گزارش دو چهره از اسلام در بریتانیا نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گزارش دو چهره از اسلام در بریتانیا - نسخه متنی

رجب البنا؛ ترجمه و تلخیص: غلامحسین ابراهیمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گزارش - دو چهره از اسلام در بريتانيا (2)

رجب البنا

ترجمه و تلخيص: غلامحسين ابراهيمى (1)

اشاره:

در ماهنامه شماره 21 به چهره اول اسلام در بريتانيا اشاره كرديم و گفتيم كه اسلام در بريتانيا از وضعيت‏بهترى برخوردار مى‏باشد. فعاليت‏بيش از 600 مسجد به همراه مراكز بزرگ اسلامى مثل مركز اسلامى
اكسفورد
و
برايتون
و وجود تعداد زيادى از مهاجرين مسلمان بيانگر اين حقيقت است. تاكيد حكومت‏بريتانيا به احترام و تفاهم متقابل با جهان اسلام و همچنين ضرورت شناخت ارزشهاى دينى - فرهنگى و اجتماعى اسلام را مى‏توان از اظهارات اسقف اعظم كانتربرى مبنى بر لزوم شناخت صحيح از اسلامى و گفت‏وگوى متقابل استنباط نمود. علاوه بر اين، اجراى قانون تساوى فرصتهاى آموزشى و اظهارات مثبت ولى عهد انگلستان، شاهزاده چالز، در خصوص اهميت روابط اسلام و غرب و همچنين اعتراف وى به اعتدال و ميانه‏روى دين اسلام و پيامبر اسلام را مى‏توان از دلايل ديگر مثبت‏بودن چهره اسلام در بريتانيا دانست.

چنانچه گفته شد، اين چهره سعى در حفظ حرمت اسلام و تفاهم و شناخت‏بعضى از حقايق اسلام دارد و ضمن دفاع از اسلام، نه تنها آن را دين جهل، تندروى و دشمنى با ديگران نمى‏داند، بلكه آن را دين تسامح و همكارى نيز مى‏شناسد.

اما اين فقط يك روى سكه از اسلام در بريتانيا مى‏باشد و روى ديگر سكه تكرار چيزى است كه به طور كلى در غرب شاهد آن هستيم، در بريتانيا هم عده‏اى هستند كه آتش اختلاف بين اسلام و غرب را بر مى‏افروزند و باعث وحشت مردم بريتانيا از اسلام و مسلمين مى‏شوند و ضمن سوء استفاده از عدم شناخت مردم نسبت‏به اسلام، سعى دارند تصويرى منفى و انحرافى از آن ارائه دهند و با توهين به پيامبر اكرم(ص) و همچنين تحريف مباحث تاريخ اسلام، خواهان تحقق اهداف پليدشان و تحريف آيات قرآن و احاديث نبوى (ص) مى‏باشند. از اين رو مى‏توان گفت كه تصوير ديگر اسلام در بريتانيا كه در اين شماره به آن اشاره خواهيم كرد، نيز قابل مطالعه و بررسى است.

سلمان رشدى، نمونه اقدامات تحريف‏آميز عليه اسلام

در اواخر ژوئن‏1997، به دنبال پخش تصاويرى تلويزيونى از چهره حضرت رسول‏اكرم (ص) كه به صورت توهين‏آميزى بر روى ديوارهاى بيت‏المقدس به تصوير كشيده شده بود، نا آرامى و بحران سراسر جهان اسلام را در بر گرفت.

اين تصاوير كه حضرت رسول را به صورت ناشايستى نشان مى‏داد، گفته مى‏شود توسط زنى اسرائيلى به نام
تايتانا
كشيده شده و جهت جريحه‏دار كردن عواطف فلسطينيان، توسط سازمانهاى تندرو و افراطى اسرائيل توزيع شده است.

چند ساعت‏بعد از نمايش اين تصاوير در شبكه‏هاى تلويزيونى آفريقايى و اروپايى، اين موضوع بحث عمده و اصلى مطبوعات جهانى شده، موجبات بروز ناآرامى و آشوب در نقاط مختلف جهان اسلام مثل مصر، عربستان سعودى، مراكش، پاكستان و ايران و ساير كشورهاى اسلامى را فراهم كرد.

از آنجا كه اختلاف اعراب - اسرائيل، اختلاف سياسى - حقوقى بوده، اين حادثه نشان داد كه بعضى از سازمانهاى صهيونيستى خواهان تبديل اين اختلاف سياسى به اختلاف دينى هستند تا بدين طريق، امكان حل اين قضيه، غيرممكن به نظر برسد.

ضديت و دشمنى با اسلام، امر جديدى نمى‏باشد; چرا كه همواره عده‏اى خواهان دشمنى و عداوت با اسلام هستند، اما از آنجا كه مسلمانان همواره آماده دفاع و شهادت در راه دين هستند، اسلام زنده و پابرجا خواهد ماند، خداوند نيز حافظ قرآن و دين راستينش مى‏باشد. (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون)
تايتانا
كه خود آلت دست اسرائيليها قرار گرفته بود، مانند بسيارى از افراد ديگر كه در غرب ظهور كرده و به ضديت و دشمنى با اسلام پرداخته بودند، بعد از مدتى به فراموشى سپرده خواهد شد و در تاريخ نامى از او باقى نخواهد ماند.

چهره دوم اسلام در بريتانيا چيزى غير از موضوع تكرارى غرب در قبال اسلام نمى‏باشد كه تبلور آن را شايد بتوان در قضيه سلمان رشدى و كتاب
آيات شيطانى
دانست. رسانه‏هاى تبليغاتى به طور گسترده‏اى سعى مى‏كردند كه ماجراى سلمان رشدى را به عنوان مهمترين واقعه قرن بيستم اعلام كنند. مطبوعات بريتانيا پيوسته در خصوص اين ماجرا مى‏نوشتند و شبكه‏هاى تلويزيونى هم از سلمان رشدى به عنوان نابغه و انسان برتر قرن ياد مى‏كردند و ضمن برگزارى كنفرانسها و انجام مصاحبه با شخصيتهاى برجسته، به بررسى و گفت‏وگو در مورد شخصيت علمى وى و اثر جديد او مى‏پرداختند.

سلمان رشدى كه با كتاب خود درآمد زيادى كسب كرده بود، بعد از صدور فتواى [حضرت امام] مبنى بر مباح بودن قتل او، دوباره مطرح شد و اين امر بهانه و دستاويز لازم براى توهين مجدد به اسلام را فراهم كرد، يك مرتبه با مطرح شدن مجدد قضيه سلمان رشدى و انحراف فكرى و اخلاقى مطرح شده توسط او و مرتبه دوم ارائه تصويرى خشن از اسلام مبنى بر اينكه اسلام دين قتل و كشتار است و مسلمانان در اختلاف فكرى خويش با ديگران، زبانى جز خشونت نمى‏شناسند. سلمان رشدى و كتابش
آيات شيطانى
بدون هيچ توجيهى در تاريخ ثبت‏شد و اين در حالى است كه وى نه
شكسپير
و نه
همينگوى
و نه
آندره ژيد
مى‏باشد و از نوابغ ادبى نويسندگى جهان نيز به شمار نمى‏آيد و به اعتراف بسيارى از منتقدين غربى، نويسنده درجه دو محسوب مى‏شود.

از طرف ديگر، نگارش كتاب
آيات شيطانى
به نظر بسيارى از صاحبنظران ادبى غربى، نه تنها بليغ و شيوا نبوده. بلكه بسيار مبهم و احمقانه نيز مى‏باشد و كتابش در حد كارهاى درجه‏3 مى‏باشد كه از استحكام علمى لازم برخوردار نبوده و از نظر فن نويسندگى نيز در سطح ضعيفى قرار دارد كه شايسته نيست اين همه مورد توجه قرار گيرد.

آنچه كه روشن است، نويسنده كتاب مسلمانى بوده كه علنا ارتداد خويش را اعلام كرده و زبان و قلمش را در جهت‏حمله به اسلام، كتاب خدا، رسول و اصحابش به كار گرفته و به خروجش از اسلام آشكارا احساس فخر كرده است، اين در حالى است كه كتاب مملو از توهين و حمله به اسلام و خاندان نبوت بوده است.

اگر چه مطبوعات و رسانه‏هاى غربى با تلاش زياد به اين اثر شاخ و برگ داده‏اند و آن را به عنوان سند جهانى
محكوميت اسلام
معرفى كرده‏اند، اما به اذعان بسيارى از منتقدان غربى، اين اثر چيزى جز ناتوانى فكرى و فنى نمى‏باشد.

كشورهاى اسلامى هم همان طور كه انتظار مى‏رفت، از خود عكس‏العمل نشان دادند و [حضرت امام] خمينى فتوايى مبنى بر ارتداد سلمان رشدى و جواز قتل او صادر كرد. به دنبال آن، مطبوعات و شبكه‏هاى تلويزيونى از اسلامى سخن به ميان آوردند كه به مخالفين فكرى خويش جز با قتل و كشتار پاسخ نمى‏دهد و چنين تحليل مى‏كردند كه اسلام دين خشونت و قتل و خونريزى بوده، به مسلمانان اجازه اختلاف آرا نمى‏دهند و پيوسته كسانى را كه از نظر فكرى - عقيدتى با آنها موافق نيستند، مورد حمله قرار مى‏دهند.

در سفرم به آمريكا، آلمان و بريتانيا و در گفت و گوهايى كه با اساتيد دانشگاه، علماى مسيحى و يهودى و تعدادى از روزنامه‏نگاران و سياستمداران داشتم، دريافتم كه قضيه سلمان رشدى همچنان در صدر بحثها قرار دارد. آنها مطرح مى‏كردند كه چرا مسلمانان روحيه انتقادپذيرى ندارند؟ چرا اسلام به آزادى انديشه احترام نمى‏گذارد؟ چرا مخالفان فكرى خودش را از بين مى‏برد؟ شبيه اين سؤالات را بارها شنيده‏ايم، افرادى هستند كه مسائل كوچك را بزرگ جلوه مى‏دهند.
مثل ضرب‏المثل يك كلاغ را چهل كلاغ كردن
.

سلمان رشدى در اثر خويش هيچ‏گونه تحليل و يا نقدى ارائه نداده، بلكه كتابش، سراسر اتهام و دشنام و ناسزا نسبت‏به دين مبين اسلام، پيامبر گرامى آن، زنان پيامبر، اصحاب آن حضرت و فرشتگان مقرب الهى مى‏باشد.

آنچه حساسيت‏برانگيز مى‏باشد، اين است كه كتابى چنين بى‏محتوا و مملو از دروغ و دشمنى آشكار و اتهامات ناروا و فاقد استنادات تاريخى، چگونه ممكن است اين همه در كشورهاى غربى مورد توجه قرار گيرد؟ آيا اين همه جنجال تبليغاتى عليه فتواى [حضرت امام] خمينى، هدفى غير از دشمنى خصمانه عليه [حضرت امام] خمينى در ايران و متهم كردن مجدد ايران به اعمال تروريستى دنبال مى‏كند؟ آيا با ان تشار كتاب آيات شيطانى و ارائه تصويرى خشن و منفى از اسلام، هدف اصلى غرب كه تحريف بيشتر چهره اسلامى و مسلمانان در غرب مى‏باشد، حاصل شده است؟ براى اينكه بعد حقيقى ماجراى سلمان رشدى و اقدامات خصومت آميز عليه اسلام را درك كنيم، ضمن صبر و حوصله و تحمل اين بدزبانى‏ها، به شناخت هر چه بيشتر سلمان رشدى و ماجراى او مى‏پردازيم كه آيا واقعا در اينجا مساله آزادى انديشه و قلم و اختلاف راى مطرح است‏يا نه؟

سرگذشت زندگى سلمان رشدى نشان مى‏دهد كه او يك نويسنده عادى بوده كه از استعداد و توانايى خارق‏العاده‏اى نيز برخوردار نمى‏باشد. وى هندى‏الاصل، متولد 1948 بمبئى، يعنى همزمان با سال جدايى و استقلال پاكستان، از اين رو چون مسلمان بوده، به همراه خانواده‏اش به پاكستان مهاجرت كرده است.

سلمان رشدى بعد از مدتى براى ادامه تحصيل به انگلستان رفت و اين در حالى بود كه سيزده سال بيشتر نداشت. از اين رو، تحت تاثير فرهنگ غربى قرار گرفت و در سراى فرهنگ و تمدن غربى دچار از خودبيگانگى شد. كسى نمى‏داند كه چگونه از تابعيت‏بريتانيايى برخوردار شده است، ولى بعد از مدتى به پاكستان برگشت تا در راديو و تلويزيون مشغول به كار شود، ولى دوباره از اين كار منصرف شد و به انگليس بازگشت و در آنجا با دخترى انگليسى ازدواج كرد كه ضمن آشنايى با مراكز انتشاراتى، اولين كتاب خويش را در تشريح و توصيف جامعه بمبئى و عقب‏ماندگى جامعه هند به نام
كودكان نيمه‏شب
منتشر كرد. اين اثر جايزه ادبى
بوكر
را در سال 1981 دريافت كرد. بعد از ده سال، همسر بريتانيايى خويش را طلاق داده و با زنى آمريكايى ازدواج نمود و كتابى را با عنوان
شرم
منتشر كرد كه مورد استقبال قرار نگرفت.

سرانجام كتاب
آيات شيطانى
وى توسط انتشارات يهودى
پنگوئن
به چاپ رسيد كه او را در زمره مشهورترين نويسندگان بريتانيا، اروپا و آمريكا قرار داد كه ميليونها استرلينگ سود نصيبش شد و بدين‏ترتيب به ويلايى در بهترين نقطه شهر لندن منتقل شد و براى حفاظت از جان خويش، مامورانى را نيز به خدمت گرفت. در خصوص موضع دكترسيد محمد طنطاوى در قبال سلمان رشدى و كتاب آيات شيطانى سؤال شد و ايشان در جواب گفتند: كتاب
آيات شيطانى
و نويسنده‏اش در نظر او فاقد ارزش بوده، اما با همين حال، او كشتن سلمان رشدى و مباح شمردن خون او را عملى نادرست مى‏داند; چرا كه به نظر او اين موضع‏گيرى در جهت دفاع از اسلام راه صحيحى نمى‏باشد و تنها راه‏حل آن، تشكيل كميته‏اى متشكل از سه نفر از علماى اديان مسيحيت، اسلام و يهود مى‏باشد تا ضمن بررسى و مطالعه مطالب ارائه شده در اين كتاب، صحت و سقم آن را تعيين كرده، منابع و مدارك تاريخى آن را از حيث‏سند مورد مطالعه قرار دهند و هرگاه روشن شد مطالب اين كتاب كذب محض و افترا بوده، ضمن اعلام آن به جهانيان، سلمان رشدى را به عنوان نويسنده‏اى دروغ پرداز كه اين توهينها را از جانب خود مطرح كرده، معرفى نمايند و بدين‏ترتيب، اسلام را از همه اين اتهامات مبرا نمايند. (2)

البته بايد بدانيم كه سلمان رشدى اولين و آخرين كسى نيست كه به اسلام حمله مى‏كند، هر چند در غرب نويسندگان زيادى نيز هستند كه نسبت‏به اسلام انصاف بيشترى داشته‏اند; مثل
ليسنج
در آلمان كه در قرن هيجدهم در كتابش نوشت: اطلاعاتى كه در مورد [حضرت] محمد و تعاليمش در دسترس است، اخبارى است كه با بسيارى از اكاذيب مخلوط شده است و مسيحيان قبلا به اين عنوان كه حقيقت هستند، آن را ترويج مى‏كردند.

بهترين شناختى كه از [حضرت] محمد و تعاليم اسلامى در غرب وجود درد، از طريق تاليفات
ريلاند
، مستشرق هلندى و
جرج سيل
، مستشرق انگليسى كه در قرن هيجده زندگى مى‏كرده‏اند، حاصل شده است كه تصويرى صحيح از اسلام و [حضرت] محمد(ص) ارائه مى‏دهند، ولى سلمان رشدى با كتاب خويش تلاش كرده كه دوباره مغالطه‏ها و دروغهاى غربيان را به عنوان دشمنى با اسلام، زنده كند.

فوليتر، اديب فرانسوى، در مقايسه با سلمان رشدى نسبت‏به اسلام خصومت‏بيشترى مى‏ورزيد; چرا كه در سال 1741 نمايشنامه
تعصب
يا محمد پيامبر (ص) را نوشته، در آن ضمن حمله به شخص [حضرت] رسول (ص)، به تمام پيامبران الهى نيز حمله كرده و نمايشنامه خويش را به پاپ اهدا كرده است. اين نمايشنامه در سال 1742 در پاريس به نمايش درآمد كه بعد از اعتراض سفير امپراتورى عثمانى، نمايش آن متوقف گرديد. دكتر محمود حمدى زقزوق در اين رابطه مى‏گويد كه فوليتر مى‏دانست كه آنچه را كه مى‏گويد، صحت نداشته و حقيقت تاريخى ندارد. عجيب اين است كه فوليتر در مقاله‏اى اخلاقى، [حضرت] محمد(ص) را به عنوان مردى بزرگ، فاتح، قانونگذار، واعظ و حاكم معرفى مى‏كند كه به امور مهمى دست زده كه كمتر انسانى در روى زمين مى‏تواند به آن دست زند. دكتر زقزوق ادامه مى‏دهد كه تناقض نظرات فوليتر در خصوص اسلام نشان مى‏دهد كه اين نظر دوم وى همان نظرى است كه در حقيقت‏به آن اعتقاد دارد، اين نظر در بين محافل فرهنگى فرانسه آن زمان مطرح شد، به طورى كه [حضرت] محمد(ص) موضوع و بحث داغ آكادمى‏هاى علمى فرانسه، گرديد. ملاحظه مى‏شود كه سلمان رشدى اولين و آخرين كسى كه به اسلام حمله مى‏كند، نبوده و نخواهد بود. هيچ كس نمى‏تواند در مقابله با دين اسلام موفق شود. از اين رو، خطرى از جانب سلمان رشدى و افرادى شبيه او اسلام را تهديد نمى‏كند و اسلام قويتر و بزرگتر از آن است كه سلمان رشدى بتواند به اهداف خويش برسد، تنها كارى كه او توانسته صورت دهد، كسب درآمد زياد و زندگى در يك منزل ويلايى مجلل به همراه محافظين و دستگاههاى حفاظتى پيشرفته مى‏باشد. او و امثال او نمى‏توانند ضربه‏اى به اسلام وارد كنند و از اين گونه افراد بعد از مدتى نامى باقى نخواهد ماند و به فراموشى سپرده خواهند شد. دشمنان اسلام همواره مزدورانى را به خدمت مى‏گيرند و با جذب افراد ضعيف‏النفس، با دست و دلبازى فراوان، براى ضربه‏زدن و توهين به اسلام، مبالغ زيادى را هزينه مى‏كنند.

به نظر دكتر طنطاوى، سلمان رشدى با انتشار كتاب خويش، اسلام، ملائكه و پيامبران و در راس آنها حضرت رسول (ص) و اصحاب ايشان را مورد استهزا و تمسخر قرار داده است. در اين كتاب كه هر عقل سليمى از آن نفرت دارد، نويسنده در بى شرمى و اهانتهاى خويش تا پست‏ترين حد فرو رفته است.

از شيخ الازهر سؤال شد كه آيا كسى كه اين اهانتها را در كتاب خويش به طور صريح و غير صريح به اسلام نسبت مى‏دهد، نسبت‏به احكام شريعت اسلام جاهل مى‏باشد يا نه؟ ايشان در جواب اين سؤال كه چه برخورد يا عكس‏العملى در قبال سلمان رشدى و كتابش بايد صورت گيرد؟ پاسخ دادند كه خواهان محاكمه وى در برابر كميته علمى عادلانه‏اى هستند كه به جهانيان اعلام نمايند كه وى كذاب و دروغگو مى‏باشد و بر هر مسلمان عاقلى لازم است كه از اين انديشه فاسق دورى كرده تا به فراموشى سپرده شود و كسى كه مى‏خواهد با احكام و قوانين اسلامى آشنا شود، بايد آن را از اهل اسلام اخذ نمايد و خداوند متعال كسى است كه آگاه بر نهان و آشكار بوده، بدكاران را مجازات و نيكوكاران را پاداش مى‏دهد.

من در جواب سؤالاتى چون، چرا عليه سلمان رشدى موضع‏گيرى كرده و خواهان قتل او هستيد و چرا مسلمانان دائما نسبت‏به كسى كه با وى اختلاف فكرى دارند، سخت گرفته و مخالفت مى‏كنند، ضمن توضيح نظرات شيخ‏الازهر، به آنها توصيه مى‏كردم كه نظرات شاهزاده چارلز را در خصوص اسلام مطالعه كنند تا به بعضى از حقايق اسلام از زبان يك مسؤول غربى غيرمسلمان آشنا شوند.

منبع:

رجب‏البنا، الغرب والاسلام، قاهره: دارالمعارف،1997.

1. كارشناس دفتر تحقيقات اسلامى

2. بديهى است اين موضع، نظر شخصى طنطاوى بوده، ذكر آن در اينجا، دال به تاييد آن نمى‏باشد. (مترجم)


/ 1