صلح جهانی، زیر سایه عدالت جهانی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صلح جهانی، زیر سایه عدالت جهانی - نسخه متنی

‌سید محمد خامنه ای‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

صلح جهاني ، زير سايه عدالت جهاني

سيدمحمد خامنه‌اي

جهاني شدن

جهاني‌ سرشار از صلح‌ و عدالت‌ و امنيت، آرزوي‌ بشر در همه‌ دوران‌ها بوده‌ و جهان‌ امروز نيز بيشتر ازهميشه، بدان‌ محتاج‌ است.

گر چه‌ در ديدگاه‌ تاريخ‌ و تاريخ‌نگاران‌ اين‌ خواسته‌ آرزويي‌ ناممکن‌ و دست‌نايافتني‌ است؛ آرزوئي‌ که‌ در تمام‌ دوران‌ها و جامعه‌ها، تحقق‌ نيافته، اما در ديدگاه‌ ديني‌ ودر وعده‌هاي‌ مذاهب‌ حق‌ رسيدن‌ به‌ چنين‌ جهاني، ممکن‌ و دست‌يافتني‌ است‌ چنانچه‌ در مقاطعي‌ کوتاه، که‌ حکومت‌ به‌ دست‌ پيامبران‌ يا حکيمان‌ و جانشينان‌ آنان‌ بوده، اين‌ خواسته‌ بشريت‌ تحقق‌ يافته‌ است.

هر رويدادي‌ که‌ يک‌ بار وقوع‌ آن‌ تجربه‌ شده‌ باشد، به‌ حکم‌ عقل، تکرار آن‌ براي‌ بار يا بارهاي‌ ديگر نيز ممکن‌ است؛ از اين‌ رو در نظر پيروان‌ اديان، صلح‌ و عدالت‌ و امنيت‌ واقعي‌ براي‌ بشر، در هر دوره‌ تاريخي‌ ممکن‌ دانسته‌ شده، يعني‌ بشر خواهد توانست‌ با پيروي‌ از قواعد اخلاقي‌ و اصول‌ حکمت‌ و خردورزي، سايه‌ راحت‌ و آسايش‌ را بر سر خود ببيند.

اما تحقق‌ اين‌ وعده‌ اولا، مشروط‌ است‌ به‌ شناسايي‌ «ارکان‌ و عناصر» سازنده‌ و پديدارنده‌ آن‌ و سپس‌ تحقق‌ بخشيدن‌ به‌ اين‌ عناصر مثبت‌ که‌ کوشش‌ پيامبران‌ و مصلحان‌ اخلاق‌ ديني، همواره‌ براي‌ آموختن‌ آن‌ به‌ انسان‌ها و بازگشودن‌ مدرسه‌اي‌ براي‌ آموزش‌ آن‌ بوده‌ و تاريخ‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ همه‌ پيامبران‌ - کم‌ يا بيش‌ و در مقياس‌هاي‌ گوناگون‌ - به‌ اين‌ هدف‌ الهي‌ دست‌ يافته‌اند.

ثانيا، مشروط‌ به‌ آسيب‌شناسي‌ صلح‌ و عدالت‌ مي‌باشد. زيرا همه‌ عوامل‌ ظلم، که‌ منشا تنازع‌ و درگيري‌ افراد يا ملت‌ها و دولت‌ها مي‌شوند، عينا موانع‌ صلح‌ و عدالت‌ به‌ حساب‌ مي‌آيند و به‌ آن‌ آسيب‌ وارد مي‌سازند. هم‌ شناخت‌ صلح‌ و عدالت‌ و هم‌ برقراري‌ آن‌ بستگي‌ به‌ شناخت‌ عواملي‌ ضداخلاقي‌ دارد که‌ مواد و عناصر اصلي‌ آتش‌افروزي‌ جنگ‌ و دشمني‌ است.

ثالثا، شناخت‌ انسان‌ و ساختار دروني‌ او ضروري‌ است، زيرا بدون‌ آشنايي‌ با روانشناسي‌ و توانايي‌ها و ويژگي‌هاي‌ انسان‌ که‌ او را از منش‌ حيواني‌ دور ساخته‌ و به‌ صفات‌ خدايي‌ موصوف‌ مي‌گرداند، نمي‌توان‌ از دو شناخت‌ پيشين، يعني‌ عناصر مثبت‌ و عناصر منفي‌ براي‌ صلح‌ و عدالت‌ در جهان‌ بهره‌ گرفت‌ و فضايي‌ انساني‌ ساخت. به‌ تعبير ديگر، شناخت‌ انسان‌ و امکانات‌ ذاتي‌ او زمينه‌ اصلي‌ بهره‌گيري‌ از روش‌هاي‌ سودمند انبيأ و حکما و پرهيز از عواملي‌ مخرب‌ و تهديدکننده‌ صلح‌ و عدالت‌ اجتماعي‌ است. در روايت‌ معروفي‌ که‌ به‌ حديث‌ «جنود عقل‌ و جهل» (سپاه‌ عقل‌ و سپاه‌ جهل) مشهور است‌ اين‌ دسته‌بندي‌ به‌ ظرافت‌ و به‌ شکلي‌ نمادين‌ (سمبوليک) بيان‌ شده‌ و ما در اين‌ مقاله‌ به‌ گوشه‌اي‌ از آن‌ خواهيم‌ پرداخت.

از آنجا که‌ شناخت‌ ساختار دروني‌ انسان، زمينه‌ اصلي‌ هر گونه‌ پژوهشي‌ درباره‌ صلح‌ و عدالت‌ مي‌باشد نخست‌ به‌ شناخت‌ ابعاد انسان‌ در طبيعت‌ و در اجتماع‌ بشري‌ مي‌پردازيم. شناخت‌ ساختار دروني‌ بشر نيز بايد در دو بعد بررسي‌ شود:

اول) بررسي‌ انسان‌ و رابطه‌ او با جهان.

دوم) بررسي‌ انسان‌ در رابطه‌ با خود.

ساختار دوگانه‌ در انسان‌ و جهان‌

الف) ثنويت‌ در نظام‌ آفرينش‌

در دستگاه‌ آفرينش‌ و اين‌ جهان‌ بزرگ، دو نظام‌ حاکم‌ است:

اول) يک‌ نظام‌ عمومي‌ جهانشمول‌ که‌ قوانين‌ آن‌ همه‌ موجودات‌ حتي‌ انسان‌ را شامل‌ مي‌شود و حيات‌ مادي‌ اشيأ و اشخاص‌ را بر عهده‌ دارد. اين‌ نظام‌ همان‌ است‌ که‌ در علوم‌ طبيعي‌ و فيزيک‌ از قوانين‌ آن‌ بحث‌ مي‌شود و اهداف‌ طبيعت‌ مانند بقا و توليد نسل‌ و کمک‌ به‌ چرخه‌ طبيعت‌ با آن‌ تامين‌ مي‌گردد.

دوم) نظام‌ خاص‌ انساني، که‌ فقط‌ بر انسان‌ حکومت‌ مي‌کند و مورد نظر اديان‌ الهي‌ و همچنين‌ علوم‌ و قوانين‌ اجتماعي‌ است. انسان‌ علاوه‌ بر تبعيت‌ از نظام‌ عمومي‌ جهان‌ و اهداف‌ مشترکي‌ که‌ با حيوانات‌ دارد، براي‌ هدفي‌ خاص‌ آفريده‌ شده‌ و مجهز به‌ قوايي‌ است‌ که‌ مي‌تواند از او يک‌ موجود برتر، که‌ مورد نظر اديان‌ آسماني‌ است‌ بسازد. وظايف‌ انسان‌ به‌ مراتب‌ بيش‌ از نقش‌ ديگر موجودات‌ است؛ و از جمله‌ آنها خودسازي‌ و تکامل‌ بخشيدن‌ به‌ خود و جهان‌ و جامعه‌ است. وظيفه‌ ديگر او حفظ‌ نظام‌ اجتماعي‌ سالم، امن‌ و پايدار است‌ تا ديگران‌ نيز بتوانند زندگي‌ سعادتمندانه‌ داشته‌ و روح‌ و دانش‌ و معرفت‌ خود را تکامل‌ ببخشند. سبب‌ دوگانگي‌ نظام‌ حياتي‌ انسان، همين‌ ويژگي‌هاست‌ که‌ انسان‌ در برابر حيوان‌ و موجودات‌ ديگر دارد، زيرا او تنها موجودي‌ است‌ که‌ مي‌تواند بر خود و رفتار خود نظارت‌ کرده‌ و آن‌ را هدايت‌ کند و آگاهانه‌ معيارهاي‌ ديني‌ و اخلاقي‌ را به‌ کار ببندد و بهترين‌ها (و يا بدترين‌ها) را از ميان‌ تمام‌ گزينه‌هاي‌ موجود برگزيند.

به‌ همين‌ دليل‌ انسان‌ داراي‌ آزادي‌ و اختيار ذاتي‌ و داراي‌ مسووليت‌ در برابر خدا و شرع‌ و قانون‌ و جامعه‌ است. گويي‌ قوانين‌ طبيعي‌ جهان‌ از انسان‌ انتظاراتي‌ دارد که‌ از هيچ‌ موجود ديگر مادي‌ ندارد و براي‌ او حسابي‌ جداگانه‌ گشوده‌ است. نشانه‌ اين‌ استثنأ، يکي‌ کيفرهاي‌ طبيعي‌ به‌ صورت‌ پيامدهاي‌ بد يا خوب‌ کردارهاي‌ بد يا خوب‌ انسان‌ است‌ که‌ مورد نظر علم‌ اخلاق‌ مي‌باشد و ديگر آفرينش‌ بهشت‌ و جهنم‌ و کيفر شديد در جهان‌ ديگر که‌ خداوند بارها آن‌ را براي‌ مردمان‌ يادآور شده‌ است.

ب) ثنويت‌ در روان‌ انسان‌

انسان، در يک‌ تحليل‌ فلسفي‌ - روانشناختي، داراي‌ دو نظام‌ دروني‌ و رواني‌ است‌ و مي‌توان‌ آن‌ را به‌ ثنويت‌ روح‌ و نفس‌ تعبير کرد که‌ هر يک‌ خواهان‌ حاکميت‌ بر ديگري‌ مي‌باشد و دائم‌ بر سر اين‌ موضوع‌ با هم‌ نزاع‌ دارند. يکي‌ روح‌ خاکي‌ و حيواني‌ که‌ در قرآن‌ از آن‌ به‌ «نفس‌ اماره» تعبير شده‌ و تابع‌ نظام‌ عام‌ جهاني‌ است‌ و ديگر روح‌ ملکوتي‌ و انساني‌ که‌ تعبير قرآني‌ «نفس‌ لو‌امه» را مي‌توان‌ اشاره‌ به‌ آن‌ دانست. اقتضاي‌ روح‌ حيواني، خود‌ مرکزي‌ و خودپرستي‌ و انحصارطلبي‌ و بي‌اعتنايي‌ به‌ حقوق‌ ديگران است. اين‌ روح، همان‌ است‌ که‌ انسان‌ را به‌ تجاوز و سلطه‌ بر اموال‌ و جان‌ و شرف‌ ديگران‌ سوق‌ مي‌دهد و ستم‌ و دشمني‌ و جنگ‌ را پديد مي‌آورد و انصاف‌ و عدالت‌ را نمي‌شناسد. ولي‌ روح‌ انساني، به‌عکس، خود را مسوول‌ تامين‌ سعادت‌ و حفظ‌ حقوق‌ ديگران‌ مي‌داند و خود را در برابر جامعه‌ مسوول‌ مي‌بيند و گاه‌ در اين‌ راه‌ به‌ فداکاريي‌هايي‌ دست‌ مي‌زند و حتي‌ مال‌ و جان‌ خود را «ايثار» مي‌کند و گاه‌ خود را قرباني‌ آرمان‌هاي‌ الهي‌ و خيرخواهانه‌ و بشردوستانه‌ مي‌نمايد.

انسان‌ در عين‌ حال‌ که‌ داراي‌ نفس‌ حيواني‌ است‌ و تمام‌ غرايزي‌ را که‌ حيوانات‌ دارند در درون‌ خود دارد وسازمان‌ اصلي‌ يک‌ انسان‌ طبيعي‌ را تشکيل‌ مي‌دهد، داراي‌ نفس‌ انساني‌ نيز هست، يعني‌ در کنار آن‌ سازمان‌ حياتي‌ و حيواني‌ انسان‌ دستگاهي‌ مضاعف‌ وجود دارد که‌ منشا نيروي‌ «اراده»(1) مي‌باشد.

انسان‌ داراي‌ عواطف‌ و اداراکات‌ خاصي‌ هست‌ که‌ ديدگاهي‌ خاص‌ به‌ او مي‌دهد و بدين‌ وسيله‌ مي‌تواند از زاويه‌ ديگري‌ به‌ جهان‌ انسانيت‌ بنگرد. انسان‌ با قوه‌ و ابزاري‌ به‌ نام‌ «اراده» مي‌تواند حق‌ انتخاب‌ داشته‌ و بر نظام‌ ماشيني‌ (اتوماسيون) خود غلبه‌ کند و بر ديگر غرائض‌ حيواني‌ و نفس‌ حيواني‌ مسلط‌ شده‌ و از تمام‌ امکانات‌ و غرائض‌ حيواني‌ به‌ نفع‌ اهداف‌ انساني‌ و الهي‌ استفاده‌ کند و کرداري‌ منطقي‌ و عقلاني‌ از خود بروز دهد.

انسان‌ با تحليل‌ فلسفي، روانشناختي، تنها موجودي‌ است‌ که‌ مانند حيوان‌ منحصرا متکي‌ بر غرايز خود نيست‌ و رفتارهاي‌ او همچون‌ ديگر جانداران، جبري‌ و از پيش‌ برنامه‌ريزي‌ شده‌ نيست‌ بلکه‌ مي‌تواند راه‌ صحيح‌ يا غلط‌ را در پيش‌ بگيرد.

بدون‌ درک‌ اين‌ حقيقت‌ و قبول‌ ثنويت‌ روح‌ انساني‌ نمي‌توان‌ به‌ تحليلي‌ صحيح‌ و علمي‌ از رويدادهاي‌ تاريخي‌ و تحولات‌ و تغييرات‌ مثبت‌ يا منفي‌ اجتماعي‌ رسيد.

در برابر انسان، دو جاده‌ مخالف‌ قرار گرفته‌ که‌ انتخاب‌ مي‌طلبد. جاده‌اي‌ که‌ براساس‌ غرايز پست‌ و خشن‌ حيواني‌ و خودپرستي‌ و رسيدن‌ به‌ منافع‌ شخصي‌ قرار دارد و برپايه‌ «اصالت‌ زور و قدرت» همان‌ قانون‌ جنگل‌ بنا شده‌ است‌ و اين‌ همان‌ جاده‌اي‌ که‌ به‌ دشمني‌ و نزاع‌ و جنگ‌ و خونريزي‌ و ستم‌ و بدبختي‌ مي‌انجامد. جاده‌ ديگر، راهي‌ است‌ براساس‌ صفات‌ الهي‌ و اخلاق‌ حسنه، بر مهرباني‌ و نيکوکاري‌ و بر پايه‌ احترام‌ به‌ همنوعان‌ و عشق‌ ورزيدن‌ و محبت‌ کردن‌ به‌ همه‌ مخلوقات‌ خداوند، انسان‌ و غيرانسان.

اين‌ همان‌ نغمه‌اي‌ است‌ که‌ در شعر سعدي‌ شنيده‌ مي‌شود که‌ مي‌گويد:




  • به‌ جهان‌ خرم‌ از آنم‌ که‌ جهان‌ خرم‌ از اوست
    ‌عاشقم‌ بر همه‌ عالم‌ که‌ همه‌ عالم‌ از اوست‌



  • ‌عاشقم‌ بر همه‌ عالم‌ که‌ همه‌ عالم‌ از اوست‌
    ‌عاشقم‌ بر همه‌ عالم‌ که‌ همه‌ عالم‌ از اوست‌



پيداست‌ که‌ فرجام‌ اين‌ راه، عشق‌ورزي‌ و دوستي‌ و صلح‌ و عدالت‌ است.

پيام‌ اصلي‌ اسلام‌ و اديان‌ الهي‌ همه، براي‌ اين‌ بود که‌ انسان‌ مردد‌ بين‌ اين‌ دو راه‌ را از زيان‌ها و خطرهاي‌ راه‌ اول‌ - راه‌ حيواني‌ - آگاه‌ و برحذر دارد، و او را به‌ سود و فرجام‌ نيک‌ راه‌ دوم‌ - راه‌ الهي‌ و انساني‌ که‌ قرآن‌ به‌ آن‌ نام‌ «صراط‌ مستقيم» يا راه‌ خدايي‌ داده‌ است‌ - آشنا سازد و راهنمايي‌ کند، تا بتواند روي‌ صلح‌ و امنيت‌ را ببيند:

و الله‌ يدعوا الي‌ دار «الس‌لام» و يهدي‌ من‌ يشأ الي‌ صراط‌ مستقيم‌ (يونس/25)؛ خداوند شما را به‌ سوي‌ جايگاه‌ صلح‌ و امنيت‌ مي‌خواند و هر که‌ را بخواهد به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ مي‌نمايد.»

انسان‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اخلاق‌ ديني‌ و آداب‌ الهي‌ که‌ ضامن‌ برپايي‌ تمدني‌ انساني‌ محض‌ و تحقق‌ صلح‌ و عدالت‌ در جهان‌ است‌ بايستي‌ در بيشتر موارد پا بر روي‌ غرايز حيواني‌ و منطقي‌ که‌ آن‌ را مي‌توان‌ «منطق‌ حيواني» يا منطق‌ زور و قانون‌ جنگل‌ ناميد، بگذارد و در فضايي‌ انساني‌ قرار گيرد، فضايي‌ که‌ جز با آن‌ نمي‌توان‌ به‌ عمق‌ دعوت‌ پيامبران‌ و مفهوم‌ پيام‌ وحي‌ الهي‌ و کتاب‌ مقدس‌ آسماني‌ رسيد و حتي‌ از آن‌ آگاه‌ شد و جز در اين‌ شيوه، برقراري‌ صلح‌ و صفا و مهر و عدالت‌ ممکن‌ نمي‌باشد.

نوعي‌ ديگر از ثنويت‌ نيز در درون‌ انسان‌ مي‌تواند تحقق‌ يابد و آن‌ سلامت‌ و اعتدال‌ دروني‌ از يک‌ طرف‌ و روان‌نژندي‌ و بي‌تعادلي‌ از سوي‌ ديگر است‌ که‌ حديث‌ معروف‌ «جنود عقل‌ و جهل» به‌ آن‌ اشاره‌ دارد.

در اين‌ حديث‌ از امام‌ جعفرصادق(ع)(2)؛ «خداوند» در روز آفرينش،«عقل» را مي‌آفريند و پس‌ از مراحلي‌ از آزمايش‌ به‌ او وزارت‌ مي‌دهد که‌ همان‌ «خير» و نيکي‌ است‌ و سپاهياني‌ همراه‌ وي‌ مي‌کند که‌ از جمله‌ آنها علم، عدل، رافت، رحمت، رضا، شکر، زهد، تواضع، رفق، امانت‌ و حلم‌ و مانند اينهاست‌ و متقابلا، «جهل» را که‌ نه‌ به‌ معناي‌ ناداني‌ بلکه‌ به‌ معناي‌ ترک‌ تعقل‌ است‌ و شر‌ را به‌ وزارت‌ او مي‌فرستد و به‌ او نيز سپاهي‌ مي‌دهد که‌ از جمله‌ آنها: ناداني، حماقت، ستم، قساوت، غضب، خشم، ناسپاسي‌ و مانند اينهاست.» در اين‌ بيان‌ ظريف‌ و داستاني‌ که‌ براي‌ مردم‌ عادي‌ گفته‌ شده، امام‌ صادق(ع)، همه‌ علائم‌ سلامت‌ رواني‌ و بيماري‌هاي‌ آن‌ را بيان‌ فرموده‌ است. براساس‌ اين‌ تحليل‌ روانشناختي‌ از رفتار بشر به‌ راحتي‌ مي‌توان‌ به‌ نقاط‌ عدم‌ اعتدال‌ روان‌ پي‌ برد و افراد ناسالم‌ را شناخت.

بنابراين‌ تقسيم، صلح‌ و سازگاري‌ و اخلاق‌ حسنه‌ و عدالت‌خواهي‌ و مهرباني‌ و مدارا و تواضع‌ و مانند اينها که‌ دستورات‌ اخلاقي‌ پيامبران‌ و حکماست‌ نشانه‌ سلامت‌ روان‌ انسان‌ و برعکس‌ جنگ‌طلبي‌ و ناسازگاري‌ و ظلم‌ و بي‌عدالتي‌ و ياوه‌سرايي‌ چه‌ در سطح‌ خانواده‌ و جامعه‌ و چه‌ در سطح‌ بين‌المللي‌ همه‌ نشانه‌ ناهنجاري‌ رواني‌ و نوعي‌ جنون‌ و فقدان‌ عقل‌ است‌ که‌ قرآن‌ نام‌ آن‌ را «جهل» گذاشته‌ است.

براساس‌ اين‌ حديث، همه‌ جنگ‌افروزان‌ را - که‌ نمونه‌ آنها را در هر دوره‌ تاريخ‌ مي‌توانيم‌ به‌ چشم‌ خود ببينيم‌ و امروز نيز مردم‌ جهان‌ گرفتار نمونه‌ واضحي‌ از آنها هستند - اگر جاني‌ بالفطره‌ ندانيم‌ دست‌ کم‌ بايستي‌ بيمار رواني‌ بشناسيم. به‌ همين‌ سبب است‌ که‌ پيامبران‌ و معلمان‌ اخلاق‌ را پزشکان‌ روح‌ و روان‌ انسان‌ مي‌نامند و در حديثي‌ از پيامبراکرم(ص)آمده‌ است‌ که‌ «بعثت‌ لاتمم‌ مکارم‌ الاخلاق» يعني‌ فلسفه‌ بعثت‌ من‌ کامل‌سازي‌ آموزش‌ اخلاق‌ والا و نيک‌ است.

الف) ارکان‌ صلح و عدالت

امور معنوي‌ نيز مانند اشيأ مادي، علاوه‌ بر اجزا تشکيل‌دهنده‌ و سازنده، داراي‌ ارکان‌ و پايه‌هايي‌ هستند که‌ استحکام‌ آن‌ را فراهم‌ مي‌آورند. صلح‌ و عدالت‌ نيز علاوه‌ بر اصول‌ عملي‌ و اخلاقي، داراي‌ اصولي‌ نظري‌ است‌ که‌ زيربنايي‌ بوده‌ و شناخت‌ آنها مقدم‌ بر شناخت‌ ديگر اجزأ است‌ .

اين‌ اصول‌ نظري‌ بر سه‌گونه‌اند: اصول‌ اعتقادي‌ ديني‌ محض، اصول‌ فلسفي‌ و اصول‌ عرفاني.

1)اصول‌ اعتقادي‌ ديني‌ محض:

اين‌ اصول‌ که‌ در اينجا به‌ طور فشرده‌ و اجمالي‌ به‌ آن‌ اشاره‌اي‌ گذرا مي‌کنيم‌ عبارتند از:

1/-1 اصل‌ کرامت‌ انسان‌ و خلافت‌ الهي‌ او: اين‌ اصل‌ از آيه‌ 30 سوره‌ مبارکه‌ بقره‌ «اني‌ جاعل‌ في‌ الارض‌ خليفه» و آيه‌ 70 از سوره‌ مبارکه‌ اسرأ «و لقد کرمنا بني‌ آدم» گرفته‌ شده‌ که‌ انسان‌ را تنها موجودي‌ مي‌داند که‌ داراي‌ منصب‌ الهي‌ و «کرامت‌ ذاتي» است‌ و خداوند در آفرينش‌ تنها به‌ او اين‌ موهبت‌ را داده‌ است. تمام‌ حقوق‌ بشر و احترام‌ مال‌ و جان‌ و شرف‌ افراد بشر، ناشي‌ از همين‌ کرامت‌ ذاتي‌ انسان‌ است‌ که‌ فقط‌ در حوزه‌ اديان‌ الهي‌ يافت‌ مي‌شود.

2/-1 اصل‌ خانواده‌ خدا: که‌ حديث‌ پيامبر(ص) به‌ آن‌ اشاره‌ دارد: «الناس‌ عيال‌ الله‌ واحبهم‌ اليه‌ انفعهم‌ اليهم» بنابراين‌ اصل، همه‌ بشر، بدون‌ توجه‌ به‌ نژاد و مذهب‌ آنان، عضو خانواده‌ خدا هستند و خداوند متعال، سرپرست‌ اين‌ خانواده‌ و ناظر بر روابط‌ اعضاي‌ آن‌ با يکديگر است‌ و ملاک‌ محبت‌ خداوند به‌ اعضاي‌ اين‌ خانواده، مقدار و درجه‌ سودرساني‌ هر يک‌ از آنان‌ به‌ جامعه‌ است.

3/-1 اصل‌ هم‌تباري‌ و وحدت‌ ريشه: قرآن‌ مجيد (حجرات/13) يادآور مي‌گردد که‌ افراد بشر، فرزندان‌ يک‌ پدر و مادر مي‌باشند و تقسيمات‌ نژادي‌ و ملي‌ و جغرافيايي‌ همه‌ براي‌ شناسايي‌ آنها با يکديگر است‌ (نه‌ جدائي‌ و دشمني)، و پيامبر(ص) مي‌فرمود که‌ همه‌ شما فرزندان‌ آدم‌ هستيد: «کلکم‌ من‌ آدم»، و لازمه‌ اين‌ اصل، برادري‌ و خواهري‌ همه‌ بشر با يکديگر است‌ و همين‌ يک‌ اصل‌ اقتضا دارد که‌ اساس‌ روابط‌ بشري‌ براساس‌ عواطف‌ مثبت‌ نسَبَي‌ باشد نه‌ دشمني.

4/-1 اصل‌ نظارت‌ الهي: براساس‌ اين‌ اصل، انسان‌ همواره‌ در معرض‌ آگاهي‌ و نظارت‌ خداوند بر رفتار و گفتار و حتي‌ انديشه‌اش‌ مي‌باشد و قرآن‌ بر اين‌ اصل‌ تاکيد بسيار دارد و از جمله‌ مي‌فرمايد: «ان‌ ربک‌ لباالمرصاد (فجر/14)؛ پروردگار تو هر آينه‌ در کمين‌ است» و مکرر بر صفت‌ «لطيف‌ و خبير» تکيه‌ شده‌ که‌ به‌ معناي‌ نظارت‌ و آگاهي‌ از نزديک‌ مي‌باشد.

5/-1 اصل‌ ضمانت‌ اجرائي‌ دنيوي‌ و اخروي: در آيات‌ بسياري‌ قرآن، به‌ عذاب‌ پس‌ از مرگ‌ براي‌ بدکاران‌ و بهشت‌ و لذت‌ و راحت‌ براي‌ نيکوکاران، به‌ عنوان‌ اصلي‌ که‌ ضامن‌ اجراي‌ کردار آنان‌ مي‌باشد، اشاره‌ شده؛ همينطور به‌ پاداش‌ و کيفر دنيوي‌ که‌ علاوه‌ بر آموزش‌ و تذکر آن‌ در زبان‌ اسلام‌ و پيامبران‌ و حکما، در تجربه‌ بشري‌ هم‌ اثبات‌ گرديده‌ است.

6/-1 اصل‌ مسووليت‌ همگاني: به‌ موجب‌ اين‌ اصل، همه‌ مردم‌ در برابر يکديگر مسوولند و هر فرد انسان‌ بايستي‌ خود را در برابر جامعه‌ و افراد ديگر مسوول‌ بداند و به‌ مسووليت‌ خود و سوق‌ جامعه‌ به‌ سوي‌ صلاح‌ و نيکي‌ و اصلاح‌ و اخلاق‌ نيک‌ و جلوگيري‌ از نفوذ فساد و تبهکاري‌ و خلاف‌ اخلاق‌ عمل‌ نمايد.

از اصول‌ ديگري‌ نيز مانند اصل‌ «برابري‌ انسان‌ها و عدم‌ تبعيض‌ نژادي‌ و جغرافيايي»، اصل‌ «تسابق‌ در خير» و اصل‌ «انصاف‌ و عدل» و اصل‌ «مصلحت‌ واقعي» و «عمل‌ صالح» و... مي‌توان‌ ياد کرد. اين‌ اصول، اقتضأ دارد که‌ براي‌ همه‌ افراد بشر، کرامت‌ ذاتي‌ و حقوقي‌ غيرقابل‌ تغيير، قائل‌ شويم‌ و براساس‌ هم‌تباري‌ و عضويت‌ در خانواده‌ الهي‌ با آنها احساس‌ مهر و عاطفه‌ داشته‌ و در عين‌ حال، نسبت‌ به‌ آنان‌ احساس‌ مسووليت‌ کنيم‌ و خدا را ناظر و آگاه‌ از کردار خود، و تخلف‌ از اصول‌ را مستوجب‌ سقوط‌ در کيفر الهي‌ بدانيم. اين‌ اصول‌ هماره‌ انسان‌ مومن‌ را در چارچوب‌ قدسي‌ اخلاق‌ نگه‌ مي‌دارد و تضميني‌ براي‌ صلح‌ و عدالت‌ و حکومت‌ مهر و مودت‌ بر جامعه‌ بشري‌ مي‌گردد.

2) اصول‌ فلسفي:

در يک‌ نگاه‌ کوتاه‌ و اجمالي، اين‌ اصول‌ فلسفه‌ي‌ را مي‌توان‌ از اصول‌ نظري‌ برپايي‌ و حفظ‌ صلح‌ و عدالت‌ و همزيستي‌ برادرانه‌ دانست:

1/-2 اعتقادبه‌ نفس‌ ناطقه‌ انساني، که‌ تافته‌اي‌ جدا بافته‌ از ديگر موجودات‌ است‌ و طبع‌ الهي‌ و آسماني‌ دارد و موضوع‌ اصلي‌ علم‌ اخلاق‌ و سياست‌ و زندگي‌ اجتماعي‌ بشر است. به‌ نظر عده‌اي‌ از فلاسفه‌ مسلمان(3)، فلسفه‌ نظري، «کمال‌ اول‌entelexeia) ») مربوط به‌ هويت‌ اوليه‌ انسان‌ است، ولي‌ فلسفه‌ عملي‌ يا همان‌ اخلاق‌ فردي‌ و اجتماعي، «کمال‌ ثاني» يعني‌ مربوط‌ به‌ منش‌ و شخصيت‌ انسان‌ است‌ و شخصيت‌ واقعي‌ انسان‌ را مي‌سازد. به‌ عبارت‌ ديگر همان‌ طور که‌ داشتن‌ يک‌ شخصيت‌ کامل‌ و عالي‌ انساني‌ صرفا با فلسفه به‌ دست‌ نمي‌آيد بلکه‌ بايستي‌ شخص، صفاتي‌ کمالي‌ را به‌ دست‌ بياورد تا يک‌ حکيم‌ يعني‌ انساني‌ ذي‌ قيمت‌ شناخته‌ شود، نفس‌ انساني‌ نيز تا به‌ اصول‌ اخلاقي، متصف‌ نشود، جهان‌ اطراف‌ او روي‌ صلح‌ و عدالت‌ و امنيت‌ و سعادت‌ را نخواهد ديد.

2/-2 موضوع‌ وجودي‌ و کمالي‌ بودن‌ «خير»، و زيانبار بودن‌ «شر» است‌ که‌ در فلسفه‌ نظري‌ و فلسفه‌ دين‌ مورد بحث‌ قرار مي‌گيرد. چون‌ شر در ديدگاه‌ فلسفي‌ به‌ معناي‌ عدم‌ خير يا سلب‌ وجود است‌ بنابراين‌ داشتن‌ خصلت‌هاي‌ زشت‌ و شرارت‌بار، به‌ معناي‌ انحطاط‌ از مرتبه‌ عالي‌ وجودي‌ انساني‌ و سقوط‌ به‌ نقطه‌ صفر به‌ تعبير قرآن، اسفل‌ سافلين‌ - است.

موضوع‌ سعادت‌ و شقاوت‌ (خوشبختي‌ و بدبختي) نيز از شاخه‌هاي‌ مساله‌ خير و شر‌ و تابع‌ همان‌ اصل‌ است. سعادت‌ خالص‌ در سايه‌ خير و نيکي‌ محض‌ به‌ وجود مي‌آيد و چون‌ خداوند متعال، وجود مطلق‌ و خير مطلق‌ است، سعادت‌ نيز تجلي‌ خير الهي‌ است.

3/-2 عدالت‌ و فضيلت: يکي‌ از اصول‌ معروف‌ فلسفي‌ از زمان‌ افلاطون‌ تا به‌ امروز، موضوع‌ عدالت‌ و فضيلت‌ است‌ که‌ مي‌توانيم‌ آن‌ را همان‌ کمال‌ ثاني‌ انساني‌ بدانيم. توجه‌ به‌ نظرات‌ فلاسفه‌ درباره‌ عدالت‌ و فضيلت‌ انساني‌ مي‌تواند زمينه‌ساز بررسي‌هاي‌ علمي‌ و تربيتي‌ عميقي‌ درباره‌ صلح‌ و عدالت‌ و جلوگيري‌ از جنگ‌ و شرارت‌ باشد. در يک‌ نگاه‌ فلسفي، فضيلت‌ و کمال‌ انسان‌ در آن‌ است‌ که‌ داراي‌ عدالت‌ باشد و عدالت‌ به‌ نظر افلاطون، سنتز و حاصل‌ جمعي‌ است‌ که‌ از سلطه‌ انسان‌ بر غرايز (شهوي‌ و غضبي) حيواني‌ به‌ دست‌ مي‌آيد.

3) اصول‌ عرفاني:

صلح‌ را در سايه‌ محبت‌ و مهرباني‌ مي‌توان‌ به‌ دست‌ آورد و عدالت‌ را در اثر حق‌طلبي، و اين‌ هر دو از آموزه‌هاي‌ عرفاني‌ براي‌ بشر است. چند اصل‌ زير، نمونه‌هايي‌ از دخالت‌ و تاثير انديشه‌ عرفاني‌ و اسلامي‌ در ساختن‌ جامعه‌اي‌ پر از صلح‌ و سازش‌ مي‌باشد:

1/3 - اصل‌ «عشق»: براساس‌ محوريت‌ عشق‌ در عرفان، اساس‌ آفرينش‌ بر جاذبه‌ است‌ و قانون‌ عشق‌ بر همه‌ موجودات‌ حکومت‌ دارد و اين‌ رابطه‌ وقتي‌ بين‌ انسان‌ و خداي‌ او دائر شود، همه‌ موجودات‌ جهان‌ نيز براي‌ انسان، گرامي‌ و دوست‌داشتني‌ است‌ «عاشقم‌ بر همه‌ عالم‌ که‌ همه‌ عالم‌ از اوست» در کلمات‌ عرفا نيز آمده‌ است‌ که‌ علامت‌ محبت‌ به‌ خدا آن‌ است‌ که‌ بنده‌ خدا به‌ مردم‌ سود برساند و از آزار آنان‌ دست‌ بکشد.(4) و حتي‌ برخي‌ مهرورزي‌ به‌ مخلوقات‌ را عشق‌ورزي‌ به‌ خدا دانسته‌اند.

2/-3 اصل‌ «وحدت‌ هستي»: چون‌ در نظر عرفان، موجودات‌ و جهان‌ هستي‌ همه‌ در برابر خداوند، عدم‌ محض‌ و فقر خالصند و آنچه‌ در جهان‌ هست‌ چه‌ انسان‌ و چه‌ ديگر موجودات، همه‌ پرتو فيض‌ و احسان‌ خداوند مي‌باشند و به‌ تعبير عرفا: «همه‌ عالم‌ جمال‌ طلعات‌ اوست»، از اين‌ رو راهي‌ جز دوست‌داشتن‌ ديگران‌ و خوبي‌ به‌ آنان‌ باقي‌ نمي‌ماند و صحنه‌ عالم‌ را خداپرستان‌ پر از صلح‌ و صفا مي‌سازند.

3/-3 اصل‌ «خير محض»: چون‌ خداوند، وجود مطلق‌ و نامتناهي‌ و خير محض‌ است‌ پس‌ در جهان‌ نيز هر جا وجود هست، خير بر آن‌ حاکم‌ است‌ و شرارت‌ به‌ معناي‌ بر هم‌ زدن‌ اين‌ جهان‌ نيز هر جا وجود هست، خير بر آن‌ حاکم‌ است‌ و شرارت‌ به‌ معناي‌ بر هم‌ زدن‌ اين‌ جهان‌ و از بين‌ بردن‌ نيکي‌ و امن‌ و راحت‌ بشر مي‌باشد و از اين‌ رو برخلاف‌ نظام‌ طبيعي‌ عالم‌ است‌ و بايد انسان‌ عارف‌ جز به‌ خير نينديشد و جز نيکي‌ انجام‌ ندهد و بايد به‌ قدر توان‌ از وقوع‌ شر جلوگيري‌ نمايد.

ب) عناصر صلح و عدالت

پس‌ از شناخت‌ ارکان‌ عدالت‌ و پيامد صلح، نوبت‌ به‌ آشنايي‌ با عناصر و اجزأ - مثبت‌ و منفي‌ - آن‌ مي‌رسد، از اين‌ رو نخست‌ به‌ ابعاد و اجزأ سازنده‌ آن‌ در ديدگاه‌ قرآن‌ و اسلام‌ و سپس‌ به‌ آسيب‌شناسي‌ و آشنايي‌ با موانع‌ يا دشمنان‌ عدالت‌ و صلح‌ مي‌پردازيم:

اول‌: عناصر مثبت‌ و سازنده‌

عناصري‌ که‌ جامعه‌اي‌ برين‌ و بهشت‌ زميني‌ مي‌سازد و با همکاري‌ نيروهاي‌ ايزدي، استخدام‌ نيروهاي‌ غريزي‌ و حياتي‌ انسان، محيطي‌ آکنده‌ از مهر و صلح‌ و عدالت‌ را مي‌سازد.

پرداختن‌ به‌ اين‌ عناصر مثبت‌ که‌ «مکارم‌ الاخلاق» و «خصائل‌ حميده» ناميده‌ مي‌شود و موضوع‌ اخلاق‌ اسلامي‌ است‌ نياز به‌ صدها صفحه‌ و دهها مقاله‌ دارد و در اين‌ مختصر نمي‌گنجد. ما در اينجا با نگاهي‌ گذرا و اجمالي، به‌ عمده‌ اين‌ اصول‌ اخلاقي‌ اشاره‌ مي‌کنيم:

شعار «پندار نيک، گفتار نيک، کردار نيک» در فرهنگ‌ و اخلاق‌ ايران‌ باستان، سابقه‌اي‌ چند هزار ساله‌ دارد. ما نيز برآنيم‌ که‌ اين‌ عناصر را در سه‌ بخش‌ پندار و انديشه‌ اخلاقي، گفتار، و کردار اخلاقي‌ بياوريم:

1) پندار نيک‌ (اخلاق‌ حسنه):

پندار نيک‌ و پرهيز از بدگماني، اولين‌ قانون‌ اخلاق‌ اجتماعي‌ است. قرآن‌ در اين‌ نخستين‌ گام، دستور صريح‌ و استواري‌ دارد و براي‌ پرهيز از گمان‌ بد (سوءظن) به‌ ديگران‌ بردن‌ مي‌گويد: «يا ايها الذين‌ امنو اجتنبو کثيرا من‌ الظن‌ ان‌ بعض‌ الظن‌ اثم؛ (حجرات/12)؛ اي‌ مومنان! از بسياري‌ از گمان‌ها بپرهيزيد، چه‌ برخي‌ از گمان‌ها گناه‌ است.»(5)

همچنين‌ صفاتي‌ مانند خودبزرگ‌پنداري‌ (تکبر) يا خوارشمردن‌ ديگران‌ يا حسد و کينه‌توزي‌ و حس‌ انتقام‌جويي‌ تا آنجا که‌ در گفتار و عمل‌ ظاهر نشده‌ باشد نيز در سنت‌ و اخلاق‌ اسلامي‌ به‌ شدت‌ نهي‌ و منع‌ شده‌ است. و بالعکس‌ مومنين‌ تشويق‌ شده‌اند که‌ مردم‌ را دوست‌ بدارند و به‌ ديگران‌ «حسن‌ ظن» (گمان‌ نيک) داشته‌ باشند و ديگران‌ را محترم‌ و سزاوار بشمارند.

2) گفتار نيک‌ (قول‌ حسن):

قرآن‌ مجيد بر گفتار نيک‌ - که‌ سرآغاز افعال‌ اخلاقي‌ و تراوش‌ انديشه‌ انسان‌ در جامعه‌ است‌ - تاکيد بيشتري‌ نموده، بلکه‌ در آن‌ اصرار دارد. از جمله‌ مي‌فرمايد: «و قولوا للناس‌ حسنا (بقره/83)؛ با مردم‌ به‌ زبان‌ خوش‌ سخن‌ بگوييد» همچنين‌ (نسأ/9 - اسرأ/ -53 بقره/263) با تعابير ديگر، اين‌ «قول‌ حسن» تاکيد شده‌ است. در جاي‌ ديگري‌ نيز فقط‌ به‌ زبان‌ خوش‌ که‌ به‌ بهترين‌ زبان‌ها توصيه‌ مي‌کند و مي‌فرمايد: «و قل‌ لعبادي‌ يقولوا التي‌ هي‌ احسن‌ ان‌ الشيطان‌ ينزغ‌ بينهم‌ (اسرأ/ 53)؛ يعني‌ اي‌ پيامبر به‌ مومنين‌ بگو که‌ به‌ بهترين‌ (زبان) سخن‌ بگويند چه‌ شيطان‌ - اگر جز اين‌ باشد - ميان‌ شما وسوسه‌ و دشمني‌ ايجاد خواهد کرد» و نيز در قرآن‌ است: «قول‌ معروف‌ و مغفرة‌ خير من‌ صدقه‌ يتبعهااذي‌ (بقره/263)؛ سخن‌ خوش‌ و گذشت، بهتر است‌ از کمک‌ مالي‌ که‌ همراه‌ با آزار باشد.»

ديگر از مصاديق‌ گفتار نيک، راستگويي‌ (صدق) است‌ که‌ در قرآن‌ و سنت‌ اخلاقي‌ و حقوقي‌ اسلام‌ بر آن‌ تاکيد بسيار شده‌ از جمله‌ در قرآن‌ کريم‌ آمده‌ است‌ که‌ «اي‌ مومنان‌ از خدا بهراسيد و تقوا پيشه‌ کنيد و با راستگويان‌ باشيد (توبه/119)؛ يا ايها الذين‌ امنو اتقوالله‌ و کونوا مع‌ الصادقين.»

مصداق‌ ديگر گفتارنيک؛ سخنان‌ مسالمت‌آميز و صلح‌آفرين‌ است، چه‌ قرآن‌ مي‌فرمايد: «وقتي‌ ناداني‌ به‌ مومن‌ سخن‌ ناشايست‌ بگويد، مومن‌ پاسخ‌ نرم‌ و مسالمت‌آميز مي‌دهد؛ و اذا خاطبهم‌ الجاهلون‌ قالوا سلاما (فرقان/63).»

مصداق‌ ديگر آن، سخن‌ درست‌ و منطقي‌ گفتن‌ است‌ که‌ قرآن‌ از آن‌ به‌ «قول‌ سديد» يعني‌ گفتار محکم‌ و حکيمانه‌ و منطقي‌ تعبير کرده‌ است‌ «فليتقوا الله‌ و ليقولوا قولا سديدا» (نسأ/9) و نيز تعبير «قول‌ سديد» در سوره‌ احزاب‌ آيه‌ 70، گوئي‌ گفتار غيرمنطقي‌ و ناحکيمانه‌ را دور از تقوا دانسته‌ است.

اسلام‌ در فصل‌ گفتار، احکام‌ فراواني‌ دارد که‌ مجال‌ ذکر آن‌ نيست، مهمترين‌ چيزهايي‌ که‌ در قرآن‌ و حديث‌ روي‌ آن‌ تاکيد شده‌ است‌ يکي‌ پرهيز از دروغ‌ است، به‌ عنوان‌ يکي‌ از عوامل‌ مهم‌ بر هم‌ زننده‌ جامعه‌ و سبب‌ بدبيني‌ و بي‌اعتمادي‌ افراد به‌ يکديگر، ونيز دشنام‌ و کلمات‌ ناپسند و يا خودستايي‌ و تمسخر(6) و تحقير ديگران، و در مقابل، حفظ‌ ادب‌ در کلام‌ و تاکيد بسيار بر سلام‌ و درود و پاسخ‌ درود به‌ بهترين‌ صورت، و رعايت‌ عدالت‌ در گفتار(7) و گفت‌وگوي‌ ديني‌ و اعتقادي‌ با بهترين‌ سخن‌ها و خوش‌ترين‌ برخوردها.(8)

3) کردار نيک‌ (عمل‌ صالح):

مهمترين‌ و موثرترين‌ بخش‌ زندگي‌ انسان‌ را کردار او تشکيل‌ مي‌دهد، و شخصيت‌ هر کس‌ و صدق‌ گفتار او را از عمل‌ و رفتار او مي‌توان‌ به‌ دست‌ آورد، از اين‌ رو در قرآن‌ و سنت‌ و اخلاق‌ اسلامي‌ به‌ اين‌ موضوع‌ اهميت‌ بسيار داده‌ شده‌ است. ريشه‌ عدالت‌ گرچه‌ در دل‌ و انديشه‌ است‌ ولي‌ بروز و ظهور آن‌ در عينيت‌ خارج‌ به‌ وسيله‌ کردار انسان‌ مي‌باشد، و صلح‌ و دوستي‌ هنگامي‌ واقعي‌ است‌ که‌ از کلمات‌ و الفاظ، گذشته‌ و در خارج‌ تحقق‌ يابد و گرنه‌ «صلح‌ زباني» چيزي‌ جز فريبکاري‌ نيست.

اگر با گفتار، جهان‌ اصلاح‌ مي‌شد، بايستي‌ پس‌ از آن‌ همه‌ ادعا درباره‌ دمکراسي‌ و آزادي‌ و عدالت‌ و حقوق‌ بشر و سخنوري‌ها که‌ در قرن‌ اخير شد امروز جهاني‌ بهشت‌گونه‌ و پر از صلح‌ و عدالت‌ و دوستي‌ داشته‌ باشيم.

اصرار اسلام‌ و اديان‌ آسماني‌ و حکما و معلمان‌ بشريت‌ بر تربيت‌ و اصلاح‌ رفتار انسان‌ها و پيشگيري‌ مبارزه‌ با مفاسد و جرائم‌ اخلاقي‌ و اجتماعي‌ و آموزش‌ «کردار نيک» همه‌ به‌ سبب‌ اهميت‌ نقش‌ کردار نيک‌ در پاکسازي‌ جامعه‌ از آشوب‌ و نزاع‌ و دشمني‌ و برقراري محيطي‌ سرشار از سازگاري‌ و امنيت‌ را مهرباني‌ بوده‌ است.

در اينجا با توجه‌ به‌ ضيق‌ مجال‌ به‌ چند بخش‌ از مهمترين‌ احکام‌ قرآن‌ و اسلام‌ براي‌ بهسازي‌ محيط‌ اجتماعي‌ اشاره‌ مي‌کنيم‌ و تفصيل‌ آن‌ را به‌ منابع‌ اصلي‌ واگذار مي‌نماييم.

الف) نيکي‌ به‌ جاي‌ پاسخ‌ بد:

اگر عوامل‌ نزاع‌ و دشمني‌ را در روابط‌ فردي‌ و اجتماعي‌ و ملي‌ بررسي‌ کنيم‌ مي‌بينيم‌ که‌ يکي‌ از مهمترين‌ عوامل‌ درگيري‌ يا دوام‌ دشمني‌ها، رفتارهاي‌ متقابل‌ در بدرفتاري‌ ديگران‌ است‌ و فرقي‌ نمي‌کند که‌ دو شخص‌ همسايه‌ يا دو ملت‌ همسايه‌ باشند. اما اگر يک‌بار، به‌ جاي‌ معامله‌ به‌ مثل، رفتاري‌ نيک‌ از يک‌ طرف‌ سربزند ممکن‌ است‌ براي‌ هميشه‌ غائله‌ بخوابد و به‌ جاي‌ فضاي‌ «خصم‌آلود» محيط‌ دوستانه‌ مهرآگيني‌ بر پا گردد. قرآن‌ مجيد ،مکرر به‌ مومنين‌ مي‌آموزد که‌ مي‌توان‌ در برابر رفتار ناشايست‌ ديگران‌ با رفتاري‌ نيکو، پاسخي‌ نيکو داد. از جمله‌ مي‌فرمايد: «ادفع‌ بالتي‌ هي‌ احسن‌ السيئه‌ (مومنون/ 96)؛ بدي‌ را با بهترين‌ رفتار خود پاسخگو باش‌ و بدي‌ها را با رفتار بهتر خود از خود بران»، يعني‌ بهترين‌ دفاع‌ در برابر بدي‌هاي‌ ديگران‌ و درست‌ترين‌ عکس‌العمل‌ها، همان‌ رفتار با بهترين‌ صورت‌ اخلاقي‌ است.

در آيه‌ ديگر فرموده‌ است: «ادفع‌ بالتي‌ هي‌ احسن، فاذا الذي‌ بينک‌ و بينه‌ عداوه‌ کانه‌ ولي‌ حميم‌ (فصلت/34)؛ دفاع‌ از بدي‌ها و دشمني‌ها بايستي‌ با بهترين‌ رفتارها باشد.» نتيجه، اين‌ خواهد شد که‌ ميان‌ شما و دشمنتان‌ عواطفي‌ جايگزين‌ خواهد شد که‌ گويي‌ بهترين‌ دوستان‌ و بستگان‌ هستيد.» و در آيه‌ 22 سوره‌ رعد نيز علاج‌ بدي‌ را در نيکي‌ کردن‌ مي‌داند: «يدرون‌ بالحسنه‌ السيئه» و در آيه‌ 63 سوره‌ فرقان‌ مي‌فرمايد که: «مومنان‌ کساني‌ هستند که‌ متواضعانه‌ بر روي‌ زمين‌ راه‌ مي‌روند و هر گاه‌ ناداني‌ سخن‌ بي‌خردانه‌ به‌ آنها بگويد پاسخي‌ صلح‌آميز و دوستانه‌ به‌ وي‌ مي‌دهند؛ «و عباد الرحمان‌ الذين‌ يمشون‌ علي‌ الارض‌ هونا و اذا خاطبهم‌ الجاهلون‌ قالوا سلاما»

در همين‌ زمينه‌ آيات‌ ديگري‌ نيز وجود دارد؛ از جمله‌ آيه‌ 72 سوره‌ فرقان‌ که‌ مي‌گويد: «مومنين‌ هرگز شهادت‌ بناحق‌ نمي‌دهند و هرگاه‌ به‌ سخني‌ نابجا و ناهنجار برخورد کنند با بزرگواري‌ و بزرگ‌منشي‌ از کنار آن‌ مي‌گذرند؛ و الذين‌ لا يشهدون‌ الزور و اذا مروا باللغو مروا کراما» و نيز آيه‌ 55 سوره‌ قصص‌ «و اذا سمعوا اللغو اعرضو عنه» که‌ به‌ همين‌ معناست.

قرآن‌ مجيد داشتن‌ اين‌ خصلت‌ و نرمش‌ اخلاقي‌ (نه‌ شخصيتي) پيامبراکرم(ص) را در برابر دشمنان‌ نعمتي‌ از جانب‌ خدا معرفي‌ مي‌کند؛ خصلت‌ و نعمتي‌ که‌ سبب‌ گرديد مردمان‌ از دور او پراکنده‌ نشده، بلکه‌ دل‌ به‌ مهر او ببندند «فبما رحمة‌ من‌ الله‌ لنت‌ لهم‌ و لو کنت‌ فظا غليظ‌ القلب‌ لا نفضوا من‌ حولک‌ فاعف‌ عنهم‌ و استغفر لهم‌ و شاورهم‌ في‌الامر» (آل‌ عمران/ 159).

همان‌گونه‌ که‌ در برخي‌ آيات‌ بالا ملاحظه‌ گرديد، نيکويي‌ در برابر رفتار زشت‌ ديگران‌ به‌ صورت‌ فرمان‌ و با صيغه‌ «امر» آمده‌ که‌ مي‌تواند از يک‌ دستور اخلاقي‌ به‌ يک‌ قانون‌ لازم‌الاجرا تبديل‌ کند و عمل‌ به‌ آن‌ بر همه‌ مسلمانان‌ واجب‌ گردد.

ب) رفق‌ و سازگاري:

طبع‌ بشر، مانند ديگر حيوانات، بر پايه‌ ترجيح‌ سود و راحت‌ و نياز خود بر ديگران‌ ساخته‌ و بنا شده‌ است‌ از اين‌ رو جانوران‌ در شکار و لانه‌ و جفت‌ با يکديگر نزاع‌ و مبارزه‌ مي‌کنند و داور و قانون‌ حاکم‌ بر آنها عامل‌ و قانون‌ «زور و غلبه» است. خشونت‌ و نزاع‌گستري‌ و بدرفتاري‌ با همجنسان‌ خود ناشي‌ از خلق‌ و غريزه‌ حيواني‌ است‌ که‌ بشر نيز از آن‌ برخوردار است.

مسلم‌ است‌ که‌ خشونت‌ همواره‌ خشونت‌ مي‌آورد و نزاع، هميشه‌ آتش‌ جنگ‌ و جدايي‌ دل‌ها را برمي‌انگيزد؛ پس‌ براي‌ فرار از درگيري‌ و ناسازگاري‌ بايستي‌ از اين‌ غريزه‌ ناپسند حيواني‌ فاصله‌ گرفت‌ و بر خود و رفتار خود مسلط‌ شد و آيين‌ و آداب‌ ويژه‌ انساني‌ - يعني‌ گذشت‌ و نيکي‌ و حتي‌ ايثار - را برگزيد، چه‌ آنکه‌ نيکي، پيوسته‌ نيکي‌ به‌ بار ميآورد. به‌ قول‌ حافظ، حکيم‌ و عارف‌ بزرگ:

درخت‌ دوستي‌ بنشان‌ که‌ کام‌ دل‌ به‌ بار آردنهال‌ دشمني‌ برکن‌ که‌ رنج‌ بي‌شمار آرد براي‌ ايجاد جامعه‌اي‌ - ملي‌ يا بين‌المللي‌ - آکنده‌ از امن‌ و راحت‌ و صلح‌آميز، بايستي‌ بر اصول‌ خاص‌ انساني‌ تکيه‌ داد و بايد خوي‌ حيواني‌ را به‌ کناري‌ گذاشت.

پيامبراکرم(ص) اين‌ پيروزي‌ و تسلط‌ بر خود و خودداري‌ از رفتار حيواني‌ را - که‌ بسيار دشوارتر از جنگ‌ با دشمن‌ است‌ «جهاد اکبر» ناميد و به‌ مسلمانان‌ که‌ از جنگي‌ سخت‌ برگشته‌ بودند گفت: جنگ‌ امروز جهاد اصغر بود بر شما باد جهاد اکبر او در برابر شگفتي‌ سرداران‌ و سربازان‌ و پرسش‌ از اينکه‌ مگر جنگي‌ از اين‌ دشوارتر هست؟ پاسخ‌ فرمود: آري‌ و آن‌ مبارزه‌ با نفس‌ خود (يعني‌ خواسته‌ها و غرايز حيواني) است. رفق‌ و مدارا با ديگران‌ و ناديده‌ گرفتن‌ رفتار ناپسندي‌ که‌ از آنان‌ مي‌رسد - که‌ از مهمترين‌ عناصر برقراري‌ صلح‌ و مانع‌ بيشتر منازعات‌ بشري‌ مي‌باشد - يکي‌ از اصول‌ اسلامي‌ عمده‌ هم‌ در زندگي‌ خانوادگي‌ و اجتماعي‌ و هم‌ در جامعه‌ بين‌المللي‌ است. اين‌ موضوع‌ در حديث‌ پيامبراکرم(ص) و امام(ع) با عباراتي‌ همچون‌ «المداراة‌ نصف‌ الايمان» مدارا نيمي‌ از ايمان‌ است يا «ان‌ الله‌ رفيق‌ و يحب‌ الرفيق» خداوند اهل‌ رفق‌ و مداراست‌ و مداراگران‌ را دوست‌ دارد و نيز «التودد نصف‌ العقل» دوست‌پروري‌ نيمي‌ از عقل‌ و عاقلي‌ است‌ و نيز اين‌ حديث‌ پيامبر(ص): «امرني‌ ربي‌ بمدارة‌ الناس‌ کما امرني‌ بادأ الفرائض؛ خداي‌ من‌ به‌ من‌ فرمان‌ داده‌ است‌ که‌ با مردم‌ مدارا و سازگاري‌ کنم، همان‌گونه‌ که‌ فرمان‌ داده‌ نماز و واجبات‌ شرعي‌ را انجام‌ دهم» آمده‌ است.

براساس‌ حديث‌ اخير، اهميت‌ سازگاري‌ با مردم‌ در حد نماز و واجبات‌ شرعي‌ است‌ و اين‌ دستور اخلاقي‌ نوعي‌ قانون‌ و حکم‌ شعي‌ نيز شمرده‌ مي‌شود.

در کنار رفق‌ و سازگاري‌ بايد بردباري‌ و پرهيز از خشم‌ و رفتارهاي‌ برخاسته‌ از آن‌ را نيز افزود؛ از اين‌ رو پاره‌اي‌ از آيات‌ قرآن‌ و احاديث، مومنان‌ را به‌ خودداري‌ در برابر غضب‌ خوانده‌ است؛ از جمله‌ در قرآن‌ مجيد در وصف‌ مومنان‌ مي‌فرمايد: «و الکاظمين‌ الغيظ‌ و العافين‌ عن‌ الناس‌ و الله‌ يحب‌ المحسنين‌ (آل‌عمران/134)؛ و کساني‌ که‌ خشم‌ خود را فرو مي‌خورند و مردم‌ را مي‌بخشايند؛ و خداوند نيکوکاران‌ را دوست‌ دارد.» و در حديث، بدخويي‌ در معاشرت‌ با ديگران‌ ملامت‌ شده‌ است‌ و آمده: «سوء الخلق‌ يفسد العمل» بدخويي‌ اعمال‌ نيک‌ را تباه‌ مي‌سازد و از خوشخويي‌ ستايش‌ بسيار شده‌ و از جمله‌ در حديثي‌ آمده‌ است: «ما يوضع‌ في‌ ميزان‌ امرء يوم‌ القيامة‌ افضل‌ من‌ حسن‌ الخلق» در بخش‌ کردار انسان‌ در روز قيامت‌ هيچ‌ معياري‌ بهتر از خوشخويي‌ نيست، زيرا مردم‌ در سايه‌ خوشخويي‌ و حسن‌ معاشرت‌ و سازگاري‌ و پرهيز از نزاع‌ و دشمن‌سازي‌ مي‌توانند زندگي‌ بهتري‌ همراه‌ با آرامش‌ داشته‌ باشند.

پيامبر(ص) به‌ ياران‌ خود مي‌فرمود: «ان‌ احبکم‌ الي‌ و اقربکم‌ مني، احسنکم‌ خلقا؛ محبوبترين‌ و نزديک‌ترين‌ شما نزد من، خوشخوترين‌ شماست» و خود او نيز الگوي‌ اخلاقي‌ بود؛ از اين‌ رو قرآن‌ در وصف‌ او فرموده‌ است: «انک‌ لعلي‌ خلق‌ عظيم‌ (قلم/14)؛ اي‌ پيامبر همانا تو داراي‌ خوي‌ والايي‌ هستي.»

از جانشين‌ او امام‌ علي(ع) نيز روايت‌ شده: «شيعتنا ان‌ غضبوا لم‌ يظلموا، برکة‌ علي‌ من‌ جاوروا و سلم‌ لمن‌ خالطوا؛ پيروان‌ ما در خشم‌ دست‌ به‌ ستم‌ نمي‌زنند، برکت‌ براي‌ همسايگان‌ خود هستند و آرامش‌ براي‌ معاشران.»

ج) عفو و گذشت:

انسان‌ها همه‌ يکسان‌ نمي‌انديشند و همه‌ يکسان‌ عمل‌ نمي‌کنند. همه‌ مردم‌ اهل‌ ايمان‌ يا پيرو اخلاق‌ و يا شريعت‌ نمي‌باشند. برخي‌ از مردم‌ حيوان‌گونه‌ به‌ آزار ديگران‌ و ستم‌ و بلکه‌ جنايت‌ و تجاوز به‌ حقوق‌ افراد ديگر دست‌ مي‌زنند و يا مرتکب قتل‌ و فساد و جرائم‌ ديگر مي‌گردند. در برابر اين‌گونه‌ کردارهاي‌ نادرست، دو راه‌ وجود دارد: مقابله‌ به‌ مثل‌ يا گذشت‌ و عفو.

گرچه‌ رفتار متقابل‌ و قصاص‌ يا معامله‌ به‌ مثل، در جاي‌ خود رفتار عادلانه‌ و يک‌ حکم‌ عقلي‌ و شرعي‌ است‌ و از تورات‌ گرفته‌ تا قرآن، همه‌ جا به‌ مظلوم‌ اين‌ حق‌ داده‌ شده‌ است‌ که‌ در برابر ستمي‌ که‌ به‌ آنها رفته‌ - و به‌ همان‌ مقدار نه‌ بيشتر - مقابله به‌ مثل‌ نمايد و اين‌ قانون‌ اگر چه‌ به‌ طور طبيعي‌ از رشد جرائم‌ و جرات‌ جنايتکاران‌ و شتاب‌ مجرمين‌ مي‌کاهد، اما از ايجاد محيطي‌ امن‌ و صلح‌آميز و محيطي‌ مهرآگين‌ و برادرانه‌ ناتوان‌ است؛ از اين‌ رو قرآن‌ مجيد همواره‌ به‌ دنبال‌ قانون‌ و «حق‌ معامله‌ به‌ مثل» براي‌ ستم‌کشيدگان‌ آنان‌ را به‌ گذشت‌ بزرگوارانه‌ و با عزت‌ - و نه‌ از روي‌ ضعف‌ و ذلت‌ - از مجرم‌ دعوت‌ و تشويق‌ مي‌کند.

گرچه‌ مقابله‌ به‌ مثل‌ مصداق‌ «عدالت» است‌ و حتي‌ از نظر اخلاقي‌ نيز ناپسند نيست‌ ولي‌ بالاتر از عدالت، همان‌ گذشت‌ و احسان‌ است‌ که‌ نشانه‌ قدرت‌ روحي‌ و عظمت‌ شخصيت‌ مومن‌ است، قرآن‌ مردم‌ را به‌ گذشت‌ و احسان‌ دعوت‌ مي‌کند.

آيات‌ متعددي‌ در اين‌ باره‌ در قرآن‌ مجيد هست؛ از جمله‌ آيه‌ 38 سوره‌ شوري‌ «جزأ سيئة، سيئة‌ مثلها فمن‌ عفا و اصلح‌ فاجره‌ علي‌ الله؛ کيفر بدکرداري‌ کاري‌ همانند آن‌ است، ولي‌ (اگر) کسي‌ ببخشد و اصلاح‌ نمايد پاداشش‌ نزد خدا (محفوظ) است» و نيز اين‌ آيه‌ «و لمن‌ صبر و غفران‌ ذلک‌ لمن‌ عزم‌ الامور» همچنين‌ آيه‌ 43 و «آنکس‌ که‌ بردبار باشد و (گناه‌ ديگران‌ را) ببخشد، اين‌ کار از توانايي‌ اراده‌ (و قدرت‌ روحي) اوست.»

و نيز اين‌ آيات: «فاعف‌ عنهم‌ واصفح‌ ان‌ الله‌ يحب‌المحسنين‌ (مائده/ 13)؛ آنان‌ را ببخش‌ و درگذر چه، خداوند نيکوکاران‌ را دوست‌ مي‌دارد.»

و نيز براي‌ تسلط‌ بر خشم‌ خود و عفو بدکاران‌ مي‌فرمايد: «و الکاظيمن‌ الغيظ‌ و العافين‌ عن‌ الناس‌ و الله‌ يحب‌ المحسنين‌ (آل‌ عمران/ 134)؛ کساني‌ که‌ خشم‌ خود را فرو مي‌خورند و از گناه‌ مردم‌ درمي‌گذرند خداوند نيکوکاران‌ را دوست‌ دارد.» و همچنين‌ آيات‌ ديگري‌ از جمله: آيه‌ 199/اعراف، آيه‌ 22 /نور، آيه‌ 149/ نسا و آيه‌ 37/ شوري.

رفتار پيامبراکرم(ص) در فتح‌ مکه‌ نمونه‌اي‌ عملي‌ از اين‌ قاعده‌ اسلامي‌ بود. وي‌ که‌ پس‌ از سال‌ها تحمل‌ آزار و شکنجه‌ دشمنانش‌ در مکه‌ به‌ مدينه‌ مهاجرت‌ کرده‌ و در چند جنگ‌ با آن‌ کفار عزيزاني‌ را از دست‌ داده‌ بود، وقتي‌ توانست‌ پيروزمندانه‌ به‌ زادگاه‌ خود (جايگاه‌ کعبه) به‌ شهر مکه‌ وارد شود و شنيد که‌ سرداران‌ او فرياد مي‌زنند «امروز روز انتقام‌ است»، پيامبراکرم(ص) در مقابل‌ آن‌ احساسات‌ سربازان‌ با صداي‌ بلند ندا داد که‌ «امروز روز بخشش‌ و ترحم‌ است؛ اليوم‌ يوم‌ المرحمة» و همه‌ دشمنان‌ خود را بخشيد و عفو عمومي‌ اعلام‌ کرد.

د) احسان:

انسان‌ موجودي‌ عاطفي‌ است‌ و در برابر احسان‌ و مهرباني‌ رفتارش‌ عوض‌ مي‌شود و تجربه‌ نشان‌ داده‌ است‌ که‌ احسان‌ مي‌تواند يکي‌ از موثرترين‌ نقش‌هاي‌ تربيتي‌ و اصلاحي‌ را بازي‌ کند و يکي‌ از قوي‌ترين‌ ابزارهاي‌ تربيتي‌ اجتماعي‌ باشد و بدکاران‌ و افراد منحرف‌ اجتماع‌ را به‌ سوي‌ نيکي‌ بکشاند و در حديث‌ آمده‌ است: «الانسان‌ عبيدالاحسان» اسنان‌ بنده‌ و مطيع‌ احسان‌ است.

احسان‌ از ديد روانشناختي‌ نشانه‌ فضيلت‌ روح‌ و جوانمردي‌ و بزرگواري‌ شخص‌ است. برخي‌ از صفات‌ اخلاقي‌ - مانند عفو - ممکن‌ است‌ به‌ غلط‌ به‌ ضعف‌ نفس‌ تفسير شود ولي‌ احساس‌ همواره‌ نشانه‌ قدرت‌ روح‌ احسان‌ کننده‌ است.

در قرآن‌ و حديث، مردم، فراوان‌ به‌ احسان‌ مامور شده‌اند ؛ مانند آيه‌ 195 سوره‌ بقره: «و احسنو ان‌ الله‌ يحب‌ المحسنين؛ احسان‌ کنيد که‌ خداوند همانا نيکوکاران‌ را دوست‌ مي‌دارد.» و آيه‌ 56 سوره‌ اعراف: «ان‌ رحمة‌الله‌ قريب‌ من‌ المحسنين؛ رحمت‌ خدا با نيکوکاران‌ است.» و آيات‌ ديگري‌ که‌ به‌ همين‌ معنا و مقصود است‌ و آن‌ را وسيله‌ نزديک‌شدن‌ به‌ خدا معرفي‌ مي‌کند؛ چيزي‌ که‌ يک‌ انگيزه‌ بزرگ‌ براي‌ تشويق‌ مردم‌ است‌ و در اخلاق‌ «سکولار» اين‌ امتياز ديده‌ نمي‌شود.

درجاي‌ ديگر قرآن‌ به‌ اين‌ هم‌ بسنده‌ نکرده‌ بلکه‌ احسان‌ و نيکوکاري‌ را يک‌ ماموريت‌ رسمي‌ و يک‌ قانون‌ معرفي‌ نموده‌ و در کنار «عدل» آورده، مي‌فرمايد:

«ان‌ الله‌ يامر بالعدل‌ و الاحسان‌ (نحل/ 90)؛ خداوند شما را به‌ اجراي‌ عدل‌ و احسان‌ فرمان‌ مي‌دهد.»

در اين‌ آيه‌ يک‌ نمونه‌ از به‌ هم‌ رسيدن‌ اخلاق‌ و قانون‌ را مي‌بينيم؛ يعني‌ همان‌گونه‌ که‌ اجراي‌ عدالت‌ براي‌ اشخاص‌ يک‌ دستور قانوني‌ است، يک‌ فضيلت‌ اخلاقي‌ نيز مي‌باشد و آميختگي‌ قانون‌ با فضيلت‌ اخلاقي‌ يکي‌ از امتيازات‌ اين‌گونه‌ اوامر و احکام‌ است. اگر در جامعه‌ بشري‌ چيزي‌ جز اين‌ قانون‌ نمي‌بود باز مي‌توانست‌ ميان‌ افراد و ملت‌ها صلح‌ و دوستي‌ به‌ بار بياورد و مي‌بينيم‌ که‌ انسان‌ امروز بيش‌ از هر روزگار ديگر، نياز به‌ نيکوکاري‌ و جلوگيري‌ از جنگ‌ و درگيري‌ دارد زيرا ابزارهاي‌ کنوني‌ جنگ‌ و نابودي انسان، نه‌ فقط‌ يک‌ شهر و يک‌ کشور، که‌ تمام‌ جهان‌ را تهديد به‌ نابودي‌ مي‌کند.

متاسفانه‌ دستهايي‌ در سطح‌ بين‌الملل‌ وجود دارد که‌ با آموزش‌ غيرمستقيم‌ جنايت‌ و خشونت‌ در رسانه‌هاي‌ گروهي‌ و سينما، عملا بشريت‌ و نسل‌ها را به‌ سوي‌ جنگ‌ و نابودي‌ سوق‌ مي‌دهد و بر زحمت‌ مربيان‌ ديني‌ و اخلاقي‌ مي‌افزايد.

ذکر يک‌ به‌ يک‌ تمام‌ عناصري‌ که‌ در قرآن‌ و حديث‌ پيامبر(ص) و جانشينانش‌ درباره‌ کردار نيک‌ - يا جنود عقل‌ - آمده‌ است، مقاله‌ را بسيار طولاني‌ خواهد کرد و ما در اينجا فقط‌ به‌ نام‌ و عنوان‌ برخي‌ از آنها بسنده‌ مي‌کنيم.

رفتار برادرانه‌ و نيز رعايت‌ مساوات‌ با ديگران‌ و داشتن‌ مواسات‌ يا حس‌ همدردي‌ که‌ در اين‌باره‌ آيات‌ و رواياتي‌ از پيامبر(ص) وارد شده‌ است؛ مانند آيه‌ «انما المومنون‌ اخوه‌ (حجرات/10)؛ مومنان‌ همه‌ با هم‌ برادرند.» و حديث‌ «الانسان‌ اخو الانسان‌ يتامله‌ و يسد حاجته؛ انسان‌ها برادرند و به‌ انديشه‌ يکديگر مي‌باشند وحاجت‌ انسان‌هاي‌ ديگر را برآورده‌ مي‌کنند» و نيز «لو تحاب‌ الناس‌ و تعاطوا لاستغنوا بها عن‌ العداله؛ اگر مهرباني‌ در ميان‌ مردم‌ باشد از عدالت‌ بي‌نياز خواهند شد» و نيز «مثل‌ المومنين‌ في‌ توادهم و تعاطفهم‌ مثل‌ الجسد الواحد اذا اشتکي‌ منه‌ عضو تداعي‌ له‌ سائر الجسد بالسهر و الحمي؛ مومنان‌ به‌ خدا، در روابط‌ دوستانه، مانند بدن‌ هستند که‌ چون‌ عضوي‌ از آن‌ بيمار شود، ساير اعضا نيز در تب‌ و شب‌بيداري‌ با آن‌ همراهي‌ مي‌کنند.»

امام‌ علي(ع) در فرماني‌ به‌ استاندار خود در مصر (مالک) نوشت: نسبت‌ به‌ مردم‌ دلسوز و مهربان‌ باش، چه‌ آنها يا همدين‌ تواند يا در بشريت‌ با تو شريکند و همانند.

رعايت‌ مساوات‌ و دوري‌ از تبعيض‌ - امام‌علي(ع) در همان‌ فرمان‌ به‌ مالک‌ نوشته‌ است: «بايد که‌ حقوق‌ مردم‌ در نظرت‌ مساوي‌ باشد، زيرا پيامبر(ص) مي‌فرمود: «الناس‌ سواسيه‌ کاسنان‌ المشط؛ مردم‌ مانند دانه‌هاي‌ شانه‌ با هم‌ برابرند.»

تعاون‌ با ديگران‌ و در قرآن‌ آمده: «و تعاونوا علي‌ البر و التقوي‌ (آل‌عمران/102)؛ در کار خير و تقوا همکاري‌ کنيد» و در حديث: «الله‌ في‌ عون‌ العبد مادام‌ العبد في‌ عون‌ اخيه؛ خدا انسان‌ را تا آنجا که‌ او به‌ ديگران‌ ياري‌ برساند، ياري‌ مي‌کند» و پيداست‌ همواره‌ که‌ نتيجه‌ همکاري‌ و کمک‌ به‌ ديگران، از خصومت‌ها مي‌کاهد و محيط‌ جامعه‌ را آرامش‌ مي‌بخشد.

انفاق‌ و کمک‌ مالي‌ و ايثار - انفاق‌ و بخشش‌ مالي‌ نيز علاوه‌ بر جلوگيري‌ از جرائم‌ ناشي‌ از فقر، سبب‌ دوستي‌ و دوري‌ از منازعات‌ اجتماعي‌ مي‌شود و در قرآن‌ و حديث‌ تاکيد فراوان‌ بر روي‌ آن‌ شده‌ است: «لن‌ تنالوا البر حتي‌ تنفقوا مما تحبون‌ (آل‌عمران/ 92). به‌ نيکي‌ دست‌ نمي‌يابيد مگر آنکه‌ از آنچه‌ دوست‌ داريد به‌ مردم‌ هم‌ ببخشيد» و «وانفقوا مما جعلکم‌ مستخلفين‌ (حديد/ 7)؛ از اموالي‌ که‌ به‌ دستتان‌ سپرده‌ايم‌ انفاق‌ و بخشش‌ کنيد.»

و همچنين‌ آيات‌ و رواياتي‌ که‌ در تشويق‌ «صدقه‌ و قرض‌ دادن» و آسان‌گيري‌ با بدهکاران‌ و عاريه‌ دادن‌ اموال‌ به‌ يکديگر و بالاتر از همه‌ «ايثار» يعني‌ بخشش‌ چيزهايي‌ که‌ خود به‌ آن‌ نياز دارند، که‌ بالاترين‌ درجه‌ اخلاق‌ و قدرت‌ اخلاقي‌ و روحي‌ انسان‌ است‌ (حشر/ 9)، آمده‌ است.

خوش‌رفتاري‌ و محبت‌ با زنان‌ - درباره‌ اين‌ بخش‌ قرآن‌ و اسلام‌ بسيار گسترده‌ دستوراتي‌ دارد که‌ کتاب‌ها درباره‌ آن‌ نوشته‌اند و رعايت‌ آن‌ سبب‌ عاطفي‌ شدن‌ محيط‌ خانواده‌ و جامعه‌ خواهد شد و بالاترين‌ آنها رفتار خود پيامبر(ص) با همسران‌ و دختران‌ خود بود. قرآن‌ به‌ مسلمانان‌ امر کرده‌ که‌ با زنان‌ همواره‌ خوش‌رفتاري‌ شود و در سوره‌ زنان‌ در قرآن‌ آمده‌ است: «و عاشرو هن‌ بالمعروف‌ (نسأ/19)؛ با زنان‌ به‌ خوبي‌ رفتار کنيد.» و حتي‌ در صورت‌ جدايي‌ و طلاق‌ نيز بايستي‌ جدايي‌ به‌ بهترين‌ صورت‌ باشد. (سوره‌ 2/299 و 231، سوره‌ 33/28 و...)

دوم‌: آسيب‌شناسي‌ صلح‌ و عدالت:

پس‌ از آشنايي‌ با عناصر مثبت‌ صلح‌ و عدالت‌ وقت‌ است‌ که‌ به‌ معرفي‌ عناصر منفي‌ و به‌ تعبيري‌ ديگر به‌ آسيب‌شناسي‌ صلح‌ و عدالت‌ بپردازيم‌ که‌ در علم‌ اخلاق‌ آنها را عوامل‌ ضداخلاق‌ مي‌نامند و در حديث‌ از پيشواي‌ شيعيان‌ آن‌ را سپاهيان‌ بي‌خردي‌ يا دشمنان‌ عقل‌ (جنود جهل) نام‌ داده‌ است. خوشبختانه‌ شناخت‌ اين‌ صفات‌ و افعال‌ چندان‌ دشوار نيست. زيرا کارهايي‌ است‌ که‌ ضد و نقطه‌ مقابل‌ عناصر و صفات‌ و افعال‌ سازنده‌ و مثبت‌ است؛ بنابراين‌ با يک‌ نگاه‌ به‌ عناصر مثبتي‌ که‌ گذشت‌ مي‌توان‌ اضداد آن‌ را به‌ دست‌ آورد و چون‌ عناصر مثبت‌ را در سه‌ بخش‌ پندار و گفتار و کردار مطالعه‌ کرديم، آسيب‌هاي‌ اخلاقي‌ و اجتماعي‌ را نيز مي‌توان‌ در همين‌ سه‌ بخش‌ بررسي‌ کرد:

1) پندار يا ايدئولوژي‌ نزاع‌پرور:

مي‌دانيم‌ که‌ همه‌ کردارهاي‌ ارادي‌ بشر ريشه‌ در پندار و ايدئولوژي‌ دارد، بنابراين‌ خصلت‌هاي‌ ناپسندي‌ همچون‌ بدبيني، خودپسندي‌ و خودبزرگ‌بيني‌ (تکبر) يا احساس‌ قدرت‌طلبي‌ و برتري‌جويي‌ و نيز داشتن‌ تعصب‌ نژادي‌ و ملي‌ و بي‌اعتقادي‌ به‌ حقوق‌ ذاتي‌ و کرامت‌ ديگر انسان‌ها و بالاتر از همه‌ بي‌ايماني‌ و فقدان‌ اعتقاد واقعي‌ و راستين‌ به‌ خدا و آخرت‌ - که‌ از نگاه‌ ديني‌ نوع‌ کامل‌ «جاهليت» يعني‌ بي‌فرهنگي‌ يا توحش‌ فرهنگي‌ است‌ - همه‌ و همه، اجزأ موثر پديده‌ آتش‌افروزي‌ و تخريب‌ صلح‌ و برهم‌ زدن‌ عدالت‌ و بي‌اعتنايي‌ به‌ سلامت‌ جامعه‌ ملي‌ و بين‌المللي‌ است.

قرآن‌ مجيد از يک‌ طرف‌ مردم‌ را به‌ پرهيز از بدبيني‌ (سوءظن) و تکبر مي‌خواند و از طرفي‌ ديگر به‌ فرجام‌ آن‌ اشاره‌ و جهنم‌ را پايان‌ کار متکبران‌ معرفي‌ مي‌کند. (زمر/60) و قلب‌ متکبران‌ را محروم‌ از رحمت‌ الهي‌ مي‌داند (غافر/ 35. نسأ/36. اسرأ/37 و لقمان/8) و برخي‌ آيات‌ مشابه‌ ديگر نيز در همين‌باره‌ آمده‌اند.

2) گفتار جنگ‌طلب:

در برابر گفتار نيک‌ - که‌ قرآن‌ به‌ آن‌ «قول‌ سلام» يعني‌ گفتار صلح‌ و آشتي‌ نام‌ داده‌ است‌ - گفتارها مي‌تواند آتش‌افروز جنگ‌ و يا دست‌ کم‌ ايجاد کننده‌ جنگ‌ رواني‌ يا جنگ‌ سرد باشد که‌ يکي‌ از آسيب‌ها و آفت‌هاي‌ صلح‌ و امنيت‌ است‌ در هر سطحي‌ که‌ باشد. در برابر آن، گفتار از روي‌ منطق‌ است‌ و تعقل‌ که‌ قرآن‌ از آن‌ به‌ «قول‌ سديد» تعبير کرده‌ و آن‌ هر گفتاري‌ است‌ که‌ «ياوه‌سرايي» يا مبارزه‌طلبي‌ يا تهمت‌زدن(9) به‌ ديگران‌ نباشد. دروغ‌گفتن‌ و بدگويي‌ نيز مايه‌ بر هم‌ زدن‌ روابط‌ اجتماعي است‌ و قرآن‌ (قلم/10) پذيرش‌ سخن‌ دروغ‌ اين‌گونه‌ مردمان‌ را ممنوع‌ ساخته‌ است.

3) کردار ناپسند:

کردار ناپسند و غيراخلاقي‌ جلوه‌هاي‌ گوناگون‌ دارد؛ گاهي‌ همراه‌ با زورمداري‌ و قدرت‌ است‌ و در اين‌ شکل‌ خود به‌ صورت‌ خشونت‌ و رجزخواني‌ و جنگ‌طلبي‌ آشکار شده، گاه‌ به‌ صورت‌ جنايات‌ و کشتار، چه‌ فردي‌ و چه‌ دسته‌جمعي، ظاهر مي‌شود و گاهي، به‌ دليل‌ فقدان‌ قدرت، با اشکال‌ ديگر تجلي‌ مي‌کند، ولي‌ همواره‌ روحي‌ که‌ پشت‌ سر آن‌ گفتارها و کردارهاي‌ ضداخلاقي‌ و حتي‌ ضد بشري‌ قرار گرفته، روحي‌ ناسالم‌ و به‌ تعبير حديث‌ عقل‌ و جهل، جزء اردوگاه‌ جهل‌ - به‌ معناي‌ بي‌خردي‌ و پيروي‌ از شيطان‌ - است، و از وي‌ جز حماقت، ستم، قساوت، غضب، ناسپاسي‌ و تشويق‌ به‌ خونريزي، ايجاد وحشت‌ و ترور، کشتار جمعي‌ و فردي‌ و مانند اينها، انتظار نمي‌رود و نتيجه‌اي‌ جز زير پا نهادن‌ عدالت‌ و برهم‌ خوردن‌ نظام‌ صلح‌ و آرامش‌ ندارد. منطق‌دارندگان‌ اين‌ خصائل، منطق‌ زور و قانونشان‌ قانون‌ جنگل‌ است. قرآن‌ از اين‌ دسته‌ به‌ بد ياد کرده‌ آنها را همچون‌ جانوران‌ و بلکه‌ گمراه‌تر از آنان‌ مي‌شمارد و مي‌فرمايد: «لهم‌ قلوب‌ لا يفقهون‌ بها و لهم‌ اعين‌ لايبصرون‌ بها و لهم‌ آذان‌ لايسمعون‌ بها اولئک‌ کالانعام، بل‌ هم‌ اضل، اولئک‌ هم‌ الغافلون‌ (اعراف/179)؛ آنها قلوبي‌ دارند که‌ فهم‌ ندارد و ديدگاني‌ دارند که‌ نمي‌بيند و گوش‌هايي‌ که‌ نمي‌شنود. آنان‌ همچون‌ جانورانند و بلکه‌ گمراه‌تر. آنان‌ همان‌ غافلانند.»

آسيب‌شناسي‌ صلح‌ و عدالت‌ جهاني‌

مهمترين‌ مانع‌ صلح، زير پا نهادن‌ عدالت‌ است‌ و اولين‌ دشمن‌ عدالت‌ بي‌اعتقادي‌ به‌ اصول‌ ديني‌ و اخلاقي‌ است. هم‌ جوهره‌ دين‌ و هم‌ اخلاق‌ باعث‌ بقأ و دوام‌ صلح‌ و عدالتند و هيچ‌ چيز ديگر حتي‌ منشور و مصوبات‌ سازمان‌ ملل‌ نمي‌توانند بدون‌ آن‌ دو «صلحي‌ برپايه‌ عدالت» ايجاد کنند.

در قرون‌ گذشته‌ پادشاهان‌ دشمنان‌ صلح‌ و منکران‌ عدالت‌ بودند و بشريت‌ را به‌ کام‌ مرگ‌ و فقر و رنج‌ مي‌فرستادند، اما در قرن‌ بيستم، صلح‌ و عدالت‌ موانع‌ و دشمنان‌ سازمان‌ يافته‌ و نوي‌ يافته‌ است، زمينه‌ اصلي‌ فجايع‌ و جنايات‌ کنوني‌ نوعي‌ اعتقاد به‌ تعصب و تبعيض‌ نژادي‌ است‌ که‌ از خاصيت‌ روانشناختي‌ غرب‌محوري‌ و اروپا مرکزي‌ برخاسته، با تعصبات‌ نژادي‌ مذهبي‌ صهيونيستي‌ در آميخته‌ است.

اين‌ نحله‌ سياسي‌ اقتصادي‌ از يک‌ طرف‌ به‌ تک‌ قطبي‌ معتقد و به‌ انحصار تبليغاتي‌ و ارتباطاتي‌ مجهز است‌ و از طرفي‌ ديگر تمرکز قدرت‌ نظامي‌ و تسليحاتي‌ کاملا فني‌ را در دست‌ دارد و با بهره‌گيري‌ از دولت‌هاي‌ تحت‌ فرمان‌ خود، خواب‌ امپراتوري‌ جهاني‌ را مي‌بيند و در انديشه‌ سلطه‌ بر ثروت‌هاي‌ ملل‌ جهان‌ و غارت‌ آنهاست.

ايدئولوژي‌ اين‌ نحله، جنگ‌ و تجاوز به‌ جاي‌ صلح‌ و برادري‌ است‌ و تز آن، يک‌ بام‌ و دو هواست. اين‌ نحله‌ بشر را به‌ بشر درجه‌ يک‌ و درجه‌ دو و کشور و ملت‌ها را به‌ شمال‌ و جنوب‌ و ديگران‌ را «با ما يا دشمن‌ ما» تقسيم‌ مي‌کند و برده‌گيري‌ از نوع‌ برده‌ فردي را به‌ برده‌سازي‌ و برده‌گيري‌ ملي‌ و کشوري‌ مبدل‌ نموده‌ و در دو کلمه: جهاني‌ فرو رفته‌ در باتلاق‌ جنگ‌ و ناآرامي‌ را طالب‌ است.

اما وعده‌ الهي‌ قرآن‌ بر محو و فناي‌ اين‌ بنياد است‌ و برقراري‌ بنياد استوار حق‌ و نيکي. «فاما الزبد فيذهب‌ جفأاً‌ و اما ما ينفع‌ الناس‌ فيمکث‌ في‌الارض‌ (رعد/ 17)؛ بدکاران‌ همچون‌ کف‌ بر روي‌ آب، نابود مي‌شوند و باقي‌ نمي‌مانند و آنچه‌ ماندگار بر روي‌ زمين‌ است‌ همان‌ سودمند و سودمندي‌ است.»


.1 به‌ نظر نگارنده‌ حيوانات‌ داراي‌ ميل‌ مي‌باشند و فاقد اراده‌اند.

-2 اصول‌ کافي، حديث‌ جنود عقل‌ و جهل.

-3 خواجه‌ نصيرالدين‌ طوسي‌ - اخلاق‌ ناصري.

.4 رساله‌ المسترشدين، حارث‌ محاسبي.

.5 و در حديث‌ است‌ که‌ امام‌ علي(ع) فرمود: ضع‌ امر اخيک‌ علي‌ احسنه. گمان‌ کار مومنان‌ را بر بهترينش‌ قرار داده. يا: کار برادر مومنت‌ را بر بهترين‌ گمان‌ حمل‌ کن.

.6 حجرات/ 11: يا ايها الذين‌ امنو لا يسخر قوم‌ من‌ قوم‌ عسي‌ ان‌ يکونو خيرا منهم.

.7 سوره‌ 6/153: و اذا قلتم‌ فاعدلوا

.8 نحل/125: و جادلهم‌ بالتي‌ هي‌ احسن.

.9 تهمت‌ شرارت‌ و يا نقض‌ حقوق‌ بشر و تروريسم‌ و فقدان‌ دمکراسي‌ و مانند آن‌ که‌ امروز از طرف‌ دولت‌هاي‌ جنگ‌طلب‌ و شرور به‌ دولت‌هاي‌ مستقل‌ و آزاد زده‌ مي‌شود نمونه‌ روشن‌ منطق‌ بي‌منطقي‌ است.


/ 1