بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
2ـ خداوند تبارك و تعالى زمين و آن چه كه در آن است را براى انسان آفريد تا بدين وسيله از آن بهره ببرد و آسمان ها و زمين را براى وى خلق نمود تا اراده او را در اختيار حق و صواب يا انتخاب گمراهى و ضلال بيازمايد و از طريق اين امتحان است كه تكامل انسان به ظهور مى رسد:ـ (هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعاً ثم استوى الى السماء فسواهن سبع سمواتٍ و هو بكل شىء عليم6; اوست آن كسى كه آن چه در زمين است همه را براى شما آفريد, سپس به آفرينش آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست.)ـ (الم تروا أنَّ اللّه سخَّر لكم ما فى السموات و ما فى الارض و أسْبَغَ عليكم نِعَمَهُ ظاهرةً و باطنهً7 و…; آيا ندانسته ايد كه خدا آن چه را كه در آسمان ها و آن چه را كه در زمين است مسخر شما ساخته و نعمت هاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است.)ـ (الذى خلق الموت والحياة لِيَبْلُوكم أيُّكم أحسَنُ عملاً وهو العزيز الغفور8; همان كه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد او است ارجمندِ آمرزنده.)3ـ انسان نماينده خداوند در زمين است, البته اين مقام در زمانى براى انسان تحقق پيدا كرد كه خداوند تبارك و تعالى اسماء خود را به او تعليم داد و قدرت و لياقت لازم را براى فرآيند جانشينى به وى عطا نمود, بنابراين انسان مى تواند به فرمان خداوند بر اين جهان چيره و مسلط گردد, همان گونه كه لازم است آن چه را كه مقام جانشينى و استخلاف بر او لازم مى سازد انجام دهد.(و اذ قال ربُّك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال انى اعلم ما لاتعلمون9; و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت, گفتند: آيا در آن, كسى را مى گمارى كه در آن فساد انگيزد و خون ها بريزد و حال آن كه ما با ستايش ات, تو را تنزيه مى كنيم و به تقديس ات مى پردازيم, فرمود: من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد.)
دگرگونى مردم يا حكومت, كدام يك؟
در فرآيند دگرگونى, مبنا و اساس چيست؟ انسان يا جامعه, و نقش حكومت در اين روند چيست؟آن چه كه از آموزه اسلامى استنباط مى شود اين است كه روند دگرگونى از افراد آغاز مى گردد و هدف رسمى آن نيز خود فرد است. اين مطلب را مى توان از رويه و عملكرد پيامبران(ع) در انجام و اجراى اين فرآيند به خوبى استنباط نمود. بدين نحو كه آنان براى انجام دگرگونى كار خود را از افراد آغاز مى كردند و كم كم با توسعه كار خود به ساير افراد جامعه, اثرات اين دگرديسى و تغيير را به جامعه بشرى و ساختار حكومت كه اداره امور جامعه را بر عهده دارد تسرى مى داند.پيامبران هيچ گاه از ابتدا براى در دست گرفتن حكومت جهت دگرگونى جامعه برنامه ريزى نمى كردند و آن چه كه اين مطلب را مورد تأكيد قرار مى دهد, اين است كه هر فرد در روز قيامت خود مسئول اعمال خويش است و اگر مسئوليتى در قبال ديگران دارد, فقط در محدوده واجباتى است كه بر گردن وى براى هدايت و ارشاد ديگران است, بلكه حتى پيامبران و انبيا در اين مورد بيش تر از ابلاغ رسالت و رساندن پيام, مسئوليت ديگرى ندارند:(قل اغير اللّه أَبغى رَبّاً و هو ربُّ كل شىء و لاتَكسِبُ كل نفسٍ الاعليها ولاتزرُ وازرةٌ وزرَ اخرى ثم إلى رَبِّكم مَرْجِعُكُم فَيُنَبّئكم بما كنتم فيه تَخْتِلفون10; بگو جز خدا, پروردگارى بجويم, با اين كه او پروردگار هر چيزى است و هيچ كس جز بر زيانِ خود گناهى انجام نمى دهد و هيچ بار بردارى, بارِ گناه ديگرى را بر نمى دارد, آن گاه بازگشت شما به سوى پروردگارتان خواهد بود, پس شما را به آن چه در آن اختلاف مى كرديد آگاه خواهد كرد.)حال اين سؤال باقى مى ماند كه آيا ساختار حكومت بيان كننده مقدار دگرگونى در شخصيت فرد مى باشد؟ به اين معنا كه دگرگونى افراد در جامعه هنگامى كه به ميزان بالايى مى رسد به شكل تغيير در ساختار حكومت بر جامعه تأثير مى گذارد يا اين كه حكومت از ديدگاه اسلامى داراى تأثير عميق ترى در فرآيند دگرگونى است؟آن چه كه به نظر مى رسد وجود دو نوع رابطه است كه اسلام در خصوص حكومت آن را در نظر مى گيرد: رابطه طبيعى و رابطه تشريعى.