نقش دولت در توسعه از دیدگاه امام خمینی ره نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش دولت در توسعه از دیدگاه امام خمینی ره - نسخه متنی

ناصر جهانیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقش دولت در توسعه از ديدگاه امام خمينى (ره)

ناصر جهانيان

مقدمه

تبيين رهنمودهاى بنيان‏گذار انقلاب، يكى از گام‏هاى اساسى در تداوم و تعميق نظام اسلامى ايران به خصوص در شرايط امروز جهان است . در آستانه قرن بيست و يكم تحولات گسترده‏اى را در زندگى بشر از جنبه‏هاى مختلف شاهد هستيم; يكى از مهم‏ترين جنبه‏هاى اين دگرگونى، تحولى است كه در مورد نقش دولت در توسعه و توسعه اقتصادى پديد آمده است . بدين خاطر، بازبينى و ترسيم خطوط فكرى سياسى - اقتصادى امام راحل در شرايط كنونى درباره نقش دولت اسلامى در توسعه و توسعه اقتصادى اگر چه كار آسانى نيست، اما قدمى مهم به شمار مى‏رود . هدف دولت اسلامى از ديدگاه حضرت امام همان هدف نهايى اديان آسمانى يعنى «توسعه معرفة‏الله‏» است و قرار است انسان با همه ابعاد مادى و معنوى‏اش ساخته شود، بنابراين، ماهيت دولت اسلامى با دولت‏هاى ديگر اعم از استبدادى، ليبرال و سوسياليست كه هدفشان حداكثر كردن رفاه مسئولين و كارمندان عالى‏رتبه دولت‏يا حداكثر كردن رفاه مادى جامعه است، تفاوت اساسى دارد .

1- چشم‏انداز تاريخى

درباره نقش مناسب دولت‏براى اعتلاى توسعه و توسعه اقتصادى، توافق زيادى بين مكاتب مختلف اقتصادى وجود ندارد . در واقع، تعيين حدود دخالت دولت در حوزه فعاليت‏هاى اقتصادى مهم‏ترين مسئله‏اى است كه از بدو شكل‏گيرى انديشه اقتصادى جديد، مدنظر اقتصاددانان بوده است . در تاريخ اقتصادى غرب، بعد از رنسانس، از جهت ميزان دخالت و نقش آفرينى دولت در حوزه اقتصادى چهار دوره را مى‏توان در نظر گرفت:

1- از قرن شانزدهم تا اواخر قرن هجدهم كه دولت‏هاى مركانتاليست اروپا در زمينه اقتصاد و تجارت نقش عمده‏اى ايفا كردند .

2- قرن نوزدهم عصر دولت‏هاى ليبرال بود كه وظايف دولت را تامين امنيت عمومى، دفاع از تماميت ارضى كشور و سرمايه‏گذارى در بخش‏هايى مى‏دانستند كه به توليد كالاهاى عمومى نظير آموزش و پرورش مى‏پردازد .

3- در نيمه اول قرن بيستم، دو واقعه انقلاب اكتبر روسيه و بحران اقتصادى 1929 سبب افزايش نقش دولت و ايجاد «دولت رفاه‏» گرديد .

4- در ربع پايانى قرن بيستم، رويكرد نئوليبراليسم توانست انديشه‏هاى دولت محور سوسياليستى و كينزى را از صحنه خارج كند . پايان جنگ سرد و فروپاشى اقتصادهاى متمركز و تحت كنترل، بروز بحران‏هاى مالى در دولت‏هاى رفاه، به‏علاوه بحران دولت‏هاى ناتوان در افريقا و جاهاى ديگر و فروپاشى دولت‏ها و انفجار ضرورت‏هاى انسانى در اين نقاط، همه و همه مفاهيم و تصورات موجود پيرامون جايگاه دولت در جهان و نقش بالقوه آن در تامين رفاه بشرى و توسعه اقتصادى را به چالش طلبيد .

درباره رد نقش دولت در توسعه و توسعه اقتصادى، و طرفدارى از ساز و كار بازار و جايگزينى جامعه مدنى به جاى دولت گفتنى است: تجربه چهارصد ساله غرب و تجربه پنجاه سال اخير كشورهاى در حال توسعه، اين درس را به ما مى‏دهد كه هر چند توسعه اقتصادى دولت محور با شكست مواجه شده، توسعه اقتصادى بدون دخالت دولت نيز با بحران‏هاى اجتماعى، اقتصادى، انسانى و زيست‏محيطى، مواجه شده و خواهد شد .

بدين ترتيب، به يقين مى‏توان گفت كه توسعه همه جانبه و حقيقى تنها با وجود يك دولت كارا، سالم و مؤثر، ممكن است .

در همين رابطه، امام خمينى عامل اصلى عقب‏ماندگى مسلمين را «عدم تشكيل حكومت‏حق‏» دانسته و مى‏فرمايد:

اگر گذاشته بودند كه حكومتى كه اسلام مى‏خواهد، حاكمى را كه خداى تبارك و تعالى امر به تعيين‏اش فرموده است، رسول اكرم تعيين فرمود، اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد، حكومت اسلامى باشد، حاكم، حاكم منتخب منصوب من قبل الله تعالى باشد، آن وقت مردم مى‏فهميدند كه اسلام چيست و معنى حكومت اسلامى چيست . (1)

ايشان وجود حكومت‏شاهنشاهى را در طول تاريخ ايران، و شاهان جنايتكار و خيانتكار سلسله پهلوى كه سر سپرده استعمار خارجى بوده‏اند، عامل عقب ماندگى و انحطاط ايران و ايرانيان مى‏دانند (2) و معتقدند، رژيم پهلوى به عنوان آلت دست اجانب و استعمار، آسيب‏هاى فرهنگى، مذهبى، سياسى، آموزشى، اقتصادى و نظامى فراوانى را بر ايران و ايرانى وارد آورد .

مسئله وابستگى رژيم‏ها، مؤلفه مهمى در توسعه نيافتگى به حساب مى‏آيد . سيمون كوزنش در كتاب «رشد نوين اقتصادى‏» مى‏نويسد:

بى شباهت‏به تمام كشورهاى توسعه يافته كنونى جهان، اكثر كشورهاى در حال توسعه امروز، با مشكلات رشد اقتصادى، بعد از يك دوره طولانى وابستگى و عدم استقلال سياسى رو به رو مى‏شوند . در حالى كه در مقابل، كشورهاى پيشرفته امروزى جهان، توسعه اقتصادى خود را در شرايط استقلال سياسى آغاز كردند .

اين برنده جايزه نوبل در جواب اين پرسش كه چرا در ميان كشورهاى اروپاى غربى، انقلاب صنعتى در بريتانيا آغاز شد و نه كشورهاى بزرگ‏تر و پرجمعيت‏تر مثل روسيه و فرانسه، مى‏نويسد:

شايد بزرگ‏ترين دليل وقوع انقلاب صنعتى در بريتانيا، موقعيت جغرافيايى آن است كه مردم آن توانستند اتحاد سياسى به دست آورند و راه را براى پيدايش يك چهار چوب سياسى و اجتماعى منظم و سازمان‏يافته هموار ساخته تا در آن مبتكرين بتوانند با استفاده از قوه ابتكار و خلاقيت‏خود زمينه را براى تغييرات اقتصادى و فنى مهيا سازند .

و در جاى ديگر مى‏گويد:

توسعه اقتصادى و توسعه صنعتى كشورهاى توسعه نيافته منوط به تحولات سياسى و جابه‏جايى نيروهاى اجتماعى در آن كشورها مى‏باشد .

در اين باره و در خصوص ايران، پرفسور جكوبس از دانشگاه هاروارد تحقيقى در مناسبات اجتماعى، اقتصادى، و فرهنگى ايران در سال‏هاى 1346- 1349 انجام داده، و نتايج آن را در يك كتاب هفتصد صفحه‏اى به نام Study Case A Iran گرد آورده است . نتيجه نهايى كتاب دو مطلب است:

1- ساختار زيربنايى اقتصادى رژيم شاه به صورتى است كه سال 1980 را نخواهد ديد .

2- ساختار سياسى - اجتماعى رژيم شاه به گونه‏اى است كه نه تنها عاملى براى توسعه اقتصادى ايران نيست، بلكه خود بزرگ‏ترين مانع توسعه اقتصادى ايران مى‏باشد . (3)

حضرت امام نيز شرط اول و قدم اساسى براى رشد و توسعه كشور را تغيير زمامداران وابسته، تشكيل حكومت اسلامى و تحصيل استقلال دانسته و مى‏فرمود:

جمله كلام آن كه اين زمامداران خائن . . . بايد عوض شوند تا كشور عوض شود . (4)

انقلاب اسلامى در ايران به تغيير ساختار سياسى نظام وابسته منجر شد و آغاز تحول بزرگى بود كه مى‏بايستى خسارات و آلودگى‏ها و ساختارهاى اقتصادى و فرهنگى كشور را دگرگون مى‏كرد، ليكن به دليل شروع جنگ تحميلى در سال 1359 عقب ماندگى مضاعفى از لحاظ اقتصادى بر كشور تحميل شد .

بنابراين، آغاز فراگرد مستقل توسعه همه جانبه در ايران بعد از جنگ و بعد از فرمان امام (ره) براى سازندگى و تدوين برنامه نج‏ساله اول مى‏باشد، هر چند مقدمات فراگرد توسعه با تدوين قانون اساسى و ايجاد محيط سياسى آرام و حفظ تماميت ارضى و وحدت ملى از قبل فراهم شده بود . حال سؤال اساسى اين است كه از نظر حضرت امام (ره) نقش دولت اسلامى در ايجاد توسعه و توسعه اقتصادى چگونه مى‏تواند باشد؟ چه كارى را بايد انجام دهد و از چه كارى پرهيز نمايد و بهترين راه انجام وظايف و نقش‏هاى دولت چيست؟

قبل از پاسخ گويى، مناسب است‏به طور مختصر مفهوم توسعه، ابعاد و عناصر آن، ويژگى‏ها و تمايزات دولت اسلامى و اهداف آن شناخته شود، تا در پرتو آن نقش دولت در توسعه روشن‏تر گردد .

2- مفهوم، ابعاد و عناصر توسعه

توسعه فرايندى است اجتماعى و مبتنى بر عقلانيت عمل، كه در اين جريان، جامعه از وضعيت غيرعقلانى نامطلوب به سوى وضعيت عقلانى مطلوب گذر مى‏كند . (5)

اين فرايند در غرب بدون برنامه‏ريزى خاص ناظر به كل جامعه و بدون كوشش‏هاى سنجيده، به‏طور تدريجى و با تغيير و تحول در ساختار فرهنگى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى به وقوع پيوست و هدف آن رفاه مادى و افزايش مداوم درآمد سرانه بود . اين افزايش مرهون به‏كارگيرى روش‏هاى توليد مبتنى بر دانش و منشا عقلانيت عمل اقتصادى و اجتماعى است .

اما فرايند توسعه، در كشورهاى در حال توسعه، بعد از جنگ جهانى دوم روندى متفاوت داشت . توسعه اين كشورها كه با هدف رسيدن به پيشرفت‏ها و خط مشى صنعتى شدن و با تاكيد بر انتقال تكنولوژى و انباشت‏سرمايه براى رسيدن به هدف فوق آغاز شده بود، روندى تند و سريع داشت كه با كوشش‏هاى برنامه‏ريزى شده از طرف سازمان‏ها، حركت‏هاى اجتماعى و به ويژه از طرف دولت‏ها همراه بود . از آن‏جا كه ساختارهاى فرهنگى، سياسى و اقتصادى اين كشورها با اين تحول سازگارى و همخوانى نداشت و اغلب اين كشورها هدف اصلى را رشد اقتصادى دانسته و توسعه اقتصادى را به منزله مهم‏ترين جزء توسعه تلقى مى‏كردند، از عدالت، انسانيت، ارزش‏هاى متعالى، مشاركت‏سياسى و محيط زيست غفلت نمودند، و بدين ترتيب، از اواخر دهه هفتاد تا كنون بحران فكرى همگانى و شايعى در حوزه‏هاى نظرى مرتبط با مسائل توسعه اتفاق افتاد كه بيش‏تر ناشى از ناتوانى در ارائه تعريفى قابل قبول از مفهوم توسعه است .

گروهى از انديشمندان، رفع وابستگى و مسئله ضرورت ايجاد نظم نوين بين‏المللى را عامل اساسى توسعه و نظام سرمايه‏دارى سلطه‏گر را مانع تحقق آن دانسته‏اند و از جنبه داخلى روابط استثمارى را محكوم و نظام مالكيت جمعى را پيشنهاد نموده‏اند . از سوى ديگر، بعد از شكست مكتب نوسازى (نظريه غالب توسعه) به خاطر بروز نابه‏سامانى‏هاى اجتماعى و آسيب‏هاى فرهنگى و محيط زيستى و رشد قارچ گونه حلبى آبادها و زاغه‏ها، عده‏اى از اقتصاددانان، رفع فقر مطلق را هدف بنيادين توسعه تلقى كرده و براى تحقق آن «راهبرد نيازهاى اساسى‏» را پيشنهاد كرده‏اند . در سال 1974 در اعلاميه «كوكويوك‏» تصريح شد كه:

هر فرآيند رشدى كه نيازهاى اساسى را ارضا نكند يا - حتى بدتر - ارضاى آن‏ها را مختل سازد، صرفا كاريكاتورى از توسعه مى‏باشد . (6)

به هر تقدير، ناكامى اكثر كشورهاى كم‏تر توسعه يافته در دستيابى به توسعه از يك سو، و ميوه‏هاى تلخ توسعه غرب (از قبيل افزايش شكاف‏هاى طبقاتى، از خود بيگانگى انسان در اثر بت‏وارگى و شيئى شدن روابط انسانى، قدرت بى‏مهار شركت‏هاى بزرگ و احزاب و دستگاه‏هاى دولتى، عقلانيت ابزارى و تسلط افسانه‏اى تكنولوژى بر انسان، افزايش هزينه‏هاى اجتماعى ناشى از خودمحورى و نفع‏طلبى، و مهم‏تر از همه، تخليه نظام محتوايى جوامع غربى از فلسفه زندگى و مرگ)، از سوى ديگر، موجب شد كه در دو دهه اخير مباحث توسعه پايدار، توسعه انسانى، و توسعه حكيمانه به نحو گسترده‏اى در ادبيات توسعه طرح و رايج‏شود . اگر زمانى عنصر اصلى توسعه رشد اقتصادى بود، امروزه چهار موضوع: رشد اقتصادى، عدالت در توزيع، مشاركت‏سياسى، و ارزش‏هاى متعالى، عناصر اصلى توسعه انتخاب شده‏اند . اگر در ابتداى دهه شصت ميلادى بيش‏تر بعد اقتصادى توسعه مورد توجه بود، امروزه به ويژه بعد از انقلاب اسلامى ايران (7) و ابطال نظريه «افيون بودن دين براى توده‏ها» و بعد از چالش جدى دين با سكولاريسم، ابعاد ديگر توسعه نيز مورد اقبال قرار گرفت; به نحوى كه در سال 1986 متخصصان توسعه در همايش «موضوعات اخلاقى در توسعه‏» در كلمبوى سريلانكا به اين توافق دست‏يافتند كه تعريفى كامل از توسعه بايد شش بعد: اقتصادى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى، الگوى زندگى كامل و زيست‏محيطى را مد نظر قرار دهد . (8)

حضرت امام در مورد توسعه فراگير مى‏فرمايد:

اين مسلم است كه از نظر اسلامى حل تمامى مشكلات و پيچيدگى‏ها در زندگى انسان‏ها تنها با تنظيم روابط اقتصادى به شكل خاصى حل نمى‏شود و نخواهد شد . بلكه مشكلات را در كل نظام اسلامى بايد حل كرد و از معنويات نبايد غافل بود [كه] كليد دردهاست . ما معتقديم تنها مكتبى كه مى‏تواند جامعه را هدايت كند و پيش ببرد، اسلام است و دنيا اگر بخواهد از زير بار هزاران مشكلى كه امروز با آن دست‏به گريبان است نجات پيدا كند و انسانى زندگى كند، انسان‏گونه، بايد به اسلام روى بياورد . (9)

از ديدگاه ايشان، مشكل اصلى توسعه غرب و شرق غفلت از معنويات و عدم اعتقاد واقعى به خداست، در خطابى به گورباچف رهبر شوروى سابق مى‏گويد:

جناب آقاى گورباچف! بايد به حقيقت رو آورد; مشكل اصلى كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادى نيست . مشكل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست، همان مشكلى كه غرب را هم به ابتذال و بن‏بست كشيده و يا خواهد كشيد . (10)

توسعه غرب كه با پيشتازى طبقه متوسط و حركت‏هاى اجتماعى سازمان يافته از سوى آن‏ها و نخبگان فكرى عصر روشنگرى به ثمر رسيد، چون درك ناقصى از خداوند داشت و بهشت مادى را هدف قرار داده بود، ميوه‏هاى تلخى به بار آورد كه از همه مهم‏تر فقدان محتواى زندگى است و اين همان ابتذال و بن بست غرب است .

3- مفهوم و ويژگى‏هاى دولت اسلامى

در اصطلاح سياسى، ديدگاه‏هاى مختلفى درباره دولت و مفهوم آن وجود دارد . برخى تفاوتى بين دولت و هيئت‏حاكمه قائل نيستند و مفهوم حكومت‏يعنى «فرمان‏راندن‏» را به صورت هم معنا و مترادف با مفهوم دولت‏به كار مى‏برند . اما بيش‏تر انديشمندان سياست، دولت را عبارت از كيفيتى از خود ملت دانسته‏اند; نيرويى كه از اجتماع مردم واحد و متشكل در سرزمين معين و محدود آزاد مى‏شود . دولت، قدرت عمومى كاملى است كه به حكومت‏شان و حيثيت مى‏بخشد . البته حكومت هم مجرى و حامل اقتدار دولت است و اين اقتدار مستمر، فراتر از حكام و اتباع بوده و به كشور و سازمان سياسى آن، تداوم و همبستگى مى‏بخشد .

دولت در اين مفهوم عام داراى چهار عنصر اساسى است: قلمرو، مردم، حاكميت و حكومت . ممكن است تعداد جمعيت‏يا وسعت قلمرو تغيير يابد، اقتدار و حاكميت‏سياسى داخلى و خارجى دستخوش تحول شود، يا شكل و نوع حكومت‏ها عوض شود، ولى دولت و نظام سياسى - اجتماعى ثابت‏باشد . (11)

دولت‏با اين كيفيت، زوال‏ناپذير است ولى مادامى كه مردم محفوظ و نظام اجتماعى آن‏ها تداوم و مشروعيت داشته باشد، بركنارى حكومت‏ها موجب زوال دولت‏ها نمى‏شود . به بيان ديگر، هر تغييرى در حكومت‏به معناى بروز بحران در دولت نيست; بودن يا نبودن دولت‏بستگى به بودن يا نبودن جامعه و مشروعيت نظام اجتماعى دارد و تا وقتى نظام اجتماعى تداوم و مشروعيت دارد، دولت هم خواهد بود; زيرا هر نظام اجتماعى به هر شكلى كه باشد احتياج به استقرار نظم، عدالت و امنيت‏خواهد داشت و هيچ جامعه‏اى فارغ از احتياج به اين سه ركن زندگى اجتماعى نخواهد بود . (12)

بنابراين، آن‏چه بنيان و پايه اساسى دولت را تشكيل مى‏دهد، نه تعداد جمعيت ، نه وسعت قلمرو، نه اقتدار سياسى داخلى و خارجى، و نه شكل و نوع حكومت‏هاست، بلكه «وحدت سياسى فكرى‏» يا «قدرت سياسى واحد ناشى از وجود جمعى مردم‏» است كه اساس هر دولتى را پى مى‏ريزد و البته، اين وحدت و قدرت در چهارچوب قلمرو، جمعيت، حاكميت و حكومت‏خاصى قرار مى‏گيرد .

حضرت امام در موارد متعددى هدف پيامبران را تشكيل مدينه فاضله با توحيد كلمه دانسته در مقدمات لازم براى تحقق آن مى‏فرمايند:

اين مقصد بزرگ كه مصلح اجتماعى و فردى است، انجام نگيرد مگر در سايه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوت و صداقت قلبى و صفاى باطنى و ظاهرى و افراد جامعه به طورى شوند كه نوع بنى‏آدم تشكيل شخص واحد دهند، و جمعيت‏به منزله يك شخص باشد، و افراد به منزله اعضا و اجزاى آن باشد، و تمام كوشش‏ها و سعى‏ها، حول يك مقصد بزرگ الهى و يك مهم عظيم عقلى كه صلاح جمعيت و فرد است، چرخ زند . و اگر چنين مودت و اخوتى در بين يك نوع يا يك طايفه پيدا شد، غلبه كنند بر تمام طوايف و مللى كه بر اين طريقه نباشند . (13)

با بيان فوق روشن مى‏شود كه ميان ملت، حكومت، وحدت و قدرت رابطه اساسى وجود دارد، لذا همه تلاش‏ها و خدمت‏ها بايستى صرف عظمت و كرامت ملت گردد و حكومت و كارگزاران حكومتى خدمت‏گزاران آنان باشند . (14)

ايشان در ارتباط با جايگاه دولت و ملت و نگرش آنان نسبت‏به هم در يك حكومت الهى مى‏فرمايند:

خاصيت‏يك حكومت محرومين و مستضعفين و حكومت مردمى اين است كه مجلس‏اش مى‏فهمد مستضعفين و محرومين يعنى چه، هم حكومت و وزرا مى‏فهمند كه يعنى چه، هم رئيس‏جمهور و رئيس مجلس‏اش مى‏دانند كه اين محروميت‏يعنى چه . براى اين كه خودشان لمس كرده‏اند، خودشان لمس محروميت را كرده‏اند . . . و لهذا خاصيتى كه حكومت محرومين دارد چند چيز است: يكى اين كه چون احساس كرده‏اند محروميت را به فكر محرومين مى‏توانند باشند . . . به خلاف آن قشرى كه سابق متكفل اين امور بود، نمى‏توانستند بفهمند . . . يكى از خاصيت‏هاى بزرگ‏اش اين است كه اين‏ها ديگر از قدرت‏ها نمى‏ترسند . خاصيت اعيانيت و اشرافيت‏به اصطلاح و رفاه اين است كه چون هميشه خوف اين مطلب كه مبادا از اين مقام پايين بيايم و مبادا يك لطمه‏اى به اشرافيت من بخورد، اين خوف، اسباب اين مى‏شد كه نسبت‏به زيردست‏ها ظالم و نسبت‏به بالا دست‏ها توسرى خور باشد . . . خاصيت‏حكومت رفاه‏طلبان است كه در مقابل سفارتخانه‏هاى خارجى ذليل بودند و در مقابل رعيت‏خودشان و قشر محرومين با كمال قلدرى رفتار مى‏كردند . . . حكومت محرومان اين خاصيت را دارد كه امروز اگر رئيس جمهور امريكا بيايد اين‏جا بخواهد به يك نفر از كارمندهاى دولت ما يك درشتى بكند يك سيلى مى‏خورد . . . (15)

بنابراين، اولا ماهيت و طبيعت‏حكومت اسلامى نه بر اساس خودخواهى بلكه بر اساس خيرخواهى و حتى عشق به مردم است . ثانيا بر خلاف حكومت‏هاى ستمگر كه هدفشان حداكثر كردن رفاه مادى مسئولين و كارمندان حكومت است، و برخلاف حكومت‏هاى ليبرال كلاسيك يا سوسياليستى كه هدفشان حداكثر كردن رفاه مادى جامعه است، هدف حكومت اسلامى همان هدف نهايى انبيا الهى و اديان آسمانى يعنى «توسعه معرفة‏الله‏» است . (16)

ثالثا يكى از مقدمات ضرورى براى تحقق هدف فوق، تربيت و تهذيب انسان است . هدف اسلام و قرآن كريم آن است كه انسان با همه ابعاد مادى و معنوى‏اش ساخته شود . (17)

حتى عدالت اجتماعى با تمام اهميتى كه دارد مقدمه‏اى ضرورى براى انسان سازى و در نتيجه «توسعه معرفة‏الله‏» است . (18)

اسلام ماديات را نيز به خدمت معنويات در مى‏آورد و با تنظيم فعاليت‏هاى مادى راه را براى اعتلاى معنوى انسان مى‏گشايد و ماديات را چنان تعديل مى‏كند كه به الهيات منجر شود . (19)

اسلام گرچه به حكومت و روابط سياسى و اقتصادى جامعه اهتمام مى‏ورزد ولى اين اهتمام براى آن است كه همه شرايط به خدمت تربيت انسان مهذب و با فضيلت درآيد . (20)

بر اين اساس، اقتصاد زير بنا نيست; زيرا غايت انسان اقتصاد نيست . (21)

هم‏چنين اقتصاد هدف نيست‏بلكه وسيله‏اى براى نيل به هدفى والاتر و بالاتر يعنى فرهنگ اسلامى است . (22)

حال سؤال اين است كه چگونه مردم و حكومت مى‏توانند به اين اهداف والا دست‏يابند، در حالى كه انسان‏ها در معرض خطا، اشتباه، فراموشى، ستم، و انواع آلودگى‏ها و خودخواهى‏ها قرار دارند؟ در طول تاريخ، هم حكومت‏ها در پى حداكثر كردن رفاه خود و كارمندانشان بوده‏اند، و هم جامعه‏هاى مدنى در طول دويست‏سال اخير در پى حداكثر سازى رفاه سرمايه‏داران يا رفاه كارگران و دستمزد بگيران و يا در حالت‏خوش بينانه در پى رفاه مادى جامعه حركت كرده‏اند و به‏طور معمول در اين مدت معنويات هيچ جايگاهى نداشته است .

حضرت امام راه حل اساسى اين مشكل را در نظام «اجتماعى - فرهنگى‏» اسلام با محوريت «ولايت فقيه‏» كه ادامه ولايت رسول الله ( صلى الله عليه و آله وسلم) و امامان معصوم ( عليهم السلام) است مى‏دانند و آن را تنها شكل قانونى و شرعى در عصر غيبت معرفى مى‏كنند . ايشان هنگام ابلاغ حكم انتصاب اولين نخست‏وزير نظام جمهورى اسلامى در روز 5/11/1357 (يعنى قبل از پيروزى نهايى انقلاب اسلامى در 22 بهمن) به حق شرعى و حق قانونى خود تصريح كرده و مى‏فرمايد:

. . . برحسب حق شرعى و حق قانونى ناشى از آراى اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران كه طى اجتماعات عظيم و تظاهرات وسيع و متعدد در سراسر ايران نسبت‏به رهبرى جنبش ابراز شده است . . . جنابعالى را . . . مامور تشكيل دولت موقت مى‏نمايم . (23)

و دو روز بعد در كنفرانس مطبوعاتى تاكيد مى‏كنند:

. . . و من بايد يك تنبه ديگرى هم بدهم و آن اين‏كه من كه ايشان [نخست‏وزير موقت] را حاكم كرده‏ام، يك نفر آدمى هستم كه به واسطه ولايتى كه از طرف شارع مقدس دارم، ايشان را قرار داده‏ام . ايشان واجب‏الاتباع است . ملت‏بايد از او اتباع كند . (24)

از ديدگاه حضرت امام، ولى فقيه عادل و عالم به عنوان رهبر دولت اسلامى در عصر غيبت مسئول پياده‏كردن نظام اجتماعى اسلام در همه ابعاد آن است، و همان اختيارات و ولايتى كه معصومين ( عليهم السلام) داشته‏اند، دارا مى‏باشد . به نظر ايشان، ولى فقيه مى‏تواند در صورتى كه مصالح اسلام و مسلمين اقتضا نمايد احكام فرعيه ديگر را به صورت موقت تا وقتى كه آن مصلحت وجود دارد، تعطيل نمايد . (25)

كمااين‏كه حكومت مى‏تواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است در موقعى كه آن قرار داد خلاف مصالح كشور و اسلام باشد يك جانبه لغو نمايد و مى‏تواند از هر امرى، چه عبادى و چه غيرعبادى كه جريان آن خلاف مصالح اسلام است، مادامى كه چنين است، جلوگيرى كند . (26)

به‏طور خلاصه، از نظر ايشان معيار دخالت دولت در امور كشور، مصالح مردم، كشور و اسلام است كه تشخيص نهايى اين مصالح بعد از مشورت‏هاى كارشناسى بر عهده ولى فقيه است .

4- نقش دولت اسلامى در توسعه

از نظر امام، دولت‏به مفهوم عام آن كه در راس آن فقيه عالم و مدبرى قرار داد، بايستى براى رسيدن به توسعه‏اى پايدار، عادلانه، حكيمانه و انسانى وظايف زير را بر عهده گيرد: تاسيس بنيادهاى قانونى نظير قانون اساسى به منظور ايجاد آرامش و امنيت و وحدت ملى; برنامه‏ريرى براى توسعه بر اساس اصول و شاخص‏هاى ثابت اسلامى و تعيين عناصر متغير با اصول ثابت; سرمايه‏گذارى در امور زيربنايى، فرهنگى و اجتماعى به منظور بهره‏بردارى بهينه از طبيعت‏با حفظ محيط زيست; توسعه مشاركت مردم در همه امور; دخالت مسئولانه حكومت در بازار; تامين اجتماعى; و تعادل اجتماعى .

اكنون با استفاده از بيانات امام بزرگوار به تبيين وظايف فوق مى‏پردازيم .

1- 4- تاسيس بنيادهاى قانونى

قانون صحيح و عادلانه و امنيت و وحدت ملى در هر جامعه‏اى همچون زمينى مستعد و آبى‏گوارا و هوايى مساعد است كه براى رويش و بالندگى نهال انسان ضرورى است . قدر اين نعمت‏هاى مجهول‏و كالاهاى عمومى فقط زمانى دانسته مى‏شود كه كمياب شوند يا از دست‏روند تعالى معنوى انسان‏ها، تنظيم مشاركت مردمى، حفظ استقلال همه جانبه، عدالت اجتماعى و رشد اقتصادى و تشويق سرمايه‏گذارى كارا در بلند مدت كه از اهداف دولت اسلامى است، بدون وجود پايه‏هاى نظم اجتماعى از قبيل قانون اساسى، حقوق مالكيت، امنيت و وحدت ملى نمى‏تواند به سرانجام برسد .

قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران كه به تعبير حضرت امام «يكى از ثمرات عظيم بلكه بزرگ‏ترين ثمره جمهورى اسلامى است‏» ، تدوين شده تا:

اولا: حقوق و مصالح تمام قشرهاى ملت را به دور از تبعيض‏هاى ناروا حفظ و حمايت كند .

ثانيا: نيازها و منافع نسل‏هاى آينده را آن‏گونه كه مدنظر شارع مقدس در معارف ابدى اسلام است، پيش‏بينى كند .

ثالثا: مسير زندگى و قوانين آن به حدى روشن و صريح باشد كه امكان تفسير و تاويل‏هاى غلط در مسير هوس‏هاى ديكتاتورها و خودپرستان تاريخ در آن نباشد .

رابعا: صلاحيت الگو شدن براى جوامع اسلامى ديگر را داشته باشد . (27)

از جمله نهادهايى كه حضرت امام با حساسيت تمام به فكر ابزارهاى لازم براى تحقق آن بودند، امنيت و آرامش جامعه بود . در اين راستا ايشان احترام به مالكيت و سرمايه‏هاى مشروع با حدود اسلامى را به مجلس، شوراى نگهبان، دولت، رئيس جمهور و قوه قضائيه سفارش كردند و ابراز داشتند نقض مالكيت مشروع حتى به بهانه خدمت‏به محرومين، يك انحراف و خيانت‏به اسلام و جمهورى اسلامى بلكه به محرومين است، چون با غصب و يا ظلم به ديگران، محرومين را به آتش جهنم مبتلا مى‏كنند . (28)

ايشان درباره مالكيت ابزار توليد نيز فرمودند:

اسلام مالكيت را به طور مالكيت مشروع تثبيت كرده، اجازه داده و كسانى كه داراى كارخانه‏اى هستند، آن‏ها اگر چنان‏چه به غيرمشروع نباشد، اين‏ها بايد باشند سرجايشان . (29)

تفاوت سرمايه مشروع با سرمايه در نظام سرمايه‏دارى در دو ويژگى است:

1- تحصيل سرمايه مالى و غيرمالى در نظام سرمايه‏دارى به وسيله ربا تجويز مى‏شود، در حالى‏كه در دولت اسلامى ممنوع است .

2- اين كار در نظام سرمايه‏دارى بدون حد و حصر و بدون نظارت و اجازه دولت مجاز است، در حالى كه از ديدگاه حضرت امام، دولت اسلامى مى‏تواند در جايى كه خلاف مصالح مردم، كشور و اسلام باشد، از اين كار جلوگيرى نمايد، و يا مى‏تواند براى حفظ تعادل اجتماعى، از فرد سرمايه‏دار ماليات بگيرد . (30)

حضرت امام در بيان فلسفه مالكيت‏خصوصى مى‏گويد:

اسلام انسان را آزاد خلق كرده است و انسان را مسلط بر خودش، بر مال‏اش و بر جانش و نواميس‏اش خلق فرموده، امر فرموده است كه مسلط است انسان، آزاد است انسان، هر انسانى در مسكن آزاد است، در مشروب و ماكول آن‏چه خلاف قوانين الهيه نباشد آزاد است . (31)

2- 4- برنامه‏ريزى براى توسعه مطلوب بر اساس اصول و شاخص‏هاى ثابت اسلامى

برنامه‏ريزى به عنوان تفكر نظام‏مند در امور و ترسيم راه براى آينده، با تكيه بر مطلوب‏ترين راه استفاده از دانش و فن‏آورى، يكى از وظايف مهم دولت‏هاى كنونى براى توسعه‏يافتگى و پيشرفت است . حضرت امام در اين باره مى‏فرمايد:

مسئله برنامه از مهمات يك كشور است . اگر چنان‏چه بدون برنامه، يك كشورى بخواهد اداره بشود، نمى‏شود اداره بشود، بايد برنامه باشد . (32)

اما برنامه‏ريزى در يك دولت اسلامى بايستى مطابق با ارزش‏هاى اسلامى باشد، لذا متخصصين در امر برنامه‏ريزى در امور اسلامى را توصيه مى‏كردند:

اگر برنامه‏ريزى را بدون نظارت روحانيون (آشنايان با اهداف و احكام اسلامى) بكنند، اين موجب اين مى‏شود كه برنامه را كه ريختيد ببريد مجلس، مجلس رد كند . آن‏ها قبول كردند، ببريد در كميسيون كه تخصص در اين امر دارند، آن‏ها رد كنند . از اين‏جا بگذرد ببريد در شوراى نگهبان، آن‏جا رد كنند . اين اسباب اين مى‏شود كه كارها معطل بماند . . . اگر [ برنامه ] برخلاف اسلام واقع بشود، جز اين كه شما زحمت‏تان هدر رفته است، كارى نكرده‏ايد . . . (33)

3- 4- سرمايه‏گذارى در امور زيربنايى، فرهنگى و اجتماعى به منظور رشد پايدار

زمينه‏سازى براى گسترش فرهنگ عمومى، آموزش و تعليم و تربيت و پرورش كيفى، تكامل دانش فنى، سرمايه‏گذارى در كالاهاى سرمايه‏اى و زيربنايى و . . . به عنوان عناصر رشد اقتصادى، از مسئوليت‏هاى مهم دولت است; زيرا مردم و بخش خصوصى و در اصطلاح اقتصادى انواع بازارها به زيربناهاى فيزيكى، اجتماعى، فكرى، آموزشى، و تشكيلاتى، و ارزش‏هاى وحدت بخش و تعالى بخش براى كاهش هزينه‏هاى اجتماعى خود نياز دارند . ضمن اين‏كه بعضى از سرمايه‏گذارى‏هاى زيربنايى مانند تحقيقات در علوم پيشرفته ممكن است تا پنجاه سال بعد هم بازدهى اقتصادى نداشته باشد و طبيعى است چون در اين گونه امور بخش خصوصى اقدام نمى‏كند، دخالت دولت ضرورى است . حضرت امام در تاريخ 11/7/1367 به مجريان امور كشور براى سازندگى و توسعه، اين سياست مهم را ابلاغ كرداند:

مهم‏ترين عامل در كسب خودكفايى و بازسازى، توسعه مراكز علمى و تحقيقات و تمركز و هدايت امكانات و تشويق كامل و همه‏جانبه مخترعين و مكتشفين و نيروهاى متعهد و متخصصى است كه شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاك نگرش انحصارى علم به غرب و شرق به‏در آمده و نشان دادند كه مى‏توانند كشور را روى پاى خود نگه‏دارند . (34)

از ديگر وظايف دولت، سرمايه‏گذارى در جهت‏خروج از فرهنگ غربى و نفوذ و جايگزين شدن فرهنگ اسلامى است . آسيب‏هاى فرهنگى ناشى از نفوذ استعمار از قبيل خودباختگى و نوميدى، سلب معنويات از جامعه، رواج گرايش به فساد و فحشا و اعتياد، كم ارزش كردن وظيفه مادرى و تربيت فرزند، ايجاد قشر روشنفكر غرب‏زده و شرق‏زده و ايجاد بدبينى بين روحانى و دانشگاهى و . . . از ديدگاه حضرت امام به حدى گسترده است كه خروج از اين آسيب‏هاى گوناگون و نفوذ فرهنگ اسلامى و انقلاب فرهنگى در تمامى زمينه‏ها در سطح كشور آن‏چنان محتاج تلاش و كوشش است كه براى تحقق آن ساليان دراز بايد زحمت كشيد و با نفوذ عميق ريشه‏دار غرب مبارزه كرد .

نكته مهم ديگر، سرمايه‏گذارى دولت‏به معناى عام آن كه شامل مردم و حكومت مى‏شود، در مسائل خاص از قبيل نماز، نماز جماعت، نماز جمعه، حج، دعاهاى گروهى است كه علاوه بر آثار خاص عبادى - سياسى، اثر اقتصادى نيز دارد; زيرا تربيت معنوى تاثير خاص خود را در كاهش گناهان و جرم‏ها و در نتيجه كاهش هزينه‏هاى اجتماعى خواهد داشت، ضمن اين كه نهادينه شدن تقوا و معنويت موجب كاهش اضرار به ديگران و طبيعت‏خواهد شد و از اين جهت نيز هزينه‏هاى اجتماعى كاهش خواهد يافت .

سرمايه‏گذارى در امور زيربنايى از قبيل ساختن بنادر، راه‏ها و . . . به ويژه در نقاط محروم و روستايى، از ديگر وظايف دولت اسلامى از ديدگاه حضرت امام است .

4- 4- توسعه مشاركت مردم

يكى از آسيب‏هاى مهم كشورهاى استبداد زده، دولت‏سالارى و حضور بى‏رمق مردم در صحنه‏هاى مختلف اجتماع است . حضرت امام كه آزادى و استقلال افراد، رشد و شكوفايى اقتصاد كشور و امكان خدمت‏بيش‏تر به محرومين را در گرو مشاركت و بسيج مردم مى‏دانست، دولت‏سالارى را به عنوان تجربه شكست‏خورده و بيمارى مهلك تعبير مى‏كردند:

دولت چنان‏چه كرارا تذكر داده‏ام بى‏شركت ملت و توسعه بخش‏هاى خصوصى جوشيده از طبقات محروم مردم و همكارى با طبقات مختلف مردم با شكست مواجه خواهد شد . كشاندن امور به سوى مالكيت دولت و كنارگذاشتن ملت‏بيمارى مهلكى است كه بايد از آن احتراز شود . (35)

البته براى اجتناب از مفاسد سرمايه‏دارى و حاكميت‏سرمايه لازم است اولا: «آزادى بخش خصوصى به صورتى باشد تا هر چه بهتر بشود به نفع مردم محروم و مستضعف كاركرد نه چون گذشته تعدادى از خدا بى خبر بر تمام امور تجارى و مالى مردم سلطه پيدا كنند .» (36) و ثانيا، براى خدمت‏بيش‏تر به محرومين «استفاده از نيروهاى عظيم مردمى در بازسازى و سازندگى و بهادادن به مؤمنين انقلاب خصوصا جبهه رفته‏ها و توسعه حضور مردم در كشاورزى و صنعت و تجارت و شكستن طلسم انحصار در تجارت داخل و خارج به افراد خاص تمكن و مرفه و بسط دادن آن به توده‏هاى مردم در جامعه‏» (37) لازم است .

5- 4- دخالت مسئولانه حكومت در بازار

به‏رغم اصل بودن مردم و آزادى آن‏ها و به‏رغم وظيفه دولت اسلامى در توسعه مشاركت مردم، گاهى نظام عرضه و تقاضا و موجب ضرر به مردم محروم و شكست اسلام و كشور و دولت در اداره امور مى‏گردد . از اين رو يكى از وظايف دولت اسلامى، هدايت، نظارت و گاهى دخالت در بازار به منظور حفظ سطح قيمت‏ها در حد طبيعى است . معيارهايى كه حضرت امام در اين باره ارائه مى‏دهند «رعايت انصاف‏» (38) و «اسلامى شدن‏» (39) است و اين كار را خود بازار بايد بر عهده بگيرد (40) ولى در عين حال اگر اصلاح نشد، وظيفه دولت‏برخورد از راه‏هاى مختلف اقتصادى و قضايى است . حضرت امام مى‏فرمايد:

گران‏فروشى امروز خيانت است‏به يك مملكت اسلامى، اين خيانت را نكنند اين‏ها، يك قدرى با مردم ملايمت كنند، برادران خودتان هستند . . . با اين‏ها بايد همراهى كنند، گران‏فروشى نكنند، نگذارند يك وقتى ما روى تكليف‏هاى الهى باهاشان عمل بكنيم، خودشان جلوگيرى كنند از مسائل . (41)

نهايتا، قانونمندى و آزادى مسئولانه در صادرات و واردات و به‏طور كلى تجارت بر اساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قيمت، (42) ديدگاه حضرت امام در روابط بين دولت و بازار مى‏باشد . ايشان در اين باره مى‏فرمايد:

كارهايى كه از بازار نمى‏آيد و معلوم است كه نمى‏تواند بازار آن را انجام دهد آن كارها را دولت انجام بدهد . كارهايى كه از بازار مى‏آيد جلوش را نگيريد، يعنى مشروع هم نيست . آزادى مردم نبايد سلب شود . دولت‏بايد نظارت بكند . . . خوب كشاورزى، كه نمى‏تواند دولت كشاورزى بكند، كشاورزى را دولت‏بايد تاييد بكند تا كشاورزها كشاورزى كنند . تجارت هم همين‏طور است، صنعت هم همين‏طور است . صنايعى كه مردم ازشان نمى‏آيد البته بايد دولت‏بكند . كارهايى را كه مردم نمى‏توانند انجام بدهند دولت‏بايد انجام بدهد . كارهايى كه هم دولت مى‏تواند انجام دهد و هم مردم مى‏توانند انجام بدهند، مردم را آزاد بگذاريد كه آن‏ها بكنند، خودتان هم بكنيد، جلوى مردم را نگيريد . فقط يك نظارتى بكنيد كه مبادا انحراف پيدا بشود، مبادا يك كالايى بياورند كه مخالف با اسلام است، مخالف با صلاح جمهورى اسلامى است . (43)

6- 4- تامين اجتماعى

تامين نيازهاى اساسى مردم يكى از اجزاى عدالت اجتماعى در اقتصاد اسلامى است كه برنامه‏ريزى، نظارت، هدايت، و دخالت دولت‏براى تامين اين نيازها مى‏تواند در رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت مؤثر باشد . طبق قانون اساسى، مسكن، خوراك، پوشاك، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش، امكان كار، تعميم بيمه، (44) و امكانات لازم براى تشكيل خانواده براى همه، نيازهاى اساسى هستند . دولت‏به معناى عام، وظيفه دارد از دو طريق نيازهاى اساسى افراد جامعه را تامين كند:

الف) از طريق مردمى

مسئوليت متقابل افراد جامعه اسلامى بر اساس اصل برادرى، ايجاب مى‏كند كه همه در جهت تامين نيازهاى حياتى يكديگر اقدام كنند . حضرت امام درباره افراد آسيب ديده از سوانح طبيعى، ثروتمندان و دولت را مورد خطاب قرار داده و مى‏فرمايد:

چرا بايد در زمستان يكى عائله‏اى زير چادر، خوب مى‏دانيد زير چادر سرماى اين‏جا نمى‏تواند جوابش بدهد، اين‏ها هيچ زندگى ندارند، ثروتمندها به داد اين‏ها برسند، اين‏ها ننشينند آن طرف و بگويند كه دولت‏بدهد، دولت هم بايد بكند همه بايد انجام وظيفه بكنند . (45)

و در جاى ديگر مى‏فرمايد:

به همه در كوشش براى رفاه طبقات محروم وصيت مى‏كنم . . . چه نيكو است كه طبقات تمكى به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آن است و از انصاف به دور است كه يكى بى‏خانمان و يكى داراى آپارتمان‏ها باشد . (46)

امروزه دولت اسلامى وظيفه دارد با تشكيل سازمان‏ها و نهادهاى مورد اعتماد مردم، كمك‏هاى آنان را سازماندهى و مديريت كند .

ب) از طريق حكومتى

حضرت امام در مقام بيان مصارف بودجه دولت اسلامى، پس از مطرح كردن اين نكته كه بخش زيادى از بودجه كشور در امور زيربنايى مصرف مى‏شود، تامين زندگى فقرا و مساكين و از كارافتادگان و اداى قرض افراد آبرومند ورشكسته و حتى تامين سرمايه براى ايجاد شغل براى آن‏ها را از مصاديق مصارف بودجه دولت اسلامى مى‏شمارند و خطاب به مسئولين كميته امداد مى‏فرمايد:

شما كارى را متكفل شديد و انجام كارى را بر عهده گرفتيد كه مورد عنايت‏خاص خداى تبارك و تعالى است و البته بايد اين توجه را به آقايان عرض كنم، گرچه خودشان توجه دارند كه بايد اين عمل با يك ظرافتى انجام بگيرد كه مستمندان، محرومان خيال نكنند كه آن‏ها از باب اين‏كه در صف پايين جامعه واقع شده‏اند مورد امداد واقع شده‏اند . آن‏ها در صف مقدم جامعه‏اند . (47)

7- 4- تعادل اجتماعى

تعادل اجتماعى ركن مهم ديگرى براى تامين عدالت اقتصادى و از وظايف و سياست‏هاى اقتصادى دولت اسلامى است . مقصود از تعادل، تساوى در مقدار و برابرى در سطوح زندگى نيست، بلكه مقصود نزديكى طبيعى اقشار مختلف مردم به يكديگر و جلوگيرى از تمركز ثروت و دو قطبى شدن جامعه اسلامى مى‏باشد . حضرت امام در اين باره مى‏فرمايد:

اسلام تعديل مى‏خواهد نه جلوى سرمايه را مى‏گيرد و نه مى‏گذارد سرمايه آن طور بشود كه يكى صدها ميليون دلار داشته باشد و براى سگ‏اش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلك، و اين يكى شب كه برود پيش بچه‏هايش نان نداشته باشد . نمى‏شود . اين عملى نيست، نه اسلام با اين موافق است نه هيچ انسانى با اين موافق است . (48)

حضرت امام رسيدن به تعادل اجتماعى را در عمل به مجموعه قواعد اسلامى درباره مسائل اقتصادى دانسته و مى‏فرمايد:

مجموعه قواعد اسلامى در مسائل اقتصادى هنگامى كه در كل پيكره اسلام به صورت يك مكتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پياده شود، بهترين شكل ممكن خواهد بود; هم مشكل فقر را از بين مى‏برد و هم از فاسد شدن يك عده به وسيله تصاحب ثروت جلوگيرى مى‏كند . (49)

احكام مربوط به تحريم ربا، احكام ارث، تامين اجتماعى، ايجاد انگيزه براى انفاق، حداكثر نمودن منافع دارايى‏هاى عمومى و به‏كارگيرى آن‏ها به نفع همه مردم به‏ويژه محرومين، وقف و احكام مربوط به نذورات و . . . ، منع احتكار و انحصار و احجاف و . . . همه در اين جهت است كه اصل عدم تمركز ثروت در بين ثروتمندان (50) از اصول مهم سياست اقتصادى اسلام است، و بايد مورد توجه خاص دولت قرار گيرد .

مبارزه با فرهنگ مصرفى و تجمل‏گرايى نيز يكى ديگر از راهكارهاى حضرت امام براى دستيابى به تعادل اجتماعى است . (51) بدين ترتيب، دولت اسلامى از يك سو، با اسراف و فرهنگ مصرفى كه به تعبير حضرت امام بزرگ‏ترين آفت‏يك جامعه انقلابى است، مبارزه مى‏كند و سطح مصرف اغنيا را به حد متوسط طبيعى عرف مردم نزديك مى‏كند، و از سوى ديگر، با تامين زندگى در حد كفاف براى فقرا و محرومين، سطح مصرف آن‏ها را نيز به حد متعادل نزديك مى‏سازد .

5- جمع‏بندى

از ديدگاه امام خمينى ماهيت دولت اسلامى با همه دولت‏هاى ديگر تفاوتى اساسى دارد; از نظر ايشان، دولت اسلامى‏به مفهوم عام آن چهار ويژگى برجسته دارد كه عبارت‏اند از:

1- اصل اساسى در دولت اسلامى مردم مى‏باشند .

2- ماهيت‏حكومت اسلامى خيرخواهى و عشق به مردم است .

3- هدف نهايى دولت اسلامى توسعه معرفة‏الله است . اهداف متوسط (ميانى) اين دولت عبارت‏اند از: عدالت اجتماعى، رشد اقتصادى، تعالى معنوى و ايجاد روح اعتماد به نفس و خودباورى، آزادى و مشاركت مردمى، و استقلال و نفى هر نوع وابستگى به بيگانه .

4- معيار دخالت دولت در امور كشور مصالح مردم، كشور و اسلام است . تشخيص نهايى مصالح بعد از مشاوره با كارشناسان بر عهده ولى‏فقيه است .

اين دولت‏براى تامين توسعه‏اى پايدار، عادلانه، حكيمانه و انسانى مى‏بايست وظايف ذيل را عهده‏دار شود:

1- تاسيس بنيادهاى قانوى; 2- برنامه‏ريزى; 3- سرمايه‏گذارى; 4- توسعه مشاركت مردم; 5- دخالت دولت پاسخ‏گو و مسئول; 6- تامين اجتماعى; 7- تعادل اجتماعى .


1) صحيفه نور (چاپ اول: وزارت ارشاد اسلامى) ج 1، ص 165 .

2) ر . ك: همان، ص 168- 169 .

3) ر . ك: ناصر جهانيان، آسيب‏شناسى دينى توسعه اقتصادى (پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، بى‏تا) ص 186- 187 .

4) امام خمينى، كشف الاسرار (انتشارات پيام اسلام، بى‏تا) ص‏222 .

5) ر . ك: ناصر جهانيان، «تحول مفهوم توسعه و ارتباط آن با دين‏» ، قبسات; شماره 7 .

6) ولفگانگ زاكس، نگاهى نو به مفاهيم توسعه، ترجمه فريده فرهى و وحيد بزرگى (چاپ اول: نشر مركز 1377) ص 27 .

7) ر . ك: لوئيس بئك، «دگرگونى در مفاهيم و هدف‏هاى توسعه‏» ترجمه ج . قاضيان، نامه فرهنگ، سال 2، شماره 1 و 2، ص 72 .

8) دنيس گولت، «توسعه; آفريننده و مخرب ارزش‏ها» ، برنامه و توسعه، شماره 10، ص 70 و 71 .

9) صحيفه نور، ج 20، ص 129 .

10) همان، ج 21، ص 66 .

11) آندرو وينسنت، نظريه‏هاى دولت، ترجمه حسين بشريه (نشر نى، 1371) ص 56- 58 .

12) حسن ارسنجانى، حاكميت دولتها (چاپ اول: سازمان كتابهاى جيبى، 1342) ص 67- 68 .

13) امام خمينى، چهل حديث (مركز نشر فرهنگى رجاء، 1368) ص 268- 269 .

14) صحيفه نور، ج 19، ص 296- 297 .

15) همان، ج 18، ص 52- 53 .

16) همان، ج 19، ص 84 .

17) همان، ج 2، ص 225، و ج 7، ص 15 و 16 .

18) همان، ج 19، ص 84 و ج 20، ص 30 و 157 .

19) همان، ج 3، ص 53- 54 و ج 5، ص 241 .

20) امام خمينى، ولايت فقيه، ص 33 .

21) صحيفه نور، ج 9; ص 76 .

22) همان، ج 7، ص 72 .

23) در جستجوى راه امام از كلام امام، دفتر ششم: رهبرى انقلاب اسلامى (اميركبير، 1361) ص 63 .

24) همان، ص 64 .

25) امام خمينى، ولايت فقيه، ص 17، 18، 40 و 64 و صحيفه نور، ج 21، ص 34 .

26) صحيفه نور، ج 20، ص 170 .

27) ر . ك: مرتضى عزتى، «توسعه و توسعه يافتگى از ديدگاه حضرت امام خمينى (ره)» ، مجموعه مقالات اولين همايش اسلام و توسعه (چاپ اول: دانشگاه شهيد بهشتى، 1376) ص 241- 253 .

28) صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسى نهايى قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران (اداره كل امور فرهنگى و روابط عمومى مجلس شوراى اسلامى، 1364) ج 1، ص 6 .

29) صحيفه نور، ج 19، ص 6 .

30) همان، ج 8، ص 37 .

31) سيدحسين ميرمعزى، نظام اقتصادى اسلام از ديدگاه حضرت امام (پايان نامه دوره كارشناسى ارشد، دانشگاه مفيد قم، 1376) ص 81به نقل از: امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 1، ص 582 مسئله 37 و ج 2، ص 42، مسئله 13 .

32) صحيفه نور، ج 1، ص 68 .

33) همان، ج 17، ص 96 .

34) همان .

35) همان، ج 21، ص 38 .

36) همان، ج 19، ص 108 .

37) همان، ص 109 .

38) همان، ج 21، ص 38 .

39) همان، ج 5، ص 238 .

40) همان، ج 7، ص 80 .

41) همان، ج 5، ص 43 .

42) همان، ج 6، ص 179 .

43) همان، ج 21، ص 38 .

44) همان، ج 6، ص 99 .

45) قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، اصل چهل و سوم، بند 1 و 2 و اصل سوم، بند 12 .

46) صحيفه نور، ج 10، ص 165 .

47) همان، ج 21، ص 201 .

48) امام خمينى، كشف الاسرار، ص 258- 260 .

49) صحيفه نور، ج 17، ص 245 .

50) كى لايكون دولة بين الاغنياء منكم‏» .(حشر (59) آيه 7 .)

/ 1