گذري بر پيشينه تـهاجم فرهنگي «قسمت چهارم»
نويسنده: سيد محسن سعيدزاده گفتيم كه نگاهي بس كوتاه بر پيشينه تهاجم فرهنگي خواهيم داشت. در سه قسمت گذشته اجمالي از تلاش مزوّرانه دشمن در جهت مبارزه با ارزشهاي ديني را بازگو نموديم. در ادامه، اين تلاش شوم در هجوم به دانش و هنر را نگاهي خواهيم انداخت. علاقمنديم مجددا يادآور شويم كه اينها تنها اشاراتي بس مختصر به حرفهاي بسياري است كه در بررسي پيشينه تهاجم فرهنگي بايد گفت و پر واضح است، هدف بيان سوء استفادهاي است كه دشمن از اهرمهايي چون قانون، مدرسه، نظم و آزادي نمودهواهداف استعماري خويش را بر امثال اين امور استوار ساخته است و به عنوان ابزاري در جهت دستيابي مطامع خويش بكار گرفته است.2ـ تهاجم به دانش انديشه
الف ـ ايجاد مدارس جديد، عامل ديگري براي هجوم
«با تأسيس مدارس و اقدامات نوع پروري و بخصوص نثار كردن جهاني كمكهاي درماني، رفته رفته و به نحو اطمينانآميزي در قلب توده خامي كه به ركود فكري محكوم است، ميتوان تأثير نمود.»«تمدن در ميان ايشان [ايرانيان] فقط از طريق تعليم در مدرسه تعميم خواهد يافت. رعايت قانون و احترام نسبت به قراردادها و عهود و ايمان به درستي تأسيساتي كه اين مقاصد را تأمين ميكند، ميسر خواهد گرديد.»آقاي كرزن وزير خارجه انگليس و كارشناس ايران، راه نفوذ غربيها را در چند جمله بالا بدقت و حساب شده، مطرح كرده است:«براي غارت هستي ايرانيان، راهي جز تعليم و آموزش آنان به شيوهاي كه خود پيشنهاد ميكنند، وجود نداشته است، تا به ايرانيان بياموزند قانون را بايد رعايت كرد، پايبند قراردادها و عهدنامههاي استعماري بود، به كارهايي كه غربيها ميكنند ايمان داشت و...»آيا در ايران، مدرسه وجود نداشت كه غربيها دلسوزانه درصدد آموزش ايرانيان بر آمدند؟! خواننده جستجوگر پاسخ اين سؤال را از لابهلاي سخنان آنان بخوبي در خواهد يافت و خود نيز ميداند كه مدرسه و تعليم دانش از قرنها پيش درايران رايج بوده است. آن زماني كه انگليس، فرانسه، آمريكا و... در وحشيگري مطلق به سر ميبردند، تمدن درخشان ايراني، دنيا را روشن كرده بود.مسلمانان ايراني در تمام زمينههاي علمي، پيشرفتهاي شگفتانگيزي داشتهاند و هنوز هم مراكز علمي غربيها خود را از كتابها و رسالههاي دانشمندان ايراني، بينياز نميبينند.چه كسي است كه نداند اسلام تشويق كننده و ترويج دهنده دانش است؟ مسلمانان، بخصوص ايرانيان براي دانش، اهميت فراواني قائل بودهاند. چه كسي است كه نداند در آن روزگاري كه كرزن و ساموئلگرين و ديگر سردمداران استعمار به فكر ساختن مدرسه و تعليم ايرانيان بودند، ايران داراي مراكز علمي بسيار گستردهاي بوده و حتي روستاهاي چند خانواري دور افتاده را نيز شامل ميشده است و تمامي علوم انساني، علوم ديني، پزشكي، نجوم، فلسفه، رياضيات، مهندسي و... در حوزههاي علميه و در سطح پايينتري در مكتبخانهها تدريس ميشده است؟كرزن در اين باره چنين مينويسد:«در هر شهر و قصبه ايران، نوعي مدرسه و مكتب وجود دارد؛ در دهات، ملا و در مسجد، مكتبي وجود دارد كه اطفال، الفباي فارسي و مختصري هم حساب و قرآن ياد ميگيرند... تعليمات ابتدايي در ايران بسيار كمخرج است و هر كودك ماهانه يك تا سه قران به مكتب ميدهد... در ايران تعليمات بالاتر يا دبيرستاني با مفهومي كه ما در انگلستان داريم، وجود ندارد. تنها نوع تعليمات متوسطه كه براي عموم و آن هم فقط عده محدودي از ايشان وجود دارد، به نام مدرسه يا كالج مذهبي است كه اغلب داوطلبان علاقهمند به سه رشته علوم، فقه و پزشكي به آن ميپردازند... در هر شهر نسبتا معتبر يك يا چند تا از اين قبيل مراكز درسي هست كه بعضي از آنها به وسيله موقوفات، وسائل زندگاني چند برابر عدهاي را كه جا ميدهند، فراهم دارند.»بنابراين، مفهوم سخن رهبرانِ استعماري وتعليم ايرانيان، روشن خواهد شد. بخصوص اگر به سخنان و نوشتههاي آنان در باره حوزههاي علميه، رجوع كنيم:«به عقيده من در ايران نيز بعيد نيست كه در صورت آشوب همگاني، دسته منحط ارتجاعي وابسته به طبقه روحاني، اظهار وجود كنند و مآلاً جان و مال اروپاييان چندي در خطر بيفتد... ملاها(1) علنا عليه اروپاييان تبليغات ميكنند و در كوچه و خيابان به آنها ناسزا ميگويند.»از اين قبيل نوشتههاي كرزن پيداست كه از چه چيزي رنج ميبرده و مدرسه را براي چه مقصودي ايجاد كرده است؟! آيا روحانيون، مخالف تمدن و مدرسه بودهاند يا مخالف ورود بيگانگان و دزدهاي بينالمللي؟آري روحاني در مقابل افرادي مثل كرزن ايستاد و از فرهنگ اسلامي و ميهن خود دفاع كرد. او در حوزههاي علميه، درس دينداري، درس جهاد و دفاع، درس امر به معروف، درس ستيز با ظالم و درس نجاست كفاري چون كرزن را آموخت. آيا چنين ديني انحطاط است؟! آري از ديد آنها انحطاط است، انحطاط و زوال منافع و غارتگريها و چپاولهاي آنان، زوال حكومتهاي دست نشانده و افشاي مهرههاي سرسپرده آنها.استعمارگران با علم به اينكه حوزههاي علميه ايران غيرقابل نفوذند و خطري جدّي براي منافعشان به شمار ميروند، در زمينه جدايي مردم
از روحانيت، تلاش بسيار كردند. آنها براي هموار نمودن جادههاي ترقي!! مدرسه ساختند و تلاش كردند فرهنگ سراپا منحط و حيواني خود را به مردم تزريق كنند و سپس بدون هيچ زحمتي به غارت ثروت ايران بپردازند. دامنه نفوذ اين افكار، چنان وسيع بوده است كه بعد از يك قرن، هنوز عوامل آنان سرسختانه از دزديها و جنايات بيشمارشان دفاع ميكنند و دانشگاههاي آن چناني را محل علم و عقل و روشنفكري ميدانند و حوزهها را مراكز عوام فريبي!اگر عوامفريبي در منطق عوام فريبان جديد (به مصداق آنكه اگر عوامفريب نيست، چگونه عوام فريبيداند) ايستادگي در مقابل تهاجمات غربي است، بايد به آن افتخار كنيم.تاريخچه مدارس جديدپيش از آنكه تاريخ ايجاد مدارس به سبك اروپايي را در ايران از نظر بگذرانيم، لازم است سخنان احمد كسروي، كارگزار منافع چپاولگران اروپايي را براي شما خوانندگان بيان كنيم. وي در نوشته خود، عامل رواج تمدن را چنين توصيف كرده است:«نشان اين، نخست رواج روزافزون دبستانهاست.»سپس در باره موفقيت طرح استعماري ايجاد مدارس (آموزش شيوه استعمار پذيري) چنين گزارش ميدهد:«تا سال 1285 كه مظفرالدين شاه مشروطه را داد، دبستان را رواج بسيار يافته، كمتر شهري بود كه يك يا دو دبستان يا بيشتر در آن نباشد. دلبستگي مردم به اينها به جايي رسيد كه كار به گزافهانديشي كشيد و بسياري از ايشان پنداشتند
كه تنها راه چاره دردهاي كشور، همان دبستان است.»او در لابلاي گزارشهاي اين چنيني خود، گوشه و كنايههايي در زمينه اهانت به روحانيون نوشته كه از مقاومت و ستيز آنان با ايجاد مدارس و دبستانها حكايت ميكند.(2)كسروي و همفكران امروزي او، همواره در يك خط و طبق يك فرمان حركت كردهاند.اينان مخالفت روحانيون را با مدارس اروپايي نه براي مخالفت با نفوذ فرهنگ غرب كه براي جلب منافع شخصي خود توجيه ميكنند!!آيا عوامفريبي بالاتر از اين تصور ميشود كه شخصي به اصطلاح تحصيل كرده! و دانش عقل و حكمت خوانده!! در مخالفت با روحانيت، انگيزههاي مادري را به صوررت غيرواقعي مطرح كند؟!آيا واقعا حوزههاي علميه مخالف علمند؟ آيا آنان دانش را انحصاري ميدانند؟ آيا اين سخنان را مردمِ تجربه ديده ايران قبول ميكنند؟ آيا اظهار اينگونه سخنان در جمع جوانان و نوجواناني كه گذشته اين كشور و توطئههاي استعمار را با گوشت و پوست خود لمس نكردهاند، معقول است؟به استناد نوشته آقاي «اوژن اوبن» اولين مدرسه در تهران توسط آليانس اسرائيلي در سال 1888 ميلادي (1306قمري) داير شد.سال بعد، آليانس فرانسوي نيز مدرسهاي داير كرد. «اوژن اوبن»، وزير مختار فرانسه در ايران در اين باره چنين ميگويد:«خدماتي كه مدرسه مزبور به ما و دولت ايران ارائه كرده، عبارت است از اينكه تمدن اروپايي را از طريق فرهنگ فرانسوي وارد كشور كرده است.»همچنان كه او نوشته، زبان فرانسه تا كنون نيز زبان علمي رايج در مراكز دانشگاهي ما بوده است.در كتاب ايرانشهر كه توسط كميسيون ملي يونسكو در ايران انتشار يافته، تاريخ اولين مدرسه، سال 1318 قمري ذكر شده است. احمد كسروي در باره تاريخ اولين مدرسه در ايران بگونههاي متفاوتي نظر داده است:«اما دبستان، ميبايد بنيادگذار آن حاجي ميرزا حسن رشديه را شماريم... حاجي ملاحسن يكي از ملازادگان تبريز بود و در جواني به بيروت رفت و در آنجا دبستانها را ديد و شيوه آموزگاري آنها را ياد گرفت و چون به تبريز بازگشت بر آن شد كه دبستاني به شيوه آنها بنياد گذارد و در سال 1267 (1305) بود كه به اين كار پرداخت.»او در بخش ديگري، تاريخ ايجاد دبستانها را چنين نوشته است:«زيرا چنان كه گفتيم دبستان در ايران از سال 1275 (1314) آغازيد.»برخي گفتهاند: اولين مدرسه دخترانه در تهران توسط خانم «طوبي آزموده» تأسيس شد. كه چند ماه پس از استقرار مشروطيت بود؛ گرچه قبل از آن مدرسه ريشارد يوسفخان و مدرسه آمريكاييها و فرانسويها نيز داير بود، ولي سفير كبير فرانسه كه اطلاعات او دقيقتر است، چنين مينويسد:«از سي سال پيش [سي سال قبل از تاريخ 1906] كه پاي هيأت آمريكايي اروميه به تبريز باز شده، در معبد «پرسبيترين»ها(3) بيش از يكصد نفر از پيروان اين آيين گرد نميآيند، ولي مطب رايگان، بيمارستان پانزده تختخوابي و دو باب مدرسه با 190 دانشآموز پسر، 120 دانشآموز دختر، بيشتر ارمنييان را به سوي خود جلب ميكند.»با اين وصف، اولين مدرسه را ميرزا حسن رشديه ايجاد نكرده، بلكه آمريكاييها قبل از او در تبريز، مدرسه داشتهاند و چه بسا رشديه، خود از دانشآموزان مدرسه آمريكاييهاي تبريز بوده كه براي تكميل و ادامه تحصيل به بيروت اعزام شده است.(4)مطالب ناگفته ديگري در مورد تأسيس مدارس به سبك اروپايي به منظور تعليم فرهنگ غرب در سخن آقاي اوژن ديده ميشود كه برخي از آنها چنين است:«عدم حضور مالكان عمده و با نفوذ در زنجان، موجب شده است كه بر قدرت معنوي مجتهد بزرگ شهر، ملاقربانعلي زنجاني بسي افزوده شود... با اين وجود، از دو سال پيش [1904م] يك مدرسه با 45 شاگرد در اين شهر باز شده و پنج آموزگار به روش اروپايي در آن تدريس ميكنند. مدير آن، ميرزا محمدعلي خان در دارالفنون تهران زبان فرانسه ياد گرفته است.»(5)«739 كودك در مدرسههاي دهكدهها [اطراف درياچه اروميه] مشغول تحصيلند و از سوي مذهبيون فرانسوي بطور منظم مورد بازديد قرار ميگيرند.»(6)«لازاريست(7)هاي فرانسه هم در سال 1901.م به تبريز آمدهاند، هرچند جامعه كاتوليك منحصر به تعداد معدودي از اروپاييان و چند نفر ارمني است، ولي مدرسه آنها يكصدوبيست دانشآموز دارد و اكثريت دانشآموزان را فرزندان معلمان تشكيل ميدهند... خواهران نيكوكار... مدرسهاي با 60 دانشآموز اداره ميكنند.»«آقاي «ايوله» در مدرسه لقمانيه، درس ميدهد. اين مدرسه در سال 1899 توسط پزشك مخصوص وليعهد تأسيس گرديد.»«دكتر لقمان الممالك، تحصيلات پزشكي خودرادرفرانسه انجام داده، به يادبود خانمش در كشور ما هزينه نگهداري مدرسه را كه متجاوز از يكصد شاگرد دارد و در مدرسه به زبان فرانسه تدريس ميشود از جيب خود ميپردازد.»!(8)
برخورد ايرانيان دلسوز و روشنفكر
لازم است بپاس اقدامات خيرخواهانه تنيچند از شخصيتهاي سياسي و علميِ آن روز ايران نكتهاي را يادآور شويم:همزمان با ظهور افرادي چون ميرزا آقاخان نوري (سپهسالار) و علياصغر خانامينالسلطان كه بطور دقيق در جهت منافع خارجي، گام بر ميداشتند و حتي پيش از موعد مقرر، سعي در نابودي فرهنگ اسلامي در زبان پارسي داشتند، افراد برجسته دلسوز و ميهنپرستي بودند كه با تمام هستي، در مقابل تهاجمات بيگانگان ايستادند.آقاي كرزن با اعتراف به اين نكته، مينويسد:«ايرانيان باهوشتر از آنند كه بپندارند اين كارها [تلگراف، راهآهن، تأسيس مدارس، بانك، پليس، پست [حد نهايي است. در ميان زمامداران آن، عناصر فراواني ديده ميشوند كه از وضع فعلي كشور خويش تأسف دارند و به احتياجات اصلي او واقفند.»اين آزاد مردانِ نيك، بخوبي ميدانستند كه دردها چيست و راه چاره كدام است؟ اما افسوس كه... چنين افراد خيرخواهي، دو راه براي بهرهجويي مفيد از لندن در پيش رو داشتند:1ـ آنكه پيش از ورود صنايع و تكنولوژي جديد، خود به شيوه عاقلانه و دور از ساخت و سازهاي سياسي و قراردادهاي جانبي، وسائل و امكانات توسعه كشور را فراهم كنند. اين كار، بسيار مشكل بود، چنان كه اميركبيرها جان خويش را بر سر اين راه نهادند و متأسفانه به جايي نرسيدند.2ـ اينكه بگذارند امكانات بيايد، صنعت وارد شود و ايرانيان تكنولوژي را فرا گيرند، سپس بتدريج آثار پيامدهاي جنبي آن را بزدايند. تعداد بسياري، چنين سياستي را در پيش گرفتند و گاه برخي از آنها نيز مانند اميركبير فدا شدند.كهنهكار سياست انگليس بدين روحيه ايرانيان، آگاه بوده، مينويسد:تاريخ، نيك گواه است كه ايرانيان، نبوغ بقا دارند و رفته رفته، حاصل كار و كوشش ديگران را جذب و از آنِ خويش ميكنند.ما شاهد چنين حركتي در بحرانهاي مختلف كشور بودهايم. هر چند اين حركت مقدس در پارهاي مواقع، نخست به شكست انجاميده، ولي هيچ گاه دانشمندان اسلام و سياستمداران ديندار و ميهن دوست، دست از تلاش بر نداشتند و سرانجام، پيروز شدند. يكي از موارد بحراني تاريخ ايران در صدساله اخير، تصويب قانون به درخواست خارجيهاست كه در جريان تصويب آن كشمكشهايي به وجود آمد. يكي از متعصبان در باره اين نكته گفته است:«تدوين قانون اساسي در ابتدا با مشكلاتي روبهرو شد؛ بدين معني كه علما سعي داشتند قانون را به نفع خود تنظيم كنند. آزادي خواهان واقعي ميخواستند، قدرت ملي را از آنِ خود سازند و درباريان مايل بودند كه قدرت در وجود شاه متمركز شود و مجلس به صورت يك هيأت مشورتي در آيد. سرانجام آزاديخواهان پيروز شده، قانون مزبور را در 151 اصل تنظيم كردند.»اين نويسنده كه با تعصب فراوان، اينچنين از موضع علما ياد ميكند و نيّت بسيار خوب آنان را در ايجاد مشروطه مشروعه (حكومت ديني) جلب منفعت ميشمارد! آزادي خواهان واقعي را فراموش كرده و يا ناديده ميگيرد. آنان كه در جلوي سفارت انگليس سينه ميزدند و در سفارت، غذا ميخوردند! خواسته و ناخواسته ابزاري در دست دشمن به شمار ميرفتند.دارالفنون(9)دارالفنون يكي از مراكزي بود كه در رواج فرهنگ اروپايي نقش داشت و تحصيل كردههاي آن به اتفاق خارج رفتهها بر پستهاي كليدي كشور مسلط شدند.كسروي ميگويد:دارالفنون براي آموختن زبان فرانسه و پارهاي از دانشها در تهران و تبريز تشكيل شد.آقاي «اوژن اوبن» مينويسد:ناصرالدين شاه به فاصله بسيار كمي بعد از جلوس به تخت سلطنت، مدرسه دارالفنون راتأسيس كرد(10) كه بتدريج به صورت كانون اصلي براي تعليمات عالي بر مبناي روش آموزشي اروپا در آمد. هم اكنون [سالهاي 1906ـ1907[ دكتر ژرژ و دكتر گالي در دارالفنون، پزشكي و جراحي تدريس ميكنند. همچنين آقايان دانتان، المر، وداويد به ترتيب استادان تاريخ طبيعي، شيمي و فني مهندسي هستند. از ابتداي تأسيس اين كانون، فرهنگ فرانسوي هميشه بر محيط آن حاكم بوده است. چون مدرسه نظامي به دست اتريشيها سپرده شده، زبان آلماني نيز رواج بيشتري پيدا كرده است، اما در مدارس ديگر از قبيل مدرسه علوم، مدرسه كشاورزي و مدرسه علوم سياسي تنها زبان ما[فرانسه [تدريس ميشود، چنان كه در شصت مدرسه خصوصي حتي در مدرسه آلماني تهران و در مؤسسات هيأتهاي مبلّغان مذهبي آمريكايي در آذربايجان نيز تدريس زبان فرانسه، جزء برنامه رسمي آنها قرار گرفته است. دارالفنون براي تدريس زبان فرانسه در مدرسههايي كه در ايالتهاي مختلف داير ميشوند، معلم تربيت ميكند.
دروس دارالفنون و اساتيد آن
در سفرنامهها و خاطرات غربيها مطالب زيادي درباره دارالفنون آمده است.آقاي كرزن، بازديد خود را از دارالفنون چنين توصيف كرده است:در موقع مسافرتم، هشت معلم خارجي در اين مدرسه تدريس ميكردند، يك انگليسي، سه تا فرانسوي، سه تا آلماني و يك لهستاني، زبانروسي را نيز يكي از ارامنه جلفا تدريس ميكرد. دارالفنون در رشته نظام 75 شاگرد داشت. در رشته علوم و هنر 110 نفر تازه وارد شده بودند. تعداد شاگرددركلاسدروسزبانخارجيبه شرح زير بود:زبان فرانسه 45 نفر، طراحي و نقاشي هشتاد نفر، زبان روسي بيست نفر، زبان انگليسي سي نفر...(11) سرمشقها در كلاس نقاشي به سبك اروپايي و شامل پيكرههاي برهنه، سر و سينههاي آثار كلاسيك، تصاوير مسيح و انواع متعدد ديگر از عكس اعليحضرت شاه و غيره بود.آيا سوژههاي بهتري براي سرمشق كلاس نقاشي وجود نداشته است؟ آيا ايران نيازمند نقاش تصاوير لخت يا تصوير حضرت مسيح بود؟ آيا استاد ايراني در زمينه دانشهاي پزشكي، هيأت، نجوم، مهندسي و... نداشتيم؟ پاسخ اين پرسشها روشن است.جلب ايرانيان به اروپا گامي ديگر
براي سرعت بخشيدن به روند تهاجم و سپس غارت ثروت و فرهنگ ايرانيان، به ايجاد مدارس جديد و... بسنده نكردند. از همان زمان، مرتب در صدد جلب ايرانيان به اروپا بودند.زمينه سفر ناصرالدين شاه و ايادي او و سپس مظفرالدين شاه به خارج از ايران و ديدار از فرنگ، آماده شد. آنان براي اجراي مقاصد خود، تعدادي از ايرانيان را به بهانه تحصيل پذيرفتند و در مراكز علمي خود آموزش دادند.ايرانيان آگاه، از چنين تحولاتي خشنود نبودند و از رفتن يا فرستادن فرزندان خويش به اروپا دلِ خوشي نداشتند. اما رفتن شاه به فرنگ، جاده را براي بعضي از مردم هموار كرد و بر روند اعزام دانشجو به خارج تأثير گذاشت، تا جايي كه در حكومت مظفرالدين شاه تعداد دانشجويان ايراني مقيم خارج به ششصد نفر رسيده بود.هر چند برخي از رهبران استعمار، مخالف اعزام دانشجو به كشورشان بوده و به پيامدهاي اعزام، توجه كافي داشتند امّا همين سخن نيز حكايت از نقشه وسيع آنان دارد.كرزن در اين زمينه ميگويد:«اگر براي من امكان و اختيار اظهار نظري در باره تجديد حيات ايران ميبود، دستهدسته افراد اين سرزمين را به فرنگستان نميآوردم، بلكه در تأسيس مدارس روستايي اقدامات بس اساسي ميكردم...»(12)ترجمه كتابها، مقالهها و جرايد بيگانگان
سرمنشأ اين پديده نيز دوره ناصرالدين شاه است. كتابهايي كه در آن دوره از زبانهاي فرنگي به فارسي برگردانده شده، تاريخ فرنگ، رمان، سفرنامه و گاه كتابهاي علمي مورد نياز مدارس و مؤسسات آموزش عالي بوده است.برگردان (ترجمه) آثار اروپايي، روسي و برخي از ملتهاي ديگر مثل چين، ژاپن... تأثير مهم و مؤثري بر فرهنگ ايران داشته است.صنعت چاپ و نشر گامي در راه سرعت بخشيدن به اهداف استعمار بود. از طرف ديگر بهرهبرداري دقيق و حساب شده سياستمدارانغربي از اين صنعت به استعمار بيشتر ملتهاي زير سلطه، كمك شاياني كرد.سفير آمريكا در ايران، علت تسلط غربيها ومسيحيان را بر مسلمانان، اختراع صنعت چاپ ياد كرده و از يك نبرد فرهنگي جديد و دور تازهاي از مبارزه، سخن گفته است:«اشخاصي كه اكنون مذهب اسلام را در حال تنزل و بياقتداري ميپندارد، اشتباه ميكنند. نفوذ اين مذهب در حال حاضر كمتر از قرون سابق نيست. اگر چه حالت جنگجويي اهل اسلام مانند گذشته، ظاهر و هويدا نيست و بقدر پيش، اسباب ترس و وحشت نميباشد، ولي جهت آن اين است كه ملل عيسوي در اين مدت چهارصد سال آخري يعني بعد از انكشاف آمريكا و اختراع چاپ بطوري ترقي كردهاند و از مساعدت آب و هواي ممالك منتفع شده بقسمي پيشرفت حاصل كردهاند كه ترقي اهل اسلام در مقابل آن قابل ذكر نيست.»
منابع:
ايران امروز,صفحه =252ايران امروز1ـ سفير كبير فرانسه در باره مجتهدين و ملاها چنين نوشته است:
مجتهدان يعني حاميان و حافظان دين ملي، تقسيم كنندگان شهريه طلاب، صاحبان فتاوي در مسائل شرعي، با اتكا به نيروي ملايان و سادات و ساير افراد كشور داراي آن چنان قدرت و نفوذ غيرقابل تصوري هستند كه حتي ميتوانند در مواقع لازم، در برابر شاه نيز سخت بايستند.
ظاهرا افكار عمومي را آنان ميسازند. آنان در حال حاضر نيز در برابر استبداد بزرگان قوم، جانب مردم را
گرفتهاند. (ايران امروز، ص252).
«ملايي از تبار عرب، موسوم به شيخ بهايي نقشه ارك را كشيد.» (ايران امروز، ص286).
2ـ جملاتي مانند: «و از آن سوي، ملايان هنوز دلتنگي از دبستانها را فراموش نكرده بودند.» (تاريخ مشروطيت ايران).
3ـ سال ورودشان 1835 ميلادي ياد شده است. (ايران امروز، ص100).
4ـ سي سال قبل از تاريخ 1906 (يعني سال 1874) مصادف با سال 1296 قمري ميشود، در حالي كه رشديه، مدرسه خود را در سال 1305 قمري تأسيس كرده است.
5ـ ايران امروز، ص41.
6ـ همان مدرك، ص101.
7ـ اين گروه در سال 1840 بدان جا آمدهاند. (ايران امروز، ص100).
8ـ ايران امروز، ص74ـ75.
9ـ تقريبا همزمان با تأسيس مدرسه توسط آليانس اسرائيلي بوده است.
10ـ اين ابتكار از آنِ اميركبير و به شيوه ديگري بود، اما ناصرالدين شاه از آن به نام خود بهرهبرداري كرد. بحث در باره اهداف و آرزوهاي اميركبير در مورد تأسيس دارالفنون و اقدامات خوب او در اين مقاله نميگنجد.
11ـ بنا بر نقل «الماثر والآثار» زبان آلماني نيز جزء زبانها بوده است.
12ـ يكي از پيامدهاي اعزام ايرانيان به خارج، آشنايي آنها به فساد و استعمار غربيهاست و ديگري فراگيري تكنولوژي و علم و بهرهبرداري از آن براي خود، چنان كه كرزن در جاي ديگر به آن اعتراف كرده است.