انقلاب اسلامی و ادبیات مقاومت در پرتو رهبری امام (ره) (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انقلاب اسلامی و ادبیات مقاومت در پرتو رهبری امام (ره) (3) - نسخه متنی

یدالله محمدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انقلاب اسلامي و ادبيات مقاومت در پرتو رهبري امام «ره» (3)

يداللّه محمدي عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع)

چكيده

تقابل و رويارويي دو چهره نرم افزاري و سخت افزاري قدرت با خاستگاه هاي مختلف بحث كلي مقاله سه قسمتي «انقلاب اسلامي و ادبيات مقاومت در پرتو رهبري امام (ره)» است. در دو بخش پيشين مقاله، ضمن اشاره به چگونگي شكل گيري و تكوين چهره نرم افزاري قدرت توسط امام خميني(ره) به برخي اقدامات آگاهي بخش و حركت زاي ايشان اشاره داشتيم.

با مخدوش شدن مشروعيت رژيم پهلوي از طريق تبيين عملكردهاي مستبدانه و وابسته آن از يك سو و زيرسؤال رفتن مباني نظري سلطنت از سوي ديگر توسط امام(ره)، يكي از مهمترين پايه هاي قدرت رژيم شاه فرو ريخت. دعوت امام از ارتشيان ايران به دست كشيدن از مقاومت و پيوستن به ملت و انقلاب از طريق استراتژي لبخند زمينه ساز آن گرديد كه مستحكمترين ابزار قدرت سلطنت فرو ريزد. همگام با اين اقدام امام با دعوت از كارمندان و كاركنان شركت نفت به اعتصاب، ظرفيت توليدي نفت از 6 ميليون بشكه در روز به 000/500 بشكه كاهش يافت. اين واقعه به مثابه فروپاشي ستون اقتصاد رانتي رژيم شاه، خود ضربه مهلكي بود در كنار ديگر ضربات بر پيكر رژيم و نهاد سلطنت . مجموعه اين اقدامات در كنار هم، بستر و شرايطي فراهم ساخت تا سران كشورهاي صنعتي غرب در گوادلپ به اين نتيجه برسند كه ديگر اميدي به بقا سلطنت پهلوي در ايران نيست. اين امر خود به مثابه از دست رفتن يكي ديگر از ابزارهاي قدرت رژيم پهلوي (حمايت خارجي) بود. نهايت آنكه مجموعه اين اقدامات هماهنگ و زيركانه امام (ره) رژيم پهلوي را در بن بست قرار داد و براي هميشه به نهاد سلطنت و سلطانيسم ايران در تاريخ سياسي ايران پايان داده شد.

باور مردم و اعتقاد به نقش تاريخ ساز و تحول آفرين آنها

اصولاً همه نظامهاي سياسي در بهره گيري از نقش مشروعيت ساز و مقبوليت بخش ملتها مي كوشند؛ چرا كه ملتها با برخورداري از بار ارزشي بالا مي توانند مشروعيت بخش حاكميت نخبگان باشند كه خود لازمه تداوم و ابقاي اين حاكميت است. بر همين مبناست كه حتي نظامهاي ديكتاتوري و اقتدارگرا در مردمي نشان دادن چهره و پايگاه خود سعي مي كنند. از دست رفتن مقبوليت و پايگاه مردمي، زمينه ساز دوآليسم و ثنويت قدرت در جامعه مي شود و قدرت سياسي را به رويارويي با قدرت اجتماعي ـ كه خاستگاهش مردم است ـ مي كشاند و نظام سياسي حاكم را تا مرحله سقوط مي كشاند.

در ارتباط با نقش و جايگاه مردم در نظامهاي سياسي بايد گفت، مردم در تعيين نظامهاي سياسي نقش حساس و والايي دارند تا جايي كه اساس بقا و دوام نظامهاي سياسي را در پرتو وجود دو عنصر «اجماع» Consensus و «اجبار» Coersion ارزيابي مي كنند. عنصر اول (اجماع) تأكيد بر موافقت و رضايت ملت و همراهي و همدلي آن با سياستگذاريهاي حاكم بر هر كشور دارد كه حاكي از مشاركت سياسي مردم و توجه به افكار عمومي در فرايند تصميم گيريها و سياستگذاريهاست. عنصر اجبار نيز بر استفاده قهرآميز و خشونت گرايانه در سركوبي مخالفتها و دوام و بقاي نظامهاي سياسي تأكيد دارد. بديهي است به هر نسبتي كه عنصر اجبار در هر جامعه به كار گرفته شود به همان نسبت از نقش و جايگاه عنصر اجماع كاسته مي شود. مطابق اين تقسيم بندي و ميزان بهره گيري از هر يك از اين دو عنصر است كه شكل و نوع نظامهاي سياسي مشخص مي شود؛ به تعبير ديگر، نظامهاي سياسي دمكراتيك و باز با اولويت قائل شدن به عنصر اجماع و توجه به افكار عمومي به ميزان اندكي از عنصر اجبار و زوردر دوام و بقاي خود بهره مي گيرند و بالعكس نظامهاي سياسي بسته و استبدادي با تأكيد بر عنصر اجبار و سركوب هر نوع نظر مخالف، محلي از اعراب براي آراي مخالف باقي نمي گذارند و جايگاهي براي اجماع و افكار عمومي جامعه قائل نمي شوند.

امام خميني(ره) پيوسته در تاريخ مبارزات سياسي خود در كنار تأكيد بر عنصر «حق» و «حق محوري» به مردم و نقش تاريخ ساز و تحول آفرين آنها توجهي خاص داشته است. مردم باوري و مردم داري امام به دوران مبارزات امام با رژيم ستمشاهي پهلوي منحصر نبوده، بلكه پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز كانون توجه ايشان مردم بوده است. مردم داري و مردم محوري امام به گونه اي بوده است كه اگر حتي يك بررسي آماري صورت گيرد و با گرفتن فراوانيهاي سخنان امام در ارتباط با «مردم» و «ملت» به صورت كمي و كيفي به تحليل محتواي آنها بپردازيم، ما را به اين نتيجه مي رساند كه امام رمز بقا و دوام نظام را در همراهي، همدلي و همگامي ملت با مسئولان و اتحاد و حضورشان در صحنه كشور مي دانست.

نهضت انقلابي امام با اتكا به خدا و تكيه بر ملت توانست ثبات نظام اجتماعي گذشته را بر هم بريزد و نظم سياسي جديدي مستقر سازد. در اين راستا امام سعي كردند با زبان مردم سخن بگويند و به دفاع از حقوق از دست رفته مردم برخيزند و افكار و آراي مردم را با خود همراه سازند. بديهي است نوع عملكرد امام از اعتقاد قلبي ايشان به مردم و مظلومان و محرومان برخاسته است. ساده گويي، ساده زيستي و ساده پوشي امام از او چهره اي مردمي ساخت و اعتقاد مردم را نسبت به رهبري ايشان تعميق بخشيد.

اعتقاد امام به مردم، توجه ايشان به مردم و شخصيت دادن به مردم همواره در طول حيات سياسي امام جايگاه ويژه اي داشته و اين خود يكي از نقاط قوت رهبري ايشان در طول دوران انقلاب، قبل و بعد از آن بوده است. امام پيوسته مسئولان رژيم گذشته را به دليل پايمال كردن حقوق و آزاديهاي مردم مورد مؤاخذه قرار مي دادو بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز مسئولان حكومت اسلامي را نسبت به حقوق و آزاديهاي مردم مورد خطاب قرار مي داد. امام بارها مسئولان را مورد خطاب و عتاب قرار مي داد كه مبادا در رسيدگي به مردم و احترام و تكريم آنها كوتاهي كنند. ايشان در مواردي مردم را «ولي نعمت» معرفي مي كرد و يا در مقابل اظهار صحبت مردم عنوان مي داشت كه اگر به من خدمتگزار بگوييد بهتر است تا رهبر بگوييد، يا اگر اين ملت نبودند شما مسئولان الان در كنج زندانهاو سياهچالها پوسيده بوديد و تعابير متعدد ديگري كه حاكي از تكريم و بزرگذاشت مقام ملت و مردم است. در اينجا فقط به چند جمله از بيان گهربار ايشان در تعظيم و تكريم مقام ملت بسنده مي كنيم: خطاب به مسئولان: «اينها آقاي ما هستند، اينها به ما منت دارند، با اينها با كمال تواضع رفتار كنيد.»1 يا در جايي ديگر در ارتباط با ملت مي فرمايند: «من دست اينها را مي بوسم.»2

در ارتباط با نقش تعيين كننده اراده عمومي مردم، سخنان بسيار زيبا و دلنشيني را مطرح كرده اند كه ديگر براي مقوله دمكراسي به سبك و سياق غربي چندان جاذبه اي باقي نمي ماند. امام در بخشهايي چنين فرموده اند: «در اينجا آراي ملت حكومت مي كند، اينجا ملت است كه حكومت را در دست دارد و اين ارگانها را ملت تعيين كرده است و تخلف از حكم ملت براي هيچ يك از ما جايز نيست.»3 يا اينكه: «حكومت اسلامي حكومتي است كه صددرصد متكي به آراي ملت باشد، به شيوه اي كه هر ايراني احساس كند با رأي خود سرنوشت خود و كشور خود را مي سازد.»4

در توصيه هاي ديگر به مسئولان نظام فرمودند: «امروز روزي است كه بايد شما اسلام را حفظ كنيد، حفظ اسلام به اين است كه اعمالتان را تعديل كنيد، با مردم رفتار خوب كنيد، برادر باشيد با مردم... اگر مردم پشتيبان يك حكومتي باشند اين حكومت سقوط ندارد، اگر يك ملت پشتيبان يك رژيمي باشند، آن رژيم از بين نخواهند رفت.»5 «كاري بكنيد كه دل مردم را به دست بياوريد، پايگاه پيدا كنيد در بين مردم، وقتي پايگاه پيدا كرديد خدا از شما راضي است، قدرت در دست شما باقي مي ماند و مردم هم پشتيبان شما هستند.»6

چنانكه مشاهده شد امام با اعتقاد قلبي، خدمت به مردم را به مسئولان توصيه كردند و چنانكه در قسمتهايي از بيان اخيرشان مشاهده شد، رضايت خداوند تبارك و تعالي را در گرو رضايت مردم دانستند و رمز بقا و دوام حكومتها را در رفتار خوب با مردم و تحصيل پشتيباني مردم تلقي و گوشزد كردند. ايشان در وصيتنامه سياسي ـ الهي شان كه براي همه زمانها و مكانها و اعصار است و به عنوان عنصر اساسي و تغييرناپذير تلقي مي شود، باز چنين فرموده اند كه: «و به مجلس و دولت و دست اندركاران توصيه مي نمايم كه قدر اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نور چشمان ما و اولياء نعم همه هستند و جمهوري اسلامي رهاورد آنان و با فداكاري آنان تحقق پيدا كرد و بقاي آن نيز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نكنيد.»7

تكريم و تعظيم مقام ملت كه به گوشه اي از آن از نظر امام(ره) اشاره كرديم (مانند ولي نعمت ما، نور چشمان ما، رضايت خدا همراه رضايت آنان و...) حاكي از اعتقاد قلبي امام و مردم داري ايشان است كه در بسياري از سخنان ايشان و يا در وصيتنامه سياسي ـ الهي ايشان و قانون اساسي كه مورد تأييد ايشان بوده است به چشم مي خورد. اين اعتقاد قلبي برخاسته از نگرش و ديدگاه اسلامي ايشان است كه در سيره و سنت معصومين(ع) ريشه دارد؛ چنانكه حضرت امير(ع) در نامه اي خطاب به محمدبن ابي بكر والي مصر چنين فرمودند: «در برابر توده هاي مردم فروتن باش و با نرمي و ملايمت با آنان معاشرت كن و چهره خويش را به آنان گشاده دار و با مساوات به آنان نظر كن تا بزرگان و گردنكشان از تو توقع بي عدالتي نداشته باشند و ضعيفان از عدالت و دادگري تو مأيوس نگردند.»8

چنين نقش و موقعيت والايي كه ملت در نزد امام داشته يقينا تأمين كننده عنصر «اجماع» ( Consensus ) در بالاترين حد خود در جامعه اسلامي، و ايجادكننده نظام سياسي باز است كه نه تنها مشاركت سياسي ـ اجتماعي مردم را ضروري مي داند بلكه بالاتر از آن، آن را به عنوان يك تكليف مطرح مي سازد.

نتيجه طبيعي و قهري چنين نگرشي نسبت به ملت از سوي امام از يك سو ايجادكننده همبستگي و اتحاد و وحدت عظيم است كه امام در پرتو آن توانستند رژيم قدرتمند و چهره سخت افزاري قدرت پهلوي را درهم شكنند انقلاب را به پيروزي برسانند. در پرتو اين قدرت و وحدت ايجادشده، امام، صورتهاي مختلف چهره سخت افزاري قدرت را نيز توانستند يكي بعد از ديگري درهم شكنند و تداوم و بالندگي انقلاب را تضمين كنند. شكست ارتش بعثي عراق، كه به حمايتهاي مادي و معنوي قدرتهاي استكباري شرق و غرب و كشورهاي عرب منطقه مجهز بود، نيز در پرتو قدرت برخاسته از اتحاد و وحدت ملت و با انگيزه اي الهي و رهنمودهاي امام (ره) صورت پذيرفت. امام در بهره گيري از قدرت ملت، سعي در افزايش آگاهي آنان داشته و در بخشهايي از سخنان خود با اشاره به اين مسأله چنين فرموده اند كه: «اگر ما بتوانيم... مردم را بيدار و آگاه سازيم... حتما او [رژيم پهلوي] را با شكست مواجه خواهيم ساخت. بزرگترين كاري كه از ما ساخته است، بيدار كردن و متوجه كردن مردم است، آن وقت خواهيد ديد كه داراي چه نيروي عظيمي خواهيم بود كه زوال ناپذير است و توپ و تانك هم حريف آنان نمي شود.»9

استراتژي امام در دستيابي به قدرت و به كارگيري آن در جهت اهداف الهي و متعالي اسلام، تكيه بر ملت و ايجاد حركت و تحرك از پايين بوده است. برخلاف استراتژي قدرتهاي شيطاني و استكباري كه با تكيه بر دولتهاي بي بنيان، مترصد تعقيب اهداف استعماريشان بوده اند. بعضي نويسندگان، استراتژي امام را استراتژي «لبخند به مردم» و «اخم به قدرتهاي استكباري و سلطه گر» تعبير كرده اند. اين استراتژي نقطه مقابل استراتژي رژيم پهلوي بود كه «لبخند به قدرتهاي بيگانه» و «اخم به ملت» بود. در پرتو چنين رويكرد نويني بود كه امام توانستند بر نگرش و رويكرد تاريخي «روح تفرد و فردگرايي حاكم بر ايران»، كه برخي نويسندگان داخلي و سياستمداران خارجي مطرح كرده اند، غالب آيند و از اين روحيه فردگرايي «اراده جمعي» بي نظيري در تاريخ سياسي دنيا ايجاد كند كه برخي از جامعه شناسان معروف غرب را به حيرت و شگفتي وادار سازد. براي روشنتر شدن مطلب، ابتدا اشاره اي به اين روحيه تفرد و فردگرايي به نقل از كنسول بريتانيا در اصفهان اشاره مي كنيم: «دو ايراني هرگز نمي توانند همكاري كنند حتي اگر اين همكاري براي گرفتن پول از شخص سومي باشد.»10 در جايي ديگر به نقل از رضازاده شفق تحت عنوان خاطرات مجلس و دمكراسي چيست، نيز آمده است كه: «واقعا صحيح گفته اند كه ايران كشور متفردين است. در اين كشور هر فرد براي خودش سلطاني است و... علت ظهور صدها حزب نارس و كوچك و به وجود نيامدن يكي دو حزب حسابي ملي همين روح تفرد و تشخص بي لزوم است.»11

هر چند ممكن است در اين نوع نگرش نسبت به ملت ايران غُلو صورت گرفته باشد، بيان چنين مسائلي از سوي برخي افراد صاحبنظر داخلي و يا خارجي خود مي تواند تا اندازه اي حاكي از وجود اين روحيه در جامعه ايران باشد. نكته مهم و قابل توجه اين است كه چگونه امام توانستند از اين منفردين پراكنده، وحدت و اتحادي شكست ناپذير بسازد كه باعث حيرت و شگفتي جامعه شناس معروفي چون ميشل فوكو شود. فوكو از حضور گسترده و بي نظير توده مردم در انقلاب، عليه رژيم پهلوي با شگفتي ياد مي كند و يادآور مي شود كه تنها در انقلاب ايران او شاهد مظهر اراده جمعي بوده است. او در مقاله «روح جهان بي روح» خود كه اشاره به انقلاب اسلامي است اراده جمعي برخاسته از انقلاب ايران را اين گونه توضيح مي دهد: «اراده جمعي تا كنون به چشم ديده نشده است و من شخصا فكر مي كنم كه اراده جمعي مانند خدا يا روح هرگز به چشم ديده نمي شود، نمي دانم با من هم عقيده ايد يا خير، ما در تهران و در تمام ايران اراده جمعي ملتي را ديديم. اين درخور تجليل است، چيزي نيست كه هر روز ديده شود. بعلاوه (در اينجا مي توان از معناي سياسي خميني سخن گفت) به اين اراده جمعي، يك موضوع، يك هدف كه بايد دانست فقط يكي و آن هم عزيمت شاه است داده شده است. اين اراده جمعي كه در تئوريهاي ما هميشه كلي است در ايران در يك عينيت مطلقا روشن و معين ثابت مانده است و به اين ترتيب دخولي ناگهاني در تاريخ كرده است.»12

مهندسي اجتماعي و معماري انقلاب توسط حضرت امام و بسيج توده هاي منفرد و پراكنده، بسياري از انديشمندان، مورخان و جامعه شناسان را به شگفتي واداشت. اين جمع منفرد و پراكنده تنها در پرتو توجه و اعتقاد قلبي امام به مردم امكان بسيج و تكوين اراده جمعي را پيدا مي كرد. در اين راستا اقشار مختلف جامعه با اعتقاد راسخ به مبارزه و خط و مشي امام خود را همسو با امام يافته، به حمايت و پشتيباني از ايشان پرداختند.

آبراهاميان در اثر بسيار ارزنده خود تحت عنوان «ايران بين دو انقلاب» چنين اشاره دارد: «مهمتر اينكه آيت اللّه خميني با دفاع قدرتمندانه از انبوه نارضايتيهاي عمومي، گروه هاي گوناگون اجتماعي را با خود همراه كرد؛ گروه هايي كه او را رهايي بخشي كه سالهاي سال در انتظارش بودند قلمداد مي كردند. از ديدگاه خرده بورژوازي، وي نه تنها دشمن قسم خورده ديكتاتوري بلكه حافظ مالكيت خصوصي، ارزشهاي سنتي و بازاريان بشدت تحت فشار بود. طبقه روشنفكر نيز تصور مي كرد كه وي با وجود روحاني بودنش، ناسيوناليست مبارز و سرسختي است كه با رها كردن كشور از شر امپرياليسم خارجي و فاشيسم داخلي، رسالت مصدق را كامل خواهد كرد. به ديده كارگران شهري او يك رهبر مردمي علاقه مند به برقراري عدالت اجتماعي، توزيع مجدد ثروت و انتقال قدرت از ثروتمندان به فقرا بود. به نظر توده روستايي او مردي بود كه مي خواست آنان را از نعمت زمين، آب، برق، راه، مدرسه و درمانگاه ـ همان چيزهايي كه انقلاب سفيد نتوانسته بود، تأمين كند ـ برخوردار نمايد. از ديدگاه همه مردم نيز به نظر مي رسيد او مي خواهد به روح انقلاب مشروطه عينيت بخشد و اميد و آرزوهايي را كه انقلاب پيشين به وجود آورده اما برآورد نكرده بود، دوباره زنده كند.»13

يكي ديگر از جامعه شناسان معاصر و معروف آمريكايي، خانم ترا اسكاچپل است. او يك نئوماركسيست است كه گرايشهاي چپگرايانه با ديدگاهي ساختارگرايانه دارد و به عنوان فرد صاحبنظري به كالبدشكافي انقلابات اجتماعي پرداخته است. او نويسنده اثر ارزنده اي به نام «دولتها و انقلابهاي اجتماعي» است. وي در ارتباط با انقلابات به نفي نقش توده ها پرداخته است و يادآور مي شود كه: «من در كتاب خود تحت عنوان دولتها و انقلاب اجتماعي به طور غيرقابل اغماضي، كليه نظريه پردازاني را كه مدعي بوده اند كه انقلابها به طور عمدي توسط نهضتهاي اجتماعي انقلابي مبتني بر توده ها ساخته مي شوند مورد انتقاد قرار داده ام. به جاي اين گونه نظريه ها، من بر يك برداشت ساختاري اصرار ورزيده ام... مورد استناد من اين نقل قول از ويندل فيليز است كه مي گويد: «انقلابها ساخته نمي شوند بلكه آنها مي آيند.»14 خانم اسكاچپل بلافاصله به انقلاب ايران و نقش آن در تخريب انديشه هاي قبلي خود اشاره دارد و با برشمردن عواملي كه در پيروزي انقلاب اسلامي ايران مؤثر بوده اند برخلاف نظريه قبلي خود در مورد «توده ها در انقلابات اجتماعي» به نقش تحول آفرين توده مردم در پيروزي انقلاب اسلامي اين گونه اشاره دارد: «مراحل اوليه انقلاب ايران مشخصا ايده هاي قبلي من در مورد موجبات انقلاب اجتماعي را زير علامت سؤال برد... ثالثا اگر در واقع بتوان گفت كه يك انقلاب در دنيا وجود داشته است كه به طور عمدي توسط يك نهضت اجتماعي توده اي ساخته شده است تا نظام پيشين را سرنگون سازد به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ايران عليه شاه است.»15

ارتباط استراتژيك و تنگاتنگ امام با مردم و ملتها از او در سطح جهان، رهبري مردمي، بي پيرايه و بي آلايشي ساخته است كه بديلي براي او نمي توان پيدا كرد. امام با درك موقعيت حاكم بر زمان و بيان درد و مشكلات مسلمانان و مستضعفان و شريك دانستن خود در غم و اندوه آنان، آنان را به سمت رهايي از وضع نكبت بار حاكم فرا خوانده است. سخنان امام مملو از رهنمودهاي رهايي بخش است كه مي تواند چراغ راه مسلمانان و حتي غيرمسلمان و در يك كلام، مستضعفان جهان باشد. در ارتباط با جهان اسلام امام درپي آزادسازي انرژي متراكم و نهفته مسلمانان و به كارگيري آن در جهت اهداف متعالي و الهي خود بوده اند. ايشان به صراحت چنين فرموده اند: «ما با اعلام برائت از مشركين تصميم به آزادسازي انرژي متراكم جهان اسلام داشته و داريم.»16

تأكيد و اتكاء امام به ملتها در كنار اتكاء به خداوند و اعتماد به نفس ايجادكننده مثلث اعتماد در تصميم گيريهاي ايشان بوده است.»17

اعتقاد، توجه و باور به مردم كه از اصول اساسي استراتژي امام(ره) بوده است او را به لحاظ جامعه شناسي سياسي در موقعيت ممتاز و ويژه اي قرار مي دهد؛ به عبارت ديگردر حالي كه بسياري از سياستمداران، جامعه شناسان سياسي در دنياي امروز، جايگاه و موقعيت ويژه اي براي نخبه گرايي و اين نحله فكري قائلند، امام درست برعكس آنها توجه و تأكيد بر توده ها و نقش تاريخ ساز آنها دارد؛ به عبارت ديگر امام برخلاف نخبه گرايان كه معتقدند مهمترين عنصر تعيين كننده تغييرات اجتماعي، نخبگان هستند و توده ها صرفا نقشي دنباله رو دارند، معتقد است كه مهمترين عنصر تعيين كننده تغييرات اجتماعي توده ها هستند كه از طريق بيداري و آگاهي آنها مي توان سرنوشت جوامع بشري را عوض كرد. عنصر ارتباط با مردم و آگاهي بخشي آنها از استراتژي و حركت انبيا برخاسته است كه امام به طور جدّ آن را تعقيب مي كردند. تأكيد و توجه خاص امام به نقش تاريخ ساز و تحول آفرين مردم در قرآن و متون ديني ما ريشه دارد كه در اينجا فقط به يك آيه از آيات شريف قرآن اشاره داريم كه: «ان اللّه لا يغّير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسكم»18 يعني خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر اينكه آن قوم، خود سرنوشت خود را تغيير دهد.

مبارزه آشتي ناپذير با حكومت و خنثي سازي اهرمهاي چهره سخت افزاري قدرت

امام با بهره گيري از سيره و روش مبارزاتي خود كه همراه با اعتماد به نفس، اتكال به خدا و اتكاء به مردم بود، توانستند به تكليف الهي خود عمل كنند و قدرت عظيم برخاسته از عنايت خداوندي و پشتيباني وسيع توده مردم را در جهت براندازي نظام شاهنشاهي پهلوي به كار بگيرند؛ به تعبير ديگر امام با تأكيد بر عوامل و محورهايي كه قبلاً راجع به آنها صحبت شد، توانستند با نفوذ در قلوب ملت مسلمان ايران و تسخير و تصرف اين قلوب، چهره اي از قدرت را موسوم به «چهره نرم افزاري قدرت» تحصيل كنند.

«چهره نرم افزاري قدرت» كه خاستگاهش طبقات مستضعف و محروم مسلمان ايران است از چنان عظمت و توانمندي برخوردار بود كه به آساني توانست رژيم پهلوي با تمام قدرتمنديش را درهم بشكند و بر چهره سخت افزاري قدرت آن رژيم فايق آيد. امام خميني با برخورداري از اين پشتوانه عظيم قدرت به گونه اي عمل كردند كه كوچكترين خونريزي در انتقال قدرت از سلطنت پهلوي به جمهوري اسلامي صورت نگيرد؛ چنانكه هايزر اشاره دارد كه: «آيت اللّه خميني مي خواست بدون شليك يك تير، كشور را در دست بگيرد.»19

امام كه توانسته بود با اتكال به خدا و اعتماد به مردم، قدرتي شكست ناپذير تحصيل كند، اينك درپي اين بود كه با خنثي كردن اهرمهاي قدرت رژيم پهلوي، يكي بعد از ديگري اين اهرمها را از كار انداخته، رژيم را به تسليم وادار سازد. اما مهمترين اهرمهاي حفظ بقا و دوام رژيم پهلوي كه از او يك قدرت شكست ناپذير ساخته بود كدامند و امام در برخورد با هر يك از اين اهرمهاي قدرت چه نوع موضعگيري، و چگونه عمل كردند؟ در اينجا به بررسي مهمترين اهرمها و ابزارهاي قدرت رژيم پهلوي كه سبب حفظ، بقا و دوام حاكميت آن رژيم شد، مي پردازيم و بعد از آن به چگونگي برخورد و رفتار امام(ره) با ابزارهاي قدرت رژيم پهلوي اشاره مي كنيم:

الف) قدرتهاي حامي و سلطه گر خارجي (آمريكا و اسرائيل)؛ حاميان سياسي و معنوي شاه

يك بررسي تاريخي و جامعه شناسانه ما را به اين سمت و سو رهنمون مي سازد كه اصولاً رژيمهاي ديكتاتور و مستبد به لحاظ عملكرد خودخواهانه و استبدادي خود بسيار آسيب پذيرند. آسيب پذيري آنها نيز از نداشتن پايگاه و پشتيباني مردمي آنها ناشي مي شود. نتيجه اينكه رژيمهاي مستبد به عنوان رژيمهاي بي ريشه اي هستند كه در مقابل طوفانهاي اجتماعي بسرعت، حيات سياسي شان به خطر مي افتد. اين رژيمها براي پر كردن خلأ پايگاه مردمي و ادامه حيات و بقاي خود از يك سو متوسل به قوه قهريه و سركوب مي گردند و از سوي ديگر اتكا به قدرتهاي خارجي را پيشه خود مي سازند؛ به تعبير ديگر به نسبتي كه هر رژيم، پايگاه مردمي و يا مقبوليت و مشروعيت خود را از دست مي دهد به همان نسبت وابستگي سياسي به قدرتهاي خارجي و بيگانه پيدا مي كند و يا از اهرمهاي خشونت و سركوب بهره مي گيرد. همين مسأله را مي توان با رژيم پهلوي در ايران قابل تطبيق دانست. در نظر شاه رهبران خارجي به واقع بيش از مردم خودش اهميت داشتند و براي او معامله با رؤساي خارجي راحت تر از سير و سلوك با ايرانيان بود.20

همين بريدگي و جدايي از مردم، ضمن اينكه او را به سمت وابستگي خارجي مي كشانيد، همزمان او را مجبور مي ساخت كه براي بقا و حفظ رژيم خود به تركيبي از «سركوب» و «جلب همكاري» متكي باشد.»21

رژيم سلطنتي پهلوي نيز اصولاً رژيمي بوده است كه با حمايت و پشتيباني قدرتهاي خارجي روي كار آمد و با حمايت و پشتيباني آنها به دوام و بقاي خود ادامه داد و درست در زماني كه حمايتهاي خارجي نتوانست در مقابل قدرت توفنده ملت مقاومت كند و آنها را در كنفرانس گودالوپ به اين نتيجه رسانيد كه ديگر نمي توان مقابل اين قيام فراگير مردمي ايستادگي كرد و مأيوس از پيدا كردن راه حلي شدند اين رژيم سقوط كرد.

تاريخ سياسي ايران حكايت از آن دارد كه رضاخان چگونه با حمايت انگليسها و بهره گيري از اوضاع آشفته و نابسامان حاكم بر ايران از طريق كودتاي 1299 توانست قدرت سياسي را قبضه كند. نكته جالب اين است كه زماني كه رضاخان سعي كرد با توجه به احتمال پيروزي هيتلر در جنگ جهاني دوم خود را به نازيها نزديك نمود و از فرمان انگليسهاسربپيچد، انگليسها او را كنار گذاردند و به جزيره موريس تبعيدش ساختند. اتكاي رضاخان به قدرتهاي خارجي از يك سو و خشونت و قلدري او از سوي ديگر باعث شده بود كه وي از پايگاه مردمي بالايي برخوردار نشود، خصوصا بعد از آشكارتر ساختن چهره ضد ديني و عملكردهاي ضدمذهبي خود چون «كشف حجاب»، قدغن كردن مراسم عزاداري سيدالشهدا و مراسم سينه زني و نوحه خواني به مناسبت عاشوراي حسيني، درگيري با علما و... . نوع نگرش و تفكر رضاخان نيز به گونه اي بود كه افكار عمومي و مشاركت مردم در سرنوشت سياسي ـ اجتماعيشان در نزد او كوچكترين محلي از اعراب نداشت. وي در خطاب به فرزندش محمدرضا اين نيت دروني و تعلق خاطر خود را به قدرتهاي خارجي اين گونه بروز مي دهد: «به ياد داشته باش كه مردم چيزي نيستند و تنها قدرت خارجي اهميت دارد. من را زماني كه كسي نمي شناخت به روي كار آوردند و در زماني كه همه مردم از من مي ترسيدند و مرا مي خواستند، همانها بردند. مردم را هميشه بايد ترسانيد. بايد آنها از تو بترسند نه اينكه دوستت داشته باشند.»22

پس از تبعيد رضاخان و انتقال قدرت به فرزندش با موافقت قدرتهاي بزرگ به عنوان بهترين جانشين و جايگزين، وي نيز با اتكا به قدرتهاي خارجي بويژه آمريكا و اسرائيل و بهره گيري از سياست «چماق و هويج» سعي در محو و امحاي هر نوع مخالفتي كرد و توانست براي يك دوران 37 ساله به حيات سياسي خود ادامه دهد. در طي دوران سلطنت محمدرضا شاهد نقاط عطفي در تاريخ سياسي ايران هستيم كه اين نقاط عطف تسريع كننده سلطه فزاينده قدرتهاي خارجي بويژه آمريكا بوده است. كودتاي 28 مرداد 1332 كه معروف به كودتاي آمريكايي ـ انگليسي است، زمينه ساز بازگشت شاه فراري از ايران شد. عمليات آژاكس يا چكمه توانست با بركناري دكتر مصدق و كنترل اوضاع، شاه را دوباره به ايران برگرداند. در اينجا درصدد بيان تاريخ سياسي نيستيم. آنچه از اين واقعه تاريخي در اينجا مورد استفاده ما قرار مي گيرد اين است كه نويسندگان خارجي و بعضا آمريكايي ـ چنانكه قبلاً اشاره شد ـ چگونه به بازگشت مجدد شاه به سلطنت و احساس دين او نسبت به قدرتهاي كودتاگر خصوصا آمريكايي اعتراف داشتند. طبيعي است شاهي كه تاج و تخت خود را از دست رفته مي ديد وقتي مجددا با كمك قدرتهاي خارجي توانست اين تاج و تخت و سلطنت را باز يابد خود را سرتاپا مديون حمايتهاي آنها بداند و در ارتباط با خواسته هاي سلطه گرانه آنها در زمينه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي موافقت و سازگاري داشته باشد.23

امام با درك موقعيت زماني حاكم بر ايران و تشخيص حاكميت سلطه آمريكا و اسرائيل بر عرصه هاي مختلف جامعه ايران، اين سلطه را بشدت محكوم كردند و با بهره گيري از آيه «نفي سبيل» و روايات ديگر به تشريح وضعيت رقت بار حاكم بر ايران پرداختند و سلطه آمريكا و صهيونيسم را محكوم و مردم را به مبارزه با اين سلطه و بستر سلطه كه رژيم پهلوي باشد فراخواندند. امام از سالهاي 1341 به بعد، پيوسته وضعيت رقت انگيز حاكم بر ايران و حتي جهان اسلام را ناشي از حضور سلطه گرانه اين دو قدرت شيطاني دانستند و رهنمودهاي حماسي و اميدبخشي را به ملت ايران و ملل مسلمان در مبارزه جدي و آشتي ناپذير با امپرياليسم و صهيونيسم دادند كه قبلاً بدان اشاره شد. نتيجه و حاصل كلام اينكه امام با بسيج مردم و هدايت آنها در براندازي ريشه هاي استبداد و استعمار از ايران چنان وضعيتي پيش آوردند كه قدرتهاي ذي نفوذ و ذي نفع در ايران، منفعلانه نظم موجود را از دست رفته ديدند و چاره اي جز پذيرش انقلاب اسلامي و سقوط رژيم پهلوي نديدند.

با شعله ور شدن دامنه انقلاب اسلامي و خروج كنترل اوضاع از دست نظاميان و سياستمداران ايراني و آمريكايي، اينك قدرتهاي خارجي حامي شاه، كه به عنوان اهرم قدرتمندي در خدمت بقا و دوام رژيم پهلوي بودند، نسبت به حمايت از شاه دچار ترديد شدند و در كنفرانس گودالوپ به اين نتيجه رسيدند كه امكان بقا و دوام رژيم پهلوي ميسر نيست. شاه در «پاسخ به تاريخ» يكي از دلايل سقوط خود را عدم حمايت و پشتيباني آمريكا و غرب از او در جريان انقلاب ذكر مي كند. البته عدم حمايت جدي از رژيم شاه را بايد ناشي از استيصال و نااميدي قدرتهاي سلطه گر از رويارويي آنها با حركت توفنده انقلاب اسلامي ارزيابي كرد. لذا امام از يك سو با سخنرانيهاي خود طي دوران انقلاب، مبني بر اينكه نظام اسلامي خاصي تأسيس خواهد كرد كه با تمام كشورهاي دنيا الا اسرائيل ارتباط خواهد داشت و از سوي ديگر با بسيج توفنده مردم مسلمان ايران، قدرتهاي بزرگ و سلطه گر را به پذيرش وضع موجود و عقب نشيني از حمايت رژيم پهلوي وادار ساخت؛ يعني يكي از اهرمهاي چهره سخت افزاري قدرت را خنثي و بي اثر ساختند و از سوي ديگر امام در طي دوران مبارزات سياسي خود با تقبيح سلطه آمريكا و اسرائيل در عرصه هاي مختلف جامعه ايران، موجبات تنفر مردم مسلمان ايران را نسبت به اين دو قدرت سلطه گر فراهم ساختند، كه قبلاً بدان اشاره شد.

ب) ارتش و نيروهاي مسلح؛ كانون اميد و چهره عريان قدرت شاه

چنانكه قبلاً اشاره شد، اساس بقا و دوام نظامهاي سياسي بسته و استبدادي بيشتر بر عنصر اجباري ( Coersion ) استوار است. امري كه در نظامهاي سياسي و غيرمردمي، پيوسته مورد توجه و تأكيد بوده است. البته يكي از شيوه هاي حفظ و كسب قدرت كه شيوه عام است با چهره خشن قدرت مرتبط است.

ارگانسكي در اثر معروف خود يعني «سياست جهان» در مورد شيوه عام كسب و حفظ قدرت از چهار شيوه نام مي برد كه عبارت است از: «تبليغ، تشويق، تهديد و كاربرد زور و فشار»24 اما عنصر آخر يعني «كاربرد زور و فشار» در نظامهاي استبدادي از جايگاه والايي برخوردار است؛ چرا كه به زعم مستبدين، خلأ پايگاه مردمي را مي توان از طريق اتكا به قوه قهريه پر كرد.

در كنار اتكاي شاه به قدرتهاي غربي بويژه آمريكا بايد از يكي از مهمترين كانونهاي قدرت شاه نام برد و آن ارتش و نيروهاي مسلح او بوده است. او با تجهيز و مسلح كردن يك نيروي نظامي پانصد هزار نفري وفادار به خود از خود، چهره اي شكست ناپذير در سطح منطقه ترسيم كرده بود. بسياري از نويسندگان و سياستمداران غربي و آمريكا و حتي ايراني از حرص و ولع شاه در خريدهاي بي حد و حصر تسليحاتي ياد كرده اند: باري روبين برژينسكي، هايزر، كي سينجر، دين آچسون، فردوست، فريدون هويدا و... با اشاره به انبوه خريدهاي تسليحاتي شاه، آن را ناشي از ضعف و سستي اراده شاه دانسته و بر اين باورند كه خريدهاي تسليحاتي و ايجاد قدرت نظامي شكست ناپذير سرپوشي بر اين ضعف دروني است.

توجه و تأكيد بر نظاميگري از سوي شاه بويژه بعد از دهه 1351/1970 به بعد اوج بيشتري يافت چرا كه در اين دهه رسما و عملاً نقش ژاندارمري خليج فارس در قالب سياست دو ستون به شاه واگذار شد و شاه با استقبال از اين نقش بيش از پيش به سمت خريدهاي تسليحاتي روي آورد. باري روبين در كتاب جنگ قدرتها در ايران، شعار شاه در خريدهاي تسليحاتي را «كميت، كيفيت و سرعت» مطرح مي كند؛ يعني شاه بر اين باور بود كه از هر سلاحي بهترين نوع (كيفيت) و بيشترين مقدار (كميت) را خريداري و در اسرع وقت (سرعت) وارد ايران كند.25 ميزان خريداري تسليحاتي ايران به حدي بود كه باعث ترس عربهاي منطقه شد و حتي گروميكو وزير خارجه شوروي سابق را وادار ساخت تا از شاه در ارتباط با خريد اين حجم از تسليحات از وي توضيحاتي بخواهد. دانيل برجين تاريخ نگار برجسته غربي در اين ارتباط چنين مي نويسد كه: «نيكسون و كي سينجر سياست چك سفيد در قبال شاه اتخاذ كردند و دست شاه را براي خريد سيستمهاي نظامي آمريكا، حتي پيچيده ترين تسليحات به شرط اينكه هسته اي نباشد باز گذاشتند. در ميان سالهاي دهه 1970 ايران مشتري نيمي از تسليحات صادراتي آمريكا بود. سياست چك سفيد بخشي از استراتژي دو ستون اصلي براي امنيت منطقه خليج فارس در ادامه عقب نشيني انگليسيها بود.26

لازم به ذكر است كه در دهه 1351/1970 به علت وقوع جنگ چهارم اعراب و اسرائيل و تحريم نفتي اعراب كه قيمت نفت بسيار افزايش يافت و از بشكه اي 2/1 دلار به 12 دلار رسيد، درآمدهاي ايران نيز ده برابر، و اين خود باعث شد دست شاه در خريدهاي بي حد و حصر تسليحاتي و سياستهاي ميليتاريستي بيش از پيش باز شود. آنتوني سامسون در كتاب بازار اسلحه به گوشه اي از اين خريدها از آمريكا اشاره دارد و مي نويسد كه: «در اواخر سال 1974 پنتاگون بيش از نيمي از كل صادرات اسلحه جهاني خود را به ايران فروخته بود.»27

جلب حس وفاداري ارتشيان به خود توسط شاه از طريق تخصيص امتيازات ويژه براي آنها باعث شد كه كمترين زمينه هاي نارضايتي در ارتش نسبت به شاه وجود داشته باشد و شاه را به اين نتيجه گيري برساند كه با وجود ارتشي قدرتمند و وفادار به خود ضريب آسيب پذيري اش به صفر مي رسد. در همين رابطه بود كه شاه طي سخناني كه در مجله اخبار آمريكا و گزارشهاي جهان مورخ 26 ژوئن 1978 نيز چاپ شد، عنوان كرد كه: «هيچكس قادر به سرنگوني من نيست چون 700 هزار پرسنل نظامي همراه با كليه كارگران و اكثر مردم ايران پشتيبان من هستند.»28

در اسناد لانه جاسوسي نيز آمريكايي ها با اعتراف به اين مسأله به توجهات خاص شاه در رسيدگي به رفاه نظاميان خود و جلب رضايت آنها چنين اشاره شده است: «قدرت شاه در نيروهاي مسلح اش نهفته است، به عنوان فرمانده كل قوا بر تأسيسات نظامي نظارت داشته و در زمينه مالي و تسليحاتي نيز به آنها اولويت مي دهد. همين امر سبب پيدايش نيروهاي مسلح مجهزي شده است كه به جاي رو در رو قرار گرفتن با سلطان از او حمايت مي نمايند... شاه نيز نسبت به نيروهاي مسلح و بخصوص افسرانش سخاوت بسيار به خرج داده و مسكن در اختيارشان گذاشته و از پرداخت مالياتها معافشان ساخته و فرزندانشان از پرداخت شهريه تحصيلي معاف گرديده و علاوه بر اين مزايا، فوق العاده هاي خاصي را به آنها تعلق داده است. در ازاي همه اينها وي خواستار وفاداري كامل شخص نسبت به اوامر نظامي و صلاحيت حرفه اي مي باشد.»29

پرداختن عميق به ساختار نظامي ايران در دوران پهلوي و نقش و جايگاه نيروهاي نظامي در حفظ و بقاي سلطنت و آگاهي از سياستهاي ميليتاريستي شاه در ايران و سطح منطقه و... خود موضوع مقاله طولاني است، ليكن در اينجا به همين اندازه بسنده كرده، يادآور مي شويم كه شاه با بهره گيري از درآمدهاي كلان نفتي و تشويق قدرتهاي صنعتي غرب بويژه آمريكا و روحيات شخصي و كيش شخصيت خاص خود توانست، قدرت نظامي شكست ناپذير و وفادار به خود ايجاد كند كه حافظ سلطنت و ايجادكننده ثبات سياسي و آرامش در منطقه خليج فارس باشد. از اينروي كوچكترين آسيب پذيري داخلي و خارجي متوجه شاه نمي شد. اما چگونه شد كه اين نظم آهنين در جريان انقلاب اسلامي متزلزل شد و با برداشتن شكاف عميقي در آن بسرعت كاركرد خود را از دست داد. درواقع تداوم حاكميت شاه و سلطنت را بايد تابعي از ثبات و يكپارچگي ارتش دانست و بالعكس. لذا وقتي ارتش در رويارويي با انقلابيون دچار ترديد شد و يا در مواقعي به انقلابيون پيوست، اساس سلطنت پهلوي به خطر افتاد. كانون اميد و توجه شاه در حفظ سلطنت خود يكپارچگي ارتش و رويارويي آنها با انقلابيون و در يك كلام اعلام وفاداري به شاه بود. با مخدوش شدن اين وفاداري كه با پيامهاي حضرت امام(ره) صورت گرفت، اين قدرت شكست ناپذير درهم شكست و كارامدترين و برنده ترين اهرم رژيم پهلوي از كار افتاد.

استيصال و نااميدي ارتش قدرتمند و وفادار به شاه و تسليم او در مقابل انقلابيون، مسأله اي بسيار پيچيده و حساس است كه تنها با رهبري و مديريت امام امكانپذير شد. بديهي است يك تصميم گيري اشتباه يا برخورد نامناسب مي توانست به جري تر شدن ارتش و رويارويي آن با ملت كشيده شود و حداقل پيروزي انقلاب اسلامي را چند سالي به عقب بيندازد.

امام(ره) كه پيوسته با شيوه هاي ظريف و دقيق خود توانسته بودند در قلوب آحاد ملت ايران نفوذ كند و با تحصيل چهره نرم افزاري قدرت آنها را به صحنه مبارزه سياسي بكشانند، اين بار نيز با شيوه هاي لطيف و ظريف خود با ارتش وفادار شاه برخورد كرد و با رهنمودها و تاكتيكهاي زيباي خود توانستند ارتش را به آغوش انقلاب و ملت بكشانند. امام با بيان جنايات و خيانتهاي رژيم شاه و نفوذ سلطه آمريكا و اسرائيل در ايران، ارتش و نيروهاي نظامي را دعوت كردند كه اسلحه خود را بر زمين گذارد و به ملت بپيوندد.

برخلاف بسياري از انقلابات كه با رويارويي ارتش و انقلابيون، ارتش جري تر مي شود و با تمام توان و قدرت نظامي به رويارويي با انقلابيون برمي خيزد و تلفات و ضايعات جبران ناپذيري از اين مواجهه و رويارويي برمي خيزد، امام با هدايت و فرماندهي خاص خود بر آن بود كه به تعبير هايزر «بدون شليك يك تير حتي»، انقلاب را به پيروزي برساند. امام ارتش را برادر ملت خواندند و از ملت دعوت كردند نسبت به ارتش هيچ گونه اهانتي و حمله اي انجام نشود. برهمين مبنا بود كه مردم با بهره گيري از رهنمودهاي امام در جريان تظاهرات خياباني خود شاخه اي گل را درون لوله هاي تفنگ نظاميان قرار داده و يا با آويختن گل به گردن سربازان و با شعار «برادر ارتشي، چرا برادر كشي؟!» سعي در تحريك عواطف آنها و جذب ارتش به سمت خود كردند.

در موقعيتي كه آشفتگيهاي ناشي از اعتقادات و تظاهرات، رژيم پهلوي را در وضعيت بسيار سخت و شكننده اي قرار داده بود، شاه مجبور به اخراج از ايران شد. ارتش كه تنها اميد بازگردانيدن قدرت به شاه محسوب مي شد، وابستگان رژيم پهلوي و سياستمداران و نظاميان آمريكا را بر آن داشت كه با تلاش به منظور حفظ وحدت و يكپارچگي ارتش، زمينه انجام كودتايي شبيه كودتاي 28 مرداد سال 1332 را به راه اندازد و با بازگردانيدن مجدد شاه، حركت توفنده انقلاب اسلامي را در نطفه خفه كند. در اين راستا هايزر با مأموريت «حفظ يكپارچگي ارتش» و «دادن روحيه به ارتش» به ايران آمد و تلاشهايي را نيز براي تزريق اعتماد به نفس و بالا بردن روحيه ارتشيان در رويارويي با انقلابيون نيز به عمل آورد ليكن همه تلاشهاي او بي نتيجه ماند و چنانكه در خاطراتش (مأموريت در تهران) مي نويسد از سلاح عشق و مهرباني حضرت امام و مردم در برابر ارتش ياد مي كند كه باعث شد رژيم در برابر يك عمليات رواني پيروز قرار گيرد و دچار مخمصه جديدي شود. او در اين رابطه مي نويسد كه: «به دستور [امام] خميني حمله جديدي به ارتش انجام شد كه سلاح به كار رفته در آن سلاح عشق و مهرباني بود و اين شيوه جديدي بود كه بخصوص در رابطه با سربازان جوان خطرناك بود. پيام [امام[ خميني اين بود كه بايد نيروهاي مسلح را از گزند نفوذ بيگانه حفظ كنيم و نبايد اجازه داد كه اين رويارويي انجام گيرد.»30

امام با پرهيز از رويارويي توده هاي انقلابي مسلمان با نظاميان شاه و تعقيب استراتژي «گل در مقابل گلوله»، سعي در جلب و جذب بدنه ارتش، كه عمدتا افسران و درجه داران برخاسته از متن توده مردم بودند، كرد و با در دست گيري ابتكار عمل، بيش از پيش هايزر و نظاميان بلندپايه شاه را در مخمصه قرار دادند. در اين رابطه هايزر چنين اشاره دارد: «در مورد استراتژي جديد [امام] خميني در زمينه طرفداري از ارتش زخم خورده بودم و بايد سريعا مي جنبيديم، چون در غير اين صورت ارتش را از دست مي داديم و سياست قلب و گل، تهديدي جدي محسوب مي شد. دراز كردن دست دوستي به سوي ارتش، بر افسران راهنمايي و پليس تأثير زيادي مي گذاشت. تظاهركنندگان مأموران انتظامي را بر دوش خود مي چرخاندند. استراتژي جديد تظاهرات برادرانه و عاشقانه در خيابانها، ابتكار عمل را از دولت بختيار مي گرفت.»31

اهتمام امام اين بود كه در بي اثر و خنثي كردن كانون قدرت شاه يعني ارتش در رويارويي با انقلابيون كمترين مقاومت و ستيز و خشونت صورت بگيرد. در نقطه مقابل رژيم شاه بر آن بود تا با تحريك احساسات و عواطف ارتشيان و جري تر كردن آنان نسبت به انقلابيون از اتحاد و همبستگي ارتش با انقلابيون جلوگيري كند. امام برخلاف ديدگاه هاي گروه هاي چپ كه معتقد به مبارزه مسلحانه با ارتش و انحلال ارتش بودند، با ترسيم وضعيت ناهنجار حاكم بر ايران از سوي استبداد داخلي و استعمار خارجي و تبيين رسالت و وظيفه ارتشيان مسلمان در آن مقطع حساس راه بازگشت آنان به دامن انقلاب و برخورداري از فردايي بهتر را براي آنان باز گذاشتند. امام حتي در برخورد خشونت بار ارتشيان با نيروهاي مسلمان و انقلابي، به درگيري و خشونت توصيه نكردند و فرمودند: «بگذاريد ارتش هر تعداد كه مي خواهد بكشد تا اينكه سربازها در قلبهايشان با قتل و عامي كه مي كنند تكان بخورند، آنگاه ارتش از هم خواهد پاشيد.»32 از سوي ديگر امام به عنوان مرجع تقليدي بزرگ با چهره اي اسطوره اي كه بر نفوس و قلوب توده مردم تأثير زيادي داشتند سعي در محو و امحاي شبهات ذهني ارتشيان كردند؛ به عبارتي يكي از شبهات موجود ارتشيان و نيروهاي مسلح سوگند وفاداريشان به رژيم پهلوي بود كه آيا ديگر مي توانند با وجود سوگند اوليه دست از وفاداري خود به رژيم شاه بردارند. امام در پاسخگويي به استفتاي دسته اي از ارتشيان و نيروهاي مسلح درباره عدول از سوگند وفاداريشان به رژيم پهلوي، دغدغه خاطر آنها را برطرف ساختند و فرمودند كه: «قسم براي حفظ قدرت طاغوت صحيح نيست و مخالفت با آن واجب است و كساني كه اين نحو قسم خورده اند بايد برخلاف آن عمل كنند.»33

حفظ يكپارچگي ارتش بعد از پيروزي انقلاب و مخالفت جدي با انحلال ارتش، دلگرم ساختن آنها و تأكيد بر بهبود وضع آنها، تأكيد بر غيرت ديني و ملي آنها و... مجموعه عوامل ديگري بود كه بيش از پيش باعث تأليف قلوب ارتشيان و پيوستن آنها به انقلاب شد.

سلاح عشق و مهرباني امام توانست سلاح قهر و خشونت رژيم پهلوي را درهم شكند و ارتشيان وفادار رژيم را، كه كانون قدرت رژيم محسوب مي شد، جذب خود سازد. بديهي است از دست رفتن اين كانون قدرت به معناي مرگ رژيم شاهنشاهي به حساب مي آمد. راسل يكي از محققان برجسته (پس از مطالعه تطبيقي چهارده شورش انقلابي قرن بيستم) بر اين باور است كه وجه مميزه انقلابات موفق و ناموفق را بايد در ميزان انسجام و وفاداري نيروهاي سركوب رژيم جستجو كرد... در مجموع، عدم وفاداري ارتش نسبت به رژيم شرط لازم موفقيت انقلابي است.»34 مشابه همين ديدگاه را چالمرز جانسون در كتاب تحول انقلابي خود بدين صورت بيان مي كند: «انقلاب زماني پيش مي آيد كه انحصار دولت بر ابزار اعمال زور مورد پرسش قرار گيرد و تا زماني كه به نحوي اين انحصار مجددا مستقر نشود انقلاب ادامه خواهد داشت.»35 با توجه به ديدگاه هاي راسل و چالمرز جانسون در مورد «وفاداري نيروهاي سركوب» يا «انحصار دولت بر ابزار اعمال زور» از يك سو و نقشي كه امام در جذب ارتشيان و نيروهاي مسلح داشتند به آساني آشكار مي شود كه وقوع و پيروزي انقلاب اسلامي حتمي مي نمود يعني امام با برخوردي انساني و سنجيده و ترسيم آينده اي اميدواركننده براي نيروهاي مسلح شاه، توانستند آنها را به آغوش ملت و انقلاب بكشاند و وفاداري آنها را معطوف به خود سازد و انحصار دولت را بر ابزار اعمال زور مورد ترديد قرار دهد. اينجا نقطه پيروزي انقلاب بود و شورش و تمرد ارتشيان را به اوج خود رسانيد. يرواند آبراهاميان يكي از عوامل مهم تضعيف شاه را در دو هفته پس از عاشورا گرايش سربازان و افسران وظيفه به انقلاب و عدم اطاعت پذيري آنها از افسران مافوق خود و تبعيت و اطاعت آنها از دستور رهبران مذهبي مي داند و مي نويسد: «دومين عامل تضعيف كننده شاه اين بود كه سربازان و افسران وظيفه به هيچ روي نمي خواستند هموطنان كارگر، دانشجو، مغازه دار و دستفروش و ساكن محله هاي فقير و پرجمعيت خودشان را هدف گلوله قرار دهند. نيويورك تايمز مي نويسد كه ارتش تصميم گرفته بود در ماه محرم عقب نشيني كند زيرا صدها سرباز در قم و مشهد فرار كرده بودند و ديگر سربازان نيز تهديد مي كردند كه «از دستورهاي رهبران مذهبي پيروي خواهند كرد، نه فرمان افسران خود». به نوشته روزنامه واشينگتن پست، يك هفته پس از عاشورا، در قم نظاميان به تظاهركنندگان تيراندازي نكردند، در تبريز پانصد سرباز و دوازده تانك به مخالفين پيوستند و سه گارد سلطنتي، سالن غذاخوري افسران را به گلوله بستند و يكي از سلطنت طلبان ناشناس را كشتند.»36

خلع سلاح رواني ارتش با كمترين مقاومت و درگيري در مقايسه با ساير انقلابات و پيوند آنها با ملت و انقلاب يادآور و تداعي كننده فرمايش زيباي امام(ره) يعني پيروزي خون بر شمشير است.

ج) نفت، اساس و بقاي دولت تحصيلدار رژيم

نفت، اين ماده حياتي، نقشي حساس و تاريخي در تاريخ سياسي معاصر ايران به عهده داشته است. ارتباط نفت و سياست را در تاريخ سياسي معاصر مي توان در رقابت قدرتهاي استعمارگر در تحصيل امتيازات نفتي مختلف، اعمال فشارهاي آنها بر ايران، سلطه آنها بر نفت ايران بويژه سلطه انگليسي ها، مبارزات ملي گرايانه و ضداستعماري ملت مسلمان ايران با استعمار نفتي انگلستان، مسأله كنسرسيوم و سهام نفتي آمريكا و انگلستان و كشورهاي كوچكتر اروپايي، نفت به عنوان عامل اصلي استقرار و استمرار حيات سياسي سلسله پهلوي و ده ها مسأله ديگر مرتبط با نفت را مشاهده كرد.

نقش حساس و حياتي نفت در عرصه هاي مختلف حيات سياسي، اجتماعي، نظامي و اقتصادي جامعه ايران، بديهي و آشكار است. طبيعي است كشوري كه بيش از 95% درآمدهاي آن ناشي از فروش نفت باشد به عنوان كشوري تك محصولي، وضعيت خاصي بر عرصه هاي مختلف سياست، اقتصاد، فرهنگ و نظاميگري آن حاكم خواهد بود كه ما در اينجا درصدد پرداختن به آن نيستيم.

دولت ايران قبل از انقلاب، چنانكه اسكاچپل مطرح مي كرد، «دولتي تحصيلدار» بود كه با فروش نفت و كسب درآمدهاي نفتي برخلاف بسياري از دولتهاي ديگر كوچكترين وابستگي و ارتباطي با ديگر طبقات و اقشار اجتماعي نداشت؛ به تعبير ديگر اين دولت بدون نياز و وابستگي به درآمدهاي مالياتي ديگر طبقات، خود با اتكا به درآمدهاي كلان نفتي سياستي مستقل از طبقات و اقشار جامعه اتخاذ مي كرد؛ يعني چون از قِبَلِ ديگر طبقات و مالياتهاي اخذ شده از آنها ارتزاق نمي كرد لذا هم احساس وابستگي بدان طبقات نداشت و هم از طريق آن طبقات تحت فشار براي اعمال سياستهاي خاصي قرار نمي گرفت. اين امر قدرت بسيار زيادي به دولت حاكم و رژيم پهلوي مي بخشيد تا بتوانند با درآمدهاي نفت به تعقيب اهداف و خواسته هاي خود بدون كوچكترين دغدغه خاطري بپردازد. چنانكه اشاره شد تعقيب سياستهاي ميليتاريستي و نظاميگرايانه با قبول ژاندارمري منطقه خليج فارس تنها در پرتو درآمدهاي كلان نفتي امكانپذير بود كه بدان اشاره شد. در مجموع نقش حساس و حياتي نفت را مي توان در موارد زير يادآور شد:

1ـ سر و سامان دادن به وضعيت اقتصادي و ايجاد رفاه عمومي در كشور؛ در اين راستا رژيم پهلوي درپي اين بود تا با ايجاد وضعيت نسبتا مرفه بر كشور و تأمين خواسته هاي عمومي و اوليه مردم از شدت نارضايتي بكاهد. اين امر هم مورد توجه شاه بود و هم مورد تأكيد امريكاييها، بخصوص كه ايران در همسايگي شوروي قرار داشت و در جايي كه فقر حاكم باشد شعارهاي داغ كمونيستي مي توانست از نظر آمريكاييها خطرآفرين باشد. طرح و اجراي اصل 4 ترومن توسط آمريكاييها كه خود برخي كمكهاي غيرنقدي را به ايران و تركيه و يونان به همراه داشت در همين راستا قابل تبيين است. توصيه هاي زيادي نيز از جانب آمريكاييها به دولتمردان ايران صورت مي گرفت مبني بر اينكه در ايران رفاهي نسبي حاكم شود. از اين رو مي توان به گوشه اي از ارتباط اقتصاد نفتي و سياست در تاريخ معاصر پي برد.

2ـ تقويت و حفظ مهمترين ركن نظام شاهنشاهي يعني نيروهاي مسلح؛ چنانكه قبلاً اشاره شد رژيم پهلوي با رسيدگي به وضعيت رفاهي نظاميان خود اعم از (ارتش، ژاندارمري، شهرباني و ساواك) و تخصيص امتيازات و حقوق ويژه اي درصدد جلب وفاداري آنان بود. از سوي ديگر تجهيز ارتش و نيروهاي مسلح خود به پيشرفته ترين تسليحات تنها از طريق درآمدهاي نفت امكانپذير بود.

3ـ تعقيب سياستهاي منطقه اي و اهداف جاه طلبانه، بويژه ايفاي نقش ژاندارمي خليج فارس؛ بعد از واگذاري نقش ژاندارمي خليج فارس به ايران از سوي آمريكاييها با هدف ايجاد ثبات سياسي و آرامش در منطقه، شاه با استقبال از اين نقش مي كوشيد رسالت واگذارشده به بهترين شكل انجام شود. در اين راستا اين امر مقدور نبود مگر از طريق خريدهاي سرسام آور تسليحاتي كه با افزايش درآمدهاي نفتي (در نتيجه جنگ چهارم اعراب و اسرائيل) اين موفقيت براي شاه فراهم شد.

4ـ تعقيب سياستهاي اقتصادي و فرهنگي؛ رژيم پهلوي در جهت تحكيم پايه هاي حكومتي خود متوسل به اعمال و بهره گيري از سياستهاي اقتصادي و فرهنگي خاصي شد كه از يك سو باعث تمركز ثروت در دست يك قشر بسيار كوچك و وابسته به رژيم سياسي و باعث طبقاتي شدن جامعه مي شد و از سوي ديگر با غربي ساختن فرهنگ ايران، فرهنگ مقاومت و پايداري اسلامي را محو مي كرد. در مجموع نفت و عوايد آن به منزله شريان حياتي رژيم شاه عمل مي نمود. هر نوع اختلال در جريان صادرات نفت به منزله تهديد بقاي حكومت سلطنتي بود؛ چرا كه پشتوانه تمام ابزارهاي قدرت شاه، نفت و درآمدهاي آن بود؛ حتي حمايت قدرتهاي خارجي از شاه عمدتا به دليل نفت ايران و نقش ثبات دهنده شاه در منطقه بود كه در پرتو آن استمرار جريان سالم و ثابت نقت به غرب و ژاپن ادامه پيدا مي كرد يعني تأمين مهمترين اهداف حياتي غرب و آمريكا. دكتر محمدعلي كاتوزيان در اثر ارزشمند خود يعني كتاب «اقتصاد سياسي» در بحث استبداد نفتي، ارتباط تنگاتنگي بين درآمدهاي نفتي و حاكميت استبداد قائل شده است و چنين مي نويسد: «بدون عوايد رشديابنده نفت... تلاش براي برقراري استبداد ايراني، لااقل به طور كامل موفق نمي شد. بودجه كافي براي خريدن همكاري، رضايت و همدستي (يا صرفا سكوت) گروه هاي مختلف اجتماعي و افراد وجود نمي داشت؛ و با تأمين هزينه استراتژي شبه مدرنيست توسعه اقتصادي امكانپذير نمي بود... .»37

حال كه به اهميت، نقش و جايگاه نفت در ايران و ارتباط ارگانيكي آن با عرصه هاي مختلف سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي پي برديم، ببينيم امام با اين اهرمهاي قدرتمند دوام و بقاي رژيم چگونه برخورد كردند. امام خميني(ره) با درك ارتباط اقتصاد نفتي با سياست و استمرار حكومت سلطنتي، با برخوردي سنجيده و حساب شده يكي ديگر از برگهاي برنده رژيم شاه را از دست او خارج ساخت؛ به عبارت ديگر يكي بعد از ديگري اهرمهاي قدرت شاه را از كار انداختند و زمينه سقوط رژيم شاه را تسريع كردند.

امام با دعوت از كاركنان شركت نفت به اعتصاب، اقتصاد متكي به نفت رژيم شاه را فلج كردند. درپي فلج شدن سيستم اقتصادي كشور، سيستم نظامي دچار اختلال شد و رژيم پهلوي در مخمصه عجيبي قرار گرفت. فلج شدن سيستم اقتصادي در نتيجه اعتصاب كاركنان شركت نفت، ضربه هولناك ديگري بود كه شاه را بسيار آشفته و مضطرب ساخت. در اين راستا يكي از مأموريتهاي مهم ارتش، رويارويي با اعتصاب كاركنان شركت نفت و تهديد به اخراج كاركناني بود كه در اعتصاب شركت كرده بودند ليكن به دليل گسترش اعتصاب و فراگيرشدن آن در كل كشور، ارتش موفق به انجام مأموريت خود نشد و رقم توليد نفت بسيار كم شد؛ به عبارتي توليد نفت از 9/5 ميليون بشكه در روز در نيمه اول سال 1357 به 500 هزار بشكه در روز در ديماه همان سال كاهش پيدا كرد؛ يعني در اين مدت كوتاه 4/5 ميليون بشكه روزانه از توليد نفت كاسته شد.

سلاح عشق و مهرباني امام تنها به خلع سلاح رواني ارتش منجر نشد بلكه اين سلاح كارمندان و كاركنان شركت نفت را كه به لحاظ وضعيت اقتصادي در رفاه كامل به سر مي بردند، نيز متأثر ساخت. شركت آنان در اين اعتصاب صرفا پاسخگويي به دعوت امام بود و كاملاً مسأله اي ايدئولوژيك بود. در گزارشهاي اسناد لانه جاسوسي در ارتباط با اعتصاب نفت، آمريكاييها به انگيزه اعتصابيون اشاره كرده اند. در گزارش 13 آذر سفارت آمريكا چنين آمده است: «وضعيت كارگري حوزه هاي نفتي ايران همچنان وخيمتر مي شود... كليه منابع ما گزارش مي كنند كه از سرگيري اعتصاب در بخش نفت منحصرا به دعوت [امام] خميني نسبت داشته و حتي يك نمونه از منطق اقتصادي در آن وجود ندارد.»38

همين طور در گزارش 31 آذرماه سفارت چنين اشاره دارد كه: «... اعتصاب فعلي كاركنان اسكو به نحو قابل ملاحظه اي از اوايل نوامبر گسترده تر است... يكي از مقامات ارشد اسكو به ما گفت اعتصابيون اظهار داشته اند هيچ گونه شكايتي از شركت ندارند بلكه اعتصاب يك مسأله ايدئولوژيك است.»39

گسترش اعتصاب و فراگير شدن آن كاملاً رژيم را زمينگير ساخت؛ خصوصا وقتي كه به ارتباط ارگانيك اقتصاد نفتي با تمام بخشهاي ديگر از جمله اقتصاد، سياست، نظاميگري، فرهنگ و... توجه داشته باشيم. لذا فلج شدن اقتصاد كشور در نتيجه اعتصاب منجر به فلج شدن ارتش و نيروهاي مسلح شد و فلج شدن اين دو فلج نظام سياسي پيشين و نهايتا سقوط آن را دربر داشت.

اظهار عجز و ناتواني شاه از اين وضعيت را مي توان در ديدار آخرش با فرستاده رئيس جمهوري فرانسه در آذرماه سال 1357 مشاهده كرد. شاه در قسمتي از اين صحبت خود چنين اظهار داشت كه: «با قطع صادرات، درآمدهاي مربوط به نفت قطع شده است. همچنين وصول مالياتها به حال تعليق درآمده، من نمي دانم از چه محلي هزينه هاي مربوط به ارتش را پرداخت كنم؟ ما مجبور به چاپ اسكناس شديم ولي اين كار نيز به علت اعتصاب متوقف گرديد... فلج شدن اقتصاد كشور بسيار هولناك است و روي زندگي روزانه مردم هم تأثير به جاي مي گذارد. در چنين شرايطي چه بايد كرد.»40

جمعبندي و نتيجه گيري

اوضاع سياسي اجتماعي حاكم بر ايران در پيش از انقلاب كاملاً متفاوت از آن موقعيت بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بوده است؛ به عبارتي در دوران پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، ساختارهاي متنوع و گوناگون حاكم بر كشور به گونه اي طراحي و ترسيم شده بود كه بقا و دوام نهاد سلطنت را از هر حيث تأمين مي كرد. حمايت و پشتيباني قدرتهاي خارجي بويژه آمريكا و صهيونيسم در كنار نيروهاي مسلح 700 هزار نفري (اعم از ارتش، شهرباني، ژاندارمري و ساواك) وفادار به شاه از او قدرتي ساخته بود كه به تعبير شاه در برابر هر نوع مخالفتي شكست ناپذير مي كرد. مزيد بر اينها انحصار درآمدهاي كلان نفتي، رژيم شاه را در موقعيت ويژه برجسته اي قرار مي داد تا بتواند از آن به عنوان پشتوانه و بستر مناسبي براي تعقيب اهداف بلندپروازانه نظامي خود استفاده كند. تسلط بر انحصار درآمدهاي نفتي هر چند زمينه ساز توزيع ناعادلانه ثروت و تقسيم جامعه به دو طبقه و ايجاد شكاف طبقاتي گرديد. در سايه اين درآمدهاي كلان رژيم توانست با ايجاد رفاهي نسبي بر كشور از ميزان نارضايتي عمومي بكاهد. اسكاچپل از دولت تحصيلدار ( Rentier State ) در ايران نام مي برد. دولتي كه به واسطه اتكا به درآمدهاي كلان ناشي از فروش نفت توانسته بود از وابستگي به طبقات مختلف اجتماعي خود را برهاند و مستقلانه عمل كند؛ به تعبير ديگر دولت تحصيلدار با اتكا به اين درآمدها ديگر چندان نيازمند درآمدهاي مالياتي ديگر طبقات اجتماعي نبوده و يا از سوي اين طبقات به عنوان گروه هاي فشار يا ذي نفوذ تحت تأثير قرار نمي گرفت.

مجموعه عوامل قدرت سياسي، اقتصادي و نظامي يادشده رژيم پهلوي را در چنان موقعيتي از قدرت قرار مي داد كه تصور كوچكترين آسيب پذيري نسبت به حيات سياسي آن رژيم از سوي دشمنان داخلي و يا خارجي نمي رفت. تحت تأثير اين اوضاع بود كه كارتر بلندپايه ترين مقام سياسي و اجرايي آمريكا، بعد از مسافرت به ايران در دي 1356 طي تحليلي از اوضاع ايران و منطقه يادآور شد كه: «ايران تحت رهبري باعظمت شاه!! جزيره ثبات در يكي از پرآشوبترين مناطق جهان است.»41 ميشل فوكو با اشاره به گوشه اي از عوامل شاكله قدرت رژيم پهلوي «چهره سخت افزاري قدرت» اين رژيم را به گونه اي شكست ناپذير ترسيم كرد؛ «مطمئنا در آنچه در ايران مي گذرد امري بسيار قابل توجه وجود دارد. سر و كار با دولتي بود كه قطعا از نظر سلاح و ارتش غني بود. از طرف نيرويي متعدد و حتي به نحو حيرت آور وفادار به آنچه مي توانست فكر كند به آن خدمت مي شد. سر و كار با پليسي بود كه قطعا خيلي مؤثر و كاري نبود ولي خشونت و بي رحمي اش غالبا جاي ظرافت عمل را مي گرفت؛ گذشته از اين رژيمي بود كه مستقيما به ايالات متحده تكيه داشت و مورد حمايت ايالات متحده بود و اين رژيم بالاخره حمايت جهان، حمايت كشورهاي مهم يا بي اهميت اطراف را كسب كرده بود و... به معنايي اين دولت همه برگهاي برنده را در اختيار داشت و گذشته از اين نفت را داشت كه براي قدرت، درآمدهايي را كه آنطور كه مي خواست در اختيار مي گرفت، تضمين مي كرد. در چنين وضعي، ملتي قيام مي كند.»42

حضرت امام خميني(ره) بعد از فوت مرحوم آيت اللّه بروجردي، رسما و علنا وارد عرصه مبارزات سياسي شد. ايشان با درك اوضاع زماني و موقعيت ناهنجار حاكم بر ايران به لحاظ حاكميت استبداد داخلي و سلطه استعمار خارجي به عنوان مرجعي مصلح، نظم موجود را به مبارزه طلبيدند. عنصر شجاعت، زيركي، حق محوري، مردم داري و عمل به تكليف از او رهبري بي نطير و به تعبير آبراهاميان «تجسم سجاياي امام علي(ع)» ساخته بود. از نكات برجسته و رمز موفقيت امام را مي توان در مثلت اتكال به خدا، اعتماد به نفس و تكيه بر مردم دانست. همين امر زمينه ساز عنايات خاص خداوندي و عشق و محبت مردم به ايشان و راه و روش مبارزاتي ايشان شد. اعتقاد و اعتماد و باور به مردم باعث شد كه امام بتوانند از توده هاي منفرد و پراكنده ـ كه به لحاظ تاريخي از نظر برخي نويسندگان داخلي و خارجي اين خصلت در وجود آنها نهادينه شده بود ـ آن چنان اتحاد و انسجام و وحدت و يكپارچگي به وجود آورند كه باعث حيرت بسياري از نويسندگان و جامعه شناسان غربي شد. چنانكه قبلاً اشاره شد ميشل فوكو جامعه شناس معروف فرانسوي و يكي از پيشگامان نهضت پست مدرنيسم ضمن تعجب از اين وحدت و يكپارچگي توده مسلمان در جريان انقلاب اسلامي ايران از اين انسجام و همبستگي با تقدير ياد، و آن را مظهر اراده جمعي «عينيت يافته» تلقي كرد. مظهر اراده اي كه قبلاً حالت انتزاعي و تئوريك داشت و در انقلاب ايران توانست محقق شود و حالت عينيت به خود بگيرد. قدرت جوشيده از متن مردم و آميخته به عشق و علاقه و محبت به امام و انقلاب اسلامي، قدرتي بود متفاوت از قدرت خشن و سخت افزاري رژيم پهلوي. اين قدرت كه مي توان آن را «چهره نرم افزاري قدرت» ناميد، قدرتي بود لايزال، جوشيده و پايان ناپذير كه به آساني توانست چهره سخت افزاري قدرت حاكم را درهم شكسته و انقلاب را به پيروزي برساند. انقلاب تهيدستان (به تعبير فوكو) در پرتو رهبري و هدايت امام و برخورداري از اين قدرت نرم افزاري، به صورت توفنده اي بساط استبداد حاكم و سلطه استعمار خارجي درهم پيچيد و براي هميشه به نهاد سلطنت در تاريخ سياسي ايران پايان داد. امام در پاسخگويي به سؤال خبرنگار خارجي جمله اي فرمودند كه از متن آن مي توان به گوشه اي از زمينه ها و ماهيت چهره نرم افزاري قدرت پي برد. امام در جواب اين خبرنگار فرمودند: «من با شاه با يك قلم و چند صفحه كاغذ مبارزه مي كنم و اگر يك وقت محتاج به كمكي باشم ملت به من كمك خواهد كرد.»43

امام در اين تقابل اراده ها و رويارويي با استبداد داخلي و استعمار خارجي ـ كه پيوندي مستحكم و اتحادي ارگانيك و انداموار ـ از يك سو توانستند با بسيج سياسي توده ها و اتكال به خدا و اعتماد به مردم چهره بالنده نرم افزاري قدرت را به وجود آورند و از سوي ديگر اهرمها و بنيانهاي سخت افزاري قدرت دشمن را سست و بي اثر سازند؛ به عبارتي در وضعيتي كه قدرت توفنده و نرم افزاري برخاسته از بسيج ميليوني مردم مسلمان به رهبري امام توانسته بود نظم سياسي حاكم را گيج و مختل سازد، امام تلاش وافر داشتند كه اين رويارويي به كمترين خشونت و تلفات منجر شود، چنانكه هايزر اعتراف كرده بود كه «آيت اللّه خميني به دنبال آن بود كه بدون شليك يك گلوله قدرت را به دست گيرد.» در اين راستا امام با ايجاد «بحران مشروعيت» براي «نهاد سلطنت» و حضور «سلطه استعمار خارجي» به لحاظ رواني دشمن را خلع سلاح كرد. طبيعي است با از بين رفتن «مشروعيت»، «نهاد سلطنت» و «سلطه فراگير استعمار خارجي»، اين مقولات غيرقانوني تلقي شده و موضوعيت وجودي خود را در ايران از دست مي دادند. از سوي ديگر امام كانونهاي قدرت و مورد توجه استبداد و استعمار را بي اثر ساختند؛ يعني با دعوت از افسران و درجه داران و تحريك احساسات و عواطف اسلامي و برادرانه آنها و ترسيم اوضاع ناهنجار حاكم بر ايران به لحاظ حضور استبداد و استعمار، رفع شبهات آنها و ترسيم آينده اي بهتر براي آنان، آنان را به آغوش انقلاب و ملت كشانيدند و اين ابزار اساسي قدرت را از انحصار دولت حاكم خارج ساختند. در اينجا با سست كردن بيش از پيش پايه هاي قدرت سخت افزاري، بيش از پيش قدرت نرم افزاري را تقويت كردند؛ به عبارتي پيوستن ارتش به مردم از يك سو بر قدرت توده انقلابي افزود و از طرف ديگر پايه هاي قدرت حكومت شاهنشاهي را بيش از هميشه سست تر كرد. در عرصه اقتصادي امام با دعوت از كاركنان شركت نفت به اعتصاب، يكي ديگر از مهمترين اركان قدرت نظام سياسي حاكم را از كار انداختند. با توجه به نقش حساس و حياتي نفت و ارتباط آن با حيات سياسي دولت تحصيلدار كه قبلاً بيان شد، مي توان گفت كه وقوع اعتصاب در شركت نفت ايران و تعطيلي آن و كاهش توليد به 10% كوچكترين اميدي براي بقا و دوام رژيم پهلوي باقي نگذاشت و حتي قدرتهاي خارجي حمايتگر را به اين نقطه كشانيد كه ديگر مهار جريان انقلاب مقدور نيست و لاجرم بايد وضعيت پيش آمده را پذيرفت. در اين راستا سران 4 كشور صنعتي يعني آمريكا، انگلستان، فرانسه و آلمان در گودالوپ اميد خود را به حفظ شاه از دست رفته يافتند و از حمايت او دست شستند. خلاصه اينكه امام به گونه اي دقيق با ايجاد «بحران مشروعيت» براي رژيم، «خلع سلاح نظامي» و «قطع شريان حيات اقتصادي (نفت)» چهره سخت افزاري قدرت حاكم را با كمترين خشونت و تلفات از كار انداختند و با بهره گيري از چهره سخت افزاري قدرت، رژيم پهلوي را در موقعيت كيش و مات كامل قرار دادند.

نقش محوري حضرت امام در هدايت انقلاب اسلامي و بالندگي اين انقلاب بعد از پيروزي نيز شگفت آور است. امام به عنوان فرمانده و سكاندار انقلاب اسلامي، اين انقلاب را از امواج سهمناك مختلف داخلي و خارجي نجات دادند. جنگ تحميلي يكي از مهمترين ابزارهاي فشار خارجي بود كه با قصد براندازي آشكار نظام جمهوري اسلامي بر ايران تحميل شد. در اين جنگ چنانكه بسياري از نويسندگان و سياستمداران غربي و شرقي معترفند، تمام امكانات شرق و غرب و دنياي عرب بسيج شد تا جمهوري اسلامي و به تبع آن انقلاب اسلامي را به شكست بكشانند، ليكن باز به لطف خداوند و رهبري حضرت امام(ره) اين بار نيز انقلاب اسلامي توانست پوينده و بالنده به راه خود ادامه دهد و جمهوري اسلامي توانست خاك خود را از تصرف بيگانگان خارج سازد و صدام جاه طلب، جنگ افروز و بلند پرواز را به اين نقطه بكشاند كه در نامه هايي كه بين رؤساي جمهوري ايران و عراق رد و بدل شد، صراحتا بنويسد كه ما همه شرايط شما را پذيرفتيم!! او كه زماني قرارداد 1975 الجزاير را در تلويزيون دولتي عراق پاره كرده بود و جنگ را با قصد تصرف سه روزه تهران شروع كرد اينك بعد از هشت سال طي نامه اي رسما قرارداد 1975 الجزاير را مبناي خاتمه جنگ قرار داد!! در جنگ نيز امام همچون انقلاب توانستند با اتكا به مثلت «اعتماد به نفس»، «اتكال به خدا» و «اعتقاد به مردم» خاك جمهوري اسلامي را از لوث بيگانگان پاك سازد و عزت و عظمت براي جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي به ارمغان آورند.

امام به عنوان رهبر، مرجع تقليد و مصلحي بزرگ به اعتراف بسياري از نويسندگان خارجي و حتي غيرمسلمان و گاه مخالف انقلاب تحولي اساسي و بنيادين در جهان اسلام و جهان مستضعفان پديد آوردند. ابعاد عظمت تحولي كه امام در دنيا ايجاد كردند، فوق تصور همگان است. تنها گذشت زمان روشن خواهد كرد كه ايشان منشأ چه تحول عظيم و بنيادين بوده است. در اينجا به عنوان اختتام كلام به جمله اي از اعترافات ديويد مناشري اين نويسنده صهيونيستي بسنده مي كنيم كه در كتاب خود تحت عنوان «انقلاب ايران و مسلمانان جهان» نوشت كه: «هيچ كس باور نداشت كه يك دولت اسلامي بتواند در مقابل اراده ايالات متحده آمريكا و اتحاد جماهير شوروي در ايران بايستد، اما اين چنين شد. هيچ كس باور نداشت كه تعدادي مسلمان فداكار بتوانند آمريكايي ها، فرانسوي ها و اسرائيلي ها را از قلب لبنان بيرون برانند، اما آنها توانستند. حزب اللّه اين موفقيتها را به امداد الهي و رهبري واقعا لغزش ناپذير امام خميني نسبت مي دهد.»44

1ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 19، ص 159

2ـ همان منبع، ج 10، ص 219

3ـ روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 11 اسفند 1359

4ـ روزنامه كيهان، شماره 10977، سال 1359

5ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 7، ص 253

6ـ همان منبع، ج 7، ص 6

7ـ همان منبع، ج 21، ص 2ـ181 (وصيتنامه سياسي ـ الهي امام خميني)

8ـ نهج البلاغه، نامه 27 حضرت امير(ع)

9ـ امام خميني، در جستجوي راه از كلام امام، (تهران، اميركبير، بي تا)، ص 46

10ـ براوند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدي و محمدابراهيم فتاحي، (تهران)، نشر ني، چاپ سوم، 1378، ص 207

11ـ همان منبع، همان صفحه

12ـ كلربرير پير بلانشه، ايران، انقلاب بنام خدا، ص 255

13ـ يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ص 656

14- Theda Skocpol, Remtier state and shia Islam in the Iranian Revolution, theory and society, vol II.no.3 (may 1982). p:265

15- Ibid, p:265.

16ـ امام خميني(ره)، صحيفه نور، ج 20، ص 231، (29/4/1367)، پيام امام به مناسبت سالگرد كشتار خونين مكه و قبول قطعنامه 598

17ـ ابراهيم برزگر، مباني تصميم گيري سياسي از ديدگاه امام خميني(ره)، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1373، ص 126

18ـ قرآن كريم، سوره رعد، آيه 11

19ـ ع ـ باقي، بررسي انقلاب ايران، ج اول، قم، نشر تفكر، 1370، ص 369

20ـ ماروين زونيس، شكست شاهانه، ترجمه عباس فجر، تهران، طرح نو، 1370، ص 305

21ـ مارك. جي. گازيوروسكي، سياست خارجي آمريكا و شاه، ص 34

22ـ مسعود بهنود، از سيد ضياء تا بختيار، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، 1370، ص 616

23ـ براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد به فصلنامه مصباح شماره 15، پاييز 1374، ص 33ـ44، مقاله «روند و نمودهاي سلطه گري آمريكا در ايران از آغاز تا سال 1357»، از همين نويسنده (كاتب سطور)

24ـ اي.اف.ارگانسكي، سياست جهان، ترجمه حسين فرهودي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348، ص 133

25ـ باري روبين، جنگ قدرتها در ايران، ترجمه محمود مشرقي، بي جا، آشتياني، 1363، ص 122

26ـ ليون.تي.هد، باتلاق آمريكا در خاورميانه، ترجمه رضا حائري، تهران، انتشارات اطلاعات، 1373، ص 78

27ـ آنتوني سامسون، بازار اسلحه، ترجمه فضل اللّه نيك انديش، تهران، انتشارات اميركبير، 1362، ص 281

28ـ فريدون هويدا، سقوط شاه، ص 11

29ـ دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، از ظهور تا سقوط، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1366، ص 80ـ76

30ـ ع، باقي، بررسي انقلاب ايران، ص 364

31ـ همان منبع، ص 364

32ـ منوچهر محمدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات اميركبير، 1366، ص 200

33ـ كاظم قاضي زاده، انديشه سياسي ـ فقهي امام خميني(ره)، ص 41 و كوثر ج 1، ص 367

34ـ حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي، تهران، دانشگاه تهران، 1372، ص 120

35ـ چالمرز جانسون، تحول انقلابي، ترجمه حميد الياسي، تهران، اميركبير، 1363، ص 103

36ـ يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ص 645

37ـ محمدعلي همايون كاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران، ترجمه محمدرضا نفيس و كامبيز عزيزي، تهران، نشر مركز، 1373، ص 300

38ـ دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، اعتصاب در صنعت نفت ايران، ج 66، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1367، ص67ـ65

39ـ همان منبع، ص 77

40ـ غلامرضا نجاتي، تاريخ بيست و پنج ساله ايران، تهران، رسا، 1371، ص 218

41ـ جيمز بيل، عقاب و شير، ترجمه مهوش غلامي، تهران، كوبه، 1371، ص 373

42ـ كلربرير پيربلاشه، ايران انقلاب به نام خدا، ص 8ـ257

43ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 4، ص 210

44- David Menashri, the Iranian Revolution and the muslem world, p:120

/ 1