نگاهي به نسبت اسلام و دموكراسي
رسول جعفريان همراه با پژوهشهاي مركز تحقيقات حكومت اسلامي (11) يكي از پژوهشهاي سامان يافته در «مركز تحقيقات اسلامي»، تدوين و تنظيم مجموعه مباحث حكومت اسلامي از سال 1320 تا 1357 ه .ش است كه به همت محقق محترم حجةالاسلام آقاي رسول جعفريان به انجام رسيده است. در اين طرح، تاكنون چند اثر، همراه با تحليلي از محتواي رساله، شخصيت نويسنده و موضعگيريهاي مختلف فكري درباره آن تدوين شده است. يكي از اين آثار «شكست كسروي (نسبت اسلام با دموكراسي)» نوشته عالم مجتهد آية الله سيد نورالدين حسيني شيرازي است كه به سال 1324 ش، با عنوان نشريه اول و دوم به چاپ رسيد. نظر به مقدمه سودمندي كه آقاي جعفريان براي اين اثر نگاشته و گزارشي تفصيلي كه از محتواي آن ارائه شده است، بخش مهم آن را براي شما خوانندگان مجله برگزيديم.
«حكومت اسلامي»
شرح حال آيت الله سيد نورالدين شيرازي
آيت الله آقا سيد نورالدين شيرازي فرزند مرحوم آقا سيد ابوطالب (م 1305 ش) مؤلف كتاب «اسرارالعقايد» است. وي در رجب سال 1312 ق (1274 ش) به دنيا آمد و پس از گذراندن دروس مقدماتي در شيراز به عتبات مشرف شده و نزد آيات: سيد محمد كاظم يزدي، ميرزا محمدتقي شيرازي و شيخ الشريعه اصفهاني به تحصيل پرداخت. سپس با درگذشت پدرش در سال 1305 ش، به شيراز بازگشت و به كارهاي تبليغي وديني پرداخت. وي در دوره رضاخان به دليل مبارزه با سياست او، دو بار (1306 و 1308) تبعيد شد كه با اصرار مردم به موطنش بازگردانده شد. در همان زمان بود كه به تأسيس «حزب برادران» همت گماشت و پس از شهريور 20 بر فعاليتهايش افزود. آقا سيد نورالدين از اين زمان تا زمان درگذشتش، در 64 سالگي (در شب ولادت امام علي عليهالسلام در سال 1335 ش) از مجتهدان برجسته شيراز به شمار ميرفت و به تعبير يكي از معاصران وي «ملاذ و ملجأ عموم استان فارس بوده و هر فسادي كه در فارس پيش آمده در اطفاء آن كوشيدهاند.» آيت الله شيرازي افزون بر رهبري سياسي و فكري، تأليفاتي هم از خود برجاي گذاشته كه برخي از آنها عبارت است از: «تحفة الاحباء في ليلة الغراء»، اساس الاصول، بنيان الاصول، اصول الفقه، احكام الانام في شرح شرايع الاسلام، رقائق الحقايق، تركيب الاجسام در طبيعيات بمعني الاعم، شكست كسروي، كتاب الحساب، و برخي آثار ديگر. (1) مهمترين حركت سياسي وي در شيراز، يعني پايگاهي كه وي نفوذي شايسته در آن داشت و از وي با عنوان «نايب الامام» ياد ميشد، تأسيس حزب برادران بود. اين حركت اقدامي مذهبي ـ سياسي بود كه هدف اساسي آن ايجاد يك خط دفاعي ديني در برابر تودهايها و ملّيّون بود. طرح اوليه حزب برادران (يا حزب نور) در سال 1313 ش، ريخته شد و به صورت محرمانه، در همان دوره رضاخان، كار توسعه آن دنبال شد. آيت الله شيرازي بعدها در سال 1325 گفت: «دوازده سال قبل كه هيچ كس قدرت تشكيل مجمع و حزب نداشت، برادراني را هم عهد ساختم، تخمي زير گل كردم، مدتي هيچ اثر و ظهوري نداشت، رفقاي از جان گذشته من نهايت با ضبط و با استقامت بودند و از نداشتن بروز و ظهور در اين مدت متأثر بودند. تا پس از مدتها دو برگ برآورد، يعني پس از هشت سال كه در دوره پهلوي عزلت جسته... همين كه آقاي فرخ استاندار فارس مژده استعفاي پهلوي را رسانيد... اولين دفعه جماعت كثيري در شاهچراغ و مسجد معركه خانه حضور به هم رسانيدند.» (2) افرادي كه وارد حزب ميشدند، با سوگند «واللّه من در حفظ استقلال ايران در ظل لواي مذهب جعفري با شما همراهم» در حزب فعاليت ميكردند. آيت الله شيرازي در همان زمانِ رضاشاه فعاليت خود را آغاز كرد و مخالفت وي با برخي از سياستهاي پهلوي، سبب تبعيد وي به بوشهر شد كه اين امر شورشي عمومي را در شهر پديد آورد. (3) حزب برادران پس از سال 1320 به طور جدي فعال شد و به سال 1324 فعاليت خود را آشكار كرد. آيت الله شيرازي با استفاده از تشكّلهاي فرعي و هيئتهاي مذهبي كه شمار آنها بالغ بر سيزده هيئت ميشد، (4) توانست حزب برادران را گسترش دهد. در گزارشي كه استانداري فارس در تاريخ 16/4/1330 تهيه كرده، در باره اين حزب آمده است: «حزب برادران نور كه معمولا آن را به نام حزب نور يا حزب برادران مينامند، چندين سال است كه در شيراز تشكيل يافته و رهبر آن حاج سيد نورالدين مجتهد ميباشد. آقاي حاج سيد نورالدين سالهاي سال است كه در شيراز متوطن و از صاحبان فضل و دانش ميباشد. مشاراليه در دوره سلطنت رضاشاه كبير از شيراز تبعيد گرديد كه در نتيجه چندين روز بازارهاي شيراز تعطيل گرديد و موجبات اغتشاش فراهم گرديد. در نتيجه اعليحضرت فقيد اجازه مراجعت به مشاراليه را دادند و قضايا خاتمه يافت. پس از شهريور 1320 حزب ايشان نزجي پيدا نمود و اغلب كسبه و اهل بازار شيراز طرفدار ايشان ميباشند. در سه سال قبل با عدهاي متجاوز از سيصد نفر به عزم زيارت مشهد مقدس به تهران رفت و طرفداراني در آنجا به وي ملحق شدند. اكنون ايشان در شيراز يكي از مراجع تقليد بوده و در امور سياسي صاحب نظر ميباشد.» (5) حزب برادران كه در آستانه تبديل اسلامِ هيئتي و سنتي به اسلامِ زنده و سياسي بود، مرامنامهاي تهيه كرد و ضمن آن، اصولي اسلامي و ملي را پيش بيني نمود. اصل نخست اصول مرامنامه حزب: حفظ وحدت ملي ايران و توسعه مذهب جعفري. اصل دوم: اجراي قانون اساسي بالاخص نظارت علماي طراز اول. اصل سوم: تحول فكري در شؤون اجتماعي و مبارزه با خرافات. اصل چهارم: الغاي امتيازات جاهلانه و اثبات امتيازات موافق با عقل. اصل پنجم: تشييد مباني روحانيت و ضابطهمند نمودن آن. اصل ششم: تعليم عمومي نظام و تقويت نيروي دفاع و مبارزه با هرج و مرج. اصل هفتم: به كار انداختن منابع ثروت كشور. اصل هشتم: تعميم فرهنگ به وسيله تعليمات عمومي آموزش و پرورش. اصل نهم: حفظ مركزيت ايران با رعايت برخورداري همه قطعات مملكت. اصل دهم: ايجاد بهداشت عمومي، تأمين مسكن و تسهيل امر ازدواج. اصل يازدهم: تحكيم روابط حسنه بين ملل و دول اسلامي. اصل دوازدهم: مبارزه با استبداد در جميع شؤون. آيت الله شيرازي بر اصل دوم متمم قانون اساسي تأكيد فراوان داشت و در نوشتهاي از وي كه به سال 1323 چاپ شد، تصريح كرد كه: وحدت كامل بين دولت و ملت ايران به عمل شدن به اصل دوم متمم قانون اساسي است. (6) نشريه رسمي حزب برادران، «آيين برادري» نام داشت. اما افزون بر آن، چندين نشريه در شيراز با دفاع از آرمانهاي حزب برادران، طي دهه بيست منتشر ميشد. (7) افزون بر حزب برادران كه براي بسيج عامه مردم متدين شيراز بود، ايشان فعاليت قابل توجهي در جهت متحد كردن جبهه روحانيان اين شهرستان و تشكيل هيئت علميه آن شهر داشت. در جريان همين تلاشها بود كه سه رهبر روحاني شهر، آيات: سيد نورالدين شيرازي، سيد حسام الدين فال اسيري و محلاتي در جشني كه به مناسبت تولد اميرمؤمنان عليهالسلام در سال 25 برپا شد به طور متحد شركت و سخنراني كردند. (8) گزارشي در نشريه محلي «گلستان شيراز» با عنوان «اجتماع آيات الله» در 13 خرداد 1325 چاپ شد كه ضمن آن از فعاليت آيت الله شيرازي براي متحد كردن روحانيون شيراز سخن به ميان آمده بود. (9) در گزارش ياد شده آمده است كه بعد از صحبت آقاي ساجدي، حضرت نايب الامام آقاي حاج سيد نورالدين كه سلسله جنبان اتحاد و تشكيل جامعه روحانيت بودند، ايستاده، خطابهاي مهيّج مبني بر لزوم يك جبهه قوي و يك اتحاد 14 ميليوني شيعه جعفري مذهب كه در پرتو آن دين و مملكت حفظ تواند كرد و شروع شدن آن از «فارس» ايراد فرمودند. آقاي آيت الله سيد علي اصغر لاري (10) فرزند و جانشين آيت الله سيد عبدالحسين لاري در آن منطقه، ضمن نامهاي خطاب به سيد نورالدين شيرازي فعاليت وي را جهت ايجاد «هيأت اتحاديه روحاني» تبريك گفته و اعلام هرگونه همكاري كرده است. پاسخ آيت الله شيرازي اين بود: اسلاف صالحه شما و ما، تجدد ايران را شروع كردند و البته بدون اقدام ما، گذشته از اينكه نافع نيفتاده مضر هم واقع است. فساد تشكيلات ايران بالخصوص در جهت ديانت كمال ظهور دارد. ايران كه بر اثر اقدامات پدران ما بايد امروز همدوش با ملل راقيه دنيا باشد، متأسفانه تا اين حدِّ انحطاط باقي مانده و جز به همدستي و همداستاني ما و افراد صالح و متديّنين كشور نواقصي كه موجود است مرتفع نشده و خرابيهاي اين بنيان ترميم نخواهد پذيرفت. از همين جهت با جلد كافي با برادران ايماني خود همدست و هم قسم شدهايم كه از پا ننشينيم تا روزي كه نواقصِ عمل گذشتگان را بر طرف ننموده و جامعه ايران را به سعادت خود نرسانيم. حسن استقبال آن تاجِ افتخار روحانيين و اهالي محترم لارستان كه در ابتداي تجدد ايران نيز سهم بزرگي براي همه ايران داشتهاند، مورد قدرداني و شكرگزاري ماست. از طرف هيئت عالي شعبه ديني برادران. الاحقر نورالدين الحسيني. (11) اين پاسخ ميتواند تا اندازهاي ديدگاههاي سياسي و اصلاحي ايشان را نشان دهد. به هر روي، فعالترين چهره مبارز شيراز در اين دوره كه بر اساس تشكل و سازماندهي نيروهاي ديني و مذهبي حركت ميكرد، آيت الله شيرازي بود كه به صورتي منسجم، فعال و ايدئولوژيك به تجهيز جبهه متدينان اين شهر در برابر تودهايها و ديگران، فعاليت ميكرد و نه تنها در شيراز بلكه تلاش ميكرد تا در مناطق ديگر ايران نيز به نشر آرمانهاي سياسي و ديني خود بپردازد. مخبر روزنامه «آيين اسلام» در اين شهر حسين ساجدي بود كه از مريدان آيت الله بود و از ايشان با عنوان «نايب الامام» ياد ميكرد. (12) ساجدي خود، نقش مهمي در مجموعه تحولات مذهبي شيراز در نيمه دوم دهه بيست به بعد دارد و شاهد آن، مطبوعات ديني آن روزگار است. يكي از نشريات اصلي اين حزب «مهرايزد» بود كه در مسائل ديني و سياسي مانند نشريات «آيين اسلام» و «دنياي اسلام» عمل ميكرد. آيت الله شيرازي سلسله مقالاتي با عنوان «به شش چيز اسلام دارد قوام» درباره چگونگي تحقق جامعه اسلامي نوشت. (13) به علاوه، وي طي 32 قسمت در همين نشريه، مقالاتي با عنوان «حكومت ملي و حكومت استبداد» نوشت. «دنياي اسلام» مقاله مفصلِ سردبير اين نشريه را در باره حجاب، عينا در همين نشريه به چاپ رساند و در فروردين 27، سومين سال تأسيس آن را تبريك گفت. يكي از برجستهترين رخدادهاي زندگيِ آقا سيد نورالدين مجتهد شيرازي، سفر وي در سال 1327 به قصد سفر به مشهد مقدس است. اين سفر به همراه پانصد نفر از يارانش از شيراز آغاز شد. وي در شهرهاي ميان راه مورد استقبال گرم علما و بسياري از مردم قرار گرفت. در اصفهان، علماي اين شهر با رياست آيت الله چهارسوقي به استقبال وي شتافتند. در قم نيز مورد استقبال علما واقع شده و آيت الله بروجردي در منزل آيت الله صدر به ديدن ايشان رفت. در تهران علاوه بر استقبال علما، ايشان به محل انجمن تبليغات اسلامي در تهران و شميرانات رفت و در آنجا سخنراني كرد. (14) در مشهد نيز در مدرسه نواب و خيرات خان، براي طلاب سخنراني كرد و از كانون نشر حقايق مشهد (متعلق به محمدتقي شريعتي) ديدن نمود. گزارش سخنرانيها و گفتگوهاي او را رييس شهرباني مشهد به مركز ارسال كرده است. (15) به هر روي، اين سفر بازتاب گستردهاي در مطبوعات داشت. (16) در همين سفر بود كه وي تلاش كرد تا قانون منع فروش مسكرات را در مجلس طرح كند. وي در تهران در اين باره تلاش كرد و سرانجام طرحي با امضاي هيجده نفر از نمايندگان مجلس به مجلس پيشنهاد شد. به نوشته هفته نامه «پرچم اسلام» (23 ارديبهشت 1327) آيت الله در مسجد شاه چنين گفت: «من امشب از اين مكان به عموم نمايندگان فارس ابلاغ ميكنم در صورتي كه طرح شما مورد موافقت مجلس قرار نگرفت همگي استعفا دهيد و از چنين مجلسي بيزاري بجوييد. بديهي است در اين موقع، عموم آقايان، حجج اسلام و علماي اعلام و ملت مسلمان ايران از چنين مجلسي تبري و بيزاري خواهيم جست. استعمال مسكرات به موجب قانون در سرتاسر كشور بايد منع گردد و تا موقعي كه اين موضوع عملي نشود، دست از اقدام برنخواهيم داشت.» البته اين طرح، سالها در مجلس ماند و حتي به زمان دكتر مصدق كشيده شد و به بهانههاي واهي و عمدتا به دليل منبع درآمد مالياتي آن، با تصويب آن مخالفت ميشد. قسمت ديگري از سخنراني آيت الله در مسجد شاه ـ كه توسط شعبه حزب برادران در تهران در يك صفحه كه تصوير آن در نشريه فضيلت (ش 210) درج شده، به چاپ رسيد ـ گوياي برخي از ديدگاههاي وي در مهمترين مسائل حزبي و نيز سياسي است كه عينا نقل ميكنيم: «اقامه عدل، مبارزه با بيديني، ترقي و تعالي تعليمات اسلامي، جلوگيري از فحشاء و منكرات، همه بر حسب حكم شرع واجب است ـ نحوه وجوب آن واجب كفايي است ـ مادام كه مَن بِهِ الكفايه قائم نشده است، به نحو وجوب عيني در عهده همه مكلّفين است. هر يك فرد مسلمان اگر ميتواند به تنهايي اقامه واجب كفايي بنمايد، واجب است اقدام و قيام نمايد. اگر نميتواند به تنهايي قيام كند، تكليف از او ساقط نيست، بايد مُعين بگيرد، كمك بگيرد، قيام به وظيفه بنمايد. اگر قيامِ به وظيفه متوقف باشد كه در تحت انتظامي باشد، بايد كاملاً رعايت انتظام بنمايد. حزب سياسي معنايي ندارد، جز اين كه مردمي كه يك هدف دارند در تحت انضباط خاصي رو به هدف بروند. همدستي و همداستاني مسلمانان براي اقامه آن واجبهاي كفايي با اين كه هر يك فرد به تنهايي از عهده بر نميآيد، طبق اين مقدمه، واجب كفايي است. شما دلتان ميخواهد، اسم حزب به آن بگذاريد، اگر نميخواهيد، هر اسم ديگر ميخواهيد بگذاريد. نزاع لفظي نداريم. مسلمانان بايد همدست و همداستان شوند براي وصول آن واجباتي كه ذكر شد. من در هر شهري يك دفتر باز ميكنم براي كمك گرفتن از مسلمانان كه با هم همدستي كنيم در حفظ استقلال ايران در تحت لواي جعفر بن محمد عليهالسلام . در آن دفتر، كساني كه ميل دارند با من همدستي كنند و برادروار رو به اين هدف سير كنيم، نام خودشان را ضبط ميكنند تا به عده مخصوص برسد. در آن وقت به رأي مخفي، ده نفر را براي هئيت مركزي انتخاب ميكنند. آن ده نفر كه مخفي هستند و از مقام خود سوء استفاده به نفع شخص خودشان نخواهند توانست كرد، دور هم مينشينند. در جلسه اول، آن ده نفر منتخب به اتفاق آراء، يك نفر فقيه عدل جامع الشرايط فتوا را براي دخالت در امور حسبه و فرماندهي جمعيت انتخاب ميكنند و تكثير عده نموده در تحت فرماندهي همان يك نفر قيام به واجب كفايي خود خواهند كرد. البته در اين صورت مجتهدين ديگر را واجب است موافقت با او، چرا؟ زيرا طبق مذهب شيعه اگر فقيه عادل مداخلتي كرد، حتي فقيه اعلم نميتواند مخالفت او را بنمايد.» جمعيتهاي متّحده اسلامي
حزب برادران در جريان نهضت ملي، ابتدا مانند همه نيروهاي ديگر به حمايت از دكتر محمد مصدق پرداخت و برپايه گزارش شهرباني وقت، آيت الله شيرازي در حضور يك جمعيت دوهزار نفري در شيراز، در مسجد وكيل به منبر رفت و براي پيروزي دكتر مصدق در جريان سفر وي به نيويورك و ديدار با اعضاي شوراي امنيت دعا كرد. اما در ادامه، به دليل دشواريهايي كه پيش آمد، با دكتر مصدق به مخالفت برخاست و به همين جهت با مرحوم حسام الدين فالاسيري كه در برابر حزب برادران، تشكّل «حزب الله» را ايجاد كرده بود، (17) درگير شد. حزب برادران تا كودتاي 28 مرداد، فعاليت رسمي داشت و پس از آن به صورت محدود به كار خود، ادامه داد. در اين زمان، اغلبِ عناصر مذهبي، به دليل شرايط پيش آمده، در كار سياسي، متوقف شدند. طي يك دوره دوازده ساله، بلكه پانزده ساله (1320 ـ 1335)، مرحوم سيد نورالدين شيرازي در تمامي عرصههايي كه به نوعي به امور ديني مربوط ميشد، شركت فعال داشت. آگاهيم كه در روزگار رضاخان كه تفكر لائيسم بر آموزش و پرورش كشور حاكم بود، دروس شرعي از مدارس برچيده شد و به موازات از بين رفتن آن جريان، بار ديگر حركتي براي وارد كردن اين دروس در برنامه درسي مدارس آغاز گرديد. در اين باره، لايحهاي در سال 1321 در مجلس تصويب شد، اما به مرحله عمل نرسيد. پس از آن بود كه از شهرستانهاي مختلف، نامههايي براي نخست وزير و وزير فرهنگ مبني بر اين كه «وزارت فرهنگ در برنامه مدارس كه از نظر تعليمات ديني كاملاً ناقص است تجديد نظر نمايد و ترتيب برنامه مذهبي را مورد توجه خاص قرار دهد» ارسال شد. (18) اين نكته مورد حمايت بسياري از علماي فعال شهرستانها بود كه در رأس آنان بايد از آيت الله سيد نورالدين شيرازي از مراجع محلي شيراز نام برد كه ضمن تلگرافي به وزير فرهنگ، گوشزد كرد كه چون «دولتهاي سابق از معنويات نوباوگان غفلت كرده و ضررهاي اين غفلت پيداست، تقاضا مينماييم كه در موقع تجديدنظر رعايت كامل در پروگرام و برنامه آموزشگاهها» بفرماييد. (19) شماري از چهرههاي كرمان نيز، مانندِ همين تلگراف را به تهران ارسال كردند. (20) ابوالفضل حاذقي نماينده فارس ـ و همكار بعدي آقاي نورياني در انتشار «آيين اسلام» ـ تحت تأثير علماي شيراز و در رأس آنها سيد نورالدين مجتهد شيرازي، طي يادداشتي كه در مرداد 23 در «آيين اسلام» چاپ شد، از وزير فرهنگ خواست تا با دقت، در تربيت مذهبي فرزندان عمل كند كه ايمان برباد رفته آنان به آنها بازگردد. (21) عيسي صديق، وزير فرهنگ وقت، در پاسخ حاذقي تأكيد كرد كه دولت در حال بررسي دوره متوسطه است و قرار است تا، دروس ديني افزوده شود. رونوشت نامه، براي آقا سيدنورالدين شيرازي هم ارسال شد و در «آيين اسلام» (سال 2، شماره 4، صفحه 6) ـ كه براي آن هم فرستاده شده بود ـ به چاپ رسيد. (22) در شهريور 24 همچنان علماي شيراز با كوشش مستمر خود در پي آن بودند تا «برنامه تبليغات ديني دبيرستانها و دانشسراها و تدوين كتب مربوط به آنها و انتخاب معلمين علاقمند و متخصص در علوم ديني» هرچه سريعتر اعلام و اجرا شود. (23) پس از 28 مرداد نيز كموبيش فعاليت مجتهد شيرازي ادامه داشت. از جمله، در جريان اعدام مرحوم نواب صفوي كه تعداد اندكي از علما نسبت بدان اعتراض كردند. (بايد به دو نفر از علماي شيراز يكي همين سيد نورالدين شيرازي و ديگري شيخ بهاءالدين محلاتي اشاره كرد.) (24) در يك دوره طولاني، در تاريخ ايرانِ دوره پهلوي، مبارزه با بهائيان كه مورد حمايت برخي از اركان دربار پهلوي بودند، يكي از محورهاي اصلي مبارزههاي علما بود. (25) در اين باره، آيت الله شيرازي نيز فعال بود؛ از جمله پس از مخالفت فراوان علما و پيشاپيش آنها آيت الله بروجردي، دولت، در سال 1334 به استانداران خود دستور داد تا از فعاليت مراكز بهائيان جلوگيري كنند. استاندارِ «بهايي» فارس در اين باره هيچ اقدامي نكرد و در مقابل، به تقويت بهائيان پرداخت. اين مسأله سبب شد تا در چهارم خرداد آن سال، همزمان با ورود شاه به شيراز، آيت الله حسيني شيرازي دستور تخريب مركز بهائيان را داد و خود نيز جلوي ساختمان روي صندلي نشست و مشغول تماشا شد. پس از بازگشت شاه، استاندار فارس به شهرداري دستور داد تا آن ساختمان را بازسازي كند. سرانجام، آيت الله با رفتن به تهران و پافشاري فراوان، خواستار تعويض استاندار شد و به دنبال آن، خبرِ عزل استاندار در 25 تيرماه در «كيهان» منتشر شد و آيت الله در ميان استقبال پرشور مردم وارد شيراز گرديد. (26) گفتني است وقتي ايشان در سن شصت و چهارسالگي درگذشت، فوت ايشان به صورتي ناباورانه و بيشتر مشكوك در شهر شيراز تلقي شد. (27) اين شك و ترديد با توجه به سوابق ايشان و نقشي كه از اين پس رژيم پهلوي براي خود در نظر داشت، تاحدودي طبيعي به نظر ميرسيد. دو فرزند گرانقدر آيت الله شيرازي يكي، مرحوم سيد منيرالدين (بنيانگذار فرهنگستان علوم اسلامي) بود كه در اسفند 1379 درگذشت و ديگري، دانشمند ارجمند جناب آقا سيد معزّالدين حسيني شيرازي است، كه همچنان منشأ خدمات فرهنگي در حوزه علميه قم هستند. همچنين از جمله كساني كه از محفل درس ايشان بهره بردهاند، يكي، آيت الله رباني شيرازي رحمهالله و ديگري آيت الله عبدالعلي آيةاللهي امام جمعه محترم شهرستان لار ميباشند. نفوذ وي در شيراز چندان بوده و هست كه تاكنون كه نزديك به 48 سال از رحلت وي ميگذرد، همچنان سالروز درگذشت ايشان، روز دوازدهم رجب، (يك روز پيش از روز تولد امير مؤمنان عليهالسلام ) در شيراز برگزار ميشود. كتاب «كسر كسروي» يا «شكست كسروي»
آيت الله سيد نورالدين حسيني شيرازي تنها يك فقيه نبود بلكه در علوم مختلف اسلامي تبحر داشت و به حكم همين كتابش با آثار و نوشتههاي جديد و نيز تاريخهاي عمومي جهان آشنا بود. اين امر را از كتاب «شكست كسروي» وي به خوبي ميتوان به دست آورد. كتاب «كسر كسروي» يا «شكست كسروي»، نسبت اسلام با دموكراسي، در پاسخ به انديشههاي الحادي احمد كسروي نگاشته شده و شرح تأليف آن نيز در مقدمه اين كتاب كه گويا به سال 1322 ش (و چاپ دوم در سال 1324) در شيراز چاپ شده، آمده است. كسروي كه غرورش پس از شهريور بيست افزون شده و احساس كرده بود، رسالتي پيامبرانه بر دوش دارد، (28) آنچنان مغرور شده بود كه ادعا كرد چرا علماي شيعه از درِ بحث با وي روبرو نميشوند و به مطالب وي پاسخ نميدهند؟ زماني كه وي اين ادعا را در روزنامه كيهان مطرح كرد، آيت الله سيد نورالدين شيرازي درخواست وي را براي مناظره پذيرفت. اندكي بعد كسروي اعلام كرد مقصودش مناظره رو در رو نبوده و تنها در انتظار آن است كه آنچه را كه وي در برخي از آثارش در باره مذهب شيعه به ويژه در «شيعيگري» نوشته است، علماي درجه اول پاسخ دهند. با اين حال، در پاسخِ آيت الله شيرازي مطلب كوتاهي حاوي چند پرسش نوشت و پس از آن آيت الله شيرازي به پاسخگويي از اشكالات كسروي پرداخت. اين ردّ و ايراد ادامه يافت و بعدها مجموعه نوشتههاي آيت الله همراه با برخي از مقالات كسروي يا برخي از جملاتي از نوشته وي كه آيت الله به ردّ آنها پرداخته بود، در اين كتاب به چاپ رسيد. اين اثر به لحاظ اشتمال آن بر ديدگاههاي سياسي بديع آيت الله شيرازي، در حوزه «انديشه سياسي شيعه» اثري قابل اعتناست. آگاهيم كه اين زمان، كسروي و عدهاي ديگر، تلاش داشتند تا به بهانه تفاوت انديشه سياسي روحانيت با دولت مشروطه، ميان اين دو، افتراقي ايجاد كنند و مانع از آن شوند تا دولتيان در روزگار پس از رضاشاه، رويِ خوش به مراجع تقليد نشان دهند. كسروي از اساس، مشروطه را پديدهاي غيرديني ميدانست و هيچ نوع توافقي ميان مشروطه و انديشه سياسي شيعه قائل نبود. (29) اين مطلبي بود كه در كتاب «اسرار هزار ساله» حكميزاده نيز آمده بود و پيش از آن نيز در افكار سياسي برخي از متجددان عصر مشروطه ديده شده بود. آيت الله سيد نورالدين كه نگاه مثبتي به همكاري و همراهي علماي عصر مشروطه با مشروطه داشت، تلاش كرد تا نشان دهد، علماي شيعه با اساس مشروطه موافق هستند و به جز اصل نظارت بر مصوبات مجلس و رعايت احكام تشريعي اسلام، خواهان قدرت بيشتري نيستند. وي علاوه بر آن كه به لحاظ تاريخي تأكيد بر همراهي علما با مشروطه داشت، به بحث مهمتري پرداخت و آن، بحث از نسبت اسلام با دموكراسي بود. وي شكل كامل دموكراسي را، در اسلام و به ويژه مذهب تشيع ميديد و براين باور بود كه مردم ايران بايد بر اساس داشتهاي خود آينده خويش را بسازند. در واقع، عنوان اول كتاب وي «شكست كسروي» و عنوان دوم كه ذيل آن آمد، «نسبت اسلام با دموكراسي» بود. به نظر ميرسد انتخاب آگاهانه اين عنوان براي كتاب، اهميت انديشه سازش ميان دموكراسيِ مشروطه خواهي را با قواعد سياسي شيعي از ديدگاه مؤلف آشكار ميسازد. كتاب كسر كسروي در مرداد ماه 1324 (شعبان 1364 ق) با عنوان نشريه اول و دوم به چاپ رسيد. بررسي حكومت در فقه شيعه
احمد كسروي، ضمن يك متن كوتاه مهمترين ايرادهاي خود را نسبت به موضع علماي شيعه درباره حكومت بيان كرد. وي گفت ادعايِ حكومت خواهي توسط علما، با واگذاري حاكميت به ديگران يا به اصطلاح دولت، ناسازگار است. وي تأكيد كرد كه علماي شيعه، حكومتهاي وقت را غاصب و حقوق بگيران آن را حرامخوار ميدانند و تمامي همكاران با اين دولت را به عنوانِ اعوانَ ظَلَمه و دستگاه جور ميشناسند. بر اين اساس، حكومت مشروطه، با عقايد سياسي شيعه ناسازگار است. كسروي همزمان تأكيد داشت كه اگر حكومت حقّ علماست، اساسا آيا آنان توانايي اداره جامعه را دارند؟ آيا با مالياتي مانند زكات و خمس ميتوانند حكومت را اداره كنند؟ آيا حكومت را يايد به كدام يك از علما بسپارند در حالي كه عدد آنان زياد است؟ وي ميگويد كه من اين پرسشها را در كتاب «شيعيگري» و كتابچه «دولت به ما پاسخ دهد» نيز مطرح كردهام. كسروي تأكيد دارد كه اگر هدفشان از حكومت خواهي، خلافت خواهي است كه بايد گفت خلافت اسلامي از ميان رفته و قابل احيا نيست. اين روزها، مردم عراق و ايران و ساير نقاط به قوانين خود عمل ميكنند نه به احكام اسلام. در اينجا آيت الله شيرازي به پاسخ گويي ميپردازد. اساس پاسخ وي آن است كه مشروطه با حقّي كه علما براي حكومت خويش قائلند، منافات ندارد؛ زيرا اين دو حق در طول يكديگر هستند نه در عرض هم. به همين دليل است كه علما، خود، مشروطه را پديد آوردند و به اين ترتيب مشروعيت آن را تضمين كردند: «علما در مذهب شيعه، حق حكومت داشته و دارند و خودشان موجد حكومت مشروطه ايران هستند و حافظ آن و طرفدار دولت مركزي ايران تا حدّ جاننثاري ميباشند». وي در جاي ديگر تأكيد دارد كه: «اين طرز از حكومت، مولود حكومت فقهاي شيعه و موجود به ايجاد آنهاست و به هيچ وجه به رغم مدعياني كه بخواهند فتنه [ميان دولت و ملت] كنند از هم جدايي نخواهند داشت». كسروي تأكيد دارد كه دموكراسي با تشيع ناسازگار است و آيت الله جواب ميدهد، دموكراسي با آن كه به معناي شناخت حق مردم براي حاكميت است، در هر نقطه، مسائل بومي خاصِ خود را دارد. در اينجا، احكام اسلامي از طرف مردم پذيرفته شده و طبيعي است كه عمل در قالب احكام اسلاميِ مقبولِ ميان مردم عينِ دموكراسي است. آقاي شيرازي به يك نكته اساسي اشاره ميكند و آن اين كه عقايد سياسي شيعه ـ بر پايه حق حاكميت فقيه ـ به گونهاي است كه قابل تبدّل و تطور است و با شرايط مختلف ميتواند سازگار باشد به طوري كه «طرز حكومت امام و فقيه و عدول مؤمنين در هر زمان طبق قواعد، قابل تبدّل و تطوّر است و از همين جهت با هر دوره، طوري [ به گونهاي [ ميتواند ادامه حيات سياسي و اجتماعي خود را بدهد و كهنه شدني نيست». در واقع، تشيع در طول تاريخ خود با شكلهاي مختلفي از حكومت كنار آمده كه مشروطه نيز يكي از آنهاست. نكتهاي كه كسروي برآن تكيه ميكند، مبحث ولايت فقيه است. كسروي اين مسأله را به معناي آن ميداند كه فقها بر آن هستند تا قدرت سياسي را در جامعه در اختيار بگيرند. سيد نورالدين مجتهد، از نسلي است كه هنوز انديشه به قدرت رسيدن فقها را در سَر ندارد و تنها از ديدگاه نظارت و دخالت در احكام و قوانين سخن ميگويد. وي در آستانه امتيازگيري از دولتي است كه بيست سالِ مداوم با دين و روحانيت نبرد كرده و اكنون به آرامي در پي واگذاري برخي از امتيازات است، چيزي كه كسروي را سخت عصباني و نگران كرده و تلاش ميكند تا دولت را بر ضد روحانيت تحريك كند. به همين دليل آيت الله نميتواند از به قدرت رسيدن فقيه سخن بگويد و شايد حتي در باره آن عجالتا انديشه داشته باشد. او مينويسد: «هيچ كس واجب نميداند تصدّي سلطنت يا رياست وزرا را براي فقيه بنفسه و بشخصه؛ بلكه انبياء بنياسرائيل هم شخصا تكفّل سلطنت نكردند مگر بعض از ايشان، ولي نظر آنان مدخليت در سلطنت داشت». آيت الله شيرازي تأكيد دارد كه «در هيچ يك از كتب فقهيه و رساله عمليه تكفل سلطنت بشخصه براي فقيه واجب نشده است». براي وي نظارت و دخالت در امور سياسي كه بخشي از احكام شرعي مربوط به آن مسائل است، اهميت دارد. عمل سياسي، مثل ساير افعال، فعل مكلّف است و افعال مكلف، در هر حال، مصداق يكي از احكام خمسه شرعي است و فقيه بايد حكم آن را بدهد. وي در زمينه شرح اين حديث كه «علماء امتي كأنبياء بني اسرائيل» مينويسد كارهايي كه انبياي بنياسرائيل ميكردند، علماي اين امت هم ميتوانند انجام دهند. يكي از آن كارها كه از قضا كسروي انكار كرده، گرفتن زكات توسط انبياي بنياسرائيل از مردم است. آيت الله در اين باره، با استناد به «تورات»، شواهد فراواني در باره اخذ زكات توسط علماي بنياسرائيل ارائه كرده است. همچنين به آياتي از قرآن كه از حكومت انبياي بني اسرائيل ياد كرده، استناد نموده است. آيت الله، گهگاه ميان جوابها، نكتهها و ديدگاههاي خاصِ خود را در باره برخي از مسائل بيان ميكند. وي با اشاره به آن كه ما به داشتهاي خود ـ كه ميتواند ما را در رتبه نخست تمدن جهاني قرار دهد ـ باور نداريم، ميگويد، امروزه براي ايران، عصرِ انقلابهاي خونين به سر آمده و ايران آن مراحل را پشت سر گذاشته است. آنچه اكنون اهميت دارد، انقلاب فكري و ادبي است كه تنها مبناي «رشد ملي» تواند بود. وي شناخت درست مردم از حقّ حاكميت خود بر سرنوشتشان و نيز پرهيز از خرافهها را دو ركن اصلي براي رشد ملي ميداند و معتقد است تنها ابزاري كه ميتواند مردم را به آن وضعيت برساند، تبليغات صحيح براي آشنا كردن مردم با حقوقشان است. آيت الله شيرازي اساس تشكيل يك ملت را «وحدت مليِ» آنان ميداند و درباره ايران اين وحدت را بدون توجه به «وحدت ديني» ناممكن ميشمرد. مقصود وي از وحدت، چيزي جز عصبيت ابن خلدوني نيست كه به اعتقاد آيت الله، اساس آن در ايران «ديانتي» است و بدون آن رشته وحدت ملي از هم گسيخته ميشود. با اين حال، عقلاي قوم به اين نكته توجهي ندارند و به همين دليل تشتت و پراكندگي در ايران رو به تقويت و ازدياد است. افزون بر آن، خطاب وي به نسل جوان ايران است. به باور وي، دشمن طي دهههاي اخير تلاش كرده است تا ميان نسل قديم و جديد اختلاف اندازد: «شما را از ما دور كردند كه ما شما را نشناسيم و شما ما را نشناسيد». وي در جاي ديگري هم بر اين نكته تأكيد دارد كه جدايي دو گروه متجدد و روحانيان «منشائي است براي گسيختگي عناصر صالحه جامعه از يكديگر». سپس به اصل مطلب باز ميگردد و به پاسخ اين اشكال مكرر كسروي ميپردازد كه اگر حكومت ادعايي فقها، صرفا از روي فقاهت است، پس چرا خمس و زكات ميگيرند. در اينجاست كه آيت الله به سراغ شرح زكات و آيات مربوط به آن و نيز توزيع زكات ميرود و تلاش ميكند تا اثبات نمايد، زكات، حكمي قطعي است و جاي ترديد در آن نيست. تفاوت ديدگاه كسروي با آيت الله در اين است كه كسروي تلاش ميكند زكات را نوعي ماليات رسمي حكومت تصوير كند و گرفتن آن را توسط علما نوعي مداخله در امر حكومت بداند (و البته آيت الله توضيح ميدهد كه پرداخت زكات به علما واجب نيست و موارد توزيع آن مشخص است و خود مردم هم ميتوانند پرداخت نمايند) اما آيت الله اصرار دارد كه حقيقت زكات، با مفهوم رسمي ماليات فاصله دارد و مربوط به آن نيست. بلكه نوعي رسيدگي ديني به فقرا است و عالم و جاهل در اين كه اگر فقير باشند، استحقاق گرفتن دارند، فرقي با هم ندارند. بنابر اين «زكات به اصلِ شرعِ اسلام، ماليات نيست» واگر هم توسط علما يا حكومتها گرفته ميشده از آن روي بوده است كه اين حق در اموال اغنيا، بايد اصولاً به دست فقرا رسانده شود. وي به همين ترتيب، شرحي در باره خمس و سهم امام و ديدگاه مذاهب مختلف اسلامي، از جمله فقهاي شيعه به دست داده است. كسروي با تأكيد بر ماليات بودن خمس و زكات، بر آن است كه اين اموال ربطي به فقها ندارد و مصرف آن براي مسائل جاري و عمومي است. به باور كسروي، خرج كردن خمس براي حوزه علميه هيچ وجهي ندارد. آيت الله با اشاره به مصارف قرآني كه براي خمس در نظر گرفته شده است تأكيد دارد كه در حال حاضر، زندگي طلاب از سهم امام ميگذرد، سپس به وضع فقيرانه حاكم بر زندگي طلبگي اشاره ميكند و از ستمي كه در دوره پهلوي اول بر طلاب رفته است سخن ميگويد و اين كه تقريبا تمامي ممرهاي مالي و اقتصادي آنان را (كه بخش عمده آن موقوفات بود) بستند و اين اندك سهم امام، تنها چيزي است كه براي آنها مانده است. در عين حال، روحانيان در برابر همه اين سختيها مقاومت كرده، «امتحان ثبات عزم، استقامت اراده، از خود گذشتگي و بيپروايي خود را دادند». آيتالله با اشاره به استواري جماعت روحانيان، تأكيد ميكند كه «بي پروا و صريح ميگويم تكيه آزادي طلبان منحصرا به اين قوم است». وي تفاوت شرق اسلامي را با دنياي غرب در آن ميبيند كه در آنجا روحانيان مسيحي در آستانه عصر جديد حامي اشراف بودند، اما در اينجا روحانيان مسلمان، حامي حقّ و حقيقت و آزادي طلبان بوده و هستند. از جمله بحثهاي استطرادي مؤلف، به مناسبت برخي از اشارات كسروي، بحث «وحدت كلمه اسلام» است. از اين بحثِ مؤلف، آشكار ميشود كه وي از طرفداران جدّيِ وحدت شيعه و سني است. آيت الله، مبناي اين بحث را اصل تقيه و «مدارات با اهل سنت» قرار داده و با تأكيد بر اصل اتحاد ميان مسلمانان بر اين باور است كه «امروزه همه فهميدهاند كه برادران اسلامي اگر نزاعهاي داخلي را كنار بگذارند، قواي مخالف اسلام ضعيفتر از آن است كه بتواند با ايشان مقاومت كند». بحث همچنان در باره نقش فقها در حكومت و حوزه قدرت آنهاست. آيا اين قدرت تنها در زمينه شريعت و قوانين و احكام است يا به قدرت سياسي هم كشيده ميشود؟ كسروي مدعي است كه فقها به نوع دوم گرايش دارند و آيتالله هم آن را نفي نميكند اما در باره مشروطه معتقد است كه مشروعيت آن دولت، كه در اختيار غير فقهاست از سوي فقها تأمين شده است: «حكومت از سوي خدا سپرده به امام بوده و اكنون سپرده به ماست و ما گفتهايم كه حكومت كه از سوي خدا به ما سپرده شده، به شكل مشروطه براي افراد جامعه خواستهايم كه منتخبين خود را بفرستند و در تحت نظر ما بر خودشان حكومت كنند. فهميديد حكومت مشروطه با حكومت ما منافات ندارد و تناقض هم نيست». كسروي با فرضِ پذيرفتن اين امر، اشكال ميكند كه اگر فرضا بحث جنگ با عراق پيش آمد و دولت تصميم گرفت و علما مخالفت كردند، در اينجا چه بايد كرد؟ آيتالله جواب ميدهد: «با بودن پنج نفر فقيه عادل در پارلمان، چنين حكمي اولاً به ملاحظه وحدت ديني و نژادي و همسايگي خاك به خاك ان شاءاللّه صورت نميگيرد. و در صورتي كه از طرف عراق لطمهاي به مذهب، يا آب و خاك ما وارد آيد، همان پنج نفر، همراهِ اهل مجلس نظر خواهند داد و بدون نظر آنها هم، طبق قانون اساسي، گفتار مجلس صورت قانوني كامل ندارد، و اگر نظر دادند البته واجب الاجراست، و جوانان ايران به وجهه ديني و وطني با كمال جرأت و جلادت، به كوري چشم آنها كه ميخواهند وحدت ملي ديني ما نباشد تا در اين مصافها در كار خود حيران بمانيم، جنگ خواهند كرد». (بعدها وقوع جنگ ايران و عراق ثابت كرد كه اين اظهار نظر، درست و معقول و متناسب با تصميمگيري علما و جوانان متدين اين كشور بوده است). اسلام و دموكراسي
كسروي كه تلقّياش از مشروطه، يك نظام كاملاً غربي و غير ديني است، تأكيد دارد كه اين نظام سياسي با اسلام به هيچ روي سازگاري ندارد. در واقع، عقيده كسروي چنان است كه دموكراسي به عنوان يك پديده غربي با اسلام ارتباطي ندارد و نميتواند با آن سازگاري داشته باشد. آيت الله با توجه به اين ديدگاه كسروي، بر آن ميشود تا «چند جمله تاريخ حكومت ملي دنيا را در قرون اخير در يك فصل به عنوان «اسلام و دموكراسي» متذكر شود». وي در آغاز، از نقش اسلام در تمدن جهاني سخن گفته و بر آن است كه پس از طلوع خورشيد اسلام، خواسته يا ناخواسته، تاريكي از جهان رخت بربست و اسلام، نقش مهمي، هم در ميان مؤمنان و هم غير مؤمنان ايفا كرد؛ به تعبير وي «هر روشنايي كه در هر كجا ديده شود از اسلام است و هر تاريكي كه در هر كجا موجود است از كوتاهي در پيروي از آن است». در اصل، اروپا هم در پرتو نور اسلام درخشش خود را آغاز كرده است. وي سپس به سراغ نسبت اسلام با دموكراسي ميرود و به شرح ديدگاههاي دو دانشمند غربي كه نظرشان در اين باب، با يكديگر در تناقض است ميپردازد. نخست، منتسكيو، كه در كتاب مهمش «روح القوانين» عقيده دارد، اسلام نسبتي با دموكراسي ندارد و ديگري، گوستاولوبون، كه به عكس منتسكيو «ديانت اسلام را عين حقيقت دموكراسي ميشناسد». وي با توجه به اهميت كتاب منتسكيو و نقشي كه در ادبيات سياسي جهاني ايفا كرده بر آن است كه «مقال همچو كسي را در موضوع دموكراسي و اسلام نبايد خُرد شمرد». اما گوستاولوبون هم دانشمند برجستهاي است. ترتيب بحث به اين صورت است كه وي ميكوشد دموكراسي را از ديدگاه منتسكيو تعريف كرده و سپس بر اساس آن تعريف، حكومت اسلامي را از ديدگاه شيعه و سني با آن تعريف بسنجد و خوانندگان را به تأمل وادارد. البته وي هشدارهايي در باره مطالعه آثار مستشرقين در باره اسلام مطرح ميكند كه قابل توجه است. داشتن غرضهاي خصوصيِ سياسي و ديني، عدم امكان شناختِ درستِ اسلام توسط شخصي كه از بيرون به آن مينگرد، تبليغي بودن برخي از نوشتههاي مستشرقين، از آن جمله است. البته به حق بر اين نكته پافشاري ميكند كه توسعه وسايل ارتباطي سبب شده است تا غربيها آشنايي بيشتري با اسلام پيدا كنند و اين، عاملِ اصليِ تفاوتِ ديدگاههاي منتسكيو و گوستاولوبون است كه دومي، يك قرن بعد از اولي آمده و ديدگاههاي او به واقع نزديكتر شده است. آيت الله در اينجا دو پرسش مهم را مطرح ميكند كه در روشن كردن ديدگاه وي نقش زيادي دارد: نخست اين پرسش كه كدام ديانت چه قسم حكومتي را تأييد ميكند؟ و پرسش دوم اين كه: كدام طرز حكومت با كدام ديانت سازش دارد و مناسب است يا به عبارت ديگر: كدام ديانت با كدام طرز حكومت ميتواند موافقت كند؟ به نظر وي پرسش دوم صحيحتر از پرسش اول است و اين به ماهيت دين و نقش آن در اصلاح وضع دنيا و آخرت انسان باز ميگردد. نكته ديگري كه وي يادآوري كرده آن است كه در سنجش وضع اسلام و دموكراسي، ملاك، قوانين و شريعت است نه رفتار مسلمانان. و نكته مهمتر آن كه بحث ما در اينجا، منهاي حكومت معصومين؛ اعم از پيغمبر و امام است. ايشان يادآور شده است كه بحث ما «سازش ديانت اسلام و مذهب جعفري با حكومت دموكراسي پس از پيغمبر صلياللهعليهوآله و در زماني كه معصوم مقتدر حاضر نباشد، ميباشد». وي سپس با بيان تقسيم حكومت از ديد منتسكيو به استبداد و مشروطه و جمهوري و تقسيم نهايي دموكراسي به جمهوري و حكومت اشراف، و اين كه در نوع اول، حكومت در اختيار ملت و در نوع دوم، در اختيار قسمتي از مردم است، به بيان تطبيق اين دموكراسي با حكومتِ خلفا از ديدِ اهل سنت ميپردازد. در اين ديدگاه، انتخاب خليفه بر عهده مردم است و به علاوه، پس از انتخاب، لازم است تا به قوانين شريعت عمل كند. از ديدگاه شيعه نيز، انتخاب امام معصوم، از طرف خداوند است و مانند نصب پيامبر صلياللهعليهوآله ربطي به مردم ندارد. وي ميگويد اين مسأله تنها در حضور معصوم است و ما بايد ديدگاه شيعه را در باره وضعيت حكومت در عصر غيبت، با ديدگاههاي منتسكيو بسنجيم. اكنون كه تا حدودي تطبيق ديدگاههاي سياسي منتسكيو با ديدگاه سياسي و سني آشكار شد، بار ديگر به شرح ديدگاههاي منتسكيو ميپردازد. منتسكيو كه اسلام را با دموكراسي ناسازگار ميداند، فصلي در تطابق حكومت معتدل با ديانت مسيح بيان ميكند و ميكوشد تا نشان دهد كه ديانت مسيح با رويه ملايم و نگرش اخلاقي كه دارد، با دموكراسي سازگار است. آيت الله اين برداشت را سياسي و متعصبانه قلمداد ميكند و به نقد آن ميپردازد. وي همزمان از اين برداشت منتسكيو كه ميگويد «زمامداران و سلاطين اسلامي با خودسري مردم را به قتل ميرسانند» بر ميآشوبد و بر آن است تا نشان دهد، مگر رفتار زمامداران دنياي اسلام ربطي به اسلام دارد؟ و به عكس، آيا همين وضعيت در تاريخ اروپا جريان ندارد؟ چرا منتسكيو به آموزههاي قرآني در زمينه اخلاق و برخورد صحيح و انساني توجه نكرده و از آن جمله اين قبيل آيات را نديده است كه: «من قتل نفسا فكأنما قتل الناس جميعا». در مقابلِ منتسكيو، گوستاولوبون، شرحي در باره خلافت اسلامي داده و بر ميكوشد ثابت كند كه «فيالحقيقه طرز حكومت اسلامي، حكومت دموكراسي بوده كه تحت يك نفر سلطان مقتدر، تمام مردم از وضيع و شريف، امير و فقير با هم مساوي بودند و رعايت حقوق، كاملاً به عمل ميآمد». وي همچنين تأكيد ميكند كه «ديانت اسلام نه براي هويت و شخصيت امتيازي قائل است، نه براي درجه و مقام. در نظر پيغمبر صلياللهعليهوآله تمام مسلمين برابر بوده و در نظر خلفا هم اين مساوات محترم شمرده شده و برقرار خواهد بود. در عصر خلفاي اوليه منصب خلافت انتخابي بوده.» در اينجا آيت الله، به تفصيل در باره ماهيت و ويژگيهاي حكومت استبدادي سخن گفته و اين ويژگيها را تك تك بيان ميكند و بر آن است كه قرآن مجيد، چنين حكومتي را با اين ويژگيها، حكومت «جبابره» خوانده كه همه انبياء با آن به مبارزه برخاستهاند. از جمله علائم حكومت استبدادي، نبودن رشد ملي، عدم وجود تقواي سياسي، عدم ظهور شرافت اجتماعي و نبودن مساوات و برابري است. به نظر آيت الله «حكومت مشروطه كه محدود است و فعلاً تشكيلات ايران بر اوست و ما فقها آن را براي ايران پذيرفتهايم» اين ويژگيها را دارد. به باور وي اگر به اصول قانون اساسي درست عمل شود، ويژگيهاي منفيِ نظامهاي استبدادي در دولت مشروطه نخواهد بود. تنها تفاوت اين دولت با حكومت جمهوري، مقام سلطنت است كه آن هم مثل دولت انگلستان، تشريفاتي و به يك معنا «نمايش عظمت ملت است». البته در هر نظامي، عناصر مفسد و هرزه ميتوانند رشد كنند، مرائيان، محرفان، باغيان، مارقان و مغالطان، پنج صنفي هستند كه در شمار اين عناصر مفسدند و ميتوانند دولتي را از ميان ببرند «و اين پنج صنف معالأسف از ابتداي حكومت ملي در ايران بسيار روئيده و كاملا وجودشان مؤثر افتاده، و حتي گاهي به اندازهاي رخنه كردهاند كه زمينه يأس كلي و تبديل حكومت به حكومت استبدادي صرف» را به دنبال داشتهاند. آيت الله، سپس به سراغ ديدگاههاي منتسكيو درباره عوامل فروپاشي هريك از انواع حكومت ميرود و به شرح آنها ميپردازد. آيت الله شيرازي كه به بحث با كسروي مشغول است و اين ردّيه را براي انتشار در كيهان مينويسد، باز به سراغ حكومت مشروطه آمده و با توجه به جنبههاي مثبت آن و اين كه بر اساس كتاب و سنت و فتواي فقها پديد آمده، به مردم توصيه ميكند كه قدر آن را بدانند. وي حكومت جمهوري را با توجه به اين كه رشد ملي كافي هنوز در ميان همه لايههاي اجتماع حضور ندارد، مناسب ايران نميداند و مشروطه را در اين شرايط ترجيح ميدهد؛ گرچه اين حرف منتسكيو را ميپذيرد كه حكومت جمهوري بالاترين حد از دموكراسي را دارد. (30) وي همچنين از اين كه هر روز، نظام و ساختار جامعه دگرگون شده و شالوده شكني شود ـ به اميد آن كه اوضاع بهتر شود ـ اظهار كراهت ميكند و براين باور است كه در حال حاضر بايد «بر همين شالوده و اساس كه ريخته شده، عمارت قابل زندگاني» ساخته شود. آيت الله از اين كه بايد در برابر كسروي به توضيح واضحات بپردازد و مخصوصا از اين كه بايد براي درستي حرفهايش «از مقالات اروپائيان شاهد بياورد» بسيار ناراحت است. منتسكيو اين نكته را شرح داده است كه هر حكومت كه سرپا شود، لازم است به مسائل منطقهاي و بومي و قوانين و عرفِ حاكم بر آن جامعه توجه داشته باشد. يكي از اين مسائل، مذهب و دينِ حاكم بر آن مردم است كه حكومت بايد مراعات آن را بنمايد. «قوانين بايد با مذهب اهالي، باتمايلات آنها، با ثروت آنها، با تعداد آنها، با اخلاق و عادات، با تجارت، با رفتار و اطوار آنها موافقت داشته و تطبيق گردد». وي بر اين ديدگاه منتسكيو تأكيد ميكند كه دين و آيين، حتي در حكومتهاي استبداديِ محض نيز مانعي بر سر راه استبداد خواهي بيشتر پادشاهان است و وجود آن به نفع جامعه ميباشد «در حكومت استبدادي، دين، مانع خودسري شاه است، و نيز منشأ ترقي از استبداد مطلق به استبداد مقنّن است». طبعا بحث منتسكيو در باره ارتباط قوانين كشور با مسأله دين، بحث دامنه داري است كه نويسنده از ارائه بيشتر مطالب آن صرف نظر ميكند. آيت الله كه به دموكراسي و حكومت مردم بر مردم، بيشتر، از زاويه ويژگيهاي حكومتها مينگرد، بر اساس آنچه گذشت، معتقد است كه «دين اسلام و مذهب شيعه مناسب با حكومت دموكراسي حقيقي است». و تأكيد ميكند كه «شيعه نميگويد: بايد حتما فقيه تكفل سلطنت و نخست وزيري كند، ميگويد: «شاهي» و «نخست وزيري» و «حكومت» بايد طبق دين باشد و حكمش از فقيه اخذ شود و به عهده همه مسلمانان است به نحو واجب كفايي». براي اين امر به عموم آياتي كه در باره امر به معروف و نهي از منكر و نظاير آن است، استناد ميكند. به هر روي تأكيد وي آن است كه «قوه اجراء، مخصوص به طبقه خاصه و شخص مخصوصي نيست؛ وظيفه همه مسلمانان است به نحو واجب كفايي، و مردمي بايد آن را انجام دهند نه فردي؛ قوه قانون به همين قسم فقط بايد در آن رعايت شود كه برخلاف قانون دين نباشد». زان پس تأكيد وي در آن است تا نشان دهد ويژگيهاي بيروني حكومت دموكراسي با آيات و روايات منطبق است. وي به ويژه ده اثر، براي حكومت ملي تعريف ميكند و سپس براي هر كدام به بيان شواهد ديني و مذهبي ميپردازد. علاوه بر آن ده ويژگي، دين اسلام قابليتها و ويژگيهاي ديگري هم دارد كه از آن جمله اين است كه دين اسلام «قابل تطور است» به اين معنا كه «ممكن است چيزي به عنوان «اَوّلي» و «طبعي» حرام باشد، ولي به عنوان «ثانوي» جايز، بلكه واجب شود، از جمله عناوينِ ثانويه، عسر و حرج و ضرورت و اضطرار و الجاء و اختلال نظام است. مثلاً شرب خمر حرام است، به واسطه انحصار علاج، واجب ميشود. باجگيري حرام است ولي ممكن است به واسطه حفظ حوزه اسلام واجب شود». وجود آزاديهاي شخصي، آزادي غير مخل به ديگران، آزادي تجارت، آزادي تصرف در اموال، آزادي تابعين اديان الهي ديگر، آزادي اهل سنت به ملاحظه قاعده تقيه، آزادي عقايد فلسفي مشروط به آن كه مضر به حال جامعه نباشد، مبارزه با افكار انحرافي و مخل به وضع جامعه، آزاديِ مطبوعات، رعايت حقوق زنان، رعايت حقوق مالكيت و مسائل فرعي آن و بسياري از نكات ديگر از ويژگيهاي حكومت در اسلام است. برخي از اين خصوصيات چنان است كه در عين حال كه دموكراسي در جامعه شيعه تحقق دارد، به دليل محدود كردن مفاسد جامعه سرمايهداري، راه را بر رشد سوسياليسم و كمونيسم ميبندد. در ديانت اسلام، آزاديِ افراطي، جايي ندارد و اين دين، شاخص اعتدال حقيقي است. در اين بخش، وي با نگاهي تاريخي به تجربه تحقق دموكراسي در تاريخ اسلام در مقايسه با تاريخ روم و يونان و اروپا ميپردازد و از اين زاويه تلاش ميكند نشان دهد كه اساس تجربه حكومت ملي به بهترين صورت در برخي از ادوار تاريخ اسلام قابل رؤيت است نه در نقاط ديگر مانند يونان و روم. نمونهاي كه وي بر آن تأكيد دارد، وضعيت حكومت در دوران خلفاي نخستين است. وي ميگويد اين درست است كه آن حكومت «در نظر ما شيعه، طبق قاعده و از روي اساس نبوده» اما با اين همه، ميتواند به عنوان يك نمونه، در بحث حاضر، مثال زدني باشد. وي از اين كه «هوچيگري» بگويد تويِ شيعه چگونه به رويه موجود در خلافتِ خلفا استناد ميكني ميگويد: اين ممكن است كه يك رييس، بدون رعايت مقررات سرِكار آمده باشد، اما اين هم ممكن است در هنگامي كه مشغول اداره حكومت شده، به مقررات عمل كند. در اينجا، آيت الله به بيان كلماتي از خلفاي نخست ميپردازد كه در آنها تأكيد شده كه مردم حق انتقاد دارند و اگر مشاهده كنند كه خطايي رخ داده، بر آنهاست تا حاكم را راهنمايي كنند. وي به نقلهايي كه در اين باب در «شرح نهج البلاغه» ابن ابي الحديد آمده استناد كرده و سپس به انتقاد از برخي از عبارات منتسكيو و نيز كسروي برخاسته است. سپس براي آن كه مبادا كسي وي را مورد انتقاد قرار دهد كه چرا به متونِ سنّيها و يا عملِ خلفا استناد ميكند، از تقيه و نيز وحدت سخن ميگويد و به رفتار امام در برابر خلفا تمسك ميجويد و ميگويد آن حضرت در زمان خلفا و حتي پس از آن هم تقيه ميكرده و «در كثيري از امور، طبق تشكيلات آنها رفتار ميفرموده، درنتيجه، خلافت ظاهري حضرت اميرالمؤمنين نيز از نحوه خلافتِ سابقينِ بر آن حضرت در نظر اهل سنت و جماعت است و در نظر شيعه از اقسام رياست حكمت است كه به صورت مدينه سنت است». وي بر اين باور است كه «اصولاً فعلاً ما به هيچ وجه نزاعي با اهل سنت نداريم؛ زيرا خلافتي فعلاً موجود نيست، و نزاعهاي كهنه هم قابل زنده شدن نيست؛ زيراآنها عصمت در خليفه قائل نبودهاند كه اگر ما نسبت اشتباه دهيم واجب باشد رد كنند، پس زمينه وحدت كلمه كاملاً موجود است». اين باورِ وي، همان است كه به طور معمول به آيت الله بروجردي منسوب است و پايهاي براي يك وحدت اساسي ميان شيعه و سني است. قضاوت اسلام و مسيحيت
وي در اينجا بحث ديگري را مطرح ميكند و آن اين كه يكي از تفاوتهاي اساسي ديانت اسلام و مسيح در آن است كه قوانين ديني در ديانت مسيح توان تبديل به قانون مدني و اجتماعي را ندارد؛ در حالي كه در اسلام به عكس است، يعني شريعت و فقه ميتواند به صورت قانون مدني يا سياسي درآيد. در اينجا وي برآن است تا مروري بر سوابق تاريخي ساير ملل داشته باشد و به مقايسه وضعيت ملت ما با آنان بپردازد. اينجا ديگر بحث حكومت ملي و عناصر متشكله يا مؤلفههاي آن نيست، بلكه بحث، به مقايسه ميان ملت ما و ساير ملل يا جايگاه ملت ما در جامعه انساني ميرسد. آيت الله، با اشاره به لزوم رشد سياسي براي تحقق يك حكومت ملي، از غرور ملي به عنوان هسته اساسي براي حراست از حقوق جامعه در ميان ساير جوامع بشري ياد ميكند. اين غرور ملي به معناي لايق دانستن و سزاوار شناختن خود براي دستيابي به ترقيات است. در اسلام، پايه غرور ملي روي آيه «فَلِلّهِ العزّةُ و لرسولِهِ و لِلمؤمنين» است. آيت الله معتقد است كه ما با داشتن بسياري از داراييها از جمله سوابق تاريخي، موقعيت جغرافيايي و مذهب جعفري، قابليت و سرمايه لازم براي رسيدن به عزت را داريم. اينجاست كه وي بر اساس «تاريخ آلبرماله»، مروري بر وضعيت نابسامان اروپا طي قرون وسطا ميكند تا نشان دهد چه اندازه آنان از بشريت به دور و از كاروان تمدن عقب مانده بودند. آشفتگيهاي سياسي، نزاع قبايل و نژادهاي گوناگون در مناطق مختلف اروپا و به ويژه نزاع شرق و غرب در آستانه ظهور اسلام، مطالبي است كه در اين قسمت طرح شده است. ايرانِ ساساني نيز در اين زمان، وضعيت بهتري نداشت و آشفتگي سياسي در آن بسيار گسترده بود. در اينجا، دوباره به سراغ نقد منتسكيو ميرود و از اين كه وي نوشته است: «مذهب مسيح، اخلاق را تعديل و برعكس مذهب اسلام باعث تشديد اخلاق ميشود. يكي از بدبختيهاي بشر اين است كه هر فاتحي ديانت خود را بر جامعه مغلوب تحميل مينمايد. ديانت اسلام كه به زور شمشير بر مردم تحميل شده، چون اساس آن متكي بر جبر و زور بوده، باعث سختي و شدت شده است و اخلاق و روحيات مردم را شديد ميكند» بسيار خشمگين ميشود. مهمترين نكته موردِ نقد وي، بحث تحميل اسلام با زور شمشير است كه منتسكيو مطرح كرده است. وي به ويژه به دليل مقايسهاي كه منتسكيو در اين جهت ميان اسلام با مسيحيت دارد، شرحي از خونريزيها و جنگهاي ميان عالم مسيحي و نيز رفتار آنان با مسلمانان طي جنگهاي صليبي و كشتارها و جنايتهاي فراوانشان را بر اساس منابع اروپايي نشان داده است. آيت الله از اِبراز اين نكته هراسي ندارد كه بگويد: «هر ديانتِ حقّي، بلكه هر مسلكي كه اصلاح طلب باشد، برخورد به مخالفيني مينمايد كه حرف حساب قبول نخواهند كرد، و ناچار با آنان براي پيشرفت مقصد بايد متوسل به زور شد»، چنان كه در انجيل مرقس هم به آن اشارتي هست، اما اسلام با برهان و استدلال و دعوت، كارش را آغاز كرد و شواهد فراواني در اين زمينه وجود دارد. وي در اين باره به نوشتههاي گوستاولوبون استدلال ميكند كه معمولاً همراه با ستايش و تمجيد از روش برخورد مسلمانان بوده و رويه آنان را در برخورد با ساير اقوام و نيز براي حفظ دين و آيين خود و نيز نقشي كه اسلام در ايجاد اتحاد ميان ملل مختلف اسلامي ايفا كرده، ستوده است. وي در همين زمينه، نقلهايي هم از «آلبرماله» آورده و اين كه پيشرفت اسلام طي يك قرن به معجزه ميماند. وي همچنين از «آلبرماله» نقل ميكند كه رفتار اعراب فاتح «به اغماض و مماشات» نسبت به ديگران، سبب جذب آنان به اسلام گرديد به گونهاي كه آن اقوام، مسلمانان را منجي خود تلقي ميكردند. وي سپس تعبيرهاي «آلبرماله» را در پيشرفت تمدنيِ مسلمانان آورده و بر آن است نشان دهد قضاوت و ارزيابي منتسكيو از وضعيت دنياي اسلام از سرِ ناداني بوده است. در اين زمينه مطالبي هم از «تاريخ تمدن اسلامِ» جرجي زيدان نقل كرده است. خود وي به كوتاهيِ، نكات مورد نظر خود را اينچنين فهرست وار بيان كرده است: 1. دين اسلام و مذهب شيعه با دموكراسي سازش دارد. 2. دموكراسي اروپا پس از فراموشي دموكراسي يونان و روم از دين اسلام اخذ شده. 3. غير از سنخ تشكيلات، ساير ترقيات مدني حتي ترقيات در صنايع كه امروز دنيا بر محور آن ميچرخد از اسلام و بالخصوص از جعفر بن محمد عليهالسلام اخذ شده. 4. كمال انحاء تشكيلات بر اساس معنويات است، از اين جهت با بودن معنويات، ممكن است جامعهاي پس از انحطاط، زندگي از سر گيرد. پس يأس به هيچ وجه مورد ندارد و با كمال اميد بايد مشغول عمل بود. 5. مضرترين اجزاء جامعه آنها هستند كه به منفي بافي، به شهوت قابل اشاره شدن؛ حيثيات و اركان جامعه را متزلزل ميخواهند. نكته پنجم وي، اشاره به امثال كسروي است كه جز، خُرد كردن فرهنگ و غرور ملي هدف ديگري ندارند. بر اين پايه، وي كه به دنبال ايجاد غرور ملي و اتكايِ به نفس، بدون ايجاد انقلابهاي خونين است، خطاب به جوانان ميهناش چنين توصيه ميكند: «و شما اي جوانان حساس! اي كساني كه آتيه چشم به راه شماست، كاملاً متوجه باشيد كه مفاخر و چراغهاي هدايت و راههاي اميد شما به واسط مغلوبيتتان دستخوش چنگالهاي خيانت است. با كمال استقرار، استقلال، اميدواري و بدون گوش دادن به ياوهسرايان بيادراك كه در اين بيست سال فترت پيدا شدند، جادههاي وسيع ترقي و تكامل را پيش گرفته و با يك انقلاب ادبي و فكري و روحي، خارهاي راه آزادي را از بيخ و بن كنده، آب رفته به جوي باز آورده و تجديد آبروي چند قرن پيش كنيد. اين كه گفتم انقلاب ادبي و فكري، درست دقت كنيد، ما «انقلابهاي خوني» كه براي مبارزه لازم بوده به حد وافي از پيش گذرانيدهايم، فعلاً فقط حريت ضمير ميخواهيم كه گروگان «انقلاب فكري» است.» وي در خاتمه سخن، با گلايه از ناكافي بودن رشد ملي در جامعه ايران و عدم آشنايي بسياري از مردم به ويژه عشاير به حقوق مليشان، آن را عاملي براي رشد و گسترش استبداد عنوان ميكند «حالت حاضره چنين است كه اغلب و اكثر طبقه سافله و متوسطه بلكه مطلق عشاير و ايلات و دهات و قصبهها، پس از اين مدت، هنوز آشناي به حقوق خود نيستند و لذّت مشروطه را چشم به متنفذينِ محلي به همان معناي دورههاي استبداد دارند، بلكه در جاهايي هنوز اهل استيلا، همان معاملات دورههاي استعباد را مينمايد و از جهل آنان به حقوقشان استفاده ميكنند». وي چاره را در آن ميبيند كه با تعميم فرهنگ، تبليغات صحيح و كمك كردن به افراد ضعيف در برابر اقويا و نيز از بيخ و بن بركندن عادت تحمل ذلّت، و نيز تقويت قوه قضائيه، مردم را به حقوقشان آشنا كنيم و زمينه نابودي استبداد و ترويج دموكراسي را فراهم سازيم. وي يكي از دشواريهاي موجود را، رخنه كردن يأس و نااميدي به طبقه اصلاح طلب و نخبه ميداند و همين امر را يك عامل اساسي براي دست نيافتن به اهداف پيش گفته عنوان ميكند. در اينجا، باز به سراغ بحث اصلي خود كه پاسخگويي به اشكالات كسروي است ميرود. كسروي مجددا ميگويد مشروطه يك پديده غربي است كه «هيچ ربطي به مذهب شيعه و علماي شيعه نداشت.» آيت الله ميگويد كه ما موضوع را از غرب گرفتهايم اما اين امر دليل بر آن نميشود كه از خودمان حكمي در باره آن ندهيم. كسروي ابراز ميدارد كه هيچ كس بهتر از من مشروطه و تاريخ آن را نميداند و آيت الله ميگويد كه «مردهاي امروز ايران همه بچههاي مشروطهاند و كم و بيش از آن با اطلاع هستند». آيت الله باور خود را بار ديگر در باره مشروطه با اين صراحت بيان ميكند كه «ما مشروطه را طبق قانون اساسي براي ايران روا ميداريم. همه فقها هم تقرير ميكنند». در اين صورت چرا كسروي اصرار دارد تا ارتباط مشروطه را با فقها قطع كند. كسروي تأكيد دارد كه آيت الله شيرازي معناي مشروطه را به درستي نميداند و آيت الله پاسخ ميدهد كه كسروي در پاسخهايش هيچ گاه به درستي خصايص مشروطه را برنشمرد تا ببينيم چرا با مذهب شيعه سازگاري ندارد. به علاوه تأكيد ميكند كه من به تفصيل در باره دموكراسي و سازگاري آن با اسلام و مذهب شيعه سخن گفتم. در اينجا آيت الله بر اصل دومِ متمم قانون اساسي كه نظارت فقها بر قوانين مصوب مجلس است، تأكيد ميكند و معتقد است كه «بلي وحدت كامل بين دولت و ملت ايران به عمل شدن به اصل دوم متمم قانون اساسي است». بايد يك نكته را به صراحت گفت و آن اين كه، اين درست است كه نويسنده در اين كتاب ولايت فقيه به معناي تصديگري سياسيِ جامعه توسط فقيه را رد ميكند، اما دست كم، از موارد مختلف كتابش بر ميآيد كه به ولايت فقيه به اين معنا كه فقها خود مشروعيت مشروطه را تضمين كردهاند يا آنان قدرت را از امام معصوم گرفته و به دولتها رساندهاند، زمينه پذيرش آن را فراهم نموده است. به علاوه، دست كم در دو مورد، ميگويد بر فقها واجب نيست كه خود تصديگري كنند، نه اين كه مشروعيت ندارد. به علاوه، همان گونه كه گذشت، شرايط خاص پاسخگويي وي به كسروي در برابر دولتي كه به تازگي قصد باز كردن فضاي ديني جامعه را داشت، بيش از آنچه وي در اينجا بيان كرده ايجاب نميكرد. ميتوان تصور كرد كه وي با صداقت نظر خويش را بيان كرد اما در عمق اعتقاد سياسي وي و هسته مركزي آن، چيزي به غير از ولايت فقيه در كار نبود. وي در مورد ديگري آشكارا تأكيد ميكند كه مبناي حكومت در شيعه، بر پايه عدل است و حكومت در پنج مرحله به صورت طولي قابل تعريف است: در مرتبه اولي براي خداي عادل است. در مرتبه ثانيه، حكومت را از جانب خدا براي پيغمبر معصوم كه عادل است. در مرتبه ثالثه، حكومت را از جانب خدا و پيغمبر براي امام معصوم كه عادل است. در مرتبه رابعه، حكومت را از جانب خدا ورسول و امام، براي فقيه عادل ميداند. و در مرتبه خامسه، حكومت را از جانب خدا و رسول و امام و به فتواي فقها از براي عدول مؤمنين (توده ملت باتقوي). شايد در اينجا لازم باشد اشاره كنيم كه آيت الله شيرازي، در باره نگرش سياسي، همچنان به نگارش مقالاتي ميپرداخت، به طوري كه سلسله مقالاتي (بيش از سي قسمت) با عنوان «حكومت ملي و حكومت استبداد» در سال 1325 نشريه مهر ايزد نگاشت. وي در آنجا تعريفي از حكومت ملي به دست داده كه جالب توجه است: حكومت ملي منوط است به حكومت همه افراد جامعه بر خودشان و استفاده هر فردي از مزاياي قانوني بدون امتياز، و اين ممكن نيست مگر در صورتي كه هر فردي خود را ذيحق در حكومت بداند و در صدد گرفتن حق خود برآيد. و اين جمله معني رشد ملي و پايه حكومتهاي ملي است. (31) در پايان بايد افزود: ساختار كتاب حاضر، به صورت پاسخ به مطالب كسروي است كه جمله جمله نقل شده و به آنها پاسخ داده شده است. با اين حال، گهگاه از سير بحث خارج شده و مباحث مستقلي را (غالبا در ارتباط با اشكالات طرح شده) مطرح كرده كه از اتفاق، ارزش آن مباحث عالي است. همچنين در بيشتر موارد، از سوي مؤلف ، عنواني براي بحثها نوشته نشده و ما براي آن كه روال بحث حفظ شود، عناويني را انتخاب كردهايم كه طبعا چندان دقيق و فراگير نيست. يكي از ويژگيهاي اين نوشته، مستند بودن آن و بهرهگيري نويسنده از منابع مختلف است. دورهاي كه كتاب در آن تأليف شده، آثار اسلامي چاپ مصر كم و بيش از طريق عراق به ايران منتقل ميشد. نويسنده از بسياري از اين آثار بهره گرفته و ارجاعات خود را به آن نوشتهها قيد كرده و مشخصات چاپي آنها را نيز ياد كرده است. وي همچنين از برخي از آثار ترجمه شده به فارسي استفاده كرده است. برخي از منابع وي در اين نوشته عبارتند از: «تفسير كبير» فخر رازي (طبع مصر، سنه 1308)، «تفسير نظام» (طبع تبريز، سنه 1291 ق) «تنويرالابصار» تمرتاش حنفي (مطبوعه مصر)، «صحيح بخاري» (مطبوعه مصر، سنه 1304 ق)، «تاريخ عُتبي»، «النظام و الاسلام» طنطاوي (طبع دوم) «مقدمه ابن خلدون» (مطبوعه مصر) «تمدن اسلام» گوستاولوبون (ترجمه آقاي فخرداعي) «اخلاق ناصري» (چاپ تبريز) «كتاب سياست» افلاطون، «روح القوانين» (ترجمه آقاي فاضل علياكبر مهتدي) «شرح نهج البلاغه» ابن ابيالحديد، «تاريخ قرون وسطي» آلبرماله، «تاريخ هيأت» (موسيو دالامبر) «تاريخ تمدن اسلامي»، جرجي زيدان (چاپ مصر) «مجله الهلال»، «مطرح الانظار في تراجم اطباء الاعصار»، (جلد اول، طبع تبريز) «زندگاني محمد» واعظ چرندابي. 1. بنگريد به: آيين اسلام، سال 4، شماره 2، ص 4، 11 (به قلم ساجدي مدير كانون تبليغات اسلامي و خبرنگار آيين اسلام در شيراز). 2. نشريه فضيلت، شماره 20، مهرماه 1380 (بدون صفحه شمار). 3. در نشريه شماره 9 «فضيلت» (هيئت فدائيان ابوالفضل، 1378 ش) اشاره به تبعيد وي به بوشهر و اعتراض مردم در شاهچراغ و نيز شهادت چند نفر بر اثر تيراندازي مأموران شده است. پس از آن افزوده شده است كه: در زمان تبعيد ايشان سه ماه متوالي، مردم بازار وكيل را تعطيل كردند تا در نهايت دولت مجبور به بازگرداندن وي به شيراز شد. 4. فصلنامه پژوهشهاي تاريخي، سال سوم (1379)، شماره 5 ـ 8، ص 119 5. همان، سال سوم، شماره 5 ـ 8، ص 116 6. شكست كسروي، ص 90 7. شرح كاملي از فعاليت حزب برادران شيراز در سالنامه برادران (چاپ 1329) آمده است. علاوه بر آيين برادري (با مديريت خدام محمدي)، ميتوان به مهر ايزد (با مديريت محمدرضا هاشمي حسيني برادر زاده آيت الله)، همه (با مديريت حسين ولدان)، نهضت نور (با مديريت حيدرعلي مس فروش)، شفق شيراز (با مديريت شيعتي)، مهد سعدي (با مديريت حسين مختاري)، شيپور ادب (با مديريت شاكري) و مرد بازار (با مديريت اصغر عرب) اشاره كرد (بنگريد «شيراز امروز» از محمد مدرس صادقي، شيراز، 1331 ش). 8. آيين اسلام، سال 3، شماره 14، ص33 9. نقل شده در آيين اسلام، سال 3، شماره 14، ص 10 از طرف نشريه آيين اسلام در يادداشتي مفصل از اين اقدام ستايش شده و از روحانيون ساير شهرها نيز خواسته شده بود تا براي ايجاد جبهه واحد تلاش كنند. اين حركت نقش مهمي در تشكيل هيئتهاي علميه در شهرهاي مختلف داشت، تشكلهايي كه زمينه تشكيل جامعه روحانيت در شهرهاي مختلف در سالهاي بعد شد. 10. درباره وي بنگريد به: مجله آيين اسلام، سال دوازدهم (1334) ص12 11. آيين اسلام، سال 3، شماره 17، ص 5. خبر اين ماجرا براي بسياري ديگر نيز مسرت بخش بود. از آن جمله غلامرضا سعيدي كه يادداشتي تحت عنوان «درود بر سيد نورالدين مجتهد شيرازي» در آيين اسلام، شماره 18 به چاپ رساند و از حركت او در جهت تشكيل جبهه واحد روحانيت ستايش كرد. 12. خود آيت الله نيز سخت نسبت به «آيين اسلام» علاقمند بوده و در يكي از نامههايش كه در پاسخ مدير اين نشريه براي تسليت درگذشت آيت الله قمي نوشته بود، اين نشريه را «يكي از وسائل تبليغي مهم ديانت در جامعه ايراني» معرفي كرده، نوشت كه با تعطيل او به جبهه متدينين شكست فاحش وارد ميشود و هر متدين با غيرت و حميتي بايد بر خود لازم و واجب بداند كه به اندازه مقدور و ميسور خود سعي در بقا و توسعه و حسن جريان آن بنمايد. آيين اسلام، (سال 3، شماره 51، ص 12). 13. يادي از استاد، (يادنامه استاد سيد منيرالدين شيرازي، قم، 1380) ص23 14. گزارش مختصر اين سفر را بنگريد در: مجله هفتگي نوردانش، سال 1، شماره 34 (1327). در آنجا شعري هم از خوشدل ـ نواده دختري وصال شيرازي ـ كه در باره ايشان سروده شده، به چاپ رسيده است. گزارش كاملتر اين سفر در شماره 25 همان نشريه با تصاوير متعدد چاپ شده است. آيين اسلام نيز گزارش تفصيلي اين سفر را با تصاوير متعدد آورده است. (آيين اسلام، سال 5، شماره 4، ص20 و شماره 5) تصاويري كه روي جلد آيين اسلام چاپ شده با شرح آن در ص 19 همان شماره. 15. اسنادي از انجمنها و مجامع مذهبي، صص 291 ـ 292 16. در باره سفر آقاي سيد نورالدين در سال 1327 از شيراز به مشهد و سخنرانيهاي ايشان در طول راه براي مردم شهرها و ديدارشان در قم با آيت الله بروجردي بنگريد به: خاطرات آيت الله محمد يزدي، صص 178 ـ 179 17. مرامنامه اين جمعيت طي نامهاي به نخست وزير وقت يعني هژير فرستاده شده است. متن آن را بنگريد در: اسنادي از انجمنها و مجامع مذهبي، صص225 ـ 226 18. تلگرافي از شيراز به نخست وزير و وزير فرهنگ مندرج در نشريه آيين اسلام، شماره 18 (23 تير 1323)، ص 3 19. آيين اسلام، سال 1، شماره 22، ص7 20. آيين اسلام، ش 24، (3 شهريور 23)، ص6 21. آيين اسلام، سال 1، شماره 21، ص 3 و بنگريد همانجا، شماره 24، ص 4 مقاله «فرهنگ خانه اميد ماست». در همين نشريه (شماره 40، ص 28) از اقدام وزارت فرهنگ مبني بر تدريس قرآن و شرعيات در مدارس تشكر شده و به انتقادهايي كه برخي از مطبوعات از وزارت فرهنگ كردهاند، اشاره شده است. گويا اقدام وزارت فرهنگ تنها در حد دبستانها بوده و همين امر، البته ضمن تشكر، سبب اعتراض يكي از نمايندگان استان فارس شده است. بنگريد: آيين اسلام، سال 1، شماره 47، ص5 22. و بنگريد به پاسخ محمود افشار كه پس از صديق، كفيل وزارت فرهنگ شده است: آيين اسلام، سال 2، شماره 11، ص10 23. آيين اسلام، سال 2، شماره 25، ص 7. در همانجا از قول نشريه افزوده شده است كه «سه ماه است كه بيش از صد نامه و تلگراف به اين اداره رسيده و جدا تقاضاكردهاند كه برنامه دبستانها و دبيرستانها بايد با موازين ديني تطبيق و مواد مخالف آن اصلاح شود.» 24. خاطرات رجبعلي طاهري ، ص 19 25. بنگريد به: جريانها و سازمانهاي مذهبي ايران (1320 ـ 1357) ص 99 ـ 104 26. نشريه فضيلت، شماره 9 (شيراز، هيئت فدائيان ابوالفضل عليهالسلام ). 27. يادي از استاد، ص 18 ـ 19 28. كسروي هيچگاه مدعي آن نشد كه فرشته وحي سراغ او آمده اما با پايين آوردن منزلت وحي در حد احساس دروني و يافتهاي قلبي و عقلي، تصوري پيامبرگونه براي خود پيدا كرده پيام به ملل شرق ميداد. در واقع، وي با پايين آوردن سطح وحي در حد خود، پيامبرياش را ـ آن هم نه در قالب الفاظ سنتي ـ طرح ميكرد. روش و منش او كاملاً متناسب با نوعي پيامبرِ پوزيتيويستي در عصر جديد بود كه همزمان مدعي دينداري و در عين حال، اصلاح دين و ارائه دينِ جديد خالي از انحراف و تحريف و افراط ـ به قول خودش ـ بود. كاري كه خودش به طعنه ميگفت شيعيان ميگويند كه بايد امام زمان عليهالسلام بكند، خودش ميخواست انجام دهد. يكي از زيركيهاي آيت الله شيرازي در اين نقد آن است كه مكرر از كسروي ميپرسد آيا ميپذيرد كه اشتباه ميكند يا نه؟ آيا اگر مطلبي بر او روشن شد، بر خطا بودن نظرش اعتراف دارد يا نه؟ در اين زمينه كسروي، هيچ گاه به روشني پاسخ نميدهد و اين نشان از آن دارد كه نوشتههاي خود را پيامبرانه ـ البته از نوع مدرن آن ـ ميداند. 29. كسروي در گفتار چهارم كتاب شيعيگري به تفصيل به بحث از اين مطالب پرداخته است. همان مطالب در كتاب «بخوانند و داوري كنند» نيز آمده است. 30. از مرحوم سيد منيرالدين حسيني فرزند آيت الله شيرازي نقل شده است كه من نخستين بار تعبير «جمهوري اسلامي» را از پدرم در برابر پيشنهاد حزب توده داير بر جمهوري دمكراتيك شنيدم. بنگريد به: يادي از استاد، ص 24 31. نگريد به: نشريه فضيلت، شماره20 (مهر 1380).