نقش دولت در توسعه از ديدگاه امام خمينى (ره)
ناصر جهانيان مقدمه
تبيين رهنمودهاى بنيانگذار انقلاب، يكى از گامهاى اساسى در تداوم و تعميق نظام اسلامى ايران به خصوص در شرايط امروز جهان است . در آستانه قرن بيست و يكم تحولات گستردهاى را در زندگى بشر از جنبههاى مختلف شاهد هستيم; يكى از مهمترين جنبههاى اين دگرگونى، تحولى است كه در مورد نقش دولت در توسعه و توسعه اقتصادى پديد آمده است . بدين خاطر، بازبينى و ترسيم خطوط فكرى سياسى - اقتصادى امام راحل در شرايط كنونى درباره نقش دولت اسلامى در توسعه و توسعه اقتصادى اگر چه كار آسانى نيست، اما قدمى مهم به شمار مىرود . هدف دولت اسلامى از ديدگاه حضرت امام همان هدف نهايى اديان آسمانى يعنى «توسعه معرفةالله» است و قرار است انسان با همه ابعاد مادى و معنوىاش ساخته شود، بنابراين، ماهيت دولت اسلامى با دولتهاى ديگر اعم از استبدادى، ليبرال و سوسياليست كه هدفشان حداكثر كردن رفاه مسئولين و كارمندان عالىرتبه دولتيا حداكثر كردن رفاه مادى جامعه است، تفاوت اساسى دارد . 1- چشمانداز تاريخى
درباره نقش مناسب دولتبراى اعتلاى توسعه و توسعه اقتصادى، توافق زيادى بين مكاتب مختلف اقتصادى وجود ندارد . در واقع، تعيين حدود دخالت دولت در حوزه فعاليتهاى اقتصادى مهمترين مسئلهاى است كه از بدو شكلگيرى انديشه اقتصادى جديد، مدنظر اقتصاددانان بوده است . در تاريخ اقتصادى غرب، بعد از رنسانس، از جهت ميزان دخالت و نقش آفرينى دولت در حوزه اقتصادى چهار دوره را مىتوان در نظر گرفت: 1- از قرن شانزدهم تا اواخر قرن هجدهم كه دولتهاى مركانتاليست اروپا در زمينه اقتصاد و تجارت نقش عمدهاى ايفا كردند . 2- قرن نوزدهم عصر دولتهاى ليبرال بود كه وظايف دولت را تامين امنيت عمومى، دفاع از تماميت ارضى كشور و سرمايهگذارى در بخشهايى مىدانستند كه به توليد كالاهاى عمومى نظير آموزش و پرورش مىپردازد . 3- در نيمه اول قرن بيستم، دو واقعه انقلاب اكتبر روسيه و بحران اقتصادى 1929 سبب افزايش نقش دولت و ايجاد «دولت رفاه» گرديد . 4- در ربع پايانى قرن بيستم، رويكرد نئوليبراليسم توانست انديشههاى دولت محور سوسياليستى و كينزى را از صحنه خارج كند . پايان جنگ سرد و فروپاشى اقتصادهاى متمركز و تحت كنترل، بروز بحرانهاى مالى در دولتهاى رفاه، بهعلاوه بحران دولتهاى ناتوان در افريقا و جاهاى ديگر و فروپاشى دولتها و انفجار ضرورتهاى انسانى در اين نقاط، همه و همه مفاهيم و تصورات موجود پيرامون جايگاه دولت در جهان و نقش بالقوه آن در تامين رفاه بشرى و توسعه اقتصادى را به چالش طلبيد . درباره رد نقش دولت در توسعه و توسعه اقتصادى، و طرفدارى از ساز و كار بازار و جايگزينى جامعه مدنى به جاى دولت گفتنى است: تجربه چهارصد ساله غرب و تجربه پنجاه سال اخير كشورهاى در حال توسعه، اين درس را به ما مىدهد كه هر چند توسعه اقتصادى دولت محور با شكست مواجه شده، توسعه اقتصادى بدون دخالت دولت نيز با بحرانهاى اجتماعى، اقتصادى، انسانى و زيستمحيطى، مواجه شده و خواهد شد . بدين ترتيب، به يقين مىتوان گفت كه توسعه همه جانبه و حقيقى تنها با وجود يك دولت كارا، سالم و مؤثر، ممكن است . در همين رابطه، امام خمينى عامل اصلى عقبماندگى مسلمين را «عدم تشكيل حكومتحق» دانسته و مىفرمايد: اگر گذاشته بودند كه حكومتى كه اسلام مىخواهد، حاكمى را كه خداى تبارك و تعالى امر به تعييناش فرموده است، رسول اكرم تعيين فرمود، اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد، حكومت اسلامى باشد، حاكم، حاكم منتخب منصوب من قبل الله تعالى باشد، آن وقت مردم مىفهميدند كه اسلام چيست و معنى حكومت اسلامى چيست . (1) ايشان وجود حكومتشاهنشاهى را در طول تاريخ ايران، و شاهان جنايتكار و خيانتكار سلسله پهلوى كه سر سپرده استعمار خارجى بودهاند، عامل عقب ماندگى و انحطاط ايران و ايرانيان مىدانند (2) و معتقدند، رژيم پهلوى به عنوان آلت دست اجانب و استعمار، آسيبهاى فرهنگى، مذهبى، سياسى، آموزشى، اقتصادى و نظامى فراوانى را بر ايران و ايرانى وارد آورد . مسئله وابستگى رژيمها، مؤلفه مهمى در توسعه نيافتگى به حساب مىآيد . سيمون كوزنش در كتاب «رشد نوين اقتصادى» مىنويسد: بى شباهتبه تمام كشورهاى توسعه يافته كنونى جهان، اكثر كشورهاى در حال توسعه امروز، با مشكلات رشد اقتصادى، بعد از يك دوره طولانى وابستگى و عدم استقلال سياسى رو به رو مىشوند . در حالى كه در مقابل، كشورهاى پيشرفته امروزى جهان، توسعه اقتصادى خود را در شرايط استقلال سياسى آغاز كردند . اين برنده جايزه نوبل در جواب اين پرسش كه چرا در ميان كشورهاى اروپاى غربى، انقلاب صنعتى در بريتانيا آغاز شد و نه كشورهاى بزرگتر و پرجمعيتتر مثل روسيه و فرانسه، مىنويسد: شايد بزرگترين دليل وقوع انقلاب صنعتى در بريتانيا، موقعيت جغرافيايى آن است كه مردم آن توانستند اتحاد سياسى به دست آورند و راه را براى پيدايش يك چهار چوب سياسى و اجتماعى منظم و سازمانيافته هموار ساخته تا در آن مبتكرين بتوانند با استفاده از قوه ابتكار و خلاقيتخود زمينه را براى تغييرات اقتصادى و فنى مهيا سازند . و در جاى ديگر مىگويد: توسعه اقتصادى و توسعه صنعتى كشورهاى توسعه نيافته منوط به تحولات سياسى و جابهجايى نيروهاى اجتماعى در آن كشورها مىباشد . در اين باره و در خصوص ايران، پرفسور جكوبس از دانشگاه هاروارد تحقيقى در مناسبات اجتماعى، اقتصادى، و فرهنگى ايران در سالهاى 1346- 1349 انجام داده، و نتايج آن را در يك كتاب هفتصد صفحهاى به نام Study Case A Iran گرد آورده است . نتيجه نهايى كتاب دو مطلب است: 1- ساختار زيربنايى اقتصادى رژيم شاه به صورتى است كه سال 1980 را نخواهد ديد .
2- ساختار سياسى - اجتماعى رژيم شاه به گونهاى است كه نه تنها عاملى براى توسعه اقتصادى ايران نيست، بلكه خود بزرگترين مانع توسعه اقتصادى ايران مىباشد . (3) حضرت امام نيز شرط اول و قدم اساسى براى رشد و توسعه كشور را تغيير زمامداران وابسته، تشكيل حكومت اسلامى و تحصيل استقلال دانسته و مىفرمود: جمله كلام آن كه اين زمامداران خائن . . . بايد عوض شوند تا كشور عوض شود . (4) انقلاب اسلامى در ايران به تغيير ساختار سياسى نظام وابسته منجر شد و آغاز تحول بزرگى بود كه مىبايستى خسارات و آلودگىها و ساختارهاى اقتصادى و فرهنگى كشور را دگرگون مىكرد، ليكن به دليل شروع جنگ تحميلى در سال 1359 عقب ماندگى مضاعفى از لحاظ اقتصادى بر كشور تحميل شد . بنابراين، آغاز فراگرد مستقل توسعه همه جانبه در ايران بعد از جنگ و بعد از فرمان امام (ره) براى سازندگى و تدوين برنامه نجساله اول مىباشد، هر چند مقدمات فراگرد توسعه با تدوين قانون اساسى و ايجاد محيط سياسى آرام و حفظ تماميت ارضى و وحدت ملى از قبل فراهم شده بود . حال سؤال اساسى اين است كه از نظر حضرت امام (ره) نقش دولت اسلامى در ايجاد توسعه و توسعه اقتصادى چگونه مىتواند باشد؟ چه كارى را بايد انجام دهد و از چه كارى پرهيز نمايد و بهترين راه انجام وظايف و نقشهاى دولت چيست؟ قبل از پاسخ گويى، مناسب استبه طور مختصر مفهوم توسعه، ابعاد و عناصر آن، ويژگىها و تمايزات دولت اسلامى و اهداف آن شناخته شود، تا در پرتو آن نقش دولت در توسعه روشنتر گردد . 2- مفهوم، ابعاد و عناصر توسعه
توسعه فرايندى است اجتماعى و مبتنى بر عقلانيت عمل، كه در اين جريان، جامعه از وضعيت غيرعقلانى نامطلوب به سوى وضعيت عقلانى مطلوب گذر مىكند . (5) اين فرايند در غرب بدون برنامهريزى خاص ناظر به كل جامعه و بدون كوششهاى سنجيده، بهطور تدريجى و با تغيير و تحول در ساختار فرهنگى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى به وقوع پيوست و هدف آن رفاه مادى و افزايش مداوم درآمد سرانه بود . اين افزايش مرهون بهكارگيرى روشهاى توليد مبتنى بر دانش و منشا عقلانيت عمل اقتصادى و اجتماعى است . اما فرايند توسعه، در كشورهاى در حال توسعه، بعد از جنگ جهانى دوم روندى متفاوت داشت . توسعه اين كشورها كه با هدف رسيدن به پيشرفتها و خط مشى صنعتى شدن و با تاكيد بر انتقال تكنولوژى و انباشتسرمايه براى رسيدن به هدف فوق آغاز شده بود، روندى تند و سريع داشت كه با كوششهاى برنامهريزى شده از طرف سازمانها، حركتهاى اجتماعى و به ويژه از طرف دولتها همراه بود . از آنجا كه ساختارهاى فرهنگى، سياسى و اقتصادى اين كشورها با اين تحول سازگارى و همخوانى نداشت و اغلب اين كشورها هدف اصلى را رشد اقتصادى دانسته و توسعه اقتصادى را به منزله مهمترين جزء توسعه تلقى مىكردند، از عدالت، انسانيت، ارزشهاى متعالى، مشاركتسياسى و محيط زيست غفلت نمودند، و بدين ترتيب، از اواخر دهه هفتاد تا كنون بحران فكرى همگانى و شايعى در حوزههاى نظرى مرتبط با مسائل توسعه اتفاق افتاد كه بيشتر ناشى از ناتوانى در ارائه تعريفى قابل قبول از مفهوم توسعه است . گروهى از انديشمندان، رفع وابستگى و مسئله ضرورت ايجاد نظم نوين بينالمللى را عامل اساسى توسعه و نظام سرمايهدارى سلطهگر را مانع تحقق آن دانستهاند و از جنبه داخلى روابط استثمارى را محكوم و نظام مالكيت جمعى را پيشنهاد نمودهاند . از سوى ديگر، بعد از شكست مكتب نوسازى (نظريه غالب توسعه) به خاطر بروز نابهسامانىهاى اجتماعى و آسيبهاى فرهنگى و محيط زيستى و رشد قارچ گونه حلبى آبادها و زاغهها، عدهاى از اقتصاددانان، رفع فقر مطلق را هدف بنيادين توسعه تلقى كرده و براى تحقق آن «راهبرد نيازهاى اساسى» را پيشنهاد كردهاند . در سال 1974 در اعلاميه «كوكويوك» تصريح شد كه: هر فرآيند رشدى كه نيازهاى اساسى را ارضا نكند يا - حتى بدتر - ارضاى آنها را مختل سازد، صرفا كاريكاتورى از توسعه مىباشد . (6) به هر تقدير، ناكامى اكثر كشورهاى كمتر توسعه يافته در دستيابى به توسعه از يك سو، و ميوههاى تلخ توسعه غرب (از قبيل افزايش شكافهاى طبقاتى، از خود بيگانگى انسان در اثر بتوارگى و شيئى شدن روابط انسانى، قدرت بىمهار شركتهاى بزرگ و احزاب و دستگاههاى دولتى، عقلانيت ابزارى و تسلط افسانهاى تكنولوژى بر انسان، افزايش هزينههاى اجتماعى ناشى از خودمحورى و نفعطلبى، و مهمتر از همه، تخليه نظام محتوايى جوامع غربى از فلسفه زندگى و مرگ)، از سوى ديگر، موجب شد كه در دو دهه اخير مباحث توسعه پايدار، توسعه انسانى، و توسعه حكيمانه به نحو گستردهاى در ادبيات توسعه طرح و رايجشود . اگر زمانى عنصر اصلى توسعه رشد اقتصادى بود، امروزه چهار موضوع: رشد اقتصادى، عدالت در توزيع، مشاركتسياسى، و ارزشهاى متعالى، عناصر اصلى توسعه انتخاب شدهاند . اگر در ابتداى دهه شصت ميلادى بيشتر بعد اقتصادى توسعه مورد توجه بود، امروزه به ويژه بعد از انقلاب اسلامى ايران (7) و ابطال نظريه «افيون بودن دين براى تودهها» و بعد از چالش جدى دين با سكولاريسم، ابعاد ديگر توسعه نيز مورد اقبال قرار گرفت; به نحوى كه در سال 1986 متخصصان توسعه در همايش «موضوعات اخلاقى در توسعه» در كلمبوى سريلانكا به اين توافق دستيافتند كه تعريفى كامل از توسعه بايد شش بعد: اقتصادى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى، الگوى زندگى كامل و زيستمحيطى را مد نظر قرار دهد . (8) حضرت امام در مورد توسعه فراگير مىفرمايد: اين مسلم است كه از نظر اسلامى حل تمامى مشكلات و پيچيدگىها در زندگى انسانها تنها با تنظيم روابط اقتصادى به شكل خاصى حل نمىشود و نخواهد شد . بلكه مشكلات را در كل نظام اسلامى بايد حل كرد و از معنويات نبايد غافل بود [كه] كليد دردهاست . ما معتقديم تنها مكتبى كه مىتواند جامعه را هدايت كند و پيش ببرد، اسلام است و دنيا اگر بخواهد از زير بار هزاران مشكلى كه امروز با آن دستبه گريبان است نجات پيدا كند و انسانى زندگى كند، انسانگونه، بايد به اسلام روى بياورد . (9) از ديدگاه ايشان، مشكل اصلى توسعه غرب و شرق غفلت از معنويات و عدم اعتقاد واقعى به خداست، در خطابى به گورباچف رهبر شوروى سابق مىگويد: جناب آقاى گورباچف! بايد به حقيقت رو آورد; مشكل اصلى كشور شما مسئله مالكيت و اقتصاد و آزادى نيست . مشكل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست، همان مشكلى كه غرب را هم به ابتذال و بنبست كشيده و يا خواهد كشيد . (10) توسعه غرب كه با پيشتازى طبقه متوسط و حركتهاى اجتماعى سازمان يافته از سوى آنها و نخبگان فكرى عصر روشنگرى به ثمر رسيد، چون درك ناقصى از خداوند داشت و بهشت مادى را هدف قرار داده بود، ميوههاى تلخى به بار آورد كه از همه مهمتر فقدان محتواى زندگى است و اين همان ابتذال و بن بست غرب است . 3- مفهوم و ويژگىهاى دولت اسلامى
در اصطلاح سياسى، ديدگاههاى مختلفى درباره دولت و مفهوم آن وجود دارد . برخى تفاوتى بين دولت و هيئتحاكمه قائل نيستند و مفهوم حكومتيعنى «فرمانراندن» را به صورت هم معنا و مترادف با مفهوم دولتبه كار مىبرند . اما بيشتر انديشمندان سياست، دولت را عبارت از كيفيتى از خود ملت دانستهاند; نيرويى كه از اجتماع مردم واحد و متشكل در سرزمين معين و محدود آزاد مىشود . دولت، قدرت عمومى كاملى است كه به حكومتشان و حيثيت مىبخشد . البته حكومت هم مجرى و حامل اقتدار دولت است و اين اقتدار مستمر، فراتر از حكام و اتباع بوده و به كشور و سازمان سياسى آن، تداوم و همبستگى مىبخشد . دولت در اين مفهوم عام داراى چهار عنصر اساسى است: قلمرو، مردم، حاكميت و حكومت . ممكن است تعداد جمعيتيا وسعت قلمرو تغيير يابد، اقتدار و حاكميتسياسى داخلى و خارجى دستخوش تحول شود، يا شكل و نوع حكومتها عوض شود، ولى دولت و نظام سياسى - اجتماعى ثابتباشد . (11) دولتبا اين كيفيت، زوالناپذير است ولى مادامى كه مردم محفوظ و نظام اجتماعى آنها تداوم و مشروعيت داشته باشد، بركنارى حكومتها موجب زوال دولتها نمىشود . به بيان ديگر، هر تغييرى در حكومتبه معناى بروز بحران در دولت نيست; بودن يا نبودن دولتبستگى به بودن يا نبودن جامعه و مشروعيت نظام اجتماعى دارد و تا وقتى نظام اجتماعى تداوم و مشروعيت دارد، دولت هم خواهد بود; زيرا هر نظام اجتماعى به هر شكلى كه باشد احتياج به استقرار نظم، عدالت و امنيتخواهد داشت و هيچ جامعهاى فارغ از احتياج به اين سه ركن زندگى اجتماعى نخواهد بود . (12) بنابراين، آنچه بنيان و پايه اساسى دولت را تشكيل مىدهد، نه تعداد جمعيت ، نه وسعت قلمرو، نه اقتدار سياسى داخلى و خارجى، و نه شكل و نوع حكومتهاست، بلكه «وحدت سياسى فكرى» يا «قدرت سياسى واحد ناشى از وجود جمعى مردم» است كه اساس هر دولتى را پى مىريزد و البته، اين وحدت و قدرت در چهارچوب قلمرو، جمعيت، حاكميت و حكومتخاصى قرار مىگيرد . حضرت امام در موارد متعددى هدف پيامبران را تشكيل مدينه فاضله با توحيد كلمه دانسته در مقدمات لازم براى تحقق آن مىفرمايند: اين مقصد بزرگ كه مصلح اجتماعى و فردى است، انجام نگيرد مگر در سايه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوت و صداقت قلبى و صفاى باطنى و ظاهرى و افراد جامعه به طورى شوند كه نوع بنىآدم تشكيل شخص واحد دهند، و جمعيتبه منزله يك شخص باشد، و افراد به منزله اعضا و اجزاى آن باشد، و تمام كوششها و سعىها، حول يك مقصد بزرگ الهى و يك مهم عظيم عقلى كه صلاح جمعيت و فرد است، چرخ زند . و اگر چنين مودت و اخوتى در بين يك نوع يا يك طايفه پيدا شد، غلبه كنند بر تمام طوايف و مللى كه بر اين طريقه نباشند . (13) با بيان فوق روشن مىشود كه ميان ملت، حكومت، وحدت و قدرت رابطه اساسى وجود دارد، لذا همه تلاشها و خدمتها بايستى صرف عظمت و كرامت ملت گردد و حكومت و كارگزاران حكومتى خدمتگزاران آنان باشند . (14) ايشان در ارتباط با جايگاه دولت و ملت و نگرش آنان نسبتبه هم در يك حكومت الهى مىفرمايند: خاصيتيك حكومت محرومين و مستضعفين و حكومت مردمى اين است كه مجلساش مىفهمد مستضعفين و محرومين يعنى چه، هم حكومت و وزرا مىفهمند كه يعنى چه، هم رئيسجمهور و رئيس مجلساش مىدانند كه اين محروميتيعنى چه . براى اين كه خودشان لمس كردهاند، خودشان لمس محروميت را كردهاند . . . و لهذا خاصيتى كه حكومت محرومين دارد چند چيز است: يكى اين كه چون احساس كردهاند محروميت را به فكر محرومين مىتوانند باشند . . . به خلاف آن قشرى كه سابق متكفل اين امور بود، نمىتوانستند بفهمند . . . يكى از خاصيتهاى بزرگاش اين است كه اينها ديگر از قدرتها نمىترسند . خاصيت اعيانيت و اشرافيتبه اصطلاح و رفاه اين است كه چون هميشه خوف اين مطلب كه مبادا از اين مقام پايين بيايم و مبادا يك لطمهاى به اشرافيت من بخورد، اين خوف، اسباب اين مىشد كه نسبتبه زيردستها ظالم و نسبتبه بالا دستها توسرى خور باشد . . . خاصيتحكومت رفاهطلبان است كه در مقابل سفارتخانههاى خارجى ذليل بودند و در مقابل رعيتخودشان و قشر محرومين با كمال قلدرى رفتار مىكردند . . . حكومت محرومان اين خاصيت را دارد كه امروز اگر رئيس جمهور امريكا بيايد اينجا بخواهد به يك نفر از كارمندهاى دولت ما يك درشتى بكند يك سيلى مىخورد . . . (15) بنابراين، اولا ماهيت و طبيعتحكومت اسلامى نه بر اساس خودخواهى بلكه بر اساس خيرخواهى و حتى عشق به مردم است . ثانيا بر خلاف حكومتهاى ستمگر كه هدفشان حداكثر كردن رفاه مادى مسئولين و كارمندان حكومت است، و برخلاف حكومتهاى ليبرال كلاسيك يا سوسياليستى كه هدفشان حداكثر كردن رفاه مادى جامعه است، هدف حكومت اسلامى همان هدف نهايى انبيا الهى و اديان آسمانى يعنى «توسعه معرفةالله» است . (16) ثالثا يكى از مقدمات ضرورى براى تحقق هدف فوق، تربيت و تهذيب انسان است . هدف اسلام و قرآن كريم آن است كه انسان با همه ابعاد مادى و معنوىاش ساخته شود . (17) حتى عدالت اجتماعى با تمام اهميتى كه دارد مقدمهاى ضرورى براى انسان سازى و در نتيجه «توسعه معرفةالله» است . (18) اسلام ماديات را نيز به خدمت معنويات در مىآورد و با تنظيم فعاليتهاى مادى راه را براى اعتلاى معنوى انسان مىگشايد و ماديات را چنان تعديل مىكند كه به الهيات منجر شود . (19) اسلام گرچه به حكومت و روابط سياسى و اقتصادى جامعه اهتمام مىورزد ولى اين اهتمام براى آن است كه همه شرايط به خدمت تربيت انسان مهذب و با فضيلت درآيد . (20) بر اين اساس، اقتصاد زير بنا نيست; زيرا غايت انسان اقتصاد نيست . (21) همچنين اقتصاد هدف نيستبلكه وسيلهاى براى نيل به هدفى والاتر و بالاتر يعنى فرهنگ اسلامى است . (22) حال سؤال اين است كه چگونه مردم و حكومت مىتوانند به اين اهداف والا دستيابند، در حالى كه انسانها در معرض خطا، اشتباه، فراموشى، ستم، و انواع آلودگىها و خودخواهىها قرار دارند؟ در طول تاريخ، هم حكومتها در پى حداكثر كردن رفاه خود و كارمندانشان بودهاند، و هم جامعههاى مدنى در طول دويستسال اخير در پى حداكثر سازى رفاه سرمايهداران يا رفاه كارگران و دستمزد بگيران و يا در حالتخوش بينانه در پى رفاه مادى جامعه حركت كردهاند و بهطور معمول در اين مدت معنويات هيچ جايگاهى نداشته است . حضرت امام راه حل اساسى اين مشكل را در نظام «اجتماعى - فرهنگى» اسلام با محوريت «ولايت فقيه» كه ادامه ولايت رسول الله ( صلى الله عليه و آله وسلم) و امامان معصوم ( عليهم السلام) است مىدانند و آن را تنها شكل قانونى و شرعى در عصر غيبت معرفى مىكنند . ايشان هنگام ابلاغ حكم انتصاب اولين نخستوزير نظام جمهورى اسلامى در روز 5/11/1357 (يعنى قبل از پيروزى نهايى انقلاب اسلامى در 22 بهمن) به حق شرعى و حق قانونى خود تصريح كرده و مىفرمايد: . . . برحسب حق شرعى و حق قانونى ناشى از آراى اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران كه طى اجتماعات عظيم و تظاهرات وسيع و متعدد در سراسر ايران نسبتبه رهبرى جنبش ابراز شده است . . . جنابعالى را . . . مامور تشكيل دولت موقت مىنمايم . (23) و دو روز بعد در كنفرانس مطبوعاتى تاكيد مىكنند: . . . و من بايد يك تنبه ديگرى هم بدهم و آن اينكه من كه ايشان [نخستوزير موقت] را حاكم كردهام، يك نفر آدمى هستم كه به واسطه ولايتى كه از طرف شارع مقدس دارم، ايشان را قرار دادهام . ايشان واجبالاتباع است . ملتبايد از او اتباع كند . (24) از ديدگاه حضرت امام، ولى فقيه عادل و عالم به عنوان رهبر دولت اسلامى در عصر غيبت مسئول پيادهكردن نظام اجتماعى اسلام در همه ابعاد آن است، و همان اختيارات و ولايتى كه معصومين ( عليهم السلام) داشتهاند، دارا مىباشد . به نظر ايشان، ولى فقيه مىتواند در صورتى كه مصالح اسلام و مسلمين اقتضا نمايد احكام فرعيه ديگر را به صورت موقت تا وقتى كه آن مصلحت وجود دارد، تعطيل نمايد . (25) كمااينكه حكومت مىتواند قراردادهاى شرعى را كه خود با مردم بسته است در موقعى كه آن قرار داد خلاف مصالح كشور و اسلام باشد يك جانبه لغو نمايد و مىتواند از هر امرى، چه عبادى و چه غيرعبادى كه جريان آن خلاف مصالح اسلام است، مادامى كه چنين است، جلوگيرى كند . (26) بهطور خلاصه، از نظر ايشان معيار دخالت دولت در امور كشور، مصالح مردم، كشور و اسلام است كه تشخيص نهايى اين مصالح بعد از مشورتهاى كارشناسى بر عهده ولى فقيه است . 4- نقش دولت اسلامى در توسعه
از نظر امام، دولتبه مفهوم عام آن كه در راس آن فقيه عالم و مدبرى قرار داد، بايستى براى رسيدن به توسعهاى پايدار، عادلانه، حكيمانه و انسانى وظايف زير را بر عهده گيرد: تاسيس بنيادهاى قانونى نظير قانون اساسى به منظور ايجاد آرامش و امنيت و وحدت ملى; برنامهريرى براى توسعه بر اساس اصول و شاخصهاى ثابت اسلامى و تعيين عناصر متغير با اصول ثابت; سرمايهگذارى در امور زيربنايى، فرهنگى و اجتماعى به منظور بهرهبردارى بهينه از طبيعتبا حفظ محيط زيست; توسعه مشاركت مردم در همه امور; دخالت مسئولانه حكومت در بازار; تامين اجتماعى; و تعادل اجتماعى . اكنون با استفاده از بيانات امام بزرگوار به تبيين وظايف فوق مىپردازيم . 1- 4- تاسيس بنيادهاى قانونى
قانون صحيح و عادلانه و امنيت و وحدت ملى در هر جامعهاى همچون زمينى مستعد و آبىگوارا و هوايى مساعد است كه براى رويش و بالندگى نهال انسان ضرورى است . قدر اين نعمتهاى مجهولو كالاهاى عمومى فقط زمانى دانسته مىشود كه كمياب شوند يا از دستروند تعالى معنوى انسانها، تنظيم مشاركت مردمى، حفظ استقلال همه جانبه، عدالت اجتماعى و رشد اقتصادى و تشويق سرمايهگذارى كارا در بلند مدت كه از اهداف دولت اسلامى است، بدون وجود پايههاى نظم اجتماعى از قبيل قانون اساسى، حقوق مالكيت، امنيت و وحدت ملى نمىتواند به سرانجام برسد . قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران كه به تعبير حضرت امام «يكى از ثمرات عظيم بلكه بزرگترين ثمره جمهورى اسلامى است» ، تدوين شده تا: اولا: حقوق و مصالح تمام قشرهاى ملت را به دور از تبعيضهاى ناروا حفظ و حمايت كند . ثانيا: نيازها و منافع نسلهاى آينده را آنگونه كه مدنظر شارع مقدس در معارف ابدى اسلام است، پيشبينى كند . ثالثا: مسير زندگى و قوانين آن به حدى روشن و صريح باشد كه امكان تفسير و تاويلهاى غلط در مسير هوسهاى ديكتاتورها و خودپرستان تاريخ در آن نباشد . رابعا: صلاحيت الگو شدن براى جوامع اسلامى ديگر را داشته باشد . (27) از جمله نهادهايى كه حضرت امام با حساسيت تمام به فكر ابزارهاى لازم براى تحقق آن بودند، امنيت و آرامش جامعه بود . در اين راستا ايشان احترام به مالكيت و سرمايههاى مشروع با حدود اسلامى را به مجلس، شوراى نگهبان، دولت، رئيس جمهور و قوه قضائيه سفارش كردند و ابراز داشتند نقض مالكيت مشروع حتى به بهانه خدمتبه محرومين، يك انحراف و خيانتبه اسلام و جمهورى اسلامى بلكه به محرومين است، چون با غصب و يا ظلم به ديگران، محرومين را به آتش جهنم مبتلا مىكنند . (28) ايشان درباره مالكيت ابزار توليد نيز فرمودند: اسلام مالكيت را به طور مالكيت مشروع تثبيت كرده، اجازه داده و كسانى كه داراى كارخانهاى هستند، آنها اگر چنانچه به غيرمشروع نباشد، اينها بايد باشند سرجايشان . (29) تفاوت سرمايه مشروع با سرمايه در نظام سرمايهدارى در دو ويژگى است: 1- تحصيل سرمايه مالى و غيرمالى در نظام سرمايهدارى به وسيله ربا تجويز مىشود، در حالىكه در دولت اسلامى ممنوع است . 2- اين كار در نظام سرمايهدارى بدون حد و حصر و بدون نظارت و اجازه دولت مجاز است، در حالى كه از ديدگاه حضرت امام، دولت اسلامى مىتواند در جايى كه خلاف مصالح مردم، كشور و اسلام باشد، از اين كار جلوگيرى نمايد، و يا مىتواند براى حفظ تعادل اجتماعى، از فرد سرمايهدار ماليات بگيرد . (30) حضرت امام در بيان فلسفه مالكيتخصوصى مىگويد: اسلام انسان را آزاد خلق كرده است و انسان را مسلط بر خودش، بر مالاش و بر جانش و نواميساش خلق فرموده، امر فرموده است كه مسلط است انسان، آزاد است انسان، هر انسانى در مسكن آزاد است، در مشروب و ماكول آنچه خلاف قوانين الهيه نباشد آزاد است . (31) 2- 4- برنامهريزى براى توسعه مطلوب بر اساس اصول و شاخصهاى ثابت اسلامى برنامهريزى به عنوان تفكر نظاممند در امور و ترسيم راه براى آينده، با تكيه بر مطلوبترين راه استفاده از دانش و فنآورى، يكى از وظايف مهم دولتهاى كنونى براى توسعهيافتگى و پيشرفت است . حضرت امام در اين باره مىفرمايد: مسئله برنامه از مهمات يك كشور است . اگر چنانچه بدون برنامه، يك كشورى بخواهد اداره بشود، نمىشود اداره بشود، بايد برنامه باشد . (32) اما برنامهريزى در يك دولت اسلامى بايستى مطابق با ارزشهاى اسلامى باشد، لذا متخصصين در امر برنامهريزى در امور اسلامى را توصيه مىكردند: اگر برنامهريزى را بدون نظارت روحانيون (آشنايان با اهداف و احكام اسلامى) بكنند، اين موجب اين مىشود كه برنامه را كه ريختيد ببريد مجلس، مجلس رد كند . آنها قبول كردند، ببريد در كميسيون كه تخصص در اين امر دارند، آنها رد كنند . از اينجا بگذرد ببريد در شوراى نگهبان، آنجا رد كنند . اين اسباب اين مىشود كه كارها معطل بماند . . . اگر [ برنامه ] برخلاف اسلام واقع بشود، جز اين كه شما زحمتتان هدر رفته است، كارى نكردهايد . . . (33) 3- 4- سرمايهگذارى در امور زيربنايى، فرهنگى و اجتماعى به منظور رشد پايدار
زمينهسازى براى گسترش فرهنگ عمومى، آموزش و تعليم و تربيت و پرورش كيفى، تكامل دانش فنى، سرمايهگذارى در كالاهاى سرمايهاى و زيربنايى و . . . به عنوان عناصر رشد اقتصادى، از مسئوليتهاى مهم دولت است; زيرا مردم و بخش خصوصى و در اصطلاح اقتصادى انواع بازارها به زيربناهاى فيزيكى، اجتماعى، فكرى، آموزشى، و تشكيلاتى، و ارزشهاى وحدت بخش و تعالى بخش براى كاهش هزينههاى اجتماعى خود نياز دارند . ضمن اينكه بعضى از سرمايهگذارىهاى زيربنايى مانند تحقيقات در علوم پيشرفته ممكن است تا پنجاه سال بعد هم بازدهى اقتصادى نداشته باشد و طبيعى است چون در اين گونه امور بخش خصوصى اقدام نمىكند، دخالت دولت ضرورى است . حضرت امام در تاريخ 11/7/1367 به مجريان امور كشور براى سازندگى و توسعه، اين سياست مهم را ابلاغ كرداند: مهمترين عامل در كسب خودكفايى و بازسازى، توسعه مراكز علمى و تحقيقات و تمركز و هدايت امكانات و تشويق كامل و همهجانبه مخترعين و مكتشفين و نيروهاى متعهد و متخصصى است كه شهامت مبارزه با جهل را دارند و از لاك نگرش انحصارى علم به غرب و شرق بهدر آمده و نشان دادند كه مىتوانند كشور را روى پاى خود نگهدارند . (34) از ديگر وظايف دولت، سرمايهگذارى در جهتخروج از فرهنگ غربى و نفوذ و جايگزين شدن فرهنگ اسلامى است . آسيبهاى فرهنگى ناشى از نفوذ استعمار از قبيل خودباختگى و نوميدى، سلب معنويات از جامعه، رواج گرايش به فساد و فحشا و اعتياد، كم ارزش كردن وظيفه مادرى و تربيت فرزند، ايجاد قشر روشنفكر غربزده و شرقزده و ايجاد بدبينى بين روحانى و دانشگاهى و . . . از ديدگاه حضرت امام به حدى گسترده است كه خروج از اين آسيبهاى گوناگون و نفوذ فرهنگ اسلامى و انقلاب فرهنگى در تمامى زمينهها در سطح كشور آنچنان محتاج تلاش و كوشش است كه براى تحقق آن ساليان دراز بايد زحمت كشيد و با نفوذ عميق ريشهدار غرب مبارزه كرد . نكته مهم ديگر، سرمايهگذارى دولتبه معناى عام آن كه شامل مردم و حكومت مىشود، در مسائل خاص از قبيل نماز، نماز جماعت، نماز جمعه، حج، دعاهاى گروهى است كه علاوه بر آثار خاص عبادى - سياسى، اثر اقتصادى نيز دارد; زيرا تربيت معنوى تاثير خاص خود را در كاهش گناهان و جرمها و در نتيجه كاهش هزينههاى اجتماعى خواهد داشت، ضمن اين كه نهادينه شدن تقوا و معنويت موجب كاهش اضرار به ديگران و طبيعتخواهد شد و از اين جهت نيز هزينههاى اجتماعى كاهش خواهد يافت . سرمايهگذارى در امور زيربنايى از قبيل ساختن بنادر، راهها و . . . به ويژه در نقاط محروم و روستايى، از ديگر وظايف دولت اسلامى از ديدگاه حضرت امام است . 4- 4- توسعه مشاركت مردم
يكى از آسيبهاى مهم كشورهاى استبداد زده، دولتسالارى و حضور بىرمق مردم در صحنههاى مختلف اجتماع است . حضرت امام كه آزادى و استقلال افراد، رشد و شكوفايى اقتصاد كشور و امكان خدمتبيشتر به محرومين را در گرو مشاركت و بسيج مردم مىدانست، دولتسالارى را به عنوان تجربه شكستخورده و بيمارى مهلك تعبير مىكردند: دولت چنانچه كرارا تذكر دادهام بىشركت ملت و توسعه بخشهاى خصوصى جوشيده از طبقات محروم مردم و همكارى با طبقات مختلف مردم با شكست مواجه خواهد شد . كشاندن امور به سوى مالكيت دولت و كنارگذاشتن ملتبيمارى مهلكى است كه بايد از آن احتراز شود . (35) البته براى اجتناب از مفاسد سرمايهدارى و حاكميتسرمايه لازم است اولا: «آزادى بخش خصوصى به صورتى باشد تا هر چه بهتر بشود به نفع مردم محروم و مستضعف كاركرد نه چون گذشته تعدادى از خدا بى خبر بر تمام امور تجارى و مالى مردم سلطه پيدا كنند .» (36) و ثانيا، براى خدمتبيشتر به محرومين «استفاده از نيروهاى عظيم مردمى در بازسازى و سازندگى و بهادادن به مؤمنين انقلاب خصوصا جبهه رفتهها و توسعه حضور مردم در كشاورزى و صنعت و تجارت و شكستن طلسم انحصار در تجارت داخل و خارج به افراد خاص تمكن و مرفه و بسط دادن آن به تودههاى مردم در جامعه» (37) لازم است . 5- 4- دخالت مسئولانه حكومت در بازار
بهرغم اصل بودن مردم و آزادى آنها و بهرغم وظيفه دولت اسلامى در توسعه مشاركت مردم، گاهى نظام عرضه و تقاضا و موجب ضرر به مردم محروم و شكست اسلام و كشور و دولت در اداره امور مىگردد . از اين رو يكى از وظايف دولت اسلامى، هدايت، نظارت و گاهى دخالت در بازار به منظور حفظ سطح قيمتها در حد طبيعى است . معيارهايى كه حضرت امام در اين باره ارائه مىدهند «رعايت انصاف» (38) و «اسلامى شدن» (39) است و اين كار را خود بازار بايد بر عهده بگيرد (40) ولى در عين حال اگر اصلاح نشد، وظيفه دولتبرخورد از راههاى مختلف اقتصادى و قضايى است . حضرت امام مىفرمايد: گرانفروشى امروز خيانت استبه يك مملكت اسلامى، اين خيانت را نكنند اينها، يك قدرى با مردم ملايمت كنند، برادران خودتان هستند . . . با اينها بايد همراهى كنند، گرانفروشى نكنند، نگذارند يك وقتى ما روى تكليفهاى الهى باهاشان عمل بكنيم، خودشان جلوگيرى كنند از مسائل . (41) نهايتا، قانونمندى و آزادى مسئولانه در صادرات و واردات و بهطور كلى تجارت بر اساس قانون و با نظارت دولت در نوع و قيمت، (42) ديدگاه حضرت امام در روابط بين دولت و بازار مىباشد . ايشان در اين باره مىفرمايد: كارهايى كه از بازار نمىآيد و معلوم است كه نمىتواند بازار آن را انجام دهد آن كارها را دولت انجام بدهد . كارهايى كه از بازار مىآيد جلوش را نگيريد، يعنى مشروع هم نيست . آزادى مردم نبايد سلب شود . دولتبايد نظارت بكند . . . خوب كشاورزى، كه نمىتواند دولت كشاورزى بكند، كشاورزى را دولتبايد تاييد بكند تا كشاورزها كشاورزى كنند . تجارت هم همينطور است، صنعت هم همينطور است . صنايعى كه مردم ازشان نمىآيد البته بايد دولتبكند . كارهايى را كه مردم نمىتوانند انجام بدهند دولتبايد انجام بدهد . كارهايى كه هم دولت مىتواند انجام دهد و هم مردم مىتوانند انجام بدهند، مردم را آزاد بگذاريد كه آنها بكنند، خودتان هم بكنيد، جلوى مردم را نگيريد . فقط يك نظارتى بكنيد كه مبادا انحراف پيدا بشود، مبادا يك كالايى بياورند كه مخالف با اسلام است، مخالف با صلاح جمهورى اسلامى است . (43) 6- 4- تامين اجتماعى
تامين نيازهاى اساسى مردم يكى از اجزاى عدالت اجتماعى در اقتصاد اسلامى است كه برنامهريزى، نظارت، هدايت، و دخالت دولتبراى تامين اين نيازها مىتواند در رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت مؤثر باشد . طبق قانون اساسى، مسكن، خوراك، پوشاك، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش، امكان كار، تعميم بيمه، (44) و امكانات لازم براى تشكيل خانواده براى همه، نيازهاى اساسى هستند . دولتبه معناى عام، وظيفه دارد از دو طريق نيازهاى اساسى افراد جامعه را تامين كند: الف) از طريق مردمى
مسئوليت متقابل افراد جامعه اسلامى بر اساس اصل برادرى، ايجاب مىكند كه همه در جهت تامين نيازهاى حياتى يكديگر اقدام كنند . حضرت امام درباره افراد آسيب ديده از سوانح طبيعى، ثروتمندان و دولت را مورد خطاب قرار داده و مىفرمايد: چرا بايد در زمستان يكى عائلهاى زير چادر، خوب مىدانيد زير چادر سرماى اينجا نمىتواند جوابش بدهد، اينها هيچ زندگى ندارند، ثروتمندها به داد اينها برسند، اينها ننشينند آن طرف و بگويند كه دولتبدهد، دولت هم بايد بكند همه بايد انجام وظيفه بكنند . (45) و در جاى ديگر مىفرمايد: به همه در كوشش براى رفاه طبقات محروم وصيت مىكنم . . . چه نيكو است كه طبقات تمكى به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت در آن است و از انصاف به دور است كه يكى بىخانمان و يكى داراى آپارتمانها باشد . (46) امروزه دولت اسلامى وظيفه دارد با تشكيل سازمانها و نهادهاى مورد اعتماد مردم، كمكهاى آنان را سازماندهى و مديريت كند . ب) از طريق حكومتى
حضرت امام در مقام بيان مصارف بودجه دولت اسلامى، پس از مطرح كردن اين نكته كه بخش زيادى از بودجه كشور در امور زيربنايى مصرف مىشود، تامين زندگى فقرا و مساكين و از كارافتادگان و اداى قرض افراد آبرومند ورشكسته و حتى تامين سرمايه براى ايجاد شغل براى آنها را از مصاديق مصارف بودجه دولت اسلامى مىشمارند و خطاب به مسئولين كميته امداد مىفرمايد: شما كارى را متكفل شديد و انجام كارى را بر عهده گرفتيد كه مورد عنايتخاص خداى تبارك و تعالى است و البته بايد اين توجه را به آقايان عرض كنم، گرچه خودشان توجه دارند كه بايد اين عمل با يك ظرافتى انجام بگيرد كه مستمندان، محرومان خيال نكنند كه آنها از باب اينكه در صف پايين جامعه واقع شدهاند مورد امداد واقع شدهاند . آنها در صف مقدم جامعهاند . (47) 7- 4- تعادل اجتماعى
تعادل اجتماعى ركن مهم ديگرى براى تامين عدالت اقتصادى و از وظايف و سياستهاى اقتصادى دولت اسلامى است . مقصود از تعادل، تساوى در مقدار و برابرى در سطوح زندگى نيست، بلكه مقصود نزديكى طبيعى اقشار مختلف مردم به يكديگر و جلوگيرى از تمركز ثروت و دو قطبى شدن جامعه اسلامى مىباشد . حضرت امام در اين باره مىفرمايد: اسلام تعديل مىخواهد نه جلوى سرمايه را مىگيرد و نه مىگذارد سرمايه آن طور بشود كه يكى صدها ميليون دلار داشته باشد و براى سگاش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلك، و اين يكى شب كه برود پيش بچههايش نان نداشته باشد . نمىشود . اين عملى نيست، نه اسلام با اين موافق است نه هيچ انسانى با اين موافق است . (48) حضرت امام رسيدن به تعادل اجتماعى را در عمل به مجموعه قواعد اسلامى درباره مسائل اقتصادى دانسته و مىفرمايد: مجموعه قواعد اسلامى در مسائل اقتصادى هنگامى كه در كل پيكره اسلام به صورت يك مكتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پياده شود، بهترين شكل ممكن خواهد بود; هم مشكل فقر را از بين مىبرد و هم از فاسد شدن يك عده به وسيله تصاحب ثروت جلوگيرى مىكند . (49) احكام مربوط به تحريم ربا، احكام ارث، تامين اجتماعى، ايجاد انگيزه براى انفاق، حداكثر نمودن منافع دارايىهاى عمومى و بهكارگيرى آنها به نفع همه مردم بهويژه محرومين، وقف و احكام مربوط به نذورات و . . . ، منع احتكار و انحصار و احجاف و . . . همه در اين جهت است كه اصل عدم تمركز ثروت در بين ثروتمندان (50) از اصول مهم سياست اقتصادى اسلام است، و بايد مورد توجه خاص دولت قرار گيرد . مبارزه با فرهنگ مصرفى و تجملگرايى نيز يكى ديگر از راهكارهاى حضرت امام براى دستيابى به تعادل اجتماعى است . (51) بدين ترتيب، دولت اسلامى از يك سو، با اسراف و فرهنگ مصرفى كه به تعبير حضرت امام بزرگترين آفتيك جامعه انقلابى است، مبارزه مىكند و سطح مصرف اغنيا را به حد متوسط طبيعى عرف مردم نزديك مىكند، و از سوى ديگر، با تامين زندگى در حد كفاف براى فقرا و محرومين، سطح مصرف آنها را نيز به حد متعادل نزديك مىسازد . 5- جمعبندى
از ديدگاه امام خمينى ماهيت دولت اسلامى با همه دولتهاى ديگر تفاوتى اساسى دارد; از نظر ايشان، دولت اسلامىبه مفهوم عام آن چهار ويژگى برجسته دارد كه عبارتاند از: 1- اصل اساسى در دولت اسلامى مردم مىباشند . 2- ماهيتحكومت اسلامى خيرخواهى و عشق به مردم است . 3- هدف نهايى دولت اسلامى توسعه معرفةالله است . اهداف متوسط (ميانى) اين دولت عبارتاند از: عدالت اجتماعى، رشد اقتصادى، تعالى معنوى و ايجاد روح اعتماد به نفس و خودباورى، آزادى و مشاركت مردمى، و استقلال و نفى هر نوع وابستگى به بيگانه . 4- معيار دخالت دولت در امور كشور مصالح مردم، كشور و اسلام است . تشخيص نهايى مصالح بعد از مشاوره با كارشناسان بر عهده ولىفقيه است . اين دولتبراى تامين توسعهاى پايدار، عادلانه، حكيمانه و انسانى مىبايست وظايف ذيل را عهدهدار شود: 1- تاسيس بنيادهاى قانوى; 2- برنامهريزى; 3- سرمايهگذارى; 4- توسعه مشاركت مردم; 5- دخالت دولت پاسخگو و مسئول; 6- تامين اجتماعى; 7- تعادل اجتماعى . 1) صحيفه نور (چاپ اول: وزارت ارشاد اسلامى) ج 1، ص 165 . 2) ر . ك: همان، ص 168- 169 . 3) ر . ك: ناصر جهانيان، آسيبشناسى دينى توسعه اقتصادى (پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، بىتا) ص 186- 187 . 4) امام خمينى، كشف الاسرار (انتشارات پيام اسلام، بىتا) ص222 . 5) ر . ك: ناصر جهانيان، «تحول مفهوم توسعه و ارتباط آن با دين» ، قبسات; شماره 7 . 6) ولفگانگ زاكس، نگاهى نو به مفاهيم توسعه، ترجمه فريده فرهى و وحيد بزرگى (چاپ اول: نشر مركز 1377) ص 27 . 7) ر . ك: لوئيس بئك، «دگرگونى در مفاهيم و هدفهاى توسعه» ترجمه ج . قاضيان، نامه فرهنگ، سال 2، شماره 1 و 2، ص 72 . 8) دنيس گولت، «توسعه; آفريننده و مخرب ارزشها» ، برنامه و توسعه، شماره 10، ص 70 و 71 . 9) صحيفه نور، ج 20، ص 129 . 10) همان، ج 21، ص 66 . 11) آندرو وينسنت، نظريههاى دولت، ترجمه حسين بشريه (نشر نى، 1371) ص 56- 58 . 12) حسن ارسنجانى، حاكميت دولتها (چاپ اول: سازمان كتابهاى جيبى، 1342) ص 67- 68 . 13) امام خمينى، چهل حديث (مركز نشر فرهنگى رجاء، 1368) ص 268- 269 . 14) صحيفه نور، ج 19، ص 296- 297 . 15) همان، ج 18، ص 52- 53 . 16) همان، ج 19، ص 84 . 17) همان، ج 2، ص 225، و ج 7، ص 15 و 16 . 18) همان، ج 19، ص 84 و ج 20، ص 30 و 157 . 19) همان، ج 3، ص 53- 54 و ج 5، ص 241 . 20) امام خمينى، ولايت فقيه، ص 33 . 21) صحيفه نور، ج 9; ص 76 . 22) همان، ج 7، ص 72 . 23) در جستجوى راه امام از كلام امام، دفتر ششم: رهبرى انقلاب اسلامى (اميركبير، 1361) ص 63 . 24) همان، ص 64 . 25) امام خمينى، ولايت فقيه، ص 17، 18، 40 و 64 و صحيفه نور، ج 21، ص 34 . 26) صحيفه نور، ج 20، ص 170 . 27) ر . ك: مرتضى عزتى، «توسعه و توسعه يافتگى از ديدگاه حضرت امام خمينى (ره)» ، مجموعه مقالات اولين همايش اسلام و توسعه (چاپ اول: دانشگاه شهيد بهشتى، 1376) ص 241- 253 . 28) صورت مشروح مذاكرات مجلس بررسى نهايى قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران (اداره كل امور فرهنگى و روابط عمومى مجلس شوراى اسلامى، 1364) ج 1، ص 6 . 29) صحيفه نور، ج 19، ص 6 . 30) همان، ج 8، ص 37 . 31) سيدحسين ميرمعزى، نظام اقتصادى اسلام از ديدگاه حضرت امام (پايان نامه دوره كارشناسى ارشد، دانشگاه مفيد قم، 1376) ص 81به نقل از: امام خمينى، تحريرالوسيله، ج 1، ص 582 مسئله 37 و ج 2، ص 42، مسئله 13 . 32) صحيفه نور، ج 1، ص 68 . 33) همان، ج 17، ص 96 . 34) همان . 35) همان، ج 21، ص 38 . 36) همان، ج 19، ص 108 . 37) همان، ص 109 . 38) همان، ج 21، ص 38 . 39) همان، ج 5، ص 238 . 40) همان، ج 7، ص 80 . 41) همان، ج 5، ص 43 . 42) همان، ج 6، ص 179 . 43) همان، ج 21، ص 38 . 44) همان، ج 6، ص 99 . 45) قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران، اصل چهل و سوم، بند 1 و 2 و اصل سوم، بند 12 . 46) صحيفه نور، ج 10، ص 165 . 47) همان، ج 21، ص 201 . 48) امام خمينى، كشف الاسرار، ص 258- 260 . 49) صحيفه نور، ج 17، ص 245 . 50) كى لايكون دولة بين الاغنياء منكم» .(حشر (59) آيه 7 .)