حضرت آيتاللّه بجنوردي حدود 14 سال در نجف اشرف در درسهاي امام خميني حضور داشتهاند و در زمان هجرت حضرت امام و بعد از پيروزي انقلاب نيز تا پايان عمر پربركت امام در خدمت ايشان بودهاند و در شمار معدود علمايي محسوب ميشوند كه با سيره نظري و عملي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران دقيقاً آشنايي دارند. اين گفتگو پاسخي است به مقالات و اظهارنظرهاي كساني كه بدون دليل و با القأ شبهات ميخواهند امام را از مردم بزرگ ايران جدا كنند.حضور: ضمن تشكر از شركت حضرتعالي در اين مصاحبه، همانطور كه ميدانيد بحث "ولايتفقيه" يكي از مباحث مطرح جامعه است و مطالب و مقالاتي در جرايد مختلف در اين مورد نوشته ميشود و گاه اين نوشتهها القاكننده ابهامات و شبهات گوناگون است. شما كه سالها در درسهاي امام بوديد و در نجف، در پاريس و در ايران در كنار امام حضور داشتيد بفرماييد اولاً نظر و مشرب امام درباره ولايتفقيه و حكومت اسلامي تغيير و جهتگيري متفاوتي در طول زمان داشته يا نه و اساساً لب نظر ايشان درباره حكومت و جمهوري اسلامي چيست؟آيتاللّه موسوي بجنوردي: اَعوذُ بِاللّه مِنَ الشَيطانِ الرّجيم. بِسمِ اللّهِ الرّحمانِ الرّحيم. از حدود 60 سال پيش كه امام در درسهاي خود و در نوشتههاي خود بحث ولايتفقيه و حكومت اسلامي را مطرح كرد مبني و مشربي داشت كه تا آخر باقي بود. ايشان بر اين عقيده بود كه اساساً اسلام داراي نظام حكومتي است و چنين نيست كه نظام و سيستمي براي حكومت نداشته باشد و با هر سيستمي سازگار باشد.مرحوم ميرزاي نائيني كه در ابتداي دوران مشروطه كتاب "تنبيه الامه" را نوشت ميخواست حكومت اسلامي را در سيستم سلطنت مشروطه پياده كند. ايشان ضوابطي را بيان ميكند و ميگويد چنين چيزي شدني است. امّا امام اعتقادشان اين بود كه خود اسلام نظام حكومتي دارد و آن عبارت است از حكومت قانون بر مردم. البته اين حكومت قانون بر مردم بايد به صورت و شكل و به اصطلاح مدلهايي پياده شود كه قابل اعمال باشد. امروز بهترين تجلي حكومت قانون بر مردم در جمهوريت است. در جمهوريت حاكم امكان ديكتاتوري و استبداد ندارد. زيرا ملت او را انتخاب ميكند و ملت هم بر او نظارت دارد. در نظام جمهوري نهادهاي مدني و قانوني مجراي اداره و مديريت است. هركسي در حد خودش مديريت ميكند و نميتواند از حد خود تجاوز كند و فرامديريت داشته باشد. در نطامهاي جمهوري صحيح، وضع اينگونه است. بنابراين چون بهترين راه پياده كردن حكومت قانون در مدل جمهوري است پس بايد قهراً پسوندي به آن بزنيم و بگوييم "جمهوري اسلامي".امام اعتقاد داشت در اسلام حكومت بايد باشد كه اين جزو احكام اوّليه است. اضافه بر آن نظام حكومت در اسلام، نظام حكومت قانون بر مردم است.قهراً در اين جامعه بايد نهادهاي مدني ايجاد شود. نهادهاي مدني قانوني كه از مجراي آنها نظارت به صورت دقيق اعمال شود. از طرف ديگر امام ميگويد همه در مقابل قانون مساوياند. هيچگونه تبعيضي وجود ندارد. از آن شخص اوّل تا فردي كه در جامعه هيچ قدرت و مديريتي ندارد، همه در برابر قانون مساوياند. اين موضوع در اسلام، در حكومت پيامبر اكرم(ص)، در حكومت اميرالمومنين(ع) اينطوري بود. ما ميبينيم در احكام اسلام هيچگونه تبعيضي بين رسول گرامي اسلام(ص) و سايرين نبود. تبعيضي بين مهاجر و انصار نبود. بين كساني كه در آغاز اسلام، اسلام آوردند و در قرآن تعبير ميكند "الّذين اتّبَعوكَ في ساعةِ العُسْرَة" آنهايي كه در آن شدت عسرت ايمان آوردند و اسلام آوردند كه داراي ارزش بسيار زيادي هست و اينهايي كه بعد از هجرت اسلام آوردند، همه در برابر قانون مساوياند.در حكومت اميرالمومنين نيز همينطور است. هيچ فرقي بين سفيد و سياه، بين عبد و مولا، بين عرب و غيرعرب در تطبيق احكام اسلام نبود. همه در برابر قانون اسلام مساوي بودند. پس هم در اسلام اينگونه است و هم در جامعه دموكراسي مورد نظر عقلا تقريباً چنين است.مسئله ديگر، ولايت فقيه است. ولايتفقيه يك امر عقلايي است. اگر بنا شد حكومتي مبتني بر يك مكتب و ايدئولوژي و مذهبي استوار باشد و تمام قوانين و مقررات آن بر اساس آن مكتب و ايدئولوژي باشد، بايد در راس مخروط يك ايدئولوگ قرار گيرد، يعني يك متخصص و كارشناس شماره يك در آن مكتب و ايدئولوژي. در راس حكومت اسلامي طبعاً بايد يك اسلامشناس متخصص باشد و او بر كل مجموعه نظارت داشته باشد. ما اسم اين را ميگذاريم ولايتفقيه. يعني فقيه جامعالشرايط، كسي كه ملكه اجتهاد دارد. اجتهاد فعلي دارد و عادل است. مسئله عدالت بسيار مهم است. وليفقيه بايد ملكه عدالت داشته باشد. يعني حالتي در انسان پيدا ميشود كه مرتكب كبائر نميشود و اصراري بر انجام صغاير ندارد. اضافه بر اينها او بايد كسي باشد كه آگاه به امور زمان باشد، از سياست خبر داشته باشد، سياست به معناي صحيح، يعني مديريت درست جامعه. چنين فردي بايد شجاع باشد، ترسو نباشد كه از يك حمله يا تهديد مختصر بهراسد. او بايد مانند كوه در برابر مشكلات بايستاد. بايد شكيبايي داشته باشد، بايد مدير باشد، مدبر باشد، تدبير داشته باشد، عقل تدبيري داشته باشد. ممكن است فردي ملاّ باشد، عادل باشد ولي تدبير در امور نداشته باشد. چنين كسي نميتواند از عهده كار برآيد. با جمع اين ويژگيها شايستگي رهبري جامعه اسلامي تحقق مييابد.حضور: نقش مردم در اين حكومت يا جمهوري اسلامي چيست؟ نظر و راي مردم چه جايگاهي در برابر ولايتفقيه دارد؟آيتاللّه بجنوردي: اصل حكومت اسلامي و مديريت جامعه مبتني بر آرأ ملت است. ملت بايد مديران جامعه و حتّي رهبر را تعيين كند، يا به صورت انتخاب يا به صورت بيعت. بعد از انتخاب هم بر همه مسئولان و مديران جامعه نظارت دارد، نميتواند نظارت نداشته باشد. ملت در امر حكومت و مديريت جامعه حدوثاً و بقائاً نظارت دارد، چه در مرحله انتخاب مديران جامعه و چه در ادامه مديريت آنان. امّا درباره ولي فقيه، آيا با داشتن آن ويژگيهايي كه عرض كردم فرد ميشود ولي فقيه؟ يا خير چيز ديگري هم ميخواهد. زيرا ممكن است عده زيادي چنان ويژگيهايي را داشته باشند. در اينجا نقش مردم ظاهر ميشود. آنچه فرد را با داشتن چنان خصوصياتي در جايگاه ولايتفقيه مينشاند مقبوليت و بيعت مردم است.البته در اينجا دو نظر فقهي هست: يك نظر اين است كه هر فقيه جامعالشرايط، مدير و مدبر و شجاع و آگاه به امور زمان ولي فقيه محسوب ميشود و ممكن است در جامعه اسلامي صد تا وليفقيه داشته باشيم. امّا ملت با هر كسي بيعت كرد و هر كدام را انتخاب كرد او ميشود حاكم مبسوطاليد. يعني قدرت دارد و اداره كشور با اوست و بقيه فقها بايد از او اطاعت كنند و حق مخالفت با او را ندارند. يك نظر اين است. يك نظر ديگر اين است كه ولي فقيه علاوه بر شرايط گفته شده بايد يك جزء مكمل ديگر داشته باشد و آن بيعت مردم است و انتخاب و مقبوليت مردم است. در اينجا نظر و راي مردم از عناصر اصلي تشكيلدهنده ولايتفقيه است. لذا بقاي ولايت هم بستگي به اين مقبوليت دارد. يعني انتخاب و بيعت مردم همواره بايد باقي باشد.قانون اساسي ما اين نظر دوّم را تثبيت كرده است. حضرت امام (قدساللّه نفسه الزّكيه) به قانون اساسي راي داد و اين نظر دوم را پذيرفت. نظام ما بر اساس اين نظر است يعني مقبوليت و انتخاب مردم يكي از اركان اساسي ولايتفقيه است.ممكن است در اينجا شبهاتي پيش بيايد. يعني مثلاً بعضيها بگويند وقتي ايشان در نجف بودند و درس ولايتفقيه را ميگفتند، اين نظر دوّم را ايشان قبول نداشت. يعني مقبوليت و بيعت و انتخاب مردم را ذيمدخل در ولايت ولي نميدانست و نظرشان اين بود كه بيعت و انتخاب مردم اين وليفقيه را مبسوطاليد ميكند. بنده اينجا ميخواهم عرض كنم، آنچه بنده خودم درنجف از ايشان شنيدم كه براي آن استدلال هم ميكردند اين بود كه ولايتفقيه و حكومت اسلامي بر دو ركن استوار است: اسلام و مردم.عدهاي از اين موضوع غفلت ميكنند. در بحث حكومت اسلامي اصلاً غلط است بگوييم كه مردم و ملت هيچگونه دخالتي ندارند. چرا؟ چون اصل حكومت يك امر عقلايي است. چيزي نيست كه اديان آن را اختراع كرده باشند. از روزي كه جامعه شكل گرفته حكومت وجود داشته است. حكومت قبيلهاي، حكومت استبدادي، حكومت اشراف و. تا برسد به بهترين مدلي كه بشر به آن رسيده و آن حكومت جمهوري است كه مبتني بر آرأ مردم است و مردم مستقيماً در آن دخالت و مشاركت فعّال دارند. اين يك واقعيت عقلايي است. حكومت را نميشود از مردم جدا كرد. زيرا حكومت كه همان مديريت جامعه است بدون قدرت محال است. من يك مثال جزيي بزنم: اگر كسي در خانه خودش بخواهد مديريت كند بايد ساير اعضاي خانواده به حرف او ترتيب اثر دهند و از او حرفشنوي داشته باشند. يعني شما را به عنوان پدر و مسئول خانواده بپذيرند. همين معنا را توسعه بدهيد تا حد يك شهر و يك مملكت. مديريت بدون قدرت نميشود و قدرت بدون مقبوليت بدست نميآيد. مقبوليت يعني چه؟ يعني بيعت مردم، انتخاب مردم و مشاركت فعّال مردم. بنابراين اگر كسي بگويد جمهوري اسلامي ارتباطي با مردم ندارد و جدا از راي مردم است، غلط است، خلاف حكم عقل است. خلاف بداهت است.امام بر اين نكته بسيار اهميت ميداد. اينجا باصطلاح مزّال اقدام است. يعني جايي است كه لغزشي بوجود ميآيد. بعضي خيال ميكنند كه امام نظرش اين بود كه خداوند فقيه را نصب كرده است و مردم هيچ دخالتي ندارند. ببينيد بياييد خلط مبحث نكنيم. شخص وليّ فقيه باشد ولي مسئله حكومت را داريم مطرح ميكنيم. حكومت بايد با مقبوليت مردم باشد. عرض كردم طبق نظر مورد پذيرش امام انتخاب و دخالت مردم در ولايت وليّ دخالت دارد، حدوثاً و بقائاً. من از مشرب فقهي امام اين معنا را استنباط ميكنم چون اين معنا را مكرر از ايشان شنيدهام.امام خيلي به احكام عقلايي اهميت ميداد. ايشان هيچگاه از دايره عقلا خارج نميشد. بنده غير از آنچه در نجف از ايشان شنيدم، در پاريس هم كه خدمت ايشان بودم وقتي مجله فيگارو آمد با ايشان مصاحبه كرد، يادم است در آبانماه سال 1357 بود، خبرنگار از امام پرسيد كه سيستم حكومتي شما بعد از پيروزي چيست و امام فرمود: جمهوري اسلامي.خبرنگار پرسيد: جمهوري به كدام مفهوم؟ آيا مردم خود مستقيماً رئيسجمهور را انتخاب ميكنند؟ يا ملت پارلمان را انتخاب ميكند و آنها رئيسجمهور را و يا نوع ديگر؟امام فرمود كه به همان مفهوم عقلايي خودش ملت رئيسجمهور را انتخاب ميكند. و سپس توضيح داد كه ما اسلام كه ميگوييم يعني تمام قوانين و مقررات بايد مطابق اسلام باشد و بر اساس اسلام باشد. چون مردم مسلمانند طبعاً ميخواهند قوانين حاكم بر ما اسلامي باشد، خلاف كتاب و سنت نباشد و جمهوريت يعني مردم و انتخاب مردم، بيعت و مقبوليت مردم. اين مطلب را امام گفت و مجله فيگارو آن را منتشر كرد. بعد هم كه ايران تشريف آوردند مكرر بر اين مسئله تاكيد ميكردند. امام تعارف نميكرد. او عقيده فقهي خود را بيان ميكرد. آن را كه اعتقاد داشت بيان ميكرد. ميگفت اساس راي مردم است. همه چيز مبتني بر راي مردم است.همان روز اوّل در بهشت زهرا ـ كه ملت ايران مكرر اين صحنه را از تلويزيون ديدهاند و شنيدهاند ـ فرمود من به پشتوانه ملت، دولت تعيين ميكنم. من به پشتوانه ملت توي دهن اين دولت ميزنم. وقتي ميتواند توي دهن دولت فاسد بزند كه قدرت و مقبوليت مردمي داشته باشد. خلاصه اينكه در مشرب فقهي و مبناي فقهي امام (قدساللّه نفسه الزّكيه) اضافه بر اينكه وليّ فقيه بايد شرايط خاصي داشته باشد اساساً ولايتفقيه جزء متمّمي هم دارد و آن مقبوليت و انتخاب و بيعت مردم است. و اين جزء همانطور كه ساير اجزاي آن حدوثاً و بقائاً در ولايت فقيه اثر دارد، مقبوليت هم همينطور است.اميرالمومنين (سلاماللّه عليه)، اين امام معصوم منصوب از طرف خداوند ـ كه ولايت او ديگر ولايت فقيه نيست كه بگوييم جزء متمم آن مقبوليت و انتخاب مردم است ـ كه در غدير خم صريحاً آيه نازل شد و پيامبر اكرم(ص) براي او بيعت گرفت، خود ايشان در خطبه شقشقيه بعد از تشريح اوضاع و احوال بعد از پيامبر گرامي اسلام(ص) تصريح ميكند كه مردم آمدند و با من بيعت كردند و بعد ميگويد: لَوْ لاَ حضوُر الحاضِر و قيام الحجه بوجود الناصر. الي آخر، ميگويد حجت وقتي بر من تمام است كه بيايم حكومت و زمام امور مسلمين را بدست بگيرم كه ناصر و معين داشته باشم، بايد مردم مرا قبول كنند و با من بيعت كنند. بعد از اينكه عثمان را كشتند، مردم ريختند و با اميرالمومنين(ع) بيعت كردند و ايشان قدرت پيدا كرد. وقتي قدرت پيدا كرد حكومت تشكيل داد و به اداره امور كشور پرداخت. خلاصه اين يك امر عقلايي است. اين مسئله يك مسئله شرعي و تعبدي نيست كه ما بياييم در روايات بررسي كنيم كه آيا مردم حق دخالت در حكومت دارند يا نه. اين امر جزء بديهيات است. بديهي است يعني از فيلسوف و عامي و هر كه بپرسي همين را ميگويد، نياز به صغرا و كبرا ندارد.حضور: متاسفانه بعضي قلمهاي مسموم با نقاب كار علمي و بررسي و تحقيق انتقادي تاكيدهاي مكرر امام بر نظر و راي مردم را، بدون هيچ دليلي نوعي سياست و به لحاظ جدل و اسكات افكار عمومي مطرح ميسازند.آيتاللّه بجنوردي: امام اهل اين حرفها نبود. اهل تعارف نبود كه بيايد مماشات كند. امام انسان صريحي بود. پيرو اميرالمومنين عليهالسلام بود. همانطور كه درباره اميرالمومنين(ع) ميگوييم "لا تَاخُذُهُ فياللّه لَوْمَةَ لائِم"، امام پيرو همان امام معصوم بود. همان خطمشي را داشت. دنبال اين نبود كه حرفي بزند تا مردم خوششان بيايد. او وقتي وظيفه ميديد نظر خود را بيان ميكرد. اگر كسي پيدا شود كه اين حرف را بزند متاسفانه امام را نشناخته است. متاسفانه يكي از بدبختيهاي ما الان در جامعه اين است كه امام آنطور كه بايد شناخته نشده است. آن فضل و كمال او را همه اطلاع ندارند. شخصيت انقلابي ايشان شخصيت علمي ايشان را پنهان كرد. اگر افراد فضيلت و كمالات امام را در فقه، اصول، كلام، عرفان، رجال، ادبيات و. بدانند، اينگونه نميگويند و نمينويسند. امام شخصيت مظلومي است. خواص و شايد خاصالخاص اين معاني را ميدانند. اگر كسي واقعاً از شخصيت تقوايي و علمي امام اطلاع داشته باشد هرگز به خود اجازه نميدهد اين صحبتها را بكند. متاسفانه عذر آنها جهل است. آنها جهل به امامشناسي دارند.حضور: درباره مشاركت و نظارت مردم بر حكومت در جمهوري اسلامي از ديدگاه حضرت امام اشاراتي داشتيد. بفرماييد با توجه به قانون اساسي اين نظارت و مشاركت مردمي چه نسبتي يا تطبيقي با دموكراسي دارد؟آيتاللّه بجنوردي: خدمتتان عرض بكنم وقتي گفتيم حكومت امري عقلايي است كه بدون قدرت نميشود و قدرت همان مقبوليت و بيعت مردم است بنابراين ملت همواره در حكومت مشاركت دارد. وقتي سرنوشت حكومت را حدوثاً و بقائاً ملت تعيين ميكند پس در امر حكومت نظارت و مشاركت دارد. لازمه نظارت دائمي ملت وجود نهادهاي قانوني مدني است كه از طريق آنها نحوه نظارت بر حكومت در همه ابعاد مشخص شود، در بعد اجرايي، در بعد قضايي، در بعد سياست داخلي، در بعد سياست خارجي و.قانون اساسي ما قانون بسيار جامعي است و همه موارد را پيشبيني كرده. مثلاً مجلس شوراي اسلامي كه امام از آن به "خانه ملت" تعبير كرد مجموعهاي از نمايندگان ملت است كه به فرمايش امام عصاره تمام قدرتهاست. اين را من در پاريس هم از ايشان شنيدم. ميفرمودند بايد سيستم حكومت را جوري تشكيل دهيم كه همه قدرت در مجلس جمع شود. چرا، زيرا اينها نماينده ملت هستند و آنچه بگويد يعني ملت ميگويد. وقتي نهادهاي مدني قانوني تشكيل شد، نظارت بر حكومت ـ حكومت يعني همه نظام نه فقط قوه مجريه ـ شكل ميگيرد. حتّي بر شخص رهبر كه در راس نظام قرار دارد، باز نظارت هست كه از طريق مجلس خبرگان رهبري كه نمايندگان مردم هستند صورت ميگيرد. يكي از وظايف مجلس خبرگان رهبري نظارت بر رهبر است كه بايد ببينند اين شرايطي كه براي رهبر در حدوث معتبر است آيا همواره بقا دارد يا نه. پس ببينيد قانون اساسي ما خيلي مترقي است. واقعاً بهترين نوع دموكراسي در آن لحاظ شده است. همچنان كه شرع و اسلام در آن مراعات شده، در عينحال راي و نظارت و مشاركت فعّال ملت هم در آن منظور است و در آئيننامه مجلس هم كه حكم قانون دارد اين مسايل در آنجا هم هست و همه اينها ملهم از اسلام و احكام اسلام است.در اينجا من عقدهاي در دل دارم كه ميخواهم بيان كنم و آن درباره حكومت مولا اميرالمومنين(ع) است. به خدا سوگند ميخورم كه هيچ حكومتي در بشر مثل حكومت عليبن ابيطالب عليهالسلام اين مقدار دموكراسي نداشته است كه اينقدر براي راي و نظر مردم ارزش قايل شده باشد. مثل مولا اميرالمومنين وجود ندارد. اين پنج سال و خوردهاي را كه ايشان حكومت كرد ببينيد چقدر به راي مردم و تصميمات مردم اهميت ميداد. چقدر توصيههاي متعدد به نمايندگان خودش در كشورها و شهرها ميكند كه هميشه راي مردم را در نظر داشته باشيد، هيچوقت مقابل مردم نيايستيد. ولي نعمت شما مردم هستند. مردم هستند كه بايد سرنوشت خود را تعيين كنند. بايد به خواست مردم توجه كنيد نه اينكه خواست خود را ببينيد، البته در چارچوب احكام و مقررات اسلام. حضرت اين معنا را هميشه در نظر داشت. امام خميني پيرو همين امام معصوم است. آرزو دارم همه، اين صحيفه امام را ملاحظه كنند كه چقدر امام به راي و نظر مردم تاكيد دارد. ايشان غير از اينكه رهبر بود، مرجع تقليد جهان اسلام بود. نه فقط در ايران بلكه در بسياري از كشورهاي ديگر از او تقليد ميكردند. چنين شخصي ميآيد ميگويد من خادم ملت هستم، خدمتگزار ملت هستم. اين كلمه را بنده تا به حال از هيچ مرجعي و شخصيتي نشنيدهام. اين براي چيست؟ چون اعتقادش اين بود. اعتقاد داشت كه اساس راي مردم است، اساس خواست ملت است، ما بايد دنبالهرو آنها باشيم. البته همانطور كه عرض كردم كنارش دستورات و قواعد اسلام را داريم.حضور: از بيانات شما اينطور استنباط ميشود كه چنانچه راي مردم و مقبوليت مردمي نبود حضرت امام حكومتي تشكيل نميداد و اگر اين مقبوليت و بيعت مردم ادامه نمييافت، عملكرد امام به نحو ديگر بود.آيتاللّه بجنوردي: چرا امام رفراندوم كرد؟ سوال من اين است. اگر به نظر مردم توجه نداشت و ميگفت حكومت بايد اسلامي باشد و من هم ولي فقيه هستم ديگر به رفراندوم چه نيازي بود؟ عرض ميكنم ـ عليفرض محال ـ اگر مردم به جمهوري اسلامي راي نميدادند ايشان به قم عزيمت ميكرد و ديگر مداخله نميكرد و نميآمد حكومت اسلامي تشكيل دهد. مثل قبل از انقلاب ـ در زمان شاه ـ كه مردم هنوز بيدار نشده بودند. ولي وقتي رفراندوم كرد و بيش از 98 درصد راي دهندگان آن زمان به جمهوري اسلامي راي دادند ديگر حجت برايشان تمام بود. همانطور كه اميرالمومنين عليهالسلام فرمود: "لَوْلا حضُور الحاضِر و قيامُ الحُجه." امام آمد حكومت تشكيل داد و تمام نهادهاي قانون مدني را نيز تاسيس كرد. حدود هر يك را مشخص نمود. اينها واقعيتهايي است كه ما ميبينيم. من واقعاً خواهش ميكنم، تمنا ميكنم از انديشهمندان و فرهيختگان كه در نقل آثار و انديشههاي امام امانت را رعايت كنند. اگر واقعاً نظر امام را ـ كما هو حقه ـ نميدانند مطالعه كنند و بدونتوجه اظهارنظر نكنند. اگر كسي واقعاً سيره عملي و نظري امام را ميداند بر او واجب است عين نظر ايشان را بگويد. نبايد سليقههاي شخصي خودمان را به اسم امام بگوييم. اگر كسي چنين كند خيانت كرده است. امام يك فرد نيست، يك امت است. اگر كسي چيزي را برخلاف نظر امام به او نسبت دهد خيانت به امت كرده است. چطور موظفيم كه شريعت را آنچنان كه هست بيان كنيم و به دروغ چيزي به شريعت نبنديم، همانطور در مورد امام بايد صحيح و مطابق واقع بگوييم و بنويسيم. والسلامعليكم.