سيدحسن اسلامى - ح‍دی‍ث‌ ال‍ن‍ب‍وی‌ ب‍ی‍ن‌ ال‍روای‍ه‌ و ال‍درای‍ه‌ در ی‍ک‌ ن‍گ‍اه‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ح‍دی‍ث‌ ال‍ن‍ب‍وی‌ ب‍ی‍ن‌ ال‍روای‍ه‌ و ال‍درای‍ه‌ در ی‍ک‌ ن‍گ‍اه‌ - نسخه متنی

سید حسن اسلامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علوم حديث ـ شماره11 ، بهار1378

سيدحسن اسلامى

كتاب حاضر كوششى است در جهت بازشناسى احاديث سره از ناسره و ارائه ملاكهايى براى اين كار، كه در يك مقدمه كوتاه و دو بخش فراهم آمده است.

مؤلف محترم (آية اللّه جعفر سبحانى) در مقدمه، ضرورت و شيوه كار خود را توضيح مى دهد. او در بخش اوّل، پس از بحثهاى مقدماتى، ابزارهاى شناخت صحيح از سقيم را در حديث بيان مى كند. در بخش دوم نيز ـ كه بيشترين حجم كتاب (حدود ششصد صفحه) را تشكيل مى دهد ـ نويسنده با ابزارهايى كه معرفى كرده، مى كوشد احاديث منقول از چهل صحابى نامور را ارزيابى كند و دلايل ضعف يا قوّت آنها را بازگويد.

بخش اول: روايت شناسى

در اين بخش، مباحث بنيادى و ضرورى شناخت حديث، با ايجازى در خور تحسين بيان شده است، به گونه اى كه براى كسانى كه در اين راه گامهاى اوّل را بر مى دارند، سودمند است و براى آشنايان با اين گونه مباحث، خواندنى. در اين بخش، مؤلف پس از بيان اهمّيت سنّت نبوى و اهتمام آن حضرت به كتابت حديث و نقل احاديثى در اين باب، احاديث ادّعايى در مورد منع شرعى كتابت حديث را نقل و نقد مى كند و نتيجه مى گيرد كه منع شرعى نقل حديث، افسانه اى است كه براى توجيه عملكرد مخالفان تدوين سنّت، جعل شده است.

مؤلف، سپس علّتهاى واهى بى توجّهى به حديث را از افرادى نقل مى كند و آنها را ناتمام مى شمارد. اين افراد، معتقد بوده اند كه مسلمانان به دلايل زير، از تدوين حديث خوددارى مى كرده اند:

ـ اينكه مبادا احاديث نبوى با آيات قرآن مشتبه گردد؛

ـ اينكه پرداختن به حديث، آنان را از قرآن باز دارد؛

ـ پايين بودن سطح سواد و كمبود كاتبان، مانع تدوين حديث شد.

مؤلف، پس از نقل اين علل، آنها را نارسا مى شمرد و علّت واقعى اين ضايعه را بى توجّهى خلفا مى داند و نتيجه مى گيرد كه منافع سياسى آنان ايجاب مى كرد تا احاديث روايت شده از پيامبر اكرم(ص) ـ كه بخش مهمى از آن در فضائل و مناقب اهل بيت(ع) و حقّانيت اميرمؤمنان(ع) بود ـ به دست فراموشى سپرده شود.

اشاره اى به پيامدهاى دردناك بى توجّهى به احاديث پيامبر(ص) تا زمان عمر بن عبدالعزيز، خليفه اموى، مكمّل اين قسمت است.

مؤلف، آنگاه در قسمتى با عنوان «تمحيص السنّه النبويّة»، به ضرورت بازشناسى احاديث نبوى و پاكسازى آن از اسرائيليات مى پردازد و براى آن، دلايلى بر مى شمارد كه از آن جمله است:

ـ گسترش نسبتهاى دروغ به حضرت رسول(ص) و ساختن احاديثى با مضامين مخالف نصّ قرآن و منسوب داشتن آنها به آن بزرگوار؛

ـ پديدار شدن يهوديان و مسيحيان نومسلمان و زنديقان در جامعه اسلامى و ترويج عقايد خود به نام احاديث نبوى در ميان مسلمانان؛

ـ سوداگرى گروهى از مسلمانان دين به دنيا فروش با حديث، همچون سمرة بن جندب، كه از راه جعل حديث و با آلودن ساحت مقدّس حضرت رسول(ص) ارتزاق مى كردند؛

ـ كوشش فرق مختلف كلامى و ديگر فرق،براى تأييد مكتب خويش، از طريق جعل احاديث به سود پيشوايان مذهب خود و در مخالفت با ديگران (در اين قسمت، تقسيمى از جاعلان حديث از نواوى نقل شده كه خواندنى است).

نويسنده، پس از بيان ضرورت پالايش احاديث نبوى،شيوه خود را بيان مى كند كه البته از گذشته، شيوه اى معروف ميان محدّثان براى ارزيابى صحت و سقم حديث بوده است. در اين شيوه، محور سند حديث است، نه متن آن. از نظر بسيارى از محدّثان، اگر راوى حديثى، عادل بود و معاصر كسى بود كه از او حديث را نقل مى كند و قوّت ضبط داشت، مهر صحت بر آن مى خورد. به تعبير ديگر وثاقت، معاصرت و اتّصال سند و ضبط، براى صحت حديث ـ گرچه محتواى آن به ظاهر در تعارض با قرآن باشد ـ كافى است. در اين شيوه، نقد همواره بيرونى است، نه درونى.

بسيارى از محدّثان، با همين شيوه به نقد مجموعه هاى حديثى پرداخته و آثارى ارزنده عرضه داشته اند. كتابهاى «صحاح» و «مسند»هاى معتبرى چون «صحيح» بخارى و مسلم نيز از اين آزمون نرسته اند و كتابهايى در تعيين احاديث ضعيف (ضعاف) اين مجموعه ها نوشته شده كه از معروفترين آنها كتابهاى زير را مى توان نام برد:

1ـ «الموضوعات»، نوشته ابوالفرج عبدالرحمان بن على بن محمّد جوزى (510 ـ 597ق).

2ـ «المقاصد الحسنة في كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة»، نوشته عبداللّه بن محمّد بن عبدالرحمان سخاوى (م 902ق).

3ـ «اللئالى المصنوعة في الأحاديث الموضوعة»، نوشته جلال الدين عبدالرحمان سيوطى (848 ـ 911ق).

4ـ «تمييز الطيّب من الخبيث ممّا يدور على ألسنّة الناس من الحديث»، نوشته عبدالرحمان بن على شيبانى شافعى (866 ـ 944ق).

5 ـ «ضعيف سنن» ترمذى و نسايى و ابو داود و ابن ماجه، هر كدام در يك جلد، نوشته محمّد ناصرالدين آلبانى.

گرچه با به كار بردن درست اين شيوه كه در ميان شيعه نيز چون اهل سنّت رايج بوده، بسيارى از احاديث مجعول، شناخته و كنار گذاشته شد، ليكن همچنان پاره اى از احاديث ناسره در ميان مجموعه هاى حديثى وجود دارد. از نظر مؤلف، علّت اين ناكامى (و نقص شيوه رايج) به اين دو دليل است:

نخست اينكه محدّثان تنها به ارزيابى سند حديث مى پرداخته اند و معيارهاى دقيق خود را ـ كه هر روز بر دقّتش مى افزوده اند ـ فقط براى راويان و نه براى متن روايت ـ به كار مى گرفته اند.

دوم اينكه همين معيار را هنگام ارزيابى راويانى كه عنوان صحابى داشته اند، كنار مى گذاشته و گفته هايشان را يكسره مى پذيرفته اند. به عبارت ديگر، همه راويان تا «تابعان» نقد پذير بوده اند، جز صحابه؛ زيرا رواياتى كه هرگز سند و محتوايشان ارزيابى نشده و صحت انتسابشان به رسول اكرم(ص) قطعى نشده بود، صحابه را نقد ناپذير و طالح و صالحشان را چون ستارگان آسمان، راهنماى گمراهان و گمگشتگان معرّفى مى كردند. نظريه معروف و حاكم «عدالت صحابه» از همين سنخ احاديث نشأت گرفته است.

از اين رو، با همه ارزشى كه شيوه گذشته داشته و همچنان مى تواند داشته باشد، بايد شيوه ديگرى در پيش گرفت كه هم داراى محاسن شيوه نخست باشد و هم از كاستى هاى آن پيراسته باشد. اين شيوه كه مؤلف محترم آن را به تفصيل بيان مى كند، عبارت است از توجّه و تأكيد بيشترى بر متن حديث و ارزيابى محتوايى آن و محك زدن آن با معيارهاى دقيق و كارا.

مؤلف، بر آن است كه براى شناخت صحت حديث و ارزيابى آن، بايد آن را با پنج معيار مسلّم و ترديد ناپذير سنجيد كه عبارت اند از: 1) قرآن كريم، 2) سنّت قطعى، 3) خرد ناب، 4) تاريخ و تصحيح، 5 ) اجماع و اتّفاق نظر امّت.

مضمون حديث، بايد با قرآن سنجيده شود و اگر مخالف آن نبود ـ گرچه پذيرش تفصيلى آن لازم نيست ـ مى توان آن را پذيرفت. سنّت نبوى، چون پيكره اى هماهنگ و كلّيتى منسجم است و هيچ حديثى نبايد با آن، ناسازگار باشد. لذا با عرضه حديث بر سنّت قطعى نبوى، مى توان به سرعت و با دقّت سازگارى يا صحت و سقم آن را دريافت. عقل آدمى كه پيامبر باطنى و حجّت خداست، راهنما و محك خوبى براى شناخت حديث است. مقصود از عقل، شيوه هاى استدلال و استنتاج خاصّ پاره اى متفكّران نيست؛ بلكه همان وديعه الهى است كه در ضمير هر كس قرار دارد و مبتنى بر اصول بديهى است. پاره اى از احاديث، گرچه ظاهر فريبنده اى دارند، به مجرّد بازخوانى آنها از منظر تاريخى، جعلى بودنشان آشكار مى شود و روشن مى گردد كه سازنده آن به دليل نداشتن حافظه تاريخى لازم، نتوانسته دروغهاى خود را به گونه اى مناسب كنار يكديگر بچيند. بالاخره همه مسلمانان ـ جداى از پاره اى اختلافات كلامى و فقهى ـ بر مسائلى اتّفاق نظر دارند و مى توان از اين وحدت نظرها، احاديثى را كه احتمال جعلى بودن آنها وجود دارد، شناسايى كرد.

مؤلف به هنگام ارائه هر يك از معيارهاى فوق، احاديثى را براى مثال نقل مى كند كه تاب اين ارزيابى را ندارند و به سادگى كذب بودن آنها هويدا مى شود.

بخش دوم: راوى شناسى

مؤلف پس از طرح مباحث نظرى در بخش اوّل، با اختصار و دور از بحثهاى حاشيه اى، مى كوشد با شيوه اى كه در پيش گرفته، پاره اى از احاديث چهل صحابى مشهور را ارزيابى كند. در اين بخش، نخست گزارشى كوتاه از زندگى و جايگاه علمى ـ اجتماعى صحابى مورد نظر عرضه مى شود و آنگاه پاره اى از احاديث برجسته آنها كه مضامين آن با قرآن و سنّت قطعى مغايرتى ندارد، نقل مى شود و آنگاه نسبتا به تفصيل تعدادى از احاديث روايت شده آنها كه تاب نقد را ندارند، ارزيابى شده، نادرستى شان اثبات مى شود.

در اين بخش، مؤلف محترم، همچنين به نكاتى اشاره مى كند كه به طور خلاصه از اين قرار است:

ـ هدف ارزيابى، همه صحابه و همه روايات آنان نبوده است.

ـ نقد احاديث نادرست مدّ نظر بوده است، نه نقد راوى.لذا اگر حديثى نقد و رد مى شود، هدف، خدشه دار كردن شخصيّت راوى نيست.

ـ انتخاب و ترتيب اين صحابيان، بر اساس تاريخ وفاتشان بوده است.

مؤلف، آنگاه براى هر صحابى فصلى مى گشايد و در باب زندگى و احاديث صحيح و نادرست او سخن مى گويد. براى مثال، در مورد معاذ بن جبل (20 قبل از هجرت ـ 18 هجرى) با اشاره به زندگى و جايگاه علمى او، چند حديث برجسته او را كه به بيان حق خداوند بر بندگان، ذكر درهاى نيكى و فضيلت جهاد پرداخته، نقل مى كند و سپس احاديثى را از او مى آورد كه از آنها بوى تجسيم و تشبيه، سادگى در فهم شريعت و مستجاب نشدن دعاى پيامبر(ص) به مشام مى رسد. پس از نقل اين احاديث، آنها را با معيارهاى پيشين ارزيابى و نادرستى آنها را عيان مى نمايد. در آخر نيز حديث معروفى كه معاذ راوى آن است و دستاويز معتقدان به حجّيت قياس در استنباط احكام گرديده است، نقل و ارزيابى و درجه دلالت و عدم دلالت آن باز نموده مى شود.

تعدادى از صحابيانى كه در اين بخش بررسى شده اند و احاديثشان ارزيابى شده، عبارت اند از: ابن عبّاس، ابوسعيد خدرى، ابوموسى اشعرى، اسامة بن زيد بن حارثه، براء بن عازب انصارى، زيد بن ثابت انصارى، سعد بن ابى وقّاص، سمرة بن جندب، طلحة بن عبيداللّه تميمى، عبادة بن صامت، عبداللّه بن مسعود، مغيرة بن شعبه، عبداللّه بن عمر، جابر بن سمره، جبير بن مطعم، عبداللّه بن زبير و تميم دارى.

كوتاه سخن اينكه ارزيابى روايات صحابيان و پرهيز از داورى درباره شخصيّت آنها، اين بخش را خواندنى كرده است. بويژه آنكه اين ارزيابى، هم شامل صحابه خوشنام است و هم كسانى كه در وثاقت و عدالتشان ترديد هست. همچنين خواندن بخش نخست كتاب، خواننده را از مراجعه به بسيارى از منابع و مآخذ مفصّل بى نياز مى كند.

مشخّصات كامل كتاب به اين شرح است: الحديث النبوىّ بين الرواية والدراية (دراسة موضوعية منهجية لأحاديث أربعين صحابيا على ضوء الكتاب، السنّة، العقل، اتّفاق الامة والتاريخ)، جعفر السبحاني،مؤسسة الإمام الصادق، قم: 1419ق/ 1377ش، 724ص، عربى.

/ 1