بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(و اذا اَرَدنا أنْ نُهلك قريةً أَمَرنا مُترفيها فَفَسقوا فيها فَحَقَّ عليها القول فَدَمَّرناها تدميرا15; و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم, خوش گذرانان اش را وا مى داريم تا در آن به انحراف و فساد بپردازند و در نتيجه, عذاب بر آن شهر لازم گردد, پس آن را زير و زبر مى كنيم.) 4ـ همانا تشريع جنگ و جهاد در اسلام, براى سرنگونى طاغوت ها و از بين بردن زنجيرهاى رقيّت, كه نظام هاى حاكم بر گردن مردم افكنده اند, است. اين موضوع به قدرى مهم است كه قرآن كريم بيان مى دارد, در صورت عدم وجود چنين تشريعى در اسلام كه هدف اساسى از آن سرنگونى حكومت هاى طاغوت و از بين بردن زنجيرهاى بندگى مى باشد, اجراى شعائر الهى و اصلاح اجتماعى امكان پذير نمى بود.(و قاتلوهم حتى لاتكون فتنةٌ و يكونَ الدينُ للّه فَإنِ انْتَهوا فلا عُدْوانَ الاّ على الظالمين16; با آنان بجنگيد تا ديگر فتنه اى نباشد و دين, مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتيد, تجاوز جز بر ستم كاران روا نيست.)
دولت, مسئول تكاملِ انسان
دوم ـ رابطه تشريعى: يعنى رابطه بين حكومت و وضعيت بشرى, كه با نوع اول, تصور همگونى داشته و از سه نكته مهم مذكور سرچشمه مى گيرد. اين نگرش بر اساس هم آهنگى تشريع با حقايق تكوينى و فطرى بشر است بنابراين اسلام پس از اين كه اين حقيقت را در القاى بينشِ صحيحِ تشريعى براى حكومت در نظر گرفت به حاكم و دولت, وظيفه نظارت, تربيت, تزكيه و پيشرفت ملت به سوى اهداف متعالى و كمالات الهى را تفويض نموده است. بر پايه اين ديدگاه, حكومت ناچار است كه جهت تحقق ارزش ها و هنجارها در چهارچوب شريعت اسلامى گام بردارد و رهبرى اين حكومت را(انسان صالح) كه مرتبط با عالم غيب است(پيامبران و اوليا و اصفيا) بر عهده دارد كه لازم است روابط خويش را با ملت بيش از پيش مستحكم تر نمايد. بدين گونه است كه نقش حكومت به مثابه حلقه وصل و وسيله ارتباط بين زمين و آسمان و بين انسان و پروردگار نمايان مى شود. بر اين اساس, اهميت اطاعت از حاكم اسلامى بيش از هر موضوع ديگر به منصه ظهور مى رسد.
دولت, پديده اى پيامبرانه
در نگرش اسلاميِ تفسير تاريخ, دولت, پديده اى پيامبرانه است كه به وسيله انبيا ايجاد شده است. آنان براى برپايى و شكل دهى به دولت تلاش نموده و اهميت ويژه اى جهت تحقق آن مبذول داشته اند. البته پديده دولت از نظر تئوريك پديده اى الهى است, زيرا نمايان گرِ خلافت و جانشينى خداوندى در زمين مى باشد و اراده الهى بر آن تعلق گرفته كه به وسيله عملكرد ويژه و تأثيرگذاريِ اين پديده در زندگانى انسان جهت تحقق عدالت و هدايت وى به سوى كمالات الهى باشد و به گونه اى كه يكى از اهداف راهبردى بعثت انبيا و پيامبران برپايى و ايجاد دولت و قضاوت نمودن ميان مردم جهت حل و فصل اختلافات آنان است. اين پديده به قدرى مهم است كه انسان به تنهايى در صورتى كه خواستار حركت به سمت تكامل الهى خويش باشد, نمى تواند از عهده آن برآيد, به اين دليل كه انسان تحت تأثير فشارهاى هوا و هوس و شهوات داخلى خود يا فشارهاى ظالمان و مستكبران خارجى از درك حقايق الهى و ارزش ها و باورهاى ربوبى يا در پيدا نمودن راهى براى حل اين اختلاف عاجز است. به علاوه اين كه طبيعتِ اهداف متعالى كه انسان لازم است جهت دست يابى به آن ها تلاش نمايد و در كمالاتِ مطلقِ آخرت نمايان گر مى شود, درك آن ها يا راه رسيدن به آن ها براى انسان به جز به وسيله كمال مطلق كه همانا خداوند تبارك و تعالى است, ميسر نمى باشد, زيرا همانا اين كمالات در حقيقتِ عالم غيب مى باشد, و حتى تمام ابعاد تكامل بشرى در خط مشى انسانى نيز به وسيله انسان قابل درك نيست, زيرا برخى از اين ابعاد به آينده بشر كه از فرايافت هاى عالم غيب كه انسان توانايى درك يا پيش بينى آن را ندارد, مى باشد. به اين دليل كه اگر فرضاً انسان توانايى احاطه به گذشته و حاضر را داشته باشد بدون ترديد توانايى احاطه به آينده را براى سامان دهيِ زندگانى دنيوى خود ندارد, گذشته از اين كه بتواند براى آينده اخروى خود برنامه اى طرح ريزى نمايد. هنگامى كه انسان مبادرت به ايجاد حكومت مى نمايد, بايد اين حكومت, تحقق بخش منطق جانشينى خداوندى در عينيت بخشيدن به عدالت و رحمت و تكامل روحى و اجتماعى باشد.ـ (كان الناسُ امةً واحدةً فبعث اللّه النبيينَ مبشرينَ ومنذرين وأنزلَ معهم الكتابَ بالحق ليحكُمَ بين الناسِ فيما اختلفوا فيه…17; مردم, امتى يگانه بودند, پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان, كتابِ خود را به حق فرو فرستاد تا ميان مردم در آن چه با هم اختلاف داشتند داورى كند….)ـ (ياداود انا جعلناك خليفةَ فى الارضِ فاحكم بين الناس بالحقِ و لا تتبع الهوي…18; اى داود, ما تو را در زمين, خليفه و جانشين گردانيديم پس ميان مردم به حق داورى كن و زنهار از هوس پيروى مكن…)