غرب، جنبش اسلامی و مساله تحول نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غرب، جنبش اسلامی و مساله تحول - نسخه متنی

علی الجواد؛ ترجمه: صالح واصلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غرب، جنبش اسلامى و مساله تحول

على الجواد

ترجمه: صالح واصلى

جنبش اسلامى با تثبيت موجوديت و گسترش نفوذ خود در صحنه كه به يمن تلاشها و ايثارگريهاى بسيارى صورت گرفت و همانطورى كه مى‏خواست صحنه را از حضور ديگران خالى ساخت; چرا كه معتقد بوده و هست كه برنامه‏هايش تنها در فضايى پاك و بدون آلودگى قابل انجام است.

آرى بسيارى از نامها و عناوينى كه براى مدتها بر صحنه حاكم بودند، از ميدان بيرون رفته يا در صدد آن برآمدند تا با پوششى جديد يا نسبتا اصلاح شده، مجددا وارد صحنه شوند. جنبش اسلامى حساسترين دورانهاى خود را پشت‏سر گذاشت و در زمانى كه جنبشهاى ملى‏گرا و چپگرا و غيره با از دست دادن فلسفه وجودى خود، دوران پيرى و سستى را مى‏گذراندند، آن جنبش در عنفوان جوانى خود به سر مى‏برد.

اما مى‏گويند كه بدنبال هر جوانى، پيرى و پس از هر قدرتى، ضعيفى و سستى وجود دارد. همه جنبشهايى كه از صحنه خارج شده‏اند و نيز بسيارى از صاحبنظران، پيش‏بينى مى‏كنند كه ستاره جنبش اسلامى در آينده‏اى نه چندان دور افول خواهد كرد. آنان مى‏گويند كه جنبش اسلامى زمانى به ميدان آمد كه نوعى شكست و ناكامى در جامعه بوجود آمده بود. اين جنبش در شرايطى كه روحيه عمومى متزلزل گرديده بود، فرصت را مغتنم شمرده، با شعار (ايمان معجزه مى‏كند) مردمى را كه سرگردان بودند و بدنبال منجى مى‏گشتند، جذب كرد. در واقع، جنبش اسلامى اين خلاء را دريافت و آن را پر كرد و زمام امور را بدست گرفت و آن طور كه مى‏گويند، پيروزى جنبش اسلامى مرهون عوامل خارجى است و نه عوامل ذاتى.

در اينجا در صدد آن نيستم كه اين موضوع را مورد بررسى قرار داده يا به آن پاسخ بگويم; چرا كه از بحث ما خارج است، ولى از باب يادآورى، فقط اين را مى‏گويم كه جنبش اسلامى، از حدود بيش از يك قرن پيش، كار خود را آغاز نمود و در شرايط بسيار سخت و در دامان توده مردم، پرورش يافت و پديده‏اى وارداتى نيست. به عبارت ديگر، اين جنبش با تمامى مخالفتها و فشارهايى كه عليه‏اش وجود داشت، به آرامى رشد كرد و به بار نشست و اين بيدارى سهمگين را بوجود آورد. اگر جنبش اجازه مى‏يافت تا بطور طبيعى و حتى بدون عوامل خارجى رشد يابد، از مدتها پيش به ثمر مى‏نشست.

تصويرى كه برخى بطور غيرمنصفانه از جنبش اسلامى مطرح مى‏كنند و عنوان مى‏دارند كه اين جنبش زائيده عوامل خارجى بوده، ناگهان با وعده‏هاى جادويى از آسمان فرود آمد، گويى كه از ميان رفتن جنبش‏هاى آنان، بخاطر ورود جنبش اسلامى به صحنه بوده است.

مگر نه اينست كه وضعيت ناكام امت، ثمره بيش از شش دهه و سلطه اين جريانها بر صحنه عربى و اسلامى مى‏باشد؟ و هر آنچه را كه كاشته بودند درو كردند.

حال بدون پرداختن به مساله بوجود آمدن جنبش اسلامى، به موضوع اصلى خود باز مى‏گرديم; يعنى جنبش اسلامى، جنبشى كه حتى بدون تبليغات، برجسته‏ترين جنبش مى‏باشد. و مردم عموما به آن و برنامه‏هايش، به عنوان برنامه نهضت مطلوب مى‏نگرند. اما به نظر مى‏رسد در حال حاضر، جنبش اسلامى از بحرانى رنج مى‏برد و بايد آن را پشت‏سر بگذارد; يعنى بحران انتقال از مرحله اثبات وجود به مرحله ديگر، يعنى ايجاد برنامه‏اى انقلابى براى امت و عدم توقف در گام نخست. در واقع، اين مساله گريبانگير اكثر جنبشهاى نوخاسته اسلامى است.

پس از سالها مبارزه، خستگى و ايثارگرى جنبش اسلامى، جنبشى ريشه‏دار شده و به آسانى قابل حذف نيست. دشواريهاى مزبور، جنبش را به اين باور رسانده است كه از دغدغه زوال به دور مانده و تمامى سعى خود را براى حفظ خود و بسيج تواناييهاى خود بكار گيرد; چرا كه مشروعيت آن از مردم بوده و تنها با تغيير يافتن باورهاى مردم نسبت‏به آن، از ميان خواهد رفت.

غرب، اسلام را همچون روح خلاقى مى‏بيند كه در جانهاى پيروانش نه تنها اميد و تحرك، بلكه معجزه مى‏آفريند. نيكسون در كتابش بنام آمريكا و فرصت تاريخى، مى‏نويسد: «اسلام نه تنها يك دين، بلكه مبناى تمدنى بزرگ است.» غرب اين نكته را درك نموده است كه از ميان بردن اسلام، امرى غيرممكن است; چرا كه فقط به عنوان يك عقيده اقتصادى يا سيستم اجتماعى و يا ايدئولوژى سياسى نيست كه بتوان با ارائه نمونه‏اى بهتر، آن را از بين برد.

نيكسون در كتاب مزبور، اضافه مى‏كند: «رهبران جمهوريهاى مسلمان‏نشين شوروى و ملتهاى آنان، همگى در مقابل كمونيسم مقاومت ورزيدند و به ميراث فرهنگى خود افتخار مى‏كنند. دين اسلام سرفرازتر از دين مسيح، از اين آزمايش خارج شد. مخالفت مذهبى با گسترش ايدئولوژى كمونيسم در جهان اسلام، به عنوان بزرگترين عامل انكارناپذير بشمار مى‏آمد».

بنابراين بدين خاطر است كه دولتهاى عضو پيمان ناتو تصميم مى‏گيرند تا پرونده اسلام را به عنوان خطر تهديدكننده تمدن مادى، جايگزين پرونده كمونيسم كنند و در صدد نابودى آن برآيند و يا مبادرت به محدود ساختن حركت آن نمايند. برخلاف مسلمانان كه بخاطر شكستهاى روحى، وضعيت اسلام را متزلزل مى‏پندارند، غرب اسلام را در نهايت عظمت و صلابت مى‏بيند.

نيكسون همچنين مى‏افزايد: حركتهاى سياسى در كشورهاى مختلف اسلامى، على‏رغم داشتن تفاوتهاى متعدد، داراى آهنگ واحدى است. كه اين يگانگى در اعتقاد و در سياست، نوعى همبستگى غيراستوار ولى واقعى را تقويت مى‏نمايد. بنابراين هنگامى كه رويداد مهمى در بخشى از جهان اسلام اتفاق مى‏افتد، تاثير بيشتر آن در ساير نقاط، منعكس مى‏گردد.

غرب با اين برداشت عميق از اسلام، در پى مقابله با آن است. و مهمترين اقداماتش با همكارى صهيونيسم در قبال اسلام، شامل موارد زير خواهد بود:

1- محاصره آن در داخل مرزهاى جغرافيايى و جلوگيرى از گسترش آن به عنوان نخستين گام.

2- نابود ساختن موقعيتهاى نوپا يا در حال ظهور اسلامى، از طريق شيوه‏هاى مسالمت‏آميز يا غيرمسالمت‏آميز.

3- متشنج‏ساختن جبهه‏هاى درگير با جنبش اسلامى به منظور تضعيف و نيز مشغول نگاهداشتن آن با هدف جلوگيرى از فراهم شدن زمينه ايجاد و برنامه تمدن اسلامى.

4- منحرف نمودن آرمانهاى اصلى ملل اسلامى كه جنبش اسلامى براى آن مبارزه كرد; - يعنى تجديد حيات تمدن اسلامى - و محدود ساختن آن به آرزوهاى اصلاح‏گرايانه و جزئى و محدود. آيا نمى‏بينيد كه چگونه هر ارتباطى حتى عقيدتى ميان جنبشها، دخالت در امور داخلى كشورها قلمداد مى‏شود، اما دخالتهاى بى‏شرمانه غرب در كوچكترين مسائل ساير كشورها، دخالت در امور داخلى محسوب نمى‏گردد.

بدين ترتيب مساله احياى تمدن، مساله‏اى بسيار حساس و دشوار است; چرا كه تنها با تمدن مى‏توان به رقابت تمدن ديگر رفت، در غير اين صورت، برنامه‏ها و طرحهاى كوچك محلى و منطقه‏اى توان مقاومت در برابر قدرت اختاپوسى تمدن غرب را نخواهد داشت.

موضوع اين نيست كه تو چه مى‏خواهى، بلكه صحبت‏بر سر اين است كه غرب با توجه به موقعيت جغرافيايى تو، چه اجازه‏اى به تو مى‏دهد. بر اين اساس، هيچ جريان اسلامى كه در محدوده جغرافيايى تحت نفوذ غرب قرار دارد، نمى‏تواند كارى از پيش ببرد، مگر همچون پرندگان ماجراجويى كه بر پيكر كرگدن هستند.

بنابراين بايستى كه جنبش اسلامى با تامل و به دور از هرگونه جنجال، گذشته را ارزيابى نموده، بدون هراس از توقف و يا از دست دادن چيزى و با اقدامى شجاعانه، نسبت‏به پى‏ريزى پايه‏هاى تمدنى مبادرت ورزد; چرا كه از دست دادن برخى از دستاوردها در شرايط فعلى، بهتر از دست دادن تمامى آنها در آينده خواهد بود.

جنبش اسلامى در برهه اخير با مشكل خطرناكى همچون پديده چند دستگى روبرو بود. با مرورى بر تاريخ گذشته، به ندرت مى‏توان جنبش دينى يا سياسى يافت كه دچار تشتت و اختلاف نشده باشد. پيامبر اكرم (ص) در اين خصوص مى‏فرمايد: «امت موسى (ع) به هفتاد و يك گروه و امت عيسى (ع) به هفتاد و دو گروه تقسيم شدند و امت من به هفتاد و سه گروه تقسيم خواهند شد».

امروزه در جهان شاهديم در درون هر حزبى، چند حزب منشعب شده وجود دارد، ولى اين مساله در جهان سوم، حالت ناگوارى به خود مى‏گيرد; چرا كه هر انشعابى، انشعاب ديگرى را به دنبال خود دارد. كسانى كه از برادران خود جدا مى‏شوند، بار ديگر، خود نيز دچار جدايى مى‏گردند و جنبش از ميان مى‏رود و افراد آن فعاليت‏خود را كنار مى‏گذارند.

شاعرى در اين باره مى‏گويد، هر كدام از ما مخالفى را در درون خود دارد!!

عجبا كه بروز جدايى در جهان سوم و در ميان جنبشهاى اسلامى گريزناپذير بوده و به دنبال آن، اين خطر وجود دارد كه هر گروهى در صدد مقابله و حذف گروه ديگر برآمد، در نهايت، هدف اصلى كه همگى براى آن برخاستند، فراموش شود.

على‏رغم مصيبتها و خطرات چند دسته‏گى و تاثيرات منفى و مخرب آن بر روحيه جامعه و دست‏اندركاران آن و ايجاد بدبينى نسبت‏به آنها و هر جنبش اسلامى ديگر و نيز على‏رغم تاكيد تاريخ بر زيان ديدن گروههاى منشعب شده از يكديگر، با اين حال اين پديده همچنان ادامه دارد.

علت اصلى بروز انشعابهاى اخير، حالت ركودى است كه جنبش اسلامى به آن دچار شده است. مساله در جا زدن‏ها و تكرار مطالبى كه در دوران استقرار خويش عنوان مى‏شد، يعنى هنوز اعلام مى‏كند كه من حضور دارم، على‏رغم اينكه مردم آن را شناخته و در آغوش گرفته‏اند و پرچم را در اختيارش نهاده‏اند تا حركت كند، اما آن همچنان در جا مى‏زند.

بنابراين هنگامى كه افراد ملاحظه مى‏كنند كه جنبش آنان هيچ‏گونه ثمره‏اى ندارد، نسبت‏به آن بى‏اعتماد مى‏شوند; چرا كه خود را در ميان نوعى دوگانگى مى‏بينند، از سويى مطرح ساختن آرمانهاى عظيم و از سوى ديگر اقداماتى كه عملا صورت مى‏گيرد و اينجاست كه از هم‏آوازى با جنبش دلسرد مى‏شوند و در نهايت، گروهى در انديشه نجات مى‏افتند. و اينكه تنها راه‏حل جدايى به منظور تحقق بخشيدن به اين آرمانها، از خارج از جنبش است! و اين اوج اشتباه آنهاست.

هنگامى كه آن گروهها منشعب مى‏شوند، خود نيز درمى‏يابند كه نه قدرت خلاقيت و نه ابتكار عمل دارند. افراد تجمع سابق، هيچ تفاوتى با افراد گروه تازه تاسيس نداشته‏اند; چرا كه همان جامعه و همان بحرانها وجود دارد. بنابراين به همان درد و دوگانگى و تشتت دچار مى‏گردند. هر جنبشى كه نتواند اقدامات جهشى صورت دهد، محكوم به ركود و از هم گسيختگى و نابودى است. خداوند متعال مى‏فرمايند: «كل يوم هوفى شان‏». لازم است كه جنبش اسلامى، تحول جديد و بارزى را در صحنه بوجود آورد.

طبق نظريه جديد در خصوص قوه جاذبه «علت وجود جاذبه، گردش زمين است‏» و شدت و ضعف گرايش مردم به هر جنبشى، به ميزان سرعت‏حركت آن بستگى دارد.

منظور تنها ايجاد تغيير در روشها نيست، بلكه بايستى اهداف و برنامه‏ها نيز متحول شود. مهمترين مساله امروز ما تنها اين نيست كه يك مجله يا كتاب اسلامى با چاپ عالى يا تكثير نوارهاى اسلامى با تجهيزات پيشرفته و يا تنظيم بهترين صدا براى محافل مذهبى و جذب افراد مختلف به پاى تريبون و نيز بكارگيرى جديدترين كامپيوترها و ورود به شبكه جهانى اينترنت و خريد بهترين سيستمهاى ارتباطى و غيره فراهم شود، بلكه بايد محتوا نيز تحول پيدا كند.

مهمترين خواسته امروز امت اسلامى، در متحول شدن محتواى پيام و پيام برخاسته از عمل است. امروز مردم ما به دنبال كتاب و مجله و نوار زيبا نيستند، بلكه به دنبال كتاب جديد و ويژه‏اى هستند كه موضوعات حقيقى را مورد بررسى قرار دهد.

باشد كه مرحله آينده به عنوان مرحله انتقاد جدى از خويش باشد و به اميد اينكه گامهاى آينده، نويددهنده براى خود و براى جامعه باشد. از ديدگاه قرآن، معمولا جامعه و مردم ساكت نشسته و منتظر مى‏مانند تا بينند چه كسى پرچم را بدست مى‏گيرد و به پيش مى‏رود تا به دنبالش راه بيفتند. حال پرچمدار آينده چه كسى خواهد بود؟

چنانچه جنبش اسلامى تحولى در حركت كلى خود بوجود نياورد، بيم آن مى‏رود كه ديگران پرچمدار جامعه گردند.

منبع: صوت الخليج، شماره 1322، 1/1/1999.

/ 1