نقش عدالت در مديريت
سيدصمصامالدين قوامي (1) مديريت كه امري متنوع و متكامل و قابل تطبيق بر اقتضائات و شرائط گوناگون ميباشد، داراي اصول و قواعدي است چه در بخش مديريت منابع انساني كه متكفل امر گزينش، ارزيابي، حقوق و دستمزد، پاداش و تنبيه و انضباط، ميباشد و چه در بخش وظايف مباني مديريت كه عبارت از سازماندهي، نظارت، برنامهريزي و هماهنگي و رهبري ميباشد، در ميان همه اين عناصر شناخته شده عدالت نقش محوري دارد و ميتواند «امالاصول» لقب بگيرد. مقاله حاضر به دخالت عنصر عدالت در تمامي قواعد مديريت منابع انساني و وظايف مديريت ميپردازد. و با توجه به معاني گوناگون عدالت در ابعاد فردي و اجتماعي، به تفسير عدالتمندي اين قواعد ميپردازد و در نهايت «مديريت عادلانه» را به گونهاي معرفي ميكند كه در تار و پود آن، عنصر عدالت جلوهاي ويژه داشته باشد. چنين مديريتي پويا، پاينده، كارآمد و اثربخش است و تأمين كننده توأمان رضايت و احقاق حق ميباشد. و بيترديد «مديريت عادلانه» تنها مديريت زيبنده يك نظام ديني خواهد بود. پيامبر خدا صلياللهعليهوآله ميفرمايند: «إن شئتم أنبأتكم عن الامارة (و ما هي) اوّلها ملامة و ثانيها ندامة و ثالثها عذاب يوم القيامة إِلاّ من عدل». (2) «اگر بخواهيد شما را از امارت (و مديريت) با خبر سازم، آغازش ملامت است و به دنبالش ندامت خواهد آمد و سرانجامش عذاب روز قيامت است مگر آنكس كه عدالت ورزد.» و نيز ميفرمايند «إذا حكمتم فاعدلوا»؛ (3) «وقتي داوري (يا مديريت و حكومت) ميكنيد، برعدل رفتار نماييد.» اين سخنان عدالت محور از كسي است كه اميرمؤمنان عليهالسلام دربارهاش ميفرمايد: «سيرتُهُ القصد و سنته الرشد و كلامه الفصل و حكمه العدل». (4) «سيره و مشي او ميانه روي و اعتدال، سنتش رشد، گفتارش جدا كننده و فرمان و مديريتش عادلانه است.» همين عبارات كافي است كه مديريت و حكومت را به تأسي از پيامبر صلياللهعليهوآله بر پايه عدالت بنا كنيم. آن حضرت خود ميفرمود: «عدل ميزان خدا در زمين است و هر كس آن را دريابد، او را به بهشت رهبري ميكند و هر كس آن را رها كند او را به جهنم سوق ميدهد.» (5) يعني همين عدالت تارك خود را به آتش ميفرستد همانگونه كه عامل خود را به فردوس برين رهنمون ميسازد. همانگونه كه فرمود: «يك ساعت عدالت ورزيدن، بهتر از عبادت يكسال است كه شبهايش به قيام و روزهايش به روزه بگذرد و ساعتي جور در حكومت (و مديريت) در نزد خداوند، بدتر از گناهان شصت ساله است.» (6) عدالت در مديريت از ديدگاه اميرالمؤمنين عليهالسلام : 1. «العدل نظام الإمرة»؛ «عدل نظامبخش مديريت و امارت است.» (7) 2. «به خدا سوگند اين كفش پاره نزد من، محبوبتر است از حكومت (و مديريت) بر شما، مگر آنكه حقي را به پا دارم و باطلي را دفع كنم.» (8) 3. «العدلُ سائس عامٌ»؛ «عدل يك قانون و مدير عمومي است.» (9) 4. «ما حصن الدول بمثل العدل»؛ «هيچ چيز چون عدل دولتها را حفظ نميكند.» (10) 5. «إعدل تدوم لك القدرة»؛ «دادگر باش قدرت برايت پايدار ميماند.» (11) 6. «في العدلِ الاقتداءُ بسنة الله و ثباتُ الدُّول»؛ «اجراي عدالت اقتدا به سنت خدا و سبب پا برجا بودن دولتها است.» (12) 7. «من عدل تمكّن»؛ «هر كس عدالت ورزد قدرتمند است.» (13) 8. «دولة العادل من الواجبات»؛ «دولت و مديريت عادله از ضروريات است.» 9. «لا رئاسة كالعدل في السياسة»؛ «هيچ رياست و مديريتي، در اداره و مديريت مانند عدل نيست.» 10. «من عمل بالعدل فيمن دونه رزق العدل ممّن فوقه»؛ «هر كس با زيردستان به عدالت رفتار كند عدالت مافوق روزي او خواهد شد.» از روايات بالا و مانند آن نقش بيبديل عدالت در هر نوع مديريت و حكومتي روشن ميشود، آنهم از امامي كه خود مظهر عدل بود و شهيد عدالت نام گرفت. هم ايشان بود كه در نامهاي به اسودبن قطبه فرماندار و رييس سپاه حلوان چنين نوشت: (14) «اما بعد، هر گاه ميل و خواست زمامدار (نسبت به همه) يكسان نباشد اين روش، او را از عدالت باز ميدارد. پس بايد كار مردم در حق، نزد تو يكسان باشد. زيرا هيچ گاه جور و ستم جانشين عدالت نخواهد شد. پس آنچه براي خويش نميپسندي اجتناب كن و نفس خود را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب كرده است، به اميد پاداش و ترس از كيفرش، به خضوع و تسليم وادار ساز و بدان كه دنيا سراي آزمايش است. هر كس ساعتي در آن بياسايد و دست از تلاش بردارد، همين ساعتِ آسودگي، موجب حسرت و پشيماني او در قيامت خواهد شد و هرگز هيچ چيز تو را از حق بينياز نگرداند و از جمله حقها كه بر توست، اين است كه نفس خود را نگاهبان باشي و به اندازه توانت در كار رعيت كوشا باشي؛ زيرا سود و پاداشي كه از اين راه [از خدا] به تو ميرسد بيشتر از سودي است كه به وسيله تو (به رعيت) ميرسد، والسلام.» وقتي آن حضرت به نجاشي كه از شخصيتها و شعراي بزرگ بود، در ماه رمضان 20 ضربه اضافه شلاق زد در پاسخ اعتراضات فرمود: (15) «اي برادر، آيا نه چنين است كه او يكي از مسلمانان بوده و جهت حكم خدا را رعايت نكرده و پرده دري كرده است و ما نيز حدي را كه كفاره گناه اوست بر او جاري كرديم؟» خداي متعال ميفرمايد: «دشمني گروهي وادارتان نكند كه عدالت را رعايت نكنيد، عدالت ورزيد كه به تقوا نزديكتر است.» (16) آن حضرت به مردم كوفه، كه مركز حكومتش بود، ندا داد كه: «اي مردم كوفه، اگر ديديد كه من از شهر شما بيرون رفتم به غير از آن وضعي كه قبلاً داشتم، مثلاً لباس و خوراك من يا مركب و غلام من عوض شد و در مدت حكومتم (و مديريتم) زندگي مرفهي براي خود درست كردهام بدانيد كه در حكومت به شما خيانت كردهام.» (17) آن مدير عادل درباره تقسيم بودجه ميفرمايد: «فإِنّ للأقصي مِنهم مثل الذَّي للأَدْني»؛ (18) «براي ساكنان دورترين نقاط كشور بايد همان مقدار تقسيم شود كه براي نقاط نزديك تقسيم ميشود.» وقتي كه خبر ميرسد يكي از منصوبان و كارگزارانش به سوده، دختر عماره همداني ستمي كرده است، بسيار اندوهگين ميشود و چشمانش اشكبار ميگردد، در حال گريه رو به آسمان ميكند و ميگويد: «بار خدايا! تو بر من و آنان گواهي، من آنان را بر ستم به آفريدههاي تو فرمان ندادهام.» (19) نقش عدل را در دومديريت نبوي و علوي كه متأثر از مديريت خداوندي است ملاحظه كرديم. اين عدل چيست كه اين همه مورد اهتمام و احترام مديران معصوم و اسوه است تا ديگر مديران، هم عدل را پيشه خود كنند. براي عدالت معاني فراوان از زواياي گوناگون شده است كه به تعدادي از آنها اشاره ميشود: 1. دادن حق هر صاحب حق. 2. نهادن هر چيزي در جاي خود. 3. موزون بودن (تعادل و تناسب و توازن). 4. ميانهروي بين افراط و تفريط، (اعتدال). 5. تساوي و نفي هرگونه تبعيض (تفاوت قائل نشدن ميان افراد). 6. رعايت استحقاق در افاضه وجود (عدل در تكوين). 7. عدم ارتكاب كبيره و عدم اصرار بر صغيره، (عدالت فردي و فقهي). 8. برابري اجتماعي (قسط، عدالت اجتماعي و قضايي و سياسي و اقتصادي). 9. رعايت مفاسد و مصالح در قانونگذاري (عدل در تشريع). 10. نقطه تعادل و تلاقي تمام فضايل؛ مثلاً عفت و شجاعت و حكمت، كه اوساط اخلاقي هستند، قدر جامعي به نام عدالت دارند (نظريه عدالت ارسطو). اينها منظومهاي از عدالت است! تكويني و تشريعي، فردي و اجتماعي، اخلاقي و اعتقادي. شهيد مطهري جمعبندي جالبي دارد. او مينويسد: عدالت آنجا كه به توحيد يا معاد مربوط ميشود، به هستي و آفرينش شكل خاص ميدهد نوعي جهانبيني است. آنجا كه به نبوت و تشريع و قانون مربوط ميشود، يك مقياس و معيار قانونشناسي است آنجا كه به امامت و رهبري مربوط ميشود، يك شايستگي است آنجا كه پاي اخلاق به ميان ميآيد آرماني انساني است و آنجا كه به اجتماع كشيده شود يك مسؤوليت است.» (20) امام خميني قدسسره ميفرمايد: «اسلام خدايش عادل است، پيغمبرش هم عادل است، معصوم و امامش هم عادل است قاضياش هم معتبر است كه عادل باشد فقيهش هم معتبر است كه عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است كه عادل باشد امام جماعتش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جمعهاش هم بايد عادل باشد، از ذات مقدس كبريا گرفته تا آن آخر زمامدار بايد عادل باشد، آنهم بايد عادل باشد.» (21) موجبات عدل در نگاه شهيد مطهري را ميتوان به سه عامل تقسيم كرد: 1. بودن قوانين و مقررات عادلانه 2. اجرا و تنفيذ آنها علي السواء (امام عادل) 3. شعور مردم به حقوق خود. لذا عدالت اجرا و مجري ميخواهد و نياز به مديريت دارد. در حقيقت از اين مثلث ترسيم شده جهت تحقق عدالت، ضلع اجراي آن مهم است، كه در اين نوشتار به آن پرداخته ميشود. عدالت اگر در مديريت تنيده شود، مديريت عادلانه يا عدالت اداري نام ميگيرد. و در هر بُعدي از مديريت، منابع انساني يا وظايف مديريت ميتواند مطرح شود. مديريت منابع انساني و عنصر عدالت
«مديريت منابع انساني» استفاده بهينه از عنصر انسان در سازمان است؛ به گونهاي كه مراحل عضوسازي، عضويابي، گزينش، به كارگيري، حمايت و پشتيباني، قدرداني و جبران خدمات و حمايتهاي پس از كنارهگيري و بركناري و... را شامل ميشود. عدالت در گزينش نقش عظيم دارد، اصولاً اين معناي از عدالت كه «قراردادن هر چيزي در جاي خود است». در گزينش نمود خاص دارد؛ يعني از هر استعدادي علاقه و توان در موضع خويش به كار گرفتن، و در حقيقت زمينه رشد انساني و سازماني را فراهم كردن است. چرا كه اگر كسي در غير جاي خود قرار گيرد، اين عدالت برقرار نميشود. هر كاري نيروي مناسب خود را ميطلبد. «مديريت منابع انساني را، شناسايي، انتخاب، استخدام» تربيت و پرورش نيروي انساني به منظور دستيابي به اهداف سازمان تعريف كردهاند. وظيفه اين مديريت، رعايت نظام شايستگي در استخدام، پرورش و حفظ نيروي كار شايسته است كه با حدّ اكثر كارايي و صرفهجويي، هدفهاي سازمان را تحقق بخشد. آناني كه به گونهاي با اداره امور استخدامي سروكار دارند موظفند در همه روابط و تصميمات كار گزيني، هيچگاه شأن و مقام انساني را از خاطر دور ندارند و در همه اعمال و افعال خويش از اصل جامعيت و توجه به منافع عموم پيروي كنند و از هرگونه تبعيض دوري جسته، وظايف و اختيارات خود را بدون در نظر گرفتن منافع شخصي به كار گيرند. انسان موجودي زنده است كه قادر به تفكر، قضاوت و تصميمگيري است. او مادّهاي بيجان نيست كه به راحتي در دست ديگران شكل گيرد. از سوي ديگر، تجمّع انسانها و پيدايش گروهها و در نتيجه رفتار گروهي به وجود آورده، بر پيچيدگي موضوع افزوده و اداره و كنترل انسانها را در سازمان به مراتب دشوار ميسازد. نقش مديريت منابع انساني، نخست تشخيص استعدادهاي بالقوه نيروهاي شاغل در سازمان و سپس فراهم آوردن امكاناتي براي شكوفايي آنها است. (22) امروزه قوانين و مقررات بسياري بر استخدام و چگونگي فعاليتهاي سازمان نظارت ميكند و پيشتر تخلف از آنها موجب تعقيب كيفري، حقوقي يا پرداخت جرايم سنگين ميشود. بهداشت و ايمني كار، اجتناب از تبعيض در استخدام پرداخت حقوق و دستمزد كافي و عادلانه از مواردي است كه زير نظر و كنترل مستقيم دولت هستند و سازمان، مكلف به رعايت آنها است. (23) از عبارات بالا نقش عنصر عدالت به خوبي مشهود است. عدالت به معناي تساوي در پرداخت دستمزد، عدالت به معناي اعطاء كلّ ذي حقٍ حقّه در حقوق و دستمزد، عدالت به معناي وضع الشيء في موضعه در استخدام و گزينش و چينش نيروها، بدور از تبعيض، هر نيرويي را در موقف توان و علاقه و استعداد او به كار گرفتن، كه در عين حال سازمان را متعادل به معناي موزون و زيبا قرار دادن است. بد نيست نگاهي به وظايف مديريت منابع انساني بيندازيم تا نقش عدالت را به تفصيل در مورد هر يك متوجه شويم: 1. نظارت بر استخدام در سازمان؛ به گونهاي كه اين امر در چهارچوب قانون و مقررّات انجام گيرد و حقوق متقاضيان مشاغل پايمال نگردد. 2. تجزيه و تحليل شغل به طوري كه ويژگيهاي هر يك مشخص و معين شود. 3. برنامهريزي براي تأمين نيروي انساني مورد نياز سازمان. 4. كارمنديابي؛ يعني كسانيكه شرايط لازم را براي استخدام در سازمان دارند. 5. انتخاب و استخدام بهترين و شايستهترين نيروهاي ممكن براي تصدّي مشاغل در سازمان. 6. طراحي و تنظيم برنامههايي كه ورود كاركنان جديد را به سازمان تسهيل و به ايشان كمك ميكند تا جايگاه صحيح سازماني و اجتماعي خود را در آن بيابند. 7. آموزش كاركنان. 8. تربيت مدير. 9. طراحي نظام ارزيابي عملكرد كاركنان. 10. طراحي نظام پاداش. 11. طراحي نظام حقوق و دستمزد. 12. طراحي نظامي براي رسيدگي به خواستهها يا شكايات كاركنان. 13. طراحي نظام بهداشت و ايمني محيط كار. 14. طراحي نظام انضباط. وظايف بالا، هر كدام به نوعي با عدالت (با يكي از معاني آن) مربوط هستند، و بد نيست، به اهم آنها كه مرتبطترين حالت را با عدالت دارند، اشاره كنيم. 1. نظارت بر استخدام
به گونهاي كه اين امر در چهارچوب قانون و مطابق با قوانين و مقررات انجام گيرد و حقوق متقاضيان مشاغل پايمال نگردد. در حقيقت بايد با آنچه كه به «پارتي بازي» معروف است و نيز «نورچشمي» مقابله شود، قانونمندي و ضابطهگرايي بايد حاكم گردد و يك نوع عدالت به معناي تساوي و عدم تبعيض رعايت شود. در كتاب «مديريت از منظر كتاب و سنت» فصلي گشوده شده است (24) با عنوان «منابع كارمنديابي» رسول خدا صلياللهعليهوآله و در آنجا اثبات شده است كه رسول خدا صلياللهعليهوآله معيارهاي ارزشي را بر معيارهاي نژادي، قومي، فاميلي و غيره ترجيح ميداده است. مكي و مدني بودن و عرب و قرشي بودن و... معيار استخدام در كادر و كابينه رسول خدا نبود، بلكه عناويني مانند توانايي و هجرت و نصرت و رزمندگي و فداكاري و ايثار، ملاك بود. هر كس اين ملاكها را داشت مورد توجه بود ولو از آشنايان، رفقا و همشهريان به شمار نميآمد. اميرمؤمنان عليهالسلام هم، كه نيروي كليدي آن حضرت محسوب ميشد، علاوه بر فضائل و منزلت ويژه معنوي كه داشت؛ به خاطر شجاعتها و لياقتهايي كه از بدر تا تبوك نشان ميداد و فداكاريها و از خودگذشتگيهايي كه در مكه نشان داده بود، اين منزلت و اخوّت و قربت را به دست آورده بود و عدالت اقتضا ميكند كه هر كس توان دارد بيايد و مصدر و منصبي را اشغال كند. 2. انتخاب و استخدام بهترين و شايستهترين نيروهاي ممكن براي تصدي مشاغل در سازمان
اين همان اصل معروف «شايستهسالاري» است كه متأسفانه حربهاي سياسي شده است. تفاوت اين مطلب با مطلب قبلي، در تفاوت پذيرش و گزينش است؛ مطلب قبلي پروسه كارمنديابي و پذيرش است و اين بر منصب نشاني است. در اين جا شايستگان و متناسبان و متخصصان در هر منصبي بايد آن منصب را داشته باشند. عدالت در اين جا با معناي «وضع الشي في موضعه» نمود پيدا ميكند؛ يعني هر كس و هر چيزي را در جاي مناسب خويش قرار دادن. به انساني ضعيف پُست قوي دادن و يا به عكس تضييع حق است. گاهي ظلم به منصب و گاهي ظلم به منصوب است. پايه و اساس سازمان وظايفي است كه به وسيله اعضاي آن انجام ميگيرد. اين وظايف بايد متناسب با يكديگر و داراي هماهنگي در جهت رسيدن به اهداف سازمان باشد، و هر شغلي بايد تجزيه و تحليل و شفاف شود. تجزيه و تحليل شغل فرايندي است كه از راه آن ماهيت و ويژگي هر يك از مشاغل در سازمان بررسي ميگردد. و اطلاعات كافي درباره آنها جمعآوري و گزارش ميشود. با تجزيه و تحليل شغل معلوم ميشود كه هر شغل چه وظايفي را شامل ميشود و براي احراز و انجام شايسته آن، چه مهارتها، دانشها و تواناييهايي لازم است. (25) بنابراين، شغل بايد تجزيه و تحليل شود و وزن و ثقل آن مشخص گردد و مانند مسابقات وزنهبرداري، هر كس طبق قدرت و سرعت خود وزنه را بردارد. در قرآن كريم آمده است: «ربَّنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به»؛ (26) «يعني پروردگارا هر چه فوق طاقت ما است بر دوش ما مگذار.» اين دعا ناظر بر يك اصل است كه مبادا بر دوش كسي باري بيش از توانش گذاشته شود، اين ضدّ عدالت است؛ (به معناي وضع الشيء في موضعه...)، از سوي ديگر وزنه سبك براي انسانِ نيرومند مايه خواري و خنده است. لذا بايد شغل تحليل شود و شرايط احراز آن معلوم گردد. در مديريت اسلامي و رحماني براي هر شغل طبق سيره نبوي و علوي شرايطي مشخص شده است؛ براي قضاوت، فرماندهي نظامي، استانداري، رياست دفتر (امين السّر)، مشاور، حسابدار، سفير، وزير و... (27) كه آن شرايط داراي دو ويژگي است: الف: هر شغل و منصب، غير از شرايط عمومي گزينش برخي ويژگيهاي خاص خود را دارد. ب: بخش قابل توجهي از شرايط بيان شده، شرايط اخلاقي است و بخشي نيز فني و تخصصّي است. عدالت اقتضا ميكند كه ميان شغل و شاغل بيشترين تناسب وجود داشته باشد. در مديريت اسلامي كه براساس نظريه رشد و رحمت استوار است (28) و اصل عدالت خود از شعوب و شقوق اصل رحمت محسوب ميگردد، جلوهاي از عدالت (به معناي متعادل و متوازن بودن) اين است كه شغل بايد به گونهاي طراحي شود كه زمينههاي رشد همه جانبه شاغل را فراهم كند. او را از نظر استعداد شكوفا سازد و در يك قالب بسته نگاه ندارد. ابتكارهاي او را جلوهگر سازد. مايه رضايت او باشد. انگيزههاي او را تقويت كند و صرفا به كارايي سازماني و رشد كمي و فنّي و ازدياد توليد و محصول و ارتقاي كارايي او بسنده نشود. يكي از جلوههاي عدالت، عدالت به معناي تعادل است و آنهم ميان حسن فعلي و فاعلي كار و وظيفه است. بنابراين مبنا، فعل و فاعل با هم بايد داراي حسن و درجات خداپسندانه باشند؛ حسن فعلي ناظر بر حدّاكثر كارايي است و حسن فاعلي بيانگر روحيات و نيات و انگيزههاي فاعل است و اين هر دو، مهم هستند. عدالت به معناي تناسب و تعادل، ميان اين دو موازنه ايجاد ميكند؛ بگونهاي كه عوامل تقويت و تعميق نيت معنوي و الهي را گسترش ميدهد و كار را براي خدا انجام دادن، يك ارزش ميشود. در حقيقت كار خوب و كارامد را براي خدا انجام دادن، به عنوان يك فرهنگ جا ميافتد و مديران اسلامي بايد راهبردها و راهكارهايي تنظيم كنند كه چنين تعادلي برقرار شود؛ به عنوان مثال اشاعه فرهنگ خدماترساني و خدامحوري در كنار تكيه برتخصص و كارامدي با شكلي بليغ و مليح ميتواند زمينههاي چنين عدالت و تعادلي را برقرار كند. يكي از جلوههاي عدالت در اصل شايستهسالاري ، همانا نقش دادن به عدالت به معناي دوري از گناهان كبيره و عدم اصرار بر صغيره است. تأكيد بر اين عنصر عدالت فضاي معنوي را ترويج ميدهد؛ يعني انسانهاي عادل را كه ملكه عدالت در آنها راسخ شده است را بايد بر كارهاي مهم گمارد. كساني كه گرد گناه نميروند و بر آن اصرار ندارند، بر سالم سازي محيط كمك ميكنند. البته هر چند علامت اين عدالت در ادبيات فقهي، «حسن ظاهر» شمرده شده است ولي دقيقتر از آن هم قابل كشف است؛ به گونهاي كه در اثر تجربه و سابقه كار چنين ملكهاپي ظهور و بروز ميكند. پستهاي كليدي را بايد به انسانهاي عادلِ به اين معنا داد كه در كنار تخصص ميتوانند ضمن ارتقاي كارامدي و كارايي و اثربخشي، بر حسن فاعلي كار هم تضمين دهند و فضاي سازمان را ميداني براي مسابقه و مسارعه در ارزشهاي انساني و اسلامي سازند. ملاحظه ميشود كه معاني و مباني گوناگون عدالت، چگونه در جاي جاي اندام سازمان به خصوص در بُعد مديريت منابع انساني، نفوذ و رسوخ مينمايد. يك سازمان عدالت محور جز اين راهي ندارد. عدالت سازماني حكم ميكند كه شايستهسالاري را بر ستونهايي از اعتدال و تعادل و ملكه عدالت و توازن و... قرار داد. مقريزي در كتاب «امتاع الاسماع» (ص1039) شرح وظايف گونهاي را از پيامبر خدا صلياللهعليهوآله خطاب به عموم واليان و كارگزاران خويش آورده است كه جاي نام والي خالي است و با اصطلاح (فلان) تنظيم شده است. بنابراين نقل، اين شرح وظايف شكل استاندارد شده و همساني را براي همه كارگزاران بيان ميكند: «بنام خداوند بخشاينده بخشايشگر. اين فرماني است از سوي پيامبر خدا به فلان، در همه كارهاي خويش از نافرماني خدا بپرهيزد؛ زيرا خداوند با پرهيزگاران و نيكوكاران است، حقوق را آنسان كه خداي تعالي واجب گردانيده است، بستاند و آنگونه كه او دستور داده است به كار برد و پرداختن به كار نيك را با رفتار خويش آسان گرداند. با مردم به جدال مپردازد؛ زيرا قرآن ريسمان خدا است كه دادگري و دانشاندوزي و خرّمي دلها در آن است؛ از اينرو، آيههاي محكم آن را به كار بندد و همه حلال و حرام آن را به كار گيريد و متشابه آن را باور كنيد. به نماينده خود دستور دادهام كه كار نيك را از نيكوكار بپذيرد و او را براي آن كار بستايد و نتيجه كار بد را به بدكار بازگرداند. وظيفه من اين است كه مردم را از ستم كردن به يكديگر باز دارم. اي نماينده من، خود را تباه مساز؛ زيرا خداوند سرپرستان را ياور ناتوانان و بازدارندگان از نيرومندان قرار داده است... اي نماينده من، به مردم دستور ده كه نمازها را در وقتهاي خود بگذارند و وضو را كامل سازند. وظيفه تو اين است كه زكاتي را كه بايد بپردازند، از دارايي ايشان برداري. نماينده من موظف است به مسلمانان دستور دهد كه سالمندان و حافظان قرآن را گرامي بدارند نامداران را ارج نهند. قرآن را مطهّر دارند و با وضو آن را به دست گيرند.» (29) ترويج و ترغيب عدالت در اين فرمانِ عام موج ميزند. اگر مديران اسلامي در نظام جمهوري اسلامي خود را مخاطب عام اين فرمان بدانند و خود را نماينده عام پيامبر خدا صلياللهعليهوآله فرض كنند، گزاف نرفتهاند و جزاف نگفتهاند. پس بايد صداي خود را از صداي آن حضرت بالاتر نبرند و او را اطاعت كنند، تا مدير اسلامي لقب گيرند. بگذاريد ابعاد عدالت را از اين دستور استخراج كنيم: 1. عدالت به معناي دوري از گناهان (آنجا كه فرموده است: در همه كارهاي خويش از نافرماني خدا بپرهيزد؛ زيرا خداوند با پرهيزگاران و نيكان است...). 2. عدالت به معناي تساوي و نفي هرگونه تبعيض (آنجا كه فرموده است: حقوق را آنسان كه خداي تعالي واجب گردانيده است، بستاند و آنگونه كه او دستور داده است به كار برد). 3. عدالت به معناي رعايت استحقاق( به نماينده خود دستور دادهام كه كار نيك را از نيكوكار بپذيرد و نتيجه كار بد را به بدكار بازگرداند). 4. عدالت به معناي رعايت مفاسد و مصالح در قانونگذاري (عدل در تشريع) [قرآن ريسمان خدا است، از اينرو آيههاي محكم آن را به كار بنديدو همه حلال و حرام آن را به كار گيريد و متشابه آن را باور كنيد.]. 5. عدالت به معناي مقابل ظلم و ستم (وظيفه كارگزاران اين است كه مردم را از ستم كردن به يكديگر باز دارند). 6 .عدالت به معناي برابري اجتماعي (اي نمايندگان من، خود را تباه نسازيد؛ زيرا خداوند سرپرستان را ياور ناتوانان و بازدارندگان از نيرومندان قرار داده است). اگر همين دستورالعمل جاويدان را مديران اسلامي نصب العين خود قرار دهند، عنصر عدالت را در عرصه مديريت به نيكي رعايت كردهاند. اگر همين دستورالعمل جاويدان را مديران اسلامي نصب العين خود قرار دهند، عنصر عدالت را در عرصه مديريت به نيكي رعايت كردهاند. 3. طراحي نظامِ ارزيابي كاركنان(تعيين شايستگي)
منظور از تعيين شايستگي، ارزيابي درجه كفايت و لياقت كاركنان، از لحاظ انجام وظايف مشاغل محوّله و پذيرش مسؤوليتها در سازمان است، شناخت كاركنان قوي و اعطاي پاداش به آنان و از اين راه، ايجاد انگيزه براي بهبود عملكرد آنان و ديگر كاركنان؛ از جمله علل اصلي تعيين شايستگي است. اظهارنظر درباره ارزش كار افراد، از پديدههاي طبيعي هرگونه فعاليت گروهي است، چه هرگاه عدهاي براي تحقّق يك هدف مشترك به همكاري با يكديگر ميپردازند، هر يك از اعضاي گروه درباره لياقت و كفايت همكاران خود اظهار نظر ميكنند و چون سرپرستان در سازمانها، مسؤوليت اجراي امور واحدهاي مربوط را برعهده دارند، اظهارنظر آنان درباره مراتب شايستگي افراد تحت سرپرستي خود؛ اعم از اين كه در سازمان از نظام و الگويي پيروي شود يا پيروي نشود، مراتب شايستگي افراد به گونه غيررسمي برپايه قضاوت شخصي تعيين شد و ملاك تصميمگيري درباره اموري چون ترفيع، انفصال، انتظار و خاتمه خدمت كه بايد عاري از هرگونه حب و بغض و تبعيض باشد، قرار ميگيرد. (30) در چنين وضعي نميتوان انتظار داشت كه اين فعاليت مهم پرسنلي؛ يعني ارزيابي عمليات كاركنان طبق موازين عدل و انصاف به مرحله اجرا درآيد؛ زيرا گرفتن هر گونه تصميم مبتني بر اظهارنظر ذهني و قضاوت شخصي كه در آن اطلاعات لازم از راه علمي جمعآوري، طبقهبندي، تجزيه و تحليل و متناوبا مورد تجديدنظر واقع نشده باشد، هرگز نميتواند كاملاً منصفانه و به دور از لغزشهاي ناشي از تعصب و تبعيض باشد، نتيجه نهايي اين نوع تعيين شايستگي چيزي جز ايجاد حس محروميت و ناكامي فوقالعاده در كاركنان و تقليل بازده كار آنان و كاهش كارايي در سازمان نيست. (31) با اين ديدگاه ارزيابي و تعيين شايستگي نوعي داوري و قضاوت است و عدالت در قضاوت از بارزترين جلوات عدالت است؛ عدالت به معناي (دادن حق هر ذي حق) و به معناي (تساوي و نفي هرگونه تبعيض و تفاوت قائل نشدن ميان افراد). در مكاتب مديريّتي قديم و جديد براي چنين قضاوتي هميشه نگراني وجود داشته است، كه نمونههايي از آن در سطور پيش ملاحظه شد. در كتاب «مديريت از منظر كتاب و سنت» به تفصيل به معيارهايي پرداخته شده كه ميتواند ملاك ارزيابي و تعيين شايستگي قرار گيرد، (32) اين ملاكات، كه از ناحيه 3 مديريت «رحماني»، «نبوي» و «علوي» اخذ شده است، اگر عادلانه و منصفانه مورد قضاوت قرار گيرند، حق افراد احقاق خواهد شد و هر كس ميتواند در مسير رشد و ارتقاي همه جانبه قرار گيرد. به بخشي از اين مطلب توجه ميكنيم كه در حقيقت جمعبندي ملاكات شمرده شده است: «در مجموع، اگر مديري آيندهنگر باشد، و در عين حال خيالپرداز و آرزوگرا نباشد، بلكه اهل نظم و تدبير بوده كارها را در فرصت مناسب انجام دهد، پيش از آنكه سخن بگويد و گزارشي عمل كند، مرد اقدام باشد. عمل و حاصل كار چنين فردي، تبليغ او است، نه سخنان زيبا و آمارهاي متنوعش كه معلوم نيست تا چه اندازه بهرهمند از واقعيت است. اگر مديري تنبل و سست اراده نباشد، بلكه جدّي و با نشاط باشد، راه كار را بداند و تشخيص دهد، قدر لحظهها را بداند، به طور كلّي انساني شايسته ارزيابي ميشود كه قابليت ترفيع و اهليت هر مسؤوليت و ظرفيت هر پاداش را دارد.» (33) 4ـ طراحي نظام پاداش
پاداشي كه فرد از سازمان ميگيرد يا به علّت انجام وظايف محوّل در حد عادي و متعارف است كه در اين صورت حقوق يادستمزد ناميده ميشود، يا به علت انجام وظايف در سطحي بالاتر از استانداردهاي عاديِ كاري است كه در اين صورت، از پاداش، به عنوان مزاياي فوقالعاده به علت كار فوقالعاده سخن به ميان ميآيد. نظام پاداش در سازمان هر دو عملكرد را در بر ميگيرد و نظامي است كه براساس موازين و شيوههاي خاص، پاداش هر يك از كاركنان را متناسب با كارشان به آنها ميدهد. نظام پاداش بايد كارش اثربخش باشد؛ به بيان ديگر، تخصيص و اعطاي پاداش در سازمان بايد بگونهاي باشد كه بيشترين بازده را براي سازمان ممكن سازد. در نخستين گام، در اين راه، نظام بايد به گونهاي طراحي شود كه اعطاي پاداش مشروط به عملكرد مؤثر باشد، منظور از عملكرد مؤثر عملكردي است كه در جهت دستيابي به اهداف سازمان باشد، تنها در اين صورت است كه استفاده از پاداش، راهكاري كارساز براي تشويق و ايجاد انگيزه در كاركنان خواهد بود.» (34) در اين مقوله هم عدالت به معناي «اعطاء كلّ ذي حقٍ حقّه» ظهور دارد و نيز به معناي رعايت استحقاق و رعايت تساوي و عدم تبعيض است. مشكل بزرگ در طراحي نظامِ پاداش، اين است كه تعاريف مختلفي از مفهوم شايستگي شده است. ما، در بحث قبل شايستگي اسلامي را مرور كرديم. نظام پاداش بايد به گونهاي باشد كه همه افراد بدون تفاوت، احساس رضايت و آرامش، مفيد بودن، رو به كمال بودن، آزادي عمل و استقلال، لياقت و شايستگي و كارامدي نمايند و اين جز ترسيم و اعمال نظام عادلانه پاداش ندارد و الاّ نتيجه معكوس خواهد داد. اينها پاداشهاي دروني نام داشت و اما پاداشهاي بيروني؛ مانند دريافت حقوق و دستمزد بيشتر، دريافت مزاياي بيشتر، ترفيع مقام، ستايش شدن، محيط و شرايط كاري بهتر نيز بايد با عدالت تام ايفا شود. اعطاي پاداشهاي نجومي و كلان به نور چشميها و انسانهاي چاپلوس و متظاهر، به اين توهم كه پايههاي مديريت را تحكيم كنند، عين ظلم و ستم و رشوه براي بقا است. اين نوع پاداش سمّ مهلك و بسيار خطرناك است! ويژگيهاي نظام پاداشِ مؤثر و مثبت عبارتاند از «اهميت، انعطاف، فراواني، آشكاري، توزيع منصفانه» واين عامل اخير مهمترين است و بدون عدل و انصاف پاداش بيتأثير خواهد بود. (35) در مديريت رحماني، نظام پاداش جايگاه مناسبي دارد و مناسبترين آيهاي كه در اين زمينه ميتوان مطرح كرد عبارت است از: «فأمَّا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فَيُوفِّيهم أُجُورَهم و يزيدُهُم مِنْ فضْله...». (36) «آنانكه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، (خدا) پاداششان را به طور كامل خواهد داد و از فضل و بخشش خود بر آنان خواهد افزود.» در اين آيه به دو بخش اشاره ميشود؛ يكي اينكه در مديريت خداوند، طبق عمل صالح كه از انسانهاي مؤمن صادر ميشود اجر داده ميشود. دوم اينكه از فضل خداوند، اضافه بر اجر، زيادتي نيز داده خواهد شد اولي در مقابل عمل و دومي اضافه بر آن است. اولي مشابه حقوق و دستمزد و دومي مشابه پاداش است. ملاحظه ميشود كه ايمان و عمل صالح، كه نماد حسن فاعلي و فعلي هستند، ملاك پاداش است كما اينكه همين دو ملاك تعيين شايستگي است و نظام منصفانه و عادلانه پاداش، بر اين دو پايه مبتني است. 5. نظام حقوق و دستمزد
منظور از دستمزد، پرداختي است كه مبناي محاسبه آن ساعت است و منظور از حقوق، پرداختهايي است كه ماهانه صورت ميگيرد. دستمزد، متداولترين شيوه پرداخت به كارگران و حقوق، متداولترين شيوه پرداخت به كارمندان است. مديريت پژوهان معتقدند كه نظام حقوق و دستمزد بايد داراي ويژگيهاي زير باشد: (37) «براي امرار معاش كافي باشد، ايجاد انگيزه كند، اقتصادي و مؤثر باشد، سازمان را در رقابتها برنده كند، منطقي باشد و سرانجام اينكه منصفانه و عادلانه باشد.» ملاحظه ميشود كه عادلانه و منصفانه بودن ويژگياي است كه مثل باقي نظامات مديريت منابع انساني، در نظام حقوق و دستمزد هم نقش بارز خود را دارد. مراد از عادلانه بودنِ آن هم اين است كه اصلاً متناسب با تخصّص، مهارت، تجربه و سابقه كار افراد تعيين شود و ثانيا ضوابط و شرايط براي اعطاي آن يكسان باشد. بديهي است كه عادلانه بودن نظام حقوق و دستمزد در مقبوليت و پذيرش آن و نيز در ايجاد رضايت شغلي مؤثر است. معيار ارزشيابي شغل براساس عدالت
براي ارزشيابي يك شغل بايد به عوامل تشكيل دهنده آن توجه كرد كه عبارتاند از: مهارت، مسؤوليت، فعاليت، شرايط كار كه هر كدام ناظر به عناصر خاص خود است. (38) 1. عناصر مهارت(معلومات، تجربه، ابتكار). 2. عناصر مسؤوليت (وسايل يا روش، مواد يا محصول، ايمني ديگران، سرپرستي). 3. عناصر فعاليت (يدي، فكري يا بصري). 4. عناصر شرايط شغل (شرايط كار، خطرات و حوادث). هر شغلي كه عوامل و عناصر پيشگفته نقش و تأثير افزونتري در انجام دادن بهينه آن دارند، ارزش و قيمت بيشتري دارد، بايد حقوق و دستمزد بيشتري براي عامل آن لحاظ كرد. همه اين عوامل و عناصر، در بالاترين درجه خود، در طرح سدسازي ذوالقرنين به چشم ميخورد: «ذوالقرنين همچنان ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه قومي را يافت كه هيچ سخني را نميفهميدند و زبانشان مخصوص خودشان بود، به او گفتند: اي ذوالقرنين يأجوج و مأجوج دراين سرزمين فساد ميكنند، آيا ممكن است ما هزينهاي براي تو قرار دهيم كه ميان ما و آنان سدي ايجاد كني؟ (ذوالقرنين) گفت: آنچه پروردگار من در اختيار من گذارده، بهتر است از آنچه شما پيشنهاد ميكنيد. مرا با نيرويي ياري دهيد تا ميان شما و آنان سدّ محكمي قرار دهم. قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد و آنها را روي هم بچينيد. وقتي كه كاملاً ميان دو كوه را پوشاند، گفت: در اطراف آن آتشي بيفروزيد و در آن بدميد، (آنان دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد. گفت: اكنون مس ذوب شده برايم بياوريد تا برروي آن بريزم، او سرانجام آنچنان سدّ محكمي ساخت كه آنان (طايفه يأجوج و مأجوج) قادر نبودند از آن بالا روند و نميتوانستند در آن نقبي ايجاد كنند. آنگاه گفت: اين از رحمت پروردگار من است،اما هنگامي كه وعده پروردگار من فرا رسيد آن را در هم ميكوبد و وعده پروردگارم حق است.» (39) طبق اين آيات، آن قوم، براي چنين طرح ارزشمندي به دست يك انسان دانا و توانا، حاضر بودند هر مبلغي بپردازند. قرآن اين سيره عقلايي را رد نكرده است، هر چند ذوالقرنين ايثارگرانه و داوطلبانه اين كار را كرد. نكته مهم اين است كه عليالقاعده دستمزد اجراي چنين طرحي، بسيار بالا است. بسيار بالاتر از دستمزد كساني كه زيردست او كار ميكنند. اين تفاضل، مصداق تفاوت است نه تبعيض، بلكه عين عدالت است. براين اساس دستمزد و حق الزحمه ويژه و بالا، براي نخبگان فني و مديريتي لازم است و باعث رشد و پيشرفت و نيز ارج نهادن به شايستگيها است. لذا بايد رضايت آنان به دست آيد. حقوق بالا گرچه هزينه سنگيني را بر بيتالمال تحميل كند ولي حاصل آن، چندين برابر هزينه آن و جبران كننده است. به هر حال، تفاضل حقوق، مصداقي از تفاوت است نه تبعيض و تراكم نرخها (40) مصداق عدم عدالت و عدم رشد است و با معيارهاي مديريت رحماني و اسلامي مناسب نيست. ـ شايستگي، كارايي و توانايي معيار مهمتري براي افزايش دستمزدها هستند. طول سنوات گرچه مهم است ولي درجه تأثير آن بسيار پايينتر از درجه شايستگي است. جمعبندي: عدالت به معناي «دادن حق هر صاحب حق» و (نهادن هر چيزي در جاي خود) و «تساوي و نفي هر گونه تبعيض» و «رعايت استحقاقها» كاملاً در نظام حقوق و دستمزد دخيل است. ارزش كار وارزش كارگزار هر چه بالاتر، قيمت آن بالاتر؛ به گونهاي كه ميتوان براساس داستان ذوالقرنين امتيازاتي را براي نخبگان جامعه طرح كرد. براي مثال، اگر كسي توانايي و دانايي اجراي يك پروژه بزرگ را دارد، بايد تنگ نظري در حق الزحمه او قائل نشد تا مانع هرگونه رشوه، اختلاس، كمكاري، بيكاري پنهان، تأخير پروژه شد كه ضررهاي عظيمي بر بيتالمال و حقوق مردم وارد ميكند. معروف است كه هزينه تأخير پروژهها كمرشكن و ضدّ توسعه است. در حالي كه اگر به يك نخبه بگويند: اگر كاري را محكم، سريع، زيبا، صحيح و بدون نقص و در زمان مقرّر تحويل دهي حقوق و پاداش قابل توجه داري، اين نظريه به ظاهر ممكن است اقتصادي و رشيد به نظر نرسد، ولي در اصل بسيار نافع است و تحقق و تحويل يك پروژه نخبه در موعد مقرر، با شرايط ايدهآل، آنچنان نفعي دارد كه تمام هزينهها را جبران ميكند. علاوه بر اينكه رشد و توسعه و نخبهپروري را در جامعه، ترويج ميكند و راههاي فساد را ميبندد و بالندگي را شكوفا ميكند. آنچه مهم است اين كه مبادا كسي اين گونه پرداختها را منافي عدالت بداند، بلكه عدالت آن است كه منافع آن را در واقع تمام جامعه ميبرند و از فوايد يك توسعه بهرهمند ميشوند و نخبگاني كه محروم از درآمد واقعي باشند، جامعه را به ركود ميكشند و آينده جامعه نيز آيندهاي غيرعلمي و سياه خواهد بود. لذا عدالت در پرداخت حقوق و دستمزد، ضمن اينكه حداقل معيشت را براي همه كاركنان فراهم ميكند و فقر را از بين ميبرد، ولي براي ارتقا از سطح حداقل، تنها شايستگيها است كه ملاك است و به حدّ نخبگان كه رسيد، نبايد تنگنظر بود. اين حق نخبگان است كه به آنان اعطا ميشود و سود آن را غيرنخبگان هم با كمال ميبرند. اين عدالت، در توزيع ساير امكانات هم بايد رعايت شود؛ مزايايي، مانند اتومبيل، مسكن، امكانات اداري، اتاقهاي مناسب، منشيها و اينها هيچ كدام تبعيض نيست. برداشتهاي غلط از زهد و سادهزيستي، هيچ تناسبي باعدالت ندارد و همين شعارها جامعه را عقبنگه ميدارد. ظلم آ ن است كه فقر راتوزيع كنيم و تقسيم عادلانه فقر و ناداري را رعايت كنيم. عدالتي كه حقيقي است ضدّ فقر و فساد و تبعيض است. و البته رسيدگي به نخبگان با ترويج تفاخر و تكبّر فرق دارد كه آن خود راه حلّي جداگانه دارد. 6. طراحي نظام انضباط
در خصوص تعريف انضباط 3 نظريه وجود دارد: 1. قدرتي كه به وسيله آن، كاركناني كه قوانين و مقررات اداري را زيرپا ميگذارند، تنبيه ميشوند. 2. فضا و شرايط خاص، كه الزام كننده كاركنان است تا رفتاري معقول و مقبول را در چهارچوب قوانين و مقررات سازماني در پيش گيرند. 3. ابزاري كه مدير از آن براي اصلاح رفتار نامطلوب استفاده ميكند. بنابراين، «قدرتي براي تنبيه»، «فضايي براي رفتار معقول» و «ابزاري براي اصلاح رفتار»، سه برداشت از انضباط هستند. و امروزه نگرش سوم كه تفسيري «اصلاحگرانه» از انضباط است، طرفدار بيشتري دارد و با معناي لغوي انضباط كه ترجمه «ديسيپلين» است، كه از كلمه « Disciple » به معناي شاگرد و مريد گرفته شده است و اشاره به نقش مهمّ رييس (مراد) در شكلگيري رفتار زيردست (مريد) دارد و نشان ميدهد كه رهبري مؤثر مدير، عامل اصلي در چگونگي رفتار و كردار فرد است. «عدالت» اقتضا ميكند كه اولاً در آغاز ورودبه سازمان براي كاركنان تشريح شود كه چه انتظاري از آنان وجود دارد. ثانيا: قوانين و مقررات معقول و منطقي باشد. (عدالت در تقنين). ثالثا: عادلانه اجرا شود. (عدالت به معناي عدم تبعيض). براين اساس يك نوع «خود انضباطي» در جمع پديد ميآيد. فرد بيانضباط خودبخود منزوي ميشود و اين انزوا بزرگترين تنبيه است. و نيز از مقتضيات «عدالت» پاسخ منطقي به پرسشهاي زير است: 1. فرد چه خلافي مرتكب شده است؟ 2. آيا ميدانسته عمل او خلاف است؟ 3. آيا واقعا متخلف است؟ 4. آيا امكان تخفيف وجود دارد؟ 5. آيا اين قانون بدون استثناء درباره همه اجرا شده است؟ 6. آيا برتخلّف اصرار دارد؟ و سرانجام اينكه «انضباط عادلانه» مانند بخاري داغ است كه «همه را يكسان و بدون تبعيض ميسوزاند» و لذا حرارت آن هشدار دهنده است و تجربهاي دردناك و عبرتآموز ميباشد، بلافاصله ميسوزاند و از همه جالبتر اينكه «علت سوختن مشخص است». مجازاتهاي خداوندي بدون تبعيض است. در قرآن كريم پيامبراني همچون حضرت آدم (41) حضرت يونس (42) و پيامبر خاتم صلياللهعليهوآله مورد تهديد و تنبيه قرار گرفتهاند، به ويژه خداوند درباره پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله ميفرمايد: «اگر پيامبر گفته هايي را كه از ما نيست به ما نسبت دهد، ما با دست راست او را ميگيريم و سپس رگ گردنش را قطع ميكنيم و هيچ يك از شما نميتواند مانع اين امر شود.» (43) اميرالمؤمنين عليهالسلام هم خطاب به يكي از فرزندان خود ميفرمايد: «به خدا قسم اگر حسن و حسين هم آن چه را تو انجام دادهاي مرتكب شده بودند، با آنان صلح و آشتي نميكردم.» (44) هشدار و بيان، قبل از مجازات
«ما هيچ قريهاي را هلاك نكرديم مگر آنكه هشدار دهندهاي براي آن وجود داشت كه به آنان تذكّر ميداد و ما ستمكار نيستيم.» (45) تجلّي «عدالت» در انضباط، مايه رشد سازمان است، هم خطاكاران را اصلاح ميكند و باعث ميشود كه جبران مافات كنند و كينه به دل نگيرند و هم ديگران را دچار عبرت ميكند. وقتي همه و همه مشمول يك آيين نامه انضباطي منطقي و قاطع و عادلانه باشند، نورچشمي، آقازاده، والامقام و دون مقام مساوي به حساب آيند، همه وقتي خطا ميكنند داوطلبانه مهيّاي هشدار و ارشاد ميشوند و اجراي آيين نامه را در خصوص خود نوعي تطهير قلمداد ميكنند؛ مانند كساني كه در صدر اسلام نزد معصوم ميآمدند و درخواست اجراي حد ميكردند و اصطلاح «طَهِّرني» را به كار ميبردند؛ يعني مرا پاك كن. استفاده از «رانتهاي انضباطي» ضد عدالت است و مايه فروكاهي انگيزهها خواهد شد. اميرالمؤمنين عليهالسلام به مالك اشتر ميفرمايد: «نبايد نيكوكار و بدكار نزد تو جايگاه مساوي داشته باشد زيرا اين كار موجب بيرغبتي نيكوكاران به كار نيك و تشويق بدكاران به كار بد ميشود و هر گروه را با آنچه خويش را ملازم با آن كرده ملازم و همراه ساز.» (46) شرايط اخراج و تأثير عدالت در آن
«اخراج» آخرين مرحله انضباط و تنبيه است، آيا با عدالت ناسازگار است؟ در اخراج چهار ديدگاه وجود دارد: 1. حق مدير است و هر وقت خواست بايد اعمال شود تا سازمان بچرخد (هنري فايول). 2. شغل انسان حق و دارايي اوست و هرگز نبايد اخراج شود. 3. طبق قانون بايد عمل شود. (ديدگاه قانوني). 4. با مشورت و تأمّل بايد صورت گيرد. در مديريت اسلامي و رحماني كه بر عدالت استوار است و اِعمال انضباط براي اصلاحِ فرد و عبرت جامعه وضع شده است، اخراج وجود دارد. حضرت آدم از بهشت اخراج ميشود و مخصوص شيطان نيست از احكام اسلام، تبعيد و نفي بلد است كه نوعي اخراج حساب ميشود. لذا اخراج با عدالت ناهماهنگ نيست و صرف اينكه شغل هر شخصي حق و دارايي اوست و يا زندگي او متلاشي ميشود نميتوان فرد ناصالح را حفظ كرد؛ زيرا اين كار، مايه تضييع حقوق اجتماع است و عدالت اقتضا ميكند كه از حقوق عمومي صيانت شود. البته رعايت عدالت مبتني بر اين است كه اخراج، آخرين راه حل باشد. اميرالمؤمنين عليهالسلام پس از بيعت با ايشان، در مقابل پيشنهادي كه طالب كيفر قاتلان عثمان بودند، فرمود: «من براي اصلاح كار تا آنجا كه ممكن است در برابر مفسده جوياني كه خون عثمان را دستاويز قرار دادهاند، خويشتنداري ميكنم، اما اگر راه چاره مسدود شد، آخرين دارو داغ كردن است؛ (يعني به ناچار دست به شمشير ميبرم).» (47) از سوي ديگر، هنگامي كه مدير براساس ملاكات اسلامي، همانند عدالت و تقوا نصب شده باشد و كينه شخصي و انتقامگيري در آنان نباشد، بايد داراي اختيار و قدرت اخراج باشد تا كارها با قدرت و سرعت خوبي به پيش رود. و نفوذ مدير راسختر گردد و آمار تمرّد كم و شمار اطاعت بالا رود. فرايند قانوني و طولاني اخراج گرچه ظاهرا امري عادلانه به نظر ميآيد اما باعث تشجيع خاطيان خواهد شد. و در نهايت، عدالت اقتضا ميكند كه در صورت اصلاح، فردِ اخراجي دوباره مشمول رحمت شود، همانگونه كه خداوند توبهپذير است و توبه آدم را پس از هبوط از بهشت پذيرفت. بنابراين اخراج در شرايط خود عادلانه است ولي فرصت جبران و اعاده حيثيت هم وجود دارد. 7. آموزش كاركنان
«عدالت» اقتضا ميكند كه يك رشد همه جانبه و همگاني براي افراد سازمان لحاظ شود. هيچ كس در يك حدّ نماند و زمينه شكوفايي استعدادها فراهم شود. البته سازمان يك آموزشكده نيست، هر چند آموزشكده خود نوعي سازمان است، ولي نگرش آموزشكدهاي بايد بر تمامي سازمانها حاكم باشد. از حقوق انسانها حق رشد است، آموزش ميتواند در اين بُعد نقش مهمّي بازي كند. لذا يك چتر آموزشِ عليالسويه و موزون بايد تمام كاركنان را تحت پوشش قرار دهد. در مديريت منابع انساني، فصل مشبهي براي آموزش گشوده شده است. امروزه هدف از برنامههاي آموزشي و پرورشي، آماده كردن كارمندان براي دستيابي بهتر به هدفهاي سازمان است ولي اين كافي نيست و بايد دستيابي به هدفهاي انساني و الهي را هم به آن افزود. با آموزشهاي متعادل و منطقي است كه فرد باز ميشود و اوج ميگيرد و سازمان را هم اوج ميدهد. خطاهايش كم ميشود. برخوردها و اختلافات كاسته ميشود. تفاهم برقرار ميشود. حجم انبوه ادبيات انگيزشي اسلام در آموزش و تعليم و تربيت، آنچنان گويا و واضح است كه ما را بينياز از ذكر تفصيلي آن ميكند. اما اينكه چه آموزشي بايد داد جاي بحث است. هم آموزشهاي مهارتي و شغلي و نيز آموزشهاي اداري، بيان مشكلات و راه حلها، بيان اهداف سازماني، كه مجموعه اينها باعث ميشود ابهامزدايي گردد. روابط بهتر شود. درجه اعتماد بالا رود. فرصت مساوي ارتقا يابد و نيز عدالت مقتضي است از بهترين روشها، غنيترين محتواها و فراگيرترين برنامهها بهره گرفت و بدون تبعيض، همگان را بالا آورد، حتي اگر جاي خود ما را بگيرند. جمعبندي: از ميان وظايف مديريت منابع انساني، به برجستهترين آنها؛ يعني گزينش و انتخاب، حقوق و دستمزد، ارزيابي، نظام پاداش و انضباط و آموزش پرداخته شد و نقش عدالت در يكايك آنها مورد تحليل قرار گرفت، در يك كلام عدالت همه جانبه فردي و اجتماعي، منابع انساني را در درون يك سازمان از يك مسابقه رشد و خير بهرهمند ميكند. محيط سازمان قابل تحمّل ميشود. همه نيروهاي مادي و معنوي شكوفا و آزاد خواهد شد. همه به حق خود ميرسند، هر كس در جاي خود قرار ميگيرد، همه رشد ميكنند، هيچ كس از ديگري برتر نيست جز با دانش و تقوا و تلاش. لذا ضريب انگيزش بالا و درجه رشد فردي و سازماني به اوج ميرسد. نقش عدالت در وظايف مديريت
با هر اختلافي كه ميان مديريت پژوهان وجود دارد، ميتوان وظايف پنجگانه زير را براي مديريت مورد اتفاق دانست. (48) سازماندهي، برنامهريزي، نظارت، رهبري و انگيزش. 1. برنامهريزي
برنامهريزي مانند پلي است ميان جايي كه هستيم و جايي كه ميخواهيم به آن برسيم. برنامهريزي يعني انتخاب مأموريتها، هدفها و اقداماتي براي نيل به آنها، كه مستلزم تصميمگيري و انتخاب از ميان بديلها براي اقدام آينده سازمان است. (49) با توجه به اينكه يكي از معاني عدالت، «رعايت مفاسد و مصالح در قانونگذاري» است كه همان عدل در تشريع ميباشد و نيز از معاني ديگر آن موزون بودن «تعادل و تناسب و توازن» و معناي سوّم «ميانهروي بين افراط و تفريط» كه همان اعتدال است، به هر يك از اين معاني سهگانه در ارتباط با يك برنامهريزي مطلوب، ميتوان ارتباط برقرار كرد. يعني ارتباط عدالت و برنامهريزي را ميتوان در يك برنامه متعادل و معتدل دانست كه با احتساب مصالح و مفاسد واقعي تنظيم ميشود. چنين برنامهاي ضمن تسهيل درتحصيل اهداف سازمان و كمك به توسعه همه جانبه آن، موجب ميشود كه با استفاده از كمترين امكانات به بيشترين بهرهوري دست يافت و در سريعترين زمان به رشد همه جانبه رسيد. البته عدالت دروني مدير كه او را فضيلت محور ميكند و از رذايل دور مينمايد و باعث دوري از گناه كبيره و عدم اصرار بر صغيره است و تبديل به يك كنترل دروني براي اوست، باعث ميشود تا جهتگيري برنامههايش به گونهاي باشد كه كوچكترين تضييع حقي از كسي نشود و بيتالمال حيف و ميل نگردد. و نيز عدالت دروني كارشناسان و برنامهريزان موجب ميشود كه برنامهها را شفاف و واقعي و قابل تحقق و بدور از آرزوگرايي و بلندپروازي طراحي كنند و مسؤولان را فريب ندهند و با ارائه آمارهاي كاذب و شعارهاي بيمغز، فضاسازي مصنوعي ايجاد ننمايند؛ زيرا نوعا مديران متكي بر كارشناسان و برنامهريزان هستند. كارشناسان غيرعادل خيلي راحت ميتوانند چاه و چاله حفر كنند و مايه فروروي همه را در باتلاق فراهم كنند. بر اين تحليل، عدالت در دوگونه با برنامهريزي ميآميزد: 1. به شكل محتوايي كه بايد متعادل، معتدل، موزون و با رعايت مصالح و مفاسد باشد. 2. به شكل بيروني كه بايد با نگرش عادلانه و دور از گناه و آرزو و هوس و فريب تنظيم گردد. لذا برنامه متعادل و برنامهريز عادل، تضمين كننده چشمانداز روشن براي سازمان هستند و نقص هركدام مساوي است با انحراف و اضمحلال و اتلاف حرث و نسل. به عنوان مثال، اگر هدف از برنامهريزي را موارد زير بدانيم: (50) 1. افزايش احتمال رسيدن به هدف از راه تنظيم فعاليتها. 2. تقويت جنبه اقتصادي عمليات (مقرون به صرفه بودن آن). 3. تمركز بر مأموريتها و هدفها و احتراز از تغيير مسير. 4. تهيه ابزاري براي كنترل. هر نوع عدم عدالت در برنامه، ما را از اين نتايج محروم ميگرداند؛ مثلاً كافي است نگاه عادلانه به حفظ بيتالمال نداشته باشيم. با مسامحه در بُعد اقتصادي عمليات، برنامه را غير مقرون به صرفه ميكنيم و مايه اتلاف بودجه عمومي ميشويم (كه اين خود ظلم در مقابل عدالت هم هست). و يا با عدم رعايت اعتدال و مصالح و مفاسد موجب تغيير مسير و نيز تأخير در دستيابي به اهداف شويم. با نگاهي اجمالي به عمر 25 ساله نظام جمهوري اسلامي، ميتوان با انبوهي از اندوه نسبت به تأخير پروژهها، ناكارامدي آنها پس از تكميل، به روز نبودن و زيبا نبودن آنها دست يافت كه همه، ناشي از فقدان اين دو نوع نگرش عادلانه بر برنامه است، (نگرش دروني و بيروني). معيارها و ملاكهاي برنامهريزي عدالت محور 1. تكيه بر قرآن؛ «خدا براي شما نوري قرار ميدهد كه بدان راه بپيماييد.» (51) 2. مراعات تقوا؛ «پرهيز پيشه كنيد كه خدا به شما خواهد آموخت (خدا به همه چيز داناست)» (52) 3. عجله نكردن و پخته عمل كردن؛ «از شتاب در عمل قبل از زمان مناسب بپرهيز.» (53) 4. دقّت؛ «اصل برنامهريزي توقف در نكات مبهم است.» (54) 5. پاياننگري؛ «ملاك هر كار پايان آن است.» (55) 6. حساب بودجه و هزينه؛ «هرگز چيزي كه پول آن را ندارم نميخرم.» (56) 7. اعتقاد به امكان هر شكل؛ «براي هر كاري راه حل و برنامهاي مخصوص هست.» (57) 8. استفاده از تجربه ديگران؛ «هر كس تجربهاش كم است فريب ميخورد و هر كس تجربهاش زياد است پوزشخواهي او كم ميشود.» (58) 9. تفكر و تعمّق كافي؛ «برنامهريزي و چارهانديشي حاصل تفكّر است.» (59) 10. اكتفا نكردن به محسوسات؛ «ديدن با چشمها نيست؛ زيرا گاه چشمها به دارندگان خود دروغ ميگويند.» (60) 11. مقايسه با برنامههاي مشابه؛ «آنچه را نشده است با آنچه شده است قياس كن كه كارها و امور مانند يكديگرند.» 12. شناخت قوانين تاريخ؛ «هر كس روزها و پيش آمدها را بشناسد از آمادگي غافل نماند.» (61) 13. شناخت جايگاه هر چيز؛ «عاقل كسي است كه هر چيز را در جاي خود قرار دهد.» (62) ملاحظه ميشود كه اين ملاكات و نظاير آن، كه نگارنده آنها را در كتاب مديريت از منظر كتاب و سنت گردآورده است (63) هر كدام به نوعي با عدالت درآميختهاند. انسانِ عادل است كه داراي خصوصيات تقوا، وحيگرايي، استفاده كننده از تجربيات ديگران، دقت، تفكّر، عدم وسواس و حساب كننده بودجه، مصالح و مفاسد، غيرعجول، غيرسطحينگر، غيرخودبين و... است برنامههايي كه او تنظيم كند غيرخائنانه و مبتني بر صداقت و امانت و عدالت است. 2. سازماندهي
سازماندهي فرايند تعيين موارد استفاده از همه منابع موجود در نظام مديريت به طور منظم است. اين منابع، باتوجّه به هدفهاي نظام مديريت و براي دستيابي به آنها به كار ميروند. در سازماندهي تعيين ميشود كه افراد چه كاري در سازمان انجام خواهند داد و چگونه تلاشهاي فردي آنان به بهترين شكل براي تحقق اهداف سازماني تركيب خواهد شد. بنابراين، موقعيت هر سازمان به نتيجه فرايند سازماندهي بستگي دارد. مديران بايد چهار مرحله اساسي را هنگام تصميمگيري درباره سازماندهي طي كنند: 1. همه كارها به وظايفي كه افراد و گروهها بتوانند به طور منطقي و به راحتي از عهده اجراي آنها برآيند، تقسيم ميشوند. اين مرحله تقسيم كار ناميده ميشود. 2. وظايف به طور منطقي و كارامد تلفيق شوند، دستهبندي افراد و وظايف به طور كلي موجب واحدسازي ميشود.(شرح وظايف) 3. ارتباط افراد مشخص شود؛ بگونهاي كه معيّن گردد در سازمان چه كسي به چه كسي گزارش دهد. اين ارتباط واحدها نتيجه سلسله مراتب است. 4. براي يك پارچه كردن فعاليت واحدها در قالبي منسجم، سازوكارهايي تنظيم شود و اثربخشي اين يكپارچگي و تلفيق، پيگيري گردد. اين مرحله هماهنگي ناميده ميشود. (64) در امر سازماندهي هم عدالت در معاني گوناگون، خود جلوه ميكند. عدالت به معناي «تناسب» و توازن به معناي «وضع الشيء في موضعه» و عدالت به معناي «اعتدال» و به معناي «دادن حق هر ذي حق» هر كدام به نوعي در سازماندهي دخيل ميشود. اگر سخن از مرحله تقسيم كار است؛ «وضع الشيء في موضعه» است كه بار كار را به دوش كساني بگذاريم كه از عهده برآيند و تقسيم، منطقي باشد. اگر از مرحله هماهنگي بحث ميشود، همان رعايت توازن و تناسب است. اگر سخن از ارتباطات و سلسله مراتب است، از عدالت به مفهوم موزون بودن و تعادل و تناسب است. و اگر بحث از شرح وظايف ميشود. بحث از عدالت به معناي رعايت مفاسد و مصالح است كه همان «عدل در تشريع» لقب گرفته است. و مجموعه اينها سازمان را زيبا ميكند. برخي نظم و زيبايي را عين عدالت ميدانند (65) كه منظور از توازن همان تناسب است. تناسب به معناي اين است كه هر چيزي در جاي خودش و در محدوده مناسب جاي بگيرد. اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: «أوصيكُما و... بتقوي اللّه و نظم أمركم». در اين كلام، نظم به همين معنا است؛ يعني هر چيزي بايد طبق معيارهاي خاص خود ارزيابي شود. اصلاً زيبايي همان نظم است. برخي گفتهاند زيبايي را نميتوان تعريف كرد ولي زيبايي يعني وجود تناسب ميان اموري كه در كنار هم قرار گرفتهاند. (66) نمودار سازماني، نقشهاي است كه پستها و روابط دروني ساختار سازماني را ترسيم كند. نمودار ،محل پستها و واحدها و وظيفهها را در سازمان نشان ميدهد. در نمودار يك مستطيل نماينده يك پست سازماني و خطوط پيوسته و بدون انقطاع، نماينده ارتباط رسمي گزارشدهي و گزارشگيري بين دو پُست است. در اين نمودارها نشان داده ميشود كه مديريت عالي در بالاترين قسمت سازمان است و پستهاي پايينتر در انتهاي نمودار گسترش يافتهاند، به طور سنتي، هر نمودار سازماني، شكلي هرمي دارد كه افراد بالاي هرم، مسؤوليت و اختيار بيشتري نسبت به ا فراد پايين هرم دارند. از نظر تاريخي گفته ميشود كه ساختار هرمي سازمان احتمالاً از ساختار فرماندهي ارتش اقتباس شده است. در دنياي غرب، ساختار مذهب نيز سلسله مراتبي است با اختياري كه از بالا جاري ميشود. (67) عدالت به معناي موزون بودن و تناسب كه همان زيبايي است در يك نمودار متوازن جلوه ميكند. در حقيقت يك نمودار مثل يك اندام انساني است كه اعضاي عالي كه مغز و قلب و چشم و زبان است كه مراكز انديشه و اراده هستند در بالا و اسافل اعضا در پايين هستند. جوارح و جوانج در يك تعادل و اعتدال هستند، كه هر كدام در جاي خويش ميباشند. عدالت اقتضا ميكند كساني كه در جايگاه قلب و مغز قرار ميگيرند و سران سازمان هستند، جايگاه و برتري داشته باشند (مخصوصا در صورت داشتن تقوا و عدالت) هر نوع جابهجايي يا نابهجايي، ضدّ عدالت خواهد بود. از خصوصيات يك نمودار سازماني كه شباهت به اندام انساني دارد كه اندام از مغز فرمان ميبرند و مغز صلاحيت فرماندهي دارد، لذا اگر در رأس سازمان كسي قرار گرفت بايد اهليت مطاع بودن داشته باشد و يكي از شرايط مطاع بودن (عدالت) است... عدالت؛ يعني اينكه مرتكب گناه كبيره نشده و بر صغيره اصرار نداشته باشد. رييس نبايد ظالم باشد؛ چرا كه «... لا ينال عهدي الظالمين...» (68) ظلم در اين جا همان عصيان است كه طبق آيه شريفه مانع رياست و امامت است. (آنهم در يك سازمان ديني). چگونه ميتوان از غيرعادل اطاعت كرد در حالي كه قرآن ميفرمايد: «و لا تطيعوا أمر المسرفين، الَّذين يُفسدُون في الأرض و لا يُصْلحُون» (69) و فرمان افراطگران را پيروي نكنيد. اميرمؤمنان ميفرمايد: «بدان كه بهترين بندگان خدا پيشواي عادل است كه هم خود هدايت شده و هم مردمان را هدايت كند. پس سنتي را كه معلوم است برپا كند و بدعتي را كه مجهول است نابود كند.» (70) از مقتضيات عدالت اين است كه سلسله مراتب سازماني، سلسله مراتب ولايي باشد به گونهاي كه از«اعدل فالاعدل» سرازير شود. هر چند عدالت معناي ثابتي دارد ولي مانند نور قابل تشكيك است. با تزريق عدالت در اندام سازمان است كه فرماندهي و فرمانپذيري مشروعيت پيدا ميكند و يك سازمان شرعي شكل ميگيرد. يك مدير عادل است كه تصميمات او سنديّت و حجيت دارد و رافع اختلاف نظريهها و فصل الخطاب است و بايد اطاعت شود. از لوازم عدالت به معناي موزون بودن و اعتدال، وحدت فرماندهي است؛ يعني هر فرد يك رييس داشته باشد؛ چرا كه به قول قرآن: «اگر در آسمان و زمين جز اللّه، خدايان ديگري بود، فاسد ميشدند (و نظام جهان به هم ميخورد). منزّه است خداوند پروردگار عرش از توصيفي كه آنان ميكنند.» (71) بنابراين، يك سازمان معتدل بايد بر سلسله مراتب عدالت استوار باشد تا هماهنگي، تقسيم كار و زنجيره فرماندهي و سازماندهي و نمودار سازماني آن زيباترين باشد و همان طور كه در حال تعادل ميتوان حركت يا پرواز كرد، يك سازمان متعادل هم، همه را به اوج ميرساند. نقش عدالت در قدرت و اختيار
اختيار در سازمان حقي است كه به پستي داده ميشود تا فرد بتواند بر مبناي آن قوّه تشخيص خود را براي گرفتن تصميماتي تأثيرگذار بر ديگران به كار بندد. (72) قدرت يعني توانايي اعمال نفوذ بر ديگران؛ به گونهاي كه رفتار آنان مطابق نظر صاحب قدرت تغيير كند. پرسشي كه مطرح است اينكه چرا و چگونه بايد اطاعت كرد؛ يعني پيروان و فرمانبران بايد توجيه شوند تا اطاعت كنند و بر اين اساس، طبق نظريه جديد كه نظريه پذيرش نام گرفته است (برخلاف نظريه كلاسيك) منشأ اختيار فرماندهان، پذيرش فرمانبران است و مقبوليت فرماندهان. (73) و به حكم عقل و عرف هر كس عادل و امين باشد فرمانش به جان برده ميشود. لذا عدالت فرمانده در اطاعت فرمانپذير كاملاً مؤثر است. 3. نظارت و عدالت
استونر ميگويد: «كنترل مديريتي (نظارت)، فرايندي است جهت حصول اطمينان از اينكه فعاليتهاي انجام شده با فعاليتهاي برنامهريزي شده مطابقت دارد.» (74) اگر انضباط در مديريت منابع انساني، براي اصلاح رفتار كاركنان است، نظارت در وظايف مديريت براي اصلاح برنامهها است. در ديدگاه جديد (75) به جاي افراد، فرايندها كنترل ميشوند كه عبارتاند از چگونگي اجراي برنامهها و بررسي موانع و عوامل تسريع آنها. (76) عدالت، به معناي «عدم تبعيض و رعايت تساوي» و به معناي «دوري از افراط و تفريط» و به معناي «عدم ارتكاب كبيره و عدم اصرار بر صغيره» و به معناي «دادن حق ذي حق» مفاهيمي هستند كه در فرايند كنترل و نظارت نقش پيدا ميكنند؛ به اين معنا كه كنترل كننده بايد عادل باشد، اهل احقاق حق باشد، ميان افراد و اعمال تبعيض قائل نشود، و تعادل و ميانهروي را حفظ كند، نه خيلي سختگير باشد و نه زياد مسالحهگر، نگاهش به برنامهها باشد و پيشرفتها و چگونگي موانع و عوامل برنامهها. قرآن ميفرمايد: «براي انسان مأموراني هستند كه پيدرپي، از پيشرو و از پشتسرش او را به فرمان خدا حفظ ميكنند. خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است، تغيير دهند و چون خداوند براي گروهي بلايي بخواهد (به علت اعمالشان) هيچ چيز مانع از آن نخواهد شد و آنان را در برابر وي، سروري نيست.» (77) نكتهاي كه در اين آيه هست اينكه مأموران زيادي از هر سو انسان را مراقبت ميكنند و او را به فرمان خدا حفظ ميكنند «يحفظونه من أمر الله» و اگر امر الهي به معناي حكومت و مديريت خداوند باشد؛ يعني در حقيقت اين مأموران يك نظارت مديريتي و از سوي خداوند انجام ميدهند تا آنها حفظ شوند و خطا نكنند و كارها را درست انجام دهند و نكته جالبتر اينكه آنچه حاصل نظارت است تغيير و اصلاح برنامه توسط نظارت شوندگان است نه نظارت كنندگان؛ بدين مفهوم كه نظارت كننده فقط وظيفه نظارتي خودش را انجام ميدهد و اما نظارت او مايه تغيير امور توسط نظارت شوندگان خواهد بود. در حقيقت در نظام عادلانه، ناظران فقط اِعمال نظارت ميكنند نه اِعمال نظر! و همين امر مايه انگيزش بالاي نظارت شونده ميشود. كه به موقع از نتايج كار خويش مطلع ميشوند. و به اصلاح برنامه خود ميپردازند. مقتضي عدالت در نظارت اين است كه كنترل كننده بدور از حبّ و بغض، صرفا فردي اصلاحگر است. و نظارت شونده هم فردي مورد اصلاح خواهد بود. رعايت عدالت در نظارت آثار ميموني دارد، علاوه بر ارتقاي انگيزش، كارها به موقع و واقعي اصلاح ميشود، و سازمان نيز رو به رشد ميرود و هر لحظه از نواقص و تهديدات آن كاسته ميشود و نظارت از يك اصطلاح منفي و خوفناك به امري مشفقانه و خوش خاطره تبديل ميگردد. 4. رهبري
رهبري و مديريت در عرف امروز، با همه توسعه و شمولي كه پيدا كرده است اگر بخواهيم مرادف و همانندي براي آنها در مصطلاحات اسلامي پيدا كنيم بايد بگوييم ارشاد و رشد يا هدايت و رشد، قدرت رهبري همان قدرت بر هدايت و ارشاد است در اصطلاحات اسلامي. (78) رهبري هنگامي تحقق مييابد كه شخص بخواهد شخص ديگري را به منظور نيل به هدفهاي پيشبيني شده به كار وادارد. (79) موفقيت رهبران به اين عوامل بستگي دارد: «ويژگيهاي آنان، شيوه رهبري، ماهيت كار و نياز پيروان» (80) قرآن كريم تمامي عوامل فوق را در ضمن يك آيه بيان ميفرمايد: «فبما رحمة من الله لِنتَ لهم ولو كنت فظّا غليظ القلب لا نفضُّوا من حولكَ فاْعفُ عنهم و استغفر لهم و شاورهم في الأمر فاِذا عزمت فتوكّل علي الله إنَّ الله يحبُّ المتوكّلين.» (81) «به بركت رحمت الهي در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدي و اگر خشن و سنگدل بودي از پيرامون تو پراكنده ميشدند، پس آنان را ببخش و براي آنان آمرزش بطلب و در كارها با ايشان مشورت كن، اما هنگامي كه تصميم گرفتي (قاطع باش و) به خدا توكل كن؛ زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.» از آيه فوق، 6 اصل براي رهبري به دست ميآيد: «نرمي و مهرباني، عفو و بخشش، استغفار، مشورت، تصميمگيري و توكل» اين اصول در اصل عدالت مُنطَوِي است، انسان عادل و متعادل و داراي آرامش اعتدالي ـ مهرباني ـ بخشش خواهد داشت و از خداوند هم ميخواهد كه خاطي را ببخشد، مشورت ميكند و مستبد و خودخواه نيست، در تصميمگيري قاطع است و در پايان هم اهل توكّل بر خدا است. در مقابل انسان غيرمتعادل و نامتوازن و ظالم خشن و قسيالقلب است، كينهاي و نابخشنده است، اهل مشورت نيست بلكه خودكامه و ديكته كننده است. تصميمات او قاطع و نافذ نيست، تصميمگير خوبي نيست؛ چون مقدمات تصميمسازي را طي نكرده است و نهايتا توكل برخدا هم نميكند، چون او بر خود متكي است نه برخدا و نه خلق خدا، لذا اصل عدالت در رهبري به خوبي رخ مينمايد. لذا است كه عدالت را شرط رهبري و ولايت دانستهاند. (82) خصوصيات رهبر عادل و ظالم
1. «من از اين جهت اندوهگين و نااميد هستم كه زمام امور اين امت را سفيهان و فاسقان امت به دست بگيرند و در نتيجه مال خدا را دست به دست بگردانند و بندگان خدا را برده خود كنند و با صالحان بجنگند و فاسقان را ياور خود گردانند.» (83) 2. «سزاوار نيست كه يك بخيل والي بر ناموس و خون و غنايم و احكام و امور مسلمانان باشد؛ زيرا در اموال مردمان طمع مينمايد و والي نبايد جاهل باشد؛ زيرا با جهل خود مردم را گمراه ميكند و نبايد ترسو باشد كه در نتيجه قومي را ميگيرد و ديگري را رها ميكند و نبايد رشوهگير باشد چون حقوق مردم را پايمال ميكند و نبايد كسي باشد كه سنت پيامبر را به تأخير انداخته و در امر آن كوتاهي كند؛ زيرا امت را نابود ميكند و نبايد ياغي و ستمكار باشد كه حق را پايمال ميكند و نبايد فاسق باشد؛ زيرا كه به شرع هتك حرمت ميكند.» (84) 3. «بهترين بندگان نزد خداوند پيشواي عادل است كه هم خود هدايت شده باشد هم مردمان را هدايت كند. پس سنتي را كه معلوم است برپا كند و بدعتي را كه مجهول است نابود گرداند و بدترين مردم نزد خدا پيشواي ستمكاري است كه هم خود گمراه است هم مردمان را گمراه ميكند بنابراين، او سنتهاي پذيرفته شده را ميميراند واز بين ميبرد و بدعتهاي از بين رفته و ترك شده را زنده ميكند.» (85) اين است اثر عدالت در رهبر. عدالت علاوه بر اينكه يك كنترل كننده دروني و ناظر باطني بر رهبر است، در بيرون هم او را به قسط (عدالت اجتماعي)، برخورد عليالسويه، حفاظت از بيتالمال و صيانت از ناموس مردم، وا ميدارد. او مردم را به راه درست هدايت ميكند. مردم را از انحراف نگاه ميدارد. اهل فساد مالي، سياسي و اجتماعي نيست. سنتها و ميراثهاي ديني و ملّي را مراقبت ميكند. اين رهبر، عليالقاعده بهترين انسانها را برجان و مال ديگران حاكم ميكند. به هر كس اختيار نميدهد. حقوق هر كس را ميپردازد. هر چيز را در جاي خود قرار ميدهد. اهل اعتدال و ميانهروي است. در پاداش و تنبيه افراط و تفريط نميكند. سازماني موزون و متعادل تشكيل ميدهد. و بر زيردستان تحكّم نميكند بلكه رشد آنها را ميخواهد. و خلاصه هر آنچه در اين مقاله در ابعاد مختلف عدالت گفته شد را به خوبي اجرا و ايجاد ميكند. 5. انگيزش
انگيزش يعني جذب و برانگيختن مردم به سوي رفتاري كه احساس كنند پاداشي در پي دارد. (86) عدالت در اين وظيفه پنجم مدير نيز نقش بسزا دارد. از سويي وقتي رهبر عادل شد تمام آنچه كه در آثار رهبري عادل گفته شد، خود مايه انگيزش افراد ميشود. وقتي رهبري عادل است گرد گناه نميرود. اهل احقاق و اعطاي حقوق است. بدون تبعيض و عليالسويه پاداش ميدهد يا تنبيه ميكند. اهل حق كُشي و حقخوري نميباشد. سازماني موزون را رهبري ميكند. اول خود را كنترل ميكند بعد ديگران را. مردي، مشاوره جو و معنوي و بخشنده است. مؤمن به خدا و اهل توكل است. تصميمگيري عادل و عالم و قاطع ميباشد. همه انگيخته ميشوند ـ لذا بديهي است در يك نظام عادل و با رهبريِ رييس عادل و ضدّ فسق و ستم، انگيزش در سطح بالا است. بنابراين، اگر از پنجمين وظيفه مدير كه عبارت است از انگيزش، بحث ميشود، در حقيقت از نتيجه عدالت در ساير وظايف سخن به عمل ميآيد؛ يعني انگيزش محصول طبيعي عدالت است. خاتمه:
تأثير عدالت در مديريت، در دو بخش «مديريت منابع انساني» و «وظايف مديريت» مورد دقت قرار گرفت، البته بناي اين نوشتار بر ايجاز و اختصار است. لذا به اشارات اكتفا شد و به طور خلاصه اگر بخواهيم از تأثير عدالت در كيفيت مديريت مديران سخن بگوييم، بايد از نظامهاي متعدد مبتني بر عدالت سخن بگوييم. نظام گزينش عادلانه كه عصاره آن شايستهسالاري است، نظام ارزيابي عادلانه كه حاصل آن شايستهشناسي است. نظام حقوق و دستمزد و نيز نظام پاداش و تنبيه عادلانه كه حاصل آن دادن حق هر ذي حقي است. و نظام انضباط عادلانه كه محصول آن اصلاح رفتار و توليد عمل صالح است و نظام برنامهريزي عادلانه كه نتيجه آن برنامه متحقق كننده اهداف والا و ايجاد كننده چشمانداز روشن و رشيد ميباشد، و نظام رهبري عادلانه كه ميوه آن هدايت سازمان و اعضاي آن به سوي فلاح و نجاح است، اين نظامها و نظاير آن فراورده عدالت در يك مديريت هستند. بنابراين، عمدهترين تأكيد در نظام جمهوري اسلامي بايد بر محوريت عدالت باشد. عدالت بايد چند بُعدي باشد تا زمينهساز پذيرش عدالت مهدوي باشيم. 1. عضو هيأت علمي مجله. 2. نهج الفصاحه، ص265 3. همان، ص192 4. نهجالبلاغه، خطبه94 5. مستدرك الوسائل، ج11، ص327 6. بحارالانوار، ج75، ص352 7. نهج البلاغه، حكمت 132 8. همان، خطبه 33 9. غررالحكم، ص46 10. همان، ص37 11. همان، ص74 12. همان، ص178 13. براي اين عبارت و عبارات بعدي، بنگريد به «موسوعة الإمام علي بن أبي طالب عليهالسلام »، محمدي ري شهري، صص330ـ325 14. الغارات، ج1، صص73ـ71؛ شرح ابن ابي الحديد، ج2، صص8ـ197 15. كافي، ج7، ص216؛ وسائل الشيعه، ج18، صص474ـ475 16. مائده: 8 17. بحارالانوار، ج41، ص137 18. نهج البلاغه، صبحي صالح، ص438 19. نهج السعادة، ج4، ص144؛ نهجالبلاغه، صبحي صالح، ص436 20. يادداشتها. 21. صحيفه نور، ج2، ص273 22. مديريت از منظر كتاب و سنت، ص76 23. همان، صص77ـ76 24. مديريت از منظر كتاب و سنت، صص171تا139 25. اسفنديار، سعادت، مديريت منابع انساني، ص23 26. بقره: 286 27. ر.ك.به: مديريت از منظر كتاب و سنت، صص117تا134 28. همان، ص112 29. مديريت از منظر كتاب و سنت، چاپ اول، ص115 30. همان، ص229 31. ستاري، مديريت منابع انساني، ص223 32. مديريت از منظر كتاب و سنت، صص237تا242 33. همان، ص243 34. سعادت، مديريت منابع انساني، ص254 به بعد. 35. مديريت از منظر كتاب و سنت، ص305 به نقل از نظريه برابري، ص266 36. نساء: 173 37. ر.ك.به: سعادت، مديريت منابع انساني، صص301ـ271 و به نقل از مديريت از منظر كتاب و سنت، ص204 38. حسن ستاري، مديريت منابع انساني، ص205 39. كهف: 98ـ92 40. مراد از تراكم نرخها عبارت است از اينكه روند تنظيم قوانين و مقررات در جهت كاهش تفاوت پرداخت ميان گروههاي شغلي مختلف بوده است. تراكم نرخها به سوي ايجاد برابري در پرداختها حركت ميكند و باعث ميشود كه پيشي گرفتن از ديگران و ارتقا بادريافت حقوق و مزاياي بيشتري همراه نباشد. امري كه عليرغم ظاهر زيباي آن، كاملاً غيرعادلانه است. 41. بقره: 36ـ35 42. صافات: 144ـ143 43. الحاقه: 47تا43 44. نهج البلاغه، نامه 41 45. شعراء: 209ـ208 46. نهج البلاغه، نامه 53 47. همان، خطبه 46 48. عليمحمد اقتداري، سازمان و مديريت، ص63 49. فيضي، طاهره، مباني سازمان و مديريت، صص83ـ82 50. فيضي، طاهره، مباني سازمان مديريت، صص83ـ82 51. حديد: 28 52. بقره: 283 53. شيرازي، السبيل إلي أنّها من المسلمين، ص280(سخني از اميرالمؤمنين عليهالسلام ). 54. بحارالانوار، ج75، ص51 55. كنزالعمال، ج15، ص931 56. همان، ج4، ص75 57. ميزان الحكمه، ج2، ص557 58. بحارالانوار، ج68، ص321 59. ميزان الحكمه، ج2، ص557 60. نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص1223 61. كافي، ج8، ص23 62. نهج البلاغه، فيض، ص1199 63. مديريت از منظر كتاب و سنت، صص 363و362 64. رضانيان ـ علي، اصول مديريت، ص325 65. فصلنامه انتظار، شماره 13، ص56(سخني از آيت الله معرفت). 66. همان. 67. مديريت مدرن، ص228؛ مباني سازمان مديريت، ص106 68. بقره: 124 69. شعراء: 152ـ151 70. نهج البلاغه، خطبه163 71. مؤمنون: 91 72. مديريت لازمه قدرت، ص208 73. مديريت مدرن، ص243؛ اصول مديريت، ص350 74. اصول مديريت، ص558 75. مديريت بين الملل، ص602 76. مديريت از منظر كتاب و سنت، ص491 77. رعد: 11 78. مرتضي مطهري، امامت و رهبري، ص209، انتشارات صدرا، چاپ نهم. 79. مباني مديريت، ص76 80. همان، ص77 81. آل عمران: 159 82. در اين زمينه ر.ك.به: مقاله (عدالت شرط ولايت) از آيت الله مؤمن در فصلنامه تخصصي انتظار، شماره 13، ص285 83. نهجالبلاغه، نامه 62، ص452 84. همان، خطبه66 85. همان، خطبه 163 86. مديريت از منظر كتاب و سنت، ص463