آخرين سخن
مقدمه
كتابي كه پيش روى شماست حاوى پيامى دوگانه براى مسلمانان و همزمان براى ملّتهاى غربى است. نگارنده سعى دارند مواضع قوت و نيكى و جايگاههاى ضعف و بدى موجود را در پيكر تمدّن غرب پيدا كنند و بر آنند كه فطرت و وجدان را در درون ملتهاى غربى و فرزانگان و خردمندان ايشان بيدار نمايند. بنا براين در مسير اين كار پرمحتوا و بزرگ كه در حجم كوچكى گنجانيده شده از روش حكيمانه وموعظه حسنه بهره جسته اند، بدين ترتيب كه به نحوى آرام و استوار و منطقى اشتباهات و شكافها و مفسده هائى كه گريبانگير جامعه غربى است را نشان مى دهند و آنگاه بدون هيچ جنجال و يا تحريك غير منطقى مرهم شفابخشى را كه تمدن اسلامى ارائه مي دهد، در اختيار خواننده غربى مى گذارند.
همزمان آيت الله العظمى شيرازى (دام ظله) سعى مي كنند پرده شيفتگى نسبت به تمدن غرب را از روى چشمان كنار بزنند، پرده اى كه چشم بسيارى از مسلمانان را پوشانيده و از ديدن حقيقت محروم شان ساخته و آنها را بر اين داشته كه بي انديشه از پى دادههاى تمدن غرب بدوند. ايشان از اين رهگذر بر اساس اصول علمى، خطرات پيروى از عملكرد غربيها و تقليد از آنها را كه به عنوان مد و شيوه جديدى تلقى مي گردد، گوشزد نموده و همزمان مسلمانان را به پيروى از اسلوب پويائى رهنمون مي شوند. اسلوبى كه عمل به آن ضامن هدايت ملتهاى غربى به سوى شريعت والاى اسلام است.
بهرحال مي توان گفت آيت الله العظمى شيرازى بر مبناى آيات و روايات ذيل و البته با شيوه و متد جديد و انديشه ناب خويش و با ارزيابى موزون و منطقى و ضمن نگرش و اشراف به آينده، راه جديدى را فراسوى رهروان شريعت مي گشايند.
مقدمه مترجم
بسم الله الرحمن الرحيم
پيش بينى و كشف افقهاى آينده و مجهولات آن گاهى ويژه وحى الهى است، كه اين مخصوص پيامبران الهى و فرستادگان و اولياء اوست. وگاهى مبتنى بر شناخت عوامل مؤثر و فاعل در پديدههاى هستى و احاطه به سلسله علتها و معلولهاى طبيعى است، كه اين پيش بينى علمى ناميده مي شود.
و گاهى نيز از محدوده ياوه گوئى و خيال پردازىهاى بي اساس كه متكى به تخيلات و پيش گوئيهاى نادرست مي باشد، تجاوز نمي كند.
در جنبه اجتماعى ملاحظه مي كنيم كه كشف مسير حركت امتها و آينده تمدنها به طور علمى مبتنى بر شناخت فلسفه تاريخ و چهارچوب حركت آن است. چرا كه امتها نيز مانند افراد، صعود، فروپاشى، سلامتى و بيمارى دارند. همينطور داراى مرحله كودكى و جوانى و پيرى هستند و همه اينها بر اساس سنتها و قانونهاى تغيير ناپذير الهى و معادلات و عوامل ثابتى صورت مي پذيرد كه بر آينده چيرگى دارد و آن را پرداخته و صيقل مي دهد.
در اين ميان يك فقيه مي بايد به همان ميزان كه از گذشته درس و پند مي گيرد نسبت به آينده و رويدادهاى آن نيز بصير و آگاه باشد. همچنان كه لازم است وضعيت موجود و فعلى خويش را نيز به خوبى دريابد و لمس كند چرا كه:
(العارف بزمانه لا تهجم عليه اللوابس)(1).
(كسى كه به زمان خود شناخت داشته باشد، در بوته هجوم پوشيدگىها قرار نمي گيرد).
و در توصيف امير مؤمنان عليه السلام آمده است كه: (كان والله بعيد المدى)، (بخدا قسم او دورنگر و دورانديش بود).
پس فقيه بايد مسئوليت نسلهاى آينده را نيز بر عهده داشته باشد.
(جاهدوا تورثوا ابناءكم عزا)(2).
(مجاهده و تلاش كنيد تا عزّت را براى فرزندانتان به ارث گذاريد).
آيت الله العظمى شيرازى در زمينه اشراف و اطّلاع نسبت به افقهاى آينده و شناخت رويدادها و تحولاّت آن از توانائى فوق العاده اى برخوردار است و اين به طور كلى به گستره فكرى وسيع ايشان و مطالعات و بررسيهاى عميق وى پيرامون تمدنها و ملتهاى گذشته بر مي گردد، به علاوه كه ايشان در احاديث و آيات و روايات زيادى غور و تامل نمودهاند و كتابهاى بسيارى را در زمينههاى گوناگون زندگى بشر مثل تاريخ و سياست و جامعه شناسى و اقتصاد و علوم تربيتى و فلسفه و غيره مطالعه و بررسى كرده اند، و گذشته از اينها، توجه شايانى به خواندن مجلاّت و روزنامههاى مختلف و پى گيرى گزارشهاى خبرى دارند، و از تجربيّات تاريخى، در پويائى بخشيدن به افكار خويش و موضع گيريهايشان در قبال رويدادها و تحولات مختلف نيز به خوبى بهره مي گيرند.
در كنار همه اينها افرادى كه با ايشان سر و كار داشته و دارند، به خوبى مطلعند كه معظم له در عراق و سپس كويت و ايران خانه اى معمولى داشتهاند كه به مدت چهل سال محل ديدار كنندگان و افرادى با ملّيتها و سليقههاى مختلف بوده است كه براى ملاقات ايشان از نقاط مختلف جهان آمده و مي آيند، و معظم له از اوضاع و احوال ايشان و كشورشان جويا مي شوند و كسب اطلاع مي نمايند تا جائى كه برخى از اين ديداركنندگان متوجه مي شوند آيت الله العظمى شيرازى بيشتر ازخود آنها نسبت به اوضاع و احوال كشورشان اطلاع و آگاهى دارد.
اين مرجع عاليقدر دو سال پيش از شروع بحران در لبنان آن را پيش بينى كرده بودند (بحران در سال 1975 آغاز شد).
همچنين فروپاشى كمونيست جهانى را زمانى پيش بينى كردند كه اين رويداد مهم به ذهن كسى خطور نمي كرد، و در سال (1400 هـ ق) در كتاب (ماركس ينهزم) كه ترجمه فارسى آن با عنوان (ماركسيسم در آستانه سقوط) انتشار يافت، اين پيش بينى را ارائه دادند و علت آن را به فلسفه اى كه حاكم بر حركت تاريخ است برگردانيدند و مدت زمانى به مدّت يك دهه بعد، يك مرتبه جهان كه در آستانه سال 1410 هجرى بود چشم مي گشايد تا شاهد متلاشى شدن امپراتورى خودكامه ماركسيستى و شكست اردوگاه شرق باشد.
همچنين ايشان چند سال پيش از شروع جنگ خليج فارس و اشغال كويت اين حادثه را پيش بينى كردند و با بسيارى در اين خصوص سخن گفتند كه كويت شاهد آينده خطرناكى خواهد بود و در برخى جهات شبيه به وضع لبنان است. و آنگاه ديديم كه كويت اشغال شد و كشته شدن مردم و به غارت رفتن و برباد شدن منابع و ثروتها نيز شاهد صادقى بر اين مدّعا بود.
و مي بينيم كويت هنوز هم مواجه با حالت نگرانى امنيتى و عدم استقرار و آرامش است و با وجود عقب نشينى عراق از سرزمينش همچنان با وضع ركود و عدم ثبات روبرو است.
پس از اشغال كويت ايشان پيش بينى ديگرى داشتند. زمانى كه چند روز بعد از اشغال اعلاميه اى صادر كردند كه برخى روزنامههاى جهان نيز آن را منتشر نمودند و طى آن فرمودند كويت طى مدّت كوتاهى از يوغ اشغال، رهائى خواهد يافت و همينطور هم شد.
همچنين ايشان پيش بينى كردند ارتش عراق فرسوده خواهد شد و ماشين جنگى اش درهم شكسته مي شود. معظم له اين مطلب را موقع اشغال كويت بيان كردند.
همينطور موقع اشغال افغانستان توسط روسها پيش بينى نمود كه اشغالگران روس شكست خورده و ناچار به عقب نشينى از افغانستان خواهند شد و همينطور هم شد.
آرى كسى كه از زمان جلوتر است مورد هجوم قرار مي گيرد و توده مردم نيز تحمّل هشدار و باور آن را ندارند.
از اين رو شگفت نيست كه برخى، هشدارهاى مرجعى بزرگ و فقيهى فرزانه و اصولى زبردستى چون ايشان را تحمّل نكنند چرا كه غالب قريش نيز هشدار رسول الله صلّى الله عليه وآله را نپذيرفتند، آن وقت كه حضرتش فرمود:
(انا النذير العريان)(3).
(من بيم دهنده بدون ساز و برگ و تنها هستم).
و (ان الرائد لا يكذب اهله)(4).
و همانا پيشوا به ملّت خود دروغ نمي گويد.
به هرحال اين كتاب (غرب در آستانه دگرگونى) پيش بينى ديگرى توسط آيت الله العظمى شيرازى (دام ظلّه) است.
با وجود اينكه ايشان در اين كتاب سعى در كوتاهى و اختصار دارد اما خواننده ارجمند از لابلاى كتاب بينش آينده نگرانه عميق و يك شناخت كامل را از فلسفه تاريخ و حركت آن به دست خواهد آورد و نسبت به تمدّن كنونى غرب و نقاط ضعف وقوّت آن و عوامل پيشرفت و فروپاشى آن نيز، معرفتى تمام پيدا خواهد نمود.
_______________
(1). كافى: ج1 ص26 ح29.
(2). كافى: ج5 ص8 ح12.
(3). بحار الانوار: ج84، ص129 ح21 ب13.
(4). بحار الانوار: ج7 ص47 ح31 ب3.
مقدّمه مؤلّف
بسم الله الرحمن الرحيم
بي شك فطرت پاك انسانى در پايان بر دشمنانش چيره مي شود و به زودى پيروزى قطعى به نفع فطرت به تحقّق خواهد پيوست. امّا دستيابى به اين مهم همچنان بسته به:
1 تعداد مردانى است كه از آن (فطرت) دفاع مي كنند.
2 به شيوههاى علمى است كه در تحقّق اين آرمان به آن متوسّل مي شوند. البته هرچند شيوهها و ابزارها بهتر و فراگيرتر و هرچه افراد تلاشگر در اين راستا بيشتر باشند، راه موفقيت كوتاهتر و سريعتر خواهد بود. همچنين معتقدم پيشرفتهاى مثبت علمى كه جهان امروز به آن دست يافته، خود نيز پيروزيهاى ديگرى براى فطرت انسان به شمار مي آيد.
و غرب با وجود دور شدنش از بسيارى از ارزشهاى معنوى و فطرى و پرداختنش به نمودها و مظاهر صرفاً مادى، سرانجام از ترس فروپاشى تشكيلات گسترده و تمدّن پر زرق و برق خود ناچار خواهد شد به وجدان و فطرت خويش باز گردد.
و من اين كتاب (غرب در آستانه دگرگونى) را از اين جهت مي نگارم تا حقيقتى را كه بسيارى از اذهان آن را مورد غفلت قرار دادهاند مطرح نموده و بيان كنم. بنده معتقدم در آينده نزديك و شايد طى يك دهه، غرب بر مي گردد تا برخى شيوه هايش را اصلاح نموده آن را با فطرت و عقل سازگار سازد، گرچه امور غيبى را جز خداوند و اولياء او نمي دانند، اما تحولات، زمينهها، شواهد و قرائن همه نشانگر اين نتيجه مورد انتظار است. البته بازگشت غرب براى اصلاح همه شيوه هايش در گرو ميزان فعاليت و تلاش ما مسلمانان دراين زمينه و بر آن اساسى است كه ما به خواست خدا در اين كتاب به آن خواهيم پرداخت.
مي دانيم اسلام تنها آئينى است كه راه فطرت به معنى تمام كلمه خويش را پيشه ساخته. (فطرت الله التى فطر الناس عليها، لا تبديل لخلق الله)(1).
(اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش خدا نيست) بطورى كه كيفيت خلقت به خداوند نسبت داده شده و سنن الهى تغيير ناپذير تلقّى گرديده (لا تبديل لخلق الله) لذا انتظار مي رود غرب علاوه بر اصلاح اساسى شيوههاى عمل خود و سازگار ساختن آن با اسلام، به اين آئين ارجمند روى آورد. ولى همانطور كه گفته شد، دستاوردهاى مثبت در اين زمينه در گرو علل مناسب آن است...
يعنى چنانچه (مردانى) با اخلاص آنهم در سطحى شايسته و مطلوب پيدا شوند اين تغيير ميسّر و سريع خواهد بود وگرنه حركت به سوى بهتر شدن همچنان ناقص خواهد ماند، مگر اينكه روزى آن مردان مخلص در صحنه ظاهر شوند و نقش خويش را با شايستگى ايفا كنند.
به عبارت روشنتر مي گوييم: زمينه مناسب فراهم، و شيوه عمل نيز موجود است و تنها چيزى كه كم داريم اجراى آن است كه اين مهم نيز جز با دو امر ذيل به تحقّق نخواهد پيوست:
1 مي بايست در يكى از مناطق مسلمان نشين، دين اسلام به عنوان يك نظام كامل و مناسب پياده شود تا ديگران آن را سرمشق قرار داده از آن پيروى كنند، و در صورتى كه اين تجربه جالب اسلامى محقّق گردد ما نيمى از تغيير لازم را انجام داده ايم و آنگاه در پى تكميل آن نيمه ديگر بر مي آييم، زيرا انسان به طبع خويش خواستار نيكو شدن و مجذوب بهتر شدن است.
2 مي بايست همه مسلمانان موجود در آمريكا و اروپا دست به كار هدايت ملّتهاى آن كشورها ومتمايل ساختن آنها به اصول و برنامهها و افكار اسلام شوند و اين امرى بعيد نيست زيرا فقط در اروپا نزديك به بيست ميليون و در آمريكا ده ميليون مسلمان زندگى مي كنند و چنانچه اين مسلمانان خود را به صورت دقيق و منظم سازمان دهى كنند و روحيه تلاش و استقامت را در خود تقويت نمايند، خواهند توانست بسيارى از اروپائيان و آمريكائيها و بلكه اغلب غربيها و شرقيها را به آئين اسلام و قوانين فطرى و عقلى آن رهنمون سازند.
اين از جنبه عملى و اجرائى و امّا از بعد عقيدتى نيز مساله چندان تفاوتى ندارد، زيرا اسلام به جهت استوارى اصولش بر عقل و منطق، براهين و دلايل كافى و لازم براى اثبات مبانى ارجمند خويش را در اختيار دارد و طبيعتاً زمانى كه اين مبانى ثابت شد فروع آن نيز به خودى خود ثابت مي شود(2).
و از همين رهگذر است كه جامعه غربى كم كم به اسلام به عنوان برنامه واقعى زندگى اميد مي بندد و مردم دسته دسته به دين الهى گردن مي نهند.
شكست و فروپاشى شوروى سابق و تقسيم آن به كشورهاى كوچكتر، ذهنيّت و روحيه بسيارى از اقشار ملّتهاى غربى را از حالت ستيزه جويانه شان بيرون آورد از اين رو با انديشه اى گستردهتر و ذهنى آسوده از مسابقه تسليحاتى و رقابت براى تسخير فضا به فكر چنگ اندازى بر بيشترين مساحت ممكن در سطح زمين شدند.
همينطور افزايش مشكلات و ناهنجاريها در كشورهاى غربى، تعداد زيادى از انديشمندان غرب را بر آن داشت تا پيش از فروپاشى تشكيلاتشان به سبب فساد اخلاقى، اجتماعى و سياسى موجود، در صدد سامان بخشيدن آن تشكيلات و يا بازسازى برخى از آنها برآيند.
همه اين عوامل، در كنار هجرت ميليونها مسلمان از كشورهاى تحت ظلم و ستم خود، به غرب (براى برخوردارى از آزادى بيشتر) مي تواند بر اين نكته تاكيد داشته باشد كه: اوضاع به نفع فطرت و در پايان به نفع گرايش به سوى اسلام در جريان خواهد بود. بنا بر اين همه آن عوامل خود تاييد كننده اين تغيير و تحول به سوى فطرت است به علاوه هستند در غرب كسانى كه شعارشان اين است: (احكام عقلى را پياده كنيد و از فطرت پيروى نمائيد) از خداوند ميخواهيم همگان را به اداى آنچه رضاى او در آن است موفق گرداند.
و هوالمستعان
_______________
(1). سوره روم: 30.
(2). با علم به اين معنى كه فروع نيز با عقل مطابقت دارد و فلسفه بسيارى از آنها با تامل يا مراجعه به آيات و رواياتى كه به فلسفه احكام مربوط است، درك مي شود.