سياست اعتراضي و خواستگاه تقابل - سیاست اعتراضی و خواستگاه تقابل نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیاست اعتراضی و خواستگاه تقابل - نسخه متنی

صادق سلیمی نبی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سياست اعتراضي و خواستگاه تقابل

صادق سليم نبي

ايالات متحده، اولين قدرت غربي بود كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، منافع منطقه‏اي آن بيش از ديگر بازيگران بين‏المللي دستخوش دگرگوني گشت. تبديل ناگهاني ژاندارم و متحد وفادار اين كشور، به بازيگري انقلابي و معترضي پرخاشگر، ايرانِ پس از انقلاب را واجد ويژگي‏هاي منحصر به فردي ساخت كه تقابل ارزش‏هاي ايدئولوژيك، بن‏بست روابط ديپلماتيك و گسترش بحران في ما بين تهران ـ واشنگتن را طي بيش از دو دهه گذشته در پي داشت. در نوشته حاضر برخي از مهم‏ترين خصوصيات جمهوري اسلامي كه نقاط اصطكاك ميان ايران و امريكا است، مورد بررسي قرار مي‏گيرد.

«پگاه»

1. استقلال در سياست خارجي

با سقوط رژيم پهلوي در بهمن ماه 1357 ه·· . ش (فوريه 1979 م) و پيروزي انقلاب اسلامي، نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران، تز سياسي «نه شرقي، نه غربي» را جايگزين سياست انطباقِ رضايت‏آميز، در سياست خارجي خود ساخت. اين عمل، ضمن بر هم زدن توازن قوا در منطقه خليج فارس، بدون گرايش به دو بلوك موجود، بسان قطب سومي در برابر قطب شرق و غرب ظاهر شد.

استقلال در سياست‏گذاري خارجي، تحت لواي سياست اعتراضي «نه شرقي، نه غربي» بر گرفته از عقايد اسلامي و نيز عبرت‏آموزي از مداخلات قدرت‏هاي جهاني در تاريخ سياسي ـ اجتماعي معاصر بود كه ريشه مشكلات داخلي ايران را در اِعمال نفوذ خارجي، به‏ويژه ايالات متحده امريكا مي‏ديد.

به دنبال تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و گنجاندن اصول مبنايي در آن، سياست «نه شرقي، نه غربي»، قانونمند شد و از آن پس به عنوان روح حاكم بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران به حساب آمد. برخي از مهم‏ترين اصول مندرج در قانون اساسي جمهوري اسلامي كه در اين رابطه‏اند، عبارتند از:

1. تنظيم سياست خارجي كشور بر اساس معيارهاي اسلام1؛

2. توجه به سعادت نوع انساني در كل جامعه بشري2؛

3. رد دخالت در امور داخلي كشورهاي ديگر3؛

4. نفي هر گونه ستم‏گري و ستم‏كشي4؛

5. نفي هر گونه سلطه‏گري و سلطه‏پذيري5؛

6. عدم تعهد در برابر قدرت‏هاي سلطه‏گر6؛

7. جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور7؛

8. طرد كامل استعمار8؛

9. جلوگيري از نفوذ اجانب9؛

10. استقلال سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور10؛

11. نفي و اجتناب از پيمان‏هايي كه موجب سلطه بيگانه بر منابع طبيعي، اقتصادي و فرهنگي گردد11

12. دفاع از حقوق مسلمانان12؛

13. تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان13؛

14. ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي و وحدت جهان اسلام14؛

15. حمايت از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفان در برابر مستكبران در هر نقطه جهان15؛

16. روابط صلح‏آميز با دول غير محارب16.

اصل «نه شرقي، نه غربي» مبين هويت مستقل و خط مشي غير وابسته انقلاب اسلامي در برابر قدرت‏هاي بزرگ است. در واقع اين شعار اساسي، جلوه‏اي از اصل عدم تعهد در اصول انقلاب اسلامي است كه تا به حال در هيچ يك از انقلاب‏ها، نهضت‏ها و حركت‏هاي آزادي‏بخش، بدين گونه وجود نداشته است. البته بايد توجه داشت كه مراد از «شرق و غرب»، شرق و غرب جغرافيايي نيست؛ بلكه منظور «گرايش و وابستگي» به هر قدرتي است كه از ديد ايران نامشروع مي‏باشد. امام خميني(ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي، شعار «نه شرقي، نه غربي» را چنين تشريح نمودند:

آري، شعار نه شرقي، نه غربي ما، شعار اصولي انقلاب اسلامي در جهان گرسنگان و مستضعفين بوده و ترسيم‏كننده سياست واقعي عدم تعهد كشورهاي اسلامي و كشورهايي است كه در آينده نزديك و به ياري خدا، اسلام را به عنوان تنها مكتب نجات‏بخش بشريت مي‏پذيرند... كسي گمان نكند كه اين شعار، شعار مقطعي است كه اين سياست ملاك عمل ابدي مردم و جمهوري اسلامي ما و مسلمانان سرتاسر عالم است؛ چرا كه شرط ورود به صراط نعمت حق، برائت و دوري از صراط گمراهان است كه در همه سطوح و جوامع بايد پياده شود.17

علي‏رغم اين كه ايران در سه دهه قبل از انقلاب، به‏طور اعم در حيطه اقتدار غرب و به نحو اخص، تحت سيطره و سلطه ايالات متحده امريكا بود، پس از انقلاب اسلامي، سمت و سوي سياست اعتراضي در روابط خارجي ايران علاوه بر نشانه‏روي به سوي غرب و امريكا، قطب ديگر يعني رأس جهان كمونيستي و ابر قدرت شرق را تا قبل از فروپاشي شوروي سابق كه خوي مداخله‏گرايي و سلطه‏جويي خود را حفظ كرده بود، مورد هدف قرار مي‏داد. امام خميني(ره) معمار انقلاب اسلامي ضرورت مبارزه با كمونيسم را چنين توصيف كرد:

ما به همان اندازه كه با استعمارگران غرب مبارزه مي‏كنيم، با كمونيسم بين‏المللي نيز مقابله مي‏نماييم و شما بايد بدانيد كه خطر كمونيسم كمتر از خطر امريكا نيست. وظيفه ما اين است‏كه در مقابل ابرقدرت‏ها بايستيم و قدرت ايستادن هم داريم.18

ايالات متحده امريكا در زمره نخستين كشورهايي بود كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، دولت جديد جمهوري اسلامي ايران را به رسميت شناخت. با وجود اين، اجراي سياست اعتراضي از سوي تهران پيامدهاي زيانباري براي واشنگتن در پي داشت. اهميت اين مطلب زماني آشكار مي‏شود كه توجه داشته باشيم قبل از انقلاب، كشور ايران مهم‏ترين پايگاه امريكا در منطقه بوده است.

در واقع با شروع انقلاب و تحقق حكومت اسلامي در ايران، بر جهانيان مسلم گرديد كه ايران ديگر نمي‏خواهد بيش از اين در اردوگاه غرب باقي بماند. از شعار محوري سران انقلاب «پس از شاه، نوبت امريكاست» برمي‏آيد كه ايران، تمايل، قصد و عزم خود را به خروج از اردوگاه غرب اعلام كرده است.

بر اين اساس، به محض وقوع انقلاب اسلامي، حركات ضد امريكايي نظير برچيدن پايگاه‏هاي استراق‏سمع امريكا، اخراج مستشاران نظامي، تجاري و سرمايه‏داران امريكا، خارج شدن از پيمان «سنتو»19 و به تبع آن متلاشي شدن آن پيمان و از بين رفتن مهم‏ترين حلقه اتصالي پيمان ناتو20 و سيتو21 در تكميل سياست سدنفوذ، فروپاشي سياست دوستوني در تأمين امنيت خليج فارس در راستاي منافع امريكا، عدم پذيرش سفير جديد امريكا از سوي دولت موقت و متعاقب آن تقليل روابط سياسي بين دو كشور و لغو قراردادهاي نظامي دو جانبه از سوي نظام نو پاي جمهوري اسلامي ايران، تحقق يافت.

جهت‏گيري اعتراضي در سياست خارجي جمهوري اسلامي بر ضد امريكا، هنگامي به اوج خود رسيد كه دانشجويان پيرو خط امام، سفارت امريكا را در آبان‏ماه 1358 ه·· . ش (نوامبر 1979 م) به اشغال خود در آورده، كاركنان آن را به جرم جاسوسي و اعمال خرابكارانه به گروگان گرفتند. دولت امريكا در پي اين واقعه، در فروردين ماه 1359 ه·· . ش (آوريل 1980م) روابط سياسي خود را با ايران قطع و سفارت سوئيس را به عنوان حافظ منافع خود در ايران معرفي كرد و علاوه بر تحريم اقتصادي و مسدود كردن دارايي‏هاي ايران، با حمله نظامي به ايران در واقعه طبس، جهت‏گيري خصمانه خود را عليه انقلاب اسلامي، علني ساخت.22

با عنايت به اين نكته كه جهت‏گيري اعتراضي، سياستي واكنشي، متأثر از عملكرد طرف مقابل است و شدت و ضعف و استمرار و اختتام آن، بر اساس ميزان عامل واكنش، در نوسان است، استمرار جهت‏گيري اعتراضي «نه شرقي، نه غربي» در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران عليه ايالات متحده نيز، تحت تأثير موضع‏گيري‏ها و عملكرد خصمانه ايالات متحده، سير صعودي به خود گرفته است. اين سمت‏گيري ـ به‏ويژه پس از فروپاشي اتحاد شوروي و ادعاهاي قلدرمآبانه امريكا طي سال‏هاي اخير ـ با شدت بيشتري در سياست خارجي جمهوري اسلامي، جلوه‏گر شده است. از ديدگاه حضرت آيت‏الله خامنه‏اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي، استمرار و تحقق شعار «نه شرقي، نه غربي» پس از فروپاشي بلوك شرق در نظام جمهوري اسلامي، ضرورتي اجتناب‏ناپذير است:

امروز كه با تحولات شوروي و اروپا، بلوك شرق منهدم گشته و شوروي از جايگاه ابرقدرتي فرو افتاده، رژيم امريكا در صحنه‏اي به ظاهر بي‏رقيب به تظاهر مستانه و غرورآميز خود سرگرم است و بدون پايبندي به قيود و رسوم معمول روابط جهاني، قلدرانه مطامع خود را بر مصالح همه ملت‏ها ترجيح داده و در هر كاري خود سرانه دخالت مي‏كند و براي تأمين آنچه منافع خود فرض كرده، عنان گسيخته هر جنايتي را مرتكب مي‏شود و بي‏محابا دست خود را تا مرفق به خون بي‏گناهان مي‏آلايد، و هر دو بلوك سابق شرق و غرب را، عرصه حضور نظامي، جاسوسي، تبليغاتي و بهره‏كشي خود قرار داده است. اصل «نه شرقي، نه غربي» به معناي عدم تسليم در برابر اين افزون‏خواهي مستكبرانه و مقابله جدي با دست اندركاران آن رژيم به منافع امت اسلامي و رد و نفي رسوم و قيودي است كه آن رژيم به جاي اصول پذيرفته بين‏المللي از سوي خود و براي حفظ مطامع خود وضع و جعل كرده است.23

در واقع، علت اصلي ادامه و شدت جهت‏گيري انقلابي را درسياست خارجي جمهوري اسلامي عليه امريكا، بايد در آرمان‏ها و اعتقادات مكتبي اسلام، و نيز خوي استكباري و برتري‏طلبي امريكا جستجو كرد. رهبري انقلاب اسلامي درباره خاستگاه اين جهت‏گيري مي‏فرمايد:

«مبارزه ملت ايران يك مبارزه شعاري، يك مبارزه احساساتي، يك مبارزه موسمي و تاكتيكي نيست. يك مبارزه قرآني است، يك مبارزه عميق‏است؛ داراي ريشه مكتبي است. با همه مظاهر استكبار ما در دنيا برخورد مي‏كنيم. با امريكا چرا بيشتر از ديگر دولت‏ها و مستكبرين عالم برخورد مي‏كنيم؟ چون بيشتر از همه مستكبر است. چون جاهلانه‏تر و غرورآميزتر از همه، استكبار را به‏كار مي‏برد.24

بر اين اساس، به كرّات و در مناسبت‏هاي مختلف از جانب مسئولين نظام جمهوري اسلامي، تعديل مواضع و دوري جستن از خط مشي سلطه‏جويانه و سياست‏هاي مداخله‏گرانه امريكا، شرط كناره‏گيري از سياست اعتراضي از جانب جمهوري اسلامي اعلام شده است. به‏عنوان مثال، حجة‏الاسلام هاشمي رفسنجاني، رئيس جمهوري وقت ايران در بهمن ماه 1371 ه·· . ش، اعلام كرد: «حرف ما بر سر سياست‏هاي استكباري امريكاست و اگر اين سياست تعديل شود، هيچ خصومتي بين دو كشور وجود نخواهد داشت.»25

بنابراين بر اساس انديشه‏هاي سياسي اسلام كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيز، مبتني بر آن است، هر گونه سلطه‏جويي و سلطه‏پذيري، به‏شدّت و صراحت محكوم شده است؛ زيرا در صورت به وجود آمدن سلطه، كرامت و ارزش‏هاي والاي انساني، از بين خواهد رفت.

در واقع ضمن اينكه سلطه‏جويي به دليل ستم‏گري و تجاوز به حقوق ديگران، محكوم است. سلطه‏پذيري نيز از آن جهت كه نشانه ضعف، خواري و پذيرش اسارات ديگران مي‏باشد، به‏صورت مضاعف نكوهش شده است. با اين اعتقاد، انقلاب اسلامي بسان مشعل فروزاني است كه صراط مستقيم انسانيّت را به كشورهاي جهان سوم و به‏ويژه ممالك اسلامي نشان مي‏دهد. بنيانگذار جمهوري اسلامي، اين مهم را چنين بيان فرمودند:

انقلاب اسلامي ما تا كنون كمين‏گاه شيطان و دام صيادان را به ملت‏ها نشان داده است. جهان‏خواران و سرمايه داران و وابستگان آنان توقع دارند كه ما شكسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره كنيم و هشدار ندهيم و حال آنكه، اين وظيفه اوليه ما و انقلاب اسلامي ماست كه در سراسر جهان صدا زنيم كه اي خواب رفتگان، اي غفلت زدگان، بيدار شويد و به اطراف خود نگاه كنيد كه در كنار لانه‏هاي گرگ، منزل گرفته‏ايد! برخيزيد كه اينجا جاي خواب نيست و نيز فرياد كشيم، سريعاً قيام كنيد كه جهان ايمن از صياد نيست.26

بر اين اساس است كه سياست اعتراضي و موضع‏گيري انقلابي، به عنوان ركن اصلي و استراتژي كلي نظام جمهوري اسلامي در سياست خارجي استمرار مي‏يابد. اين استراتژي از سوي آيت‏الله خامنه‏اي، رهبري انقلاب اسلامي چنين تبيين شد:

جمهوري اسلامي موظف است كوچك‏ترين تغييري در چهره با صلابت و موضع با عزت خود در مناسبات بين‏المللي ايجاد نكند. با قلدران از موضع قدرت و با دولت‏هاي ضعيف از موضع حمايت و با ملت‏هاي به پا خاسته از موضع رعايت و هدايت سخن بگويد.27

2. ضدّيت با اسرائيل

كشور فلسطين، سرزمين كم وسعتي است كه در منطقه خاورميانه و در شرق مديترانه قرار دارد. اين سرزمين در قلب جهان عرب و حلقه اتصال شرق به غرب و همچون پلي براي سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا است. همچنين فلسطين مورد توجه و جاذبه ويژه سه دين بزرگ يهود، مسيح و اسلام مي‏باشد كه اين موقع مهم و خصوصيات ويژه، اين كشور را به صورت يكي از مناطق استراتژيك جهان درآورده است. اما اشغال آن توسط صهيونيست‏ها با حمايت دولت‏هاي غربي و نيز آواره شدن چندين ميليون فلسطيني، اين سرزمين را به كانون بحران در خاورميانه تبديل ساخته است.28

به دنبال اشغال فلسطين و تبديل شدن آن به كانون بحران در خاورميانه، عناصر و عوامل متضادي نظير مردم فلسطين، اعراب، دول بزرگ و پيروان مكاتب اسلام، مسيحيت، يهود، عدالت‏خواهان، انسان‏دوستان و نژاد پرستان در آن ايفاي نقش كرده‏اند. وجود و مشاركت چنين عوامل ناهمگوني در يك بحران، بيش از هر چيز، بيانگر عمق و وسعت مسئله و نيز حساسيت آن است؛ چنان‏كه نه تنها پيدايش دولت صهيونيستي، موجب تحولات مهمي در خاورميانه گرديد، بلكه ادامه حيات آن نيز يكي از ابعاد سياست جهاني و بين‏المللي گرديده است.

به دليل فشار و نفوذ لابي و گروه فشار صهيونيستي در جامعه و سياست ايالات متحده، خوش خدمتي رژيم صهيونيستي به امريكا و نيز برخورداري اسرائيل از موقعيت ويژه جغرافيايي، سبب گرديد تا رژيم صهيونيستي اسرائيل پس از جنگ جهاني دوم، تحت چتر امنيتي امريكا قرار گيرد. «ال گور» معاون كلينتون در ديدار با نخست وزير اسرائيل، دامنه حمايت ايالات متحده را از اسرائيل چنين اعلام داشت: «ما خواهان آن هستيم كه ترديدها جاي خود را به واقعيت‏ها بدهند و از جمله مهم‏ترين اين واقعيت‏ها آن است كه امريكا هرگز اسرائيل را تنها نخواهد گذاشت.»29

حمايت امريكا از اسرائيل بيش از هر چيز، متأثر از نقشي است كه رژيم صهيونيستي به عنوان حافظ منافع امريكا در منطقه بازي مي‏كند. «بن گورين»، از اسرائيل به‏مثابه برج ديده‏باني امريكا در خاورميانه در ميان كشورهاي اسلامي ياد كرده است. بر اين اساس، هر دو بازيگر امريكا و اسرائيل در ادامه حيات و بقاي خود، لازم و ملزوم يكديگرند و نظام ارزشي دو كشور نيز متأثر از همديگر گشته است. كلينتون در پيامي به نخست‏وزير اسرائيل به‏مناسبت پنجاهمين سال اشغال سرزمين فلسطين، از اين واقعيت پرده برداشت: «امريكا و اسرائيل دو روح در يك بدن هستند. ارزش‏ها و هدف‏هاي امريكا و اسرائيل مشترك است و امريكا به رابطه مستحكم با تل آويو به خود مي‏بالد.»30

اما يكي از نقاط اصطكاك و برخورد ايالات متحده با جمهوري اسلامي ايران، اختلاف نگرش و گرايش اين دو كشور راجع به رژيم صهيونيستي مي‏باشد. بر خلاف نظر واشنگتن، سران جمهوري اسلامي ايران، از همان ابتداي شروع نهضت در سال 1342 ه·· . ش، با حمايت از ميليون‏ها آواره فلسطيني و محكوميّت اشغال اين سرزمين، موضع انقلابي خود را به نمايش گذاشتند؛ چنان‏كه يكي از موارد محدوديت‏هاي سه گانه اعلام شده از طرف رژيم پهلوي براي امام خميني(ره)، عدم موضع‏گيري مخالف، درقبال اسرائيل بود.

به رغم فشارهاي وارده بر سران نهضت و تبعيد امام خميني(ره) به خارج از كشور قبل از انقلاب، خطر موجوديت اسرائيل همواره از سوي ايشان گوشزد شد. اين روند پس از پيروزي انقلاب اسلامي، نه تنها با شدّت هر چه بيشتر ادامه يافت، بلكه با راهنمايي‏ها و خط مشي‏هاي مشخص شده از جانب امام(ره)، ضديت با اسرائيل به صورت اصل جدايي‏ناپذير از سياست خارجي جمهوري اسلامي درآمد. به‏عنوان مثال، ايشان در تاريخ 22/11/1358 ه··. ش، در اين رابطه چنين فرمودند:

من در طول نزديك به بيست سال خطر اسرائيل را گوشزد نموده‏ام. بايد همه به پاخيزيم و اسرائيل را نابود كنيم و ملت قهرمان فلسطين را جايگزين آن گردانيم.31

اعلام آخرين جمعه ماه مبارك رمضان هر سال از سوي معمار انقلاب اسلامي، به‏عنوان روز قدس نيز، در همين راستا بوده است. از اين موضع بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران چنين برمي‏آيد كه همگرايي و همبستگي بين‏المللي مسلمانان در حمايت از حقوق طبيعي مردم فلسطين، چاره اساسي حل اين بحران است؛ به‏گونه‏اي كه ايشان را اعتقاد بر اين بود كه «اگر مسلمين مجتمع بودند و هر كدام يك سطل آب به [روي [اسرائيل مي‏ريختند، او را سيل مي‏برد.»32

به احتمال قريب به يقين، يكي از دلايل موضع‏گيري هيأت حاكمه و سران نظام جمهوري اسلامي عليه اسرائيل، رابطه متقابل اسرائيل با امريكا است؛ همچنان‏كه امام خميني(ره)، نقش اسرائيل را براي ايالات متحده اين‏چنين بيان مي‏كند: «اسرائيل اين جرثومه فساد، هميشه پايگاه امريكا بوده است.»33

رابطه امريكا و اسرائيل در نگاه كارگزاران جمهوري اسلامي، از ديدگاه و زوايه ديگري نيز قابل تأمل است. در حالي كه اسرائيل در ديد سران كاخ سفيد به عنوان پايگاه استراتژيك ايالات متحده در خاورميانه، به حساب مي‏آيد و رئيس جمهور امريكا به داشتن رابطه باآن، به خود مي‏بالد، امريكا بازيچه طراحان و سياستمداران صهيونيستي قرار گرفته است. حجة‏الاسلام والمسلمين سيد محمد خاتمي، رئيس جمهوري اسلامي ايران، در مصاحبه با شبكه خبري C.N.N. ، در تشريح اين مطلب گفت:

ما پايتخت امريكا را واشنگتن مي‏دانيم و در آنجا است كه بايد درباره منافع امريكا تصميم گرفته شود... ولي تلقي خاورميانه‏اي و مسلمان‏ها اين است كه پايتخت سياست امريكا، تل آويو است نه واشنگتن.34

علاوه بر اين، مهم‏ترين پايه استدلالي و توجيه منطقي حمايت مسئولان جمهوري اسلامي از مردم آواره فلسطين و مخالفت آنها با دولت اسرائيل، نگرش ايدئولوژيكي و متأثر از اعتقادات مذهبي است. رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، در ديدار «شيخ احمد ياسين»، رهبر روحاني حركت مقاومت اسلامي فلسطين (حماس)، در تاريخ 12/2/1377 ه·· . ش ابراز داشت: «فلسطين خط مقدم مبارزه اسلام با كفر و حق با باطل است.»35

در اين ديدار، موضع صريح سياست خارجي جمهوري اسلامي در قبال بحران فلسطين، از جانب ايشان بيان گرديد:

نظام اسلامي حتي يك ساعت حكومت غاصب صهيونيسم را به رسميت نخواهد شناخت و همچنان با اين غدّه سرطاني مبارزه خواهد كرد... هيچ فشار سياسي و تبليغي نمي‏تواند ملت ايران را از حمايت مبارزان فلسطيني باز دارد.36

در حال حاضر نيز در حالي كه صلح خاورميانه با خط‏دهي امريكا بين دولت به اصطلاح خودگردان فلسطين و رژيم صهيونيستي در جريان است و انتفاضه مردم و گروه‏هاي فلسطيني در قبال آن عكس العمل نشان داده و از پذيرش آن سرباز مي‏زنند، جهت‏گيري سياست خارجي جمهوري اسلامي، مبتني بر اطلاع‏رساني ارشادي و ارايه شناخت واقعي از ماهيت و هدف نهايي پيمان صلح است. رهبر گرانقدر انقلاب اسلامي، خطاب به «شيخ احمد ياسين» يادآور شد: «سياست امريكا، صهيونيست‏ها و استعمارگران به فراموشي سپردن مسئله فلسطين است.»37

طبيعي است كه باتوجه به موقعيت و جايگاه اسرائيل نزد امريكايي‏ها، دست‏اندركاران سياست خارجي اين كشور در قبال موضع جمهوري اسلامي، از خود واكنش نشان دهند؛ چنان‏كه به‏طور مكرر به گوش مي‏رسد كه ايران و گروه‏هاي فلسطيني به عنوان سازمان‏هاي تروريستي قلمداد مي‏شوند كه در روند صلح خاورميانه اخلال مي‏كنند. به‏عنوان مثال راديو دولتي امريكا در گفتارهاي رسمي خود كه ديدگاه‏ها و مواضع وزارت امور خارجه ايالات متحده امريكا را منعكس مي‏كند، در تاريخ 11/3/1375 ه·· . ش اعلام كرد:

امروز كشور باني تروريسم بين‏المللي، ايران است. مقامات دولتي ايران كراراً با گروه‏هاي تروريستي ملاقات مي‏كنند و آنها را به استفاده از خشونت براي نابود كردن جريان صلح ترغيب مي‏كنند... ايران پول در اختيار اين گروه‏ها قرار مي‏دهد كه در مورد حماس چندين ميليون دلار در سال است... همچنين ايران در اختيار اين گروه‏ها اسلحه و ساير لوازم پشتيباني قرار مي‏دهد.»38

در مجموع با وجود اين اوضاع و احوال، مسئله فلسطين يكي از نقاط حساس، تلاقي، اصطكاك و اختلاف ايالات متحده با جمهوري اسلامي ايران است. مسئله فلسطين همچنان اساس مسائل خاورميانه را تشكيل مي‏دهد كه به نظر مي‏رسد، بدون يافتن راه حلي براي آن، بحران خاورميانه فروكش و صلحي پايدار در اين منطقه برقرار نخواهد شد.

3. كانون اسلام‏گرايي

پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و به‏تبع آن امواج بيداري اسلامي در خاورميانه و شمال آفريقا، جو سياسي منطقه را دگرگون ساخت. اكثريت قريب به اتفاق محققان مسائل اسلام، خاورميانه و جهان عرب متفق القولند كه انقلاب اسلامي ايران، بزرگ‏ترين محرك جنبش‏هاي سياسي اسلام و بيداري و خيزش اسلامي مي‏باشد.

به اعتقاد بسياري از تحليلگران و متخصصان امور خاورميانه، گروه‏ها و حركت‏هاي اسلام‏گرا در كشورهاي اين منطقه، به دو صورت مستقيم و غير مستقيم تحت تأثير انقلاب اسلامي قرار گرفته‏اند. تأثير مستقيم، گروه‏هايي را شامل مي‏شود كه در اثر ارتباط مستقيم با ايران و گاه نيز به تشويق و تأييد جمهوري اسلامي به وجود آمده‏اند. حركت‏هاي اسلام‏گراي كشورهاي لبنان، عراق، عربستان سعودي، كشورهاي حاشيه خليج فارس، فلسطين اشغالي و گروه‏هايي از كشورهاي واقع در شمال افريقا مستقيماً تأثير انقلاب اسلامي ايران بوده‏اند.

اما تأثيرپذيري غير مستقيم جنبش‏هاي اسلامي بدين صورت است كه وقوع انقلاب اسلامي و اهميت آن باعث گرديده تا جنبش‏هاي اسلامي جديدي به‏طور مستقل به وجود آيند و در پي رسيدن به جامعه سياسي اسلام باشند. براين اساس برخي‏گروه‏ها و حركت‏هاي اسلامي واقع در مصر و سوريه تحت تأثير غير مستقيم انقلاب اسلامي ايران به وجود آمدند.

علاوه بر اين، نبايد اين نكته مهم را از نظر دور داشت كه افزون بر گروه‏هاي نوظهور مسلمان، انقلاب اسلامي بر جنبش‏هاي سابقه‏دار جهان عرب نظير اخوان‏المسلمين و انشعابات آن نيز كه سابقه آنها به قبل از وقوع انقلاب اسلامي بر مي‏گردد، تأثير گذار بوده است.39

با عنايت به اين تأثيرگذاري، ايالات متحده از اين جهت خواهان فروكش كردن موج اسلام‏گرايي است؛ زيرا اسلام‏گرايان خواستار تنظيم سياست، اقتصاد، فرهنگ، قانون و آداب اجتماعي جوامع اسلامي بر محور تعاليم اسلامي ناب مي‏باشند كه همين امر، رهايي جهان اسلام را از جنبه‏هاي تقليدي خارجي و به‏ويژه ارزش‏ها و الگوهاي غربي در پي دارد. اين در حالي است كه سياستمداران امريكايي به قدرت كارساز و بنيان برافكن اسلام‏گرايان پي برده‏اند. به عنوان مثال «برژينسكي» به‏طور صريح اعتراف كرد: «موج بنيادگرايي اسلامي بيش از حد مغلوب كننده بود.»40

با توجه به حمايت جمهوري اسلامي ايران از حركت‏ها و جنبش‏هاي رهايي‏بخش مسلمان از يك سو، و الگو قرار دادن آن از جانب اين گروه‏ها از ديگر سو، به نظر مي‏رسد، ايالات متحده براي خلاصي از تهديدي كه از سوي حركت‏هاي مسلمان منطقه، براي بر هم زدن وضع موجود و ثبات تحميلي غرب جهت استمرار جريان انتقال انرژي و منابع زيرزميني به سوي كشورهاي پيشرفته صنعتي صورت مي‏پذيرد، از خود عكس‏العمل نشان مي‏دهد. اين واكنش‏ها عمدتاً به‏منظور ناكام ساختن تجربه موفق جمهوري اسلامي و به يأس كشانيدن دلبستگي و اميد به آن براي تشكيل يك دولت مستقل و آزاد از نفوذ قدرت‏هاي خارجي و متكي بر منافع خود، صورت مي‏گيرد كه در عمل نيز واشنگتن در صدد نابودي انقلاب اسلامي برآمده است.

اين در حالي است كه به‏رغم فشارهاي وارده بر ايران، مسئولان جمهوري اسلامي از پشتيباني و كمك‏رساني به گروه‏هاي مسلمان، دريغ نمي‏ورزند. شايد يكي از دلايل اصطكاك بيش از پيش ايالات متحده با جمهوري اسلامي در همين نكته نهفته باشد.

ناگفته پيداست كه دستگاه سياست خارجي ايالات متحده با از دست دادن ايرانِ وابسته قبل از انقلاب، براي بازگشت به آن و استمرار سلطه قبلي خود بر اين كشور، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، با استفاده از روش‏هاي گوناگون به حربه‏هاي متنوع و پيچيده‏اي تمسك جسته تا فروپاشي كانون حركت‏هاي اسلام‏گرا، مهد ضديت با اسرائيل و ايرانِ استقلال طلب را به نظاره بنشيند كه بررسي دقيق آن نيازمند مقاله ديگري است.

پايان سخن اين‏كه، ايران نزد سردمداران ايالات متحده، چنان درجه‏اي از اهميت را دارد كه چشم‏پوشي از آن را براي آنها غير ممكن مي‏نمايد. به اندازه‏اي كه «بيل كلينتون» اعلام كرد:

اوضاع ايران به مصالح مهم ديپلماتيك مالي و حقوقي امريكا و شهروندانش مربوط مي‏شود و تهديدي فوق‏العاده غير معمول متوجه امنيت ملي، سياست و اقتصاد ايالات متحده مي‏باشد.41

پي‏نوشت در دفتر مجله موجود مي‏باشد.


1 ـ اداره كل انتشارات و تبليغات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، همراه با مواد بازنگري شده، (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، شهريور 1368)، اصل 3، بند 16.

2 ـ همان، اصل 152.

3 ـ همان، اصل 154.

4 ـ همان، اصل 2، بند ج.

4 ـ همان، اصل 2، بند ج.

5 ـ همان.

6 ـ همان، اصل 152.

7 ـ همان، اصل 43، بند 8.

8 ـ همان، اصل 3، بند 5.

9 ـ همان.

10 ـ همان، اصل 3، بند 11 و اصل 2، بند ج.

11 ـ همان، اصل 153.

12 ـ همان، اصل 152.

13 ـ همان، اصل 3، بند 16.

14 ـ همان، اصل 11.

15 ـ همان، اصل 2، بند 154.

16 ـ همان، اصل 153.

17 ـ امام خميني(ره)، فرياد برائت، پيام امام به حجاج در مرداد ماه 1366، چاپ هشتم (تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1370) ص 14.

18 ـ روزنامه اطلاعات، 10 / 1 / 1359.

19 ـ Central Treaty organizatin (CENTO) ؛ سازمان پيمان مركزي يا «سنتو» در 21 اوت 1959 (1338 ه·· . ش) به عنوان جانشين پيمان بغداد به‏وجود آمد. در اين پيمان دولت‏هاي عضو پيمان بغداد (ايران، انگلستان، پاكستان و تركيه) به جز عراق شركت كردند. امريكا عضو اين پيمان نبود، اما بر آن نظارت داشت و در تمرين‏هاي جنگي آن شركت مي‏كرد

21 ـ South - East Asia Treaty organization (SEATO) ؛ سازمان پيمان جنوب شرقي آسيا «سيتو» به پيماني گفته مي‏شود كه در سال 1954 م (1333 ه·· . ش) در مانيل پايتخت فيليپين ميان كشورهاي استراليا، فرانسه، بريتانياي كبير، زلاندنو، پاكستان، فيليپين، تايلند و امريكا به امضا رسيد كه هدف آن دفاع از آسياي جنوب شرقي در برابر تهاجم كمونيسم بود. پاكستان در سال 1972 م (1351 ه·· . ش) از پيمان مذكور خارج شد و خود پيمان نيز در سال 1977 م (1356 ه·· . ش) به كلّي منحل اعلام گرديد. براي اطلاع بيشتر در اين زمينه مراجعه كنيد به:

22 ـ بيژن ايزدي با همكاري حسين صالحه، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، (قم: مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1371)، ص 101.

23 ـ اداره سياسي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، پاسخ به تز رابطه با امريكا، (تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1373)، ص 33.

24 ـ همان، ص 16.

25 ـ روزنامه اطلاعات، 11 / 11 / 1371، ص 2.

26 ـ صحيفه نور، جلد 9، (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، بي‏تا)، ص 82 .

27 ـ اداره سياسي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، پيشين، ص 56 .

28 ـ غلامرضا گلي زواره، سرزمين اسلام: شناخت اجمالي كشورها و نواحي مسلمان نشين جهان، (قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1372)، ص 114.

29 ـ روزنامه جمهوري اسلامي، 22 / 2 / 1377.

30 ـ روزنامه جمهوري اسلامي، 12 / 2 / 1377.

31 ـ صحيفه نور، ج 11، ص 266.

32 ـ همان، ج 8 ، ص 236.

33 ـ همان، ج 266.

34 ـ روزنامه كيهان، 18 / 10 / 1376.

35 ـ همان، 13 / 2 / 1377.

36 ـ روزنامه اطلاعات، 13 / 2 / 1377.

37 ـ همان.

38 ـ نشريه خبرگزاري جمهوري اسلامي، مجموعه گفتارهاي رسمي راديو دولتي امريكا، شماره 26، مهرماه 1375، ص 12.

39 ـ حميد احمدي، جنبش‏هاي اسلامي در خاورميانه عربي، مجموعه مقالات پيرامون جهان سوم، به كوشش حاتم قادري، (تهران: سفير، 1369)، ص ص 118 ـ 119.

40 ـ محسن داوودي، ستيز غرب با آنچه بنيادگرايي مي‏نامد، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‏المللي وزارت امور خارجه، بولتن 30 / 4 / 1368، ص 69 .

41 ـ نشريه خبرگزاري جمهوري اسلامي، مجموعه گفتارهاي رسمي راديو دولتي امريكا، شماره 14، دي ماه 1375، ص 11.

/ 1