شرايط و موانع نظارت
سيد صمصامالدين قوامي نظارت براي مهار قدرت است و ضرورت آن نياز به توضيح ندارد. هر جا اختيارات، مسؤوليت و اقتدار تفويض شود، نظارت براي جلوگيري از انحراف و طغيان و براي رسيدن به اهداف و به قصد تطبيق برنامهها يا ا هداف از قبل تعيين شده لازم است. خداوند تبارك وتعالي به انسان اختيار ميدهد و اعمال و رفتار او را نظارت ميكند؛ «اَلَمْ يَعْلَمْ بِاَنَّ الله يَري»؛ (1) «آيا نميداند كه خداوند ميبيند (اعمال او را؟)» و براي اين كار فرشتگاني به عنوان رقيب و عتيد از چپ و راست بر او ميگمارد، تا بنويسند آنچه را انجام ميدهد و آنها را «معقّبات» نام مينهد كه مراقبان و تعقيب كنندگان هستند و از همه اطراف او را مواظبت ميكنند، گويا حيوانات و فرشتگان ناظر ندارند چون اختيار ندارند و كار خود را خودجوش انجام ميدهند. انسان بر خودش هم نظارت دارد؛ «قوا أنفسكم»؛ «خودتان را مراقبت و حفاظت كنيد.» و اين مهم از طريق مشارطه و مراقبه و محاسبه و مؤاخذه انجام ميپذيرد و آن را در اصطلاح حكمت عملي «تدبير نفس» گويند. در علم مديريت هم نظارت يكي از 5 ركن مديريت است، كه در كنار سازماندهي، هماهنگي، برنامهريزي و رهبري قرار ميگيرد. و بلكه از همه اركان مهمتر است. نظارت و كنترل را به گونههاي مختلف تعريف كردهاند. در همه اين تعريفها كنترل را نوعي مقايسه بين آنچه هست و آنچه بايد باشد دانستهاند. براساس يكي از همين تعريفها كنترل مديريتي؛ فرآيندي است جهت حصول اطمينان از اينكه فعاليتهاي انجام شده با فعاليتهاي برنامهريزي شده مطابقت دارد. (2) در علم فقه هم برخي معتقدند كه: (3) «نظارت به لحاظ سابقه فقهي در باب وصيت و وقف آمده و معمولاً در مورد وصي يا متولي يا مجري به كار ميرود؛ عبارت از كاري است كه فرد يا هيأتي به منظور كنترل و صحت عمل اظهار نظر ميكنند.» نظارت در حقوق اساسي عبارت است از (4) «بررسي و مميزي و ارزشيابي كارهاي انجام شده يا در حين انجام و انطباق آنها با تصميمات اتخاذ شده و همچنين، قانون و مقررات در جهت جلوگيري از انحراف افراد». از بُعد حقوقي و سياسي هم كافي است نظري به قانون اساسي انداخته شود كه حاوي حقوق اساسي ميباشد. در اين قانون واژه «نظارت» در اصول 55، 76، 99، 161 و 174 به كار رفته است. 1. نظارت اصل 55 مربوط به نظارت قوه مقنّنه بر مجريه است كه به دو طريق انجام ميشود: الف ـ نظارت بر دخل و خرج دولت و تفريغ بودجه از طريق ديوان محاسبات. ب ـ نظارت بر عملكرد قوه مجريه از طريق نمايندگان منتخب مردم، طبق اصل 76 2. نظارت در اصول 161 و 174 مربوط به قوه قضائيه است. در اصل 161 ديوان عالي كشور هم بر اجراي صحيح قوانين در دادگاهها نظارت دارد. از طريق دادگاه انتظامي قضات هم به ايجاد وحدت رويه قضايي ميپردازد. همچنين در اصل 174 قوه قضائيه از طريقِ سازماني، به نام «بازرسي كل كشور» به حسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاههاي اداري نظارت دارد. 3. و طبق اصل 99 قانون اساسي، نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان، مجلس شوراي اسلامي و رياست جمهوري و مراجعه به آراي عمومي و همهپرسي بر عهده شوراي نگهبان گذاشته شده است. استاد عميد زنجاني به نظارتهاي ديگر هم اشاره ميكند: (5) «يكي از موارد نظارت كه در قانون اساسي آمده است، نظارت شوراهاي اسلامي و نيز انجمنها و ساير موارد اينچنيني است كه به نوعي نظارت بر عملكردها را در حوزه مسؤوليتشان بر عهده دارند. نوع ديگر نظارت، نظارت احزاب و تشكلها است كه چون در قانون اساسي به رسميت شناخته شدهاند، صلاحيت نظارت دارند و ميتوانند در حدود مسؤوليتشان نسبت به اعمال ديگران اظهارنظر كنند، اما صلاحيت نظارت بر خودشان را ندارند. يكي ديگر از نظارتهاي پيشبيني شده نظارت رهبري است در اصل 57 قانون اساسي رهبري ناظر بر هر 3 قوه معرفي شده است، منتهي نحوه نظارت رهبري نهادينه شده و در قالبهاي خاص، مشخص گرديده است بر طبق قانون، نظارت رهبري بر مجلس شوراي اسلامي عمدتا از طريق شوراي نگهبان پيشبيني شده است. نظارت رهبري بر قوه قضائيه هم از طريق نصب رئيس قوه قضائيه و نظارت رهبري بر قوه مجريه از طريق تنفيذ حكم رياست جمهوري اعمال ميشود.(علي القاعده عزل و نصب بدون نظارت و استطلاع انجام نميگيرد). آخرين نوع نظارتي كه در قانون اساسي ذكر شده، نظارت عمومي است كه مفاد اصل هشتم قانون اساسي است و امر به معروف و نهي از منكر به عنوان نظارت عمومي در قانون مورد تأكيد قرار گرفته است و طبق آن، آحاد ملت ميتوانند در مورد اعمال يكديگر و نيز در مورد اعمال دولت اظهار نظر كنند. بهترين نهاد عمومي كه ميتواند اين نظارت را عملي كند رسانهها و مطبوعات و به نحوي احزاب هستند كه ميتوانند ديدگاههاي مردم را در مورد مسائل اجتماعي، سياسي و حكومتي ابراز كنند.» نوع ديگري از نظارت، بلكه مهمترين آن، كه از اصل يكصدويازده قانون اساسي بالملازمه برداشت ميشود، نظارت بر رهبري است. اين اصل ميگويد: «هر گاه رهبر از وظايف قانوني خود ناتوان شود يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصل پنجم و يكصدونهم گردد يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است، از مقام خود بركنار خواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصدوهشتم ميباشد.» خبرگان برجستهاي چون آيت الله اميني، آيت الله مؤمن، آيتالله جوادي آملي از ملازمه بين حق عزل و بركناري و حق نظارت دفاع ميكنند. (6) در يك جمعبندي از ديد مباني اسلامي و قانون اساسي و مباني مديريتي و مباني عرفي و عقلايي، نظارت امري پذيرفته و نهادينه شده است و در تمامي تعابير و تعاريف هدف از نظارت، كنترل صحت عمل است. چه تدبير نفس، چه تدبير منزل و چه تدبير مدن، براي تصحيح و اصلاح عملكرد افراد و برنامهها و تطبيق و تقريب آن با اهداف مورد نظر، نظارت انجام ميگيرد. هيچ كس از نظارت مصون نيست. جز خداوند تبارك و تعالي كه «لا يسئل عما يفعل» حتي معصومين زير نظر خداوند هستند و تحت كنترل ميباشند. لذا به عبارتي وجود اختيار و اقتدار مقتضي نظارت است. منتهي نظارت مؤثر موانع و شرايطي براي تأثير دارد كه بايد شناسايي شود. اين موانع و شرايط براي هر نوع نظارتي است با برخي امتيازات. در اينجا لازم است مراد از «نظارت مؤثر» مشخص شود. نظارت مؤثر
در مباحث مديريتي، ذيل عنوان عامِ نظارت، فصلي را به عنوان «نظارت مؤثر» طرح ميكنند. مراد نظارتي است كه به ثمر مينشيند و آثار آن مشهود ميگردد. اين نظارت تركيبي از بهترين راهكارها و سازوكارها است كه پس از استعلام و اطلاعاتگيري از منابع مورد نظارت، بلافاصله به اقدام اصلاحي دست ميزند و تا پايان به حصول نتيجه، كار را پي ميگيرد. (7) برخي كارشناسان از نظارت پويا، فعال و زنده ياد ميكنند (8) و در جايي ديگر از نظارت دقيق نام ميبرند. (9) برخي تفسير نظارت را به استصوابي (در مقابل استطلاعي يا استرجاعي) مصداقي بارز از نظارت دقيق و مؤثر ميدانند. در جزوهاي كه اداره كل روابط عمومي شوراي نگهبان، با عنوان نظارت استصوابي منتشر كرده است در نظارت مؤثر(استقراء) هر گونه عملكرد مجري را بدون تصويب و تنفيذ ناظر، فاقد قدرت اجرايي و بيتأثير ميداند. آنچه مورد اهتمام اين نگارش است «نظارت مؤثر» ميباشد كه برآنيم موانع و شرايط تأثير را بحث كنيم، تا هر ناظر و هر منظوري در هر رده و مقام و در هر وضعيتي وظيفه خود را بداند. علي القاعده در مقابل نظارت مؤثر، نظارت نادرست، غير مؤثر و ناقص مطرح است كه نبودِ آن از بودش بهتر است و افاقهاي و افادهاي ندارد. و قطعا مطمح نظر قانونگذار و ديگر عناصر مطرح كننده نظارت، نبوده است. الف ـ موانع تأثير نظارت
موانع را ميتوان به دو دسته «بيروني» و «دروني» تقسيم كرد؛ موانع دروني همان آفتهاي نفساني و رذايل اخلاقي هستند و موانع بيروني عبارتند از موانع ساختاري، قانوني، اجرايي، سياسي و اجتماعي. اول: موانع دروني
اين موانع و عوايق، كه هم در نظارت كننده هست و هم در نظارت شونده، ريشه در خودپرستي وخودخواهي دارند. اوجِ خودخواهي، خودكامگي است و خود را معيار قرار دادن و همه امور را با منافع خود سنجيدن، منافع ديگران را فرع بر منافع خود دانستن، دچار «اَثَره» شدن كه «اثره» ضد «ايثار» و مقدم داشتن خود بر ديگران است نه مقدم داشتن ديگران بر خود. اين خود محوري كه ناشي از كبر است و خود برتربيني، عايق هر نوع كنترل و نظارتي است. گريز از نقد و خشم از ابراز عيوب و نقايص خود، چون نظارت را مجرايي براي افشاي عيوب خود ميداند آن را نميپذيرد، نظارت گريز «يا نظارت ستيز» ميشود. هر چه كه با حفظ قدرت و جاه او مخالفت كند به سخريه ميگيرد. فساد ميكند. خود را مصلح ميداند؛ «وقتي به آنان گفته ميشود در زمين فساد نكنيد ميگويند ما فقط اصلاح كنندهايم، آگاه باشيد اينها همان مفسدانند ولي نميفهمند.» (10) فرق نميكند نظارت كننده هم ميتواند گرفتار هواي نفس باشد قصد انتقام دارد نه انتقاد. حسادت دارد، نميتواند كسي را برتر و خوبتر ببيند. در قالب نظارت، نمّامي و همّازي ميكند. عيب ميچيند و تهمت ميزند. غيبت ميكند و سوء ظن دارد. به عنوان نظارت، تجسّس ميكند. به هر شكل رقيب را ميخواهد از صحنه بيرون كند. همه چيز را براي خود ميخواهد. او هم قصد اصلاح ندارد. نظارت كننده دروغ ميبافد و پرونده ميسازد. نظارت شونده دروغ ميگويد و پروند ميسوزد و خود را بري ميداند. اين همان است كه حافظ ميگويد: «تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز» و مولوي ميسرايد: «نفس اژدرها است او كي مرده است» و يوسف صديق ميفرمايد: «من هرگز خودم را تبرئه نميكنم كه نفس (سركش) به بديها امر ميكند مگر آنچه را پروردگارم رحم كند پروردگارم آمرزنده، مهربان است.» (11) تفاوت نميكند در يك نظام ديني بر پا شده از خون شهدا و نفس نفيس امام خميني قدسسره و مجاهدتهاي گمنامان و عبادات اصحاب ليل، باز هم نفس اماره هست. ميل به كسب غنيمت بيشتر، پست بالاتر و حفظ مسند وجود دارد، شيفتگي قدرت به جاي تشنگي خدمت، وجود دارد. نفس همه جا هست چه بسا در افراد متدين و نظام ديني بيشتر رخنه كند. بسيار كسان خوب شروع ميكنند بد عاقبت ميشوند. با شعار خدمت ميآيند و در پي قدرت هستند. ميل به دنيا و ثروت هم كه حديث خود را دارد. دنيايي كه خودخواهان را بر زمين زد! اميرالمؤمنين عليهالسلام خطاب به دنيا ميفرمايد: «(اي دنيا) سوگند به خدا اگر تو شخصي ديدني و قالبي حسي بودي، حدود خداوند را در مورد بندگاني كه آنها را با آرزوها فريب دادهاي بر تو جاري ميكردم و كيفر پروردگار را در مورد ملتهايي كه آنها را به هلاكت افكندهاي و قدرتمنداني كه آنها را تسليم مرگ و نابودي نمودهاي و هدف انواع بلاها قرار دادهاي، در آنجا كه نه راه پس داشتهاند و نه راه پيش، دربارهات به مرحله اجرا ميگذاردم. هيهات، كسي كه در لغزشگاههاي تو قدم گذارد، سقوط ميكند كسي كه بر امواج بلاهاي تو سوار گردد غرق ميشود. (اما) كسي كه از دامهاي تو خود را كنار دارد، پيروز ميگردد. آنكه از دست تو سالم رسته از هيچ ناراحت نيست كه معيشت او به تنگي گراييده؛ چرا كه دنيا در نظر او همچون روزي است كه زمان زوال و پايان گرفتنش فرارسيده. از من دور شو، سوگند به خدا من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازي. زمام اختيارم را به دست تو نخواهم سپرد، كه به هر جا ميخواهي ببري.» (12) اين امام معصوم و حاكم با ديدگاه فوق است كه خود را از نظارت و مشورت مستغني نميداند: «آگاه باشيد حق شما بر من اين است كه جز اسرار جنگي هيچ سرّي را از شما پنهان نسازم و در اموري كه پيش ميآيد، جز حكم الهي كاري را بدون مشورت شما انجام ندهم. هيچ حقي را از شما به تأخير نيندازم، بلكه آن را در وقت و سر رسيدن آن پرداخت كنم و نيز حق شما بر من اين است كه همه شما در پيشگاه من مساوي باشيد...» چرا امام حق پرسشگري مردم و وظيفه پاسخگويي خود را مطرح ميكند؟ چون نظارتپذير است و چون دنيا را با آن ادبيات زيبا كنار زده است. لذا بعد از خودمحوري و خودكامگي، دنياگرايي و هوي و هوس و آرزوهاي دنيوي است كه مانع نظارت پذيري است و باعث نظارت غلط هم هست. در حكمت عملي و اخلاق، «كتمان سر»، «اهداي عيوب»، «عيب پوشي»، «عدم تشييع فاحشه» و «عدم اذاعه اسرار» را راهكاري براي ناظر و «عدم كتمان شهادت»، «صداقت»، «ترس از خدا» و «سداد» را راه كاري براي نظارت شونده در نظر گرفته است. اگر در يك كلمه جامع بخواهيم سلامت نفساني و اخلاقي فرآيند نظارت را طرح كنيم واژهاي بهتر از «نصيحت» نمييابيم. خطبه 34 اميرالمؤمنين كه حق خود را نصيحت مردم نسبت به خود، به عنوان حاكم ميداند و «النصيحة في المشهد و المغيب» در جلوي رو و پشت سر بايد نصيحت شود و نيز حق مردم را به گردن خود «فالنصيحة لكم» ميداند، (نصيحت طرفيني). نصيحت به معناي موعظه و اندرز نيست به معناي دلسوزي و خيرخواهي است. حاكم و محكوم خير يكديگر را بخواهند. اين خيرخواهي به عنوان يك ملاك عام است و در فرآيند نظارت هم مطرح است. نظارت شونده و نظارت كننده خيرخواهي نسبت به يكديگر داشته باشند، در اين صورت سلامت و امنيت طرفين تضمين ميشود. «نصيحت» مادهاي است كه ويروس خودخواهي و دنياطلبي را، كه مادر همه امراض اخلاقي است نابود ميكند. همه چيز شفاف و صاف ميشود. نظارت شونده هر نوع اطلاعاتي را، كما هو، ارائه ميكند و نظارت كننده هم اين اطلاعات را با رعايت اخلاق اسلامي، بدون افشا و تشييع و اذاعه، به شكل مخفي ميگيرد و از طريق مراجع ذيصلاح اقدام اصلاحي را انجام ميدهد كه به نفع طرفين خواهد بود. اوج نصيحت مانع دروني نظارت را ميزدايد. دوم: موانع بيروني نظارت مؤثر
الف - موانع ساختاري
با چه سازوکاري بايد نظارت کرد[«چه نظارت از بالا به پايين»، چه پايين به بالا» و «چه نظارت هم عرض»]. درست است که نهادهايي مثل خبرگان، شوراي نگهبان، سازمان بازرسي قوه قضائيه و ... به عنوان سختارهاي نظارتي در نظر گرفته شده اند، ولي در برخي مواقع ابهاماتي در سازوکار وجود دارد. به عنوان نمونه، ارائه لايحه هاي «اصلاح قانون انتخابات» و «لايحه اصلاح قانون وظايف و اختيارات رئيس جمهور»* و همچنين «عدم سازوكار لازم براي نظارت رهبري در خبرگان» و «اشتراك قوه قضاييه و مقننه در نظارت بر قوه مجريه» و... از اين قبيل ا ست كه بايد به يك اصلاح ساختاري و يك توافق دست يافته شود، تا جايي براي اين گونه لوايح و اختلافات و ابهامات نباشد. همين موارد حاكي از مشكلات و عدم گويايي ساختاري است. 1. انتخابات
بزرگترين مشكل برگزاري انتخابات در ايران اسلامي، كه به يك بيماري اپيدمي و مزمن تبديل شده، وجود مشكل ساختاري در قانون انتخابات كشور است كه در هر دوره از برگزاري انتخابات با اندكي بيتدبيري و يا بياطلاعي و عدم توجه مجريان به دستگاه نظارتي، معضل و گره كوري را در روند اجرايي به وجود ميآورد. كه تنها با تدبير و دخالت ولي فقيه و استفاده از حكم حكومتي، موضوع حل و فصل ميگردد. ادامه اين روند جداي از نشان دادن پويايي و نقش برجسته و لايت فقيه در اسلام و قانون اساسي ميتواند تهديد جدي براي نظام تلقي شود. بهتر است كه با رفع مشكل ساختاري امور از طريق مجاري قانوني طي شود و معضلي به وجود نيايد. تا از پتانسيل رهبري و ولي فقيه خرج گردد. قانون اساسي، در اصل 99، تكليف نظارت بر انتخابات را به عهده شوراي نگهبان گذاشته، ولي مسؤوليت اجراي انتخابات را با تمامي نقش و اهميت و نقشي كه مجري ميتواند در جريان برگزاري انتخابات از خود بروز دهد به قوانين عادي سپرده است. براساس ماده 25 قانون انتخابات مصوب مجلس شوراي اسلامي، وزارت كشور مجري انتخابات است. و طبق ماده 16 همان قانون، فرمانداران بايد هيأت اجرايي تشكيل دهند و اينها بايد از طرف هيأت نظارت تأييد شوند و وقت و هزينه توانفرسايي بر دوش نظام گذاشته ميشود تا اصطكاك اين دو هيأت حل شود و نوعا اختلافات آنها حل نشدني است. در جهان امروز كشورهايي كه با نظام دموكراتيك رأيگيري اداره ميشوند با تشكيل كميته ملي انتخابات يا كميسيون ملي انتخابات اين مشكل ساختاري را برطرف كردهاند. در اين كشورها كميسيون يا كميته ملي با عضويت نمايندگاني از 3 قوه و يا حتي حضور نمايندگاني از سنديكاها و احزاب سياسي تشكيل ميشود كه مسؤوليت برگزاري كلّ انتخابات در كشور را برعهده دارند. (13) 2. نظارت بر قوه مجريه
يكي از كارشناسان فقه سياسي معتقد است: (14) «نظارت بر قوه مجريه بين قوه قضاييه و مقننه مشترك است؛ يعني مجلس شوراي اسلامي بر قوّه مجريه نظارت دارد و قوه قضاييه نيز همين طور، در پاسخ بايد گفت: تفاوتِ نظارتِ اين دو نهاد در آن است كه نظارت قوه قضاييه مطلق است و موارد آن تعيين نشده است و به طور كلّي نظارت بر حسن اجراي قوانين بر عهده اين قوّه نهاده شده است كه در مورد قوّه مجريه و حتي قوّه مقننه، با رعايت ساير قوانين صلاحيت نظارت دارد، در حالي كه نظارت مجلس شوراي اسلامي محدود است؛ يعني راههاي نظارتي آن كاملاً تعيين شده است؛ مثل اظهار نظر نمايندگان، سؤال، استيضاح و تحقيق و تفحص. لذا قانون اساسي از به كار بردن لفظ نظارت براي مجلس شوراي اسلامي خودداري كرده و فقط موارد نظارت را ذكر كرده است و اين بدان معنا است كه مجلس صرفا انواع خاصي از نظارت را ميتواند اعمال كند، نه همه موارد را، اما در مورد قوه قضاييه، نظارت به طور مطلق آمده است.» نفس اين پاسخ، حاكي از يك شكل ساختاري در بعد نظارتي در سطح قوا است. از لحاظ ارزش خوب است كه ما اين همه ناظر بر يكديگر داشته باشيم، ولي عالم قانون و اجرا، ساختار ميطلبد و دچار درگيري و اشكال ميشويم و هميشه با رفاقت يا كدخدا منشي بايد حل كنيم يا هزينه مناقشات پديد آمده را متحمّل شويم و نهايتا دست به دامان ولي فقيه شويم. 3. نظارت بر رهبري (توسط خبرگان)
اين نظارت از ابعاد گوناگون مبهم است؛ از جمله ابهام ساختاري كه در قانون اساسي اوليه (و پيامها و ديدارهاي امام خميني رحمهالله و در وصيت نامه ايشان) به آن اشارهاي نشده است. در بازنگري هم پس از رحلت امام رأي نياورد. جالب است كه نوعا از طرف كساني رأي نياورد كه بعدها از طرفداران نظارت مردمي بر رهبري شدند! بعدها كه مجلس خبرگان «هيأت تحقيق» از رهبري را تصويب كرد، اعتراض بعضي حقوقدانان را در پي داشت (15) كه: «آيا مجلس خبرگان بر طبق قانون اساسي حق تصويب چنين مادهاي را داشته است؟ و آيا وظيفه هيأت تحقيق در اين ماده دخالت در امور رهبري تلقي نميگردد؟» با نگاهي به مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي، معلوم ميشود موافقان نظارت هم دچار نوعي ترديد بودهاند: (16) «مقصود از نظارت، زير نظر گرفتن اقدامات رهبري توسط چند نفر نيست، بلكه مراقبت مورد نظر است (يك مراقبتي) نه نظارت كه بگويند فردا چند نفري انتخاب ميكنند كه به اين كار بايد نظارت داشته باشند.» و بعدها اين كميته نظارتي تشكيل شد. بالأخره بايد روشن شود و با حفظ قداست رهبري وظيفه نظارت انجام پذيرد. اينكه نظارت در بازنگري قانون اساسي تصويب نشود ولي در خبرگان تصويب شود و براي آن كميته هم لحاظ شود، آيا اين غير از يك مشكل ساختاري در فرآيند نظارت است؟! (17) 4. لايحه اصلاح قانون وظايف و اختيارات رييس جمهوري
در ماده 13 قانون فعلي وظايف و اختيارات رييس جمهور دارد كه: «به منظور پاسداري از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و در اجراي اصل 113 قانون اساسي، رييس جمهور از طريق نظارت، كسب اطلاع بازرسي، پيگيري، بررسي و اقدامات لازم مسؤول اجراي قانون اساسي ميباشد.» در ماده 1 لايحه مزبور آمده است: «متن زير و تبصره ذيل آن به انتهاي ماده 13 اضافه ميشود: «رييس جمهور ميتواند وظايف مربوط به نظارت، كسب اطلاع، بازرسي، پيگيري و بررسي را از طريق هيأتي متشكل از افراد صاحب نظر در امور حقوقي و اجرايي به نام هيأت پيگيري و نظارت بر اجراي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران انجام دهد.» شوراي نگهبان هم پاسخ داد: «در مواردي كه رهبري در دستگاهاي زير نظر خود اعمال ولايت نموده باشند، دادن اختيارات نظارت و كسب اطلاع به رييس جمهور نسبت به آن خلاف شرع شناخته شد.» اين يك نمونه از اين گفتمان بين دو نهاد عظيم نظام است كه بعد از گذشت ربع قرن، طرح ميشود كه خود نوعي مانع ساختاري است كه ناظر چه كسي است، رهبر يا رييس جمهور؟ ب ـ موانع قانوني
1. انتخابات
منافشات ايجاد شده چگونگي برگزاري انتخابات مجلس هفتم، جداي از برداشت علل متفاوت و جانبدارانه و تفسير به راي از قانون موجود و عدم تمکين از ناظري که مسئوليت خود را از قانون اساسي ميگيرد، نشان از مشکلات اساسي و وجود نقايصي در قانون موجود انتخابات دارد که پيوسته در دوره هاي مختلف با شدت و ضعف، ميان مجري و ناظر ظهور و بروز مي يابد. به عنوان نمونه طبق قوانين موجود، صلاحيت داوطلبان براي نمايندگي مجلس، مي بايد احراز گردد اما حد و حدود و چگونگي احراز صلاحيت مشخص نشده است، لذا يكي از مناقشات جدّي دستگاه مجري و ناظر از همين جا نشأت ميگيرد تا آنجا كه رهبر معظم انقلاب براي جلوگيري از زحمت اعضاي محترم شوراي نگهبان و استيفاي حقوق مردم، مجبور به تبيين شرايط احراز به حدود عرفي و عقلايي شد. در صورت وجود قانوني شفاف، ريشه درگيري از بين ميرود. (18) در حاليكه بعضي معتقدند: ما بايد عدم صلاحيت را احراز كنيم. (19) و معتقدند كه براساس اصل 37 قانون اساسي، اصل بر برائت است و نيز با توجه به اينكه اصالة الصحة از مسلّمات فقهي و ديني ما است، بايد اصل را بر وجود شرايط لازم و صلاحيت و شايستگي قرار داد، مگر اينكه عدم صلاحيت و فقدان شرايط محرز شود. (20) در پاسخ ميآيد كه: امام رحمهالله وصيت كردهاند: «نااهلان و نامحرمان نبايد در نظام نفوذ كنند و اين كه اصل برائت، در جرم و تخلّف است ولي در مناصب حكومتي كه بحث از جرم نيست، جاي اصل صحّت و برائت نميباشد. به هر حال، قانون بايد شفاف و با مبنا باشد و از جمله موارد غير شفاف قانوني، نزاعي است كه در نظارت استصوابي و استطلاعي است. (21) 2. نظارت بر رهبري
گفته شده: اگر بنا ا ست كه نظارت مطلق در اصل 99 قانون اساسي، نظارت استصوابي تفسير شود، بايد واژه «نظارت» در اصول ديگر قانون اساسي نيز به همين معنا تفسير شود و حال آنكه چنين نيست؛ مثلاً ميدانيم خبرگان رهبري بر كار رهبري نظارت دارند، اما نظارت آنها استصوابي نيست و يا نظارت نمايندگان سه قوه بر صداوسيما استصوابي نيست. پاسخ دادهاند: تفسير نظارت در اصل 99 به نظارت استصوابي، معنايش اين نيست كه در همه جا نظارت استصوابي است و چيزي به نام نظارت استطلاعي در كار نيست. ممكن است در جايي منظور قانونگذار از نظارت، استصوابي باشد و در جاي ديگر استطلاعي باشد. اين به نظر و رأي مفسّر بستگي دارد. (22) چرا مسائل به اين مهمي را به تفسير مفسر واگذاريم، بهتر نيست قوانين را شفاف كنيم؟ ج ـ موانع اجرايي
در جاهايي كه مشكلات ساختاري و قانوني وجود ندارد يا بر اين فكر و ملاحظه كه «اگر نظارت كني، نظارت ميشوي، پس بهتر است نكني» يك قاعده نانوشته مهلك است. طرف ميشود، شاهد مشكلات اجرايي خواهيم بود كه عمدتا به خاطر ضعف مديريت، ندانم كاري، ناهماهنگي و ناكارآمدي به وجود ميآيد؛ مثلاً ممكن است مجلس نظارت بر قوه مجريه و نظارت بر اجراي مصوّبات خود را توسط دولت به علت اشتغالات زياد يا زائد، عدم مديريت قوي در مجلس، عمل نكند يا مديريت زماني نداشته باشند و يا نمايندگان به جاي نظارت، به امور عمراني مناطق خود مشغول شوند و براي جلب رضايت و آرا براي دور بعد، به يك كارگزار شبيه شوند و حتي لازم باشد در نوبت بنشينند واز استاندار وقت بگيرند، (با اين حال) چگونه ميتوانند نظارت كنند. و يا اعضاي خبرگان رهبري، به علت كهولت سن يا مهيّا نكردن يا نبودن سازوكار نظارت و يا عدم عزم و اعتقاد به نظارت و اينكه ما چگونه ميتوانيم نظارت كنيم؟ اين وظيفه را انجام ندهند؛ به خصوص كه هر كدام مشاكل و مشاغل فراوان خاص خود را هم داشته باشند. نوع موانع اجرايي به ضعف يا عدم (مديريت نظارت) بر ميگردد؛ چرا كه بايد بپذيريم نظارت امري مهم است و مديريت خاص ميخواهد و اصولاً (عدم نظارت) راحتتر است و دردسرهاي مخصوص را هم ندارد. در حالي كه اگر سلامت يك نظام به نظارت بستگي دارد، بايد آن را مثل يك سنگربان حفظ كرد. چشم تيزبين نظام بود و بدون خستگي و خيرگي، با مهارت و نظر به اين مهمّ همّت گماشت. به هر حال، يكي از موانع و آسيبهاي نظارت، نبود «مديريت نظارت» است كه چه بسا از همه عمدهتر و شايعتر است. اين فكر و ملاحظه كه «اگر نظارت كني، نظارت ميشوي، پس بهتر است نكني» يك قاعده نانوشته مهلك است. در اينجا مناسب است كه نكاتي از نظارت نادرست و غيرمؤثر، كه در مباحث مديريت مطرح ميشود طرح گردد. در بسياري از سازمانها سيستمهاي كنترل نميتوانند اطلاعات صحيحي از عملكرد سازماني به اين مديريت فراهم كنند، مديراني كه باز خورد كنترلي ناصحيح دريافت ميدارند، به اقداماتي دست ميزنند كه متناسب با موفقيت نيست. الف ـ كنترل بيش از حد و كمتر از حدّ
كنترل بيش از حدّ، مقررات افراطي را بر فعاليتها و اجراي وظايف افراد تحميل ميكند و آزادي عمل فردي را تحديد ميكند، كنترل كمتر از حد حاصل مقررّات ضعيف يا عدم وجود مقررات براي اجراي فعاليتها ميباشد. و به آزادي عمل بيش از اندازه منجر ميشود. هر دو نوع آسيبزا است؛ كنترل بسيار زياد مانع از ابتكار عمل ميشود. مشكلات روحي ايجاد ميكند. سازمان را به سوي تشريفات زايد فراوان هدايت ميكند و موجب كندي تصميمگيري و اجرا ميشود. كنترل بسيار كم ميتواند به هماهنگي داخلي صدمه بزند و موجب مصرف افراطي منابع يا عدم بهرهبرداري كافي از آن بشود. اصل مهم، يافتن تعادل درست ميان كنترلها براي پشتيباني از عملكرد سازمان است. (23) ب ـ ناهماهنگي در نظارت يا نظارتهاي ناهماهنگ
اگر سيستمهاي كنترل، به طور نامناسب طرّاحي شده باشند، امكان دارد پيامهاي نامربوطي براي كاركنان بفرستند. مديران بايد سيستمهاي كنترلي تهيه كنند كه با ترغيب رفتارهاي مناسب در كاركنان موجب موفقيت سازمان در بلند مدت شوند؛ مثلاً اگر بخواهيم افراد تحت كنترل بخشي از وقت خود را صرف پروژههاي آينده كنند، ولي حقوق را ثابت نگهداريم، در نتيجه فرد مورد نظر بدون فكر به آينده و با خيال راحت از تأمين حقوقش در كار اجرايي صرف ادامه ميدهد. اين جاست كه سيستم كنترل با سيستم پرداخت ناهماهنگ است. ج ـ عدم توانايي در تنوّع كنترلها
استراتژيهاي كنترل، غالبا انعكاس ساختار سازماني است؛ براي نمونه، يك سازمان متمركز، احتمالاً سيستم كنترل واحد و متمركزي دارد كه مجموعه استانداردهاي مشابه را براي اجرا در بخشها و واحدها وضع ميكند. برخي سازمانها پراكندگي فراوان دارند، در نقاط مختلف كشور، اينها سيستمهاي كنترل مختلف ميخواهند، اعمال، يك نوع نظارت كار را مشكل ميكند. (24) د ـ نظارت تحميلي به جاي نظارت برخود
حقيقت اين است كه براي بالا نگه داشتن عملكرد نميتوان صرفا روي نظارت تكيه كرد؛ زيرا كه افراد نظارت را از طريق غيبت، انتقال، بازده با كيفيت پايين و از اين قبيل كارها خنثي ميكنند. يكي از مشكلات ناشي از تأكيد روي نظارتهاي رسمي اين است كه اين گونه نظارتها اغلب به واكنشهاي نامطلوب منجر ميشوند. احساس بيزاري، ضعف بيشتر عملكرد و تلاش براي درهم شكستن سيستم منجر ميشود و منجر به امور ذيل ميگردد. (از ديد «ادوارد لادار» و «جان راد») 1. رفتار اداري غيرقابل انعطاف (خشك)
اين رفتار حاكي از تمايل افراد به اين است كه خود را در ارتباط با سيستم نظارت، خوب جلوه دهند. افراد تلاش خود را به نقاط مورد سنجش، بيشتر متوجه ميكنند و اغلب هدفهاي مهمتر سازمان را فراموش ميكنند. 2. رفتار استراتژيك
اين رفتار عبارت است از تمايل افراد به تهيه اطلاعات، به گونهاي كه اين اطلاعات در محدوده زماني معين خوشايند جلوه كند (فريب). 3. گزارش اطلاعات نامعتبر
بعضي اوقات، افراد از طريق اطلاعات نادرست و نامعتبر سيستم را ميكوبند. (25) همه آنچه تا به حال گفته شد، خصايص و پيامدهاي نظارت غيرمؤثر و نادرست است كه نوعاناشي از ضعف در مديريت نظارت است كه از آسيبهاي مهم به شمار ميرود. لذا صرف عدم وجود اشكالات ساختاري و قانوني نميتواند نظارت را مؤثر كند. بايد ناظران را آموزش داد و به جاي «نظارت مديريتي»، «مديريت نظارتي» اعمال كرد. تا ماشين نظارت خاموش نشود و به گِل ننشيند. ه ـ موانع سياسي ـ اجتماعي
آقاي عميد زنجاني معتقد است: (26) «سه تعبير الآن جزو تعابير دارج در فرهنگ سياسي كشور است كه ممكن است در تمام نظارتها مطرح شود؛ يكي اعمال سليقه، ديگري منافع گروهي و سومي گرايش سياسي. اين سه در تمام سطوح مديريت حضور دارد. در تمام سطوح نظارتي هم حضور دارد. اگر اين مسأله موجب خدشه در نظارت باشد. بايد در تمام نظارتها باشد و لازمهاش آن است كه بايد نظارت را از مديريت حذف كرد.» ما با اقتباس از اين گفتار، اين 3 عامل را، كه مخدوش كننده نظارت است، به بررسي مختصر ميگذاريم: 1. اعمال سليقه
هيچ انساني خالي از سليقه نيست و ترديدي نيست كه سلايق در خلايق مختلف و پراكنده است. اختلاف سليقه نوعا به روش بر ميگردد هر چند در هدف و يا وسيله هم ميتواند نمود كند. وقتي يك ناظر از يك روش ناخشنود باشد، با اين پيش فرض منفي، به نظارت شونده نمره و نگاه منفي دارد. بالأخره افراد هم كه معصوم نيستند. به اين ايراد (يا شبهه) توجه كنيد: (27) «معناي نظارت استصوابي اين است كه يك عده خود را معيار اسلام و حق مطلق بپندارند و همه طبقات در شناخت مباني اسلامي، ارزشها مفاسد و مصالح موظّف باشند عقل و درك خويش را كنار گذاشته، تابع محض درك و برداشت خاص آنان باشند. اين يك امر خرافي است و با هيچ عقل و منطقي سازگار نيست.» فعلاً كاري به ناصواب بودن و لحن بد اين عبارت نداريم، ولي به هر حال، نظارت است و ناظر و سليقههاي خاص. بايد مواظب هر نوع اعمال سليقه باشيم و خطر آن را گوشزد كنيم. اعمال «بيطرفي» امري بسيار مشكل است؛ چون انسان بيطرف نداريم. مثل داوري كه در يك مسابقه ورزشي قضاوت كند و بيطرف باشد، امكان دارد ولي مشكل است. 2. منافع گروهي
نميدانيم مراد ايشان از «منافع گروهي» يا «منافع حقوقي» چيست؟ شايد منافع صنفي مراد باشد[ در مقابل منافع شخصي كه در عنوان قبل طرح شد]، به قرينه عنوان جداي «گرايش سياسي» اين منافع از سنخ سياسي هم نيست، حدّي ميانه است. گروه سرمايهداران، بازاريان، فرهنگيان، آيا اين مراد است يا اين حالت كه در فرهنگ سازماني است كه هر كس به هر بخش كه ميپيوندد، آنجا را محور قرار ميدهد و از آن موضع صحبت ميكند و تمام مقررّات و آيين نامهها را به نفع آن بخش كه تصدّي يا تولّي آن را به عهده ميگيرد، تفسير ميكند، و اعتبارات را به آن سمت سرازير ميخواهد. و اتفاقا اگر بخش او تغيير كرد و به بخش مقابل رفت، همين حالات گروه خواهانه و حقوقگرايانه ناشي از بخشينگري را به آنجا ميبرد كه اين حالت در يك قضاوت مثبت اين است كه هر كس ميخواهد كارآمدي بخش خود را ارتقا دهد و حالت منفي آن، تسرّي روح عشيرهاي و قبيلهاي در دل سازمانهاي مدني و مدرن است؟! با اين تفسير حقوق خاصّي براي بخشي بيش از بخشهاي ديگر طلب ميكند. از اين حالت گاهي به «بخشينگري» تعبير ميشود. بر اين اساس در فرآيند «نظارت»، «بخشينگري» يك آفت خواهد بود؛ چرا كه اگر آن بخش ناظر باشد، خصمانه و غير منصفانه نظارت ميكند و اگر نظارت شونده باشد نهايت فرار و اختفا از واقعيات را پيشه ميكند تا از هجوم ناظران مصون بماند تا بخش او هر چند ناموفق است و غير سالم ولي موفق و سالم نشان داده شود. 3. گرايش سياسي
اين عامل يا مانع هم مثل عناصر قبل، امري گريزناپذير است. نميشود بدون گرايش سياسي بود. بالأخره انسان در يك جناح ميگنجد. البته بحث فقط از دو جناح نيست، جناحهاي فرعي و مخفي داخل هر جناح بزرگ بسي فراوانتر است؛ مثل احزاب غربي كه در درون خود جناحهاي متعددي دارند كه در زمان انتخابِ درون حزبي عود و بروز ميكند. وقتي گروه ناظر از يك گرايش سياسي باشد، علي القاعده نظارت يك سويه خواهد بود. براي حذف رقيب، ويا تضعيف جايگاه گرايش سياسيمقابل، اين گرايش حتي در قضاوت هم ممكن است دخالت كند؛ چرا كه نظارت و قضاوت نهايتا از يك خانواده محسوب ميشوند؛ زيرا در نظارت، بالمآل، نوعي قضاوت نهفته است و در قضاوت هم نظارت وجود دارد. ما هميشه از اين گرايشها در نظارتها ضرر ميبينيم و ضربه ميخوريم. احكام قاضيان و ناظران، خالي از اغراض سياسي نميتواند باشد. آقاي عميد زنجاني دو راه حل براي شوراي نگهبان، براي سلامت از سه مانع (سليقه، منافع گروهي و گرايش سياسي) ارائه ميكند. (28) (البته بحث ما در نظارت بسيار فراگير و شامل است و نظارت شوراي نگهبان فقط بخشي از آن را تشكيل ميدهد ولي در عين حال چون اين راه حل خطاب به اين نهاد است، از باب نمونه اشاره ميشود): راه حل نخست: توسعه راههاي كسب اطلاع است؛ به اين شكل كه دو سويه عمل شود تا به واقعيتها به اندازه كافي توجه شود و اطمينان بيشتري به بارآورد و سطح كار بالا رود. ممكن است انسان با كسب اطلاع از چهار مطلب، به يك نتيجهاي برسد، اما اگر اطلاع از چهل مطلب داشته باشد به نتيجه مطمئنتري ميرسد يا ممكن است در نتيجه هيچ تأثيري نداشته باشد اما بديهي است اطلاعات بيشتر اتقان بيشتري را در تصميمگيري خواهد داشت. راه حل دوم (راه حل حقوقي): رويّهاي را كه ما براي خروج از دوگانگي قضايي در سيستم اجرايي اتخاذ كرديم، كاملاً با سيستم نظارتي؛ مثلاً كشور فرانسه متفاوت است. آنها در درون قوه مجريه براي نظارت بر تخلّفات از يك نظام قضايي درجه 2 استفاده كردند، لذا از نظر معيارهاي حقوق اساسي، نظام فرانسه دچار مشكل است و دوگانگي قوّه قضاييه در كل ساختار نظام سياسي فرانسه به چشم ميخورد، خوشبختانه ما به اين ورطه دچار نشديم. در هيأتهاي بدوي، كار را با حضور قضات اجرايي كرديم. قضات شخصشان را ميآورند اما شخصيّتشان را نميآورند. قضات عضو اين هيأتها هستند ولي نه به عنوان عضوي از قوّه قضاييه. پيشنهاد اين است: هيأتهايي كه شوراي نگهبان به عنوان ابزار كار براي انجام وظايف خودش در اجراي اصل 99 استفاده ميكند، از حضور قضات استفاده شود، البته به عنوان اشخاصي كه صلاحيت تصميمگيري در مسائل حقوقي و قضايي را دارند، نه به عنوان قاضي قوّه قضاييه. حضور چنين افرادي كه از صلاحيتهاي بالاي قضايي برخوردارند، در ميان هيأتهاي نظارت شوراي نگهبان به اين هيأتها يك حالت نيمه قضايي ميدهد كه سنجش و تصميمگيريها و نظرها به دور از معيارهاي قضايي نباشد و با توجه به جامعيت قضايي باشد. البته هر دو پيشنهاد با حفظ استقلال شوراي نگهبان است؛ چون اصل 99 نظارت را بر عهده شوراي نگهبان گذارده است. هيچ بخشي از اين نظارت نميتواند بيرون از شوراي نگهبان اعمال شود. اين دو پيشنهاد از طرف ايشان، يك راه حل هم قبلاً در ذيل موانع ساختاري عرضه شد كه تشكيل (كميته ملي انتخابات) است، (مراجعه شود). ارائه اين راه حلها حاكي از جدّي بودن آسيبها است، هر چند هيچ راه حلي خالي از مناقشه نيست. ولي صرف ارائه آن، آنهم از طرف انسانهاي بيغرض، نشانگر اين است كه هميشه يك پالايش در روشها و مقررات نظارتي بايد اعمال شود تا از حدّاكثر اتقان برخودار گردد. موانع نظارتي از طرف نظارت شوندگان در بُعد اجتماعي ـ سياسي
1. غوغاسالاري؛ گردوغبار كردن و شلوغ بازي از ناحيه كساني كه ريگ به كفش دارند و با وجود عدم اهليت و نامحرميت با نظام، قصد دارند به هر شكل، خود را به درون اندام نظام برسانند و با امكانات تبليغي كه دارند جوّسازي ميكنند تا اعصاب ناظران را نامتعادل نمايند و بهرهبرداري كنند. ناظر بايد مثل يك قاضي بر عقل خود تكيه كند و نه احساس و اسير جوّ نشود. 2. بازي كردن نقش اپوزسيون؛ نظامي با زحمت تشكيل شده است، عدهاي ممكن است با خطگيري از عناصر بيگانه و اپوزسيونهاي خارجي؛ خواه ناخواه به آن سو تمايل پيدا كنند و با حفظ ظاهر، خود را از حق شهروندي بهرهمند بدانند و فشار وارد كنند. 3. تجددّگرايي افراطي؛ اين عامل باعث ميشود كه حاكميت ارزشها زير سؤال رود و متجدّدان، هر ناظري را كه حامي ارزشها است، متهم كنند و در مقابل او بايستند. 4. نفاق؛ به ظاهر خود را طرفدار قانون نشان ميدهد ولي مدام در پي راه نفوذ يا راه فرار از قانون را دارد، ولي در باطن هيچ علاقه و عقيدهاي ندارد و دنبال تثبيت قدرت خود است. و عواملي از اين قبيل كه نظارت شوندهها از آن برخوردارند. متأسفانه ناظران گاهي تحت تأثير قرار ميگيرند و از حالت تعادل خارج ميشوند و نظارت ا فراطي يا تفريطي اعمال ميكنند و هيزم خشك وتر را ميسوزانند. (پيشتر به عامل تعادل در نظارت مؤثر اشاره شد.) جمعبندي: موا نع انفسي و آ فاقي كه در ابعاد گوناگون شمرده شد، هم شامل نظارت كننده و نظارت شونده و سيستم نظارت ميشود و منحصر در نظارت خاص نيست. نظارتهاي از پايين به بالا و از بالا به پايين و هم عرض را شامل ميشود و همچنين فرآيندهاي نظارتي، سياسي، اجتماعي، اداري و اخلاقي را نيز در بر ميگيرد. نظارتهاي رهبري، بر رهبري، قضايي، انتخاباتي، حقوقي و... را فرا ميگيرد. موانعي است براي نظارت مؤثر به معناي مطلق آن، براي سالمسازي سيستم نظارتي و كارآمدي آن، بايد اين موانع را حذف يا تضعيف كرد. نظارت سالم و مؤثر مايه اعتمادسازي و كارآمدي و تحكيم پايههاي نظام ديني خواهد بود. دنيا و آخرت را با هم تأمين ميكند و موجب رضايت خدا و رسول و مردم مؤمن به خدا و رسول هم ميباشد و ما نع ظلم و بيعدالتي ميشود. شرايط نظارت مؤثر (29)
شايد به نظر بيايد كه با وجود بيان «موانع» و بيان راههاي زدودن آنها، از بحث شرايط بينياز ميشويم. در حالي كه با دقّت و تعمّق ميتوان تفاوت آن دو را دريافت؛ شرط آن است كه با وجودش مشروط موجود است و با نبودش مفقود، ولي مانع با وجودش مقتضي موجود نيست با نبودش موجود است، و لزوما عدم مانع همان شرط نيست. هر چند گاهي اينگونه است. مراد ما از مشروط «نظارت كامل و مؤثّر» است. به هر حال به بيان اين شرايط ميپردازيم: 1. حاكميت ارزشها
مراد از «ارزش» مطلوبيت و قيمت است و مراد از ارزش كه از آن در جامعهشناسي و روانشناسي به هنجار هم ياد ميكنند. در بُعد اسلامي آن اموري است كه مطلوبيت شرعي و عقلي داشته باشد. شايد بتوان اصطلاح «معروف» را مرادف ارزش ديني و عقلي و منكر را مساوق «ضد ارزش» دانست. معيارهايي كه توسط عقل و شرع مطلوب شناخته شود، ارزش است كه براي برپايي آن، اين همه مجاهدت شده است. جمله ماندني شهيد بهشتي كه «انقلاب ما انقلاب ارزشهاست» ناظر بر همين مفاد است. از ارزشها گاهي به «اصول» هم ياد ميشود، كه بايد مورد پافشاري قرار گيرد و ارزشهاي شاهنشاهي بايد منسوخ و منسي شود و ارزشهاي اسلامي و انقلابي حاكم گردد. اگر ما ارزشها را از دست بدهيم و يا معامله و مسامحه كنيم، فقط نامي از انقلاب باقي ميماند. جاي تطويل كلام نيست ولي بايد دانست كه «نظارت مؤثر» بدون رعايت ارزشها امكان ندارد. انواع ارزشها
احكام اسلام و حدود الهي، ارزش هستند و بايد پياده شوند؛ تلخ يا شيرين، مكروه يا محبوب (مگر در مقام تزاحم با مصلحت اقوي كه باز هم حكم اهم پياده ميشود) شعارهاي انقلاب ارزش هستند؛ مانند استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي ـ نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي. اينها به هيچ وجه نبايد خدشه پيدا كنند. فضايل اخلاقي ارزش هستند؛ مانند ايثار، خدمت، احسان، فداكاري، وفاداري، سداد، عدالت، تقوي، دوري از رذايل و گناهان. شخصيتهاي مقدس (معصوم و غيرمعصوم) ارزش هستند؛ چه حقيقي چه حقوقي، شخصيت مقدس كسي است كه ارزشها را در خويش نهادينه كرده يا كمترين فاصله را با آنها دارد. حفظ نظام و انقلاب و اسلام، يك ارزش است. سلامت نظام و معنويت و حراست آن از دست بيگانگان. نظارت كننده و نظارت شونده و سازوكار و سيستم نظارت بايد مبتني بر اين ارزشها باشد. و كوچكترين تخطي از آن نشود. اين ارزشها را بايد همه توافق كنند و با يك فرآيند «خودنظارتي» هر كس فاصله دارد، خود را بسازد و توبه كند و فاصله خود را با ارزشها كم كند. نظارت كننده بايد بداند در هر شرايطي مورد نظارت خداي متعال است و «إنّ الشاهد هو الحاكم». نظارت شونده هم بايد تسليم ارزشها باشد و اگر فاصله دارد جز خويش كسي را ملامت نكند. اگر ناظر حافظ ارزشها است و هدف او از نظارت حفظ ارزشها است، بايد از ملامت ملامتگران نهراسد. نظام هم در مقام توبيخ عادلانه ناظر و منظور بر طبق دوري و نزديكي ارزشها عمل كند. به نظر ميرسد عدالت و تقوي، محوريترين ارزشهايي هستند كه با وجود آنها، ساير ارزشها هم حفظ ميشود و با نبود آنها هم ارزشها مفقود ميگردد. دو عنصر گرانقيمت و كمياب، كه بايد ملكه شود؛ يعني نهادينه گردد. اين دو است كه ناظر و منظور را از گروهگرايي و گرايشهاي سياسي و شهواني و دنيوي و اخروي مصون ميدارد. ترس از خدا را جايگزين ترس از انزوا و از دست دادن مقام قرار ميدهد. بايد بر اين دو عنصر تأكيد شود و نماد و تابلو گردد. اين دو اصطلاحا عامل «نظارت دروني» يا «خود نظارتي» حساب ميشوند، كه در صورت تحقّق، راه نظارتِ بيروني هموار ميشود يا كمترين نياز به آن است. «اي كساني كه ايمان آوردهايد همواره براي خدا قيام كنيد و از روي عدالت گواهي دهيد. دشمني، با جمعيتي شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت كنيد كه به تقوي نزديكتر است و از معصيت خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام ميدهيد، آگاه است.» (30) اين آيه به شكل گويا بر عدالت و تقوا در قيام و شهادت و نظارت و امثال آن دعوت ميكند لبيك به همين يك آيه نظارت مؤثر را تضمين مينمايد. «اي كساني كه ايمان آوردهايد، كاملاً قيام به عدالت كنيد، براي خدا شهادت دهيد، گرچه اين گواهي به زيان خود شما يا پدر و مادر و نزديكان شما باشد. چرا كه اگر آنها غني يا فقير باشند، خداوند سزاوارتر است كه از آنان حمايت كند. بنابراين، از هوي و هوس پيروي نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد و اگر حق را تحريف كنيد و يا از اظهار آن اعراض نماييد خداوند به آنچه انجام ميدهيد آگاه است.» (31) اين آيه گوياتر از آيه قبل و مقارن آن است كه بدون شرح، شرط نظارت مؤثر را بيان ميكند. نفي خويشگرايي و خويشاوند گروي و هوي و هوسخواهي ميكند و امر به عدالت و حق و تقوي مينمايد. اگر شعار ندهيم و واقعا مسلح به عدالت و تقوي شويم، از حق عدول نميكنيم ولو به ضررمان باشد و اين همان «خود نظارتي» است، كه مسلما:
هر كه در اين بزم مقرّبتر است
جام بلا بيشترش ميدهند
جام بلا بيشترش ميدهند
جام بلا بيشترش ميدهند
2. حاكميت قانون
البته وقتي سخن از حاكميت ارزشها شد، ديگر موارد، ذيل آن است يا از باب ذكر خاص بعد از عام است و به مناسبت تأكيد و اهميت مواردي همانند «حاكميت قانون» را ذكر ميكنيم: قانون ميزان نظم است كه مورد توافق عقلاي قوم قرار گرفته و مبناي عمل اجتماعي است. البته قانون بايد شفاف بوده و ابهام نداشته باشد كه خود تبديل به ضد نظم ميشود و مصداق «از قضا سركنجبين صفرا فزود» ميشود. (كه پيشتر در بحث موانع به آن اشاره كرديم.) قانون شفاف و عادلانه و بازنگري شده. و پوياي غيرمخالف با مباني اسلام، كه مورد توافق همه جناحها و گروهاي وابسته به انقلاب و اسلام باشد و اجراي مو به مو شود و تفسير به رأي نگردد و دچار «نؤمن ببعض و نكفر ببعض» نشود. نظارت را سالم ميكند. چه قانوني كه شوراي نگهبان تصويب كند يا مجمع تشخيص مصلحت و يا مجلس خبرگان و يا هر نهاد ديگر كه قانون به آن اجازه تقنين داده است. همه بايد تسليم قانون شوند رهبر فقيد و جديد، هر دو بر اين نكته پافشاري داشته و دارند. آنچه مسلم است، نهادهاي حكومتي تنها يك وظيفه دارند و آن اجراي قانون است. قانون بايد سرلوحه اعمال و اقدامات هر يك از مسؤولان باشد و مسؤولان نيز با درك صحيحي از قانون و اجراي منصفانه و بيطرفانه آن، از بروز تنشها، اختلافات و منازعات جلوگيري كنند و بدينوسيله نگذارند كه غوغاسالاري، زورگويي، اعمال فشار و زيادهخواهي در جامعه اسلامي پا بگيرد. بايد با قانون شكني مبارزه كرد. زماني كه قانون ملاك عمل شود و رقابتهاي حزبي و جناحي به گوشهاي روند، مردم احساس اعتماد ميكنند و تنها همين حسن اعتماد مردم است كه پايههاي نظام را محكم ميكند. نظارتهاي غير قانوني يا فراقانوني اعتماد زدا است. 3. حاكميت مردم
در مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي آمده است: «در ايجاد نهادها و بنيادهاي سياسي كه خود پايه تشكيل جامعه است، براساس تلقّي مكتبي، صالحان عهدهدار حكومت و اداره مملكت ميگردند. «إنّ الاْرض يرثها عبادي الصالحون» و قانونگذاري كه مبيّن ضابطههاي مديريت اجتماعي است بر مدار قرآن و سنت جريان مييابد. بنابراين، نظارت دقيق و جدي از ناحيه اسلام شناسان عادل و پرهيزگار و متعهد و فقهاي عادل امري محتوم و ضروري است و چون هدف از حكومت، رشد دادن انسان در حركت به سوي نظام الهي است: «إلي الله المصير» تا زمينه بروز و شكوفايي استعدادها به منظور تجلّي ابعاد خداگونگي انسان فراهم آيد.(تخلّقوا بأخلاق اللّه) و اين جز در گرو مشاركت فعّال و گسترده تمامي عناصر اجتماعي در روند تحوّل جامعه نميتواند باشد.» مقام معظم رهبري در ارتباط با جايگاه مردم در نظام اسلامي ميفرمايند: «در نظام اسلامي، مردم تعيين كنندهاند. اين هم از اسلام سرچشمه ميگيرد. مسأله اساسي كه بنده بارها بر آن تأكيد كردهام، اين است كه اسلامگرايي در نظام اسلامي از مردم جدا نيست. مردم گرايي در نظام اسلامي ريشه اسلامي دارد. وقتي ما ميگوييم نظام اسلامي، امكان ندارد كه مردم ناديده گرفته شوند و پايه و اساس حق... خود اسلام است.» (32) در اين زمينه نبايد دچار افراط و تفريط شد، مردم سالاري نه به معناي شركت در انتخابات يا راه پيمايي به شكل زينت است «نه به شكل پوپوليسم كه به معناي عوامزدگي است و تولد آن در روسيه است؛ بعد از انقلاب اكتبر، كه دهقانان را مقدس و محور قرار داده بودند، بلكه مردم در چهارچوب اسلام نقش دارند رضايت آنها مبناي مشروعيت نظام نيست ولي پايه مقبوليت است و مقبوليت طبق مقدمه قانون اساسي اساس بقاي نظام اسلامي است. بنابراين، با نگاهي اعتدالي به مردم، بايد رضايتمندي آنها را در چهارچوب اسلام ملاك قرار دارد. هر نظارتي كه مايه خروج مردم مؤمن و انقلابي از صحنه و مايه سرخوردگي و دلزدگي آنها است، نظارتي غير مؤثر نام دارد. صرف اينكه رضايت مردم شرط نيست، مصلحت آنان بايد در نظر گرفته شود ولو قاعدتا حرف متيني است ولي عموميت ندارد. رضايتمندي آنها هم در استحكام يك نظام شرط است كه بايد با ظرافت به آن دست يافت. ناظران در حقيقت چشمان مردم هستند و نبايد چشمهاي نافرماني با شند؛ مثلاً در صحنه انتخابات تا ميتوانيم بايد گزينههاي مورد قبول مردم را با نظارت غيرمؤثر از صحنه خارج نكنيم تا مشاركت كنند و اين نه به آن معنا است كه عناصر خائن را در اندام نظام بياوريم و حفظ كنيم. حضور مردم رابطه مستقيمي با اعتماد آنان به مسؤولان دارد. اين اعتماد، جز از طريق عملكرد قانوني مسؤولين به دست نميآيد. 4. حاكميت اسلام
در اصل چهارم قانون اساسي با اشاره به حراست از احكام اسلام آمده است: «كليه قوانين و مقرّرات مدني، جزايي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غيراينها بايد براساس موازين اسلام باشد.» در قانون بر حاكم بودن اين اصل بر اطلاق و عموم همه اصول قانون اساسي تصريح شده است. بيشك قوانين نظارتي هم مبتني بر احكام اسلام استوار ميشود. همّ و غم نظارت كننده و نظارت شونده حفظ اسلام است و همه در مقابل احكام اسلام محكوم هستند. «هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي كه خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري در مقابل فرمان خدا داشته باشد و هر كس نافرماني خدا و رسولش را كند به گمراهي آشكاري گرفتار شده است.» (33) «البته ما مجمع تشخيص مصلحت داريم. اما آن مصلحتي كه به خاطر آن در يك قانون بايد از مخالفت با شرع در كشور بگذرد. بايد مصلحت خيلي بالايي باشد.» (34) 5. حفظ قداستها
قداست در لغت به معناي طهارت و نزاهت و دوري از نقص است و برخي صاحبنظران آن را به معناي محبوبيت همراه با احترام شديد ميدانند. (35) انسان طبعا به علت پاكي و كمال خاصّي كه در شخصيتي سراغ دارد، به او محبت ورزيده و احترام خاص ميگذارد، از سويي روح دين را قداست تشكيل ميدهد؛ به طوري كه تمام اديان الهي بر احترام گذاردن خاص به خداوند و هر چه و هر كس به او منسوب است تأكيد ميورزند. روايات ما هم بر اين مطلب تأكيد دارند «هل الإيمان إلاّ الحُبُّ»؛ (36) «آيا ايمان جز محبت و دوستي، امر ديگري است؟» كيان شيعه و حيات آن در زمان غيبت با همين قداست حفظ شده است. در طول تاريخ مردم براي مراجع خود احترام خاصّي قائل بودهاند. دشمنان نيز همواره از اين قداست در هراس بودهاند. آنها دريافتهاند قداستي كه مردم براي رهبريو ولايت امر قائلند، نظام و انقلاب را بيمه كرده است. از اين رو تمام تلاش خود را براي شكستن اين قداست به كار گرفتهاند. رهبري بايد نظارت شود و مورد انتقاد قرار گيرد ولي با روش صحيح و خيرخواهي و الاّ ديگر كسي امر او را مطاع نميداند و عمل كردن به دستورهاي او را وظيفه شرعي نميشمارد و اين به نفع دشمن است. يكي از اعضاي برجسته خبرگان معتقد است كه: (37) «انتقاد از رهبري بايد هوشمندانه طراحي شودتا موجب سوء استفاده دشمنان نگردد. مجلس خبرگان كميسيوني براي نظارت بر فعاليتهاي رهبري دارد كه عملكرد ايشان را مورد بررسي قرار ميدهد و در موارد لازم نتيجه آن را به اطلاع ايشان ميرساند. اين هيأت تحقيق به پيشنهاد خود مقام معظم رهبري در مجلس خبرگان تشكيل شد. بهترين شيوه انتقاد، نوشتن نامه به دبيرخانه مجلس خبرگان و بيان موارد لازم است.» «انتقاد از ديگر مسؤولان نظام و مجلس، قوه مجريه و قوه قضاييه در اصل 90 قانون اساسي مطرح شده است؛ يعني هر كس شكايتي از طرز كار مجلس يا قوه مجريه يا قوه قضاييه داشته باشد، ميتواند شكايت خود را كتبا به مجلس شوراي اسلامي عرضه كند. مجلس موظف به رسيدگي و پاسخ است.» «ملاحظه ميشود كه مراجعه به مجلس، راهكاري مناسب براي شكايت است. شكايت نوعي انتقاد است (و نوعي نظارت). اين عمل موجب حفظ حرمت نهادهاي مذكور خواهد بود.» (38) به هر حال يكي از شرايط نظارت حفظ حريمها و قداستها است. مقدسات مثل ستونهاي خيمه هستد، نبايد شكسته شوند. در اين صورت هيچ كس در امنيت معنوي نخواهد بود. در يك نگاه، هر فرد مؤمن مقدّس است و بايد ايذاء و توهين نشود. بله، اگر كسي خودش قداست خود را از بين برد، از حلقه حرمت و مصونيت خارج ميشود و در مورد فاسق همه چيز آزاد است از جمله غيبت. خصوصيات سيستمهاي كنترل كارآمد و مؤثر
«ويژگيهاي سيستمهاي كنترلِ كارآمد، اين است كه پيوندي قوي با سيستم برنامهريزي داشته باشد. دقيق و به هنگام باشد. حوزههاي اجرايي عيني كليدي را كنترل كند. قابل اندازهگيري باشد. صرفهجويي را رعايت كند. انعطافپذير و قابل درك باشد. معيارهاي منطقي ارائه كند. بر تعيين محل استراتژيك و موارد استثنا تأكيد ورزد و ا قدام اصلاحي ضروري را پيشنهاد كند.» (39) اين بحث پاياني اين مقاله است و در حقيقت نظارت مؤثر، را فرمولبندي ميكند و در هر نوع سيستم نظارتي كه در طول مقاله طرح شد ميتواند مورد عمل قرار گيرد: 1. پيوستگي با برنامهريزي؛ وقتي وظيفه نظارت با برنامهريزي ارتباط نزديكي داشته باشد، سيستمهاي نظارت ميتواند بازخوردهايي درباره پيشرفت به سوي هدفها فراهم كند يك برنامه استراتژيك (راهبردي) براساس عواملي از قبيل مرحله تكامل و موقعيت رقابت سازمان پديد ميآيد. سپس اين برنامه استانداردهاي اجرايي مناسب براي اندازهگيري پيشرفتهاي آينده هر بخش را تعيين ميكند. 2. دقت؛ كارآمدي سيستمهاي كنترل و نظارت به جمعآوري و انتشارات اطلاعات موثق و معتبر نياز دارد. اگر دادههاي كنترل دقيق نباشد مديران تصميمهاي نادرست اتخاذ ميكنند و به اقدامات نامناسب دست ميزنند. وقتي مديران سيستمهاي كنترل را اجرا ميكنند، بايد مطمئن باشند كه دادههاي معتبري را به دست ميآورند و آ نها را به اطلاعات دقيق تبديل ميكنند؛ «آنان همگي در يك صف در پيشگاه پروردگارت عرضه ميشوند و به ايشان گفته ميشود كه همگي نزد ما آمديد... و كتاب (نامه اعمال) آنجا گذارده ميشود، پس گنهكاران را ميبيني كه از آنچه در آناست ترسان و هراسانند و ميگويند: واي بر ما! اين چه كتابي است كه هيچ عمل كوچك و بزرگي را فرونگذاشته، مگر اينكه آن را به شمار آورده است و اين در حالي است كه همه اعمال خود را حاضر ميبينند و پروردگارت به هيچ كس ستم نميكند.» (40) اين آيه نشان ميدهد كه نظارتها بايد بسيار دقيق انجام گيرد. 3. به هنگامي؛ دادههاي كنترل بايد به طور مستمر و به اندازه كافي براي مديران مسؤول فراهم شود و به آنها امكان دهد تا وقت باقي است اقدام سرنوشت سازي انجام دهند، بدون اطلاعات به هنگام كنترل موقعيتهاي دشوار به صورت فاجعهاي در خواهد آمد. 4. تعيين حوزه اجرايي كليدي؛ براي فراهم كردن دادههاي مناسب جهت كنترل فرآيند عمليات، مديران زمينههاي خاصي را كه بايد پيگيري شود تعيين ميكنند. مديران ميتوانند با نفوذ بر آن قسمت از فرآيند عمليات كه واجد اهميت است يا با تغيير آن، عملكرد سازمان را اصلاح كنند. وقتي حوزههاي كليدي تعيين شوند، مديران خواهند توانست نتايج را ا ندازه بگيرند و درباره اقداماتي كه بايد انجام بدهند فكر كنند. حوزههاي كليدي جنبههايي از يك واحد است كه بايد به طور مؤثري عمل كند تا كل واحد موفق شود. استونر(1995) به عنوان نمونه «روابط كار، جابهجايي نيروي كار، غيبت نيروي كار» را از حوزههاي كليدي ميداند. 5. عينيت و قابليت اندازهگيري؛ دادههاي كنترل ا گر ذهني و كيفي باشند به آساني نميتوانند امكان مقايسه افراد، واحدها، چهارچوبهاي زماني و ساير عوامل را براي تصميمگيران فراهم كنند. به عنوان مثال اين داده كه «پروژه اندكي از برنامه عقبتر است» و «تعدادي از معايب نرمافزارها كه مورد انتظار ميباشد» كيفي و ذهني است و نافع نيست و داده «پروژه پنج روز عقبتر از برنامه است» و «معايب نرمافزارها حدود 2% از استاندارد اجرايي فراتر رفته است» عيني و كمي و نافع است و به اقدامات اصلاحي كمك بيشتري ميكند. 6. صرفه جويي؛ يك سيستم كنترل بايد از نظر اقتصادي براي اجرا مناسب و در مقابل هزينههايي كه صرف ميكند، منافعي در برداشته باشد كه آن را موجّه جلوه دهد. بايد تلاش كرد تا با حداقل هزينه، حداقل كنترل براي دستيابي به نتايج مورد انتظار اعمال شود. 7. انعطافپذيري؛ كنترلهاي كارآمد و «نظارت مؤثر» بايد براي مطابقت با تغيير نامطلوب با استفاده از فرصتهاي جديد انعطافپذير باشند. تعداد كمي از سازمانها با محيطهاي باثباتي مواجهاند كه نياز به انعطافپذيري ندارند. حتي ساختارهاي كاملاً ماشيني، مستلزم كنترلهايي هستند كه بتوانند آنها را با تغيير زمان و شرايط منطبق كنند. 8. قابليت درك؛ نظارتهايي كه به آساني درك نميشوند ارزش ندارند. بنابراين، گاهي اوقات ضروري است در شرايط حساس، كنترلهاي سادهتري جايگزين كنترلهاي پيچيده شود. درك نكردن سيستم كنترل ميتواند موجب اشتباهات غيرضروري، دلسردي نظارت شوندگان و سرانجام ناديده گرفتن و قهر با سيستم مزبور شود (و در مقابل آن، مقاومت انجام گيرد.) 9. معيارهاي منطقي؛ استانداردهاي نظارت بايد منطقي و قابل دستيابي باشد. اگر آنها بسيار بالا يا غير منطقي باشند، نميتوانند براي مدت طولاني مايه انگيزش شوند؛ زيرا افراد اغلب نميخواهند بر چسب نالايق و بيصلاحيت بخورند. در نتيجه به شيوههاي غيراخلاقي و غيرقانوني پناه برده ميشود (مانند تحصن و تجمع) لذا بايد معيارهاي نظارتي به گونهاي باشد كه بدون تشويق به روحيه فريبكاري در كاركنان، آنان را به رشد اميدوار سازد. 10. تعيين نقاط راهبردي(استراتژيك)؛ نميتوان هر فعاليتي را نظارت كرد. ولو توان آن باشد. منافع حاصل از كنترل نميتواند هزينههاي مصرفي را توجيه كند. نظارتها بايد وقايع حياتي را شامل شود. فعاليت هايي كه احتمال وقوع انحراف از ارزشها در آن بسيار است، يا جايي كه انحراف بيشترين صدمه را به نظام وارد مينمايد. 11. اجراي اقدام اصلاحي؛ اين مهمترين جزو علت تامه و شرط مؤثر در نظارت كارآمد است. ختام مسك است. بايد اقدام ضروري به شكل نافع براي اصلاح انحرافات پيشنهاد شود. (رابينز 1994) مواردي كه بايد كنترل شود و تحت نظارت قرار گيرد: افراد، منابع مالي، عمليات و فعاليتها، اطلاعات وموفقيت و كارآمدي، اموري هستند كه بايد دائما مورد نظارت واقع شوند. ـ ابزار نظارت
دادههاي آماري، گزارشها و تحليلهاي ويژه، حسابرسي، مشاهده شخصي، از نمونه ابزارهاي نظارت هستند. (41) رهنمودهايي براي استقرار نظارتهاي مؤثر (42) ؛ 1. نظارتها باز دارنده و پيشگيرنده باشد. 2. معيارهاي مؤثر و منطقي، برقرار شود. 3. با روشهاي نظارتي موجود آشنايي حاصل گردد. 4. اقدام اصلاحي مؤثر به عمل آورده شود. 5. نظارتها با نوع وظيفه منطبق باشد. 6. روي نظارتهاي رسمي زياد تكيه نشود. نظارتي كه در حقوق اساسي مطرح است در صورت اعمال، زماني مؤثر خواهد بود كه از فرمولها و روشهاي اعمال نظارت فوق تبعيت كند. *. در صفحات بعد، به برخي از موارد اين دو لايحه اشاره ميشود. 1. علق: 14 2. مباني سازمان مديريت، طاهره فيض به نقل از (استونر 1995، ص558). 3. فصلنامه حكومت اسلامي، ج30، ص62 4. حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، ابوالفضل قاضي، ص352 5. ماهنامه ناظر، ش12(بهمن1382)، ص7 6. فصلنامه حكومت اسلامي، ش14، صص129ـ128 7. ر.ك.به: مباني مديريت، ج2، گري دسلر با ترجمه داود مدني، صص263ـ249 8. ماهنامه ناظر، ش16، ص12 9. همان، ش4، ص33 10. بقره: 11و12 11. يوسف: 53 12. نهج البلاغه، نامه 45، فرازهاي 23تا27 13. ر.ك.به: ماهنامه ناظر، شماره 14ـ13، صص62ـ61 (تلخيص). 14. عميد زنجاني، ماهنامه ناظر، ش12، صص8ـ7 15. حقوق اساسي در جمهوري اسلامي ايران، دكتر سيدجلالالدين مدني، ج2، ص112 به نقل از فصلنامه حكومت اسلامي، شماره 14، ص128 16. مشروح مذاكرات، ص1264 17. به موجب ماده يك مصوبه مجلس خبرگان درباره اصل يكصد و يازدهم قانون اساسي آمده است: «به منظور اجراي اصل يكصدويازدهم قانون اساسي خبرگان از ميان خود، هيئت تحقيقي را مركب از هفت نفر براي دو سال با رأي مخفي انتخاب مينمايند تا به وظائف مذكور در اين قانون عمل نمايند. افراد هيأت بايد فراغت كافي را براي انجام وظائف محوله داشته باشند و شاغل سمتهاي اجرايي و قضايي از جانب مقام رهبري نبوده و از بستگان نزديك وي نيز نباشند.» هيأت تحقيق ياد شده در ماده يك طبق ماده 3 مصوبه مذكور موظف شده است كه هر گونه اطلاع لازم را در رابطه با اصل يكصدو يازدهم در محدوده قوانين و موازين شرعي به دست آورد و نسبت به صحت و سقم گزارشهاي واصله در اين رابطه تحقيق و بررسي كرده و در صورت لزوم با مقام رهبري در اين باره ملاقات كنند. در اجراي حق نظارت خبرگان بر امور رهبري هم چنين ماده نوزدهم مصوبه مذكور مقرر داشته است: «هيأت تحقيق موظف است با هماهنگي مقام رهبري به تشكيلات اداري آن مقام توجه داشته و آن مقام در جلوگيري از دخالت عناصر نامطلوب در تشكيلات مذكور مساعدت نمايد.» (كنگره امام خميني رحمهالله و انديشه حكومت اسلامي، مجموعه آثار شماره6، ص253) 18. ر.ك.به: ماهنامه ناظر، ش14ـ13، ص62 19. همان، ص15 20. نظارت استصوابي، عباس نيكزاد، (روابط عمومي شوراي نگهبان)، ص21 21. ر.ك.به: همان، كه حدود 24شبهه را در اطراف نظارت استصوابي پاسخ داده است. 22. نظارت استصوابي، ص61، (روابط عمومي شوراي نگهبان). 23. مباني سازمان مديريت، طاهره فيض، صص7ـ226 24. همان، ص237 25. مباني مديريت، گري رسلر، ترجمه داود مدني، از ص 248 تا 254(تلخيص). 26. فصلنامه حكومت اسلامي، ش30، ص65 27. نامه آقاي منتظري در رد نظارت استصوابي، به نقل از جزوه نظارت استصوابي (روابط عمومي شوراي نگهبان، ص44) 28. فصلنامه حكومت اسلامي، ش30، صص6ـ65 29. شرايط نظارت، از آيات زير قابل استفاده است: «ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدا نيم و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم (به ياد بياوريد) هنگامي كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسانند، انسان هيچ سخني را بر زبان نميآورد مگر اينكه همان دم فرشتهاي مراقب و آماده براي انجام مأموريت (ضبط آن) است.» (ق:8ـ6) «او كسي است كه انسان و زمين را در شش روز آفريد، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت و به تدبير و مديريت جهان پرداخت آنچه را در زمين فرو ميرود ميداند و آنچه را از آن خارج ميشود و آنچه را از آسمان نازل ميگردد و آنچه را به آسمان بالا ميرود، هر جا باشيد او با شما است و خداوند به آ نچه انجام ميدهيد بينا است»(حديد:4) «براي انسان مأموراني هستند كه پيدرپي، از پيش رو و از پشت سرش او را از فرمان خدا حفظ ميكنند. خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند و هنگامي كه خدا اراده سوئي به قومي (به علت اعمالشان) كند هيچ چيز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستي نخواهند داشت.»(رعد:11) «در هيچ حال و انديشهاي نيستي و هيچ قسمتي از قرآن را تلاوت نميكني و هيچ عملي را انجام نميدهيد مگر اينكه ما گواه بر شما هستيم در آن هنگام كه وارد آن ميشويد. و هيچ چيز در زمين و آسمان از پروردگار تو مخفي نميماند حتي به اندازه سنگيني ذرّهاي و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن نيست مگر اينكه همه آنها در كتاب آشكار او (لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است.»(يونس: 61) «بر خداوند عزيز و رحيم توكل كن، همان كسي كه تو را به هنگامي كه بر ميخيزي ميبيند و نيز حركت تو را در ميان سجده كنندگان (تحت نظر دارد) اوست خداي شنوا و دانا»(شعراء:69ـ67) «پروردگارت ميداند كه تو و گروهي از آنان كه با تو هستند، نزديك به دو سوم شب يا نصف يا ثلث آن، به پا ميخيزند. خداوند شب و روز را اندازهگيري ميكند (و ميداند) كه شما نميتوانيد مقدار آن را به دقت اندازهگيري كنيد، پس شما را بخشيد، اكنون آنچه بر شما ميسّر است قرآن بخوانيد.»(مزمّل:20) «بيشك بر شما نگاهباناني (ناظراني) والامقام و نويسنده گمارده شده است كه ميدانند شما چه ميكنيد.» (انفطار: 12ـ11) «اين كتاب ما است كه به حق با شما سخن ميگويد (و اعمال شما را بازگو ميكند) ما آنچه را انجام ميداديد مينوشتيم.» (جاثيه: 29) آيات فوق هشدار و درسي براي اهل نظارت است. ناظر و نظارت شونده بايد بدانند كه چگونه و دقيق طبق مفاد وحياني بالا، در كنترل هستند. اگر دست از پا خطا كنند و عدالت و تقوي را ناديده بگيرند، حساب خواهد شد. آيا با اين ملاحظه وحياني سيستم نظارت نظام ديني مؤثر و دقيق نخواهد شد؟ در خاتمه، اميد داريم با زدودن موانع و افزودن شرايط، شاهد نظارت مؤثرِ خداپسندانه باشيم. تا هيچ كس حتي مورچهاي احساس ظلم و بيعدالتي نكند. 30.مائده: 8 31. نساء: 135 32. راهبردهاي ولايت، ج5، صص111و112 33. احزاب: 36 34. از بيانات مقام معظم رهبري، 11 مهر 80 35. آيت الله مصباح يزدي، جزوه پرسشها و پاسخها، تهيه و تدوين مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمهالله ، ص70 36. كافي، ج2، ص125، ح8 37. آيت الله مصباح يزدي، پيشين. 38. همان. 39. مباني سازمان مديريت، ص238 40. كهف: 49 41. درباره مطالب فوق مراجعه شود به مباني سازمان مديريت، طاهره فيض، صص228ـ237 42. مباني مديريت، ج2، گري وسلر، ص263