بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
«مردمسالاري ديني» نظريه مهمي است که بايد درباره ماهيت، حدود، محاسن و مزيتهاي آن بر «مردمسالاري ليبرال» يا «ليبرال دموكراسي» سخن راند. خوشبختانه اين بحث، با دخالت مقام معظم رهبري مُدّظله العالي و مطرح شدن «مردمسالاري ديني» از زبان ايشان، روح تازهاي به خود گرفت. البته به طور طبيعي، مناقشاتي در اين بحث نيز به وجود آمده و در تعريف و تحديد مردمسالاري ديني، ميان صاحب نظران اختلافاتي هم رخ نموده است. اين بحث مهم و اساسي در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي و هنگام تدوين قانون اساسي در مجلس خبرگان قانوناساسي و مدتي پس از آن، در نشستها وكرسيهاي سخنراني گوناگون جريان داشت. مناسب است در اين زمان، كه پس از گذشت بيش از دو دهه از انقلاب، غبار تحريف و جعل و ابهام بر بعضي حقايق نشسته است، با رجوعي دوباره به نظرات مقام معظم رهبري، به تبيينِ «مردمسالاري ديني» و حدود و شرايط آن از نگاه ايشان بپردازيم و وجوه مميّزه اين مردمسالاري، با دموکراسي غربي را بشناسيم و بدين گونه در تبيين دوباره اين بحث ارزنده سهيم شويم.
مردم سالاري ديني در برابر ليبرال دموكراسي
سجاد كريمانمجد واژه «مردم داري»و«مردم سالاري» داراي معاني نزديك به هم و مرتبطي هستند. براي تبيين اين دو مفهوم لازم است که ابتدا معناي «مردمي بودن» روشن شود. مقام معظم رهبري در تبيين معناي «مردمي» گفتهاند: «مردمي بودنِ حكومت؛ يعني نقش دادن به مردم در حكومت. يعني مردم در اداره حكومت و تشكيل حكومت و تعيين حاكم و رژيم حكومتي و سياسي نقش داشته باشند [مردمسالاري]. يك معناي ديگر براي مردمي بودن حكومت اسلامي اين است كه حكومت اسلامي در خدمت مردم است. آنچه براي حاكم مطرح است، منافع عامه مردم است، نه اشخاص معيّن و يا قشر معيّن يا طبقه معيّن [مردم داري]. اسلام به هر دو معنا، داراي حكومت مردمي است. اگر يك حكومتي ادعا كند كه مردمي است، بايد به هر دو معنا مردمي باشد.» لذا «مردم سالاري» يکي از معاني «مردمي بودن» و غير از «مردم داري» است. رهبر انقلاب در تبيين مردمسالاري، اين گونه فرمودهاند: «مردمسالاري يعني اعتنا كردن به خواستههاي مردم، يعني درك كردن حرفها و دردهاي مردم، يعني ميدان دادن به مردم. اجتماع مردمسالاري؛ يعني اجتماعي كه مردم در صحنهها حضور دارند، تصميم ميگيرند، انتخاب ميكنند. اصل تشخيص اينكه چه نظامي در كشور بر سر كار بيايد، اين را امام به عهده رفراندوم و آراء عمومي گذاشتند. اين هم در دنيا سابقه نداشت. در هيچ انقلابي در دنيا ما نديديم و نشنيديم كه انتخاب نوع نظام را آن هم در همان اوايل انقلاب به عهده مردم بگذارند. تدوين قانوناساسي خواسته ديگر امام بود، آن هم نه به وسيله جمعي كه خود امام معيّن كنند، بلكه باز به وسيله منتخبان مردم صورت گرفت. مردم، اعضاي مجلس خبرگان را انتخاب كردند تا قانون اساسي تدوين شود. باز مجدداً همان قانون را به رأي مردم گذاشتند و هنوز يك سال از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه مردم در انتخابات رياست جمهوري شركت كردند و بعد از مدت كوتاهي هم مجلس شوراي اسلامي به راه افتاد.» در كشور ما گرچه اصول آن بر اساس مردمسالاري پايهريزي شد، ولي مردمسالاري مطلق نيست؛ بلكه «مردمسالاري ديني» و حکومت ما نيز جمهوري اسلامي است. جمهوري اسلامي بر دو پايه استوار است: يكي جمهور؛ يعني آحاد مردم و جمعيت كشور، کساني که امر اداره كشور و تشكيلات دولتي و مديريت كشور را تعيين ميكنند و ديگري اسلام؛ يعني اين حركت مردم بر پايه تفكر اسلام و شريعت اسلامي است. در كشوري كه اكثريت قريب به اتفاق آن مسلمان هستند، آن هم مسلمان معتقد و مؤمن و عامل كه در طول زمان، ايمان عميق خودشان را به اسلام ثابت كردهاند؛ اگر حكومتي مردمي است، پس اسلامي هم هست. اين يك امر طبيعي است. امروز هم واضحترين حقيقت در نظام ما اين است كه آحاد و توده مردم از نظام حاكم بر كشور ميخواهند كه مسلمان باشد و مسلماني عمل كند و اسلام را در جامعه تحقق بخشد... مجلس و دستگاه قانونگذاري اين مملكت، به خواست مردم،موظفند كه قوانين را بر اساس شريعت اسلام وضع كنند. در مردمسالاري ديني، حاكمان بايد منتخب مردم باشند و اين انتخاب بايد در چهارچوب احكام اسلام باشد و اين جمع بين «مردمي» و «اسلامي» است: «آن جايي كه يك شخص معيّني به عنوان حاكم از طرف خداي متعال معيّن نشده است، در آنجا حاكم داراي دو پايه و دو ركن است: ركن اول آميخته بودن و آراسته بودن با ملاكها و صفاتي كه اسلام براي حاكم معيّن كرده است؛ مانند دانش و تقوا و توانايي و تعهد و صفاتي كه براي حاكم هست، ركن دوم قبول مردم و پذيرش مردم است.» «اصليترين عنصر تشكيل دهنده نظام [اسلامي] عبارت است از؛ اسلامگرايي و تكيه بر مباني مستحكم اسلامي و قرآني...چون ملت ايران از اعماق قلب به اسلام معتقد، مؤمن و وابسته بود و هست....لذا وقتي مردم پرچم اسلام را در دست امام مشاهده كردند و باور كردند كه امام براي احياي عظمت اسلام و ايجاد نظام اسلامي وارد ميدان شده، گرد او را گرفتند و بعد از پيروزي هم به همين انگيزهها در ميدانهاي خوف و خطر حاضر شدند، چون ايمان آنها به اسلام عميق بود.» «در نظام اسلامي؛ يعني مردمسالاري ديني، مردم انتخاب ميكنند، تصميم ميگيرند و سرنوشت اداره كشور را به وسيله منتخبان خودشان در اختيار دارند، اما اين خواست و اراده مردم در سايه هدايت الهي هرگز به بيرون جاده صلاح و فلاح راه نميبرد و از صراط مستقيم خارج نميشود.»
توهّم ناسازگاري «مردمسالاري» و «خداسالاري»!
آيا «مردم سالاري» با «دين سالاري» و «خدا سالاري» سازگار است؟ مگر ما به حكم دين، فقط خدا را حاكم نميدانيم؛ پس آيا اعتقاد به مردم سالاري به معناي ضدّيت با دين نيست؟ متأسفانه اين ذهنيت خطا از طرف عدهاي ترويج ميشود كه مردمسالاري با دينسالاري قابل جمع نيست و جمعي از نظريهپردازان نيز جمع اين دو را مخالف توحيد دانسته و آن را انكار كردهاند. سابقه حكومتهاي استبدادي كه خود را به نام دين بر مردم تحميل كردهاند، نيز عاملي در دست دشمنان بر تبليغ ناسازگاري دينسالاري و مردمسالاري شده است. مسئله منافات ميان حكومت اسلامي و حكومت مردمي، داراي يك سابقه تاريخي است. در طول تاريخ غالب حكومتهايي كه به نام حكومت ديني وجود پيدا كردهاند، تا آن جايي كه در تاريخ از آن نشاني هست، حكومتهاي استبدادياي بودهاند كه مردم و افكار مردم در آن راهي نداشته است. حكومتهاي مسيحي دوران قرون وسطي كه در آن حاكميت روحانيون مسيحي و حاكميت مسيحيت مشهود و محسوس بوده است، جزو استبداديترين حكومتهايي هستند كه تاريخ به ياد دارد. هميشه حكومت الهي بهانهاي بوده است براي اينكه حاكمان رأي مردم را ناديده بگيرند و به آن اعتنا نكنند...نتيجه اين شد كه در ذهن بسياري از انديشمندان و نويسندگان، حتي اين فكر مسجّل شد كه حكومت ديني با حكومت مردمي دو تاست و اين دو با يكديگر قابل جمع نيستند. در حالي که حكومت الهي به طبيعت و ذات خود با حكومت مردمي و دخالت آراي مردم در حكومت، نه تنها منافاتي ندارد، بلكه حكومتهاي الهي بهترين و شيواترين وسيله براي تأمين دخالت مردم در اداره امور هستند. اميرالمؤمنين مردميترين حاكمي است كه عالم اسلامي و تاريخ اسلام به خود ديده است. حاكمي كه براي اولين بار عامه مردم جمع شدند و از او تقاضا كردند تا زمامداري آنها را به دست بگيرد. مقام معظم رهبري ميفرمايند: «وقتي ما ميگوييم حكومت اسلام يك حكومت مردمي است، معناي اين حرف اين نيست كه حكومت اسلامي حكومت خدا نيست. در اسلام حكومت الله با حاكميت مردم در سرنوشت خود منافاتي ندارد. حكومت مردم به معناي حكومت مردم، آن چنان كه در دموكراسيهاي غربي بيان شده، نيست. حكومت مردم به همان اندازهاي است كه بر طبق فرمان خدا براي مردم اجازه و امكان تصميمگيري و اقدام داده شده است و لذا قرآن در باره بني اسرائيل ميفرمايد: «و نريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الأرض و نجعلهم ائمة...»، يعني حكومت [از آنِ] مستضعفان است و اين منافاتي ندارد كه حكومت مستضعفان به معناي حكومت خدا و در چارچوب احكام الهي باشد.»
نقايص مردمسالاري ليبرال (ليبرال دموكراسي)
گرچه ليبرال دموكراسي نسبت به نظامهاي استبدادي شاهنشاهي و امپراتوري كه قبل از آن وجود داشت، داراي مزاياي فراواني است، اما اشکالات بسياري دارد که به تعدادي از آنها اشاره ميشود:
حاكميت خواستههاي نفساني؛ آزادي مطلق
گرچه ليبرال دموكراسي نيز براي خود چارچوبي دارد، ولي قاعدة آن فقط خواست اكثريت است و از آنجا كه انسان غربي و حكومتهاي ليبرال دموكراسي غرب مقيّد به هيچ مكتب ديني و آسماني نيستند (يا حداكثر دين را در حوزه شخصي نفوذ داده و حوزه اجتماعي را از دايره نفوذ آن خارج دانستهاند)، خواستهاي تربيت نشده و رهاي انسانها به طور طبيعي در مسير مادي و شهواني قرار ميگيرد. اينكه از نظر كشورهاي غربي الزام به رعايت همه ضوابط اخلاقي و ديني خلاف حقوق بشر شمرده ميشود، بر همين مبناست. دموكراسيهاي غربي بر مبناي كشاندن آحاد مردم به غفلت و رها كردن زمام شهوات و هواهاي نفساني است و آزادي شهوات جنسي، يك امر مباح و مجاز و بيقيد و شرط است. آزادي در فرهنگ غربي؛ يعني مخالفت با هر چيزي كه جلوي هوس و كام انسان را بگيرد، يعني رهايي از هر قيد و بندي. البته قيد و بند قانوني را كه پذيرفتهاند، قبول ميكنند؛ اما همان قانون هم با توجه و با ملاحظه به اينكه «اخلاق قيد نيست»، «مذهب قيد نيست» و «حفظ حقوق ملتها قيد نيست» تدوين ميشود... از نظر قواعد ليبرال دموكراسي، قيد زدن به خواستههاي انساني خلاف است، لذا اگر مردم و اكثريت افراد جامعهاي قريب به اتفاق و آزادانه حجاب، حاكميت دين خدا، حرمت مشروبات الكلي و...را بپذيرند، خلاف دموكراسي عمل كردهاند.
حاكميت سرمايهداران و قدرتمندان
در دموكراسيهاي غربي، چارچوب حكومت عبارت است از منافع و خواست صاحبان ثروت و سرمايه داران حاكم بر سرنوشت جامعه. تنها در آن چارچوب است كه رأي مردم اعتبار پيدا ميكند و نافذ ميشود. اگر مردم چيزي را خلاف منافع سرمايهداران و صاحبان قدرت اقتصادي و مالي و بر اثر آن قدرت سياسي بخواهند، هيچ تضميني وجود ندارد كه اين نظامهاي دموكراتيك تسليم خواست مردم شوند. به همين علت در كشورهايي که مدعي وجود دموكراسي هستند، غالب دولتمردان را سرمايهداران يا وابستگان آنها تشكيل ميدهند و عموماً افراد متنفّذ، ثروتمند و زورمدار به مجلس راه مييابند.
حاكم نبودن ضوابط صحيح انساني
در دموكراسيهاي غربي، همانگونه كه ذكر شد، حكومت در چارچوب رأي اكثريت و با تبليغات گسترده و مزوّرانه سرمايهداران در مجراي خواست آنان شكل ميگيرد و در اين دموكراسيها ضوابط صحيح عقلاني انساني و اخلاقي حاكم نيست. به هيچ وجه شرط نشده كه حاكم داراي عدالت، علم، كارداني و...باشد و يا در سطح توده مردم زندگي كند. ممكن است فردي كه داراي هيچ صلاحيتي نبوده و اشرافي زندگي ميكند و فاسد است و...با تبليغات و تزوير رأي مردم را جلب كند و حاكم شود.
نبودن آزادي واقعيِ انتخاب
اگرچه در تبليغات دموكراسي ميگويند مردم حق رأي آزادانه دارند، ولي واقعاً مردم آزادانه انتخاب نميكنند؛ تبليغات پر زرق و برق، در حقيقت راه انتخاب صحيح را بر مردم ميبندد. امروزه در دنيا، دموكراسي، يك دموكراسي حقيقي نيست؛ چراکه فشار تبليغات پرزرق و برق و توخالي با سخنان فريبآميز، آن چنان بر ذهن مردم سنگيني ميكند كه ديگر قدرتي براي شناسايي اصلح باقي نخواهد ماند و امكان انتخاب درست از مردم گرفته ميشود. در دنياي جديد، دموكراسي، يعني خواست و قبول اكثريت مردم، ملاك و منشأ حكومت شمرده شود؛ اما كيست نداند كه دهها وسيله غير شرافتمندانه به كار گرفته ميشود تا خواست مردم به سويي که زمامداران و قدرتطلبان ميخواهند، هدايت شود؟
ملاک، اكثريت شركتكنندگان
هر كس در حكومتهاي مبتني بر دموكراسي غربي، رأي اكثريت شركتكنندگان در انتخابات نصف بعلاوه يك را جلب كند، حاكم و زمامدار ميشود، درحالي كه هميشه كثيري از واجدان شرايط گاهي بيش از پنجاه درصد در انتخابات شركت نميكنند و بدين گونه فردي با جلب مثلاً بيست درصد رأي واجدان شرايط به رياست جمهوري ميرسد که اين يكي از بزرگترين نقاط ضعف ليبرال دموكراسي است.
قرارداد عرفي بودن دموكراسي
حكومت و حاكمان از آن جهت موظفند قواعد دموكراسي و مردمسالاري را رعايت كنند كه چنين قرارداد عرفي را پذيرفته و امضا كردهاند، لذا اگر زمينهاي براي نقض اين قواعد به دست آورند، هيچ مانع دروني، ايماني و اعتقادي مانع آنان نميشود، چرا که اين مردمسالاري در اعتقادات آنان ريشهاي ندارد.
مزيّتهاي مردمسالاري ديني
تا اينجا نقايص مردمسالاري ليبرال را مطرح كرديم. مردمسالاري ديني علاوه بر اينكه تمام محاسن مردمسالاري را دارد، از نقايص مردمسالاري ليبرال نيز پيراسته است و محسّنات و مزاياي ديگري نيز دارد كه آن را در اوج مينشاند:
حاكميت خدا و دين
همان طور كه گذشت، هر حكومتي چارچوبي دارد. دموكراسي غربي در چارچوب خواست آزاد و رهاي انسانها و اكثريت بود كه آن هم توسط سرمايهداران جهت داده ميشد، ولي در مردمسالاري ديني، چارچوبِ دين خدا حاكم است و مردم حاكميت اين چارچوب را پذيرفتهاند. مقام معظم رهبري مي فرمايند:«در جامعهاي كه مردم آن جامعه اعتقاد به خدا دارند، حكومت آن جامعه بايد حكومت مكتب باشد؛ يعني حكومت اسلام و شريعت اسلامي و احكام و مقررات اسلامي بايد بر زندگي مردم حكومت كند و به عنوان اجرا كننده اين احكام در جامعه، آن كسي از همه مناسبتر و شايستهتر است كه داراي دو صفت بارز و اصلي باشد؛ فقاهت و عدالت.»
ضوابط و شرايط ويژه
در مردمسالاري ديني، حاكمان بايد داراي شرايط ويژه بوده و از صلاحيتها و تواناييهاي سطح بالايي برخوردار باشند. هر كسي حق ندارد خود را در معرض تصدّي حكومت قرار دهد و مردم هم مكلّفند كه فقط به افراد واجد شرايط رأي دهند. حاکم بايد در جايي که شخص معيّني براي حکومت از طرف خداي متعال معيّن نشده است، دو ركن داشته باشد؛ ركن اول آراسته بودن با ملاكها و صفاتي كه اسلام براي حاكم معيّن كرده است؛ مانند دانش، تقوا، توانايي، تعهد و... ركن دوم پذيرش مردم و مقبوليت حاکم نزد مردم. در اسلام هيچ انساني اين حق را ندارد كه اداره امور انسانهاي ديگر را به عهده بگيرد. اين حق مخصوص خداي متعال است كه خالق و منشأ و عالم به مصالح و مالك امور انسانها، بلكه مالك امور همه ذرات عالم وجود است. خداي متعال اين ولايت و حاكميت را از مجاري خاص اِعمال ميكند؛ يعني آن وقتي هم كه حاكم اسلامي چه بر اساس تعيين شخص آن چنان كه طبق عقيده ما در مورد اميرالمؤمنين و ائمهt تحقق پيدا كرد و چه بر اساس ضوابط و معيارها انتخاب شد، وقتي اين اختيار به او داده ميشود كه امور مردم را اداره كند، باز اين ولايت، ولايت خداست...آن كسي كه اين ولايت را از طرف خداوند عهدهدار ميشود، بايد نمونه ضعيف و پرتو و سايهاي از آن ولايت الهي را تحقق بخشد. آن شخص يا دستگاهي كه اداره امور مردم را به عهده ميگيرد، بايد مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حكمت الهي باشد. اين خصوصيت فارق بين جامعه اسلامي و همه جوامع ديگر است كه به شكلهاي ديگر اداره ميشود.
تكيه بر آگاهي و بينش مردم
در نظامهاي استبدادي، حكومت بر جهل مردم استوار است و در ليبرال دموكراسي غربي، بر تبليغات و تزوير؛ ولي مردمسالاري ديني بر بينش عمومي توده مردم استوار است و عموم مردم آگاهانه از حكومت اطاعت ميكنند و حكومت سعي بر آگاه ساختن و توجيه عموم دارد. در اين خصوص مقام معظم رهبري مي فرمايند: «مردم در اين نظام بايد بدانند نظام ما و كشور ما، غير از كشورها و نظامهايي است كه بر مبناي استبداد اداره ميشوند كه ميخواهند مردم نفهمند، كر و كور باشند...حرفه نظام ما و رژيم ما و حكومت ما و دولت ما در دانستن مردم است. اگر مردم ندانند، اگر مردم نفهمند، اگر مردم تصميم نگيرند، كار گردانندگان اين حكومت مشكل ميشود، لذا مبناي كار در اين نظام بر بصيرت مردم است.»
مردمسالاري حكم شرع و دين است، نه يك قرارداد عرفي
بر عكس مردمسالاري ليبرال كه ريشه در قرارداد اجتماعي داشت، مردمسالاري ديني حكم شرع و دستور دين است و مردم و حاكمان به حكم دين، موظف به گردن نهادن در برابر آن ميباشند و به هيچ وجه حق تخطي از آن را ندارند. مقام معظم رهبري مي فرمايند: «مردمسالاري ما مردمسالاري ديني است. داراي فلسفه و مبنا است. چرا مردم بايد رأي بدهند؟ چرا بايد رأي مردم داراي اعتبار باشد؟ اين متكي بر احساسات توخالي و پوچ و مبتني بر اعتبار نيست. مراجعه به رأي، اراده و خواست مردم در آن جايي كه اين مراجعه لازم است، نظر اسلام است، لذا تعهد اسلامي به وجود ميآورد. مثل كشورهاي غربي نيست که يك قرارداد عرفي باشد تا بتوانند آن را به راحتي نقض كنند. در نظام جمهوري اسلامي، مردمسالاري يك وظيفه ديني است و مسئولان براي حفظ اين خصوصيت، تعهّد ديني دارند و پيش خدا بايد جواب بدهند.»
اهرمهاي كنترلي
در مردمسالاري ديني، حاكم بايد فقيه، عادل، اسلامشناس و منتخب مردم باشد. چنين حاكمي اگر كوچكترين استبداد و خودكامگي بورزد، خود به خود عزل ميشود و حق ادامه حكومت ندارد و خبرگان ملت موظفند بر او نظارت داشته باشند. اگر به خودكامگي گراييد، او را عزل يا به عبارت ديگر عزل او را اعلام كنند. با توجه به تبيين مطرح شده از مردمسالاري و ويژگيها و محسّنات آن، هيچ فرد منصفي بر برتري مردمسالاري ديني نسبت به مردمسالاري غربي و ليبرال دموكراسي، ترديد و شبههاي نخواهد داشت.