل (15 سال قبل از چاپ كتابش) بدون ترديد، حتى نمى‏شد يك اروپايى را يافت كه كلمه «آيت الله » رايكبار هم شنيده باشد. با كلمه «شيعه‏» نيز صرفا محدودى مى‏توانستند چيزى را آغاز كنند. براى نخستين بار، هنگامى كه (حضرت امام) خمينى، انقلابى ايرانى از تبعيدگاه عراق به نوفل شاتو در حومه پاريس رحل اقامت افكند تا مبارزه عليه شاه را ادامه دهد، هر شب در صفحه تلويزيونهاى ما ديده مى‏شد و در اذهان ما موجوديت و زنده بودن شيعيان را متبادر مى‏ساخت. تصوير شيعيان و اسلام تشيع در رسانه‏هاى غربى به گونه‏اى بود كه انتظار مى‏رفت.»

«فرهنگ سياست جهان در قرن بيستم‏» كه در سال‏1996 توسط عده‏اى از شخصيتهاى علمى اروپايى در آلمان چاپ شده است، ضمن بررسى انقلابهاى چين، مكزيك، روسيه و كوبا در ذيل اصطلاح «انقلاب با انگيزه دينى در قرن بيستم‏» چنين مى‏نويسد:

« با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران كه طى آن آيت الله روح الله موسوى خمينى در سال‏1979 به سلطنت‏شاه محمدرضا پهلوى پايان داد و دولت الهى اسلامى را مستقر ساخت، نخستين انقلاب با يك انگيزه دينى در قرن بيستم به پيروزى رسيد. در سالهاى دهه 80 و 90 نيروهاى بنيادگرا سعى كردند دامنه انقلاب اسلامى را در چند كشور ديگر عربى نيز بگسترانند».

اين فرهنگ، نقش انقلاب اسلامى را به عنوان يك انقلاب مهم با انگيزه دينى، پس از پايان مخاصمات ايدئولوژيك بين دولتهاى سوسياليستى و كاپيتاليستى در سياست جهانى ذكر مى‏كند.

هلموت ال مولر ( Helmut L.M د ller ) ، از نويسندگان برجسته اتريشى شماره 1 و ماه مه‏1993 روزنامه (سالزبرگر نخريشتن)، (ذحژخح‏خزخح‏چت زحخ‏زس‏چ‏شدچث)، درباره انقلاب اسلامى نوشت:

«نهضت موفقيت‏آميز (امام) خمينى بر ضد رژيم شاه، در ذات خود يك انقلاب فرهنگى جامع و فراگير عليه غرب و ارزشهاى آن را در برداشت. مثال ايران، مجددا نشان داد كه تصورات غرب مبنى بر اينكه فرهنگهاى خارج از جغرافياى اروپا و آمريكا با ماشين، تكنيك و آسمان خراش، ارزشهاى غربى را نيز خواهند پذيرفت، باطل و گمراه كننده بود.

آيت الله خمينى با نوشته‏هاى خويش سنگ بناى نظرى جمهورى اسلامى ايران را گذاشت. بر مبناى آن، اصل «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى‏» مناسبات ايران با ساير جهان را دست كم تا سال 91 /1989 كه پايان مخاصمات شرق و غرب بود، برقرار ساخت. اين مناسبات عاليترين هدف سياست‏خارجى ايران را تشكيل مى‏دهد».

وى در بخش ديگر مقاله خود تاكيد مى‏كند كه دولت جمهورى اسلامى ايران «از سال‏1979، نه تنها حيات جامعه را با قرار دادن احكام شريعت اسلامى در حيطه تحولات خويش، به سوى اسلام بازگرداند، بلكه اتحاد امت اسلام (پان اسلاميسم) را نيز در دستور كار خود قرار داد.»

اين بود چند نمونه از آراى خاورشناسان، جامعه شناسان و نويسندگان غربى كه از ميان انبوهى، برگزيده شده بود. اگر اطاله كلام مانع نمى‏شد، گفتنى‏هاى زيادى از زبان و قلم آنان را باز مى‏گفتم، ولى يكبار ديگر به اين اميد پافشارى مى‏كنم كه با گذشت زمان درباره انقلابى كه بخش عمده جهان را تكان داده است و پيام آن هر روز رساتر مى‏شود، عادلانه، علمى و بى‏طرفانه قضاوت گردد.

/ 1